آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

توکل از دیدگاه قرآن

توکل چیست؟و چگونه زائیده ایمان است؟

توکل،اعتماد قلب در امور،بر خدا می‏باشد بطوریکه بندگان جمیع امور خویش‏ را بر خداوند حواله دهند و از هر نیرو و قدرتی دیگر در امور خویش تبری جویند و تنها به‏ یک قدرت وابسته باشند و او خدا است و تنها او را اساس عمل و تاثیر بدانند و اگر برای‏ انسانهای مومن در حوزهء عملیات روحی و جسمی،فردی و اجتماعی خویش چنین حالتی‏ پیش آید اینان متوکلین‏"بخدا بشمار می‏آیند.
منشاء پیدایش چنین حالتی در روح انسانها اعتقاد و جزم باینکه فاعل موثری‏ جز خدا نیست و سایر نیروها و قدرتها باو برمی گردد،او است که بهر کاری قادر است‏ (ان الله علی کل شی‏ء قدیر)و امور بندگان را کفایت می‏کند و بجمیع بندگان عنایت و لطف و مرحمت دارد و سایر موجودات اگر علمی و قدرتی و نیروئی دارند همه از او است‏ پس باید تنها متوجه او شد و از او کمک خواست و یاری طلبید و باو پناه برد.
و اگر چنین حالتی در اعماق روح و جان انسانها پدید نیاید سبب او یا ضعف‏ ایمان و یقین است و یا ضعف نفس و قلب است که در اثر آن،ترس و وحشت بواسطه‏ برخی از اوهام باو مستولی می‏گردد و او را از اتکال بخداوند باز می‏دارد.
پس نتیجه این شد که حالت توکل برای انسانها تنها در سایهء دو قوه یقین و ایمان و قوت قلب در روح پیدا می‏شود زیرا که این دو حالت،باعث سکون و آرامش‏ قلب و حالت اطمینان نفس می‏شود.
این گفتار(یعنی سکون قلبی و حالت یقین که دو حالت مختلف روحی هستند و ثبوتا از یکدیگر قابل تفکیک‏اند زیرا چه بسا یقینی که طماءنینه در آن وجود ندارد)ریشه‏ قرآنی دارد آنجا که خداوند در برابر تقاضای حضرت ابراهیم در مشاهدهء کیفیت زنده‏ کردن مردگان می‏فرماید:"اولم تومن؟قال بلی ولکن لیطمئنّ قلبی؟"
ای ابراهیم آیا ایمان نیاورده‏ای؟گفت آری ولکن می‏خواهم در قلبم اطمینان حاصل شود"
چنانکه می‏بینید حضرت ابراهیم از خداوند می‏خواهد که کیفیت احیاء اموات‏ را با چشم خود ببیند تا یقین همراه با اطمینان کاملا در صفحهء روح او مستقر شود زیرا نفس انسان طوری آفریده شده که چه بسا تابع خیالات و اوهام می‏شود و اطمینان ناشی‏ از یقین تا هنگامی که نفس در سیر و حرکت خویش بدرجهء"نفس مطمئنه‏"نرسد برای او پیدا نمی‏شود.از اینرو ارباب ملل و مذاهب دیگر مثل یهود و نصاری و...اطمینان‏ قلبی بحقانیت دین خود دارند نه اطمینان ناشی از یقین و منشاء اطمینان قلبی آنها نیز تنها ظن و گمان و هوای نفس و پیروی از پدر و مادر و تقلید کورکورانه از محیط و خانواده‏ و...می‏باشد.
از مطالب بالا این‏"نکته‏"نیز روشن می‏شود که حالت توکل از فضائل مربوط بدو قوه‏"عاقله‏"و"غضب‏"با هم می‏باشد و از مراتب توحید بشمار می‏آیند آنجا که‏ برای انسانها باشراق نور حق واضح شود که در صحنه حیات فاعلی موثر جز او نیست و سایر اسباب و وسائل،همگی مسخر او بوده تحت قدرت ازلی او تاثیر دارند.
ایمان و توکل

از دقت در ماهیت توکل می‏توان رابطه ایمان و توکل را بخوبی دریافت بنحوی‏ که کمی ایمان و زیادی آن در کمی و زیادی توکل تاثیر مستقیم دارد زیرا این حقیقت‏ بدیهی است انسان اگر به چیزی ایمان داشته باشد و او را موجد و تمام موثر در وجود و اطوار آن بداند طبیعی است که به غیر او دیگر توجهی ندارد حاجات خود را از او میخواهد و در حل مشکلات خویش تنها باو روی می‏آورد.
از اینرو در قرآن کریم متجاوز از ۸ آیه است که بصراحت رابطهء توکل و ایمان را مطرح ساخته و به پیروان خود تذکر می‏دهد که ریشه اصلی توکل،ایمان بخدا است و هر چه ایمان قوی‏تر،توکل بیشتر و هر چه ایمان ضعیف‏تر،توکل او نیز سست‏تر خواهد بود از جملهء آنها آیات زیر است:
"قال رجلان من الذین یخافون انعم الله علیها ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه فانکم غالبون و علی الله فتوکلوا ان کنتم مومنین‏"۳"
و دو نفر از مردانی که‏ از خدا می‏ترسیدند(بنظر غالب مفسران آندو نفر یوشع بن نون و کالب بن یوفنا که از جمله نقباء دوازده‏گانه بنی اسرائیل محسوب می‏شدند)و خداوند بآنها نعمت(عقل و ایمان و شهامت)داده بود گفتند شما وارد شهر آنان شوید،هنگامی که وارد شدید پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید"۴
نظیر این آیه در سوره آل عمران/۱۲۲ و ۱۵۹ و سوره مائده/۱۱ و سوره توبه‏ ۵۱ و سورهء مجادله/۱۰ و سورهء تغابن/۱۳۱ باین عبارت ذکر شده است‏"و علی الله‏ فلیتوکل المومنون‏""مومنان تنها بر خدا توکل می‏کنند"
در سوره انفال/۲ خداوند مومنان واقعی را با چند صفت چنین معرفی می‏کند:
"انما المومنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون‏"
مومنان واقعی کسانی هستند که به هنگام یاد خدا قلبشان می‏ترسد و به هنگام تلاوت آیات خدا،ایمانشان زیادتر می‏شود و اینان بر پروردگارشان توکل‏ می‏کنند"
چرا بخدا توکل می‏کنیم؟

ممکن است این سئوال در ذهن برخی از خوانندگان پیدا شود که چرا تنها به‏ خداوند باید توکل کرد؟و نباید بخود گرچه دارای مزایای خاص روحی باشد و نه بدیگران‏ هر چند قوی و نیرومند باشند و حتی بمال و ثروت و طائفه و عشیره و حسب و نسب و... نباید اتکال داشت؟
البته پاسخ این سئوال بملاحظه عقل و منطق روشن است که سابقا گفتیم ولکن‏ در قرآن در باب توکل آیاتی ذکر شده است که دقت در آنها،می‏تواند راه گشای ما در اینجا باشد و نکات جالبی را روشن سازد.
بطور کلی خداوند که فوق موجودات و موجد آنها است دارای خصائص و صفات‏ ویژه‏ای است که سایر موجودات اصالت آنها را فاقد هستند و از همین مساله می‏توان راز انحصار رجوع بخداوند و توکل باو را در امور دریافت:
۱-خداوند غالب و دانا است و توکل فقط بموجودی سزاوار است که غالب و دانا باشد.خداوند در سورهء انفال می‏فرماید
"...و هو العزیز العلیم فتوکل علی الله‏"
"خداوند غالب و دانا است پس تنها بر خداوند توکل کن‏"،از کلمه‏"فا"در"فتوکل‏" این معنای دقیق انحصار توکل باو را استفاده می‏کنیم.
جالب این است که این حقیقت را خداوند در دو مورد یکی در سوره شعرا/۲۱۷ و دیگری در سورهء انفال،۲ بصراحت چنین بیان می‏کند:
"و توکل علی العزیز الرحیم‏"
"ای پیامبر بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن‏"منتهی بجای علیم،در این آیه رحیم‏ ذکر شده است که عالم بودن خدا و"رحیمیت‏"او می‏تواند دلیل توکل انسان بخداوند باشد و از این جهت با یکدیگر فرقی ندارند..
۲-خداوند مرجع همهء موجودات و عالم بهمهء غیب‏ها است و او از موجودات‏ خود غافل نیست و همیشه زنده است و هرگز موتی برای او نیست پس انسانها باید به او توکل کنند زیرا تنها او است که می‏تواند امور بندگان را کفایت کند.
"و للّه غیب السموات و الارض و الیه یرجع الامر کله فاعبده و توکل علیه و ما ربّک بغافل عما تعلمون‏"
(سوره هود/۱۲۳).
"غیب آسمان‏ها و زمین همه،مال خدا است و همهء امور باو برمی‏گردد پس‏ او را پرستش کن و بر او توکل داشته باش و پروردگارت از اعمال شما غافل نیست‏"
"و توکل علی الحی الذی لا یموت..."( سوره نحل/۹۹)"بر خدای‏ زنده‏ایکه هرگز موت ندارد توکل کن‏"
۳-اصلاح فرد و جامعه یکی از وظایف مهم هر انسانی خصوصا انبیا می‏باشد و این کار نیز جز باتکال بخداوند و توکل بر او و انابه بسوی او،میسر نیست پس در حقیقت‏ توکل بر خدا می‏کنیم برای اینکه در انجام وظیفه خطیر اصلاح فرد و جامعه موفق باشیم، چنانکه خداوند در قرآنش از قول حضرت نوح چنین نقل می‏کند:
"ان ارید الاّ الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الاّ بالّله علیه توکلت و الیه انیب‏"
(سوره هود/۸۸)"من جز اصلاح،بمقدار امکان و قدرت،اراده نمی‏کنم و توفیقی در اینکار جز با خدا نیست،من تنها باو توکل کردم و بسوی او انابه می‏کنم‏"زیرا انسان‏ قدرت محدودی دارد و تا حد معینی می‏تواند در انجام این وظیفه اقدام کند و در همین‏ محدوده نیز تحقق آن شرایطی دارد که چه بسا محقق نیست،باید ایجاد شود و یا مانعی پیش می‏آید که رفع آن چه بسا از حیطهء اختیار انسان بیرون است پس ناچار قدرت مافوقی می‏خواهد که انسان با اتکال بآن بتواند شرایط غیر موجود را محقق کند و موانع موجود را بر طرف سازد.
ربوبیت خداوند

۴-یکی از علل توکل بخداوند،ربوبیت او است از این جهت که خداوند صفت‏ "ربوبیت‏"را دارد و بندگان عبودیت،پس بندگان که عاجزند و محتاج،ناچار نیازمند پروردگار می‏باشند و شایسته است که بندگان توکل باو کنند.
-"فان تولوا فقل حسبی اللّه لا اله الاّ هو علیه توکلت و هو رب العرش‏ العظیم‏"
(توبه/۱۲۹)"اینان اگر از تو اعراض کردند پس بگو که تنها خداوند در کفایت امور من کافی است و جز او موجودی نیست و بر او توکل کردم و او آفرینندهء عرش‏ عظیم می‏باشد"
-
"و علی ربّهم یتوکلون‏"و بر پروردگارشان توکل می‏کنند
""سوره نحل/۴۲ و ۹۹ و عنکبوت/۵۹ و شورا/۳۶.
نکته

نکته جالب در اینجا است که در برخی از آیات،متعلق توکل تنها"الله‏"قرار داده شده است اشاره باینکه‏"خدا بودن‏"به تنهائی در پناه باو و توکل به او کافی است‏ زیرا الله ذاتی است که تمام صفات کمال در او جمع شده است و این صفت(جامع جمیع‏ کمالات بودن خداوند)است در اینکه انسان ضعیف باو توکل کند تا در اثر اتصال بمنبع‏ قدرت دارای قدرت انجام کاری شود مثل این آیات:
"...علی اللّه توکلنا"
(اعراف/۸۹)"بر خداوند توکل نمودیم‏"،
"و نعم‏ الوکیل‏"
(آل عمران/۱۷۳)و آیه...
و توکل علی اللّه
(سوره نساء/۸۱)و سورهء احزاب/۴۸-
"و علیک توکلت‏"
سوره ممتحنه/۶۰
"و علی اللّه توکلت‏"
سوره اعراف‏ /۸۸ و یونس/۸۴-و
"علی اللّه توکلت‏"
سوره یونس/۷۱-
و علیه فلیتوکل‏ المومنون
-سوره یوسف/۶۷-زمر/۳۹-
"علیه توکلت‏"
سوره رعد/۳۰-
"مالنا الاّ نتوکل علی اللّه‏"
سوره ابراهیم/۱۱-
"و علیک توکلنا"
ممتحنه/۴-ملک/۲۹ و شورا/۱۰
از این آیات و نظایر اینها استفاده می‏شود که در لزوم توکل به او،همان‏"الله‏" بقیه در صفحه ۳۵
خود از او بیزاری می‏جوید و کنار می‏رود ولی منافق باید بداند این نوع زیرکی‏ها و تزویرها او را نجات نخواهد داد و بسان شیطان در آتش دوزخ مخلد خواهد بود.
این آیات،گذشته بر تشریح ماهیت سران حزب نفاق،بیانگر یک رشته خبرهای‏ غیبی است که خود یکی از طرق‏"اعجاز"قرآن به شمار می‏رود.قرآن پس از نقل‏ وعده‏های دروغین حزب نفاق به سران‏"بنی النضیر"در آیه یازدهم به تکذیب این‏ وعده‏ها پرداخته و قاطعانه از پس پرده غیبت سه گزارش مهم می‏دهد و می‏فرماید:
۱-اگر"بنی النضیر"مدینه را ترک گویند حزب نفاق،به خاطر آنان مدینه را ترک نخواهد گفت
لئن اخرجوا لا یخرجون معهم
۲-اگر"بنی النضیر"مورد هجوم قرار گیرند،هرگز منافقان آنان را کمک‏ نخواهند کرد.
و لئن قوتلوا لا ینصرونهم
۳-و اگر چند لحظه به کمک آنان بشتابند پا به فرار می‏گذارند
و لئن نصروهم‏ لیولن الادبار
آنگاه در آیه هفدهم چهره منافق را با تشبیه به کار شیطان آنچنان زیبا و گویا ترسیم می‏کند و آشکارا می‏رساند که منافقان تا لحظه‏ای که انسان در محاصره قرار نگرفته با او همراهی می‏کنند و در مواقع حساس آن چهره دیگر را نشان می‏دهند و از همکار و همفکر خود ترس و بیزاری می‏جویند همچنانکه شیطان نیز دارای چنین خصیصه‏ است.
بقیه از صفحه ۴۵ بودن کافی است و این حقیقت در قرآن بصراحت نیز موجود است
"من یتوکل علی اللّه‏ فهو حسبه انّ الله بالغ امره‏"
کسیکه بر خداوند توکل کند او در برآوردن نیازمندی‏های‏ بندگانش کافی است،خداوند امر بندگان را بسامان می‏رساند"سوره طلاق/۳
و در آیه دیگر نیز می‏فرماید
"الیس اللّه بکاف عبده‏"
زمر/۳۵"آیا خداوند کافی به بندگانش نیست؟خداوند در این آیه مساله توکل بخدا را یک امر طبیعی و وجدانی‏ قلمداد می‏کند و بوجدانهای بیدار احاله می‏نماید و بصورت سئوال آنرا مطرح می‏سازد و پاسخ این سئوال را خداوند چنین می‏دهد:
"و کفی باللّه ولّیا و کفی باللّه نصیرا"
"سوره‏ نساء/۱۲۲""خداوند از حیث ولایت و کمک و یاری بر بندگان کفایت می‏کند"یعنی اگر باو توکل کنند خدا یار و کمک آنها در امر حوائج آنان خواهد بود و چه وکیل خوبی‏ است؟
"و کفی بربّک و کیلا"
(اسراء/۶۵)"پروردگارت در وکیل بودن کافی است‏".

حسین حقانی زنجانی‏

منبع: معارف قرآن

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center