آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

اعجاز روانشناختی قرآن در گستره اجتماع

حجت‌الاسلام دکتر محمد علی رضایی اصفهانی* دانشیار جامعه المصطفی العالمیه

مصطفی احمدی‌فر* کارشناسی ارشد دانشگاه علوم اسلامی رضوی

چکیده

قرآن کریم، آخرین سروش آسمانی، نه فقط یک کتاب بلکه یک معجزه است. اعجاز قرآن دارای ابعاد متفاوتی می‌باشد که از آن جمله می‌توان به اعجاز بیانی، محتوایی و ... اشاره نمود.

یکی از انواع اعجاز قرآن کریم که توجه اندیشمندان و روان‌شناسان را به خود جلب نموده است، اعجاز روان‌شناختی می‌باشد. اعجاز روانشناختی، به اعجازهای قرآن در زمینه روح و روان افراد و جامعه، اشاره دارد.

از جمله مباحث مطرح شده در این مقاله بعد از مفهوم‌شناسی اعجاز و روان‌شناختی، می‌توان به اعجاز روانی ـ اعتقادی، اعجاز روانی ـ اخلاقی و اعجاز روانی ـ اقتصادی و نمونه‌هایی از آن‌ها در گستره جامعه، اشاره نمود.

مقدمه

اعجاز روانشناختی قرآن از ابعاد گوناگونی قابل کنکاش می‌باشد، چرا که حوزه روان افراد و جامعه، حوزه‌ای است بس وسیع و گسترده و قرآن کریم نیز به عنوان کتاب سعادت و هدایت ـ که از غنای والایی برخوردار است و رهنمودهای فراوانی را متذکر می‌شود ـ از این حوزه فروگذاری نکرده است.

این نوع از اعجاز با وجود اهمیت و ضرورت آن، از منظر پژوهشگران مغفول مانده و اثر مستقلی در این باب نگاشته نشده است. این نوشتار بر آن است که جستاری در اعجاز روانشناختی در گستره جامعه داشته تا آغازی برای پژوهش‌های بعدی در این عرصه باشد.

الف) مفهوم شناسی

۱ـ اعجاز

این واژه از ریشه «عجز» است. واژه‌شناسان، معانی و استعمالات متعددی برای آن شمرده‌اند که از آن جمله است: تأخر از چیزی، ضعف،‌ از دست رفتن،‌ یافتن ضعف در دیگری و ایجاد ضعف در دیگری می‌باشد. (راغب‌ اصفهانی، المفردات، ذیل ماده عجز) که به نظر می‌رسد معنای «ضعف» از دیگر معانی صحیح‌تر باشد. برای اطلاع بیشتر از معنای اصطلاحی و نکاتی که بر این معنا مترتب است رجوع شود به (رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ۱/ ۵۷ ـ ۵۸).

۲ـ روان

انسان، موجودی دو بعدی و متشکل از جسم و روان است که البته می‌توان گفت روح و روان از پیچیدگی خاصی برخوردار است که نمی‌توان آن را به راحتی وصف نمود. اظهار نظر دانشمندان نیز بر این مهم صحه می‌گذارد. (ر.ک: فقیهی، علی نقی، بهداشت و سلامت روان در آیینه علم و دین/۳۵).

۳ـ اعجاز روان‌شناختی

مقصود از اعجاز روان شناختی، گزاره‌هایی در زمینه بهداشت روان (در ابعاد اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی) است كه در قرآن آمده است و راهكارهایی را فرا روی بشر گشوده تا بهداشت روان او در این موارد تأمین شود. این گزاره‌ها به گونه‌ای است كه قبل از قرآن به این صورت مطرح نشده است و با پیشرفت علوم جدید به اهمیت و تأثیرات روانی آن‌ها پی برده‌اند. به عبارت دیگر تأثیرات روان‌شناختی آیات قرآن، همانند نداشته و ندارد.

ب) پیشینه

این بحث از جمله مباحث جدید در حوزه اعجاز قرآن می‌‌باشد و شاید بتوان گفت که تا کنون در این حوزه اثر مستقلی به رشته تحریر در نیامده است ولی به طور غیرمستقل و حاشیه‌ای در حوزه بهداشت روان، مباحثی مطرح شده است که به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌‌شود:

۱ـ بهداشت روانى (بررسى مقدماتى اصول بهداشت روانى، روان درمانى و برنامه‏ریزى در مكتب اسلام)، دكتر سید ابوالقاسم حسینى، آستان قدس رضوى، چاپ دوم، ۱۳۷۹؛

۲ـ آرامش روانى و مذهب، دكتر صفدر صانعى، انتشارات كنكاش، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۱؛

۳ـ بهداشت روان در اسلام، دكتر سید مهدى صانعى، قم، بوستان كتاب، ۱۳۸۱، نوبت اول؛

۴ـ قرآن و بهداشت روان، دکتر احمد صادقیان، قم، پژوهش‌های تفسیر وعلوم قرآن، ۱۳۸۶، نوبت اول؛

۵ـ شیوه‏هاى تأمین بهداشت روانى از دیدگاه قرآن، غلام رضا تقى‏زاده، پایان نامه كارشناسى ارشد، موسسه آموزش و پژوهش امام خمینى، ۱۳۷۹.

۶ـ سیرى در عوامل اضطراب و راه‏هاى پیش‏گیرى و درمان آن از دیدگاه اسلام؛ مهدى جعفرى سیریزى،‌پایان‌نامه موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، ۱۳۸۱.

۷ـ مجله‏هاى روان‏پزشكى و روان‏شناسى بالینى؛

۸ـ مجله‏هاى تربیتى، روان‏شناختى و پژوهش‏هاى قرآنى؛

۹ـ ماهنامه روان‏شناسى دین؛

۱۰ـ مجموعه مقالات اولین و دومین همایش نقش دین در بهداشت روان؛

۱۱ـ مقاله قرآن و بهداشت روان، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی در کتاب تفسیر موضوعی قرآن‌کریم، قم، نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، ۱۳۸۶، چاپ یازدهم و...

اول: اعجاز روانی ـ اعتقادی

در قرآن کریم، گزاره‌‌های روانی اعتقادی فراوانی یافت می‌شود، بدین‌سان که قرآن کریم در قرن‌ها قبل، راهکارهای متعددی در بحث روانی اعتقادی پیش روی جوامع گذاشته است و همگان را به آن فرا می‌خواند که این گزاره‌ها و تأثیرات آن‌، همانند و بدیلی ندارد.

این آیات را می‌توان از ابعاد مختلف در گستره جامعه بررسی نمود که به عنوان نمونه به برخی از آنها در این مقاله اشاره می شود:

الف) توحید‌گرایی و آثار روانی آن در جامعه

توحید‌گرایی و جهان‌بینی، ساختار ذهنی افراد را وسعت بخشیده و قابلیت، ظرفیت، تفسیر و تحلیلِ شناختی افراد را بهبود می‌بخشد و بدین ترتیب توانایی کل‌نگری اشخاص، افزایش می‌یابد. این شناخت‌ها باعث می‌شود انسان‌ها، هستی را مجموعه‌ای بی‌ارتباط، تصادفی، بی‌نظم و بدون علت ندانند بلکه‌ جهان را پدیده‌ای نظام‌مند، پیچیده و دارای قانونی دانسته که حتی در پس پدیده‌های به ظاهر ناخوشایند و متناقض، نوعی اراده، تدبیر و معنا نهفته باشد.  بدین ترتیب در انسان معتقد به دین، احساس آشفتگی، عدم کنترل و رها شدگی رخ نمی‌دهد.

با اعتقاد به توحید، اعتقاد به مصلحت الهی در افراد شکل می‌گیرد که خود باعث می‌شود شخص، در برابر واقعیات این زندگی و وقایع غیر قابل کنترلی چون بیماری، بلایای طبیعی، از دست دادن عزیزان و بسیاری از عوامل فشار‌زای بیرونی به سادگی دچار آشفتگی روانی نگشته و انسجام شخصیتی و بهداشت روانی خود را حفظ و خود را از خطرات بیماری‌های روانی مصون بدارد (ر.ك؛ آل‌عمران/۱۹۰ـ۱۹۱؛ انعام/ ۵۶ـ۸۳؛ شعراء/ ۲۲۴ـ۲۲۷؛ نحل/ ۳۶ و ...).

۱ـ توحید، رمز انسجام هستی و نظام اجتماعی

روحیات هر انسانی دائماً در تغییر است. قانون تکامل در شرایط عادی در صورتی که وضع استثنایی به وجود نیاید، انسان و روحیات و افکار او را در بر می‌گیرد و دائماً با گذشت روز، ماه و سال، زبان و فکر و سخنان انسان‌ها را دگرگون می‌سازد. اگر با دقت بنگریم، هرگز نوشته‌های یک شخص یکسان نیست بلکه آغاز و انجام یک کتاب، تفاوت دارد مخصوصاً اگر کسی در دوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد، حوادثی که پایه یک انقلاب فکری و اجتماعی و عقیده‌ای همه جانبه را پی‌ریزی می‌نماید، این شخص هر اندازه که سعی نماید سخنان خود را یکسان، یکنواخت و عطف به سابق تحویل دهد، قادر نخواهد بود، اما قرآن، کتابی توحیدی است که در مدت ۲۳ سال به مقتضای احتیاجات و نیازمندی‌های تربیتی مردم در شرایط و ظروف کاملاً مختلف، نازل گردیده است. قرآن کتابی است که درباره موضوعات کاملاً متنوع سخن می‌گوید نه مانند کتابی که یک موضوع خاص اجتماعی، سیاسی، فلسفی، حقوقی و یا تاریخی را تعقیب کند، بلکه گاهی درباره توحید و اسرار و آفرینش و زمانی درباره احکام، قوانین و آداب و سنن و گاه درباره امت‌های پیشین و سرگذشت تکان دهنده آنان و زمانی مواعظ، نصائح، عبادات و رابطه بندگان با خدا، سخن می‌گوید. بی‌شک چنین کتابی اگر بشری باشد ممکن نیست خالی از تضاد، تناقض، مختلف گویی و نوسان‌های زیاد باشد، اما هنگامی که به قرآن می‌نگریم، همه آیات آن هماهنگ و خالی از هر گونه تضاد و اختلافات و ناموزونی است، بنابر این درمی‌یابیم که این کتاب، زاییده افکار انسان‌ها نیست بلکه از ناحیه خداوند یگانه است و خداوند متعال، برای برقراری انسجام نظام و لزوم توحیدگرایی در نظام، همگان را به پذیرش توحید، دعوت و وجود توحید را در نظام هستی لازم و ضروری قلمداد می‌‌کند. (ر.ک: آل عمران/۱ـ۹؛ انعام/۳۸ـ۳۹؛ طه/۴؛ انبیاء/ ۹۲ـ۹۳؛ فصلت/ ۹؛ دخان/ ۶ـ۹).

قرآن‌کریم، توحید را رمز انسجام و یکپارچگی نظام و وجود شرک و بیگانگی از توحید را منشأ اختلافات و در نتیجه موجب فروپاشی نظام بر می‌شمرد و می‌فرماید.

ـ (أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً كَثِیراً)؛ «و آیا در قرآن تدبّر نمى‏كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مى‏یافتند» (نساء/۸۲).

در کتاب الهی، تضاد و اختلافی یافت نمی‌شود و عاری از هر گونه تناقض است، چراکه خالق آن خداوند یگانه است که آن را برای سعادت و کمال بشریت و جوامع بشری نازل فرموده و لازمه این هدف آن است که این کتاب، انسجام جوامع را به عنوان اولین گام، در نظر داشته باشد و بشریت با تفکر، اندیشیدن و عمل بدان، موجبات وحدت و انسجام نظام خویش را فراهم آورند (ر.ك: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ۵/ ۲۰؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، ۴/۲۸ـ۳۰).

۲ـ نفی هر کژی و کژ ‌اندیشی با حرکت توحیدی

بشریت باید برای نجات خود از وسوسه‌های شیطان و کژ اندیشان و برای هدایت یافتن و نیل به صراط مستقیم، دست به دامان لطف پروردگار یگانه زده و به ذات پاک او تمسک جوید، چرا که هدایت و سعادت وی در گرو قرآن و فرامین خداوند یگانه است و این قرآن است که هر گونه کژی و کژ اندیشی را نفی کرده و بشریت را به صداقت و راستی فرا می‌خواند و چنین می‌فرماید:

(وَكَیْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى‏ عَلَیْكُمْ آیَاتُ اللّهِ وَفِیكُمْ رَسُولُهُ وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى‏ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ)؛ «و چگونه كفر مى‏ورزید، در حالى‏كه شمایید كه آیات خدا بر شما خوانده مى‏شود، و فرستاده او در میان شماست؟! وهر كس به خدا تمسّك جوید، پس به یقین به راه راست ره‏‌نمون شده است». (آل‌عمران/ ۱۰۱).

مراد از «کفر» در جمله (وَكَیْفَ تَكْفُرُونَ)، کفر بعد از ایمان است و جمله (وَأَنْتُمْ تُتْلَى‏ عَلَیْكُمْ)، کنایه از امکان دست آویختن به آیات خدا و به رسول در اجتناب از کفر، می‌باشد. جمله (وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ) به منزله کبرای کلی است برای این مطلب و همه مطالب نظیر آن و مراد از هدایت به سوی صراط مستقیم، راه یافتن به ایمانی ثابت است، چون چنین ایمانی است که نه اختلاف می‌پذیرد و نه تخلف. چنین ایمانی، صراطی است که سالکان خود را جمع نموده و از انحراف آنان جلوگیری می‌نماید. این که این آیه با تعبیر ماضی محقق (فَقَدْ هُدِیَ)، مطلب را بیان و فاعل را حذف کرده است، دلالتی است بر این‌که این فعل، خود به خود ایجاد می‌شود و هدایت حاصل می‌شود.

به عبارت واضح‌تر، هر کسی که به خدا تمسک و اعتصام جوید، هدایتش قطعی است. (ر.ك: طباطبایی، سید‌محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ۳/۳۶۵) این جمله در حقیقت اشاره به این است که اگر دیگرانی که در مسیر توحید نیستند دچار انحراف شوند، تعجبی نیست بلکه تعجب در این است که افرادی که پیامبر را در میان خود می‌بینند و دائماً با عالم وحی در تماس هستند، چگونه ممکن است گمراه شوند. مسلماً اگر چنین اشخاصی گمراه شوند، مقصر اصلی خود آنان هستند و مجازاتشان بسیار دردناک خواهد بود و این حاکی از آن است که جایی که تفکر توحیدی حکم‌فرمایی کند، کژی و کژ اندیشی جایگاهی نخواهد داشت، چون توحید، با کژ گرایی تناقض داشته و همواره با صداقت و راستی همراه است و چنین جامعه‌ای از آشفتگی روانی اعتقادی، مصون است.

۳ـ ایمان به حضور هستی گستر خدا، نفی زمینه تهدید و تطمیع و ایجاد زمینه آرامش و سلامت روان می‌باشد

بندگانی که به توحید و حضور هستی گستر خدا ایمان و اعتقاد دارند، با تهدید و تطمیعی که از جانب غیر خدا بر آنان وارد شود، تسلیم نمی‌گردند، چرا که اینان خدا را یار و یاور خویش دانسته و اعتماد و ایمان به خدا را توشه خویش قرار داده‌اند و کسی که خدای متعال را یار خویش قرار دهد و هماره به ذکر زبانی و عملی او مشغول باشد، آرامش و سلامت روحی خواهد داشت (ر.ك: رعد/۲۸).

مسلمانان صدر اسلام، همواره مورد تهدید و تطمیع قرار می‌گرفتند، اما نه تنها تسلیم خواسته‌های دشمنان نمی‌شدند بلکه استقامت، ایمان و پایمردی از خود نشان می‌دادند و به امیال کاذب دنیوی، پشت می‌کردند.

مقایسه روحیه مسلمانان در جنگ‌ها به قدری اعجاب‌‌آور بود که برخی از دشمنان هم به این امر اذعان داشتند که چگونه عده‌ای با تعداد و امکانات اندک ولی با عزمی راسخ و روحیه‌ای مالامال از عشق و اعتماد به خدا و رسولش، توانستند پیروزی‌های متعددی را کسب و جامعه اسلامی را پایه‌گذاری نمایند. قرآن کریم این روحیه را می‌ستاید و می‌فرماید:

(الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ، إِنَّمَا  ذلِكُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِینَ)؛ «(همان) كسانى كه (برخى از) مردم به آنان گفتند: «كه مردمان براى (حمله به) شما گرد آمده‏اند؛ پس، از آنان بترسید!» و[ لى این سخن‏]، بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و [او] خوب كارسازى است.» و با نعمتى از جانب خدا و بخشش (او، از میدان نبرد) بازگشتند، در حالى كه هیچ بدى (و آسیبى) به ایشان نرسیده بود و خشنودى خدا را پیروى كردند و خدا داراى بخششى بزرگ است. این فقط شرور (شیطان صفت) است كه پیروانش را مى‏ترساند؛ پس، اگر مؤمنید، از آنان نترسید و از (عذاب من) بترسید» (آل عمران/۱۷۳ـ ۱۷۵).

نفی زمینه تهدید و تطمیع از ویژگی‌های ایمان است و هر مقدار که انسان مؤمن، مشکلات و مصائب را بیشتر و نزدیک‌تر ببیند، پایمردی و استقامتش افزون گشته و تمام نیروهای معنوی او برای مقابله باخطر، بسیج می‌گردند. این دگرگونی عجیب، انسان را به سرعت به عمق تاثیر تربیتی آیات قرآن که فریادگر توحید است، می‌رساند و این خود از اعجازهای این کتاب الهی است. مؤمنان بر این موضوع آگاه‌اند که ولی و سرپرست آنان با ولی و سرپرست منافقان و مشرکان، قابل قیاس نیست و شیطان در برابر خداوند متعال هیچ‌گونه قدرتی ندارد و به همین دلیل، از او کم‌ترین وحشتی ندارند (ر.ک: بقره/۴۰ـ۵۰؛ مائده/۳ و۴۴؛ کهف/۱۴ـ۲۱؛ انبیاء/ ۶۸ـ۹۰؛ شعراء/۴۱ ـ۵۱).

۴ـ توحید، رمز آزادی و سلطه ناپذیری انسان

توحید‌گرایان، هیچ گاه خود را اسیر و بنده شرک و سلطه‌‌پذیری و امیال دنیوی نخواهند کرد و همواره با این پدیده‌ها به مبارزه و مخالفت پرداخته و فقط به تنها معبودشان تمسک می‌جویند و در مشکلات و مصائب از او مدد می‌جویند. خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) در برابر روگرداندن برخی از افراد از حق و چنگ زدن به دامان سلطه‌گران، چنین می‌فرمایند:

(فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ)؛ «و اگر (مردم) روى برتافتند، پس بگو: خدایى كه هیچ معبودى جز او نیست، مرا بس است؛ تنها بر او توكّل كردم؛ و او پروردگار تخت بزرگ (جهان‏دارى و تدبیر هستى) است» (توبه/۱۲۹).

جمله «لا اله الا هو» در مقام تعلیل حکم به وجوب متابعت از آن جناب است، زیرا او از همه اسباب ظاهری قطع نظر نموده و تنها به خدایش اعتماد و توکل دارد. هم‌چنین جمله «علیه توکلت» که حصر را می‌‌رساند، تفسیری است که جمله «حسبی الله» را که التزام به دلالت بر معنای توکل دارد، تفسیر می‌نماید و توکل این است که بنده، پروردگار خود را وکیل و مدبر امور خود بداند. (ر.ك: فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، محجه البیضاء، ۷/۳۷۷؛ انصاری، ابی اسماعیل عبدالله، منازل السائرین/۷۵). در این‌که قرآن به جای «فتوکّل علی الله»، جمله «فقل حسبی الله» را آورد، به این سبب است که رسول گرامیش را ارشاد نماید به این که باید همواره توکلش بر خدا باشد و با یاد این حقایق است که معنای حقیقی توکل روشن می‌‌شود. (ر.ك: طباطبایی، سید محمد حسین المیزان فی تفسیر القرآن، ۹/۴۱۱ ـ۴۱۲).

آری! این است عزت و آزادگی مؤمنان و آزادگان همیشگی تاریخ که
در تمام مشکلات و مصائب، دست به دامان لطف خداوند یگانه زده  و فقط از
او یاری طلب می‌کنند و بدین‌سان همواره آرامشی الهی، روح و روان‌شان
را در برمی‌گیرد و این فقط در پرتو اطمینان و اعتماد به تنها معبود هستی
نمایانگر می‌شود.

ب) خرافه‌ستیزی و پیرایه‌زدایی از جامعه

اولین قدم برای برچیدن این پدیده شوم، برائت قلبی و مخالفت نمودن با خرافه ها در دل می‌باشد و این مخالفت‌ها بایستی در عمل نیز ظهور یابد. امام صادق(ع) از قول پیامبر فرمودند: «اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی اظهروا البرائه منهم واکثروا من سببهم و القول فیهم والوقعیه وباهتوهم کیلا یطعموا فی الفساد فی الاسلام ویحذرهم الناس ولا یتعلموا من بدعهم الی آخر الحدیث»؛ از آن‌ها (اهل بدعت) بیزاری بجویید و به آن‌ها بسیار دشنام دهید و درباره آنان بد‌گویی کنید و طعن زنید و ایشان را خفه و وامانده سازید تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آن‌ها بر حذر شوند و از بدعت‌های آنان نیاموزند» (کلینی، ابوجعفرمحمدبن یعقوب، الاصول من الکافی، ۴/۸۱).

گام بعدی در ریشه‌کن کردن این معضل، آگاه نمودن مردم نسبت به بدعت‌ها است و این مهم بر عهده بزرگان دین محقق می‌شود. آنان باید به مردم در زمینه توطئه بدعت‌‌گذاران و چگونگی مبارزه با آنان، آگاهی بخشند.

قدم نهایی را با توجه به کلام امیر المومنین(ع) مطرح می‌کنیم و آن جهادی پیوسته و دائمی با آنان است که با نظارت حاکم اسلامی و اندیشمندان جامعه اسلامی است. بایستی آنان را در عرصه تاخت و تاز تنها گذاشته و با نوعی جنگ سرد با ایشان، مبارزه نمود تا نقاب از چهره‌های پلید آنان برداشته شود. (کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی،۱/۹۵). راه‌های مقابله با بدعت‌گذاران را می‌توان اینگونه بیان نمود:

۱ـ برداشت آگاهانه و منطقی از مفاهیم دینی و پیام وحی

بدعت‌گذاران و خرافه‌فکنان برداشت‌هایی عاطفی و غیرمنطقی از وحی دارند و در تفسیر کلام خداوند، برخی عوامل خارجی را دخیل می‌دارند و آیات قرآن را آن گونه تفسیر می‌کنند که با منافع شخصی شان، مغایرتی نداشته باشد. آنان بلند پروازی‌ها و ادعاهای واهی فراوانی را مطرح و منزلت و جایگاه خود را رفیع بر می‌شمرند. قرآن کریم، دسیسه‌های آنان را اینگونه افشا می‌نماید و می‌فرماید: (وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ بَلَى‏ مَنْ كَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)؛ «و گفتند: «آتش [دوزخ‏]، جز چند روزى محدود، به ما نخواهد رسید.» بگو: «آیا پیمانى از جانب خدا گرفته‏اید؟! و خدا از پیمانش تخلّف نمى‏ورزد؛ یا چیزى را كه نمى‏دانید به خدا نسبت مى‏دهید؟!» آرى كسانى كه بدى را به دست آورند و [آثار] خطایشان آنان را فرا گیرد، پس آنان اهل آتش‏اند در حالى كه ایشان در آن‏جا ماندگارند و كسانى كه ایمان آوردند و [كارهاى‏] شایسته انجام دادند، آنان اهل بهشت‏اند، در حالى كه ایشان در آن‏جا ماندگارند». (بقره/۸۰ ـ ۸۲).

اعتقاد به برتری نژادی ملت بدعت پیشه و اعتقاد به این‌که آنان تافته‌ای جدابافته هستند و گنهکارانشان فقط اندکی مجازات می‌شوند و سپس به بهشت می‌روند، یکی از دلایل خود برتر بینی آنان است. این امتیاز طلبی با هیچ منطقی سازگار نیست، زیرا هیچ‌گونه تفاوتی در میان انسان‌ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خداوند متعال وجود ندارد. (ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، ۱/ ۱۳۵ و ۳۲۲ ـ ۳۲۴).

۲ـ مبارزه با تعصب و گزافه‌گویی

یکی از مهم‌ترین زمینه‌‌های رشد و پرورش بدعت و خرافه‌فکنی در جامعه، تعصب وگزافه‌گویی است.

بدعت‌گذاران و خرافه‌فکنان با گزافه‌گویی و تعصب بی‌جا در جامعه و بیان ادعاهای پوچ و بی‌اساس، سعی در گمراه نمودن مردم و رسیدن به آمال و آرزوهای دنیوی خویش دارند. قرآن‌کریم، سعادت و خوشبختی را از انحصار طایفه‌ای خاص بیرون آورده و معیار رستگاری را ایمان و عمل صالح و نژاد پرستی و تعصب‌های بی‌جا را عامل انحطاط معرفی نموده و می‌فرماید: (وَقَالُوا لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ  إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَى‏ تِلْكَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ بَلَى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى‏ عَلَى‏ شَیْ‏ءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى‏ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى‏ شَیْ‏ءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذلِكَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْكُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما كَانُوا فِیهِ یَخْتَلفُونَ) «و (آنها) گفتند: «داخل بهشت نخواهد شد، مگر كسى كه یهودى یا مسیحى است.» این آروزهاى آنهاست. بگو: «اگر راست مى‏گویید، دلیل روشنتان را بیاورید!» آرى، كسى كه چهره‏ [وجود]ش را براى خدا تسلیم كند در حالى كه او نیكوكار است، پس فقط براى اوست پاداشش نزد پروردگار او و نه هیچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگین مى‏شوند‌و یهودیان گفتند: «مسیحیان بر چیز (حقّى استوار) نیستند.» و مسیحیان (نیز) گفتند: «یهودیان بر چیز (حقّى استوار) نیستند.» در حالى كه آنان كتاب (خدا) را مى‏خوانند. كسانى كه نمى‏دانند نیز، همانند سخن آنان گفتند! پس خدا، روز رستاخیز، درباره‏ آنچه همواره در آن اختلاف مى‏كردند، میان آنها داورى مى‏كند». (بقره/ ۱۱ـ۱۱۳).

این آیات، گوشه‌ای از ادعاهای بی‌اساس جمعی از یهود و نصاری را که باعث بدعت در اسلام می‌گشتند، آشکار می‌سازد و سرچشمه اصلی این تعصب را که منجر به بدعت و خرافه‌فکنی می‌گردد را جهل و نادانی معرفی می‌نماید، لذا جهل و نادانی در اسلام مورد مذمت قرار گرفته است (ر.ك: العاملی (شهید اول)، محمد بن مکی، الدره الباهره من الاصداف الطاهره، ترجمه و تصحیح عبدالهادی مسعودی/۴۴)، چرا که افراد نادان، همواره در محیط زندگی خود محصورند و به دیگران اعتنا نمی‌کنند. (ر.ک: آل‌عمران/۷۵ـ ۷۶؛ توبه/۳۰ـ۳۵).

۳ـ حفظ موازین اخلاقی در خرافه‌ستیزی

برای مقابله با خرافه‌فکنی در اجتماع، موازین اخلاقی باید مراعات شود و حرکات ناشایست، گفتار خشن و انواع اذیت و آزار خرافه‌فکنان نباید ما را در صدد مقابله به مثل برآورد، زیرا نیکی کردن از مؤثرترین روش‌ها برای بیدار کردن غافلان و فریب‌خوردگان است. خداوند متعال به پیامبرش چنین می‌فرماید: (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ)؛ «بدى را بدان (شیوه‏اى) كه آن نیكوتر است، دفع كن، ما به آنچه وصف مى‏كنند داناتریم» (مومنون/۹۶).

خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) دستور مدارا با چنین گروه‌هایی را داده است و ناگفته پیداست که اگر اعمال و اقوال آنان منجر به تضییع حقوق افراد جامعه می‌گردد و انحرافات فکری و عقیدتی در جامعه شکل گیرد، دیگر جایی برای مدارا نیست و باید با قاطعیت تمام با آنان رفتار نمود، زیرا در این وهله افکار و اعتقادات بسیاری از افراد جامعه مورد هجوم قرار گرفته و این مهم، موجب تزلزل اعتقادی جامعه می‌گردد. (ر.ك: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۵/ ۶۵).

نتیجه این‌که توحید‌گرایی كه هدف اساسی قرآن است آثار روان‌شناختی اعجاز‌آمیزی در انسان به‌ جا می‌گزارد و این آیات دارای محتوایی منسجم و آموزه‌هایی‌ بلندمرتبه است كه همانندی برای آن‌ها در معارف بشری یافت نمی‌شود.

دوم: اعجاز روانی ـ اخلاقی

در قرآن کریم‌، آموزه‌های روانی اخلاقی فراوانی یافت می‌شود که قرن‌ها قبل، راهکارهای متعددی در بحث روانی اخلاقی پیش روی جوامع گذاشته است و همگان را به آن فرا ‌خوانده كه همانندی برای آن‌ها در معارف بشری یافت نمی‌شود. به دلیل گسترده بودن این مقوله اعجاز آمیز، بحث را در دو مصداق، پی‌ می‌گیریم.

الف) مقابله با جریان نفاق و دورویی و دوچهرگان در اجتماع

مؤثرترین راه درمان بیماری نفاق در عرصه اجتماع، مقابله با منافقین است، چراکه اینان با پاشیدن بذر نفاق در جامعه، سعی دارند که فضای اجتماع را فضایی ملتهب گونه جلوه داده و آشفتگی روانی را در جامعه تزریق نمایند، لذا بر مسئولان جامعه لازم است که با دوچهرگان مقابله نموده و آنان را از این‌گونه فعالیت‌ها برحذر دارند. گرچه اهل نفاق، مستحق عذاب دنیوی (نهج‌البلاغه، نامه۲۷) و اخروی (ر.ك: توبه/۷۲؛ مائده/۳۳؛ اسراء/۷۲) هستند، ولی اگر اهل نفاق، دشمنی و عداوت خود را ظاهر سازند و علیه مسلمانان، آشکارا به جنگ و مبارزه بپردازند، حکم بغات و محاربان را که مجازات شرعی آنان به تشخیص حاکم و رهبر حکوت اسلامی به میزان جنایت آنان، شامل حالشان گشته و با دستور حاکم شرع اجرا می‌گردد.

میزان حد، نوع جنایت، چگونگی ثبوت جنایت و میزان ترس و وحشتی که باعث اجرای حد می‌گردد، در کتاب‌های فقهی بیان شده است. خداوند متعال در سوره مائده قیام مسلحانه و آشکار منافقین را که منجر به نا امنی و تشویش اوضاع جامعه می‌شود را محکوم می‌کند و می‌فرماید:

(إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی‌ الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ)؛ «كیفر كسانى كه با خدا و فرستاده‏اش مى‏جنگند و براى فساد در زمین مى‏كوشند، فقط این است كه كشته شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا دست‏هایشان و پاهایشان، بر خلاف (یك‏دیگر، یعنى یكى از راست و یكى از چپ)، قطع شود؛ یا از سرزمین (خود) تبعید گردند؛ این، بر ایشان رسوایى‏اى در دنیاست؛ و در آخرت عذاب بزرگى برایشان است» (مائده/۳۳).

۱ـ وظیفه مردم در قبال منافقین

اگر منافقین دشمنی و عداوت خود را آشکار نکرده و به صورت پنهانی به کارشکنی، جاسوسی و ترویج فساد و فتنه مشغول باشند، از اجرای برخی احکام و حدود شرعی محفوظ می‌ماند، اما مرم باید به نکاتی در این زمینه توجه داشته باشند. برخورد هوشیارانه، دوری از معاشرت با آنان، زیرنظر داشتن آنان همراه با مشورت با علماء و بزرگان و... از جمله وظائف مردم در این زمینه به شمار می‌رود. مسلمانان باید به گونه‌ای با آنان رفتار نمایند که منافقین در میان اجتماع، خوار و ذلیل گردند تا زمینه‌های فتنه‌گری و فساد آنان از بین برود.

هم‌چنین آگاهان و قدرتمندان باید چهره کثیف و روباه‌صفتانه آنان را آشکار و مردم را از مقاصد شوم و پلیدشان آگاه سازند و برنامه مراقبت و احتیاط را که همان برنامه قرآن و پیامبر در برابر منافقین است را به کار بندند. البته ناگفته پیداست که مردم در انجام وظایفشان باید با بزرگان و اندیشه‌وران مشورت نمایند و کاری را که به صلاح جامعه است، انجام دهند، چراکه برخورد عاطفی و غیر‌مسئولانه، پیامد‌های ناگواری را به دنبال خواهد داشت.

همان‌طور که ذکر شد، معالجه نفاق گاهی به دست عامل خارجی بوده و تسکین درد به عهده حکومت بوده و آنان با اجرای حدود شرعی در قبال نفاق آشکار که به طور علنی و در مقابل انظار مردم قرار می‌گیرد تا حدودی این معضل درمان می‌شود ولی در نوع دوم درمان، هوشیاری و مراقبت همه جانبه مردم را طلب می‌کند که منافق را از صحنه فعالیت خارج و او را با رسوایی به تسلیم و شکست روبه‌‌رو سازند (حسینی، سید محمد، دوچهره‌گان (نفاق، آفت دین و اجتماع)، ۱۶۲).

۲ـ علاج نفاق توسط شخص مبتلا

درمان نوع دیگری از نفاق، به خود شخص مبتلا برمی‌گردد. این عوامل، گرچه دشوار و نیازمند تمرین، ممارست و ریاضت است، اما اگر انسان به عواقب سوء نفاق نیک بیندیشد، در خواهد یافت که هم باعث رنج و زحمت و هلاکت خویش گردیده و هم موجبات ضرر و زیان دیگران را فراهم آورده است؛ هم خود را در دنیا به حزن و غم و سرگردانی مبتلا ساخته و هم آخرت خویش را از دست داده و در نهایت موجبات خشم خداوند را فراهم آورده است.

این نوع درمان بیش‌تر در مورد افرادی است که ضعف ایمان دارند و نادانی آنان باعث ابتلای به نفاق گردیده است. این بحث حتی در مورد افرادی که مدعی دانایی و آگاهی‌اند نیز می‌تواند صادق باشد. به هر حال اگر چنین شخصی، توانایی و ویژگی‌های نهفته در خود را باز یابد و بداند که با کمک اراده، هر کاری که خارج از توان او باشد را می‌تواند انجام دهد و با تمرین و ممارست‌، برآن فائق آید، به سرعت می‌تواند این رذیله شوم را درمان نماید.

بنابراین شخص مبتلا، با تفکر درباره خویش و بهره‌گیری از اراده آهنین و همت والا برای رفع این بیماری، می‌تواند بر آن فائق آید (حسینی، سید محمد، دوچهره‌گان، نفاق آفت دین و اجتماع/ ۱۶۴).

امام خمینی(ره)، با الهام از آیات قرآن و روایات، درمان نفاق را از دو طریق ممکن ‌دانسته و به مبتلایان به این بیماری، سفارش می‌‌نماید که:

الف) تفکر در مفاسد دنیوی و اخروی که مترتب بر این رذیله است. در دنیا اگر مردم، آدمی را به نفاق و دورویی بشناسند و او به این صفت زشت معرفی گردد، از انظار مردم افتاده و رسوای خاص و عام می‌گردد و در نزد تمام اقران و امثال بی عرض و آبرو می‌‌گردد. او را از مجالسشان طرد و شخصیت او را دچار تشویش و پریشان حالی می‌کنند.

در آخرت مکنوناتش، آشکار گشته و با دو زبان از آتش محشور و با منافقین و شیاطین معذب می‌گردد.

ب) جدیت و کوشش در مقام عمل، برای دور شدن از این صفت زشت و این‌که انسان، مدتی در افعال و اعمال خود مواظبت کند و مراقب حرکات و سکنات خویش باشد و افعال و اقوال خود را در ظاهر و باطن یکسان نماید و تظاهرات و تدلیسات را عملاً کنار بگذارد و از خداوند منان در خلال این احوال، توفیق طلب نماید که او را بر نفس اماره مسلط گرداند و در این اقدام و علاج با او همراهی فرماید. (موسوی خمینی(ره)، سید روح الله، اربعین/۱۳۶ـ۱۳۷).

۳ـ مبارزه با طبقه‌گرایی و اشرافیت بر پایه اصالت زور و زر

یکی از مهم‌ترین زمینه‌های پرورش نفاق در اجتماع، طبقه‌گرایی و اشرافیت است. منافقین برای در دست داشتن قدرت، ثروت و اشرافیت بر دیگر طبقات، از هیچ تلاشی دریغ نمی‌ورزند و به کسی اجازه ورود به این باند قدرت و ثروت را نمی‌دهند تا بدین‌ وسیله خود را همیشه عزیز و مؤمنان را ذلیل نمایند، غافل از آنکه عزت مخصوص خدا و رسول و مؤمنین است.

برای مبارزه با طبقه‌گرایی و اشرافیت بر پایه اصالت زور و زر، باید اقداماتی انجام گیرد. ابتدا باید طرز تفکر خود برتر ‌بینی منافقان، که ناشی از غرور و تکبر از یک‌سو و گمان به استقلال در برابر خداوند متعال از سوی دیگر می‌باشد، اصلاح گردد، از این‌رو لازم است که نگاهی به صدر اسلام بیفکنیم آن‌گاه که منافقین دارای قدرت و ثروت بوده و با تمام کارشکنی‌ها و توطئه‌های آنان در جامعه نوپای اسلامی عاقبت، مسلمین برآنان فائق آمدند و قدرت و ثروت ایشان راهی از پیش نبرد و با تشکیل حکومت مسلمانان و قدرتمندی آن، تفکر خود برتر بینی و خودکامگی آنان نابود گردید. (ر.ك: ابن قطب، سید، فی ظلال القرآن، ۱، ۴۵؛ ر.ك: مکارم‌ شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، ۲۴/۱۶۲ـ ۱۶۴) قرآن کریم از برخی کارشکنی‌های مشرکین و منافقین در برابر مسلمین اینگونه یاد می‌کند:

ـ (هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لاَتُنفِقُوا عَلَى‏ مَنْ عِندَ رَسُولِ‌اللَّهِ حَتَّى‏ یَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَیَفْقَهُونَ یَقُولُونَ لَئِن رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَیَعْلَمُونَ)؛ «آنان كسانى هستند كه مى‏گویند: «براى كسانى كه نزد فرستاده‏ خدا هستند (اموالتان را) هزینه نكنید تا این‏كه پراكنده شوند.» در حالى كه منابع آسمان‏ها و زمین، فقط از آنِ خداست ولیكن منافقان فهم عمیق نمى‏كنند. مى‏گویند: «اگر به مدینه بازگردیم، قطعاً، عزیزترین (افراد)، ذلیل‏ترین (افراد) را از آن (شهر) بیرون مى‏رانند!» در حالى كه عزّت فقط براى خدا و براى فرستاده‏اش و براى مؤمنان است ولیكن منافقان نمى‏دانند» (منافقون/۷ـ ۸).

۴ ـ برچیدن تبعیض‌گرایی، انحصارطلبی و امتیازخواهی

تبعیض‌گرایی و انحصار‌طلبی از دیگر معضلات اجتماعی است که زمینه رشد نفاق را در جامعه فراهم می‌آورد. با برچیدن و از بین بردن آن، تا حدودی بستر رشد نفاق از بین خواهد رفت.

منافقین، همواره خودشان را از دیگران برتر دیده و خواستار موقعیت‌های ویژه اجتماعی و اقتصادی بوده‌اند. منشأ این معضل، غرور، تکبر، زیاده‌خواهی و انحصار‌طلبی آنان است. آنان خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و ساده‌لوح و خوش‌باور می‌پندارند. قرآن کریم در برابر این ادعا می‌فرماید: (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لاَیَعْلَمُونَ)؛ «و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همان‏گونه كه مردم ایمان آوردند [شما هم] ایمان آورید.» مى‏گویند: «آیا همان گونه كه سبك‏سران ایمان آوردند، ایمان بیاوریم؟!» آگاه باشید كه فقط آنان سبك‏سرند و لیكن نمى‏دانند» (بقره/۱۳).

منافقین، افراد پاکدل، حق طلب و حقیقت‌جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر اکرم(ص) سر تعظیم فرود آورده‌اند را سفیه می‌دانند و شیطنت، دورویی و انحصار‌طلبی خویش را دلیل بر هوش و درایتشان می‌شمرند.

آری! در منطق آنان، عقل جایگاهش را با سفاهت تعویض نموده است، لذا قرآن کریم در جواب آنان چنین می‌فرماید: (إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لاَیَعْلَمُونَ).

آیا این سفاهت نیست که انسان، مسیر زندگی خود را مشخص نکند و در میان هر گروهی به رنگ آن گروه درآید و همواره به دنبال انحصار‌طلبی و تبعیض‌گرایی و امتیاز‌خواهی‌ باشد و به جای تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگی و چند‌گانگی را پذیرا باشد و استعداد و نیروی خود را در طریق شیطنت، توطئه، انحصار‌طلبی و تخریب روحی دیگران به کارگیرد (ر.ك: مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، ۱/۹۵ ـ ۹۶).

از اوصاف و رفتاری که در این آیات برای منافقین آورده شده، مشخص می‌گردد که اینان از جهت طبقه، یک دسته محدود و ممتاز اشرافی‌اند. مردمی که راه‌های فریب و اغفال اکثریت و ساخت و ساز با هر دسته‌ای را با تجربه‌های گذشته آموخته‌اند (چونان که معنای لغوی نفق و نفاق هم اشاره به همین است) و مقیاس حق و باطل و پیروزی و شکست را وضع موجود و اندیشه‌ها و تجربه‌های گذشته و حال خود می‌پندارند. اینان چون مغرور به قدرت فکری یا مالی و یا معلومات محدود خود می‌باشند، حق و قدرت آن را چنان که باید، درک نمی‌کنند.‌در برابر این طائفه، عامه روشن ضمیر و پاک فطرت مردم می‌باشند که کم‌تر دچار بیماری‌ها و علل نفسانی‌اند. بدین جهت حق را بهتر درک می‌نمایند و استقامت و فداکاریشان بیش‌تر است.

جمله (كَمَا آمَنَ النَّاسُ)، این نکته را گوشزد می‌نماید که عامه مردم چون عنوان و صفت آنان آلوده نگشته و دچار عصبیت طبقاتی و یا نژادی یا قومی نبوده‌اند، ایمان آورده‌اند.

از نظر نفاق پیشگان مغرور، مومنین سفیه، خوش‌باور و سبک مغز هستند. آن‌ها هنگامی که ایستادگی و مقاومت مؤمنین را با تمام مشکلات و مصائب، مشاهده می‌کردند خصوصاً هنگامی که مسلمانان مهاجر و انصار فقیر و ژنده‌پوش مدینه را می‌نگریستند که محصور دشمنان داخل و خارج هستند، از نظر اینان، امیدواری و پایداری مسلمانان جز سبک‌سری و عاقبت ‌نیاندیشی و ساده‌لوحی، چیزی دیگرنبود، غافل از این که در واقع خود نمونه کامل سفاهت بودند.

ب:  نهادینه‌سازی فرهنگ حجاب و عفاف در اجتماع

سیمای حقیقی حجاب، حضور در لباسی است که زن با کمک آن بتواند بدون آسیب‌های اجتماعی و روحی به انجام وظایف دینی و اجتماعی خود همت گمارد. دلایل عقلی برای فوائد و آثار حجاب و عفاف فراوان است و در متون دینی نیز نقل‌ها و روایات معتبر بسیاری برای بیان این آثار و فواید موجود است که از آن جمله می‌توان امنیت اجتماعی، تعالی معنوی، سلامت روحی و بهداشت جنسی، آرامش و استحکام خانواده را برشمرد.

حجاب ضمن تأثیر بر سلامت اخلاقی جامعه، پاکی و طهارت و ارتقای شخصیت زن، نه تنها مانع آزادی او نمی‌شود، بلکه به او نقش دفاعی در برابر آسیب‌های فردی و اجتماعی می‌بخشد.

در قرآن برای تشریع حجاب و حدود آن، آیاتی چند وجود دارد که به برخی از آنان اشاره می‌شود. خداوند سبحان در آیه ۵۹ سوره احزاب می‌فرماید:

(یَا أَیُّهَا‌ الْنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ‌ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَى‏ أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً)؛ «اى پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو: «از پوشش‏هاى بلند (چادرمانند) شان به خودشان نزدیك كنند، این [كار] براى این‏كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند نزدیك‏تر است؛ و خدا بسیار آمرزنده‏ مهرورز است» (احزاب/۵۹).

علامه طبرسی در ذیل این آیه می‌نویسد:

جلباب، عبارت از روسری بلندی است که هنگام خروج از خانه، زنان به وسیله آن سر و صورت خود را می‌پوشانند... مقصود این است که با روپوشی که زن بر تن می‌کند، محل گریبان و گردن را بپوشانند. اکثر لغت‌شناسان، جلباب را چیزی شبیه به چادر معنا کرده‌‌اند. (فراهیدی، خلیل ابن احمد، کتاب العین، ۶، ۱۳۲) در معنای آیه فوق کلمات دیگری نیز به کار رفته (مانند جیب یا جید و خمار) که تحقیق در آن‌ها نشان می‌دهد که قرآن چه اندازه در تبیین حدود حجاب زنان، دقیق و جامع سخن گفته است.

از سیاق و روح این آیه شریفه می‌توان دریافت که بخش مهمی از امنیت روحی و اجتماعی زنان و ایمنی از آزار فاسقان، در گرو پوشاندن است.

نیز در سوره نور به تفصیل درباره حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان اینگونه سخن به میان آمده است:

(قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى‏ جُیُوبِهِنَّ وَلاَیُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی‌إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی‌أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرأُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى‏ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَیَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى  اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)؛ «(اى پیامبر!) به مردان مؤمن بگو دیدگانشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند و دامانشان را (در امور جنسى) حفظ كنند؛ كه این براى آنان [پاك كننده‏تر و] رشدآورتر است؛ [چرا] كه خدا به آنچه با زیركى انجام مى‏دهند آگاه است. و به زنان مؤمن بگو دیدگانشان را (از نگاه حرام) فروكاهند و دامان (عفت)شان را حفظ كنند و زیورشان را آشكار ننمایند، جز آنچه از آنها كه ظاهر است؛ و باید روسرى‏هایشان را بر گریبان‏هایشان (فرو) اندازند و زیورشان را آشكار ننمایند جز براى شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران شوهرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان (هم كیش)شان، یا آنچه (از كنیزان) مالك شده‏اند، یا مردان (خدمتكار) تابع (خانواده) كه (از زنان) بى‏نیازند، یا كودكانى كه بر امور جنسى زنان آگاه نشده‏اند؛ و پاهایشان را (به زمین) نزنند تا آنچه از زیورشان پنهان مى‏دارند، معلوم گردد؛ و اى مؤمنان! همگى به سوى خدا بازگردید، باشد كه شما رستگار (و پیروز) شوید». (نور/ ۳ـ۳۱)

و در سوره احزاب، آیه ۳۲ خطاب به همسران پیامبر می‌فرماید: (یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً)؛ «اى زنان پیامبر! (شما) هم‏چون یكى از زنان (معمولى) نیستید؛ اگر خودنگه‏دارى مى‏كنید، پس به نرمى (و ناز) سخن نگویید، تا كسى كه در دلش (نوعى) بیمارى است طمع ورزد؛ و سخنى پسندیده بگویید» (احزاب/۳۲).

در آیات یاد شده، از چند نوع حجاب، سخن به میان آمده است:

ـ نگاه عفیف؛ (قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ)؛ «(اى پیامبر!) به مردان مؤمن بگو دیدگانشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند». نگاه غیر عفیف و شهوت‌آلود، بذر شهوت را در دل می‌افشاند. (ر.ك: بحرانی، هاشم، البرهان، ۳/۱۲۹؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ۲/۱۰۱؛ ابن بابویه القمی (الصدوق)، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، من لایحضر الفقیه، ۱۸؛ سبزواری، محمد، جامع الاخبار، ۴۰۷).

(لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ)؛ «به زنان مؤمن بگو دیدگانشان را (از نگاه حرام) فروكاهند».

ـ گفتار عفیف؛ (فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ)؛ «پس به نرمى (و ناز) سخن نگویید، تا كسى كه در دلش (نوعى) بیمارى است طمع ورزد».

ـ کردار عفیف؛ (وَلاَ یَضْرِبْنَ  بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ)؛ «نیز چنان پاى بر زمین نزنند تا آن زینت كه پنهان كرده‏اند دانسته شود».

۱ـ حجاب و سلامت اخلاق جامعه

هرچه گرایش جامعه به حجاب شدت یابد، از مفاسد اخلاقی و اجتماعی (ر.ك: مظاهری، حسین، اخلاق در خانه/ ۱۶۸) و بسیاری از ناهنجاری‌های روحی ـ رفتاری (ر.ك: محلوجی، محمد، نهاد خانواده در اسلام/ ۱۳) کاسته می‌شود. سلامت اخلاق جامعه، از اهداف عالیه اسلام است. حجاب زن، به نص قرآن‌کریم، عفاف اوست و عفاف او، خدمتی است به سلامت جامعه (ر.ك: مصطفوی، سیدجواد، حجاب وآزادی/ ۴۵)

زن با پوشش شرعی خود، خانواده را استوار و پا برجا می‌سازد و بیهوده، افراد را تحریک نمی‌کند‌ و هوس‌ها را بر نمی‌انگیزد و مردها را به مفسده نمی‌کشاند. زن با پذیرش حجاب اسلامی، بزرگترین و ارزنده‌ترین خدمات را به خانواده و جوان‌ها و بالاخره جامعه می‌کند، زیرا اخلاق، پاکی و فضیلت را رونق می‌بخشد.

زنانی که جسم خود را پر بهاتر از آن می‌دانند که اجازه دهند، هر چشمی از آن تمتع گیرد، هر هوسی بدان گرایش یابد، بر مسند والای فضیلت نشسته‌اند. کار این‌گونه زنان، پیامبرگونه است؛ زیرا بعثت پیامبران، به منظور تکمیل و تتمیم اخلاق است(ر.ک: ابن‌ سعد(کاتب الواقدی)، محمد الطبقات‌الکبری، ۱/۱۹۳).

اسلام از بی‌حجابی و بدحجابی بیزار و متنفر است، زیرا این گروه هستند که با متزلزل کردن اخلاق و فضیلت، اسلام را در بین مردم ضعیف و لگدمال می‌کنند و از همه مهمتر ارزش خود را در جامعه به حراج گذارده و خود را با کالا، همانند می‌کنند... (ر.ك: شیرازی، عبد الکریم، مظلومیت زن در طول تاریخ، ترجمه لاله بختیاری و محمد حسن تبرائیان/۷۸) و از بعد دیگر این کار آنان نوعی خیانت به امنیت روانی همسرشان تلقی می‌شود. (ر.ك:مشایخی، مهدی، پاسداران عفت/ ۸۳ ـ ۸۴).

منتسکیو، حقوقدان و دانشمند فرانسوی، درباره تاثیر مخرب مخدوش شدن عنصر حجاب و عفاف در امنیت روانی و اخلاقی، می‌گوید:

از دست رفتن عفت زنان به قدری تاثیرات بد و معایب و نواقص تولید می‌کند و روح مردم را فاسد می‌سازد که اگر کشوری دچار آن شود، بدبختی زیادی از آن ناشی می‌گردد به همین جهت، قانون‌گذاران با وجدان، همواره عفت را به زنان توصیه می‌کنند و از آنها وقار و رعایت موازین اخلاقی را توقع دارند. (هاشمی رکاوندی، سید مجتبی، مقدمه ای بر روانشناسی زن/۱۹۸).

به عنوان نمونه بیماری‌های روانی کشورهای غربی بسیار بیشتر از کشورهایی است که افراد آن، حریم عفت، حیا و حجاب را رعایت می‌کنند. (ر.ك: پریور، علی، نابسامانی‌های روانی و بیماری‌های حاصل از آن/ ۷۰). در فرهنگ غرب مادی‌گرا، زن کالا دانسته شده و با تراضی زن و همسر، متهم به زنا تبرئه شده و پرونده مختومه می‌گردد که نظیر آن در جاهلیت هم کمتر رواج داشت.(ر.ك: جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه جلال وجمال/ ۴۶ـ۵۳). بدین‌سان، زنان با حجاب، خدمتگذار واقعی دین و اخلاق هستند و به تعبیر امام خمینی، دامان زنان، دامان  تربیت نسل است و پاکدامنی آن سبب پاکی نسل می‌شود. (ر.ك: موسوی خمینی، سیدروح‌ الله، جایگاه زن در اندیشه امام/۱۲۰-۱۲۱) و در مقابل، زنان بی‌حجاب و بد‌حجاب، عامل براندازی و بنیان‌کنی دین و اخلاق هستند.

۲ـ حجاب و استحکام شخصیت اجتماعی زن

یکی از مهمترین اثرات حجاب، استحکام شخصیت زن در اجتماع و در نهاد خانواده است، بدین سان سوءظن‌ها از بین رفته و اطمینان مرد به زن بیشتر شده و با تن دادن به هر مصیبت و مشکلی، سعی می‌کند از حریم خانوادگی خود دفاع کند. (ر.ك: قائمی، علی، خانواده و مسائل همسران جوان/ ۲۴۹؛ رشید پور، مجید، تعادل و استحکام خانواده/ ۱۸۶-۱۹۱)

اسلام مخصوصاً تاکید کرده است که زن هر اندازه متین‌تر، با وقارتر و عفیف‌‌تر حرکت کند و خود را در معرض نمایش برای مرد نگذارد، بر احترامش افزوده می‌شود. در ادیان آسمانی پیشین و فرهنگ‌های متمدن، همواره رعایت عفت و حیا (حجاب) و وجود حریم بین زن و مرد، مورد تاکید بزرگانشان بوده است. (ر.ك: محمدی نیا، اسد الله، بهشت جوانان/۱۸۰ـ۱۸۷).

حجاب وسیله‌ای است در خدمت زن تا موفقیت خویش را در جامعه تحکیم کرده و شخصیت و احترام خویش را فزونی بخشد. قرآن‌کریم در این زمینه می‌فرماید: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَبَناتِكَ وَنِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَكانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً)؛ «اى پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه چادر خود را برخود فرو پوشند. این مناسب‏تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند. و خدا آمرزنده و مهربان است» (احزاب/ ۵۹)

ویلیام جیمز روانشناس معروف، در تایید این مطلب چنین می‌نویسد:

زنان دریافتند که دست و دل بازی، مایه طعن و تحقیر است. این امر را به دختران خود یاد دادند. (‌محمدی آشنایی، علی، مسئله حجاب/ ۳۵).

با توضیحات فوق روشن شد که حجاب، مصونیتی برای زن در اجتماع ایجاد می‌کند که موجب استحکام شخصیت زن در جامعه می‌گردد و آرامش روان شخصیتی برای زن و بهداشت روان اخلاقی برای جامعه، فراهم می‌آورد. از سوی دیگر، حجاب موجب امنیت اجتماعی و در نتیجه تامین بهداشت روانی در اجتماع می‌گردد.

خلاصه آن‌که آموزه‌های اخلاقی قرآن (مثل مقابله با نفاق و نهادینه كردن فرهنگ حجاب) تأثیرات اعجاز آمیز در سلامت روانی ـ اخلاقی جامعه دارد. این آیات قرآن نظامی منسجم و تأثیرگذار دارد كه در معارف بشری همانند ندارد.

سوم: اعجاز روانی اقتصادی

قرآن‌کریم و روایات، از دیرباز مشکلات و بیماری‌های روانی اقتصادی را پیش‌بینی نموده و راهکارهایی را برای آنان ارائه داده است. این مهم قابل تامل است که قرآن‌کریم در قرن‌ها پیش، این معضل را واکاوی نموده و باب سعادت را بر همگان گشوده است به طوری كه در معارف بشری همانندی ندارد. از آنجا که مصادیق این بحث بسیار گسترده می‌باشد، در این مجال به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

الف) کار، تلاش و تقوای فردی، مهم‌ترین عامل رفع فقر و آشفتگی روحی حاصل از آن

بی‌گمان یکی از عوامل فقر، بیکاری و کم‌کاری است، از این‌رو درآموزه‌های دینی، با هدف فقرزدایی از جامعه، به عنصر کار و تقویت وجدان کاری، تاکید فراوان شده است و استفاده از منابع تخصیص‌یافته برای رفع فقر و تامین نیازهای محرومان همچون زکات، تنها برای آن دسته از محرومان است که بر اثر بیماری، پیری و حوادث و مانند آن گرفتار نادانی و فقر شده‌اند، بنابراین استفاده از آن، برای کسانی که فرصت و توان اشتغال به کار را دارند، مجاز نیست. امام باقر(ع) در این‌باره می‌فرمایند: «ان الصدقه لاتحل لمحترف ولا لذی مره سوی قوی فقنز هوا عنها، صدقه برای پیشه ور و نیز کسی که تندرست و توانمند است، حلال نیست، پس از گرفتن آن خودداری کنید». (کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، ۳/۵۶۰) بدین‌سان رعایت دقیق دستورات دینی، زمینه هر گونه استفاده نادرست از فرهنگ انفاق را که خلاف هدف نهایی آن یعنی فقر زدایی است، از میان می‌برد. افزون بر این، تقوای فردی و توکل به خدا به معنای واقعی کلمه (ر.ك: الترمذی ـ ابوعیسی ـ ، محمد بن عیسی، سنن‌الترمذی «الجامع الصحیح»، ح ۲۵۱۷؛ القزوینی ـ ابن‌ماجه ـ ، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، تحقیق: محمد فواد عبدالباقی، ح ۳۴۸۹)، در كنار كار و تلاش، روزی را افزایش داده و فقر را ریشه‌كن می‌كند. (ر.ك؛ محمدی ری‌شهری، محمد، التنمیه الاقتصادیه فی الكتاب والسنه، ۳۴۷ـ۳۵۰) و بی‌‌تقوایی توانمندی‌‌ها را در راه‌های زیان‌بار و غیر مفید تباه می‌سازد. (ر.ك: ساعی، احمد، مسائل سیاسی، اقتصادی جهان سوم/ ۱۷۳ـ۱۷۵) و هیچ گاه جوامع با كفر و بی ایمانی، به پیشرفت اقتصادی نرسیده‌اند (ر.ك: شریف النسبی، مرتضی، چرخه توسعه راهنمای رشد شتابان/ ۱۰۵ـ ۱۰۶؛ ساعی، احمد، درآمدی بر شناخت مسائل اقتصادی، سیاسی جهان سوم/ ۸۳).

یاد کردنی است که کار و تلاش همراه با تقوای فردی، نه تنها موجب رفع فقر و آشفتگی روانی اقتصادی می‌شود، بلکه آرامش روانی را برای فرد و در مقیاس بالاتر، برای جامعه به ارمغان می‌آورد.

۱ـ حذف ثروت از معیارهای ارزیابی

مادی‌گرایان و متکاثران، ارزش را تنها منحصر در قدرت مالی و گاه فرزندان و عشیره خود می‌دانسته و حتی آن را معیار قرب الهی می‌شمرند و در طول تاریخ، پیوسته در برابر جبهه حق و پیامبران، این معیار را شاخص می‌دانسته‌اند.

در مقابله با این اندیشه، در جای جای قرآن کریم، بر این نکته تاکید شده است که دارا بودن ثروت، نه ملاک قرب و محبوبیت به بارگاه ا لهی است و نه معیار ارزیابی افراد و احراز صلاحیت آنان برای تصدی مسئولیت‌ها (ر.ك: سبا/ ۳۷؛ زخرف/ ۳۳ـ۳۴).

از سوی دیگر، قرآن کریم گاه ثروت فراوان را نوعی عذاب، کیفر گناهان و نشانه استدراج متکاثران بر می‌شمرد (ر.ك: توبه/ ۵۸۵ و ۸۵؛ فجر/ ۱۵ـ۲۰).

در روایات نیز ثروت، معیار ارزش گذاری نیست، چنانکه امام صادق(ع) می‌فرمایند:

«أَتَرَى اللَّهَ أَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَیْهِ ـ وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَیْهِ ـ لَا وَلَكِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ یَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ؛ آیا چنین پنداری که خداوند به آنکس که (مالی) عطا کرده، از آن‌روست که وی را گرامی و از آن کس که منع کرده خوارش نموده است؟ بلکه مال، از آن خداست که آن را نزد آدمی به ودیعت نهاده است.» (عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیرالعیاشی، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، ۱۳/۲ و ر.ك: ایروانی، جواد، اخلاق اقتصادی از دیدگاه قرآن و حدیث، ۱۸۱). بنابراین ثروت از دیدگاه اسلام، نه ملاک ارزش و برتری که وسیله تامین زندگی است و قوام و سامان بخش آن است، از اینرو، گنجینه ساختن و تفاخر به آن، نهی شده است.

۲ـ تاکید بر همنشینی با محرومان و دوری از متکاثران

واژه تكاثر در پاره‌ای از روایات به معنای ثروت اندوزی نا به حق به كار رفته است. (ر.ك: فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین، ۲/۴۹۳).

همنشینی با محرومان، افزون بر آنکه آدمی را از احوال آنان و وضع معیشتی‌شان آگاه می‌سازد و روحیه فروتنی و نوع دوستی را در وی تقویت می‌کند، گاهی موثر در بازگرداندن شخصیت حقیقی، کرامت و اعتبار اجتماعی آنها به شمار می‌رود و آنان را از انزوای اجتماعی به در می‌آورد. در سیره امکان معصوم(ع) نیز این مساله به روشنی نمایان است. به عنوان مثال:

امام حسین(ع) از کنار تعدادی مسکین گذشت که تکه‌هایی (نان) بر روی عبایی گذارده بودند و می‌خوردند. حضرت به آنان سلام کرد. آنان، امام(ع) را به خوردن غذا دعوت کردند و امام(ع) کنارشان نشست... (ابن‌شهر‌ آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل‌ابیطالب، تحقیق سید هاشم‌ رسولی محلاتی، ۴/۶۶).

از دیگر سو، آموزه‌های دینی  به دوری از متکاثران و به ویژه چشم نداشتن به ثروت آنان، دستور داده است، (ر.ک: طه/۱۳۱؛ کهف/۲۸؛ شعراء/۱۵۱ـ۱۵۲؛ قلم/۱۰ـ۱۴) امام باقر(ع) در این باره می‌فرمایند:

«لاتجالس الاغنیا، فان العبد مجالسهم وهو یری ان الله علیه نعمه فما یقوم حتی یری ان لیس الله علیه نعمه؛ با ثروتمندان همنشینی مکن، چرا که بنده، در حالی‌ که خود را مشمول نعمت الهی می‌داند، با آنان همنشینی می‌کند ولی پس از برخاستن از مجلس، چنین می‌پندارد که خداوند به او نعمتی نداده است» (ابن بابویه قمی«شیخ صدوق»، محمد بن علی، الامالی/ ۲۵۳).

بدین‌سان، همنشینی با محرومان و دوری از متکاثران، موجب کرامت افراد می‌شود و جامعه را به سمت عدم گزینشی بودن، سوق داده و در نتیجه آرامش روانی اقتصادی را به ارمغان می‌آورد.

۳ـ رسیدگی اغنیاء به محرومان

از مهم‌ترین وظایف ثروتمندان جامعه، رسیدگی به حال فقران و نیازمندان است هم از بعد عاطفی ـ عدم تحقیر آنها واحترام به شخصیت آنان و... ـ (ر.ك: الاسکافی «ابن‌همام»، محمد بن همام، التمحیص، تحقیق: مدرسه الامام المهدی(عج)/ ۵۰، ح ۸۹) و هم از بعد مالی. در بعد مالی، انفاق مالی، جایگاه ممتازی در مکتب اقتصادی و اخلاقی اسلام دارد به طوری که در قرآن‌کریم بیش از ۱۹۰ آیه (حدود ۳% کل‌ آیات) به این موضوع اختصاص یافته است. در این آیات با شیوه‌های گوناگون به اهمیت و ترغیب توانگران به این امر اشاره شده است، از جمله:

انفاق، از ارکان و نشانه های راستی ایمان است (ر.ك: انفال/ ۳ـ۴؛ حجرات/ ۱۵) و هم ردیف نماز (ر.ك: بقره/ ۳) و جهاد با جان (ر.ك: بقره/ ۱۹۳ـ ۱۹۵؛ توبه/ ۴۱) و تهجد شبانه (ر.ك: سجده/۱۶) و نشانه متقین (ر.ك: آل‌عمران/ ۱۳۳ـ ۱۳۴) و گردنه‌ای در مسیر تکامل (ر.ك: بلد/ ۱۱ـ۱۴) و نیز سودایی است مقدس که خداوند خریدار آن است و مومن فروشنده و بهشت بهای آن. (ر.ك: توبه/ ۱۱۱).

اهتمام فراوان آموزه‌های دینی به انفاق نشان از نقش موثر این عنصر، در ساماندهی امور اقتصادی، اجتماعی و دینی دارد (ر.ك: نمازی، حسین، نظام‌های اقتصادی/۸۱-۸۲)، چه نهادینه شدن فرهنگ انفاق از مهم‌ترین عوامل توزیع عادلانه ثروت است و فقر و تکاثر و آثار نامطلوب اعتقادی و اجتماعی آن را از جامعه می‌زداید و آرامش روانی اقتصادی را برای افراد و اجتماع، به دنبال دارد.

ب) مقابله با پدیده  اتراف (مصرف گرایی و رفاه زدگی)

قرآن کریم و روایات، هفت درمان و راه کار مقابله با اتراف را بیان می‌کند که مهم‌ترین آنها به قرار زیر می باشد:

۱ـ دوری خواص از اتراف

خواص و شخصیت‌های تأثیر‌گذار جامعه از زندگی اشرافی و اترافی باید بر حذر باشند، چراکه آنان الگو و اسوه‌هایی برای توده‌های مردم به شمار می‌روند و شیوه زندگی آنان تاثیر فراوانی بر دیگران می‌گذارد (ر.ك: نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۷).

پیامبراکرم(ص) و ائمه اطهار به عنوان الگو و اسوه جهانیان، از مظاهر زندگی اترافی و حتی از مصادیق جزئی آن، سخت پرهیز می کردند، هنگامی که برای رسول خدا(ص) نوشیدنی بسیار گوارایی آوردند، فرمود: «أخروه عنی، هذا شرب المترفین؛ آن را از من دور سازید که این، نوشیدنی مترفان است.‌(ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ۱/ ۳۹۵).

۲ـ برقراری عدالت اجتماعی

در بعد اقتصادی، انباشته شدن ثروت در دست عده‌ای محدود، از عوامل مهم بروز پدیده اتراف است، از این‌رو برقراری عدالت و توزیع عادلانه ثروت، زمینه بروز و گسترش آن را می‌کاهد یا نابود می‌سازد. امیر مومنان‌(ع) عامل اصلاح و ساماندهی امور جامعه را، دادگستری می‌داند: «الرعیه لایصلحها الا العدل؛ توده‌های مردم را جز عدالت، اصلاح نکند». (آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الحکم/ ۳۴۰).

۳ـ تقویت باورهای ایمانی و ارزش‌های اخلاقی

حاکمیت ارزش‌های اترافی و رفاه زدگی بر یک جامعه در کنار ضعف بنیان‌های اعتقادی، بستر مناسبی برای گسترش روحیه اترافی، به وجود می‌آورد، بنابراین نخستین گام برای مقابله با آن ـ هم‌چون دیگر مفاسد اقتصادی ـ تقویت باورها و تحکیم ارزش‌های اصیل در جامعه است (ر.ك: ایروانی، جواد، اخلاق اقتصادی از دیدگاه قرآن و حدیث/ ۲۲۷) از این‌رو قرآن کریم، پیوسته مترفان را به فرجام دردناک اخروی آن بیم می‌دهد و به ارزش‌های اخلاقی، اصالت می‌بخشد (ر.ک: انبیاء/ ۱۲ـ۱۵).

ج) کیفر سرقت، راهی به سوی بهداشت روان اقتصادی جامعه

مجازات در آراستگی زندگی گروهی و ساماندهی به پیوندهای افراد آن، بی‌گمان راه‌کاری بایسته و سازکاری سامانده به شمار می‌آید. این رویکرد از آن روست که از یک سو، آنان را به باید و نبایدهای خود در بستر این همزیستی آشنا می‌سازد و از دیگر سوی، آنها را به صورت گردن ننهادن به این وظایف، در برابر آن مسئول و پاسخ گو می‌انگارد. وانگهی، سودجویی‌ها و خواستنی‌های پایان‌ناپذیر انسان در کشاکش این زندگی اجتماعی، او را به دست‌اندازی به حقوق دیگران وسوسه می‌کند، همان‌که سیمای آرام و عادی جامعه را به آشفتگی دچار می‌سازد. این جاست که کیفر به عنوان ابزاری مهارگر در آموزه های دینی و اندیشه دانش کیفر گذاشته شده است تا به گمان خود در برابر این آسیب وسیله‌ای کارگر را فراهم دیده باشد. (ابراهیم‌پور لیالستانی، حسن، اهداف و مبانی مجازات در دو رویکرد حقوق جزا و آموزه‌های دینی/ ۸۵).

در قرآن و روایات نیز مجازات جایگاهی بس برجسته دارد. این برجستگی از آن‌رو می‌باشد که با ویژگی مختار بودن انسان پیوند خورده است، زیرا هنگامی که پذیرفتیم انسان موجودی مختار می‌باشد، دست آورد این حق اختیار، مسئول بودن او در برابر هرگزینشی خواهد بود. وانگهی، مسئول بودن نیز بدون پاداش و کیفر بی‌معناست. (مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیرنمونه، ۱۹/ ۳۸۶)

یادکردنی است که این گونه از کیفر، شرائط خاصی دارد که مجال بررسی آن در این نوشتار نیست. (ر.ک: موسوی خمینی، سید روح‌الله، تحریرالوسیله،۲/۴۸۲؛ طباطبائی، سید علی، ریاض المسائل، ۲/۴۹۰؛ سابق، سید، فقه السنه/۳۳۴ ـ ۳۳۳؛ حسنی، علی‌اکبر، جرم‌ها و مجازات‌ها در اسلام/۱۳۳؛ فرقانی، منصور، مبانی فقهی و حقوقی جرائم تادیب کودک/۱۹۱ ـ ۱۹۰).

در این جا بر آنیم تا مجازات و کیفر این جرم را از نگاه مبانی اسلام مورد ارزیابی قرار دهیم.

۱ـ قرار دادن كیفر برای سرقت در قرآن

قرآن‌کریم، عمل سرقت را جزو اولین محرمات به شمار آورده است. این معنا را می‌توان به وضوح در آیه دوازده سوره ممتحنه شاهد بود. در این آیه خداوند ضمن بر شمردن موادی که می‌بایست هنگام بیعت با خدا و پیامبر مورد قبول و تعهد مومنان قرار گیرد، پس از تقبیح شرک و نهی از آن، حکم سرقت را بیان فرمود: (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَكَ عَلَى‏ أَن لاَیُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلاَ یَسْرِقْنَ وَلاَ یَزْنِینَ ...)؛ «ای پیامبر، آنگاه که زنان با ایمان نزد تو آیند تا بیعت بر آن کنند که، برای خدا چیزی را شریک نسازند، و دست به دزدی نبرند و از زنا بپرهیزند...» (ممتحنه/ ۱۲).

امّا آیه متعرض کیفر سرقت: (وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)؛ «و مرد زن دزد را به [سزای] آنچه کرده اند دست شان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببرید، خداوند فرمانروای توانا و حکیم است. پس اگر کسی پس از ارتکاب ظلم، توبه کند و صالح شود، همانا خداوند توبه او را می‌پذیرد، و خداوند آمرزنده مهربان است». (مائده/ ۳۸ و ۳۹)

از به کاربسته شدن این مجازات به عنوان قصاص که بگذریم، قرآن کریم آن را به گونه مشخص در مورد جرم دزدی به کار برده است. (ابراهیم پور لیالستانی، حسن، اهداف و مبانی مجازات در دو رویکرد حقوق جزا و آموزهای دینی/ ۱۶۹). آیه فوق، حکم سرقت و فلسفه آن را بیان نموده و ضمن اشاره به حکمت و رحمت خداوندی، برای خروج از این کیفر و عقوبت، رهنمود می‌دهد. مطالبی از این آیه استنتاج می‌شود که بررسی و بیان آنها تا اندازه‌ای از زوایای این مجازات پرده برمی‌دارد:

۱ـ حکم سرقت، عبارت از قطع و بریدن دست است. البته بریدن دست، تنها به سرقت حدّی پیوسته است و گونه تعزیری آن تنها کیفر زندان را دارد؛

۲ـ در این حکم فرقی میان مرد و زن نیست که این خود می‌تواند از اهمیت و قاطعیت حکم حکایت کند؛

۳ـ حکم مزبور، کیفر و مجازات بوده و نتیجه‌ای است که بزه کاران از کار خود گرفته‌اند و خود کرده را تدبیر نیست. جمله «جزاءً بما کسبا» گویای این معنا می‌باشد و بیان می‌دارد که مجازات بریدن دست، ره آورد کار خود دزد است و پیآمدی است که خود او برای خویش دست و پا کرده است، (مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه،۴/۳۷۴)، زیرا وی با آزادی و اختیار بی‌آنکه اضطرار، تهدید و اجباری در کار باشد، دست‌رنج و حاصل تلاش دیگران را ربوده و از آنِ خود کرده است؛ بدین سان کیفر مزبور نتیجه کار خود او می‌باشد.

۴. جمله «والله عزیز حکیم» که مشتمل بر دو صفت است، روشن‌گر این حقیقت است که خداوند، در عین عزّت دارای حکمت است نه مانند قدرتمندانی که برخلاف حکمت عمل می کنند و نه مانند آن حکیمی است که دارای قدرت و قاطعیت نباشد، لذا اگر خداوند، به نحو قاطع، حکم به قطع دست سارق یا مجازات دیگر مجرمین و قصاص متجاوزین می‌نماید، این حکم ناشی از قدرت و قهر و غلبه او نیست، بلکه ناشی از حکمت و واقعیت نگری و مصلحت خواهی نسبت به بندگان است که با قدرت و حاکمیت او، به اجرا در می‌آید.

۲ـ آموزش اعتقادات دینی در سطح جامعه

راه درمان بسیاری از بیماری‌های روانی از جمله بیماری‌های روانی اقتصادی و به طور خاص سرقت، منوط به موضوعات اعتقادی است. در بررسى افرادى كه در مراكز بازپرورى مورد تحقیق قرار گرفته‌اند، ضعف شدید پایبندى به اصول اعتقادى و دینى دیده شده است، (قربان حسینی، علی اکبر، جرم‌شناسی و جرم‌یابی سرقت، ۲۵۵) در حالى كه اعتقادات دینى به دو علت اساسى موجب جلوگیرى از ارتكاب اعمال خلاف مى‏گردد؛ در دل و اندیشه انسان مؤمن هوا و هوس راه ندارد و او اسیر حرص و آز نبوده و بنده مظاهر دنیوى نیست. هیچ نیرویى او را از مسیر هدایت منحرف نمى‏كند. با قناعت و توكل بر خداوند نیازهاى دنیایى را در حد ضرورت به طریق مشروع تهیه و نیازها را از راه صحیح برآورده مى‏سازد.(صادقیان، احمد، قرآن و بهداشت روان/۳۴۳). اعتقاد به حلال و حرام علت دوم براى عدم تصور ارتكاب خلاف از سوى انسان‏هاى پرهیزكار است (صادقیان، احمد، قرآن و بهداشت روان/۲۶۲).

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

یکی از جنبه‌های متمایز این کتاب آسمانی نسبت به دیگر کتب، جنبه اعجاز آن است. قرآن از جنبه‌های متعددی اعجاز دارد. یکی از انواع اعجاز‌ها که به اختصار در این مقاله بدان پرداخته شد اعجاز روانشناختی در گستره اجتماع می‌باشد که در سه بعد اعجاز روانی ـ اخلاقی، اعجاز روانی ـ اعتقادی و اعجاز روانی ـ اقتصادی به اختصار مطرح شد كه در معارف بشری همانند ندارد و این مهم، نشانگر آن است که قرآن کریم به عنوان کتاب هدایت و سعادت، در قرن‌ها قبل، معضلات روانی افراد و اجتماع را واکاوی نموده و انسان‌ها را به سوی سعادت و خوشبختی سوق داده است.

منابع

    ابن بابویه القمی (الصدوق)، ابوجعفر محمد بن علی، من لایحضر الفقیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۳ق.
    ـــــــــــــــــــــــــ ، ابوجعفر محمد بن علی، الامالی، (بی جا)، انتشارات كتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
    ابن‌سعد، محمد،  الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، (بی تا).
    ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی،  مناقب آل ابیطالب، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، علامه، ۱۳۷۹ش
    ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمدفواد عبدالباقی، چاپ اول، بیروت، دارالاحیاءالتراث العربی، ۱۳۹۵ق.
    انصاری، ابی اسماعیل عبدالله، منازل السائرین، قم، انتشارات بیدار،۱۳۸۱ ش.
    ایروانی، جواد، اخلاق اقتصادی از دیدگاه قرآن و حدیث، چاپ اول، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی،۱۳۸۴ش.
    بحرانی، هاشم، البرهان، چاپ سوم، (بی جا)، موسسه الوفا،۱۴۰۳ق.
    پریور، علی،  نابسامانیهای روانی و بیماریهای حاصل از آن، تهران، آسیا، ۱۳۵۴ش.

۱۰.  پورلیالستانی، حسن ابراهیم، اهداف و مبانی مجازات در دو رویكرد حقوق جزا و آموزهای دینی، نشر بوستان كتاب، ۱۳۸۷ش، چاپ اول.

۱۱.  ترمذی(ابو عیسی)، محمد بن عیسی، سنن الترمذی(الجامع الصحیح)،تحقیق:احمد محمد شاكر، بیروت، دارالاحیاءالتراث العربی،(بی تا).

۱۲.  تمیمی آمدی، عبد الرحمن بن محمد ، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمد علی انصاری، تهران، (بی‌تا).

۱۳.  حسنی، علی‌اكبر، جرم‌ها و مجازات‌ها در اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۲ش، چاپ چهارم.

۱۴.  حسینی، سید محمد، دو چهره گان(نفاق آفت دین و اجتماع)، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷ش.

۱۵.  رشید پور، مجید، تعادل و استحکام خانواده، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۸ش.

۱۶.  رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی، رشت، انتشارات کتاب مبین، ۱۳۸۰ش.

۱۷.  سابق، سید، فقه السنه، بیروت، دارالكتاب العربی، بی تا.

۱۸.  ساعی، احمد، درآمدی برشناخت مسائل اقتصادی، سیاسی جهان سوم، تهران، نشر قومس، ۱۳۷۵ش، چاپ دوم.

۱۹.  سبزواری، محمد، جامع الاخبار، قم،موسسه آل البیت، ۱۴۱۴ق.

۲۰.  شریف النسبی، مرتضی، چرخه توسعه راهنمای رشد شتابان، تهران، موسسه خدماتی فرهنگی رسا، ۱۳۷۵ش، چاپ اول.

۲۱.  شیرازی، عبدالکریم، مظلومیت زن در طول تاریخ، ترجمه لاله بختیاری و محمد حسن تبرائیان، (بی‌جا)، (بی‌نا)، ۱۳۶۴ش، چاپ اول.

۲۲.  صادقیان، احمد، قرآن و بهداشت روان، قم، انتشارات پژوهشهای تفسیر و علوم قرآن، ۱۳۸۶ش، چاپ اول.

۲۳.  طباطبائی (صاحب‌ریاض)، سید علی بن محمد ابی‌معاذ، ریاض المسائل فی تحقیق الاحكام بالدلائل، قم، موسسه آل البیت، ۱۴۱۸ق، چاپ اول.

۲۴.  طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق.

۲۵.  عاملی(شهید اول)، محمد بن مکی، الدره الباهره من الاصداف الطاهره، ترجمه وتصحیح عبدالهادی مسعودی، قم، انتشارات زائر، ۱۳۷۹ش.

۲۶.  عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ش.

۲۷.  فتال نیشابوری، محمد بن حسن،  روضه الواعظین، قم، منشورات الرضی،( بی تا).

۲۸.  فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق:  الدکتور مهدی المخزولی، قم، انتشارات اسوه، ۱۴۱۴ ق.

۲۹.  فرقانی، منصور، مبانی فقهی و حقوقی جرائم علیه تادیب كودك ، تهران، انتشارات سازمان انجمن اولیاء و مربیان، ۱۳۷۹ش، چاپ اول.

۳۰.  فیض کاشانی، محمد بن مرتضی،  محجه البیضاء، قم، انتشارات جامعه مدرسین،۱۳۸۳ ش.

۳۱.  قائمی، علی، خانواده و مسائل همسران جوان، تهران، انتشارات امیری، ۱۳۶۸ش.

۳۲.  قربان حسینی، علی‌اصغر، جرم‌شناسی و جرم‌یابی سرقت، انتشارات جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۱ش، چاپ اول.

۳۳.  قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، دارالكتاب، ۱۳۶۷ش، چاپ چهارم.

۳۴.  کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، اصول الکافی، شرح محمدباقر کمره‌ای، تهران، چاپ اسلامیه، (بی تا).

۳۵.  محلوجی، محمد، نهاد خانواده در اسلام، تهران، دانشگاه تربیت معلم، ۱۳۷۰ش.

۳۶.  محمدی آشنایی، علی، مسئله حجاب، (بی جا)، ارم، ۱۳۷۰ش، چاپ دوم.

۳۷.  محمدی نیا، اسد الله، بهشت جوانان، قم، سبط اكبر، ۱۳۷۹ش.

۳۸.  محمدی ری‌شهری، محمد، التنمیه الاقتصادیه فی الكتاب والسنه، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۰ش، چاپ اول.

۳۹.  مشایخی، مهدی، پاسداران عفت، قم، شفق،۱۳۵۲ش.

۴۰.  مصطفوی، سیدجواد، حجاب و آزادی، (بی جا)، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۹ش، چاپ سوم.

۴۱.  مظاهری، حسین، اخلاق در خانه، قم، اخلاق، ۱۳۷۴ش.

۴۲.  مکارم شیرازی، ‌ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، چاپ اول، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.

۴۳.  موسوی خمینی، سید روح‌الله، جایگاه زن در اندیشه امام، تهران، ستاد بزرگداشت یكصدمین سال تولد امام، (بی‌تا).

۴۴.  ـــــــــــــــــــــــــــــ ، تحریر الوسیله ، قم، دارالعلم. بی تا، چاپ اول.

۴۵.  ـــــــــــــــــــــــــــــ ، اربعین، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۶۸ ش

۴۶.  نمازی، حسین، نظامهای اقتصادی، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۴ش، چاپ اول.

هاشمی رکاوندی، سید مجتبی،  مقدمه ای بر روانشناسی زن، قم، شفق، ۱۳۷۰ش.

منبع: دو فصلنامه تخصصی قرآن و علم، سال پنجم، شماره ۸، بهار و تابستان ۱۳۹۰

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center