معناي بهشت
بهشت در لغت ريشهي اوستايي دارد و به معناي خوشتر، نيكوتر، جهان بهتر (فردوس، خلد، جنّت). جاي خوش آب و هوا، فراوان نعمت و آراسته است كه نيكوكاران پس از مرگ در آن جاودان باشند.[۱]
ويژگيهاي بهشت و بهشتيان
قرآن كريم در مقام ترسيم چهره و ويژگيهاي بهشت و بهشتيان آيات فراواني را اختصاص داده است؛ مانند:
۱ـ باغهاي طربانگيز كه زير درختان آن نهرها جاري است. اين بيان حدود ۷۰ بار در قرآن آمده است.
۲ـ درختان و سايههاي آن مانند ميوههايش هميشگي است: «أكلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها».[۲]
۳ـ فرشتگان بر بهشتيان وارد ميشوند و سلام و تحيّت ميگويند.[۳]
۴ـ لباسهاي آنان از حرير و پرنيان است.
۵ـ بر تختها تكيه زده، نه آفتاب سوزان ميبينند و نه سرما.
۶ـ سايه درختان بهشتي بر سر بهشتيان و ميوههايش در دسترس آنان است.
۷ـ ساقيان زيبارو و حوريان با جامهاي سيمين و بلورين بر آنان دور ميزنند.
۸ـ شرابهايي مينوشند كه طبعش چون زنجبيل و عطرآگين است.
۹ـ چشمه سلسبيل در آن جاست.
۱۰ـ جهاني است بزرگ و كشوري است پر نعمت.
۱۱ـ لباسشان از استبرق و دست بندهايشان نقرهفام است.
۱۲ـ ساقي شرابشان پروردگار، و شرابشان طاهر و پاك است.[۴]
۱۳ـ در رخسارشان شادماني نعمتهاي بهشتي پايدار است.
۱۴ـ شرابشان ناب و سر به مهر و دست نخورده است.
۱۵ـ تركيب طبع آن شراب اين كه به مشك مهر كردهاند و از عالم بالا است: «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ».[۵]
تذكر: برخي از چشمههاي بهشتي خالص و ناب است، مانند چشمه تسنيم و برخي از چشمهها مزيجي و امتزاجي از تسنيم دارد مانند چشمهي رَحِيق.
۱۶ـ آبهاي بهشت هيچ گاه گنديده نميشود و طعمش تغيير نميكند.
۱۷ـ نهرهايي از شراب ناب كه براي نوشندگان لذت بخش است و چشمههايي از شير كه طعمش تغيير نيابد و چشمههايي از عسل مصفّا در آن جاست.[۶]
۱۸ـ جايگاه امن، امان و سلامتي است.[۷]
۱۹ـ در آن جا براي بهشتيان از همهي ميوهها به اضافه لطف و بخشش پروردگارشان هست.[۸] و آنچه كه انسان بخواهد و چشمها را به شوق و لذت اندازد مهياست و انسان در آن جاويد باشد: «وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ».[۹]
گفتني است قرآن در اوصاف بهشت و همچنين در ويژگيهاي جهنم، به بيان آن دسته از مطالبي كه براي همگان قابل ادراك است پرداخته، با بيان نمونههايي كه در اين جهان وجود دارد مطلب را نزديك ساخته است و گرنه، نظام آخرت با نظام دنيايي تفاوت اساسي دارد و واژهي دنيايي توان تفسير كنه آن را ندارد؛ آن سان كه جنين در رحم مادر توان درك واقعيتهاي خارج از رحم را ندارد. از اين رو قرآن در موارد زياد به مثال و نمونه اكتفا كرده، ميفرمايد: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[۱۰] و « مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ...»[۱۱] و گرنه نعمتهايي فراهم آورده است كه از دسترس فهم و ادراك بشر خارج و خرد را توان تعقل آنها نيست، بلكه هيچ كس بر آنها آگاه نيست: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»؛[۱۲] هيچ كس نميداند كه پاداش نيكوكاريش چه نعمتها و لذّتهاي روشني بخش دل و ديده است و در عالم غيب براي او چه ذخيره شده است. با اين كه ميدانيم قرآن مقام و مرتبه رضا و خشنودي خداوند را نسبت به بسياري از مقامها برتر به شمار آورده است: «و رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».[۱۳]
بنابراين، نعمتها و لذتهاي بينهايت كه روشني بخش دل و ديده است به مراتب بايد برتر از مقام رضا باشد.
اشاره:
۱ـ مقام رضا نازلتر از مقام تسليم محض است و كمال تسليم برتر از كمال رضاست. البته در اين گونه از مقامها مجالي براي التذاد، توجه به لذت و مانند آن مطرح نيست، بلكه زمينه انقطاع از ماسوي الله و برتر از آن، يعني كمال انقطاع فراهم است كه از محدودهي بحث كنوني بيرون است.
۲ـ همان طور كه براي پرهيزكاران كامل مقامهايي است كه اوج آنها نامعلوم است، براي تبهكاران لَدُود، عَنُود و كنود دركاتي است كه عمق حفره آنها معلوم نيست و كيفيّت تعذّب نفس پليد آنان در آن حفره معلوم نيست؛ چنان كه ظاهر جملهي «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ»؛[۱۴] و آنچه تصورّش را نميكردند، از جانب خدا برايشان آشكار گرديد، از چنين مكان سحيفي خبر ميدهد.
جايگاه بهشت
انساني كه نشئهي مادهي عنصري زندگي ميكند بسياري از داوريها و انتظارات او هم صبغهي عنصري و مادي دارد. او براي هر چيز، جا و مكان مادي تصور ميكند و فرآيند همه امور را در راستاي زمان و مكان طبيعي مينگرد. حال اگر از او پرسيده شود جاي مسألهي ۴=۲+۲ كجاست، يا جاي معادلهي ۹=X+4 كجاست؟ خواهد گفت: اين مسألهاي رياضي يا معادلهاي جبري است و نميتواند جايي داشته باشد. امري است كه جنبهي متافيزيكي دارد و خارج از محدوده تاريخ و مكان، بلكه اساساً علوم و دانشهاي بشري ذاتاً مجرّد از ماده است و زمان و مكان ندارد و از جان انسان بيرون نيست. از اين رو با رفتن روح از بدن علوم هم همراه او ميشوند. بهشت و جهنّم نيز از محدودهي تاريخ دنيايي و زمان و مكان خارج است و قبل، بعد، كِي و كجاي دنيوي بر نميدارد، و چنانچه ما بخواهيم آنها را تصور كنيم بايد به تعبيرهاي قرآن و احاديث معصومين ـ عليهم السّلام ـ رو آورده بگوييم: بهشت نزد سدرة المنتهي است.
در احاديث فراواني «سدرة المنتهي»، «جنّة المأوي»، «عرش»، «كرسي»، «معراج» و «ملكوت» همه كنار هم قرار گرفته است؛ يعني همه در آسمانها قرار گرفته است.
فراواني روايات در اين زمينه موجب قطع ميشود كه معناي محسوس و ظاهري واژههاي عرش و كرسي و مانند آنها مراد نيست. بنابراين، چه مانع دارد كه از ديدگاه روايات فراوان بهشت و دوزخ را همراه دنيا و بعد از دنيا موجود بدانيم؛ چنان كه حارثة بن مالك آنها را ديد و از آنها خبر داد و پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و ائمه طاهرين ـ عليهم السّلام ـ از آن خبر دادند و قرآن ميفرمايد: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ»؛[۱۵] بهشت براي پرهيزكاران نزديك شده و هيچ دور نيست. از اين رو مفسّران گفتهاند «أٌزلفت» بدان معنا نيست كه در آينده، نزديك ميشود و تعبير از آينده به فعل ماضي براي آن باشد كه مستقبل محقق الوقوع در حكم ماضي است، بلكه حقيقةً موجود و اين موجود خارجي نزديك شده است. همچنين است واژهي «أُعدّت».
صالح بن سعيد گويد: بر حضرت ابوالحسن سوم، امام علي النقي ـ عليه السّلام ـ وارد شدم و عرض كردم: فدايت گردم هدف آنان (بني عبّاس) در همه كار، خاموش ساختن نور شماست. در حق شما كوتاهي ميكنند تا به حدّي كه شما را در كاروانسراي پست و سراي گدايان (خان الصعاليك) جاي دادهاند!!.
امام دهم ـ عليه السّلام ـ فرمود: اي پسر سعيد معرفت تو در حق ما همين اندازه است؟! سپس با پدست مبارك اشاره كرد و فرمود: بنگر. وقتي نظر كردم ديدم باغهاي سرسبز، با طراوات و شگفتيزا كه در ميان آنها حوريان خوشبو و عطرآگين چونان لؤلؤ، پرندگان، آهوان، جويبارهاي جوشنده و... چنان كه مرا مدهوش ساخت و چشمم خيره ماند. آن گاه فرمود: ما هر جا باشيم اينها برايمان آماده است و در كاروان سراي گدايان نخواهيم بود.[۱۶]
ميتوان گفت امام دهم، حضرت هادي ـ عليه السّلام ـ در واقع درجه و گوشهاي از بهشت را به صالح نموده است و او ملكوت را به مشاهده نشسته و در حالي كه همين بدن عنصري را داشت همراه امام ـ عليه السّلام ـ به آسمان سير معنوي كرد و به «جنّة المأوي» و نزد «سدرة المنتهي» عروج روحي كرده است.
قرآن كريم درباره قيامت نيز ميفرمايد: «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ـ وَ نَراهُ قَرِيباً»؛[۱۷] كافران آن را دور، ولي ما آن را نزديك ميبينيم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»؛[۱۸] قيامت نزديك است؛ چون كافران قيامت را در طول زمان ارزيابي ميكردند و ميگفتند: اگر راست باشد بعد از زمان دنيا آفريده و برپا خواهد گرديد. قرآن ميفرمايد: چنين نيست و اگر صلاح بود ميديدند كه هم اكنون آتش زبانه ميكشد و جهنّميان معذّبند؛ آن گونه كه حارثة بن مالك ديد و از آن خبر داد.[۱۹]
بنابراين ديدگاه نبايد بهشت و جهنم و بسياري از معارف قطعي اسلام را در چهارچوب زمان و مكان دنيايي ارزيابي كرد. آنها آسماني است و انديشهي آسماني ميطلبد و براي نامحرمان هرگز درهاي آسمان گشوده نخواهد شد؛ چنان كه قرآن كريم دربارهي مكذبان آيات الهي ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ»؛[۲۰] آنان كه آيات خدا را تكذيب كنند و از سر تكبر و نخوت بر آنها سر فرود نياورند هرگز درهاي آسمان بر روي آنان گشوده نشود و به بهشت وارد نميشوند. بنابراين، مراد از آسمانها همان مقام يا مقامهاي عالي انسانيت است كه بهشت را در خود جاي داده است، نه اين فضاي بيكران و جاي گردش كهكشانها و اجرام مادي و اگر مراد از آسمان، جهان اجرام باشد، كافران امروزه آن را گشوده و به آن راه يافتهاند. بنابراين، ابواب آسمانها، درهاي ظاهري فضا نيست، بلكه درهاي فضاي ملكوت است كه بر كافران هيچگاه گشوده نميشود.
استاد علامه طباطبايي ـ قدس سره ـ ميفرمود:
گويا هنوز جامعه بشري به آن درجه از رشد و تكامل نرسيده است كه حقيقت معاد و مسائل مربوط به آن، مانند بهشت، جهنم، كيفيت برزخ، وجود برزخي، جسم برزخي، جسم اخروي را براي آنان بتوان رسماً تدريس كرد. هر مسأله زماني ميطلبد.[۲۱]
غرض آن كه، نبايد تصور كرد بهشت و جهنم از انسان جداست، بلكه به مجرد مردن پردهها كنار ميرود و انسان يك باره خود را در بهشتي ميبيند كه وسعتش آسمانها و زمين است و براي انسان آماده شده است: «وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ».[۲۲]
تذكر: بهشت همراه با انسان به بهشت بزرگ جهان آخرت مرتبط است.
اين در حالي است كه هنوز تشييع كنندگان باخبر نشدهاند تا بدن مرده را به گورستان بسپارند.
گفتني است كه گروهي، مسائل ياد شده را در آسمانهاي ظاهري و آن هم بر پايهي هيئت بطلميوسي ميدانستند. از اين رو در توجيه و تفسير آنها به تكاپو ميافتادند و با خرق و التيام روبرو ميشدند؛ زيرا افلاك نه گانه موهوم به آنان اجازه ورود نميداد. پس با افلاك دست و پنجه نرم ميكردند، گاهي مغلوب شده و گاهي چيره ميگشتند و توجهي به آسمان معارف نميكردند؛ گرچه آسمان را از سموّ و رفعت ميگرفتند اما كاربرد آن را در فرآيند آسمانهاي ظاهري خلاصه ميكردند. از اين رو با مشكلات بيشماري روبرو ميشدند. شگفتا هنوز در جستجوي راه حل بودند كه سقفِ هيئت بطلميوسي بر سر آنان فرو ريخت و زير آوارهاي فرو ريخته اوهام «ربّ ارجعون»[۲۳] ميگفتند.
در پايان اين بخش سخن را با حديثي از پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ختم ميكنيم. به نقل امام صادق ـ عليه السّلام ـ پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود: «ما بين بيتي و منبري روضة من رياض الجنّة و منبري علي تُرعة من ترع الجنّة و قوائم منبري رُبِّت في الجنّة. قال: قلت: «هي روضة اليوم»؟ قال: «نعم، لو كشف الغطاء لرأيتم»؛[۲۴] ميان خانه من و منبر من باغي از باغهاي بهشت است... گويند: گفتم: آيا هم اكنون موجود است؟ فرمود آري اگر پرده برداشته شود خواهيد ديد. بنابراين، براي بهشت مكاني كه با جهان ماده مزاحم باشد، نيست.[۲۵]
اشاره: اين گونه از ادله نقلي، تمثل بهشت يا ظهور آن را در زمين خاص و زمان مخصوص ارائه ميكند و چون وجود مثالي از سنخ وجود طبيعي نيست، بلكه در طول آن است لذا جريان تداخل اجرام، تزاحم اجسام، تمانع ابعاد و مانند آن مطرح نخواهد شد.
آيت الله جوادي آملي- با تلخيص از معاد در قرآن، ج۵، ص۳۳۹
---------------------------------------------------------
پاورقی :
۱. لغت نامهي دهخدا، ج۳، ص۴۴۴۷.
۲. سوره رعد، آيه ۳۵.
۳. سوره رعد، آيه ۲۳.
۴. سوره دهر، آيات ۱۲ ـ ۲۱.
۵. سوره مطفّفين، آيات ۲۴ ـ ۲۷.
۶. سوره محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، آيه ۱۵.
۷. سوره انعام، آيه ۱۲۷.
۸. سوره محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، آيه ۱۵.
۹. سوره زخرف، آيه ۷۱.
۱۰. سوره رعد، آيه ۳۵.
۱۱. سوره محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، آيه ۱۵.
۱۲. سوره سجده، آيه ۱۷.
۱۳. سوره توبه، آيه ۷۲.
۱۴. سوره زمر، آيه ۴۷.
۱۵. سوره ق، آيه ۳۱.
۱۶. بحار، ج۵۰، ص۱۳۲، ح۱۵، و ص۲۰۲، ح۱۱.
۱۷. سوره معارج، آيات ۶ ـ ۷.
۱۸. سوره قمر، آيه ۱.
۱۹. بحار، ج۲۲، ص۱۲۶.
۲۰. سوره اعراف، آيه ۴۰.
۲۱. بيان استاد علامه طباطبايي ـ قدس سره ـ.
۲۲. سوره آلعمران، آيه ۱۳۳.
۲۳. سوره مؤمنون، آيه ۹۹.
۲۴. علم اليقين، ج۲، ص۱۲۱۷، به نقل از كافي، ج۴، ص۵۵۴، ح۳.
۲۵. همان، ص۱۲۱۰.