احباط و تکفیر، چیزی شبیه جمع و تفریق بین اعمال است، یا به تعبیر دقیق تر و بهتر، تآثیر و تآثرات مختلفی است که اعمال و نتایج آن ها بر همدیگر دارند. در واقع، انسان، با یک عمل یک گام پیشرفت می کند و با عملی دیگر دو گام به عقب برمی گردد . از آیات "فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره" چنین فهمیده می شود که آیات فوق منافاتی بین احباط و تکفیر وجود ندارد.
زیرا آن آیات می گویند که هیچ مقدار از خوبی ها و بدی های انسان فراموش نمی شود، و این منافاتی ندارد با این که خود خوبی ها و بدی ها برهمدیگر تأثیر بگذارند و اثر همدیگر را خنثی کنند. علامه طباطبایی در این زمینه می گوید:
"در باب ثواب و عقاب و حبط و تکفیر باید بگوییم نفس و جان آدمی مادام که متعلق به بدن است، جوهری است دارای تحول، که قابلیت تحول را هم در ذاتش دارد و هم در آثار ذاتش – یعنی آن اعمالی که از او صادر می شود. وقتی انسان کار نیکی انجام می دهد، در ذاتش صورت معنوی ای پیدا می شود که متصف به صفت ثواب می باشد، و چون گناهی از او سرزند، صورت معنوی دیگری در او پیدا می شود متصف به عقاب، چیزی که هست این که ذات انسان چون متحول است و از نظر حسنات و سیئاتی که انجام می دهد، در تغییر است، ممکن است صورتی که مثلا با اعمال خوب در حال حاضر برای خود ساخته، با اعمال بدش به صورتی دیگر تبدیل شود و بالعکس، و این امر تا زمان مرگ که نفس از حرکت و تحول می ایستد، ادامه دارد.
در هنگام مرگ، صورت وی نهایی می شود و دیگر تغییری نمی پذیرد مگر این که آفرینش یا شفاعتی شامل حال او گردد.
حال انسان از جهت انجام حسنات و سیئات و ترتّب ثواب و عقاب بر آن ها شبیه حال یک انسان اجتماعی از حیث تکالیف اجتماعی و ترتب مدح و ذمّ بر آن هاست. ما می بینیم عقلا وقتی کسی کار خوبی می کند، او را لایق مدح می دانند و اگر کار بدی مرتکب شود لایق مذمت، اما نه مدح را برای او دائمی می دانند و نه ذم را. بلکه بقای این دو را مشروط به این می دانند که وی عملی برخلاف سابق انجام ندهد و فقط اگر یقین کنند وضع او دیگر عوض نمی شود، مثلا بمیرد او را لایق مدح دائمی یا ذم دائمی می دانند.
چیزی که هست این که ذات انسان چون متحول است و از نظر حسنات و سیئاتی که انجام می دهد، در تغییر است، ممکن است صورتی که مثلا با اعمال خوب در حال حاضر برای خود ساخته، با اعمال بدش به صورتی دیگر تبدیل شود و بالعکس، و این امر تا زمان مرگ که نفس از حرکت و تحول می ایستد، ادامه دارد
پس حق مطلب این است که انسان به مجرد انجام عمل، مستحق ثواب یا عقاب می شود. اما این استحقاقش دائمی نیست و ممکن است با انجام عملی دیگر دستخوش دگرگونی شود." (۱)
فرض کنید شخصی براثر عدم رعایت بهداشت، مریض شود. در این جا مجازات وی به خاطر عدم رعایت بهداشت، همان مریض شدن است. او در این وضعیت به دکتر مراجعه می کند و دکتر نسخه ای می نویسد و یک سلسله تمرینات ورزشی نیز برایش مقرر می دارد. پاداش تبعیت او از دستورات دکتر، بازیافتن سلامت است. در اینجا عمل دوم وی، چه بسا هم اثر عمل وی را خنثی کند و هم باعث شود (به خاطر ورزش) او نشاط و قوتی بیشتر از قبل به دست آورد. احباط و تکفیر نیز شبیه همین اثرات مختلف اعمال متفاوت می باشد.
استاد مطهری مسأله "حبط اعمال" را به "آفت زدگی" تشبیه می کند. ایشان می گویند: ممکن است عملی هم دارای حسن فعلی باشد و هم دارای حسن فاعلی و به تعبیر دیگر هم پیکر صحیح داشته باشد و هم روح و جان سالم، هم از وجهه ملکی و طبیعت خیر باشد و هم از وجهه ی ملکوتی ولی در عین حال از نظر ملکوتی به خاطر "آفت زدگی" تباه و پوچ گردد. همچون بذر سالمی که در زمین مساعد پاشیده می شود و محصول هم می دهد، ولی قبل از برداشت محصول دچار آفت می شود و ملخ یا صاعقه ای آن را نابود می کند قرآن کریم این "آفت زدگی" را "حبط" می نامد.
آفت زدگی ممکن است همه محصولات را از بین ببرد، چنان که کفر و ارتداد همه ی اعمال صالح انسان را هدر می دهد.(۲)
"و من یرتدد منکم عن دینه ..... هم فیها خالدون" (بقره/۲۱۷) و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه می شود و ایشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.
و ممکن است تنها محصول خاصی را که متناسب با خودش است نابود کند، چنان که منت گذاشتن، اجر صدقه را نابود می کند: "یا ایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی" (بقره/۲۶۴) ای کسانی که ایمان آورده اید صدقات خویشتن را با منت نهادن و آزار رساندن باطل نکنید.
پی نوشتها:
۱. علامه طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۵۷-۲۵۶
۲. شهید مطهری، عدل الهی
منبع پایگاه تحقیقاتی القرآن.