آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

عدالت اجتماعی در قرآن (۱)

رضاحق پناه

مقدمه

عنوان عدالت، آرمانی انسانی است و سابقه‏ای به قدمت عمر بشر دارد. از سپیده‏دم آفرینش، بشر آن را به عنوان یک گرایش باطنی شناخته و به آن روی آورده و مبنای قوانین و قضاوت قرار داده است. هیچ چیز به اندازه پایمال شدن حق ضعیف و مظلوم برای فطرت بشر زجرآور و نفرت‏انگیز نیست و هیچ چیز به اندازه بی‏عدالتی، کینه و دشمنی را در قلبها پدید نمی‏آورد. علت بسیاری از انقلابها، فقدان عدالت اجتماعی در جامعه بوده است و به همین رو تمام مصلحان بشری و انسانهای آزاده تاریخ با اندیشه عدالت، حرکتهای اصلاحی را آغاز نموده و یکی از اهداف اصلی انقلاب و تحرکات اجتماعی خود را رفع تبعیض و برقراری عدالت اجتماعی قرار داده‏اند. انسانهایی که مخاطب این حکیمان و مصلحان واقع شده‏اند، تشنه عدالت و سراپاگوش به فرمان و چشم به راه تحقق این بالاترین فضیلت انسانی و گمشده فطرت خود بوده‏اند.
فراتر از این، عدالت آرمانی دینی و الهی است که تمام پیامبران برای تحقق آن رسالت یافته و بسیاری نیز در راه عدالت جان خود را فدا کرده‏اند و اکنون انقلاب اسلامی ایران در تداوم این رسالت و ایده مقدس، در پی آن است که الگوی توسعه و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی خود را از مسیر عدالت اجتماعی به بار بنشاند. لذا برپایی عدالت اجتماعی را شعار اصلی و در رأس برنامه‏های اصلاحی خود قرار داده است تا جامعه‏ای براساس قسط قرآنی بنا نهد. بدین رو این مقوله، تأملی بایسته، بویژه در بخش عدالت اجتماعی و چگونگی آن از منظر قرآن می‏طلبد، که به قدر توان در این مجال به بحث و بررسی آن می‏پردازیم.
مفهوم عدالت

واژه شناسان «عدل» را به معنای برابری، همسانی و همانند مساوات گرفته و گفته‏اند عَدل و عِدل در معنی نزدیک همند، ولی عَدل در چیزی است که تساوی آن با بصیرت درک شود و عِدل در مورد چیزی است که تساوی آن با حس فهمیده شود. عَدل مساوات در جزاست و احسان زیاد کردن پاداش(۱) .
ابن فارس می‏گوید: «ع ـ دـ ل» دو اصل و دو ریشه صحیح ولی متضاد با هم دارد: ۱ـ عدل به معنای برابری ؛ ۲ـ عدل که برانحراف و کجی دلالت می‏کند.
اصل اول: العدل من الناس، شخصی است که روش مستقیم او مورد خشنودی مردم است و جمعش «عدول» می‏باشد. عَدل، ضد جور و ستم است .
اصل دوم: عدل در معنای اعوجاج و انحراف ؛ مانند آیه «ثم الذین کفروا بربّهم یعدلون»(انعام/۱)(۲)
عدالت در شریعت به معنای راستی در راه حق و برتری دادن عقل بر هوی است و در اصطلاح فقیهان عدالت عبارت است از پرهیز ازگناهان بزرگ و اصرار نکردن بر گناهان کوچک و رعایت تقوا و دوری از افعال پست، که از همه اینها به ملکه عدالت تعبیر می‏کنند.(۳)
عدالت از نظرگاه اندیشمندان، حکما و فلاسفه تعاریف مختلفی یافته است که این اختلاف در تعبیر با اختلاف شرایط حاکم بر جوامع و فضای ذهنی شخص، مناسبت فراوان دارد. در قرون وسطی متفکران و فلاسفه توجه خاصی به طبیعت و نقش آن برانسان و حکومتها داشتند وعدالت را رفتار مطابق با طبیعت و رعایت حقوق طبیعی می‏دانستند. از نظر این فلاسفه عدالت عبارت است از اصل آرمانی یا طبیعی یا قراردادی که معنای حق را تعیین می‏کند و اقرار به آن و رعایت آن را در عمل ایجاب می‏کند.(۴) لذا از نظر ارسطو، عدالت به معنای عام آن شامل تمام اقسام فضایل و به معنای خاص آن فضیلتی است که به موجب آن باید به هرکس آنچه حق اوست داده شود. سیسرون حقوقدان رومی این جمله را بر این تعریف افزوده است: «به شرط این که به منافع عمومی زیان نداشته باشد.»
حقوقدانان و حکمای غربی تعریف ارسطو را همراه باجمله متمم سیسرون. مهمترین تعریف عدالت شمرده‏اند.(۵)
به اعتقاد افلاطون، عدالت رشته‏ای است که افراد جامعه را به هم پیوند می‏دهد و یا وحدت افراد به منظور هماهنگی.(۶) در دوره رنسانس «تأمین منافع دیگران را نیز در معنای عدالت وارد کردند و گفتند عدالت اجتماعی دال بر احترام به حقوق دیگران و دادن حق هر صاحب حقی است.»(۷)
همین وضعیت در تعاریف دانشمندان اسلامی نیز بوده است. مرحوم طبرسی آن را «مانند چیزی از جنس خودش، یعنی برابری» معنی می‏کند.(۸)
ابن ابی الحدید معتقد است عدالت خُلق متوسط بین افراط و تفریط می‏باشد.(۹)مرحوم شیخ انصاری عدالت را استواری و استقامت می‏داند(۱۰) و مرحوم علامه طباطبایی می‏نویسد: عدالت برپا داشتن مساوات است و برقراری موازنه بین امور، به طوری که هر چیزی سهم مورد استحقاق خویش را داشته باشد.(۱۱) و در جای دیگری می‏فرماید: «عدالت آن حالت میانه، به دور از افراط و تفریط می‏باشد. (۱۲)
شهید مطهری می‏گوید: عدالت عبارت است از اعطای حق به ذی حق یا عدم تجاوز به حق ذی حق.(۱۳)
البته پیش از همه این تعریفها ـ و فصل الخطاب کلام ـ علی علیه‏السلام عدالت را «اعطاء کل ذی حق حقه»(۱۴) حق را به حقدار دادن دانسته و در جای دیگر عدالت را به معنای انصاف، میانه روی و اجتناب از افراط و تفریط و این که هرچیزی در جای خودش قرار بگیرد،(۱۵) تعبیر نموده‏اند.
عدالت اجتماعی، آرمانی بشری در گستره تاریخ

از آغاز زندگی بشر، همواره ظلم و بی عدالتی روح بشر را آزرده و او را تشنه جهانی عاری از هر تبعیض و تعدی ساخته است. در طول تاریخ، همه افراد و اقشار و جوامع اعم از کوچک و بزرگ، مؤمن و کافر، مرد و زن، حتی ستمکار وستمدیده، دانا و نادان خواهان اجرای عدالت، این صفت انسانی بوده و از نقض آن متنفر بوده و می‏باشند. علاوه تمام فلاسفه و حکما تصویری که از مدینه فاضله ارائه کرده‏اند تصویری آمیخته و مبتنی بر مساوات و برابری بوده و رکن اصلی آن، وعده برقراری عدالت اجتماعی بوده است .
در این جا به آرای برخی از حکما در این باره اشاره می‏شود:
عدالت از دیدگاه حکمای قدیم

الف ـ سقراط، وی در طرحی که برای زندگی برتر ارائه می‏دهد، قانون و عدالت را از ارکان آن می‏داند. مراد وی از قانون، قانون انسانی است، آن گونه که در هرناحیه و در هردولتی حکمفرماست و عدالت عبارت است از رعایت دقیق قانون . (۱۶)
ب ـ افلاطون (۳۴۷ـ۴۲۷ق.م) مانند استادش سقراط در محیط پرآشوب سیاسی و با به خطر افکندن زندگی خود به تبلیغ فلسفه خویش پرداخت و تلاش کرد براساس ایده‏های خود حکومت جمهوری نوین ـ حکومت آسمانی بر روی زمین ـ یا مدینه فاضله را بنیان نهد. کتاب جمهوری او تنها نظریات محض نبود، بلکه تعجیل داشت به آنها جامه عمل بپوشد.(۱۷) او هماهنگی و توافق میان اجزای آن جامعه را گاهی زیبایی می‏نامید و زمانی نیکی، ولی همیشه این زیبایی و نیکی را عدالت می‏خواند.(۱۸) به اعتقاد وی عدالت اجتماعی عبارت است از سپردن به هرکس آنچه در محدوده صلاحیت و قابلیت اوست.(۱۹)
ج ـ ارسطو نیز عدالت را نوعی تناسب می‏داند(۲۰) ومی گوید حکومت ایده‏آل آن است که هدف و غایت حکمرانانش آسایش و خرسندی مردمان باشد. شکل حکومت چندان مهم نیست، آنچه حائز اهمیت است روحیه و ثبات سران حکومت است(۲۱)، که در پی اجرای قانون وعدالت و آسایش مردمان می‏باشند.
فلاسفه و حاکمان بعدی نیز بر آرمان عدالت تأکید کردند. ولتر می‏گفت تصور عدالت به نظر من چنان حقیقت درجه اول می‏رسد که در صورتی هم که بزرگترین جنایات به بهانه ظاهری عدالت ارتکاب گردد، مورد قبول عامه جهانیان واقع می‏شود.(۲۲)
اعلامیه جهانی حقوق بشر در ۳۱ ماده نیز هدفی جز رفع تجاوز و تبعیض و پی افکندن نظامی به اصطلاح عاری از ظلم ندارد و در تمام بندهای آن آزادی و احقاق حقوق افراد در هر زمینه‏ای تأکید شده است؛(۲۳) هرچند در عمل امضا کنندگان بزرگ آن، بزرگترین ناقضان آن هستند.
از میان دانشمندان اسلامی می‏توان به فارابی اشاره کرد که تحت تأثیر محیط سیاسی و اجتماعی خود در مطالعه نظری جامعه و نیازهای آن سعی وافر مبذول داشت و در زمینه سیاست رساله‏های متعددی نوشت که مشهورترین آنها کتاب مدینه فاضله است. وی جامعه را به بدن و رئیس آن را به قلب تشبیه کرد و چون رهبر هماهنگ کننده و منشأ نظم سایر فعالیتها به شمار می‏رود باید سجایایی چون قوت، تصمیم و هوشیاری داشته باشد و شیفته دانش و حامی عدل باشد.(۲۴) این صفات همانند صفاتی است که افلاطون در جمهوری برای حکیم می‏آورد، ولی فارابی قدرت ارتباط و اتصال با عالم سماوی و وحی الهی را برآن می‏افزاید، چنان که گویی ساکنان آن مدینه قدسیین‏اند و پیغمبری آن را اداره می‏کند.
بعدها خواجه نصیرالدین طوسی با تجزیه امور به اخلاق، تدبیر منزل و سیاست، انسان را بالذات موجودی اجتماعی می‏دانست، چون هیچ فردی خودکفا نیست و هرکس به کمک و همکاری دیگری نیازمند است و چون خواسته‏های هر انسانی با دیگری متفاوت است، تضاد منافع و در نتیجه ظلم وتجاوز پدید می‏آید. بنابراین نیاز به حکومت ظهور می‏کند تا هرکسی به سهمی که مستحق آن باشد قانع گردد، بی آن که به حقوق مشروع دیگران تعدی نماید. لذا اجرای عدالت وظیفه عمده هر حکومتی است که باید در رأس آن مَلِکی عادل قرار گیرد که وی بعد از سیاست الهی (= ناموس) دومین حاکم محسوب می‏شود. خواجه چنین نتیجه می‏گیرد که چنین مَلِکی خلیفه خدا بر روی زمین است و همچون طبیبی است برای حفظ اعتدال و نظم عالم(۲۵).
حکیمان دیگری چون ابن سینا(۲۶)، ابن رشد(۲۷) و اخیرا مرحوم علامه طباطبایی(۲۸)و شاگرد برجسته‏اش مرحوم شهیدمطهری(۲۹) و شفافتر و عملیتر از همه امام خمینی در فعالیتهای مختلف ایده و طرح پی ریزی حکومتی مبتنی بر عدل و داد را بیان کرده‏اند. آنچه در این میان به سخنان و طرح امام خمینی برجستگی می‏دهد، آن است که تنها به آرزوی حکومت عدل یا صرف بیان چهارچوب و مبانی آن (در مباحث مربوط به ولایت فقیه) اکتفا نکرد، بلکه کوشید هم این ایده را مقبولیت عمومی بخشیده و هم با یاری گرفتن از توده‏ای که تشنه عدالت و مساوات بودند، حکومتی اسلامی برای اجرای قانون و برپایی عدالت و قسط قرآنی بنیان نهد.
البته پیداست استقرار عدالتی فراگیر که هیچ گونه تعدی در آن صورت نپذیرد کاری بسیار دشوار است و امام راحل کوشید تا در حد توان به این آرمان بشری جامه عمل بپوشد.
اهمیت عدالت اجتماعی در قرآن

ارزش و بزرگی عدالت در سطح اجتماع از منظر قرآن به حدی است که به صورت اصلی بنیادین بدل ناپذیر مطرح گشته و خداوند به طور قاطع به آن فرمان می‏دهد و آن را واجب می‏کند:
«اِن اللّه‏ یامربالعدل...» (نحل /۹۰)
«یا داود انّا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالعدل»
(ص/۲۶)
و در همین راستا به جامعه اسلامی متذکر می‏شود که بدیها و دشمنیهای مخالفان نباید شما را از راه عدالت بیرون برد، حتی با دشمنانتان با عدالت رفتار کنید:
«ولا یجرمنّک شنآن قوم علی ان لاتعدلوا اعدلوا هواقرب للتقوی»
(مائده /۸)
برهمین اساس یکی از اهداف عمده پیامبران را اقامه عدل و قسط می‏شمارد:
«و لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید/۲۵)
هرچند علامه طباطبایی این عدالت و قسط را به قسط در معاملات حمل نموده‏اند،(۳۰) ولی مفسران دیگر از آن مطلق عدالت اجتماعی در همه زمینه‏ها از جمله عدالت اقتصادی را برداشت کرده‏اند، به این معنی که تربیت مردم باید به گونه‏ای باشد که خود آنان مجری قسط و عدل باشند و هیچ چیز از دوستیها و دشمنیها، قرابت و خویشاوندی، دوری و نزدیکی و هرگونه عامل دیگر نباید مانع آن شود ؛ چه هر انحراف از مسیرعدل، متابعت از هوای نفس و گمراهی است. (۳۱)
این اصل قرآنی (اجرای عدالت کامل در جامعه بشری) در سیره عملی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آشکار بود. امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید:
«بطل ماکان فی الجاهلیة واستقبل الناس بالعدل .» (۳۲)
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسوم جاهلیت را از میان برد و در برخورد با مردم از عدالت آغاز کرد.
بدین وسیله حیات و زندگی این مفهوم از سر گرفته شد و ارزش فوق‏العاده‏ای یافت و از این رو علی علیه‏السلام آن را از جود و بخشش برتر می‏داند(۳۳)؛ زیرا از نظر آن حضرت «آن اصلی که می‏تواند تعادل اجتماعی را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد، عدالت است.(۳۴)
نظر به اهمیت و بزرگی کارکرد عدالت در جامعه، قرآن کریم آن را در زمینه‏های مختلف تعمیم داده است. لزوم رعایت عدالت در شهود،(۳۵) تعدد زوجات(۳۶)عدالت در گفتار(۳۷)، عدالت به هنگام داوری(۳۸) و قیام به عدالت در تمام مراحل زندگی(۳۹) بیانگر این اهمیت است و هیچ چیز نمی‏تواند جای آن را بگیرد. این که امام علیه‏السلام می‏فرماید: «العدل یصلح البریة»(۴۰)؛ عدالت باعث صلاح مردم است، بخوبی می‏رساند که کارکرد عدالت و پرهیز از ظلم در جامعه ایجاد الفت، همدلی و همسازی بین گروهها، بخشها و اصناف جامعه است. از این رو قرآن کریم هرچه را موجب فساد و تباهی و برهم خوردن روحیه عدالت شود فسق نامیده و آن را تحریم کرده است. حتی یک خبر دروغ که در روحیه افراد اثر عملی می‏گذارد فسق و خروج ازعدالت نامیده شده است و این که حتی گواه معامله باید عادل باشد، ارزش عدالت را می‏رساند و راهی است برای تشویق همگان برای تحصیل ملکه و روحیه عدالت.
در جامعه متعادلی که همه افراد از مهمترین ارزشهای اجتماعی مانند قدرت و ثروت و موقعیت به طور
یکسان برخوردار شوند و موقعیتها و ثروتها در اختیار افراد خاصی نباشد، طبعا میان آحاد افراد جامعه همدلی و روحیه «اخوت» برقرار می‏شود. لذا از امام علی علیه‏السلام نقل شده که «العدل مالوف»(۴۱)؛ عدالت دلپذیر و عامل الفت است.
کارکرد دیگر عدالت آن است که نظام مبتنی بر عدالت را ـ همان نظامی که پیامبران و جانشینان آنان در پی استقرار آن هستند ـ کارآمد می‏سازد. کارایی نظام به کارایی همه بخشهای آن است ؛ زیرا هیچ قسمت و شغلی از مشاغل و بخشهای دیگر جدا نیست. به دیگر سخن، قوام نظام به تعدیل و کارایی همه بخشهای آن است نه بعضی از آنها؛ مثلاً با اصلاح بخش نظامی در عین وجود تبعیض و بی‏عدالتی در بخش قضا و حقوقی جامعه، حیات اجتماعی سامان نمی‏یابد، یا با راه‏اندازی بخش قضایی براساس عدل، در عین فساد و بی عدالتی درقسمت اقتصادی و تجاری، جامعه صلاح نمی‏پذیرد. این که قرآن تأکید می‏کند: «لیقوم الناس بالقسط»یا اقسطوا، اعدلو یا قوامین بالقسط، منظور عدالت اجتماعی فراگیر در همه بخشهاست که آنها را با یکدیگر مرتبط و هماهنگ می‏سازد.
نقطه مقابل عدالت اجتماعی و اهمیت و کارکردهای آن، ظلم و بی‏عدالتی است که باعث هلاکت و نیستی جامعه است. ظلم، و پایمال کردن حقوق دیگران موجب دگرگونی نعمتهای الهی و نزدیک سازی خشم و غضب الهی،(۴۲) پدید آوردن دشمنی، (۴۳) فرسودگی و اضمحلال تمدنها و آبادانیهاست.(۴۴) امام علی علیه‏السلام نتیجه سوءظلم را در یک کلمه خلاصه کرده‏اند: «الجورممحاة».(۴۵) جور و ستم محو کننده است. عمر دولت را کوتاه و حیات یک امت را محو می‏سازد.
شکل گیری عدالت بر بنیاد حکومت

تحقق عدالت اجتماعی به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیاء، نیازمند فراهم شدن مقدماتی است که روشنترین و ضروریترین مقدمه آن،تشکیل حکومت است. تلاش صادقانه و مستمر انبیاء و جانشنیان آنان برای تشکیل حکومت، تنها ایجاد عدالت اجتماعی در تمام زمینه‏ها بوده است.(۴۶) آنان به دنبال ریاست، فزون‏طلبی و رفاه و آسایش دنیوی شخصی نبودند، و حکومت برای آنان هدف نبود، بلکه آن را ابزاری برای اجرای قانون و احقاق حق محرومان می‏دانستند:«انا ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید/۲۵)
اصولاً شأن دین از ایجاد حکومت و دخالت انبیاء در سیاست و مبارزات خستگی‏ناپذیر آنان با مستکبران و زورگویان و سرمایه‏داران تنها در همین راستا قابل تحلیل و توجیه است. اگر آنان تنها مأمور تأمین آخرت بودند، مزاحمت معاندان و مخالفان در راه رسالت آنها بی معنی و بدون وجه بوده است. وضع قوانین و مقررات اسلامی اقتضا می‏کند که پیامبر مأمور تشکیل حکومت باشد، چرا که اجرای بعضی از قوانین مخصوصا قوانین مالی، بدون حکومت ممکن نیست. تشکیل حکومت حق برای جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی که بزرگانی مانند سلیمان بن داود و رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمهعلیهم‏السلام برای آن کوشش می‏کردند، از «بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است».(۴۷)
از این رو حکومت خود موضوعیت ندارد، و فلسفه آن به فرمایش امام علی علیه‏السلام به مقدار کفش پاره‏ای ارزش ندارد، مگر آن که در پرتو آن از ظلم جلوگیری وحقی اقامه شود.(۴۸) ایشان همچنین می‏فرماید: «مقصد همه تلاشها و مبارزات ما اصلاح شهرها، بازگرداندن نشانه‏های از بین رفته دین و برقراری امنیت برای مظلومان می‏باشد.»(۴۹)
عدالت در هیأت حاکمه

گرچه حکومت ضروریترین مقدمه و مهمترین ابزار برقراری عدالت اجتماعی است، اما برای تحقق عدالت موردنظر قرآن، حاکم باید دارای ویژگیهایی باشد تا شایستگی لازم را برای رساندن جامعه به این هدف داشته باشد. ضرورت این ویژگیها اختصاص به شخص حاکم ندارد، بلکه هر مسؤولی در پیکره دولت اسلامی باید به تناسب مسؤولیت و وظیفه‏اش از این خصلتها برخوردار باشد؛ یعنی مجموعه هیأت حاکمه باید به این اوصاف متصف گردند وگرنه نمی‏توان توقع رسیدن به عدالت را داشت ؛ از جمله می‏توان ویژگیهای زیر را برشمرد:
الف ـ علم و آگاهی از قوانین و مقررات اسلامی بالأخص در بعد اقتصادی شرط لازم کارگزاران دولت اسلامی است. قرآن کریم می‏فرماید:
«قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» (زمر/۹)
«یرفع اللّه‏ الذین آمنومنکم و الذین اوتوالعلم درجات» (مجادله/۱۱)
«قال اجعلنی علی خزائن الارض انّی حفیظ علیم» (یوسف /۵۵)
و امام علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«انّ احقّ الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر اللّه‏ فیه».(۵۰)
البته آنچه از اصل دانش مهمتر است، بینش صحیح نسبت به قوانین و مقررات و شناخت موقعیتها و اولویتهاست. برداشتهای نادرست از دین و بخصوص در بعد اقتصادی مانع تحقق عدالت اجتماعی است. منحرفان، متحجران و طرفداران اسلام آمریکایی نیز داعیه عدالت دارند، اما برداشت آنان آن چیزی نیست که در قرآن آمده است. آنچه در زمامدار اسلامی شرط است داشتن آگاهی و بینش صحیح و برخاسته از متون دینی و سیره پیشوایان دین از عدالت است.
ب ـ اعتقاد به کارایی اسلام: در کنار بینش صحیح، هیأت حاکمه باید به توانایی و کارایی مقررات و قوانین اسلام در صحنه عمل ایمان داشته باشند. این اعتقاد، شرط دیگر و لازمه عدالت اجتماعی است.
علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«لایعدل الا مَن یحسن العدل.»(۵۱)
تنها کسی می‏تواند در جهت تحقق عدالت قدم بردارد که آن را نیکو بداند و به لزوم تحقق آن در جامعه ایمان داشته باشد. کسی که چنین اعتقادی به احکام اسلام ندارد، حضورش درنظام اسلامی و انگیزه‏اش از پذیرش مسؤولیت یا رسیدن به ریاست است یا رفاه مادی و انتظار تحقق عدالت از او نمی‏توان داشت.
ج ـ عدالت. از ویژگیهای زمامداران نظام اسلامی عدالت و وارستگی از گناه است. اسلام برای مسؤولیتهای مختلفی چون امامت جماعت، قضاوت و ولایت بر جامعه، عدالت را شرط می‏داند، گرچه درجه عدالت در هریک متفاوت است. کسی که گرفتار هواهای نفسانی است و هنوز در وجود خود تعادل و توازن ایجاد نکرده چگونه می‏تواند رسالت هدایت جامعه را برعهده بگیرد و عدالت را پیاده کند؟ اجرای عدالت به ایمان قوی، تقوا، نوعدوستی و نوع نگاه به انسان و جهان و هدف از آفرینش بسته است. حب و بغضها، طرز تلقی از انسان، فقر و غنا، روحیات و اخلاقیات می‏توانند در اجرای عدالت تأثیرگذار باشند و گاه حاکمان را از جاده اعتدال و انصاف خارج کنند. بنابراین حاکمان ابتدا باید خود عادل بوده و شهوت و جاه‏طلبی و منفعت‏طلبی خود را با ایمان و تقوا کنترل نمایند و به تعبیر علی علیه‏السلام حکومت را امانت بدانند و نه طعمه و موقعیت ویژه برای گردآوری مال(۵۲).
البته این صراطی است تیزتر از شمشیر و باریکتر از مو. امام‏علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«داووا الجور بالعدل»؛(۵۳) ستمگری را با عدالت درمان کنید؛ چه تنها راه حل جوامع عقب مانده برگشتن به راه عدالت است، اما این وقتی است که خود مجریان به عدالت قیام کنند وگرنه:
«کیف یعدل فی غیره من یظلم نفسه».(۵۴)
همچنین آن حضرت می‏فرماید:
«لایقیم امر اللّه‏ سبحانه الا من لایصانع و لایضارع و لا یتبع المطامع.»(۵۵)
امر (دین) خدا را فقط کسانی می‏توانند برپا دارند و احکام خدا را عمل کنند که سازش نکنند و همرنگ جماعت نشوند و در پی مطامع (وخواسته هایی) نباشند.
نقش عدالت اجتماعی درتکامل و توسعه انسانی

هدف از خلقت انسان رسیدن به کمال است و برای رسیدن به این مقصد عوامل متعددی چون کار و تلاش و همت بلند و آبادانی و غیره نقش دارند ؛ اما آنچه می‏تواند جامعه انسانی را به سوی این هدف سوق دهد و نقش اساسی ایفا کند، عدالت اجتماعی است. هنگامی که هر عضو جامعه ببیند حقوق لازم او توسط دیگران حفظ شده و به انسانیت و کرامت او احترام گذارده می‏شود، ارتباط این عضو با اعضای دیگر بهبود یافته و سعی می‏کند متقابلاً نقش مفیدی در جامعه ایفا کند. جامعه مانند بدن است که سلامتی و شادابی آن در گرو عملکرد درست هریک از اعضاست. این کار جز با همکاری همه مردم و مردم با حاکمیت و حاکمیت با مردم میسر نخواهد شد. بدون اصل عدالت نه طراوتی می‏ماند و نه رشد و شکوفایی و نه کمال و نه همکاری میان اعضا و در نتیجه استمرار و بقای آن جامعه دچار مشکل می‏شود.
ظلم، آفت جامعه و ویرانگر تمدنها و اقوام است. «فرد و جامعه‏ای که با عدالت اصلاح نشود بازیچه جور و ستم خواهد بود.»(۵۶) تبعیض و ستم، رکود و ایستایی جامعه را به دنبال دارد. فرهنگ، اخلاق، تمدن و تکامل مادی و معنوی آن از حرکت می‏ایستد. تنها در سایه عدالت است که استعدادها شکوفا، خاطرها آسوده و وجدآنهاآرام می‏گیرد، عداوت و دشمنی جای خود را به همدلی و مهربانی و اعتماد می‏دهد و این یک نتیجه صرفا اخلاقی نیست، بلکه در سطح جامعه و عملکردهای بزرگ سازمانها، گروهها و اقشار نیز رخ می‏نماید. از آیات قرآن کریم بوضوح برمی‏آید که رعایت عدالت به آن اندازه در تصحیح اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی و سوق دادن آنان به سمت کمال دخیل است که حتی برای کارهای جزئی نیز توصیه گشته است.(۵۷)
« عدالت گردونه اصلی حیات آدمیان است و چون خاصیت حیات، اعتلا و تکامل است، هر فرد یا جامعه‏ای که عدالت بورزد محال است که قهقرا و سقوط او را تهدید کند و بالعکس هنگامی که عدالت از قلمرو حیات فرد یا جامعه رخت بر می‏بندد، اعتلا و تکامل او بدون تردید با سقوط و تباهی روبرو خواهد گشت... سقوط یک تمدن و متلاشی شدن یک اجتماع پدیده عینی (یعنی نابودشدن انسانها و خراب شدن ساختمانها و...) نیست، بلکه سقوط تمدن و ویرانی اجتماع از موقعی آغاز می‏شود که بیماری اختیاری ظلم و تبعیض شروع به گسترش ریشه‏های خود نماید. خواسته‏های حیاتی مردم مورد بی‏اعتنایی قرار گیرد و استثمار و بهره‏کشی که انسانها را از «کس» به «چیز» پایین می‏آورد، شیوع پیدا کند.»(۵۸)
بنابراین اگر درجامعه عدالت همه جانبه برقرار بود، محیط برای رشد و تکامل فراهم گشته، روند عمومی حرکت تکاملی جامعه هماهنگ با روند کل جهان خواهد بود و دربرابر، هرنوع بی عدالتی موجب اختلال، فساد، ارتجاع و سقوط جامعه می‏گردد. پیامبران نیز برای تکامل براساس قسط و حق وعدل مبعوث گشته‏اند.
از آنچه بیان شد، می‏توان چنین نتیجه گرفت که ارتباط تنگاتنگی بین عدالت اجتماعی و توسعه به معنای انسانی آن وجود دارد و تنها با گسترش بستر عدالت است که امکان دستیابی به ابعاد گوناگون توسعه فراهم می‏گردد؛ زیرا توسعه فرایندی است متضمن بهبود مداوم درهمه عرصه‏های زندگی انسانی، اعم از مادی و معنوی، اجتماعی و سیاسی و انسان در این فرایند است که به حیاتی با عزت نفس و اتکا به خود همراه با گسترش دایره انتخاب در محدوده پذیرفته شده، دست می‏یابد.(۵۹)

ادامه دارد...

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center