آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)

مشخصات کتاب

سرشناسه : رادمنش، محمد، - ۱۳۰۶
عنوان و نام پدیدآور : آشنائی با علوم قرآنی/ تالیف محمد رادمنش
وضعیت ویراست : [ویرایش ]
۲
مشخصات نشر : علوم نوین.
تهران: جامی:
۱۳۷۴.
مشخصات ظاهری : [
۲۴۰] ص
شابک : بها:
۵۵۰۰ریال ؛ بها:۵۵۰۰ریال
وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی
یادداشت : این کتاب در سال
۱۳۷۰ توسط محمد رادمنش و در سال ۱۳۷۲ توسط جام؛ رسالت منتشر شده است
یادداشت : کتابنامه: ص. [
۲۴۰]؛ همچنین به‌صورت زیرنویس
موضوع : قرآن -- علوم قرآنی
رده بندی کنگره :
BP۶۹/د۲آ۵ ۱۳۷۴
رده بندی دیویی :
۲۹۷/۱۵
شماره کتابشناسی ملی : م‌
۷۵-۳۴۵

مقدمه مؤلف بر چاپ دوم‌

مقدمه مؤلف بر چاپ دوم
به نام خداوند جان و خرد مجموعه حاضر که تجربه سالها تدریس علوم قرآنی در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران است حاوی مباحثی است مهمّ راجع به شناخت مقام والای کلام الهی و إدراک عظمت این معجزه باقی.
سعی و همّت این جانب در تهیّه و تألیف این کتاب بر آن بوده است که یک سلسله مباحث مربوط به علوم قرآنی را که فهم و تحقیق آنها مورد علاقه فراوان دانشجویان عزیز ماست بترتیبی صحیح و بیانی روشن و فصیح، با استفاده از منابع معتبر و اصیل به رشته تحریر در آورم. لذا در این کتاب پس از ذکر عباراتی در باب فضل قرآن و ویژگیهای آن ابتدا پدیده وحی را که نخستین موضوع و اساس همه موضوعات و مسائل علوم قرآنی است مورد بحث قرار داده‌ام، و نشانه‌های روشن و دقیق وحی را با توجه به سطوح و انواع آن در آیات، و فرق وحی را با جنبه‌های مختلف تفکّرات بشری بطور خلاصه شرح نموده‌ام. پس از آن موضوع اعجاز و معنی حقیقی آن، با اشاره به توجهات گوناگون اعجاز، و اینکه قرآن چگونه و به چه دلیل معجزه باقی پیامبر خاتم است مورد توجّه طالبان قرار گرفته است و آنگاه شأن نزول آیات که خود جهتی از جهات اعجاز قرآن را آشکار می سازد.
از مسائل مهمّ دیگر در علوم قرآنی که دارای ارج و اهمیّت خاصّی است موضوع محکمات و متشابهات قرآن است، و نیز بخشی مربوط به ناسخ و منسوخ در قرآن [که در چاپ دوّم یک مبحث مفصّل، یعنی مبحث 3 به فصل مربوط به آیات ناسخ و منسوخ افزوده شد.] و نیز موضوع تفسیر و تأویل که راه تحقیق را در این کتاب بزرگ هدایت و فهم حقایق زندگی را برای طالبان حقّ و حقیقت باز می‌کند، و راسخان در علم و پیشوایان حقیقی جامعه بشری را که عالمان و عاملان واقعی قرآنند به جهانیان معرّفی می‌نماید و از همین طریق است که یک برنامه وسیع و صحیح را که با منطق و علم و اخلاق و شرافت و عزّت انسانی همراه است ارائه می‌دهد.
در بخش دیگری از این کتاب روش جمع آوری قرآن از همان روزهای نخستین وحی مورد بحث قرار گرفته است. بویژه، از آن جهت که قرآن حاضر
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 4
در میان مسلمانان جهان همان قرآن وحی الهی است که بدون هیچ تحریف و بی هیچ زیادت و نقصانی از طریق پیامبر عظیم الشأن به دست ما رسیده است. و مورد استناد و استشهاد همه امامان و پیشوایان بر حق بعد از آن حضرت و دانشمندان اسلامی در قرون متمادی تا به امروز بوده است.
فصل دیگری از این تألیف به بحث در نخستین علوم از علوم قرآنی، یعنی علم تفسیر، از زمان رسول اکرم (ص) به بعد و مختصری از تفاسیر و مفسّران مهمّ در قرون مختلف اسلامی [و در چاپ دوم بحثی در باب تفسیر به رأی] اختصاص یافته است. و نیز بحثی کوتاه را راجع به (وجوه و نظائر در قرآن) آورده‌ام تا این بحث مقدّمه‌ای برای کتاب دیگری باشد در زمینه نکات ادبی قرآن إن شاء اللّه تعالی.
ضمنا: یادآور می‌شود که در چاپ دوّم این کتاب، نظرهای اصلاحی همکاران ارجمند و محقّقان صاحب اندیشه مورد استفاده قرار گرفته است.
در خاتمه از همه آنان که در کار چاپ این کتاب سهمی بسزا از کوشش و زحمت داشته‌اند، سپاسگزاری می‌کنم و توفیقات بیشتر آنان را در نشر علوم و فرهنگ اسلامی از پروردگار مهربان خواهانم و نیز شوق و همّت فراوان جوانان و دانشجویان عزیزمان را در راه آشنا شدن به این سرچشمه نور و دانش و سعادت جاوید از باری تعالی مسألت دارم.
دکتر سید محمّد رادمنش
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 5

در فضایل و مزایای قرآن‌

در فضایل و مزایای قرآن
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ «1»:
این کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم جهان را از تاریکیهای جهل و کفر و فساد بسوی روشنائی علم و ایمان و صلح، به فرمان پروردگارشان درآوری، بسوی راه خداوند عزیز و حمید.
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ «2»:
این قرآن بیان حقیقتهاست برای عموم مردم، و هدایت و اندرز بزرگی است برای پرهیزکاران.
وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ «3»:
ما این کتاب آسمانی را بر تو نازل کردیم که بیانگر کامل و همه جانبه برای هر امری از امور زندگی است، و هدایت کامل، و بشارت و نوید برای تمام مسلمانان.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً «4»:
این قرآن به راه و روشی هدایت می‌کند که مستقیمترین راهها و استوارترین روشهاست. و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند بشارت می‌دهد که پاداشی بس بزرگ دارند.
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ «5»:
این کتابی است پر ارج که ما بسوی تو نازل کردیم. بسیار پر خیر و برکت است تا مردم آیاتش را مورد تدبّر و تفکّر قرار دهند، و تا خردمندان را عامل تذکّر و توجّه باشد.
__________________________________________________
(1) ابراهیم/ 1
(2) آل عمران/ 138
(3) نحل/ 89
(4) اسراء/ 9
(5) ص/ 29
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 6
قال امیر المؤمنین (ع):
قال رسول اللّه: ستکون فتن. قلت: و ما المخرج منها؟ قال: کتاب اللّه، کتاب اللّه فیه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم ما بینکم. هو الفصل لیس بالهزل. هو الّذی من ترکه من جبّار قصمه اللّه و من ابتغی الهدی فی غیره اضلّه اللّه، فهو حبل اللّه المتین، و هو الذّکر الحکیم، و هو الصراط المستقیم و هو الّذی لا تزیغ به الاهواء، و لا تلتبس به الالسنة، و لا یشبع منه العلماء ...
من قال به صدق، و من حکم به عدل، و من عمل به أجر، و من دعا الیه هدی الی صراط مستقیم «1».
از امیر مؤمنان (ع) نقل است که رسول خدا (ص) فرمود: فتنه‌هائی در آینده بوقوع خواهد پیوست. گفتم: راه نجات از آن فتنه‌ها چیست؟ فرمود: کتاب خدا.
کتاب خداست که در آن اخبار مهمّی از پیشینیان شماست و خبرهای مردم بعد از شما، و حکم و قانون در میان خود شماست. این قرآن همان فاصل بین حقّ و باطل است.
سخن بیهوده نیست. کتابی است که هر ستمگر و زورگویی آنرا ترک نماید خدای قادر متعال پشت او را می‌شکند، و هر کس که هدایت را در غیر آن بخواهد خدا او را در گمراهی رها می‌سازد. زیرا این قرآن همان رشته محکم الهی است و همان عامل بیداری از جانب خدای حکیم و همان راه است و پایدار است. قانون حکیمانه‌ای است که گرایشهای مختلف آن را از مقام و جایگاه خود منحرف نمی‌سازند، و زبانهای گوناگون آن را مشتبه نمی‌کند و افراد را به راه خطا و اشتباه نمی‌اندازد، و دانشمندان از استفاضه از حقایق آن سیر نمی‌شوند.
این کلامی است که هر کس از آن سخن بگوید راست گفته است، و هر کس به آن حکم کند به عدالت حکم نموده است، هر کس به دستورهای آن عمل کند پاداش می‌یابد، و هر کس که بسوی آن دعوت نماید به راه راست هدایت کرده است.
قال امیر المؤمنین فی خطبته «2» إنّ اللّه سبحانه بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و آله بالحقّ ... ثمّ انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه، و سراجا لا یخبو توقّده، و بحرا لا یدرک قعره، و منهاجا لا یضلّ نهجه، و شعاعا لا یظلم ضوؤه، و فرقانا لا یخمد برهانه، و تبیانا لا تهدم ارکانه و شفاء لا تخشی اسقامه،
__________________________________________________
(1) بحار الانوار ج 9- و سنن الدارمی ج 2- ص 435
(2) خطبه 189- بند 16- نهج البلاغه- با تلخیص
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 7
و عزّا لا تهزم انصاره و حقّا لا تخذل اعوانه:
امیر مؤمنان (ع) در خطابه خود فرمود: خداوند سبحان برای تبلیغ دین مقدّس اسلام پیامبر را بحقّ مأمور فرمود ... آنگاه قرآن را بر او نازل نمود، نوری که هیچ‌گاه مصابیح آن خاموش نمی‌گردد و چراغ پرفروغی که روشنی آن فرو نمی‌نشیند. دریائی که به قعر آن نمی‌رسند [گوهرهای معانی آن پایان نمی‌یابد و حقایق آن همواره تازه است، تا روز قیامت]. این کتاب راه و روشی است که هیچ نوع گمراهی در سیر آن برای کسی پدید نمی‌آورد. شعاعی است تابان که روشنی آن به تاریکی نمی‌گراید.
جدا کننده حق از باطل است که دلیل و برهان آن سست و ضعیف نمی‌باشد. بیان و هدایت کامل و استوار آن همچون بنائی است که پایه‌های آن هیچ‌گاه فرو نمی‌ریزد.
شفائی است که بیگمان و هراس همه بیماریهای اخلاقی و عقیدتی را بهبودی می‌بخشد، و نیروئی است که یاری کنندگان آن شکست نمی‌خورند، و حقّ و حقیقتی است که مددکاران آن مغلوب و بی‌یاور نخواهند بود. [رمز عزّت و پیروزی طرفداران و یاران خود می‌باشد] 2- علیکم بکتاب اللّه فانّه الحبل المتین و النّور المبین و العصمة للمتمسّک.
لا تخلقه کثرة الرّدّ و ولوج السّمع. من قال به صدق و من عمل به سبق «1»:
بر شما باد که به کتاب خدا روی آورید که رشته‌ای است محکم و استوار و فروغی است روشن کننده راه. حافظ و حامی کسی است که بدان تمسّک کند.
هر چه در آن تحقیق کنند و آن را بخوانند و بشنوند کهنه نمی‌شود. هر کس به منطق آن سخن گوید راست گفته است و هر کس به دستورش عمل کند در راه سعادت سبقت می‌گیرد.
3- انتفعوا ببیان اللّه و اتّعظوا بمواعظ اللّه ... و اعلموا أنّ هذا القرآن هو النّاصح الّذی لا یغشّ، و الهادی الّذی لا یضلّ، و المحدّث الّذی لا یکذب. و ما جالس هذا القرآن احد الّا قام عنه بزیادة او نقصان: زیادة فی هدی او نقصان من عمی. و اعلموا انّه لیس علی احد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غنی فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به علی لأواءکم فانّ فیه شفاء من اکبر الدّاء و هو الکفر و النّفاق، و الغیّ و الضّلال فاسألوا اللّه به و توجّهوا الیه بحبّه ... و اعلموا انّه شافع مشفّع و قائل مصدّق «2»:
__________________________________________________
(1) خطبه 155 بند 10- با تلخیص
(2) از خطبه 176- نهج البلاغه- با اختصار
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 8
از کلام خدا بهره بگیرید، و به اندرزهای خدا پند و عبرت بپذیرید ... و بدانید که این قرآن پند دهنده خیرخواهی است که انسان را نمی‌فریبد، و راهنمائی است که مردم را به گمراهی نمی‌کشاند. سخنگوئی است که دروغ نمی‌گوید. هر کس با این کتاب همنشین شود یا به هدایتش افزوده می‌شود و یا بی‌بصیرتی او کاهش می‌یابد.
آگاه باشید که هیچ کس بعد از قرآن و با داشتن قرآن فقر و بیچارگی ندارد و هیچ کس پیش از آن و بدون آن غنا و بینیازی از هدایت نخواهد داشت. بنا براین دردهای خود را به داروی شفا بخش آن درمان کنید، و در شدائد و مشکلات از آن یاری بجوئید. زیرا در قرآن شفای بزرگترین بیماری یعنی کفر و نفاق و ضلالت است. پس آنچه می‌خواهید بوسیله قرآن از خدا بخواهید، و با دوستی قرآن بسوی خدا توجّه نمائید.
بدانید که قرآن شفاعت کننده‌ای است که شفاعت آن پذیرفته می‌شود، و گوینده‌ای است که گفتارش تصدیق می‌گردد [هر کس را که قرآن شفاعت کند خدا شفاعت قرآن را در باره او می‌پذیرد و هر کس که قرآن از او شکایت کند ادّعای قرآن علیه او مورد تصدیق قرار می‌گیرد] عن ابی عبد اللّه (ع):
1- ینبغی للمؤمن ان لا یموت حتّی یتعلّم القرآن او یکون فی تعلیمه:
شایسته است مؤمن را که از دنیا نرود مگر آنکه قرآن را یاد بگیرد و یا آنکه در کار آموختن آن باشد.
2- القرآن عهد اللّه الی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم ان ینظر فی عهده و ان یقرأ منه فی کلّ یوم خمسین آیة:
قرآن پیمان خدای خالق است با خلق خود. بنا براین سزاوار آن است که فرد مسلمان در پیمان خویش نظر کند و در هر روز پنجاه آیه را قرائت نماید.
3- انّ هذا القرآن منار الهدی و مصابیح الدّجی فلیجل جال بصره و یفتح للضّیاء نظره فانّ التّفکّر حیاة قلب البصیر:
بحقیقت در این قرآن مشعل پرفروغ هدایت است و چراغهائی که روشن کننده راههای تاریک است. پس فرد مطالعه کننده در این قرآن باید طایر اندیشه خود را در افق عالی آن بپرواز در آورد زیرا تفکّر و اندیشه کردن در حقایق، حیات قلب بیناست.
4- علیکم بتلاوة القرآن فانّ درجات الجنّة علی عدد آیات القرآن:
ملزم بدارید خود را به تلاوت قرآن که درجات بهشت بر عدد آیات قرآن است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 9

فصل 1 مسأله وحی و کیفیّت آن‌

اشاره

فصل 1 مسأله وحی و کیفیّت آن
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ: [نساء/ صدر آیه 163] ای پیامبر، ما به تو وحی کردیم همان‌گونه که به نوح و پیامبران پس از او وحی نمودیم.
أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ ...
آیا برای مردم عجیب و شگفت‌آور است که ما به فردی از خود آنان وحی نموده‌ایم که مردم را انذار کن و ...
خلاصه مطالب فصل 1- وحی پدیده‌ای نو ظهور و غیر عقلانی نیست 2- تعریف وحی و صورتهای مختلف آن در قرآن 3- کیفیت وحی بر پیامبر، 4- فرق وحی با کشف و شهود و الهام 5- فرق وحی و ریاضت 6- حالات پیامبر در نزول وحی 7- سیمای خاتم پیامبران در قرآن 8- آیا وحی زمان معیّنی داشته است؟
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 10

مبحث 1 پدیده وحی‌

مبحث 1 پدیده وحی
مسأله وحی بر پیامبر خاتم (ص) یک پدیده بیسابقه و نو ظهوری نبود تا پذیرش آن برای مردم سنگین و دشوار آید. و پیامبر اسلام هم نخستین شخصی نبود که به نام فرستاده پروردگار عالمیان مردم را بسوی خدای یگانه دعوت می‌کرد و نسبت به حقایق زندگی و عالم آخرت و اخلاق و فضائل انسانی بیدار و آگاه می‌ساخت.
از زمان حضرت نوح (ع) به بعد طیّ قرون متمادی انسانهائی برگزیده و ژرف اندیش و راه یافتگانی با فضیلت و تقوی در میان مردم روی زمین ظاهر شدند که آنچه در باب هدایت و سعادت جامعه خود می‌گفتند از جانب خالق یکتا بود، و میل و اراده فردی آنها بهیچ روی دخالتی در رسالتشان نداشت. پروردگار متعال پیامبر اکرم (ص) را با همان پدیده‌ای مخاطب و مؤیّد قرار داد که پیامبران گذشته را با آن مورد خطاب و تأیید می‌ساخت. زیرا هدف این همه خطابها یکی بود و پدیده وحی نیز در مورد تمام پیام آوران الهی شباهت کامل به یکدیگر داشت. خداوند حکیم این حقیقت را در عبارات زیر چنین بیان می‌فرماید:
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً «1»: ما به تو وحی کردیم همان‌گونه که به نوح و پیام آوران بعد از او وحی کردیم؛ به ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط (بنی اسرائیل) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود نیز زبور دادیم.
وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً «2»: پیامبرانی که سرگذشت آنها را قبلا برای تو شرح نمودیم و پیامبرانی که شرح زندگانی آنها را بیان نکرده‌ایم. و خداوند با موسی سخن گفت.
آیه اوّل عدّه محدودی از پیامبران را نام برده است زیرا این عدّه معروفترین
__________________________________________________
(1) نساء/ 163
(2) نساء/ 164
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 11
پیامبران بنی اسرائیل بودند که در زمان ظهور پیامبر اسلام در حجاز و اطراف آن میان یهود و نصاری شناخته شده بودند و آنها را کاملا قبول داشتند. قرآن در تمام آیات کلمه وحی را بکار برده است تا با تأکید تمام اعلام کند که پدیده وحی در میان تمام انبیای الهی مشترک است، و آنچه بر قلب پاک و وسیع پیامبر اسلام نازل شده است نظیر همان است که بر انبیای گذشته فرود آمده است.
قرآن با قاطعیّت و صراحت عجیبی منشأ وحی را آفریدگار یکتای جهان اعلام می‌دارد، و پدیده وحی را دور از هر گونه میل و اراده بشری، و پیامبران را فقط تابع و پیرو دستور الهی معرفی می‌کند. چنانکه فرموده است:
قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ «1»:
ای پیامبر، بگو: من حق ندارم وحی خدا را با میل و نظر خودم تغییر دهم بلکه تنها از آنچه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم.
وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی «2»: آنچه را پیام آور ما می‌گوید از هوی و میل شخصی نیست بلکه فقط وحی الهی است که بر او نازل می‌شود.
با این وصف برای بعضی مردم نادان، یا گروهی از کافران، گویی وحی امری نو ظهور و بیسابقه و خلاف منطق زندگی می‌نمود، و پدیده‌ای غیر معقول و شگفت‌آور بود. آنها بجهت کوتاهی فکر و محدودیّت در فهم و معرفت، تصوّر نمی‌کردند که یک فرد بشر از جنس خودشان می‌تواند به درجه‌ای از اندیشه و ایمان و بندگی نائل شود که رابط میان خالق و مخلوق گردد، و انذار و بشارت الهی را به آنان برساند. به آیه زیر در این زمینه توجه کنید:
أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ «3»: آیا برای مردم این حادثه شگفت‌آوری است که ما به فردی از خودشان وحی نموده‌ایم و او را مأمور کرده‌ایم که برو و مردم را انذار کن و به آنها که ایمان می‌آورند بشارت ده که نزد پروردگارشان مقامی رفیع دارند؟! عجیبا که کافران گفتند این مرد ساحری تواناست!! وقتی می‌گوئیم همه مردم جهان در انسان بودن مشترکند، و فرزندان یک پدر و
__________________________________________________
(1) یونس/ 15
(2) نجم/ 3 و 4
(3) یونس/ 2
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 12
مادرند معنیش این نیست که خدای خالق نباید به فرد انسانی علم و حکمت و ایمان و بینش خاصّی عطا کند. و هنگامی که خدای حکیم این عنایت را به فرزندی از فرزندان آدم نمود نباید آنچنان عجیب و غیر عادی نماید که گروهی بگویند این جریان چیزی شبیه سحر است! وقتی قرآن مجید می‌فرماید: نزول وحی بر انسانی نباید دیگران را شگفت زده کند، معلوم میشود که وحی را میتوان بدون هیچ ابهام و پیچیدگی فهمید.
بنابر این باید ببینیم که حقیقت این وحی از دیدگاه قرآن چیست و جهت تشابه میان پدیده وحی در مورد پیامبر خاتم با آنچه بر پیامبران دیگر نازل میشد کدام است؟

مبحث 2 وجوه و صور مختلف وحی‌

مبحث 2 وجوه و صور مختلف وحی
قرآن در نامگذاری این «اخبار سریع و نهانی» با واژه وحی، از مادّه اصلی کلمه و معنی لغوی آن دور نشده است، و در سطوح مختلف و موارد گوناگون واژه وحی و ایحاء را بکار برده است. چنانکه در موارد زیر ملاحظه می‌نمائیم:
1- به معنی الهام فطری به انسانهای مؤمن و با تقوا مانند حواریّون حضرت عیسی (ع):
وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ «1»:
ای رسول ما، بیاد آر زمانی را که به اصحاب و یاران حضرت عیسی (ع) وحی فرستادم که به من و فرستاده من ایمان آورید. آنها گفتند ما ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما مسلمانیم.
و در آیه دیگر، وحی به مادر موسی شده است:
وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ «2»: و به مادر موسی وحی کردیم که طفل خود، موسی را شیر ده، و هنگامی که (از آسیب فرعونیان) بر او ترسان شوی طفل را به دریا
__________________________________________________
(1) مائده/ 111
(2) قصص/ 7
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 13
افکن و مترس و غمگین مباش زیرا ما او را به تو باز می‌گردانیم و به مقام رسالت می‌رسانیم (از رسولان خود قرار می‌دهیم).
2- وحی به معنی الهام غریزی موجود در حیوانات در قرآن بکار رفته است: وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ «1»: پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و از درختان و داربستهائی که مردم می‌سازند خانه‌هائی برگزین.
3- در مورد دیگر وحی به منعنی اشاره به دست یا چشم آمده است:
فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا «2»: زکریا از محراب عبادت خارج شد و بسوی مردم بیرون آمد در حالی که با اشاره به آنها گفت:
(بشکرانه این نعمت) صبح و شام خدا را تسبیح گوئید. «3»
4- در جای دیگر واژه «ایحاء» در مورد القائات الهی به فرشتگان بکار رفته است:
إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا «4»: و یاد آرای پیامبر هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان وحی نمود که من با شما و یاریگر شما می‌باشم. پس گامهای مؤمنان را در راه حق ثابت گردانید.
و آیه دیگر در مورد فرشته امین وحی «جبرئیل» می‌باشد:
فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی «5»: خداوند به بنده خود جبرئیل وحی کرد آنچه را که جبرئیل به پیامبرش وحی نمود. و از این نمونه است آیه شریفه: إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ «6» 5- قرآن کریم وسوسه‌های شیطان و زیبا جلوه دادن اندیشه‌های نازیبای آدمی را بوسیله این وسوسه‌ها، نیز به کلمه «ایحاء» تعبیر نموده است:
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً «7»: و این چنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار
__________________________________________________
(1) نحل/ 68
(2) مریم/ 11
(3) زکریا بلحاظ آنکه سه شبانه روز بطور موقّت از تکلّم ناتوان شد، مردم را با اشاره به دست دعوت به ادامه عبادت نمود.
(4) انفال/ 12
(5) نجم/ 10
(6) شعرا/ 192 تا 194
(7) انعام/ 112
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 14
دادیم که سخنان فریبنده و بی‌اساس (برای اغفال مردم) بطور سرّی و نجوا به یکدیگر می‌گفتند.
و آیه دیگر در همین وجه:
وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ «1»: (ای مؤمنان از ذبیحه‌هائی که نام خدا بر آن برده نشده مخورید که این کار گناه است و بدانید که) شیاطین به حامیان خود مطالبی وسوسه‌انگیز را در این باب القا می‌کنند تا با شما به ستیزه و مجادله برخیزند (ولی بهوش باشید که اگر تسلیم وسوسه‌های آنها شوید شما نیز در صف مشرکان قرار خواهید گرفت) روشن است که مهمترین مورد و عالیترین سطح وحی همان وحی بر پیامبران و رسولان عظیم الشأن بمنظور هدایت جامعه بشری است.
خلاصه آنکه قرآن این اعلام و اخبار سریع پنهانی و این ارتباط غیبی به انبیا را که با تمام حالات و اقسام اخبارها و ارتباطهای میان انسانهای گذشته و امروز کاملا فرق دارد وحی نامیده و در این نامگذاری معنی لغوی مادّه «ایحاء» را محفوظ نگاهداشته؛ همان‌گونه که در موارد و سطوح دیگر از همین کلمه استفاده نموده است.

مبحث 3 کیفیّت وحی بر پیامبر

مبحث 3 کیفیّت وحی بر پیامبر
در اینجا اضافه می‌کنیم که وحی به انبیا خود به سه گونه انجام یافته است:
اوّل، القاء معنی و حقیقتی در قلب پیامبر؛ مستقیما و بدون هیچ واسطه. این شکل وحی به رسول اکرم (ص) سنگینترین شکل وحی بر آن حضرت بوده است.
دوّم، سخن گفتن با پیامبر از وراء حجاب، چنانکه خدای تعالی حضرت موسی را از طریق درخت مورد خطاب قرار داده است، و او نیز این خطاب را شنیده است.
__________________________________________________
(1) انعام/ 121، ذیل آیه: وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ. برای آگاهی بیشتر به مسأله به جلد پنجم تفسیر نمونه- ص 121- مراجعه کنید
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 15
سوّم، آنکه فرشته مأمور وحی از طریق امواج صوتی که خدا در فضا ایجاد می‌کند و منتشر می‌سازد؛ (بی‌آنکه کسی آن را مشاهده کند زیرا که مشاهده کردنی نیست.) آنچه را از خداوند گرفته به پیامبر القا می‌کند. در این شکل فرشته وحی بصورت فرد انسانی ممثّل می‌شود و یا در چهره اصلی خود آیات الهی را بر پیامبر می‌خواند. آیه شریفه زیر سه شکل مذکور را اشاره می‌کند:
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ «1»: یک فرد بشر تنها از سه طریق شایستگی و آمادگی آن را می‌یابد که خدای تعالی با او سخن بگوید: یا به این طریق که مستقیما و بدون واسطه‌ای به او وحی نماید، یا از پشت پرده و حائلی با او سخن بگوید، و یا واسطه و رابطی را بفرستد که با اذن خداوند آنچه را از حقایق و دستورها که مشیّت و خواست او تعلّق می‌گیرد به آن بشر وحی کند. و مسلّما خدای آفریننده مرتبه‌اش بسی عالی «2» و در هدایت و دستورها بسیار حکیم «3» و داناست‌

مبحث 4 مشخصات وحی و فرق آن با کشف و الهام‌

مبحث 4 مشخصات وحی و فرق آن با کشف و الهام
آنچه لازم است در خصوص مشخصّات وحی و فرق آن با بعضی افکار گفته شود این است که در تبیین پدیده وحی واژه‌های کشف و حدس و شعور درونی و شعور نا خود آگاه و نظائر اینها را باید جدا کنیم. بدین بیان که:
1- ما میتوانیم ادّعای کشف و شهود را بآسانی از هر مدّعی بپذیریم ولی ادّعای وحی را هر قدر هم که مدّعی اصرار ورزد نمیتوانیم بسادگی و آسانی قبول نمائیم. زیرا وحی پدیده‌ای غیر عادی است که ثبوت آن مقدّمات خاصّ خودش را لازم
__________________________________________________
(1) شوری/ 51.
(2) برتر از آن است که به چشم ظاهر دیده شود یا به زبان سخن گوید.
(3) تمام ارتباطش با بندگان و امر هدایتش حکیمانه و از روی حساب است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 16
دارد.
2- تعبیر کشف یک معنی کاملا مشخّص و روشن ندارد، و آنچه به کشف و شهود نسبت داده می‌شود غالبا نتیجه سعی و کوشش فراوانی است در تحصیل یک موضوع، و یا بر اثر ریاضتهای روحانی، یا یک رشته تفکّرات طولانی در باب یک مطلب است. و سرانجام هم آنچه ازین راهها بدست می‌آید در نفس انسان یقین کامل و تمام عیار بوجود نمی‌آورد.
3- کشف و شهود همیشه بصورت پدیده‌ای مربوط به وجدان یا خویشتن شخص کاشف در باطن او باقی می‌ماند نه بصورت حقیقتی که بیرون از نفس کاشف است و از یک مبدأ و منشأ عالی و والا مقام گرفته شده است.
4- کشف و شهود عارفان همانند الهام واصلان به حقّ دریافتی درونی است که نفس انسانی در مرحله‌ای پائینتر از یقین به آن آگاهی می‌یابد؛ بی‌آنکه مبدأ و منشأ این آگاهی را دریابد. به همین جهت حاصل حالات وجد نیز در همین پوشش کشف قرار می‌گیرد.
5- واژه کشف همانند واژه الهام که در روانشناسی جدید بکار می‌رود حتّی در نزد خود محقّقان این علم همراه با ابهام است. این معانی با «ضمیر ناخود آگاه» ارتباط داده می‌شوند و این ضمیر همان گونه که نامش حکایت می‌کند از شعور و آگاهی و یقین فاصله زیاد دارد.

مبحث 5 ممیّزات و حالات اهل ریاضت‌

مبحث 5 ممیّزات و حالات اهل ریاضت
حالات نفسانی اهل ریاضت نیز از خطا مصون نیست. هر کس که با اهل ریاضت ارتباط دارد می‌داند و خود مرتاضان هم معترفند که الهامات و خطورات قلبی در راه ریاضت گاهی به خطا رفته است. همچنین نتائجی که از این طریق حاصل می‌گردد ناظر به صلاح و نفع جامعه بشری نیست، و غالبا به امور بیحاصل یا بصورت
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 17
سرگرمی و تماشائی تعلّق می‌یابد که زندگی انسانی به آنها نیازی ندارد، یا از آن زیان می‌برد.
نتیجه ریاضتها هر قدر هم کامل باشد اوّلا اکتسابی است، ثانیا همواره محدود به یک رشته یا مخصوص به چند رشته معیّن است. و صاحب ریاضت هیچ‌گاه نتوانسته و نمی‌تواند یک سلسله کامل از حقایق را که اساس یک زندگی منظم اجتماعی را پایه‌گذاری می‌کند دریافت نماید و تحویل اجتماعات بشری دهد. و حال آنکه پیامبران الهی در همه این قسمتها برنامه و اهدافشان با اهل ریاضت مغایر است.
رسولان حق آنقدر به گفتار خود ایمان دارند که یک کلمه و یک گام عدول از آن را جایز نمی‌شمارند. آنها صریحترین کلمات و تأکیدها را در بیان مقاصد و دستورهای خود بکار می‌بردند، و چنان بودند که گوئی آنچه را از حقایق می‌گویند با چشم خود می‌بینند، و به همین جهت تا آخرین نفس در راه وظیفه الهی خود مقاومت و فداکاری می‌کردند. زیرا این دستگاه تکوین و آفرینش است که برای نیل به مقصد و مقصود عالی و تغییر ناپذیر خود راه نبوّت را به روی انسانها و برای آنها باز می‌کند و هرگز در این دستگاه منظم و دقیق سهو و اشتباه راه نمی‌یابد و خطا هم داخل نمی‌شود «1».
تاریخ زندگی پیامبران و روش گفتار و برخورد آنها با افراد و جمعیتهای مردم این حقیقت را کاملا روشن می‌سازد. موضوع «مباهله «2»» پیامبر خاتم نمونه بارزی از میزان عقیده استوار پیامبران الهی است. دستورهای آنها هم یک برنامه عملی و مربوط به تمام شؤون زندگی اجتماعی از ورود به دنیا تا آمدن به آخرت بوده است.
نتیجه: خلاصه آنکه: کشف و الهام و ریاضت هیچ‌گاه صاحبش را شایسته مقام نبوّت و وحی نمی‌گرداند زیرا نه یک مأموریت هدایت بشری را رسما به او می‌دهد و نه از یک یقین کامل و تامّ برخوردار است در حالی که صاحبان وحی و رسالت همیشه با آگاهی کامل همراه بوده‌اند. پیامبران در گرفتن وحی و اخبار الهی به
__________________________________________________
(1) زیرا خطا امری است نسبی و از مقایسه ذهن با خارج، و مقایسه فکر با عمل، و کار با مقصد پدید میآید. تلخیص از کتاب وحی و قرآن: علّامه بزرگ، سید محمد حسینی طباطبائی. ص 59 و 80
(2) آل عمران/ 61
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 18
واقعیّت و درون این پدیده کاملا هشیاری و شعور داشته‌اند. و مسلّما آنچه در دایره هشیاری و شعور و یقین پیامبران است خالی از هر گونه ابهام است و صحیح نیست که به بخش ناخود آگاه آنها نسبت داده شود، و خلاصه آنکه پدیده وحی و آگاهیهای غیبی بهیچ وجه با فعّالیّتهای ضمیر ناخود آگاه انسان که می‌کوشد مجهولات را از راه حدس و تیز هوشیهای خاصّ کشف کند قابل توجیه نیست.
وحی الهی، تنها با این تصوّر تفسیر میشود که میان دو ذات، یکی ذاتی که می‌گوید و دستور می‌دهد و عطا می‌کند، و دیگری ذاتی که مخاطب است و پذیرنده است یک گفت و گوی فوق انسانی صورت می‌گیرد. بعلاوه حالات نفسانی پیامبران حالات ممتاز و خاصّی است که با حالات اهل ریاضت (مرتاضان) و حالات اهل کشف و شهود هیچ گونه قابل مقایسه نیست.

مبحث 6 حالات پیامبر در نزول وحی‌

مبحث 6 حالات پیامبر در نزول وحی
پیامبر گرامی اسلام، خود کیفیّت نزول وحی را بر قلب مبارک و حالات خود را، در حدیثی چنین توصیف نموده است: «گاهی مانند نوا و آهنگ درای، زنگ آن را می‌شنوم و چون قطع می‌شود مطالب را دریافته‌ام و مقصود را فهمیده‌ام. و این سنگینترین انواع وحی است «1». و گاهی فرشته بصورت شخصی در برابرم ظاهر می‌شود و با من سخن می‌گوید و هنگامی که مرا ترک می‌کند آنچه گفته در قلبم محفوظ مانده است.»
در حالت اوّل بود که عرق بر پیشانی حضرت ظاهر می‌شد، و اگر پیامبر سوار بر مرکب بود مرکب زانو میزد و بر زمین می‌نشست. ولی در حالت دوّم، وحی سنگینی و فشار نداشت. و چون میان القا کننده و پذیرنده یک تشابه شکلی بود پیامبر عزیز بآسانی وحی را می‌گرفت. آنچه بسیار مهمّ است این است که اوّلا: پیامبر در هر دو حالت
__________________________________________________
(1) آیه زیر به همین حالت اشاره دارد:
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا: ما گفتار سنگینی بر تو القا خواهیم کرد. مزّمّل/ 4
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 19
علاقه شدید داشت که آنچه می‌گیرد دقیقا نگاهدارد. ثانیا در هر دو حالت، قبل از نزول وحی و در اثناء آن و در پایان، از هشیاری و آگاهی و یقین کامل برخوردار بوده است.
بدین جهت در تمام مدّت نزول قرآن، پیامبر ما میان شخصیّت انسانی خویش که مأمور بود، و ذات دستور دهنده که خالق و برتر و مبدأ وحی بود مخلوط نکرد. بلکه همواره متوجّه بود که او انسان ناتوانی است که در برابر خالق متعال قرار گرفته است. و بیم آن داشت که مبادا خداوند میان او و قلبش حائل گردد. در دعائی چنین گوید: «ای گرداننده دلها، دل مرا فرمانبر و مطیع خودت بگردان، ای آفریننده مهربان من، قلب مرا بر دین پاک و آئین تابناک پایدار و استوار فرما.»
رسول گرامی، در اوائل نزول قرآن چون بیم آن داشت که بعض آیات در سینه مبارکش جایگیر نشود قبل از تمام شدن وحی عجله می‌نمود و آیات نازلشده را مکرّر بر زبان جاری می‌کرد تا به این وسیله آیات را بدون کم و زیاد به حافظه خود بسپارد.
خدای حکیم کار را بر او آسان فرمود و آیات قرآن را زمان به زمان و تدریجا نازل نمود.
و نیز به پیامبرش وعده داد که آیات را حفظ خواهد کرد، و به این مطلب اطمینان کامل داشته باشد:
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ «1»: ای رسول ما، زبان خود را با شتاب به قرائت آیات مگشای زیرا بر ماست که آیات را مجموع و محفوظ داشته بر تو بخوانیم. و آنگاه که برخواندیم تو از آن پیروی کن. سپس، بیان و توضیح آن نیز بر عهده ماست.
همچنین در آیه دیگر:
وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً «2»: ای پیامبر، پیش از آنکه وحی قرآن به تو پایان یابد در خواندن آن شتاب مکن، و بگو ای پروردگارم علم مرا زیاد فرما.
__________________________________________________
(1) قیامت/ 16 تا 19
(2) طه/ 114
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 20

مبحث 7 سیمای رسول (ص) خدا در قرآن‌

مبحث 7 سیمای رسول (ص) خدا در قرآن
سیمای پیامبر در قرآن چهره یک بنده سراپا اخلاص و در عین حال کاملا مطیع است که از کوچکترین نافرمانی از خواست و امر خدا بیم و هراس دارد، و موظّف به حدودی است که از جانب او معیّن شده و چشم امیدش را تنها به رحمت او دوخته است، و آشکارا اعلام می‌کند که حق ندارد حتّی یک حرف از وحی الهی را کم یا زیاد نماید:
در آن هنگام که عده‌ای از بت پرستان نزد پیامبر آمدند و گفتند: آنچه در این قرآن راجع به ترک پرستش بتهای بزرگ ما (لات و عزّی و منات و هبل) و راجع به مذمّت آنها آمده است برای ما قابل تحمّل نیست. اگر می‌خواهی که ما از تو پیروی کنیم کتاب دیگری بیاور که این مطالب در آن نباشد. یا این مطالب را در قرآن کنونی تغییر ده. خدای تعالی در پاسخ آنها آیاتی را نازل فرمود که ابتدای آنها این آیه است:
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ «1»:
هنگامی که آیات بسیار روشن ما بر آنها تلاوت می‌شود کسانی که امید به دیدار ما (و رستاخیز) را ندارند گویند: قرآنی غیر از این بیاور. یا آن را تغییر ده (و آیاتی که در نکوهش بتهاست بردار). ای رسول ما، به آنها بگو: در صلاحیت و در قدرت من نیست که قرآن را از پیش خود تغییر دهم. من تنها از آنچه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم. من سخت می‌ترسم از آنکه پروردگارم را نافرمانی کنم، و از مجازات روز بزرگ قیامت هراس دارم.
وقتی انسان این آیه را می‌خواند از اعماق روح اعتراف می‌کند که میان صفات و ذات و روش خالق از یک طرف و صفات و حالات بنده مخلوق از طرف
__________________________________________________
(1) یونس/ 15
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 21
دیگر مرز و حریمی نامتناهی وجود دارد. و این موضوع در قرآن بخصوص در مورد جدائی خالق از مخلوق بارها تصریح شده است که پیامبر بشری است مانند سایر افراد بشر جز آنکه به او وحی می‌شود، و وظیفه‌ای بزرگ برای ابلاغ رسالت الهی بر عهده او گذاشته می‌شود. نه خزائن خداوند را مالک است و نه جز به خواست خدا از غیب آگاهی دارد، و نه برای خود صفات فرشتگان را قائل است:
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ «1»:
ای پیامبر، بگو: من بشری هستم مانند شما (با این امتیاز) که به من وحی میشود که معبود شما، تنها یکی است.
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ «2»:
بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم مگر آنچه را خدا بخواهد (و نه غیب را میدانم مگر آنچه را خدا اراده کند) و اگر از غیب آگاه بودم منافع فراوانی را برای خود فراهم می‌ساختم، و هیچ ناگواری و زیانی به من نمیرسید. من تنها بیم دهنده و بشارت دهنده‌ام برای جمعیّتی که ایمان بیاورند (بیم و هشدار از مجازات پروردگار و بشارت به پاداشهای گرانبها و بهشت جاوید) قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ انعام/ 50 بگو: من نمی‌گویم خزائن خدا نزد من است، و من از غیب آگاهی ندارم (جز آنچه خدا بر اساس حکمتش به من بیاموزد)، و به شما نمی‌گویم من فرشته‌ام. من تنها از آنچه به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم. آیا نابینا و بینا مساویند؟ چرا اندیشه نمی‌کنید؟! اینکه در ابتدای تعدادی آیات قرآن لفظ «قل» آمده است «3» نکته مهمّی را آشکار می‌سازد. و آن این است که خدای تعالی به پیامبرش جهت می‌دهد، و آنچه را باید به دیگران بازگو کند به او می‌آموزد، و اینکه پیامبر بر مبنای میل و خواسته‌های خود سخنی بر زبان جاری نمی‌سازد و تنها از هدایت الهی پیروی می‌کند. شنونده و خواننده این آیات هم متوجّه می‌شود که خود پیامبر هیچ دخالتی در کار وحی ندارد، و قرآن ساخته و پرداخته او نیست، و الفاظ آیات و معانی و محتوای آیات هر دو یکجا به
__________________________________________________
(1) کهف/ 110
(2) اعراف/ 188
(3) این لفظ 332 بار در قرآن بکار رفته است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 22
رسول خدا القا میشود. او مخاطب است و آنچه را می‌شنود و می‌گیرد، بدون هیچ‌گونه تصرّفی عینا برای مردم می‌خواند.
ملاحظه کنید که در آیات زیر خدای قادر متعال چگونه مطلب را محکم و استوار بیان می‌فرماید:
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ. وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ. تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ «1»:
این قرآن گفتار رسول بزرگواری است. گفته شاعری نیست. اما چه بسیار کم ایمان می‌آورید. این قرآن گفتار کاهنی نیست امّا چه بسیار کم متذکّر می‌شوید.
بلکه کلامی است بزرگ که از جانب پروردگار عالمیان نازل شده است. اگر رسول ما سخنی دروغ بر ما می‌بست، ما او را با قدرت و غلبه تمام می‌گرفتیم. سپس رگ قلبش را قطع می‌کردیم. و فردی از شما نمی‌توانست مانع شود و از او حمایت نماید.
هر صاحب قدرتی، و هر بیدار دلی، و هر جویای معرفت و حقیقتی که با زبان و ادب عربی آشنا باشد و این آیات را بخواند و در معانی آنها درست فکر کند و قدرت گوینده و شیوه گفتار او را خوب در قلب و نظر آورد بی‌اختیار لرزه بر اندامش می‌افتد و بی‌گمان زبان به اقرار می‌گشاید که این قرآن کلام خداست و این کلمات و این جملات جز از جانب آفریدگار توانا و دانا که هم او ربّ العالمین است نمی‌تواند نازل شود: تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ. و هیچ فرد بشری و بنده سراپا مخلص و مطیعی و صاحب قلب وسیع و توانائی جز خاتم پیامبران نمی‌تواند این رسالت عالی و عظیم و سنگین را بر دوش گیرد، و در این راه جدیّت و کوشش و عشق و فداکاری را به عالیترین درجه برساند، و در برابر همه سختیها و رنجها شجاعانه بایستد و برای هدایت و سعادت همه مردم روی زمین لحظه‌ای تا آخرین دقایق زندگی از پای ننشیند. سلام و درود خدا بر تو باد ای بنده پاک و ای رسول خدا، ای حبیب معبود جهانیان و ای خاتم پیامبران.
__________________________________________________
(1) حاقّه/ 40- 47- جای بسیار دقّت است که این آیات جواب سوگندی است که در آیه 38 و 39- آمده است: فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ: سوگند میخورم به آنچه شما انسانها در جهان می‌بینید و آنچه نمی‌بینید.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 23

مبحث 8 اوقات نزول وحی‌

اشاره

مبحث 8 اوقات نزول وحی
از جمله نکاتی که قابل ذکر است این که: وحی به وقت و موقع معیّنی محدود نبود بلکه در حالات مختلف نازل می‌شد. چنانکه سوره کوثر وقتی نازل شد که پیامبر گرامی تازه سر بر بالش خواب و استراحت گذاشته بود. هنوز چشمهایش گرم نشده بود که سر برداشت و با لبهای خندان نزول سوره کوثر را اعلام نمود. همچنین آیه مربوط به توبه سه نفر از مسلمانان که از شرکت در جنگ تبوک و یاری پیامبر تخلّف کرده بودند در ثلث آخر شب؛ ساعاتی که آن حضرت در خانه‌اش آرمیده بود نازل شد «1»:
لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ. وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ:
خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و نیز مهاجران و انصار که در زمان بسیار سخت (در جنگ تبوک) از او پیروی کردند نمود. پس از آنکه نزدیک بود دلهای گروهی از آنان منحرف از حق شود (و از میدان جنگ باز گردند.) خدای متعال پس از آن توبه آنان را پذیرفت. و مسلّما اوست که بر آنها رؤوف و مهربان است. همچنین آن سه تن را که در (مدینه) ماندند (و از شرکت در جنگ تبوک خودداری کردند و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند) تا آنجا که زمین با تمام وسعت بر آنها بسیار تنگ شد. حتّی در وجود خویش هم جائی برای خود نمی‌یافتند، و کاملا فهمیدند که هیچ پناهگاه و راه گریزی از خدا جز بسوی خدا نیست. در آن حال بیچارگی، خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت تا بسوی خدای خود برگردند که خداوند توبه پذیر و مهربان است.
__________________________________________________
(1) البرهان- ج- 1- ص 198
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 24

یک درس بزرگ از یک داستان:

یک درس بزرگ از یک داستان:
آیه اوّل در باب غزوه تبوک و مشکلات طاقت فرسائی است که مسلمانان با آن مواجه شدند. سختیها و رنجها به مقداری بود که گروهی بر آن شدند از میدان جنگ باز گردند. امّا لطف و توفیق الهی شامل حال آنان شد و در جنگ استوار و پا برجا ماندند. از کسانی که گویند آیه در مورد او نازل شده است «ابو حیثمه» از یاران پیامبر است که بر اثر سستی از حرکت بسوی جنگ خودداری کرد. ده روز از واقعه گذشت. هوا بسیار گرم بود. روزی در حالی که نزد همسر خود آمد و آب خنک و طعام مطبوعی برایش فراهم شده بود ناگاه به فکر فرو رفت و به یاد پیشوای مهربان خود پیامبر افتاد. گفت: رسول خدا که هیچ گناهی ندارد و خدای تعالی گذشته و آینده او را تضمین فرموده. در میان بادهای سوزان بیابان سلاح بر دوش گرفته و رنجها و سختیهای سفر دشوار را تحمّل کرده است. ابو حیثمه را بنگر که در سایه خنک و کنار غذای آماده قرار گرفته است. این انصاف نیست. آنگاه رو به خانواده خود کرد و گفت: به خدا سوگند که با هیچ یک از شما سخن نخواهم گفت و در زیر این سایبان قرار نخواهم گرفت تا به پیامبر ملحق شوم. این سخن بگفت و زاد و توشه برگرفت و بر شتر سوار شد و حرکت کرد. همچنان به حرکت ادامه داد تا به نزدیکی تبوک رسید.
مسلمانان که از دور مشاهده می‌کردند گفتند: این سواری است که از کنار جاده میگذرد. امّا پیامبر فرمود: ای سوار «ابو حیثمه» باشی بهتر است. وقتی نزدیک شد و مسلمانان او را شناختند گفتند: آری ابو حیثمه است. نزدیک آمد و شتر خود را خواباند و به پیامبر سلام گفت، و ماجرای خویش را بازگو کرد. پیامبر به او خوشامد فرمود و برای او دعا نمود. به این جهت، بلحاظ اظهار علاقه به رسول و آمادگی روحی، خدایش او را متوجه و ثابت قدم گردانید.
در مورد آیه بعد شأن نزول دیگری است که خلاصه آن داستان چنین است:
سه تن از مسلمانان از شرکت در جنگ تبوک خودداری کردند. چیزی نگذشت که پشیمان شدند. وقتی پیامبر از میدان تبوک به مدینه بازگشت به حضورش آمدند و عذر خواستند. امّا پیامبر سخنی به آنان نگفت. و نیز دستور داد که احدی به آنان سخن نگوید. این سه تن در یک محاصره عجیب اجتماعی قرار گرفتند تا آنجا
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 25
که حتّی زنان و فرزندانشان نزد پیامبر آمدند و اجازه خواستند که از آنان جدا شوند.
پیامبر اجازه جدائی نداد ولی فرمود که به آنها نزدیک نشوند.
فضای مدینه با آن وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که برای نجات از این خواری بزرگ و کوبنده مجبور شدند شهر را رها کنند و به کوههای اطراف مدینه پناه برند.
از موضوعاتی که ضربه شدیدی به روحیه این سه تن وارد آورده بود این بود که یکی از آنان «1» گوید: «روزی که در بازار مدینه بحال مطرود از مردم با ناراحتی تمام نشسته بودم یک مسیحی بسوی من آمد. نامه‌ای از پادشاه غسّان به من داد که در آن نوشته بود: اگر صاحبت تو را از خود رانده است بسوی ما بیا. حال من سخت دگرگون شد گفتم: ای وای بر من. وضع من به جائی رسیده است که دشمنان در من طمع کرده‌اند.» وابستگان آنان بر ایشان غذا میآوردند امّا یک کلمه به آنها سخن نمی‌گفتند.
روزهای سختی را به این حال گذراندند، و پیوسته انتظار می‌کشیدند که توبه آنها پذیرفته شود و آیه‌ای که دلیل بر قبولی توبه آنها باشد نازل گردد. امّا خبری نبود. در این هنگام یکی از آنان به دو رفیق خود گفت: اکنون که همه مردم با ما قطع رابطه کردند بیائیم خود ما هم رابطه خود را با یکدیگر قطع کنیم [درست است که ما هر سه گناهکاریم ولی نباید فردی از ما از گناه دیگری خشنود باشد]. آنها چنین کردند بطوری که یک کلمه با یکدیگر سخن نمی‌گفتند و از یکدیگر جدا بودند. تا سرانجام پس از پنجاه روز توبه و تضرّع به پیشگاه خداوند توبه آنان قبول شد و آیه فوق نازل گردید.
خلاصه آنکه، وحی در شب تاریک و روز روشن، در سرمای سخت و گرمای سوزان، در آرامش وطن و ضمن سفر، در بازار و در میدان جنگ، حتی در اثنای حرکت بجانب مسجد اقصی و پرواز به آسمانهای برین، در همه حالات بر قلب پیامبر گرامی فرود می‌آمد. ولی گاهی با وجود شوق فراوان و تمنّای شدید آن حضرت وحی از او بریده می‌شد. چنانکه پس از نزول آیات ابتدای سوره علق مدّت سه سال وحی قطع شد. در آن هنگام پیامبر بشدّت ناراحت بود و در غم و اندوهی عمیق فرو
__________________________________________________
(1) مجمع البیان و تفسیر ابو الفتوح رازی، ذیل آیه مذکور. سه تن یاد شده عبارت بودند از: کعب بن مالک، مراة بن ربیع، هلال بن امیّه.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 26
می‌رفت. ولی جبرئیل مکرّر بر او ظاهر می‌شد و می‌گفت: ای محمّد تو حقّا رسول خدائی. به این وسیله اضطراب از حضرتش برطرف می‌گشت و روحش آرام می‌گرفت.
تا اینکه روزی در حال راه رفتن از آسمان صدائی شنید. وقتی نگاه خود را متوجه یک سو کرد همان فرشته را دید که در غار «حرا» به دیدارش آمده بود. حضرت را بیم و هراس برداشت و نزد همسر مهربان و باوفای خویش خدیجه شتافت. در حالی که می‌گفت: «زمّلونی». یعنی: مرا بپوشانید. در آن حال بود که این آیات نازل شد «1»:
یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ «2»:
ای آرمیده در بستر خواب برخیز و عالمیان را هشدار ده و انذار کن.
پروردگارت را بزرگ شمار و در افکار و دلهای مردم به بزرگی و عظمت یادآوری کن و دامان لباست را کوتاه نموده از آلودگیها پاک نگهدار و از پلیدیها و آنچه موجب عذاب الهی است بپرهیز.
با این برنامه، وحی دو باره آغاز شد و جریان یافت. پیامبر کاملا شکفته گشت و شادمانی و شوق جای اضطراب و اندوه را گرفت.
از تأمل و دقت در این مبحث می‌فهمیم که امر وحی نه در اختیار محمد (ص) بلکه در قدرت و حکمت خدای محمّد بود. نزول و انقطاع وحی هر دو تابع اراده حکیمانه خدا بود. نه تدبیر و خواست این و آن در پدیده وحی تأثیر داشت و نه عواطف و احساسات پیامبر می‌توانست نزول وحی را تسریع نماید و یا در آن تأخیر اندازد.
اعراب خود در فهم چگونگی رابطه میان القا کننده وحی و گیرنده آن متحیّر شده بودند. و لذا در تبیین آن دروغ بافتند و خبط گفتند و ذهن آنان حقیقت را نیافت، و با بهانه‌های گوناگون آراء متناقض فراوان اظهار کردند. خدای تعالی این سرگردانی آنان را چنین تصویر فرموده است:
بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ «3»:
آنان گفتند: اینها وحی نیست بلکه خوابهای آشفته است. اصلا او این سخنان را بدروغ به خدا بسته است. نه. او یک شاعر است با تخیلات شاعرانه. (اگر
__________________________________________________
(1) البته یک بار دیگر در داستان «افک» یک ماه تمام وحی بتأخیر افتاد، و پس از آن آیات تبرئه نازل گردید و پیامبر را از رنج و نگرانی خارج ساخت. جریان مفصّل را در جلد 14- تفسیر نمونه- ص 387- ملاحظه نمائید
(2) مدّثّر/ 1- 5
(3) انبیاء/ 5
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 27
راست میگوید) باید معجزه‌ای برای ما بیاورد؛ آن گونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند «1».
خدای آفریننده حیاتبخش پاسخ تمام این سخنهای باطل را با جمله‌هائی بسیار فصیح و در عین حال قوی و قاطع به آنها داد و چنین فرمود:
ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی. وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی. عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی «2»:
این پیامبر دوست و خیر خواه شما هرگز از راه حقّ منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است. او از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید. آنچه برای شما آورده است جز کلام خدا که به او وحی می‌شود نیست. ذاتی که قدرت عظیم دارد به او تعلیم داده است.
فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی. ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی. أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری «3»:
خدای خالق آنچه را که باید به بنده‌اش وحی کند به او وحی نمود. قلب او آنچه را که دید دروغ نگفت. آیا شما درباره حقایقی که او دیده است مجادله و ستیزه می‌کنید؟!
__________________________________________________
(1) تکرار «بل» در این آیه می‌رساند که مدّعیان سفیه تا چه حد دچار سرگردانی فکری و تشتت آراء بوده‌اند.
(2) نجم/ 2 تا 5
(3) نجم/ 10 تا 12
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 29

فصل 2 قرآن و بحث اعجاز

اشاره

فصل 2 قرآن و بحث اعجاز
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. [بقرة/ 23] اگر نسبت به آیاتی که ما بر بنده خود نازل کرده‌ایم بدبین می‌باشید شما هم سوره‌ای مانند او بیاورید و شاهدان خود را نیز که از غیر خدا باشند دعوت کنید؛ اگر واقعا راست می‌گوئید.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 30
خلاصه مطالب فصل.
1- قرآن، معجزه پیامبر خاتم 2- معنی لغوی و اصطلاحی اعجاز 3- نیاز به معجزه 4- قرآن معجزه بزرگ و باقی، تحدّی 5- جهات مختلف اعجاز قرآن اوّل، فصاحت و بلاغت دوّم، نظام قانونگذاری سوّم، قصص قرآن و اخبار غیبی چهارم، راهنمائیهای علمی قرآن 6- قرآن نمونه عالی هدایت 7- اثر قرآن در آزاد ساختن عقلها 8- رسالت قرآن 9- اقرارهائی از دانشمندان جهان در ویژگیهای قرآن 10- تکیه گاههای قرآن
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 31

مقدمه:

مقدمه:
محقّقا زبان عربی یکی از زبانهای نیرومند و وسیع و در عین حال قابل گسترش، در میان زبانهای زنده دنیاست. این زبان توانائی آن را دارد که همه مقاصد عالی و مفاهیم درونی انسان را به روشنترین و زیباترین صورت و دقیقترین و بلیغترین وجه بیان دارد. همین جهت خاصّ و ممتاز بوده که خدای متعال برنامه هدایت و سعادت همه جانبه بشر را در قالب این زبان که زبان تفکّر و تعقل است بصورت وحی بر پیامبر خود نازل کرده است. این ویژگی و امتیاز را دانشمندان زبانشناس نیز با تحقیقات دقیق خود اثبات و اقرار نموده‌اند:
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ «1» تاریخ گواهی میدهد که عرب زمان جاهلیّت که غالبا چادرنشین و از مدنیّت و بیشتر مزایای زندگی بی‌بهره بودند چگونه در قدرت بیان و فصاحت و بلاغت کلام مقام بزرگترین را در میان ملّتهای دیگر داشته‌اند. آنان سخنان زیبا و ادیبانه را که با قوانین دقیق ادبی مزیّن بود بسی ارج می‌نهادند، و همان گونه که بتهای خویش را در خانه کعبه نصب می‌کردند اشعار نغز و جالب سخنوران مشهور را به دیوار کعبه می‌آویختند. در روزهای نخستین نزول وحی که پیامبر گرامی آیاتی از قرآن را بر مردم تلاوت نمود شور و هیجانی عجیب در مردم و در میان سخنوران آنان بوجود آمد. بیان جذّاب و شیرین و پر معنای قرآن چنان در دلها نفوذ کرد و صاحبان ذوق را شیفته خود ساخت که سخنان شیوای خطبا و شعرا را فراموش نمودند، و تا آنجا که اشعار استادان سخن را از دیوار کعبه فرود آوردند.
این آیات الهی با دلنشینی و دلربائی خود هر صاحب اندیشه‌ای را مجذوب خود می‌ساخت، و با نظم و اسلوب و بلاغت خود هر سخن سنج و شیرین گفتاری را تحت تأثیر خود قرار می‌داد البتّه برای مشرکان و معاندان حقّ بسیار ناگوار بود که آیات قرآن با بلاغت تمام و منطق راه و روش شرک و بت‌پرستی را انکار و نکوهش کند و بتهائی را که سالیان دراز مردم می‌پرستیدند و برای آنها قربانیها می‌کردند و روا شدن حاجات خویش را از آنها می‌خواستند بکلّی باطل و طرد سازد. لذا بت پرستان جاهل و کافران
__________________________________________________
(1) زخرف/ 3
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 32
متکبّر راه ستیزه و مبارزه با قرآن و رسول اکرم (ص) را در پیش گرفتند و برای خاموش کردن نور پر فروغ کلام خدا به هر وسیله‌ای دست بردند. ولی جز نومیدی بهره‌ای بدست نیاوردند بلکه این نور هر روز فروزانتر و تابنده‌تر و کاملتر شد یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «1» در اوایل بعثت، «ولید» یکی از سخندانان معروف عرب، در میان عدّه‌ای، با پیامبر اسلام ملاقات نمود. آن حضرت چند آیه از سوره «حم سجده» را بر او تلاوت فرمود. ولید با تکبّر و غروری که داشت آیات را بدقّت گوش می‌داد. تا رسول خدا به این آیه رسید: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ. ناگهان حال ولید در آن مجلس دگرگون شد، و لرزه بر اندامش افتاد. مجلس از هم پاشید و جماعت متفرّق شدند. از آن عدّه افرادی نزد ولید آمدند، و گفتند ای ولید تو ما را در آن مجلس سرافکنده کردی! گفت: نه. سوگند یاد می‌کنم که مطلب آن‌گونه که شما تصوّر کرده‌اید نیست. همه شما می‌دانید که من نه از کسی بیمناکم و نه نیاز و طمعی به مال و ثروتی دارم. من ادیبی سخن شناسم. سخنانی که از محمّد شنیدم هیچ گونه شباهتی به جملات دیگران ندارد. سخنانی است بسیار جذّاب و دلنشین. نه آن را شعر می‌توان نامید و نه نثر. پر مغز و ریشه‌دار است. اگر می‌خواهید که من در این باب قضاوتی کنم و عنوانی به او بدهم سه روز مهلت می‌خواهم تا در این باره فکری کنم.
پس از سه روز که نزد ولید آمدند گفت: تنها نام و عنوانی که به سخنان این مرد می‌توان داد سحر و جادو است. زیرا با گفتارش دلها و فکرهای مردم را می‌فریبد.
مشرکان آیات الهی را سحر و جادو نام نهادند، و از شنیدن آیات قرآن پرهیز می‌کردند، و مردم را نیز از آن دور می‌داشتند، و گاهی که پیامبر گرامی در مسجد الحرام به تلاوت آیاتی می‌پرداخت مشرکان صدای خود را بلند می‌کردند و کف می‌زدند تا دیگران صدای آن حضرت را نشنوند با تمام مخالفتها و عنادها، بیان شیرین و جذّاب آیات و منطق روشن قرآن و مطالب جالب آن افکار و قلوب عدّه‌ای را که تشنه و جویای حقیقتی بودند جذب
__________________________________________________
(1) صف/ 8
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 33
می‌نمود. گاه در تاریکی شب پشت دیوار خانه آن حضرت اجتماع می‌کردند و به تلاوت دلنشین قرآن گوش فرا می‌دادند. آنگاه آهسته به یکدیگر می‌گفتند: اینها گفتارهای شبیه به گفتارهای انسان نیست. این سخنان را نمی‌توان سخنان بشر نامید.
قرآن کریم به همین مطلب اشاره نموده، و چنین فرموده است:
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوی إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً «1»: ما به خیال باطلی که معاندان هنگام شنیدن گفتار تو در دل خود دارند از خود آنها آگاهتریم. این ظالمان به مردم می‌گویند شما پیروی نمی‌کنید مگر از کسی که مفتون و سحر زده است.
هر گاه پیامبر خدا (ص) مردم را به راه حق دعوت می‌کرد، و با پند و اندرز حقایقی از زندگی را بر ایشان می‌گفت عدّه‌ای کافر و جاهل می‌گفتند سحر می‌کند. و حال آنکه پیامبر مطالبی را طرح می‌کرد که آنها با شعور انسانی و نهاد و فطرت خدا دادیشان، درستی آن مطالب را می‌فهمیدند، و سعادت جامعه خودشان را در آئینه پاک سخنان آن حضرت مشاهده می‌کردند. هیچ بهانه‌ای در پذیرفتن آن نداشتند. آیا این سخن که:
سنگ و چوبی را که با دست خود تراشیده‌اید، و هیچ گونه ضرر و نفعی برای شما ندارد پرستش مکنید، و فرزندانتان را قربانی آنها منمائید، و در پی جهل و خرافات مروید. آیا این سخنان جادو و سحر است؟! آیا اخلاق نیک، راستی و خیر خواهی و انساندوستی و صلح و امنیّت و عدالت و احترام به حقوق دیگران را باید سحر و جادو نام گذاشت؟! این مطلب که قرآن می‌فرماید: شما پس از رفتن از دنیا باز زنده می‌شوید، خدائی که شما را آفریده است برای یک زندگی عالی و پایدار خلق کرده است، و حیات آخرت زندگی واقعی و ابدی است آیا این سخنان جادو و سحر است؟! وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ «2».
کافران و مشرکان که جهل و خرافات در وجودشان ریشه دوانیده بود حاضر نبودند دعوت قرآن را بپذیرند و تسلیم حقیقت شوند. لذا گفتند آورنده این سخنان دروغگو و قرآنی که به خدا نسبت می‌دهد سخن خود اوست. برای رفع این افترا و
__________________________________________________
(1) اسراء/ 47
(2) هود/ 7
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 34
تهمت، قرآن در مقام تحدّی بر آمد و پیشروان میدان فصاحت و بلاغت را به معارضه دعوت نمود، و از آنان خواست که اگر در تکذیب پیامبر خدا راست می‌گوئید گفتاری همانند آن را بیاورید.

مبحث 1 قرآن، معجز پیامبر خاتم‌

مبحث 1 قرآن، معجز پیامبر خاتم
دانشمندان در باب معجز بودن قرآن تحقیقات وسیع و دقیقی نموده‌اند، و کتابهائی در جهات مختلف اعجاز قرآن تدوین کرده‌اند که هنوز هم این بررسیها و بحثها ادامه دارد. آنچه از تألیفات ارزنده محقّقان از روزگار پیشین بر جای مانده و آنچه از واضحات و مسلّمات بشمار می‌آید این است که قرآن راهنمای بزرگی است برای جویندگان دانش و حکمت و طالبان کمال و فضیلت، و منبع سرشاری است برای جامعه‌شناسان و قانونگذاران و علمای اخلاق و تربیت، و راه روشنی است برای فرمانروایان و سیاستمداران، و سرچشمه جوشانی است برای ارباب ادب و بلاغت و فصاحت، و حجّت و برهانی است برای فقیهان و پژوهندگان احکام الهی.
قرآن از اخبار گذشتگانی که قرنها به فراموشی سپرده شده بودند بگونه‌ای جالب و دلپذیر پرده برداشته است. فرازها و نشیبهای جوامع بشری، پیروزیها و شکستها، آسایشها و رنجها، خوشبختی‌ها و ناکامیهای ملّتها را بعنوان عبرتها و درسهای زنده تاریخ برای همه مردم جهان بویژه برای مسلمانان، در آئینه‌ای بسیار صافی و درخشان، و در سیمائی بسیار زیبا نشان داده است.
این کتاب آسمانی در باب جهان و جهانیان از آن روز که آفریننده توانا آفرینش را شروع کرد، و انسان را صورت داد، و زمین را گسترد، و آسمان را برافراشت تا روزی که طومار زمین و آسمان را همانند کتابی درهم خواهد پیچید «1» بحث و گفتگو کرده است.
__________________________________________________
(1) اشاره است به آیه 104- سوره انبیاء: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 35
از عالم آخرت و مراحل آن، از عالم برزخ و نشور و از اوضاع قیامت سخن بمیان آورده و احوال بهشتیان و نعمتها و درجات آنان و احوال دوزخیان را بطور زنده‌ای بتصویر کشیده است.
قرآن کریم با هدایت و دعوت بسوی توحید خالص و ایمان و اتکاء به یگانه آفریننده مهربان، و با نظام و قوانینی که در باب روابط میان مردم وضع کرده و حقوق و وظایفی که برای آسایش و بهروزی مردم مقرّر داشته و با پایه‌ریزی و روش زندگی بر بنیانهای عدالت و حریّت و مساوات، بشریت را از ضلالتها و ذلّتها و جهالتها نجات داده است. قرآن برای هر مطلبی اندازه‌ای گذاشته و برای هر کار انسان درجه و ارزش و اهمیّت مخصوصی قائل شده است. در نتیجه به انسانیّت ارزش بزرگ داده و راه رشد اجتماعی و فکری و اعتقادی انسانها را به روی آنها باز کرده، و در عین حال آزادی انتخاب را در انجام یا ترک هیچ کاری از انسان نگرفته است. قانونی نیاورده که جنبه تئوری و ایدآلی آن عقلها را شیفته کند امّا در عمل و تحقیق واقعیتهای زندگی ناتوان و درمانده باشد، و یا راه خطا در پیش گیرد. بلکه آئین‌نامه‌ها و دستورهائی را به دست بشر داده که میان واقعیّات زندگی و نیازهای درونی و فطری بشری هماهنگی و تناسب کامل ایجاد کرده، و مشکلات زندگی انسان را بسادگی حلّ نموده است، و به مقتضیات زمانهای مختلف و اوضاع و شرائط گوناگون، و به آزادی و شرافت انسانها نیز پاسخ مثبت و منطقی داده است. زیرا این کتاب بزرگ و این هدایت جامع از لحاظ اساس توحید جهانی که مطابق با فطرت انسانی است و به همه پدیده‌های محسوس و غیر محسوس پیوند محکم دارد بر عقل و قانون و منطق صحیح استوار است و بهمین جهت امّت اسلامی را بهترین امّت بشری اعلام نموده است:
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ. آل عمران/ 110 شما مسلمانهای حقیقی نیکوترین امّتی بودید که در جهان بنفع مردم پدید آمدید. چه شما هستید که برای اصلاح بشر مردم را به نیکوکاری وادار می‌سازید و آنها را از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارید، و شما هستید که همیشه در زندگی ایمان و اتکاء به خدای تعالی دارید.
با این مقدّمه بسیار خلاصه می‌خواهیم بگوئیم که قرآن بزرگترین و عالیترین پدیده در میان بشریت و تواناترین عامل هدایت در همه شؤون و در تکمیل و تعالی همه نیروها و استعدادهای بشری است که جز از جانب حکمت بالغه
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 36
الهی نمی‌تواند صادر شود و عقل بشر و فهم و اندیشه همه انسانها نیز بر روی هم، هر قدر قوّت و قدرت و اوج داشته باشد و هر قدر کوشش کنند از عهده چنین رسالت مهمّ و بزرگی عاجز و ناتوان‌اند. و کدام آئین و قانون وضع شده فکر و عقل بشری است که توانائی ارائه نمودن چنین قوانین و حکمتها و حقایق را داشته و دارد؟ این است معنی اعجاز قرآن که قرآن خود بیانگر آن است:
قُلْ: لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً «1».
بگو ای پیامبر: اگر جنّ و انس متّفق شوند که مانند این قرآن کتابی بیاورند هرگز نتوانند نظیر آن را بیاورند هر چند در این کار همگی پشتیبان یکدیگر باشند.

مبحث 2 معنی لغوی و اصطلاحی اعجاز

ب- اعجاز به معنی لغوی‌

ب- اعجاز به معنی لغوی
1- اعجاز در لغت یعنی فوت شدن و از دست دادن. چنانکه گفته می‌شود:
اعجزنی الامر- یعنی آن کار از دست من رفت یا آنرا از دست دادم.
2- بمعنی اثبات ناتوانی و یا نسبت دادن عجز به دیگری یا عاجز کردن دیگری. چنانکه گفته می‌شود: اعجز اخاه. یعنی ناتوانی برادرش را از انجام کاری اثبات کرد یا او را عاجز ساخت.
3- بمعنی یافتن عجز در دیگری چنانکه گفته می‌شود: اعجزت زیدا. یعنی زید را عاجز یافتم.

الف- اعجاز به معنی اصطلاحی‌

الف- اعجاز به معنی اصطلاحی
اعجاز در اصطلاح ممکن است به دو معنی آورده شود معنی اوّل: کاری که تمام نوع بشر را از آوردن نظیر آن مطلقا عاجز و ناتوان
__________________________________________________
(1) اسراء/ 88
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 37
سازد، چه یک گروه باشند و چه یک فرد «1» معنی دوّم آنکه: مدّعی برای اثبات منصبی الهی کاری را بعنوان شاهد صدق ادّعای خود ارائه دهد که خارق قوانین طبیعت باشد. یعنی قانونهای طبیعت را درهم شکند، و غیر او هم از انجام آن کار ناتوان باشد. «2»
با مقایسه میان این دو اصطلاح می‌بینیم که معنی دوّم از جهت منطق و عقل بر معنی اول برتری دارد بجهات زیر:
1- این معنی امکان آوردن معجزه را از جانب افرادی از نوع بشر اعلام می‌کند در حالی که آنچه از معنی اوّل به ذهن می‌آید این است که عجز شامل همه بشر است مطلقا. و هنگامی که مطلب چنین شد دیگر هیچ فرد بشری دارای معجزه نخواهد بود. و افرادی بعنوان پیامبران و رسولانی که بایستی از جانب خدا برای هدایت مردم و صدق ادّعاشان معجزه‌ای آورند نخواهیم داشت.
2- تعریف دوّم روشن می‌سازد که معجزه عملی است که مدّعی یک منصب الهی آن را ارائه میدهد و غیر از آن معجزه نیست. بنا بر این اگر کسی کشف یا اختراعی کند که دیگران بجهت جهل موقّتشان از انجام آن عاجز باشند. معجزه نخواهد بود.
3- معجزه نوعی خرق عادت جاری و شکستن قوانین طبیعی است بی‌آنکه ذاتا محال باشد؛ محالی که عقل آن را باطل سازد؛ چنانکه اجتماع دو نقیض یا رفع دو نقیض را باطل می‌سازد. بنا بر این باید گفت که معجزه داخل در قانون علیّت عمومی است. زیرا نوعی تصرّف در طبیعت است بوسیله ماوراء طبیعت.
4- در تعریف دوّم این نکته هم موجود است که: ثابت شدن معجزه دلیل است بر راست بودن ادّعای پیامبری و رسالت الهی، به عبارت دیگر: ادّعای پیامبری و رسالت الهی بعد از ثابت شدن ادّعای اعجاز ثابت و محقّق می‌گردد.
همچنین می‌توان گفت معجزه عملی است که انسانی آن را بوسیله تأیید الهی ارائه میدهد، در حالی که غیر او از انجام آن عمل ناتوان است بی‌آنکه ذاتا و عقلا
__________________________________________________
(1) مناهل العرفان، از زرقانی. ج ل ص 66- و به تعریف گذشته اضافه کرده و گفته است: و یا امری است خارق العاده و خارج از اسباب و وسایل شناخته شده. و خدای تعالی آن را بر دست پیامبرش خلق و ایجاد می‌کند و پیغمبر خدا آن را بعنوان شاهد صدق ادّعای خویش به مردم ارائه میدهد.
(2) البیان، ج 1- ص 34- تألیف آیة اللّه خوئی
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 38
محال باشد. با این تعریف عناصر اساسی معجزه عبارت‌اند از:
1- ناتوان بودن دیگران از انجام آن.
2- کاری است خارق قوانین طبیعی.
3- این کار محال عقلی نیست.
4- هدف در معجزه اثبات ادّعای منصبی از جانب خداست، و افراد خاصّی توانائی و شایستگی این کار را به اذن خدای خالق و به قدرت او پیدا می‌کنند.
پس هر کس کاری انجام دهد که پایه آن بر حسّ و تجربه باشد معجزه نخواهد بود زیرا خرق قوانین طبیعی در آن فراهم نیست. بنا بر این مسافرت به کره ماه یا کره مریخ معجزه نیست. زیرا این کار بر پایه تجربه و مسبوق به یادگیری و مطالعه و تمرین است و فاقد صفت خرق قوانین طبیعی است. و این چنین است معالجه امراض بوسیله تلقینات روحی یا بوسیله اشعه رادیوآکتیو، و یا هر نوع ابتکار دیگری که برای امراض صعب العلاج بکار می‌برند، همچنین عجز دیگران از انجام نظیر این کارها عجز مطلق نیست بلکه عجزی است نسبی که سبب آن بدست نیاوردن معلومات لازم و یا جهل به تجربه‌های علمی است. لذا همان‌طور که انسان غربی به کره ماه رفته انسان شرقی هم رفته است زیرا در نظیر این امور خرق عادت طبیعی جاری در تسخیر نیروهای طبیعت بلحاظ اراده انسان نیست بلکه تمام این امور موافق با قوانین طبیعت است. و به مرز خاضع کردن قوای طبیعی به اراده انسان نمیرسد.
قرآن کریم حقیقت لطف خدای تعالی را که نیروهای زمین و آسمانها را بر عقل انسان خاضع و رام کرده است بیان می‌کند، و میفرماید: أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ «1»: آیا به این مطلب توجه نکرده‌اید که خدای تعالی انواع موجوداتی را که در آسمانها و زمین است به تصرّف و تسخیر شما در آورده و نعمتهای ظاهر و باطن خود را فراوان در اختیار شما قرار داده است. در حالی که بعضی مردم بیخبر از کتاب روشن حق، از جهل و گمراهی، در دین خدا مجادله می‌کنند.
روشن است که پیامبر بزرگوار با قرآن عظیم خود خرق قوانین طبیعی کرده و بی‌هیچ سابقه تعلّم و تعلیمی معجزه‌ای آورده است. معجزی برای انس و جنّ؛ با این خصوصیت که آنچه آورده است عقل آن را محال نمی‌شمارد، زیرا این پیامبر بزرگ ادّعا نمی‌کند که از جانب خودش می‌باشد، بلکه می‌گوید از جانب خدای تعالی است.
__________________________________________________
(1) لقمان/ 20
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 39

مبحث 3 نیاز به معجزه‌

اشاره

مبحث 3 نیاز به معجزه
لزوم احتیاج پیامبر به معجزه و نیز احتیاج مردم به معجزه کاملا روشن و آشکار است. یعنی هیچ پیامبری نمی‌تواند رسالتش را بدون معجزه بانجام رساند. و مردم هم تا وقتی که ناتوانیشان در برابر معجزه پیغمبر برایشان ثابت و محقّق نشود به دستورها و راهنمائیهائی که پیغمبر برای آنها آورده است سر فرود نخواهند آورد. اینک توضیحی در باب هر یک از این دو احتیاج:

1- نیاز پیغمبر به معجزه‌

1- نیاز پیغمبر به معجزه
بدیهی است که نیاز بشر به هدایت الهی احتیاج و ضرورتی است حیاتی و فطری که طبیعت انسان و استعدادهای خدادادی و مقام او در زندگی این لزوم را اثبات مینماید، و این هدایت بر خدای تعالی است. چرا؟
اولا: بجهت آنکه خدای تعالی عالم به نیاز انسان به این هدایت است. چه اگر فرض شود که خدای تعالی به این نیاز عالم نیست، جهل خدا لازم آید، و رب العالمین منزّه و مبرا از جهل است.
ثانیا: بجهت لطف و رحمت خدا، خدائی که رحمت را بر خود واجب نموده است:
کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ «1»: پروردگار شما رحمت و لطف نسبت به مردم را بر خود لازم و فرض نموده است. پس بخل خدا نسبت به هدایت مردم با وجود نیاز مردم به هدایت نقص است و فرض نقص بر خدای ممتنع و محال است.
ثالثا: بلحاظ قدرت خدای تعالی بر هدایت مردم، زیرا عجز نقص است و در
__________________________________________________
(1) انعام/ 54- صدر آیه: وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ ... هرگاه آنان که به آیات ما ایمان می‌آورند نزد تو آیند بگو: سلام بر شما، پروردگار شما رحمت و مهربانی را بر خود لازم و فرض کرده است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 40
مورد خدای تعالی و توانا محال است.
خلاصه این قواعد عقلی را این طور بیان می‌کنیم که: هدایت الهی بر ذات خدای تعالی واجب است و واجب عقلی است. و این هدایت اقتضا می‌کند که مبلّغی در کار باشد تا این هدایت را به مردم برساند. این مبلّغ و رابط همان پیغمبر و رسول خداست.
وقتی دانستیم که عقل سالم دلیل هر ادّعائی را مطالبه می‌کند باید بدانیم کسی که ادّعای رسالت از جانب خدای تعالی را دارد به مقتضای این رسالت باید مردم را بسوی یک زندگی برتر و راحت‌تر سوق دهد، و این وظیفه را باید بوسیله تغییر دادن وضع موجود آنها به وضع بهتر، و الزام آنان به تکالیفی که نتیجه آن انجام اموری و ترک امور دیگر است ایفا کند.
این سفارت و رسالت مورد ادّعا ناگزیر باید تکیه‌گاه و پشتیبانی محکم و پایدار داشته باشد که بیّنه و دلیل روشنی بر صدق مدّعی بیاورد. دلیلی باشد بر صداقت او، و بر حقیقت وحی و تبلیغ و مأمور بودن او از جانب خدای تعالی، و شاهد صدق و برهان قاطعی برای مردمی که مورد خطاب آن می‌باشند.
از اینجاست که معجزه ضرورتی است برای دلالت بر صدق نبوّت و برای ادای امانتی که پیامبر آن را بر عهده می‌گیرد. و هیچ مطلب دیگری که بتوان بجای آن در اختیار مردم قرار داد جایگزین آن نمی‌شود. معجزه راه را بر مدّعیان دروغین پیامبری قطع می‌کند زیرا بمجرّد آنکه این مدّعیان دروغین ادّعای نبوت کنند مردم از آنها معجزه می‌خواهند و چون نمی‌توانند معجزه‌ای ارائه دهند کذب ادّعایشان و نادرستی افکارشان آشکار می‌گردد، و در نتیجه مردم از آنها روی برمیگردانند، و پیرو افکار باطل آنان نمی‌شوند و در نتیجه از افتادن در گمراهی و جهالت مصون و محفوظ می‌مانند.

2- نیاز مردم به معجزه‌

2- نیاز مردم به معجزه
از لوازم نبوّت [البته در ارتباط با مردم] این است که پیامبر خدا مردم را به تکالیف و کارهائی موظّف کند. مردم هم بموجب این تکالیف دعوت می‌شوند تا از نظامها و عقاید و افکار و گرایشهای نادرست خویش دست بردارند، و به راه و روش صحیحی که با رسالت جدید به آنها ارائه می‌شود زندگی کنند. آنچه خواست پیامبران
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 41
است این است که عقائد نادرست مردم را که سالیان دراز در افکارشان راه یافته است درست کنند. روشهای اجتماعی و سنن و عادات غیر معقول و آنچه را که با آن الفت و انس بیجا پیدا کرده‌اند تغییر دهند. این وظیفه پیامبران نسبت به تکالیف دیگر، بدون شکّ بسیار پر زحمت و سنگین است. پیامبران ناچارند که با پاسخگوئی به نیاز مردم توجّه آنها را نیز بسوی خود جلب نمایند، و روح اطاعت را در آنها بوجود آورند، اطاعتی که بر اثر قهر و غلبه و خشونت نباشد، و بنا به حکم: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» از اکراه و اجبار برکنار باشد. روشن است که اگر مردم از طریق فهم و شناخت و ایمان اطاعت نکنند و قانع نشوند اقرار و اعتراف آنان به دین فقط بصورت ظاهری و سطحی خواهد بود.
این پذیرش دعوت از طرف مردم کامل نمی‌شود مگر بوسیله امری خارق قوانین طبیعت که به آن اعتراف کنند و مطیع گردند. و این کار با معجزه انجام می‌پذیرد.
چنانکه خدای سبحان فرماید:
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ «1»:
: این کتابی است که ما به تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیهای جهل و کفر و خرافات به نور ایمان و هدایت و معرفت راهنمائی کنی و به خواست و لطف پروردگارشان آنها را به راه خدای صاحب عزّت و صاحب صفات پسندیده بیاوری.
در اینجا، خدای عزّ و جلّ اعلام می‌کند که هدف اساسی قرآن هدایت مردم است، و این امر عملی نیست مگر آنکه قرآن برای مردم حجّت باشد. و قرآن هم برای مردم حجّت نمی‌شود مگر آنکه معجز باشد.

مبحث 4 قرآن معجزه بزرگ و باقی‌

اشاره

مبحث 4 قرآن معجزه بزرگ و باقی
عظمت معجزه از جهت نوع و بقای آن مربوط به عظمت ادّعائی است که هدف انبیا قرار می‌گیرد. می‌دانیم معجزاتی را که انبیای گذشته آوردند برای تحکیم و
__________________________________________________
(1) ابراهیم/ 1.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 42
بعنوان پشتوانه رسالت آسمانی، و برهانی بر صدق پیامهای آنان بوده است.
این معجزات اختصاص به یک زمان داشته است زیرا رسالت آنها محدود به یک دوره و مربوط به زمانی خاصّ می‌شد. بهمین جهت معجزه موسی (ع) و عیسی (ع) و غیر آنها باقی نمانده است. البتّه ما به آن معجزات ایمان داریم با اینکه آنها را ندیده‌ایم. زیرا قرآن کریم آنها را یادآور شده و تأیید نموده است. امّا دعوی رسول اکرم (ص) این بود که او رسول خدا و خاتم انبیاء و رسالتش برای همه مردم جهان است. لذا معجزه آن حضرت یعنی قرآن کریم وسعت این دعوی را در بر گرفته است. یعنی معجزه‌ای باقی است که در همه زمانها و عصرها ادّعای اعجاز می‌کند، و مخالفان را به نظیرآوری می‌طلبد.
قبل از آنکه توجه و تأمّل در جهات مختلف اعجاز قرآن کنیم لازم است برای شناخت عظمت قرآن و آنچه از عناصر و عوامل بقاء و جاویدانی در آن است، و جامعیّت این کتاب را که در هیچ کتابی جز آن فراهم نشده است از جهات و ابعاد مختلف بشناسیم:

تحدّی یا دعوت به نظیر آوری در قرآن‌

تحدّی یا دعوت به نظیر آوری در قرآن
از دلائل معجز بودن قرآن و وحی بودن آن از جانب خدای تعالی آن است که جهانیان را به آوردن سوره‌ای یا سوره‌هائی نظیر قرآن به معارضه طلبیده است.
اگر تحدّی قرآن را در آیات مربوط مورد دقّت و تأمل قرار دهیم دو مطلب برای آن می‌یابیم: موضوع تحدّی، و جهت تحدّی.

مطلب اوّل: موضوع تحدّی‌

مطلب اوّل: موضوع تحدّی
قرآن در یک جا به آوردن نظیر آن دعوت نموده است. چنانکه می‌فرماید:
فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ «1». و در جای دیگر به آوردن ده سوره نظیر قرآن «2».
چنانکه می‌فرماید: قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ «3» ... و گاه به یک سوره واحد. حال این موضوع در امر قانونگذاری باشد یا در باب عقائد و جهان‌بینی، و یا در مورد قصص
__________________________________________________
(1) طور/ 34
(2) همانند قرآن، یا همانند پیامبر (ص) بنا بر آنکه مرجع ضمیر در (مثله) پیامبر باشد.
(3) هود/ 13.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 43
پیامبران و اخبار ملّتهای گذشته و اوضاع آینده جهان و یا راجع به موضوع دیگری که قرآن در آن وارد شده است. چنانکه فرماید: أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ «1».
این تحدّیها در آیات مختلف تکرار شده است از آن جمله: وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ «2» ...، که پس از آن فرموده است: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ. نفی قدرت از مردم نسبت به این موضوع بوسیله یک حکم کلّی و یک فرمان قطعی اعلام شده است که در آن کوچکترین شکّی وجود ندارد، و این آخرین مرحله اوج تحدّی است.

مطلب دوّم، جهت تحدّی و دعوت به نظیر آوری قرآن است‌

مطلب دوّم، جهت تحدّی و دعوت به نظیر آوری قرآن است
بدین بیان که: قرآن کریم تحدّی را به انس و جنّ متوجّه ساخته است آن هم در آشکارترین مظاهر قوّت و مصونیتشان، و در حالی که مجتمع و کمک کار یکدیگر باشند. زیرا ممکن است گروه کثیری با وجود اختلاف در اندیشه‌ها و عقائد و آرمانهاشان در یک امر از یک جهت با هم مجتمع و متّحد شوند، لذا قرآن وصف دیگری را برای تشدید در تحدّی با آنان، و برای اعلام عجزشان اضافه کرده است و آن عبارت است از: پشت به پشت هم دادن، و بازو به بازوی یکدیگر نهادن، و در یک کار جمعی با یکدیگر نهایت همکاری کردن:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً «3»: ای رسول ما بگو: اگر انس و جنّ با هم اجتماع و اتّحاد کنند که همانند این قرآن را بیاورند نظیر آن را نخواهند آورد؛ هر چند پشت به پشت هم دهند و بازو به بازوی یکدیگر نهند.
قرآن تنها این وصف را اضافه نکرده بلکه علاوه بر آن موضوع دیگری را هم به آن افزوده و فرموده است: اگر کافران بخواهند می‌توانند شاهدان و قدرتمندان خود را نیز در این کار دعوت کنند و از آنها کمک بگیرند «4»: وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. یعنی: شما کافران، شاهدان قدرتمند خود را هم- از غیر خدا- فرا خوانید تا در این کار گواه و یاریگر شما باشند، اگر در ادّعای خود راستگو می‌باشید.
__________________________________________________
(1) یونس/ 38- ضمیر در مثله را ممکن است به عبد ما یعنی پیامبر اکرم (ص) ارجاع داد یا به قرآن،
(2) بقره/ 23
(3) اسراء/ 88،
(4) عرب معتقد بود که خدایانشان در عالم آخرت به حقّانیّت آنان شهادت میدهند.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 44
آری، عرب در برابر بلاغت و فصاحت قرآن، و بی‌نظیر بودن آن در عظمت کلام و شیرینی و جذّابیّت معنی، و استواری نظم و اسلوب و زیبائی ترکیب کلمات و هماهنگی حرکات حروف آن سخت بشگفت افتاد، و زبان به تکریم و تعظیم گشود، و متوجّه شد که این قرآن نخستین آیه‌اش با آخرین آیاتش تماما در عظمت و زیبائی و جذابیّت یکسان است. البتّه بعضی جاهلان کافر در مقام معارضه با قرآن بر آمدند و به رفتارهای خشونت‌آمیز و سخیفی نسبت به رسول اکرم (ص) و آزار مسلمین متوسّل شدند، و تمام نیروهای خود را هم در این راه بکار گرفتند امّا با سرافکندگی تمام از این میدان خارج گشتند.
حال اگر گفته شود که: عجز از آوردن نظیر قرآن تنها در مورد انسان تحقّق یافته است نه در مورد جنّ گوئیم: البتّه گروه جنّ، اهل زبان عربی که قرآن در قالب آن آمده است نیستند ولی در آیه شریفه فوق تنها بلحاظ عظمت مقام قرآن ذکر شده‌اند، زیرا نیروئی که یک گروه مجتمع دارد افراد آن ندارند. بنا بر این اگر فرض شود که وقتی دو گروه جنّ و انس با هم اتحاد کنند، و در این کار به پشتیبانی یکدیگر برخیزند، و باز در معارضه با قرآن عاجز گردند بطریق اولی یک گروه واحد که همان انسان است عاجزتر خواهد بود.
وقتی که تحدّی قرآن تنها متوجّه انسانها نشد بلکه متوجّه غیر انسانها هم گردید، و ناظر به یک دوره از زمان نشد بلکه همه اعصار را نیز در بر گرفت، و مخاطب این تحدّی همه جامعه انسانی شدند، و از جهت دیگر میدانیم که تاکنون هزار و چهار صد سال گذشته است، هیچ گروه و هیچ کس در هیچ جهت از جهات اعجاز نتوانسته است نظیر قرآن را بیاورد، وقتی همه این مطالب روشن و ثابت شد برای ما مسلّم می‌گردد که تمام این نیروها از آوردن نظیر قرآن قاصر و عاجزند، و قرآن کریم از جانب آفریدگار توانا و حکیم که به همه جهات زندگی و سعادت بشری آگاهی کامل دارد بصورت وحی بر قلب بنده پاکش نازل شده است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 45

مبحث 5 جهات مختلف معجز بودن قرآن‌

اشاره

مبحث 5 جهات مختلف معجز بودن قرآن
قرآن در هر چهره‌ای از چهره‌ها، و در هر مقامی از مقامهایش معجز است. اوّل آیه‌ای که از قرآن نازل شده، و آخرین آیه‌ای که قرآن به آن ختم گردیده است، و تمام آیاتی که در قرآن آمده است همه معجز است. این قرآن کتابی است که بافت و تار و پود آن بینظیر و منحصر است. در یک رشته و نظامی است واحد. در سطحی است بسیار عالی. در حرکات حروف، در حروف کلمات، در کلمات آیاتش و آیات یک سوره‌اش با تمام سوره‌هایش معجز است. در تمام مطالبی که از گذشته خبر داده و آنچه از آینده بازگو کرده است، در آنچه امر نموده و آنچه نهی کرده، در ساخت و نظم موزونش، در ترکیب کلمات و سبک گفتارش، و در مطالب و حقایقش همه معجزه است. نه تنها در یک عصر، بلکه در همه زمانها و برای همه ملّتها و جوامع بشری؛ تا آن روز که در پیشگاه آفریدگار مهربان و قادر منّان حاضر آیند.
گوهرهای حقایق این دریای بزرگ بسیار گرانبها و در عین حال بیشمار است. این حقایق در محدوده آنچه قرآن ذکر نموده است منحصر نمی‌شود بلکه مطلب آن‌گونه است که خدای قادر حکیم فرموده است: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ «1»: اگر همه درختان روی زمین (در کف نویسندگان عالم) قلم شود، و آب دریاها باضافه هفت دریای دیگر مداد گردد نوشتن حقایق و کلمات الهی (که موجودات بینهایت کتاب آفرینش است) ناتمام بماند. همانا خدا را قدرتی بینهایت و حکمتی بی‌پایان است.
در اینجا جهاتی از اعجاز قرآن را مورد بررسی قرار میدهیم به امید آنکه مشام جان ما را از نسیمهای عطرآمیز این بوستان پرطراوت تازه گرداند، و حیات نوینی را در وجود ما بدمد، و اراده و عزم ما را برای بدست آوردن گوهرهائی از دانش بیدار سازد، تا گامهای ارزنده‌ای بسوی کتاب خدا برداریم و این کتاب نوری باشد که هدایت
__________________________________________________
(1) لقمان/ 27
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 46
دنیا و آخرت را در آن بجوئیم و روش زندگی خود را هماهنگ و همگام آن گردانیم. راه مستقیمی باشد بسوی خدای تعالی که ملّت ما با پیمودن آن به سعادت و کرامت دنیا و آخرت نائل گردد.

جهات و جنبه‌های اعجاز:

اشاره

جهات و جنبه‌های اعجاز:
بعض جهات و جنبه‌های اعجاز قرآن بصورت فهرست عبارتند از:
1- فصاحت و بلاغت 2- بیان معارف الهی و اعتقادی مطابق با عقل سلیم و موافق با برهان و منطق روشن 3- نظام قانونگذاری بر اساس پاسخ به نیازهای فطری بشر و تضمین سعادت و کمال افراد و جوامع انسانی.
4- بیان احوال امّتهای پیشین، و حقایقی از زندگی پیامبران و اخبار غیبی.
5- راه و روش تربیت و اخلاق و فضائل انسانی و سیر و سلوک نفسانی 6- راهنمائیهای علمی 7- عالیترین و کاملترین برنامه هدایت که مهمترین جهات اعجاز قرآن بشمار می‌آید. اینک شرح مختصری در باب هر یک از این موضوعات:

اوّل- بلاغت قرآن و فصاحت آن‌

اوّل- بلاغت قرآن و فصاحت آن
تاریخ تردید ندارد که ادبا و بلغای عرب از جهت بلاغت در سخن به درجه‌ای رسیدند که بشریّت آن را برای هیچ یک از امّتهای دیگر ثبت نکرده است. این قوم در میدان سخنوری و فصاحت و بلاغت، و رعایت مقتضای حال و مقام، و سهولت گفتار چنان پیش رفتند که دیگران در این میدان به پایه آنها نرسیدند. آری، قوم عرب در این میدان وسیع در انواع سبک بلاغت و فنون ادب مردانشان و زنانشان قدرتی فراوان داشتند. و بهمین جهت بود که قرآن آنان را به نظیر آوری دعوت کرد، امّا با آن قدرت بلاغت نتوانستند کلامی نزدیک یا شبیه به قرآن بیاورند، و با آن نیروی بیان تاب برابری و مسابقه با قرآن را نیافتند، و با سرعت در گفتار نتوانستند از قرآن پیشی جویند، با اینکه نیروی بیان، و اراده و غیرت و همت همیشه جزء سرشت و خوی عرب بود. قرآن در طول بیست و سه سال که به گوش عرب می‌خواند که در آوردن هر نوع
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 47
کلامی از معارضه با قرآن عاجز است اعجاز و بلاغت و بیان و فصاحت را در یک رشته و نظم عالی قرین هم ساخت، آن هم به زبان عربی روشن که نه شعر بود و نه نثر بلکه بالاتر و جالبتر از هر شعر و هر نثری. در عین حال عرب آنرا می‌فهمید با اینکه مضامین آن خارج از انس و الفت او بود و حقائق آن برایش بیسابقه می‌نمود.
در برابر این تحدّی هیجان‌انگیز و تکان دهنده قرآن، تنها کاری که مخالفان توانستند انجام دهند این بود که از مقابل قرآن دور شوند، و برای جلوگیری از دعوت قرآن به مبارزه و ستیزه برخیزند، و جانها و مالهائی را در این راه صرف نمایند، بی‌آنکه جرأت داشته باشند به مسابقه و مقابله قرآن روند. و چون از این معارضه‌ها طرفی نبستند بر ایشان مسلّم شد که در این میدان عاجزند. زیرا پر واضح است که هر کس در کاری همه وسایل لازم برایش فراهم شود، و مانعی هم برایش در انجام آن کار نباشد، مع ذلک نتواند آن کار را انجام دهد در حقیقت عاجز مانده است و عجز معنائی جز این ندارد.
طبرسی (رضوان اللّه علیه) گوید: «هر کاری که فاعل آن با فراهم بودن موجبات آن و قوی بودن عوامل، آنرا انجام ندهد دلالت می‌کند بر آنکه انجام آن کار بر فاعل دشوار است». وقتی این امر ثابت شد و دانستیم که عرب مورد تحدّی قرآن قرار گرفتند، و با شدّت نیازشان به این نظیر آوری، و با وجود عوامل نیرومندشان باز نتوانستند با قرآن معارضه کنند می‌فهمیم که این کار از عهده آنان خارج بوده است «1». و چون عجز عرب که فصیحترین فصحا و بلیغترین بلغا و سواران یکه‌تاز این میدان بودند ثابت شد اعجاز بلاغتی قرآن مسلّم میگردد، و برای خود عرب حجّت میشود و بطریق اولی بر غیر عرب نیز حجّت خواهد شد.
آیات زیر نمونه‌هائی است از بلاغت که در قرآن کریم میتوانیم آنها را مورد بررسی و دقّت قرار دهیم:
الف- بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ «2» ...: (ما علاوه بر آنکه هیچ کار باطل نمی‌کنیم بلکه همیشه حق را بر باطل غالب و پیروز می‌گردانیم.
در نتیجه قدرت حق باطل را سخت می‌کوبد و باطل ناگزیر محو و نابود شدنی است. در این آیه، حق که همان حقیقت پایدار و عالی است و شأن آن بس عظیم است بصورت نیروی سنگینی در آمده که بر باطل پوچ و تو خالی می‌زند و آن را می‌کوبد و نابود
__________________________________________________
(1) اعلام الوری با علام الهدی ص 30.
(2) انبیا/ 18
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 48
می‌کند و بصورت شی‌ء بیجانی در میآورد. ملاحظه می‌کنید که در این تجسّم بزرگ برای نشان دادن نزاع میان حقّ و باطل حرف (فاء) بکار رفته است نه حرف (ثمّ) و غیر آن تا بفهماند که جریان، بی‌فاصله پشت جریانی دیگر قرار میگیرد، و شی‌ء مورد نظر بسرعت در هم کوبیده می‌شود، تا بیان کند که حقّ قدرتی دارد بسیار برتر و بالاتر و سرعتی دارد رباینده که در ضمن ربایندگی باطل را محو و نابود می‌سازد. و این تشبیه برای بیان فرو ریختن حتمی باطل و معدوم شدن آن و بطلان اثر آن می‌باشد.
سید رضی (رحمة اللّه علیه) خوب متوجّه شده است، و چنین گوید که: دمغ از افتادن اشیاء سنگین، بطریق غلبه و استعلاء حاصل می‌شود و گوئی حقّ بر مغز باطل سخت اصابت میکند، و در همان دم آنرا هلاک می‌سازد.
ب- إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ. تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ «1»: هنگامی که کافران معاند به دوزخ افکنده شوند فریاد ناخوشی مانند صدای خران از آتش همچون دیگ جوشان می‌شنوند. و دوزخ از خشم کافران عنود نزدیک است شکافته و قطعه قطعه گردد.
این آیه بحث از اهل دوزخ میکند، و این نوع افکندن در حدّ خود منظره هراس‌انگیزی را مجسّم می‌نماید که با جنبش محسوس خود منظره انداختن مجرمین را در آتش جلوی چشم میآورد، در حالی که گرداگرد آنها را گرفته، با فریاد خشونت بارش آنان را بسوی آتش می‌کشاند، و آنان از فریاد خشن و هولناکی که می‌شنوند سخت به وحشت و هراس می‌افتند؛ فریادی که دلهای آنان را از جای برمیکند پیش از آنکه زبانه‌های آتش آنها را در خود فرو گیرد، و شعله‌هایش آنان را بسوزاند، و مس و سرب گداخته دوزخ چهره آنان را زشت و دگرگون سازد.
این قیافه هول‌انگیز و هراسناک سیّد رضی را به تأمّل و توقف واداشته، و گفته است که: «خدای تعالی آتش دوزخ را [که باید از آن پناه به او بریم] با وصف خشمگین و غضبناک توصیف کرده است. خشم و غضبی که اگر به آن حد برسد به آخرین درجه انتقام رسیده است. و در رنج دادن و عذاب کردن از این حدود هم تجاوز می‌کند.»
ج- خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ «2»: ای رسول ما، طریقه عفو و بخشش را در پیش گیر، و به نیکوکاری امر کن، و (چنانچه نپذیرند) از مردم جاهل
__________________________________________________
(1) ملک/ 7 و 8
(2) اعراف/ 199
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 49
روی برگردان.
این آیه تمام مکارم اخلاق را جمع کرده است زیرا: عفو یعنی گذشت و چشم‌پوشی از کسی که بدی کرده است، و مدارا کردن با دیگران در همه کارها. در جمله: و أمر بالعرف، دستور میدهد به صله ارحام، و نگهداری زبان از دروغ و غیبت، و بازداشتن نگاه از حرام. و جمله: أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ، دستوری است در زمینه پایداری و حلم و فرو خوردن خشم. اگر چه در این آیه لفظهای اندکی است امّا معانی آنها با نهایت دقّت و لطافت هدفهای بزرگی را شامل شده است، و در یک حدّ و مرز هم متوقف نگردیده است. این نوع بیان، عالیترین درجات فصاحت است.
د- وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ «1»: ای صاحبان عقل و اندیشه، بدانید که قانون قصاص، برای شما مسلمانان عامل اساسی حیات اجتماعی است؛ به امید آنکه راه تقوا در پیش گیرید.
با مقایسه میان این آیه و جمله‌هائی که عرب در این معنی گفته است از قبیل:
القتل انفی للقتل، امتیاز آیه شریفه کاملا روشن می‌شود. به این معنی که اولا: در عبارت آیه هیچ تکراری وجود ندارد. ثانیا الفاظ آیه روح رأفت و مسالمت آمیز اسلام را کاملا منعکس می‌نماید. در حالی که از عبارت: القتل انفی للقتل، خشونت و خونریزی استشمام می‌شود. ثالثا آیه شریفه حیات و زندگی را در قصاص بیان و تثبیت می‌نماید و این مطلبی است کاملا واقعی، در حالی که عبارت مذکور کامل نیست زیرا هر قتلی جلوگیری از قتل نمی‌کند بلکه قتلی جلوگیری از قتلها می‌کند که بصورت قصاص باشد. خلاصه آنکه میان مفهوم آیه شریفه و جمله عرب فرق بسیار است.
ه- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ. فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ «2».
قرآن کریم با کمال و رسائی اسلوبش همان‌طور که معانی و مفاهیم مجرّد را تصویر می‌نماید، حالات روحی و معنوی را نیز کاملا مصوّر می‌کند. قرآن در اینجا میخواهد حالات تزلزل عقیده را توضیح دهد. لذا برای این تزلزل صورتی را رسم می‌نماید که مرتّبا در حال حرکت و جنبش است؛ طوری که گوئی به همین زودی میخواهد واژگون شود. نیروی خیال مفهوم کلمه (حرف) را که بعض مردم خدا را بر اساس آن عبادت می‌کنند خیلی زود مجسّم می‌کند، و اضطراب حسی را می‌توان در
__________________________________________________
(1) بقره/ 179
(2) حجّ/ 11
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 50
یک توقّف آنان که میان ثبات و تشویش در نوسان‌اند در عالم خیال فورا حاضر کرد.
مسلّما این نوع نقاشی و تجسّم در آیه مورد بحث برای آن است که حالت تزلزل را رسم کند. زیرا در حس انسانها جای پا و رنگ خاصّی دارد، و با روح هم پیوسته متّصل است «1».
از این قبیل آیات و مجازات و کنایات و تمثیلها و ایجازها در قرآن فراوان آمده است. و طالبان می‌توانند به منابع مربوط به آن مراجعه کنند «2».
خلاصه گفتار آنکه قرآن در میدان بلاغت به مرتبه‌ای رسیده که هیچ کلامی به آن مرتبه و پایه نائل نشده و نمی‌شود و این از شگفتی‌های قرآن است «3».

دوّم- نظام قانونگذاری قرآن‌

دوّم- نظام قانونگذاری قرآن
از اموری که هر عاقلی را به تحیّر وامیدارد، و زبان او را به تمجید و تحسین می‌گشاید و نمیتواند انکار کند که قرآن وحی از جانب آفریدگار حکیم است این است که عالیترین و جامعترین نمونه قانونگذاری و پایدارترین دستور زندگی را به جامعه انسانی ارائه داده است؛ قانونی که برای مدیریّت صحیح اجتماعی و ترقیّات همه جانبه آن آورده و در هر قرنی از قرون که بر بشر گذشته است وسعت و کمال و جامعیّت خود را بر تمام شؤون و جریانات زندگی بنحو احسن و اکمل اثبات کرده است.
آنچه قرآن در هزار و چهار صد سال پیش آورده عبارت است از: اصول و مبانی حق و عدالت، مساوات و آزادی، دعوت به علم و معرفت و فضائل انسانی، تشویق به صلح و مسالمت، مبارزه با تبعیض نژادی و ظلم و جهل و فقر. مخالفت با رذائل و
__________________________________________________
(1) تصویر الفنّی فی القرآن، از سید قطب- ص 41.
(2) اتقان، از سیوطی. ج 2- ص 36- و اعجاز القرآن، از باقلانی- ص 262 تا 283- و التبیان فی علم البیان، از ابن زملکانی- الطراز، از یمنی علوی که متضمّن اسرار بلاغت است.
(3) درباره فعالیّت مسیلمه کذّاب و معارضه او با قرآن آمده است که او گفت: دو الفیل، ما الفیل، و ما ادریک ما الفیل، له ذنب و بیل، و خرطوم طویل ...» یکی از نصاری هم در معارضه با سوره کوثر گفته است: انّا اعطیناک الجواهر فصلّ لربّک و جاهر. و لا تعتمد علی قول ساحر ... کتاب: الطراز- ج 3- ص 372 ولی این جملات کجا و قرآن مجید و وحی آفریدگار حکیم کجا!!
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 51
بی بندوباری. حال اگر این اصول و مبانی و این دعوتها و هدایتها را مقایسه کنیم با آنچه که ممالک متمدن از قرون گذشته تا به امروز در قوانین و مقرّراتشان آورده‌اند، و در تشکیلات اجتماعیشان خود را ملتزم آن نموده‌اند، و در برنامه زندگیشان آن را هدف قرار داده‌اند، اگر چنین مقایسه‌ای را میان این دو نوع نظام (یعنی نظام و قانونگذاری الهی با مقررات و برنامه‌ریزیهای بشری) کنیم افق عالی و برتری قرآن کریم را در هر موضوعی از موضوعات کاملا ملاحظه می‌نمائیم؛ بگونه‌ای که کوچکترین شکّی برای ما باقی نخواهد ماند که آنچه را رسول گرامی ما آورده است جز از جانب آفریدگار آگاه و حکیم نبوده است. برای ما کافی است که در آیات زیر به بعضی از دستورهای کلّی و جامع قرآن که امروز از اصول و مبانی کشورها و پیمانهای بین المللی شده است بطور خلاصه اشاره کنیم:
الف- دعوت به عدالت و نیکی در حکومت بر مردم و نهی از زشتیها و تجاوز به حقوق انسانها:
1- إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً «1»: خدا به شما دستور می‌دهد که امانتها را به اهلش باز دهید، و هنگامی که فرمانروا در میان مردم شوید به عدل و داد حکومت کنید. بحقیقت خدا به شما پند بسیار نیکو می‌دهد. و البته آفریدگار جهان به همه امور کاملا آگاه و بیناست.
2- إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ «2»: همانا خدا به عدالت و احسان و رسیدگی به خویشاوندان دستور میدهد، و از اعمال زشت و ناپسند و ظلم و تجاوز نهی می‌کند. امید آنکه شما توجّه و تنبّه پیدا کنید.
ب)- احترام به حیات افراد و حفظ جانها:
1- ... أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً «3»: هر کس نفسی را بدون حق قصاص و یا بی‌آنکه فتنه و فسادی در روزی زمین کرده باشد بقتل رساند مثل آن است که همه مردم را کشته باشد، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ و هلاکت نجات دهد) چنان است که همه مردم را زنده کرده و از مرگ و هلاکت نجات داده باشد.
__________________________________________________
(1) نساء/ 58
(2) نحل/ 90
(3) مائده/ 32
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 52
2- وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً «1»: هرگز انسان محترمی را که خدا کشتن او را حرام کرده است بقتل مرسانید مگر آنکه به حکم حق مستحقّ قتل شود. و کسی که خون مظلومی را بناحق بریزد ما به ولیّ او حکومت و تسلّط بر قاتل داده‌ایم.
صلح و آشتی همیشه بر جنگ و خونریزی برتری و فضیلت دارد:
1- وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ «2»: ای پیامبر، اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمایل داشتند تو نیز به صلح تمایل داشته باش و بر خدا توکّل کن که محقّقا او کاملا شنوا و به صلاح مردم کاملا آگاه است.
2- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ «3»: هان، ای اهل ایمان همگی به صلح و آشتی درآئید، و از گامهای شیطان پیروی مکنید که واقعا او برای شما دشمنی آشکار است.
فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا «4»:
پس هرگاه آنان که قدرت همکاری با شما و مبارزه با قبیله خود را ندارند از شما کناره‌گیری کردند بلکه پیشنهاد صلح نمودند خدا به شما اجازه نمیدهد که متعرّض آنها شوید.
فساد و بی بندوباری و تجاوز ممنوع است.
1- قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ «5»:
بگو ای پیامبر: خدای من هرگونه اعمال زشت را چه آشکار و چه پنهان باشد، و گناهکاری و ظلم و تعدّی بناحق را ممنوع کرده است [و نیز شرک به خدا و آنچه را که از روی جهالت به خدا نسبت دهید] ملاک برتریها فقط تقوا و دانش و کوشش است، نه هیچ چیز دیگر.
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ «6»: ای مردم جهان، ما شما را از جنس مردم و زن آفریدیم، و شما را بصورت ملّتهای مختلف و قبائل گوناگون در آوردیم تا یکدیگر را بشناسید. البتّه گرامیترین شما در پیشگاه آفریدگار جهان کسی است که با تقواتر باشد.
2- قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ «7»:
__________________________________________________
(1) اسراء/ 33
(2) انفال/ 61
(3) بقره/ 208
(4) نساء/ 90
(5) اعراف/ 33
(6) حجرات/ 13
(7) زمر/ 9
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 53
بگو ای رسول: آیا آنان که اهل دانش‌اند و در راه علم و معرفت گام برمیدارند با آنان که به علم و دانش روی نمی‌آورند یکسانند؟ [هرگز یکسان نیستند]. تنها خردمندان عالمند که متذکّر این مطلبند.
3- وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً «1»: ای رسول ما، دست نیاز بسوی آفریدگار خویش بردار، و بگو ای پروردگارم به دانش و معرفت من بیفزای.
4- یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ «2»: خدای خالق، مقام آنان که صاحب ایمان شده‌اند، و کسانی که به آنها دانش و معرفت عطا شده است در دو جهان رفیع می‌گرداند. و خدا به هر چه شما [از نیک و بد] عمل کنید آگاه است.
قرآن کریم یک سلسله احکام اعتقادی و اخلاقی آورده است. و یک سلسله احکام عملی که شامل عبادات و معاملات میشود. و معاملات یا مربوط به تنظیم امور خانواده است از قبیل ازدواج و طلاق وارث، و یا مربوط به جهات مالی میان افراد است از قبیل خرید و فروش و رهن و سایر عقود. همچنین احکام مربوط به قضاوت و شهادت و سوگند، و احکام مربوط به جرائم و کیفرها، و احکام مربوط به نظام حکومت و حقوق حاکم و حقوق ملّت، و احکام مربوط به در آمدهای دولت و مخارج آن، و ثروتهای عمومی و وظایف آنها، و نیز مقرّراتی در روابط بین المللی از قبیل معاهده‌ها و قراردادها در زمان صلح و یا در زمان جنگ. وقتی می‌بینیم که قرآن تمام نیازهای انسانی را با این دقّت و وسعت، در هر سطحی و در هر وضع و موقفی از اجتماع، به بهترین وجه تأمین می‌کند آیا به ذهن هیچ عاقلی خطور می‌نماید که این قرآن ساخته فردی باشد امّی که خواندن و نوشتن نمی‌دانسته و از کسی هم چیزی نیاموخته است؟ آیا عقل حکم نمی‌کند که این کتاب عظیم جز از جانب آفریننده بلند مرتبه و توانا نمی‌تواند باشد؟ در این باب به آیات زیر توجه می‌کنیم:
1- وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا. ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ «3»:
ما همان‌گونه که بر پیامبران پیشین وحی کردیم، این قرآن کریم را از عالم امر خود به تو وحی کردیم. و تو پیش از این نمیدانستی کتاب خدا چیست و راه ایمان کدام است [لکن ما این کتاب را برای تو نور علم و معرفت ساختیم تا با آن بندگان شایسته خود را هدایت کنیم و تو مسلّما مردم را به راه راست هدایت می‌کنی].
__________________________________________________
(1) طه/ 114
(2) مجادله/ 11
(3) شوری/ 52
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 54
2- وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ «1»:
ای پیامبر، تو نه کتابی را قبل از این قرآن می‌توانستی بخوانی و نه با دست خود چیزی را می‌توانستی بنویسی. اگر غیر از این بود کسانی که در صدد ابطال گفتار تو بودند بدبینی و انحراف و گمراهی در مردم ایجاد می‌کردند.

سوّم، قصص قرآن و اخبار غیبی آن:

سوّم، قصص قرآن و اخبار غیبی آن:
سوره‌های قرآنی حاوی اخبار زیادی از قرون اوّلیه بشر و امّتهای پیشین و قوانین و عادات رایج میان آنهاست؛ از شروع زندگی فطری و ابتدائی تا هنگام بعثت پیامبر.
در آن زمان که برای هیچ کس ممکن نبود جز از طریق ساخته‌ها و پرداخته‌های رهبران ادیان به گوشه‌ای از زندگانی گذشتگان آگاهی پیدا کند قرآن کریم آن حقایق تاریخ و آن حوادث گذشته را پیش می‌کشد، و جریانات را بروشنی تمام بازگو می‌کند؛ بگونه شاهد دقیقی که اوضاع را به چشم می‌بیند. وقایع را جزء به جزء بررسی و شرح می‌نماید، و هر صحنه‌ای را کاملا مجسّم میسازد؛ بطوری زنده که گوئی عین جریانات را از جلو دیدگان خواننده قرآن عبور می‌دهد.
قرآن در باره بعض رویدادهای مهمّ دنیا خبرهائی از غیب داد که تماما بهمان گونه که خبر داده بود بوقوع پیوست. قرآن در عین حال تأکید می‌کند که پیامبر قبل از آنکه به او وحی شود هیچ گونه علمی نسبت به این امور نداشته است:
1- تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا «2»: ای رسول، اینها اخبار و رویدادهای مهمّی است از غیب که به تو وحی کردیم در حالی که پیش از این وحی نه تو از این اخبار علم و آگاهی داشتی و نه قوم و قبیله تو.
2- نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ «3»: ای پیامبر، ما با کلامی که بوسیله این قرآن بر تو وحی کردیم جالبترین شرح داستان یوسف را بر تو بازگو می‌کنیم اگر چه پیش از این وحی مانند دیگران از آن بی‌اطلاع بودی.
قرآن از وقوع حوادث مهمّی بطور قاطع و مطمئن خبر داد. و آن حوادث بدون کوچکترین خلافی بوقوع پیوست. این قسمت از قرآن بدون شکّ از محسوسترین و
__________________________________________________
(1) عنکبوت/ 48
(2) هود/ 49
(3) یوسف/ 3
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 55
بزرگترین وجوه اعجاز و عالیترین دلیل وحی بودن آن است. از آن جمله آیات شریفه زیر: غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فِی بِضْعِ سِنِینَ «1». [که غلبه ایرانیان را بر رومیان (ظرف چند سال) اعلام نمود و این حادثه وقوع یافت. و معنی (بضع سنین) همین مدت است]. ترجمه آیه: رومیان بزودی مغلوب ایرانیان خواهند شد. این شکست در نزدیکترین نقطه میان ایران و روم و ظرف چند سال آینده بوقوع خواهد پیوست. و همین رومیان [دولت روم شرقی] بعد از شکستشان، بزودی بر ایران پیروز خواهند شد.
ذیل آیه شریفه می‌فرماید: لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ.
یعنی: همه کارها و دستورها از آن خداست؛ چه قبل از این شکست و آن پیروزی و چه بعد از آن. و در آن روز که رومیان پیروز شوند مؤمنان بجهت نصرت الهی شاد و مسرور خواهند شد. «2»
2- أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ. سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ، وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ «3»: ای رسول، آیا این کافران مکه می‌گویند ما جماعتی متّحد و نیرومند و پیروزیم؟ اینها بدانند که جمعشان بزودی مغلوب خواهد شد، و بکلّی درهم خواهند شکست، و همه پا به فرار خواهند گذاشت.
توضیح: در آن زمان که این آیات در مکّه نازل شد مسلمانان در اقلیّت و ضعف شدید بودند، و دشمن در اوج قدرت. پیشگوئی قاطع قرآن و پیش‌بینی پیروزی سریع مسلمانان بر ایشان قابل باور نبود ولی در اندک مدّتی مسلمانان هجرت کردند، و به یاری خداوند چنان قدرت یافتند که در نخستین بر خورد مسلّحانه خود با دشمن در جنگ بدر ضربه محکمی بر آنان وارد آوردند؛ بگونه‌ای که هرگز چنان پیروزی را تصوّر نمی‌کردند. و چند سالی از جنگ بدر نگذشت که کفّار مکّه و همه مردم جزیرة العرب در مقابل مسلمانان تسلیم شدند. این خبر غیبی از آینده، با آن قاطعیّت و صراحت اعجازی از اعجازهای قرآن بود.
قرآن در این باب قول ابو جهل را که در روز جنگ بدر گفت: «ما امروز
__________________________________________________
(1) روم/ 2 و 3
(2) قمر/ 44 و 45
(3) برای اطّلاع بیشتر رجوع شود به تفسیر نمونه ج/ 16
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 56
بر محمّد و یارانش پیروز می‌شویم» بازگو نمود. ولی خدا او را نابود ساخت، و لشکرش را درهم شکست، و مسلمانان را یاری کرد. خدای سبحان درجای دیگر فرماید: وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ «1»: ای رسول ما بیاد آر زمانی را که خداوند به شما وعده داد که غلبه بر یکی از دو گروه [کاروان بازرگانی قریش یا لشکریان آنها] برای شما خواهد بود [و شما علاقه فراوان داشتید که بر کاروان تجاری قریش پیروزی داشته باشید. ولی اراده خدای سبحان همیشه این است که با فرمان خود حق را تقویت کند و تحقق بخشد و ریشه کافران را قطع نماید.]
3- آیه زیر نیز در جنگ بدر در مورد فتح مکه نازل شده است و می‌فرماید:
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ «2»:
البتّه آنچه را خداوند در عالم خواب به رسولش نشان داد راست و حقیقت بود. و بطور قطع همه شما مؤمنان با قلبی مطمئن و آرامشی تمام و به خواست خدا [بعد از انجام وظایف حجّ] داخل مسجد الحرام می‌شوید. ذیل آیه چنین است: مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً: (وارد مسجد الحرام می‌شوید) در حالی که سرهای خود را تراشیده و ناخنها را کوتاه کرده‌اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید. آنچه را شما نمی‌دانستید خدا می‌دانست. و قبل از آن هم پیروزی و فتح نزدیکی برای شما قرار داد [یعنی صلح حدیبیّه که زمینه ساز فتح مکّه و ورود به مسجد الحرام در سال بعد «3» شد] این آیه نیز یکی از اخبار غیبی قرآن و از شواهد آسمانی بودن این کتاب است که با تأکید و قاطعیّت تمام هم ورود مسلمانان را به خانه خدا و انجام مراسم عمره را در آینده نزدیک وعده داده و هم پیروزی نزدیکی را قبل از آن (فتح خیبر) و این هر دو پیشگوئی بوقوع پیوست.
ملاحظه میکنیم که خبر دادن از غیب، و تحقّق آن در هیچ بشری مطلقا وجود نخواهد یافت مگر از راه وحی: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی «4»: این سخنان جز وحی الهی نیست و آن که دارای نیروی عظیم است به او آموخته است.
__________________________________________________
(1) انفال/ 7- تفسیر نمونه ج 7 ص 92
(2) فتح/ 27 تفسیر نمونه ج 22- ص 102
(3) و یا اشاره است به فتح خیبر، که فاصله کمتری با تحقق عینی این خواب داشت.
(4) نجم/ 4 و 5
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 57

[چهارم، گوشه‌ای از اعجازها و راهنمائیهای علمی قرآن]

[چهارم، گوشه‌ای از اعجازها و راهنمائیهای علمی قرآن]
قرآن کریم در همان میدان استدلال و بیان نشانه‌های قدرت خدای خالق بعض اشارات علمی را یادآور شده است؛ اشاراتی که مقداری از آنها جز در عصر اتم و قمرهای مصنوعی، و مسافرت به فضا کشف نشده است. از این جمله است آیات زیر:
الف- أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما، وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‌ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ «1»: آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به یکدیگر پیوسته بودند و ما آن دو را از هم باز کردیم. و ما هر شی‌ء زنده‌ای را از آب بوجود آوردیم.
آیا کافران ایمان نمیآورند؟ در این آیه اشاره‌ای است به تاریخ منظومه شمسی، و اینکه در اصل این منظومه یک واحد بوده، و تدریجا اجزاء آن از یکدیگر جدا شده است.
همچنین در آیه مذکور اشاره‌ای است به اصل حیات یعنی آب.
ب- وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ، فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ، وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ «2»: ما بادها را برای تلقیح (ابرها و بهم پیوستن و بارور ساختن آنها) فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم و با آن آب شما را سیراب نمودیم در حالی که شما نمیتوانستید این آب را ذخیره و نگهداری کنید.
در این آیه اشاره به وضع بادها می‌کند در فرو ریختن بارانها، و عمل بادها در تخلیه فضای الکتریکی میان ابرهای حامل باران، و نیز اثر آن در عمل لقاح نباتات.
ج- فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ «3»: سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها ما واقعا دارای قدرت می‌باشیم.
رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ «4»: او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است.
وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها «5»: و خداوند زمین را بعد از آن [بعد از برافراشتن آسمان] گسترش داد.
که در آیه اخیر اشاره‌ای است به بیضی بودن زمین زیرا اگر زمین مسطح بود تنها یک مشرق و یک مغرب داشت. همچنین خدای تعالی در این آیه راجع به آفرینش
__________________________________________________
(1) انبیاء/ 30
(2) حجر/ 22
(3) معارج/ 40
(4) الرّحمن/ 17
(5) نازعات/ 30
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 58
زمین تعبیر به لفظ [دحیها] کرده است، از کلمه و ریشه (دحیة).
د- وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ «1»: و از هر چیز دو زوج آفریدیم. امید است که در این امور دقّت و توجّه نمائید.
در این آیه اشاره است به آنکه زوجیت در همه موجودات یعنی در حبوبات و نباتات و جمادات پخش و پراکنده است. حتّی اتم زوج است. یعنی الکترون در آن با بار منفی و پروتون با بار مثبت میباشد.
ه- یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ «2»: در آن روز [که زمین اخبار نهانی خود را بازگو کند] همه مردم بصورت گروههای پراکنده از قبرها سر برآورند تا اعمالشان به آنان نشان داده شود.
چنانکه میدانیم عکاسی محفوظ ماندن و موجود ماندن اعمال بسیار کوچک را ممکن و محقّق ساخته است. وقتی که این ساخته انسان این‌گونه اعمال را نگهداری میکند البتّه برای آفریننده توانائی که آدمیان را در رحمها صورتسازی مینماید این کار بسی ساده‌تر و آسانتر خواهد بود.
و- تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ «3»: (در آن روز قیامت) فرشتگان و روح الامین به مقام قرب خدا عروج می‌نمایند؛ در یک روز که مقدار آن پنجاه هزار سال است.
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها. وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ «4»: آنچه در زمین فرو میرود و آنچه از آن بر می‌آید آفریدگار جهان همه را میداند و نیز آنچه را که از آسمان نازل میشود و آنچه بر آن بالا میرود. و او بسیار مهربان و آمرزنده خطاهاست.
وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ «5»: گر از آسمان دری به روی آنان بگشائیم و آنها مرتّبا در آن مسیر بالا روند [باز می‌گویند ما را چشم‌بندی کرده‌اند، بلکه ما گروهی هستیم که سحر شده‌ایم].
وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ «6»: [اگر تمکّن کفار از مواهب مادی موجب تمایل مردم به گمراهی نمی‌شد ما برای کفار قصرهائی با شکوه با سقفهائی از نقره قرار
__________________________________________________
(1) ذاریان/ 49
(2) زلزال/ 6
(3) معارج/ 4
(4) سبا/ 2
(5) حجر/ 14، ذیل آیه چنین است: لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (6) زخرف/ 33
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 59
می‌دادیم] و نردبانها و پلّکانهائی فراوان که از آن بالا روند.
در این آیات اشاره‌ای است به باز شدن راه سفرهای فضائی، و بر این اساس که این سفر به کمک جاده‌های منحنی انجام می‌پذیرد نه با جاده‌های مستقیم. اگر اقدام به مسافرت به کره ماه یا سایر کرات برای مردم ممکن گردد حرکت و سیر مردم مسلّما به صورتهای منحنی خواهد بود.
ز- بَلی قادِرِینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ «1»: آری، ما قادریم که حتّی خطوط سر انگشتان انسان را نیز (در روزی که او را از قبرها بیرون می‌آوریم) مرتّب و موزون کنیم.
از جمله آفرینش بسیار دقیق نشانه‌های سر انگشتان است. آیه مذکور این حقیقت را بازگو میکند که در تمام دنیا یک سرانگشت، از لحاظ خطوطی که داراست با انگشت دیگر اصلا شباهت ندارد. و آنچه شایان توجّه است این است که آیه مذکور تنها در صدد آن نبوده که وسیله زنده و گویائی را به کاراگاههای ادارات جنائی بدهد بلکه مقصود آیه این است که عظمت و قدرت خدای متعال را نیز بر بعث و نشور مردگان، آنهم در کمال دقّت و ریزه‌کاریهای آن بیان نماید، و اعلام کند که خداوند قدرت آن را دارد که حتّی خطوط و نشانه‌های دقیق سر انگشتان هر انسانی را بهمان صورتی که در حیات دنیوی او بوده است باز آورد. لذا این آیه [همچون آیات دیگر] ضمن بیان قدرت الهی امکان استفاده یک مطلب علمی را نیز داده است.
این چهره‌های اعجاز قرآن اگر چه ذاتا از یک بشر مجرّد محال است چنانکه مطلب ثابت شده، و عجز بشرهم در این باب از همان زمان بعثت تا به امروز آشکار گردیده است اما عقلا امر محالی نیست زیرا رسول خدا هر چند بشر بوده ولی آنچه را آورده است از جانب خودش نبوده بلکه از جانب خدای آفریننده متعال آورده است. «2»
پس این وجوه اعجاز در قرآن که بر زبان رسول خدا جاری شده است به اعتبار شخص و به اعتبار آنکه بشری است مانند دیگر بشرها نیست، بلکه به اعتبار آن است
__________________________________________________
(1) قیامت/ 4
(2) رجوع کنید به معجزات علمی قرآن، کتاب: اللّه و العلم الحدیث، از استاد نوفل. ص 155- و کتاب: روائع الاعجاز فی القرآن الکریم، از دکتر محمد جمال الدین، و کتب جدید دیگر در این باب
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 60
که از طریق ارتباط با خدای تعالی وظیفه‌ای را عهده‌دار شده و از این جهت نسبت به دیگر بشرها ممتاز گردیده است. از این وجوه اعجاز تنها یک وجه کافی است که دلیل صدق رسالت پیامبر گرامی و گواه بر کتابی باشد که از جانب خدای آفریننده و توانا بر همه امور است.

مبحث 6 قرآن نمونه عالی هدایت‌

مبحث 6 قرآن نمونه عالی هدایت
از لازمترین مطالبی که شایسته است انسان آن را بداند همان شناخت مبدأ و معاد است. و پست‌ترین نوع جهل برای انسان آن است که نداند حیات او از کجا شروع شده و به کجا میرود.
بر روی این زمین هیچ فلسفه شامل و کاملی مثل فلسفه اسلامی وجود ندارد که حیات و انسان و وجود او را بر اساسی که عقل سلیم بدان اقرار و اعتراف نماید تفسیر و توضیح کند. اسلام عالیترین و پیشرفته‌ترین فلسفه‌ای است که هیچ زمینه ابهام و تردید و شکّی برای بشر باقی نمی‌گذارد، و از جهت استدلال و برهان در نهایت قوّت است؛ البتّه برای کسی که بخواهد به حقیقت گوش فرا دهد و بخواهد آنرا ببیند.
قرآن کریم در فلسفه خود راجع به وجود و حیات انسان از خرافه‌های طفره و تصادف و تنوّع انواع و مادّیگری، و از مقولاتی که اکتشافات جدید و تجربه‌های علمی بر اساس آن پدید آمده است خیلی برتر و بالاتر رفته و آنها را به زاویه افکار و نظریّات از رواج افتاده افکنده است، در عین حال که این اکتشافات و تجربیات و تمام دانشهای اصلی و اساسی را که قرآن بدان توجه داشته است خود قرآن را تأیید نموده و در باب امور شگفت‌آوری که بدانها نظر انداخته است تصدیق کرده است.
بر روی زمین هیچ کتاب دینی نیست که مانند قرآن این چنین به تحقیق علمی و کسب دانش راهنمائی و تشویق کند، و بسوی آن دعوت نماید، و همه کارها را بر معرفت و دانش استوار سازد، و اهل دانش را به اکتشاف و اختراع و پژوهش وادارد، و علما را تجلیل کند، و مقام و منزلت آنان را رفیع گرداند. البته بایستی گفت دانشی را که قرآن به آن دعوت میکند دانش سودمند است؛ خواه این دانش مربوط به
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 61
ادیان و عقاید و عبادات باشد یا مربوط به علوم پزشکی و علوم تجربی و علم زمین شناسی و جنین شناسی، یا علم مربوط به بهداشت غذائی و پیشگیری از امراض، یا علم مربوط به فضا و مسافرت به کره‌های آسمانی باشد و خلاصه علومی که آیات کریمه قرآن به آنها اشاره و هدایت نموده است و سایر علومی که فرصتی برای بیان آنها در این مختصر نمیباشد.
از جمله موضوعاتی که قرآن را نسبت به کتابهای ادیان و کتب علوم محض ممتاز می‌سازد این است که قرآن میان همه مخلوقات چه کوچک و ریز باشند و چه عظیم و عجیب، و سازنده توانای آنها، از جهت تدبیر و تنظیم و حرکت و هدف هماهنگی و ارتباط برقرار می‌کند.
شکافتن اتم، هر طرز تفکّری را که به خدای تعالی متّصل نشود شکسته و ناتوان ساخته است. و در این مطلب که اتم دارای نیروهای عظیم و دقیقی است پیش از کشف بشر و پیش از آنکه دانشمندان بطور قطع و جزم بگویند که اتم کوچکترین جزء مادّه است، قرآن در آنجا که به زوج بودن هر شی‌ء اشاره کرده است پرده از آن برداشته و آنرا تسجیل و تثبیت نموده است. زمانی که دانشمندان در آرامشی عمیق غوطه‌ور بودند، قرآن تمام قدرتهائی را که خدای تعالی در انسان به ودیعت نهاده کاملا بیان داشته است؛ قدرتهائی که انسان را برای مسافرت آماده می‌سازد. این ذات لا یزال خدای تعالی است که در بسیاری از آیات اعلام نموده است که: تمام آنچه در آسمانها و زمین است برای خدمت در راه مصالح و کمال و ترقّی انسان مسخّر او کرده است. یعنی استعداد تحقیق و اکتشاف آنها و بهره‌برداری از آنها را خدای مهربان به انسان عطا فرموده است.
از هم گسیختن رشته‌های جمود فکری و علمی، و رفتن به کره ماه و مریخ و غیر آن از یک طرف دقّت ساخت و صنعت و حکمت خدای تعالی را در جهان آفرینش و عظمت ملک او آشکار می‌سازد و از طرف دیگر تفوّق علمی و تقدّم تمدّنی را که قرآن متضمّن آن می‌باشد و آن را برای بشریّت و در راه هدایت و ارشاد او مهیّا کرده است بیان مینماید.
از مسائل بسیار بارز در قرآن این است که: در زمینه هدایتش آن‌گونه که به قوانین و قضایای علمی تکیه کرده به هیچ امری تکیه نکرده است. در قرآن صدها آیه وجود دارد که هدف آنها هدایت انسان به پروردگار کریم است. این آیات مهمترین و
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 62
دقیقترین قسمتهای مربوط به طبیعت یا حیوان یا نبات را در طریق استدلال بر عظمت و وحدانیّت خدا، و لزوم شکر و طاعت او، و پیروی از راه روشن و قانونگذاری درخشان او مورد توجّه قرار میدهد. در اینجا چند آیه از آیاتی که در باب هدایت انسان آمده است و متضمّن مسائل علمی است ذکر می‌کنیم:
1- خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ «1»: خدای حکیم و مهربان، آسمانها را بدون ستونی که قابل رؤیت باشد آفریده و در زمین کوههائی را برقرار ساخته است تا شما را به تکان و لرزه در نیاورد. و در روی زمین از هر گونه جنبنده منتشر نموده است. از آسمان آبی نازل کردیم، و بوسیله آن در روی زمین انواع گوناگونی از جفتهای گیاهان پر ارزش رویانیدیم. این آفرینش خداست. حال به من نشان دهید معبودانی را که غیر خدایند چه چیز را آفریده‌اند؟ آنها هرگز نتوانند. ولی ظالمان همیشه در گمراهی آشکارند.
2- لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ، وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ، وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ «2»: نه برای خورشید امکان دارد که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی می‌گیرد، و هر یک از آنها در مسیر مخصوص به خود در حرکت‌اند و شناور.
3- سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ «3»: منزّه از هر نقص است پروردگاری که تمام زوجها را آفرید؛ از آنچه زمین میرویاند و از خود انسانها و از آنچه مردم نمیدانند.
4- لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ «4»: بحقیقت، ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.
از جمله مطالب و احکام مربوط به نفس و سیر و سلوک انسان که قرآن آن را مورد توجّه و بررسی قرار داده است آیات زیر است:
1- کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی «5»: نه، چنین نیست که انسان حقشناس باشد بلکه مسلّما طغیان می‌کند بلحاظ آنکه خود را بی‌نیاز می‌پندارد.
2- إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ وَ إِنَّهُ عَلی ذلِکَ لَشَهِیدٌ وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ «6»:
__________________________________________________
(1) لقمان/ 10 و 11
(2) یس/ 40
(3) یس/ 36
(4) تین/ 4
(5) علق/ 6 و 7
(6) عادیات/ 6 تا 8
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 63
بحقیقت، انسان، نسبت به نعمتهای پروردگارش ناسپاس و بخیل است، و او خود نیز بر این مطلب گواه است، و هم او علاقه شدیدی به مال و ثروت دارد.
اینها آیاتی است که قرآن کریم دقّت و توجّه انسان را به آنها جلب می‌کند تا اسرار آفرینش و عظمت صنعت خدا را برای او آشکار نماید و عقل انسانی در باب دقّت و وحدت نظام آفرینش که سعادت انسان را هدف قرار داده است تأمّل کند. این جنب و جوش عقلی را که قرآن کریم در میدان اندیشه و عقیده و با روش استدلال و برهان ایجاد کرده است خرافات بیدینی و زنگ شرک و بت‌پرستی را از میان برده است. و به این مرز هم اکتفا نکرده بلکه انسانیّت را به سر چشمه‌ای از قوانین کامل و شامل که پیوسته می‌جوشد کشانده است تا انسان را به آنچه خیر و صلاح اوست و کمال او را تأمین می‌کند هدایت نماید، و او را از افتادن در خطرات و مهالک دور بدارد، و زندگی فردی و اجتماعی انسان را بر پشتوانه‌های ثابت و استوار بنیانگذاری کند؛ پشتوانه‌های استواری که با قوانین تحوّل و با تغییرات اوضاع و شرائط زمان و مکان هماهنگی کامل دارد.
قرآن در نفس انسانی روح اطمینان و آرامش را نفوذ میدهد، و اشعّه‌هائی از خوشبینی و بلند نظری را در آن وارد میسازد، و با احساسات محبّت و دوستی آنرا غذا و نیرو میدهد، و برای روبرو شدن با مشکلات و گذشتن از دشواریهای زندگی آن را تربیت و آماده می‌نماید، و او را از همه بندگیهای مادّی و شهوانی و انواع تسلّطها و سیطره‌ها رهائی می‌بخشد. و خلاصه او را به رشته محکم ربّ العالمین پیوند میدهد. در چنین محیط و میدانی اهداف و آرمانهائی را که هیچ یک از انقلابهای اصلاحی جهان نتوانسته است آن را محقّق سازد لباس عمل می‌پوشاند.
کافی است که در اینجا به وحشتها و هراسهائی که بر مردم جهان امروز سایه افکنده است اشاره‌ای کنیم؛ وحشت و هراس شرم‌آور و تأسف بار و تلخ و کشنده از کمبود غذا، که بعضی تصوّر می‌کنند بر اثر زیاد شدن جمعیّت نامتناسب، مصیبت کمبود غذا عالم را بزودی فرا خواهد گرفت.
قرآن کریم این ترس و بیم را بکلی از ریشه برکنده است، و توجّه انسان را به منابع ثروتی که خداوند بوسیله آن بر فرزندان آدم منّت گذاشته معطوف داشته است؛ به گنجهای ظاهر و غیر ظاهری که در سایه توازن درآمدها و مصرفها شادمانی و امنیّت و آسایش انسانها حاصل میشود، و غذای بشر را هم برای میلیونها سال کفایت میکند.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 64
خداوند روزی دهنده مهربان در این باب چنین می‌فرماید:
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ «1»: آیا ندیدید که خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است در اختیار شما قرار داده و نعمتهای خود را- چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن- بر شما گسترده و افزون ساخته است؟ ولی بعضی از مردم، بدون هیچ دانش و هدایتی، و بدون کتاب روشنی درباره خدا مجادله بیهوده می‌کنند.
شاید از جمله نعمتهای باطن همان است که علمای امروز برای تحقّق دادن آن کوشش فراوان می‌کنند؛ یعنی بکار گرفتن نیروی اتم در جهت ساختن انواع غذاها برای میلیونها سال، طوری که دیگر از این نوع گرفتاری در برابر انسان رخ ننماید مگر طریقه رهائی از اشعّه‌های ناشی از شکستن اتم. قرآن کریم در عین حال جهل کسانی را که مدّعی‌اند به آخرین نقطه و هدف عالی علم رسیده‌اند بیان می‌کند.
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا «2»: به شما جز اندکی از دانش داده نشده است.
صدر آیه چنین است: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ ...:
ای پیامبر عزیز، از تو راجع به روح آدمی سئوال می‌کنند. بگو: روح انسانی از عالم امر پروردگار من یعنی از عالم ملکوت و قدرت خداوند است، [و روح آدمی آفرینشی دقیق و اسرار آمیز دارد] و اصولا بهره شما از علم و دانش بسیار کم و ناچیز است.
قرآن سبک بودن اعتقاد به ظواهر امور را آشکارا اعلام مینماید و میفرماید:
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ «3»: بیشتر مردم ظاهری از زندگی دنیا را می‌دانند در حالی که آنان از آخرت و پایان کارها بیخبرند.
قرآن کافی بودن نعمتهای خدا را برای مخلوقاتش تأکید می‌کند و می‌فرماید:
وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ «4»: خداوند خورشید و ماه را که با برنامه منظّمی درکارند به تسخیر شما در آورده، و شب و روز را نیز مسخّر شما نموده، و از هر چیزی که از خدا خواسته‌اید به شما داده است، و اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نتوانید آنها را جمع‌بندی کنید. امّا، براستی انسان بسیار ستمگر و ناسپاس است.
__________________________________________________
(1) لقمان/ 20
(2) اسراء/ 85
(3) روم/ 7
(4) ابراهیم/ 33 و 44
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 65
خدای تعالی خورشید را که منبع عظیمی از نیروها است، و می‌شود در زمینه‌های گوناگون از آن استفاده کرد در اختیار انسان میگذارد. نعمتهای خدا آنقدر زیاد و آنقدر پنهان است که هیچ کس نمی‌تواند آنرا شماره و جمع‌بندی کند.
نتیجه بحث آنکه: فقر فقط نتیجه بدی تقسیم ثروت است نه کافی نبودن آن.
با این بیان می‌فهمیم که بدست آوردن عقیده درست و تنظیم حکومت دین، و تزکیه طبیعتها و خویها به اسلوبی که مطابق با فطرت و موافق با سنّت خدا در تحوّلات زندگی است با جدیدترین کشفیّات علمی هماهنگی می‌کند. خلاصه آنکه برنامه سازنده هماهنگ کننده‌ای که قرآن کریم آن را به مرحله عمل در آورد افراد و اجتماعات بشری را به بهترین وجه متحوّل کرد؛ آن‌گونه تحوّلی که تمام زشتیها و انواع گمراهیها را متلاشی ساخت، و جبروت سلاطین و طاغوتیان را درهم شکست و وحشت جباران را که الوهیت دروغین خود را قرنها بر مردم تحمیل مینمودند از میان برد، و زمین را با آیات الهی به نور توحید و علم و معرفت و تقوا روشن نمود؛ آیاتی که از مرز نسلها و ابعاد زمان فرا رفت، و در تمام جهات و چهره‌هایش انسانیّت را شامل شد.
آیا برای هدایت و دستگیری همه بشریت به آینده برتر و زندگی راحت‌تر دستورها و حقایقی عالیتر از آنچه قرآن کریم به مرحله عمل در آورده و در میدان نظریه‌ها و علمها آن را تحقق بخشیده است پیدا می‌کنیم؟ آیا انسان طرفدار علم توانسته است در زمینه‌ای از زمینه‌های حیات عمومی و فردی کوچکترین مطلبی را که انسان طرفدار قرآن با نخستین نور تابنده قرآن تحقّق داده است محقّق سازد؟ و آیا بر روی این سیّاره ارضی ما تمدّنی بنا شده است که برابر یا نزدیک باشد با آنچه انسان طرفدار قرآن بنا کرده است؛ تمدّنی که بر پایه‌های برادری و مساوات کامل و عدالت شامل و خیر همگانی، و استقرار اجتماعی و حقوقی که امروز ملل عالم بخاطر آن انقلاب می‌کنند بنیانگذاری کرده است؟
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 66

مبحث 7 تأثیر قرآن در آزاد ساختن عقلها

اشاره

مبحث 7 تأثیر قرآن در آزاد ساختن عقلها
مقدمه: قرآن از همان روز نخستین، شروع به آزاد کردن عقلها از قیود جهل و اوهام و افسانه‌ها نمود. اوّلین کاری را که خود رسول خدا (ص) مستقیما بدست گرفت پاک نمودن عقلها از آلودگیهای شرک و انواع گمراهیها بود. هر جا که عقل سلیم راه یافت عقیده سالم بوجود آمد. و هر زمان که عقل آزاد گردید اندیشه و حرکت از اسارت خرافات رها شد، و بجانب دانش و معرفت روی آورد.
قرآن در نخستین آیه شریفه‌ای که بر قلبها پرتو افکند بردگی مخلوقات را محو ساخت و بندگی را به خالق یکتا اختصاص داد. بساط تاریکیهای جهل و کفر را پراکنده ساخت و راه دانش و ایمان را روشن نمود:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ «1». ای پیامبر، بخوان، به نام پروردگارت که جهان را آفرید. همان خدائی که انسان را از خون بسته‌ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت بسیار بزرگوار و بسیار کریم است. همان خدائی که انسانها را بوسیله قلم، قدرت و استعداد آموختن علم داد و به آدمی آنچه را نمیدانست بیاموخت.
این تحوّل اساسی که قرآن آن را پدید آورد، و رسول امین آن را مباشرت و نظارت نمود انسان را بیدار ساخت، و آزادی و آزادگی را به عقل عطا کرد، و نعمت علم را بر او ارزانی داشت؛ و همین تحوّل اساسی بود که از حدود و مرزها و عصبیّت‌ها و امتیازها گذشت، و جای آن را برادری در سایه عقیده، و آزادی از اسارت مادّه، و عبودیت خالص برای خدای تعالی گرفت. لازم است در اینجا مقداری از جهان آن روز و شبه جزیره عربستان را پیش از ظهور اسلام مختصرا بیان داریم و رسالت قرآن را در آزاد کردن بندگان خدا و اصول این آزادی مورد توجّه قرار دهیم تا عظمت و ارزش تحوّلی را که اسلام با برنامه قرآن ایجاد کرد بهتر و دقیقتر ادراک نمائیم.
__________________________________________________
(1) علق/ 1 تا 5
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 67

[اوضاع جهانی پیش از اسلام]

[اوضاع جهانی پیش از اسلام]
پیش از ظهور اسلام بت‌پرستی بطور آشکار و نهان رشته‌های خود را بر نقاط مختلف جهان افکنده بود. عبادت حیوانات و ستارگان و آتش سایه تاریک و هراس‌انگیز خود را بر عقول مردم انداخته بود، و قرنهای طولانی جهان در این اسارت هلاک کننده بسر میبرد. پرستش حیوانات یکی از ویژگیهای اعتقادی مطریان بود.
مصر همان جائی که مردم روزگارانی در آنجا گوساله مقدس را «1» عبادت می‌کردند. و نیز عبادت گاو و گنجشک و خوک در نواحی مختلف هند، که تا به امروز هم متداول است [علاوه بر پرستش خورشید؛ بعنوان آنکه خورشید روح یا معبودی است از معبودها و قربانیهائی هم برای آنها می‌کنند «2»]. توتم «3» معبود قبایل و عشایر در نقاط مختلف جهان بشمار میرفت. و آن خرس یا گرگ یا روباه و یا یک پرنده آبی بود که بعض قبائل آن را معبود خود انتخاب می‌کردند.
پرستش ارواح پنهان شده در زمین به تصور اینکه آنها علّت فراوانی یا کمی نعمت‌اند امری بحساب می‌آمد که لازمه‌اش راضی ساختن آن ارواح با دادن قربانیانی از آدمیان بود، و سیراب کردن آنها با خون آدمیان که نمونه‌های آن امروز در امریکا و مکزیک و گینه جدید و ساحل طلا هنوز سایه افکنده است.
یهودیّت و نصرانیّت هم از این گمراهیها و بیماریها بر کنار نبودند؛ پس از آنکه تحریف «4» و تأویل، بیهوده کاریهائی در این دو آئین بوجود آورد، و مردمانشان، راهبان و کشیشانشان را بجای معبود حقیقی خود گرفتند.
در چنین انحطاطی هیچ عجیب نبود که مخترعان به دست کلیساداران اروپائی به شدیدترین شکنجه و آزار گرفتار شوند، و برای محاکمه مشعلداران دانش و معرفت، و آزار دادن نوابغ و دانشمندان محکمه‌های خاصّی تأسیس گردد. و این کاری بود که عکس العملهای زشتی را ببار آورد؛ عکس العملهائی که از انزجارها و
__________________________________________________
(1) احمد الاجتماع الدّینی- ص 339: الخشاب- ص 339
(2) همان کتاب- ص 243.
(3) توتم همان سمبل حیوانی یا گیاهی یا طبیعی است که قبیله‌های ابتدائی برای خود انتخاب می‌کردند.
(4) العالم الاسلامی، العرب قبل الاسلام- کحالة- ص 115.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 68
دشمنی‌ها پرده برداشت؛ نه تنها نسبت به رجال دینی کلیساهای اروپا بلکه نسبت به هر دین آسمانی. و از آن پس بود که دانشمندان و نهضت کنندگان چنین تصوّر کردند که دین بشر را ذاتا امر به نادانی میکند و از دانش و تفکّر و تغییر زندگی در جهت کمال و مصلحت انسانها نهی می‌نماید.
برای شناخت وضع اجتماعی جهان آن روز کافی است بدانیم که هنوز بعض شریعتهای جنوب شرقی آسیا معتقدند که وبا و مرگ و دوزخ و زهر و مارهای کشنده از زن بهتر است!! در شریعت هندوئی زن باید پس از وفات شوهرش گل و ریشه گیاهان و میوه را قوت خویش سازد، و از این راه جسم خود را نحیف گرداند «1»!! در روم مجمع آنان زن را پلید عنوان می‌کند؛ موجود پلیدی که روح ندارد، و سخن گفتن برای او حرام است. با این ترتیب قفلی قانونی بر دهان زن زده‌اند. خوردن گوشت را هم بر او حرام نموده‌اند. در انگلستان هانری هشتم مطالعه کتاب مقدس را بر زنان حرام کرد!! و تا سال 1850- زنان حق طبیعی انتخاب وطن را در انگلستان نداشتند!! آیا ارزش و احترام و حقوقی که قرآن برای زن قائل شده است با این خرافه‌ها و تحقیرها قابل مقایسه است؟ ابدا و هرگز!

[اوضاع عرب قبل از اسلام]

[اوضاع عرب قبل از اسلام]
عرب قبل از اسلام در تاریکیهائی از اعتقادات و عادات و خرافات بسر می‌برد. در این سرزمین گروهی را می‌بینیم که خالق جهان را انکار می‌کردند. اینان همان دهریها بودند. گروه دیگر خدا را اعتراف داشتند ولی بعث و نشور را انکار می‌نمودند. و گروه سوّم برای خدا شریکانی از قبیل بتها قرار داده بودند که آنها را می‌پرستیدند و از این راه به آفریننده جهان تقرّب می‌جستند.
در میان قوم عرب کسانی که عقیده به بت‌پرستی داشتند زیاد بودند. یعنی همان عقیده ساکنان قدیم در نقاط دیگر جهان. مهمترین خدایانشان خدای ماه بود «2».
پرستش این معبود در تمام نواحی شبه جزیره عربستان شیوع داشت. «3»
سنگهائی که عنوان الهه گرفته بود در نزد عرب دو نوع بود: نوع اول همان
__________________________________________________
(1) کتاب الهندوس المقدس- احسان حقّی- ص 313.
(2) همان خدائی که در زمانهای قدیم، در میان کلدانیان و آشوریان مشهور بود.
(3) دکتر احمد سوسه، صاحب کتاب: العرب و الیهود فی التاریخ- ص 115
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 69
سنگهای قابل حمل بود، و نوع دوم ثابت که انتقال آنها ممکن نبود «1». ابن کلبی گوید:
هر خانواده‌ای در مکّه بتی در خانه داشت که آن را می‌پرستید. هر گاه یکی از آنان می‌خواست سفر کند آخرین عملی که در منزلش انجام میداد این بود که بت را مسح می‌کرد. و هنگامی هم که از سفر به خانه می‌آمد اوّل کارش باز مسح آن بت بود.
وقتی که شخص در سفر بود و به محلّی فرود می‌آمد چهار قطعه سنگ بر می‌داشت و به زیباترین آنها نظر می‌افکند، و آنرا بعنوان معبود انتخاب مینمود، و سه قطعه دیگر را سنگ اجاقش می‌ساخت. و وقتی از آنجا میرفت آن سه قطعه سنگ را کنار می‌گذاشت. در منزلهای بعد نیز همین کار را انجام می‌داد «2».
کمی قبل از ظهور اسلام قریش طواف کعبه می‌کردند، و می‌گفتند: قسم به لات «3» و عزّی «4» و مناة «5»، سوّمین بت. زیرا این بتها بتهای اصلی و در نظر عرب دارای مقامی بس بلند بودند. به شفاعت آنها امید داشتند، و معتقد بودند که اینها دختران خداوند و شفیع بندگان بسوی خدا می‌باشند «6». بهمین جهت خدای تعالی آیه شریفه زیر را بر رسول گرامی خویش فرستاد:
أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی، وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری، أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی. تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی. إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ. ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ «7»: ای مشرکان، آیا بت لات و عزّی را دیدید و نیز سومین بت یعنی منات را که اینها جمادی بی‌اثر و بی‌نفع و ضررند؟! آیا شما را فرزندان پسر و خدا را فرزندان دختر است؟! اگر چنین بود باز تقسیمی نادرست بود. اینها جز نامهائی که شما و پدرانتان بر آنها نهاده‌اید چیز دیگری نیست و خالق جهان هیچ دلیلی بر معبودیت آنها نازل نکرده است.
__________________________________________________
(1) علی بن ابراهیم حسن- صاحب کتاب: التاریخ الاسلامی العامّ ص 127.
(2) کتاب الاصنام- ص 33.
(3) بتی بود در طائف که جدیدتر از مناة بود- لات، تخته سنگی مربع بود.
(4) بزرگترین بتها نزد قریش عزّی بود که در خرماستانی از شام قرار داشت.
(5) قدیمترین بتها بود در ساحل دریا، میان مکه و مدینه، این بت متعلق به قبیله هذیل و خزاعه بود.
قریش و همه عرب آن را بزرگ می‌داشتند. در سال هشتم هجرت یعنی سال فتح مکه رسول خدا علی (ع) را مأمور کرد تا آن بت را سرنگون سازد. شمشیری در آن یافت که به آن ذو الفقار می‌گفتند: کتاب التفاصیل، از ابن کلبی.
الاصنام- ص 14 تا 15- ص- 19.
(6) الاصنام- ص 19.
(7) نجم/ 19 تا 23
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 70
از این بیان روشن می‌شود که عرب ذات حیوان زنده را مورد پرستش قرار می‌داده و بتها را بصورت حیوان نتراشیده است زیرا هنر نقاشی و سنگتراشی را نمی‌دانست.
قوم عرب تحت تأثیر عقاید زردشتی و زنادقه و مانویان «1» نیز قرار گرفتند. و این اثر پذیری بجهت مجاورت آنها با ممالک همسایه از جمله ایران، و نیز بر اثر رفت و آمد به شهرها، و نیازهای فرهنگی بود «2».
در کنار عقاید بت‌پرستی در عربستان دیانتهای دیگری هم وجود داشت. از آن جمله‌اند صابئیان که در بلاد یمن و حرّان و نقاط شمالی عراق منتشر بودند «3».
صابئیان معروف به پرستش ستارگان و سیارگان می‌باشند. مجاهد و حسن گفته‌اند که اینان از قوم یهود و مجوس بودند و دینی نداشتند «4». صاحب (المیزان) گوید که تفسیر مذهب صابئی به مذهبی ممزوج از مجوسیّت و یهودیّت همراه با عقایدی از حرّانیها به عقل موافقتر است «5».
دیانت صابئی با گذشت زمان تغییر یافت، و شاخه‌های مختلفی از آن جدا شد «6». صابئیان دین خود را به حضرت نوح و ابراهیم خلیل (ع) نسبت میدهند «7».
در میان قوم عرب یهود و نصاری هم بودند. و هر کس از عرب که یهودی می‌شد به یمن که مرکز اصلی یهود بود میرفت. امّا از قبایل عرب آنها که نصرانی شدند گروهی از بنی اسد بن عبد العزّی، و نیز از قبیله بنی تمیم بودند.
در میان قوم عرب کسانی بودند که به خدا و روز قیامت ایمان داشتند. و بنا بر آنچه در تورات و انجیل آمده بود منتظر رسولی از جانب خدای تعالی بودند.
روایت هم به ما می‌گوید که کمی پیش از دعوت پیامبر (ص)، در میان عرب عدّه اندکی به یگانگی خدا ایمان داشتند. و فرزندان معد هم بر بقایائی از دین اسماعیل
__________________________________________________
(1) التاریخ الاسلامی العامّ ص 162.
(2) تاریخ یعقوبی، از یعقوبی- ص 224- ج 1.
(3) تاریخ الاسلام السیاسی، از حسن ابراهیم- ج 1- ص 72.
(4) مجمع البیان، طبرسی، ج 1- ص 126.
(5) المیزان. ج 1- ص 224.
(6) کتاب: الصابئون، از حسنی: عبد الرزاق. ص 13.
(7) کتاب ادیان العرب فی الجاهلیة. ج 1- ص 158، از جارم: محمد نعمان.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 71
بودند، و نیز قبیله ربیعه و مضر «1». امّا در مورد وضع سیاسی عربستان، باید دانست که نفوذ رومیان از شمال و فارسیان از شرق و حبشیان از جنوب موجودیّت قوم عرب را تهدید می‌کرد. این قدرتها قبایل و عشایر عرب را در زیر تسلّط خود خاضع کرده، و آنها را بصورت فرقه‌های متخاصم با یکدیگر در آورده بودند. عرب حکومت واحدی نداشت که پراکندگی این قبایل و عشایر را به وحدت تبدیل کند، و آنان را با تمرکز و تشکّل نیرومند سازد بلکه خودشان هم گروههائی متفرّق و تحت تسلّط این و آن بودند. و به قبایلی منقسم می‌شدند که کارشان تنها خونریزی و کشتار و غارتگری بود.
صفحات تاریخ عرب همیشه با جنگها و انتقامجوئیها همراه بوده است. جنگهائی که از نزاعی کوچک بر سر یک حیوان یا یک چراگاه و یا یک چشمه آب برمیخاست «2». این روح انتقام به درجه‌های هولناک می‌رسید تا آنجا که زنانشان را چیزی جز رنگین ساختن لباسهای خود به خون مقتول و خوردن قلب و جگرش راضی نمیساخت «3» ...
دوره اوّل مبارزات مسلمین با جاهلیها شاهد صورتی از این حماقتها و وحشیگریها در مورد مادر معاویة بن ابی سفیان بود. یعنی هند که در جنگ احد جگر حمزه، عموی پیغمبر (ص) را بیرون آورد، و بعنوان کینه و خشم بر پیامبر و دینش و خونخواهی از بتهای شکسته شده، بدندان کشید «4».
و از جنبه اجتماعی باید بدانیم که فقر و بیچارگی عمومی گریبانگیر همه بود. زنان بیوه در ردیف میراثی بودند که از ما ترک زوج میماند، آنگاه این زن یا عنوان فدیه پیدا میکرد و یا به ازدواج وارث در میآمد، و یا بعنوان مطالبه پول در امر ازدواجش به او سخت می‌گرفتند و آزارش می‌دادند، و یا زن میمرد و ارث او را می‌بردند. خدای تعالی فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ «5». ای اهل ایمان برای شما حلال نیست که از زنان [در حالی که مجبورشان میسازید و ایجاد ناراحتی برای آنان می‌کنید] ارث ببرید. آنان را تحت فشار قرار مدهید که مقداری از مهریه‌ای را که به آنان پرداخته‌اید بگیرید.
__________________________________________________
(1) کتاب الاصنام، از ابن الکلبی- ص 13.
(2) الحضارات السّامیّة القدیمة، از موسکاتی- ص 204.
(3) العالم الاسلامی، از عمر کحاله- ص 115.
(4) اسباب النزول، از واحدی- ص 192 و دیگر منابع مربوط به جنگ احد.
(5) نساء/ 19
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 72
عادت زنده به گور کردن دختران عادتی جاری بود که قرآن کریم با آن به مخالفت صریح پرداخت و بشدّت آن را تحریم کرد. به دو آیه زیر در این باب توجّه نمائید:
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ، یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ، أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ. أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ: و هر گاه به یکی از آنها بشارت داده شود که دختری نصیب او شده است چهره‌اش (از فرط خشم و ناراحتی) سیاه می‌گردد و بسیار خشمگین می‌شود. از قوم و قبیله خود بجهت بشارت بدی که به او داده شده است متواری می‌گردد. و (نمیداند) که آن دختر را با قبول ننگ نگهدارد یا در خاک پنهانش سازد. شگفتا که چه بد حکم می‌کنند!! 2- وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ:
در آن روز رستاخیز از دخترانی که به دست پدرانشان زنده به گور شده‌اند سؤال می‌شود که به چه گناهی کشته شدند؟! شرابخواری در میان مردم عرب جاهلی رایج بود. برده گرفتن تجارتی طبیعی و مباح، و غارت و کشتن کاری عادی بحساب می‌آمد. این زشتیها کرامت و عزّت بشمار می‌رفت که اگر کسی به آن زشتیها متّصف نمی‌شد در زیر قدمهای دیگران نابود می‌گشت. با این بیان کاملا روشن می‌شود که انحطاط فکری و اجتماعی و اقتصادی بر تمام شبه جزیره سایه شوم خود را افکنده بود، و کوچکترین حرکتی در زمینه علم و فرهنگ و تمدّن در آن محیط دیده نمی‌شد تا آنگاه که پرتو پر فروغ اسلام درخشیدن گرفت، و فضای تاریک از جهل و کفر را روشن ساخت.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 73

مبحث 8 رسالت قرآن‌

مبحث 8 رسالت قرآن
قرآن تنها به تغییرات ظاهری روشهای اندیشه و اسلوب عمل اکتفا نمی‌کند بلکه تحوّل را تا اعماق عقل و نفس می‌کشاند، و تغییری ریشه‌دار در بنیانهائی که عقائد و افکار و عواطف مردم از آنجا سرچشمه می‌گیرد ایجاد می‌نماید.
خدای سبحان می‌فرماید:
إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ «1»:
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر وقتی که آنها خودشان را تغییر دهند.
ما در مطالب گذشته دیدیم که عقاید جهان آن روز و عقاید عرب قبل از اسلام چگونه بود: در میان آنها گوساله و روباه، و ستاره و خورشید، و سنگ و آتش و باد مقامی مقدّستر از خود انسان داشتند، و انسان بنده ذلیل و بیچاره این ارباب و اشیاء بود. اسلام و نغمه روحپرور قرآن بر همه اینها خط بطلان کشید، و انسان را عزیزتر و ارزنده‌تر از تمام آنچه در ملکوت خداست، و برتر از همه موجودات اعلام نمود. بلکه همه موجوداتی را که در آسمان و زمین است در خدمت او قرار داد:
1- وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا «2»: ما بحقیقت، فرزندان آدم را بسیار گرامی داشته‌ایم، و آنها را در خشکی و دریا مسلّط گردانیده‌ایم، و از انواع روزیهای پاک نصیبشان کرده‌ایم، و بر سایر مخلوقات خود برتری داده‌ایم.
2- أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ «3»: آیا توجه نکرده‌اید که آفریدگار جهان آنچه را در آسمان و آنچه را در زمین است مسخّر شما نموده است؟
آری، قرآن برای انسان اعتماد به نفس آورد، و در عین حال عقل انسانی را طوری به حرکت و جنبش واداشت که تمام اوهام و خرافات سخیف گذشته در برابر عقل سقوط نمود، و همه معبودانی را که معمولا مردم برای خود می‌سازند و در برابر آنها سر تعظیم
__________________________________________________
(1) رعد/ 11.
(2) اسراء 70.
(3) لقمان/ 20.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 74
فرود می‌آورند پست و ناچیز کرد، و شخصیّتها و وجدانها و قلبها را بیدار ساخت و دیدگان را باز نمود تا مردم طلوع دین خدا را در یک افق عالی مشاهده نمایند، و به ندای قرآن با اخلاص پاسخ دهند:
وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ: معبود و محبوب واقعی شما همان خدای یگانه است. جز او معبودی وجود ندارد و او رحمان و رحیم است.
دلها و نفسهای پاک به این دعوت جواب مثبت دادند، و مردم فوج فوج داخل در دین شدند، گروههای مسلمانان بپا خاستند، حرکت کردند و به گوش همه جهانیان رساندند که: لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه. و همان انسانهائی که خوارتر از بهائم بودند بصورت افرادی شریف و با ارزش در آمدند. همان انسانهائی که معبودشان گوساله و روباه و سنگ بود خدایشان خالق و ایجاد کننده و روزی دهنده آنها گردید. بلی، این‌گونه چهره عالم تغییر یافت، و مسیر انسانیّت دگرگون شد، مردم به راه مستقیم آمدند؛ بدان سبب که خدای تعالی به لطف خویش دست این مخلوق را گرفت، و قرآن را نازل فرمود، و رسول گرامی را بسیج نمود تا آیاتش را بر مردم تلاوت کند، و اندیشه و اخلاق آنان را رشد و ترقّی دهد، و صفات و عاداتشان را پاک گرداند، و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد. با این برنامه بود که جهان را از سقوط و هلاکت نجات بخشید، و تیرگیهای جهان و نگونبختی را از چهره دنیا برگرفت، و قانون آزادی و هدایت و رشد و اصلاح را همراه با بیان حقایق و معارف در روی زمین اعلام و ارائه کرد؛ بطوری که تا آن زمان که حکومت امام زمان ثابت و استوار گردد حملات طرفداران جاهلیّت و ادّعاهای جاهلان و مطامع کینه‌توزان هیچ‌یک در برابر آن نیروئی نخواهد داشت.
رسالت قرآن تنها در آزاد ساختن عقلهای مردم، در سطح بیان نیازمندیهای عقیدتی و تشریعی و اخلاقی توقّف نکرد بلکه وظیفه هماهنگ ساختن جاذبه‌های روح و غرائز انسانی و پیوند دادن مصالح فرد با مصالح اجتماع را نیز ایفا نمود، و رسالتش را در ضمن عمل و کار اجتماعی اثبات کرد؛ بصورت یک تطابق چشمگیر که همگام با فطرت انسان است، و دارای صلاحیت کم‌نظیری است در سیادت و قدرت بر انسان آنهم از درون خود انسان، و نظامی عجیب برای فرد و خانواده و اجتماع:
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 75
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ «1»: ای پیامبر، این کتابی است بزرگ که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را به یاری پروردگارشان از تاریکیهای جهل و کفر و فساد رهائی دهی و بسوی نور علم و ایمان بیاوری و به راه خداوند عزیز و حمید هدایت کنی.

مبحث 9 اقرارهائی از دانشمندان جهان در ویژگیهای قرآن «2»

مبحث 9 اقرارهائی از دانشمندان جهان در ویژگیهای قرآن «2» علمای آزادمنش جهان، عالی بودن مبانی اسلام، و وسعت و جامعیّت قواعد آن و دوام و استواری آیات الهی، و تاثیر عظیم آن را در پیشرفت انسانیّت تأیید و تصریح کرده‌اند.
دفرجه، در کتابش [جهان، جزیرة العرب] گوید:
در قرآن اصول دینی و اخلاقی و فلسفی، و قوانین سیاسی و جنگی وجود دارد، و نیز قانون مدنی که روابط میان مردم را در هر چهره‌ای از چهره‌های حیات وسیع تنظیم می‌نماید.
ویلیام میور در کتابش [اعتقاد اسلام] گوید:
قرآن پر است از دلالتهای مربوط به کائنات محسوس و دلائل عقلی بر وجود خدای منزّه و صاحب ملک. قرآن حقیقت بعث و قیامت و جهان دیگر را با مثالهائی راست و واقعی و تشبیهاتی شگفت‌آور بیان می‌کند.
ادوارد جیبون گوید:
دین محمّد (ص) خالی از هر نوع شکّ و ظنّ و ابهام است. قرآن علاوه بر آنکه پیغمبر را از عبادت بتها و ستارگان نهی می‌کند بزرگترین راهنما بر وجدانیّت خداست.
این دین بزرگتر از آن است که عقلهای امروز ما اسرار شگفت‌آور آن را ادراک کند.
تولستوی در کتابش [حکم پیامبر خدا، محمّد (ص)] گوید:
__________________________________________________
(1) ابراهیم/ 1.
(2) کتاب: العالم الاسلامی، از کحالة، عمر رضا، ج 1- ص 198- و کتاب: فضل الحضارة الاسلامیة و العربیة علی العالم، از مهندس زکریّا هاشم- ص 225
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 76
از مطالبی که کوچکترین شکّی در آن نیست این است که محمّد. (ص) بزرگترین مردان و مصلحان جهان است که به تشکیلات اجتماعی بشری خدمتی بسیار مهمّ کرده است. در عزّت و شرافتش همین بس که امّتی را از پایه و اساس به نور حقیقت هدایت کرد، و آن را در طریق اطمینان و ایمان و صلح قوّت و نیرو بخشید، و به یک زندگی همراه با تقوا و فضیلت راهنمائی کرد. و آنان را از خونریزیها و قربانی کردن بشرها بازداشت، و خلاصه راه ترقّی و تمدّن را به روی آنان و به روی همه جوامع بشری گشود.
برناردشاو، نویسنده انگلیسی، در بحث راجع به اسلام چنین گفته است:
اروپا تازه در راه فهم و ادراک حکمت و دانش محمّد (ص) گام برداشته، و علاقه و گرایش خود را به دین اسلام آغاز کرده است. در آینده نزدیکی دین اروپا همان نظام و قانونی خواهد شد که صلح و سعادت کامل بر اساس آن پایه‌گذاری شده است. زیرا این اسلام است که همه را به عدالت و آزادی واقعی و به برادری و مساوات دعوت نموده، و وسائل تحقّق آن را نیز آماده کرده و معیارها و میزانهای حقّ و عدالت و انصاف را بر پا ساخته است.
ماسینیون گفته است: امتیاز اسلام این است که نمونه و نمودار اندیشه مساوات صحیح را به دست داده است. اسلام یک گذشته و یک سابقه بینظیر از تعاون و تفاهم ملّتها دارد؛ گذشته‌ای همراه با هماهنگ کردن ملّتهای متعدد و مختلف بر اساس اتّحاد و مساوات در حقوق. آنچه را اسلام در تأمین این مقصود آورده است هیچ مکتب دیگری دارا نیست.
جان ملیا گفته است:
اسلام دینی آسمانی است. دین محبّت و عاطفه و شرف است و از همه ادیان در آسانگیری و نرمخوئی پیشتر و بالاتر است.
ادموند یورک گوید:
قانون محمّدی قانونی نظم دهنده برای همگان است، از بزرگترین مقام مملکتی گرفته تا کوچکترین فرد رعیّت کشور. قانونی است که تار و پود آن با محکمترین نظام حقوقی و برترین قضاوت عملی و بزرگترین قانونگذاری عادل که جهان تاکنون نظیرش را ایجاد نکرده است ساخته شده است.
آرنولدتوین بی، مورّخ انگلیسی در باب جهانی بودن اسلام گوید: رسالت
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 77
اسلام محدود به کشور عرب نبوده است بلکه جهان کاملترین نصیب و بهره‌مندی را در سایه اسلام دارد. و همان‌طور که در جهان هستی جز یک معبود وجود ندارد، در جامعه بشری هم جز یک دین که همه مردم جهان بجانب آن دعوت شده‌اند در کار نخواهد بود.
اندیشمند بزرگ گوستاولوبون گوید: قرآن یک قانون دینی و سیاسی و اجتماعی است، و احکام آن از قرنها پیش نافذ بوده، و مسلمانان هم همیشه برادر یکدیگر بوده‌اند زیرا همه آنان یک خدا را عبادت می‌کنند، و همه بر یک شریعت می‌باشند.
اگر به بشریّت فرصت دهند که قرآن را از پایگاه اصلیش که در راهنمائی اجتماعات دارد دور نسازد ما انسانها دیگر بوی باروت را که امروز از همه نقاط عالم برمی‌خیزد و غبار آزمایشهای اتمی که فضای شهرها و بیابانهای ما را پر کرده است و به هلاکت و نابودی تهدید می‌نماید استشمام نخواهیم کرد، و کشمکشهای ملل را در هر گوشه و کنار جهان نخواهیم دید، و صدای رعب آور موشکهائی را که گوش جهانیان را می‌خراشد و نیستی اقویا و ضعفا را یکسان اعلام می‌کند نخواهیم شنید.
اگر به بشریّت فرصت داده شود که به قرآن راه پیدا کند، و خود را به رشته محکم آن پیوند دهد، و راه و رسم جاهلیّت را کنار بگذارد خواهیم دید که آرزوهای ملل جهان و هدفهای انقلابیون امّتهای روی زمین و خواستهای تشکیلات و مؤسسات حکومتی تماما همان است که قرآن به آنها واقعیّت و تحقّق می‌دهد، در هر زمینه‌ای از زمینه‌های زندگی باشد، چه فردی و چه اجتماعی. زیرا این قرآن است که سایه خود را بر همه مردم می‌افکند و همه را به هدایت عالی خود جذب می‌کند، و راه و روش آن قابل پیروی است و قوانین و احکامش با زندگی هماهنگ است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 78

مبحث 10 تکیه‌گاههای قرآن‌

اشاره

مبحث 10 تکیه‌گاههای قرآن
قرآن کریم برای آزاد کردن عقلها به نیروها و پایه‌هائی تکیه کرده است. از آن جمله:
1- عقل انسانی 2- بشری بودن رسول خدا (ص) 3- روش منطقی در قانع ساختن عقل. اینک توضیح هر یک:

[الف- عقل]

[الف- عقل]
قرآن کریم تأکید زیاد و توجّه قابل ملاحظه‌ای بر مدرکات عقلی انسان نموده و به عقل رسالت و شخصیّت داده است که در تشخیص حقّ از باطل صاحب نظر گردد.
و بر کسانی که راه عقل را می‌بندند و دیگران را به بحثهای تعصّب آمیز می‌کشانند عیب گرفته است. کسانی را که در باب عقاید و انتخاب راه صحیح زندگی و در امور اجتماعی عقل خود را بکار می‌گیرند بسیار ستوده است، و بر آنان که راه عقل و تفکّر درست را بر خود یا بر دیگران می‌بندند و مردم را به مکتبهای خاصّ و بحثهای بی‌نتیجه می‌کشانند اعتراض جدّی می‌کند. اگر قرآن کریم در طریق عملی آزاد کردن عقل دخالت و تأثیر اساسی نداشت هرگز این رسالت بزرگ را در قبول یا ردّ مطالب به عقل نمی‌داد، و کسانی را که از نعمت شریف عقل خود را در حجاب قرار دادند و راه تقلید از گذشتگان را گرفتند سرزنش و توبیخ نمی‌کرد. در قرآن ده‌ها آیه است که مردم را به دقّت و اندیشه و تدبّر از راه بکار انداختن عقل تشویق نموده است. در قرآن کریم ده‌ها آیه است که در آنها خردمندان و اهل تفکّر را می‌ستاید، و آنان را به لحاظ آنکه عقل خویش را بکار می‌اندازند بنحو شایسته‌ای توصیف و تمجید می‌نماید.
آیات قرآن ما را آگاه می‌سازد که عقل نه تنها راه سعادت و خیر در دنیا را به ما نشان می‌دهد بلکه سرنوشت ما را در عالم بقا نیز روشن و تثبیت می‌کند. با این بیان
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 79
اگر انسان عقل خود را در دنیا عاطل و باطل گذارد، و از آن بهره‌برداری نکند و پیروی از هواها و آرزوها و شهوات را در پیش گیرد طبعا سرنوشت او زیانی کاملا آشکار و بزرگ خواهد بود.

[ب- بشری بودن محمّد (ص)]

[ب- بشری بودن محمّد (ص)]
براستی قرآن کریم توانست که ریشه‌های عقاید فاسد را متزلزل سازد، و عوامل انحطاط و عادات زشت را از میان بردارد، و پایه‌های یک رسالت کامل و همگانی را که حاوی اعتقادات و قانونگذاری و اخلاق است طوری استوار سازد که مردم جهان را از همه قانونها بی‌نیاز کند، و حتّی شرور و مفاسد را از سر راه زندگی مردم بردارد، و یک زندگی پر ارزش و در خور انسانیّت به بشر عطا کند؛ یک زندگی کامل و بدون نقص. رسول خدا (ص) ضمن آنکه آیات قرآن کریم را به مردم ابلاغ می‌کرد به اطرافیان خود تأکید می‌نمود که من بشری همانند شما هستم. مخصوصا این مطلب را تعلیم می‌داد که در راه کمال و آزادی و شرافت انسانها هیچ نوع مانع و مشکلی از جانب خدای مهربان وجود ندارد. بلکه مشیّت خدا بر این قرار گرفته است که به وسائل مختلف بشر را در راه کمال و ترقّی و اطاعت و عبادت راهنمائی و کمک فرماید.
رسول خدا (ص) عقلهای مردم را روشنی می‌بخشید، و نفوس آنان را صیقل می‌داد. دیده‌های آنان را به ملکوت آسمانها و زمین متوجه می‌ساخت، و آنان را به اسرار خلقت و عظمت نظام طبیعت آگاه می‌نمود، و به سرچشمه قانونی که همه تمدّنهای آینده را مرهون خود خواهد ساخت می‌کشانید در حالی که خود او در عالیترین درجه علمی و فکری بود، و روشنترین چهره زهد و تواضع را در سیمای روشن و رفتارش با اهل علم و اطرافیان خود منعکس می‌ساخت. این سجایای پسندیده رسول خدا و تأکید بر بشر بودن خود و نفی صفات و خصوصیات ملائکه از خود همراه با عظمت کتابی که از جانب خدا برای مردم آورده بود عامل مهمّی در تاثیر مستقیم و سریع او بر افکار مردم شد. با این عامل مؤثّر، پیامبر توانست مردم را از اسارت مادّیگری و شهوات آزاد کند، و نیروهای انسانیشان را فعّال سازد، و در عالیترین مدارج کمال قرار دهد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 80

ج- روش برهانی و منطقی قرآن‌

ج- روش برهانی و منطقی قرآن
از شگفتیهای قرآن شریف این است که هر مطلبی را عنوان می‌کند دلیل قاطع و روشن آن را نیز همراه مطلب می‌آورد. قرآن در حقیقت روش منطقی قانع کننده را بکار گرفته است. هدایتها و پیشنهادهای قرآن همراه با برهان وسیله برای تحوّلی بوده که در زمینه‌های حیات ایفا کرده است. جالبتر آنکه قرآن در عین حال که دگرگونیهای ریشه‌دار را در اندیشه و رفتار آدمی بوجود می‌آورد ایمان کورکورانه را هم منع می‌کند. می‌گوید: شایسته نیست که انسان مطلبی را جز با دلیل و برهان نپذیرد؛ دلیل و برهانی که برای انسان دانشی را پدید آورد، و هر گونه انحراف و کج‌اندیشی را از وجود او برگیرد.
بکار انداختن عقل در مکتب قرآن، و تأکید بر بشر بودن رسول خدا، و نفی این اعتقاد که رسول باید از جنس فرشته باشد، یا به خزائن خالق جهان احاطه داشته باشد، و یا علم غیب بداند، و در پیش گرفتن طریق منطق و استدلال، نه راه تقلید طوطیوار، همه اینها از شگفتیهای قرآن است. زیرا هدف و روش قرآن در آزاد کردن عقلهای مردم، و اصالت این کتاب آسمانی، خود در رسالتش تحوّل ایجاد می‌کرد؛ بی‌آنکه راه و روش دیگری را در پیش گیرد؛ راه و روش کسانی که مغالطه و وعده‌های دروغین و روشهای پر پیچ و خم خود را وسیله رسیدن به اهداف و مطامع خود قرار می‌دهند. به همین جهت است که قرآن تغییر و تحولی اساسی پدید آورد، نه تنها در اصول زندگی مردم و محور اندیشه‌های آنان بلکه در تحوّلات مختلف اجتماعی و روشهای نهضتها و جنبشهای آزادیبخش در جهان. زیرا رسم و عادت این بود که هر کس می‌خواست در کاری یا جریانی فعالیّت کند به وسیله‌ای که او را به هدف می‌رساند متوسل می‌شد.
امّا اسلام روش کار خود را از این سطح بسی بالاتر برد، و اصرار و تأکید نمود که وسیله رسیدن به یک هدف جزء لا ینفکّ از هدف است. مثلا کسی که می‌خواهد امر به معروف را هدف خویش سازد باید اقدامش هم از راه معروف باشد. این امیر مؤمنان علیه السلام است که به اهل عراق می‌فرماید: «من به آنچه شما را به اطاعت از آن دعوت می‌کنم کاملا آگاهم و آگاهتر از شما. و به آنچه می‌گویم خودم عمل می‌کنم».
در آن هنگام که «هانی بن عروة» از مسلم بن عقیل خواست که عبید اللّه بن
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 81
زیاد را در آن فرصت بسیار مناسب غافلگیر کند و او را بقتل رساند مسلم به هانی گفت: ما اهل بیتی هستیم که خیانت و ناجوانمردی را زشت و نکوهیده می‌داریم.
از آنجا که اجازه نیست خدای تعالی از طریق معصیت عبادت شود لذا قرآن هم در رسالتش برای آزاد کردن عقلها فقط بر پایه‌های کاملا روشن و راههای شرافت‌آور تکیه می‌نماید تا جهان انسان را جهانی متعالی و شایسته انسانها بسازد؛ در برابر جهان انسانی که مردمش بسوی سقوط و انحطاط و به زمان جاهلیت ننگ‌آور سیر می‌کنند.
قرآن با همین روشهای عالی و پایه‌های اساسی و قانونی توانست عقول و افکار مردم را از اسارتها رهائی بخشد، و زنجیرها را از پای آنان باز کند، و توانست در اندک زمانی بر بت‌پرستی و انواع مختلف شرک پیروز شود، و رکود فکری و جمود عقلی را به یک جنبش بزرگ اندیشه و تفکّر تبدیل کند؛ جنبش بزرگی که جهت بدست گرفتن حکومت جهان در زمینه‌های متعدّد فعالیّت و کوشش کرد، و امّت قرآن پیشرو تمام امّتهای روی زمین شد. از لحاظ مقام و منزلت عزیزترین، و از جهت علم و حکمت نیرومندترین، و از لحاظ هدایت و رشد عالیترین آنها گردید.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 83

فصل 3 نزول و تنزیل قرآن‌

اشاره

فصل 3 نزول و تنزیل قرآن
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا.
[فرقان/ 32] کافران گفتند: چرا قرآن (مانند تورات و انجیل) یکجا بر او نازل نشد. این بدان لحاظ است که قلب تو را محکم و پایدار کنیم. و قرآن را تدریجا بر تو خواندیم.
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ.
ما قرآن را در یک شب پر برکتی (شب قدر) نازل کردیم. ما همواره هشدار دهنده و انذار کننده بوده‌ایم. [دخان/ 3]
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 84
[خلاصه مطالب فصل] مقدّمه در باب زمان بعثت، معنی انزال قرآن و فرق آن با تنزیل 1- اثر نزول تدریجی در نشر دعوت اسلامی اوّل، تدرّج و ترتّب در موضوع رسالت دوّم، تدرّج و ترتّب در نشر رسالت سوّم، تدرّج و ترتّب در روشها و سبکهای قرآن چهارم، تدرّج و ترتّب در تشریع 2- حکمتهای نزول تدریجی اوّل، حکمتهائی که اختصاص به پیامبر دارد دوّم، حکمتهائی که اختصاص به قرآن دارد.
سوّم، حکمتهائی که اختصاص به مردم دارد

مقدّمه زمان بعثت، معنی انزال قرآن و فرق آن با تنزیل‌

مقدّمه زمان بعثت، معنی انزال قرآن و فرق آن با تنزیل
دو آیه زیر نزول همه قرآن کریم را یکجا در شب قدر و در ماه مبارک رمضان اعلام کرده است:
1- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ «1».
2- شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ «2».
و بعضی آیات نزول قرآن را بصورت تدریجی در طول سالها از حیات پیامبر اکرم (ص) می‌فهماند «3».
1- وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا «4».
ما قرآنی بر تو نازل کردیم که بصورت آیات جدا از هم می‌باشد تا آن را
__________________________________________________
(1) قدر/ 1.
(2) بقره/ 185.
(3) این مدّت از بعثت تا رحلت آن حضرت حدود بیست و سه سال می‌باشد.
(4) اسری/ 106
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 85
تدریجا و با آرامش تمام بر مردم بخوانی [تا در نتیجه جذب دلها و مورد دقّت و تأمل افکار شود. محقّقا، ما آن را بصورت تدریجی نازل کردیم.
2- وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ «1»: آنان که راه کفر در پیش گرفتند [از اهل کتاب و غیر آنها] گفتند چرا قرآن، همه آیاتش یکجا بر این شخص نازل نشد؟! پاسخ این است که: قرآن این‌گونه نازل می‌شود تا بدین طریق قلب تو پیامبر گرامی را تدریجا پایدار و استوار و ثابت گردانیم.
می‌دانیم که رسول امین (ص) در بیست و هفتم ماه رجب (بنا بر قویترین روایات) مبعوث و مأمور به تبلیغ رسالت شد، و اوّلین آیاتی که از قرآن بر آن حضرت نازل گردید همان آیاتی است که حاوی معنی بعثت شریف است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ «2»: بخوان به نام پروردگارت که همه جهانها و جهانیان را آفرید. انسان را از خون بسته‌ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت بسیار بزرگوار است. همان خدائی که بوسیله قلم دانشهائی را به انسان آموخت. و به او استعداد فهم را عطا کرد که خود نمی‌توانست فهم و ادراک نماید.
و بعد از آن سوره مدّثّر نازل شده است. از اینجا کاملا روشن می‌شود که قرآن در شب قدر، در ماه مبارک رمضان نازل گردیده، و نزول تدریجی آن در طول بعثت نبوی انجام یافته است، و اوّلین آیاتی که نازل گردید در ماه رجب بود. امّا چگونه می‌شود میان این دو موضوع را ارتباط داد؟ پاسخ این است که میان انزال و تنزیل فرق است. بیان مطلب این است که: معنی نزول ورود و فرود از مقامی عالی است به مکانی دانی. این مقام عالی گاهی مکانی است. چنانکه گفته می‌شود: علا الطّیر، یعنی پرنده از روی زمین اوج گرفت. و گاهی شأنی و مقامی است. چنانکه گفته می‌شود: علا مستوی الطّلبة. یعنی: دانشجویان معارفشان زیاد و معلوماتشان بالا رفت.
پس کلمه نزول اشاره به این است که رسول خدا (ص) قرآن کریم را از مقامی بسیار عالی اخذ کرده است. یعنی خدای تعالی تعبیر از وحی خود را بوسیله کلمه نزول آورده است. بعلاوه، بین انزال و تنزیل با وجود دلالت این دو کلمه بر معنی فرود و ورود فرق بسیار است، و اگر معنی انزال و تنزیل روشن شود تعارضی میان آیات باقی نمی‌ماند، و معنی انزال در آیه: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، و آیه: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، همان نزول دفعی و کلّی همه آیات قرآن می‌شود بر قلب پیامبر؛ همان نظری که بسیاری از دانشمندان علوم قرآن برآنند. یعنی قرآن در شب قدر بصورت یکجا و دفعة واحدة به آسمان دنیا نازل شد و پس از آن بصورت تدریج. زرکشی گوید: این نظر مشهورتر و
__________________________________________________
(1) فرقان/ 32.
(2) علق/ 1- 5
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 86
صحیحتر است. و بسیاری دیگر از علما همین رأی را دارند «1».
معلوم است که هدف از انزال قرآن بطور یکجا، برای اوّلین بار این بود که ابتدا شخص پیغمبر را به معارف عظیم الهی و اسرار بزرگ عالم وجود بینا و آگاه گرداند، و قلب او از علوم قرآنی و حقائق عالی کاملا آماده و سرشار گردد.
بنا بر این در آیه شریفه: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا «2»، و آیه شریفه: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ، وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا، و نظیر این آیات مقصود از لفظ تنزیل غالبا نزول قرآن بصورت تدریجی است. ابن عباس گوید: قرآن بصورت یکجا و جملة واحدة در شب قدر به آسمان دنیا نازل گردید و پس از آن ظرف بیست و سه سال تدریجا به مردم ابلاغ شد «3». هم او گوید که مقصود از الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ این است که جبرئیل قرآن را یکجا به آسمان دنیا آورده، و پس از آن روز بروز بصورت آیه، آیه؛ یا چند آیه چند آیه، و سوره سوره بر محمّد (ص) نازل کرده است «4».
البتّه نزول تدریجی قرآن حکمتهائی در بر داشته است. از آن جمله: تربیت و پرورش و هدایت امّت، و جایگیر ساختن این هدایت و پرورش از جهت عمل تا تدریجا مسلمانها بتوانند خود را ملزم به دستورها و احکام قرآن کنند. حکمتهای دیگری هم داشته که در مبحث بعد آنها را کاملا مورد بررسی قرار خواهیم داد.
از اینجا می‌فهمیم که آیه شریفه: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ، ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ «5»: اشاره به همین موضوع می‌کند که قرآن مطالبش حکیمانه تنظیم شده است، و خدای تعالی آن را یکجا بر رسول خود نازل فرموده، و سپس در خلال مدت دعوت و بعثت که آیات بصورت متفرّق بر پیامبر نازل می‌گردید آنرا جدا جدا و فصل فصل کرده است.
ترجمه آیه: این قرآن مجموعه و کتابی عظیم است. آیاتش بر اساس علم و حکمت نهاده شده در عین حال فصل فصل تشریح گردیده است.
از این بیان نیز روشن می‌شود که وقتی آیات و سوره‌ها تدریجا بر پیامبر (ص) نازل می‌شد، چون قرآن قبل از آن بصورت یکجا بر قلب پیامبر نازل شده بود پیامبر زمینه اطلاع و علم به مطلب را داشته است. و این همان موضوعی است که آیه زیر به آن اشاره می‌کند:
__________________________________________________
(1) البرهان، ج 1- ص 228.
(2) انسان/ 23.
(3) کتاب فضائل القرآن از ابن کثیر- ص 2.
(4) تنویر المقیاس: تفسیر ابن عباس- چاپ شده همراه با کتاب الدّر المنثور از سیوطی ج 1 ص 86.
(5) هود/ 1
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 87
وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً «1»: ای رسول، نسبت به تلاوت آیات بر مردم عجله مکن پیش از آنکه وحی آیات بر تو تمام شود، و دست به دعا بر دار و بگو: ای پروردگارم به علم و دانش من بیفزای.
این آیه و نظائر آن کاملا آشکار می‌سازد که رسول خدا (ص) در آن وقت نسبت به آنچه در آینده بایستی بر او نازل شود علم داشته است، و لذا خدای تعالی او را از عجله در قرائت آیات قبل از انجام وحی نهی فرموده است «2».

مبحث 1 اثر نزول تدریجی قرآن در نشر دعوت اسلامی‌

اشاره

مبحث 1 اثر نزول تدریجی قرآن در نشر دعوت اسلامی
تحوّلات و تغییرات اجتماعی و فردی یک کار مکانیکی نیست بلکه حرکتی دینامیکی است که بموجب آن باطن و محتوای درونی انسانها تغییر می‌یابد، و بواسطه آن مظاهر کلّی و عمومی اجتماع هم تغییر می‌کند. بدین جهت باید بدانیم، که مهمترین شرط موفقیّت یک تفکّر انقلابی و تحوّلی این است که به فطرت انسان راه یابد. و با آن هماهنگ و متناسب شود، و با خواستها و نیازهای ضروری او مغایر نباشد و گرنه دیر یا زود با شکست روبرو خواهد گشت.
ما سالها زندگی کرده‌ایم و بسیاری از طرحهای انقلابی را که معمولا در فضای انسانیت مطرح می‌شود شنیده‌ایم؛ به امید آنکه با این طرحها سعادت و امنیت فرد تأمین شود، و اجتماع را هم در بر گیرد. ولی چه زود این طرحها همچون حباب با اندک تکانی از هم گسست و نابود گشت. و یا بصورت نظریاتی در آمد که تنها در دل کتابها باقی ماند، و در عالم عمل و واقع زندگی اثری مثبت بر جای نگذاشت. امّا آنچه کاملا روشن و آشکار است، و بسیار شگفت‌آور است همان طرح اسلامی بوده که خصائص ذاتی و نتایج عملی و اجرائی را داشته است؛ طرحی که در قانونگذاریش دارای چنان وسعت و عمقی است که همه فعّالیتهای فردی و اجتماعی انسانها را شامل می‌شود. و نیز دارای چنان سرعت عجیبی است که در خلال طرح برنامه‌هایش توانسته است عقاید و قوانینش را عینیّت و واقعیت دهد، و ارزشها و نمونه‌های عالی و
__________________________________________________
(1) طه/ 114.
(2) تفسیر المیزان، ج 2 ص 12
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 88
تحقق اهدافش را نمودار سازد. طرح اسلامی با چنین موفّقیتهائی از سایر مکتبها ممتاز و منحصر شد، و پیروزی بزرگی را در میدان زندگی انسانی ثبت کرد که جامعه انسانی تا امروز هم نظیرش را ندیده است. این طریقه بی‌نظیر را که رسالت اسلامی در تحوّل جامعه لباس عمل پوشانیده هیچ نوع نقصی را همراه نداشته است؛ نقصهائی از قبیل انجام کار بدون هدف یا محرّک، یا انجام کار بدون تهیّه زمینه و مقدّمه آن، و یا رسیدن به مقصودی از روی تصادف و اتّفاق. بلکه این رسالت با اندازه‌گیری دقیق از همه جهات، از جانب خدای بسیار دانا و آگاه طرح‌ریزی شده است. بهمین جهت برای بشریّت عالیترین تمدّنهای روی زمین را آورده است. اگر راه و روش دعوت اسلامی را کاملا بررسی کنیم می‌یابیم که این دعوت بزرگ در سه زمینه بصورت تدرّج و ترتّب شروع شد.

اوّل- تدرّج و ترتّب در موضوع رسالت:

اوّل- تدرّج و ترتّب در موضوع رسالت:
اسلام ابتدا به تغییر عقاید مردم و افکار آنان پرداخت. و آنگاه برای آنان قوانین و تعالیمی که فرد و اجتماع را نظم دهد وضع نمود. زیرا برای انسان آسان است اندیشه‌ای را که سابقا به آن متّکی بوده است تغییر دهد، و از اندیشه جدیدی که دلیل بر رجحان آن داشته باشد پیروی کند در حالی که برای او بسیار دشوار است روش ارتباطها و رفتارهائی را که بر او غالب شده و بدان خو گرفته است بزودی عوض کند. همین قضیّه را از دقّت در آیاتی که در مکّه نازل شده است بطور روشن در می‌یابیم. زیرا این آیات بطور کلّی آیات مربوط به عقاید است. امّا آیاتی که پس از هجرت نازل گردیده است غالبا تشریعی و مربوط به اعمال و رفتارهاست.

دوّم- تدرّج و ترتّب در نشر رسالت:

دوّم- تدرّج و ترتّب در نشر رسالت:
رسول خدا (ص) رسالت پر ارج خود را با دعوت از خانواده نزدیکش آغاز نمود: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ: ای رسول، خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن.
آنگاه پیامبر دعوت را گسترش داد و به مردم اطراف خویش رسانید: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ: ای پیامبر، آنچه را که مأمور ابلاغ آن می‌باشی قاطعانه
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 89
و روشن بیان کن و از مشرکان روی بگردان (و به آنها و قدرت آنها اعتنا مکن).
سپس سلاطین و رؤسای «1» عالم را مخاطب ساخت و اسلام را به آنان پیشنهاد نمود. زیرا او رسول خدا بر همه مردم جهان است: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً «2»: ما تو را نفرستادیم جز بر همه مردم و همه جوامع بشری که بشارت دهند و انذار کننده باشی.
آنچه شایسته است یادآوری و تأکید شود این است که خاصیّت و طبیعت رسالت اسلام از همان روز نخستین متعلق به تمام جهانیان بوده و تا روز قیامت هم این‌گونه است. لکن در انجام این رسالت تدرّج و ترتّب صورت گرفته است آنهم بشکل یک طریقه طبیعی و همراه با ضمانت موفّقیّت و پیروزی. این مطلب چنان نیست که بعضی شرقشناسان از روی افتراء و تهمت گویند: رسول خدا در ابتدای کار به مردم و به کار حکومت نیندیشیده، و توجّه و قصدش تنها به خانواده و فامیلش بوده، و هنگامی که اوضاع برایش هموار گشت رسالتش را گسترش داد و دعوتش را منتشر و حکومتش را پا بر جا ساخت. این افترائی است که از اساسش مردود، و بطلان آن بنا به تصریحات قرآن کریم کاملا روشن است.

سوّم- تدرّج و ترتّب در روشها و سبکهای قرآن:

سوّم- تدرّج و ترتّب در روشها و سبکهای قرآن:
رسول خدا (ص) ابتدا دعوت خود را با گفتار خوش و با روش ارشاد و با نصایح مؤثّر شروع کرد. بعد از این مرحله به موضعگیریهای منفی و قطع رابطه مسالمت آمیز با دشمنان اسلام، و باز داشتن مسلمانان از تمایل به آنان، یا از دوستی با مخالفان اسلام پرداخت. و در مرحله بعد شروع کرد به مقاومت در برابر تجاوزگران؛ با کسانی که در راه پیشرفت این رسالت درخشان ایجاد سدّ می‌کردند؛ و مانع می‌شدند مردم به این دعوت حیاتبخش گوش فرا دهند. این تدرّج و ترتب از آیاتی که در آن رسول خدا را دعوت به پایداری می‌کند کاملا آشکار می‌شود، و نیز از آیاتی که خدای تعالی به رسولش تسلی می‌دهد تا در برابر آزارهای قریش رنجیده خاطر نگردد: قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ «3»: ای پیامبر، ما بحقیقت می‌دانیم که
__________________________________________________
(1) کتاب: تفسیرنا، فصل التنظیم الدولی، رسائل النّبیّ (ص) الی الملوک و الرّؤساء.
(2) سبا/ 28.
(3) انعام/ 33
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 90
سخنان کافران و ظالمان تو را غمگین می‌سازد (ولی غم مخور و بدان که) آنها تو را تکذیب نمی‌کنند بلکه این ظالمان آیات خدا را انکار می‌نمایند.
بعد از این دو مرحله خدای تعالی در مورد کسانی که با مسلمانان به مبارزه بر می‌خیزند اجازه جهاد و مبارزه داد، و لذا رسول خدا (ص) برای حمایت از مسلمانان در برابر دشمنان و فراهم ساختن محیط برای تبلیغ و نشر اسلام وارد در کار دفاع شرعی و قانونی شد. رعایت این مراتب و مراحل در زمینه‌های سه‌گانه‌اش عالیترین تأثیر را جهت گسترش اسلام در جهان و نفوذ آن در دل ملّتهای دیگر داشته است. بطوری که در اکثر بلاد که اسلام آنها را آزاد کرد هیچ‌گونه مقابله و مقاومتی که قابل ذکر باشد از طرف ملّتها ابراز نشد.
طریقه تدریجی که اسلام به موجب آن رسالت خود را در هدایت مردم و سازمان دادن وسیع و کامل مسلمانان ایفا کرد برای آن بود که یک حقیقت تابناک را مجسّم سازد و آن اینکه: اسلام قانون شایسته‌تر و عالیتر برای انسانهاست؛ به اعتبار آنکه دین فطرت است، و آئین عقل و اندیشه و مکتب فضائل است: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ «1»: چهره خود را متوجّه آئین خالص پروردگار کن. این دین فطرت است که خالق جهان انسان را بر همین فطرت آفریده است. در آفرینش خدا هیچ‌گونه دگرگونی وجود ندارد. دین محکم و آئین استوار همان است که بر فطرت بنا شده باشد. ولی اکثر مردم این مطلب را نمی‌دانند.
طریقه یاد شده برای نزول تدریجی قرآن نتیجه‌اش حتمی بود زیرا روشن است که اگر قرآن بصورت یکجا نازل می‌گشت تکلیف مردم هم نسبت به آن بصورت یکجا و دفعة واحدة واجب می‌گشت، و جریان کارها بر خلاف آنچه انجام پذیرفت میشد. امّا حکمت خدای عزّ و جلّ و لطفش به مردم بر نزول تدریجی آیات تمام کارها را بر مردم آسان نمود، و پیروزی و موفقیت را برای رسالت و انتشار سریع اسلام تضمین کرد.

چهارم- تدرّج و ترتّب تشریعی:

چهارم- تدرّج و ترتّب تشریعی:
نزول تدریجی آیات عاملی بود برای دور داشتن اجتماع از تکانهای شدید اجتماعی، و جلوگیری از مخالفتهای تند و خشونت‌بار. اگر قرآن در پی وقایع و حوادث، و هماهنگ با گسترش و توسعه‌ای که طبیعت اجتماع ایجاب می‌کند نازل نمیشد احتمال وقوع خشونتهای تند و
__________________________________________________
(1) روم/ 30
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 91
عکس العملهای سخت می‌رفت «1».
بنا بر این رسالت اسلامی عموما و رسالت قرآن خصوصا، با دادن مهلتهای متعدّد مردم را آرام آرام به قوانینی که موافق با تحوّل و تغییر آنها بود یاری نمود. زیرا آنچه را که قرآن کریم آورد شامل تمام جنبه‌های زندگی می‌شد، و حکمت اقتضا نمی‌کرد که قانونی پیش روی مردم گذاشته شود که تمام عقاید و روابط و معاملات و اخلاقیّات آنان را یکجا و یکباره شامل گردد. اگر این چنین عمل می‌شد اصلا قرآن به قلبها نفوذ نمی‌یافت، و آن نیروی بزرگ بصورت یک قدرت غالب و مسلّط بر مردم در می‌آمد، و مردم با سرعت هر چه بیشتر از آنچه به اجبار به آنان تحمیل شده بود بر می‌گشتند. در حالی که ما می‌بینیم عقیده و وابستگی به اسلام در دل مسلمانان بخوبی جای گرفت؛ با وجود تمام رنجها و تکانهائی که بر اثر وفات رسول خدا پیش آمد، و تا امروز هم برای جامعه مسلمان ایجاد شده است. زیرا اسلام قلوب مسلمانان را سرشار از ایمان و محبت و اخلاص کرد؛ طوری که گوئی محبّت و ایمان با خونشان در آمیخت، و در رگها و شریانهاشان نفوذ یافت.

مبحث 2 حکمتهای نزول تدریجی قرآن‌

اشاره

مبحث 2 حکمتهای نزول تدریجی قرآن
با طرح مطالبی که بیان آن گذشت کاملا متوجّه می‌شویم که تدریج در نزول آیات با مقتضیات و تحوّلات طبیعی اجتماع پیوندی محکم و ناگسستنی دارد. در عین حال روش متین اسلام را در امور اجتماعی کاملا روشن میسازد، بخصوص که خود قرآن
__________________________________________________
(1) شرقشناسان در باره عده آنها که در عهد ابی بکر مرتد شوند بعنوان طعن به اسلام مبالغه کرده‌اند در حالی که جریان آن گونه که آنها گفته‌اند نبوده است. بلکه افرادی چند در شبه جزیره عربستان مرتد شدند، و جماعتی از بیعت با خلیفه خودداری کردند، و قبائلی هم بت‌پرست که قبلا اسلام نیاورده بودند بر خلیفه شوریدند تا آنجا که از یکی از اسیران شنیده شد که می‌گفت: من تاکنون یک لحظه هم ایمان نیاورده‌ام. و عدّه‌ای دیگر هم بودند که از دادن زکات خودداری کردند که ابو بکر گفت: «اگر آنها زکات سالانه شتران و گوسفندان خود را ندهند با آنها به نبرد خواهم پرداخت» و این نبرد هم واقع شد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 92
هم نمونه‌ها و نمودارهائی از منبع اسلامی به دست ما می‌دهد.
این نزول تدریجی تنها بلحاظ حکمتهائی بوده است که مشیّت خدای تعالی آن را ایجاب نموده و علم الهی که بر همه چیز محیط است و برای هر چیزی اندازه معیّنی قرار داده به آن احاطه یافته است. و ما اگر چه به تمام حقایق این حکمتها آگاه نمی‌باشیم امّا در اینجا بعض آنها را یادآور می‌شویم، و آن مقدار مطالبی را ذکر میکنیم که عقول و افکارمان بدان راه یافته است بی‌آنکه مدّعی باشیم آنچه را ادراک می‌کنیم همان حقایق شرعی ثابت و قطعی است.
حکمتهای مورد بحث را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: حکمتهائی که به رسول خدا اختصاص دارد، و آنچه به قرآن اختصاص می‌یابد، و حکمتهائی که مخصوص به مردم است. اینک توضیح در باب هر یک:

اول- [حکمتهائی که به رسول خدا (ص) اختصاص می‌یابد]

1-

1-
بیان عظمت مقام پیامبر (ص):
نزول قرآن بطور یکجا در شب قدر، در ماه مبارک رمضان، و تکرار و تجدید وحی بر پیامبر از زمان بعثت مبارک تا وفات، از بزرگی مقام و منزلت پیامبر در پیشگاه خدای تعالی و از لطف و عنایت خاص خدا به آن حضرت پرده بر می‌دارد. زیرا طبیعی است که محبّ همیشه خواهان هر چه بیشتر دیدار با محبوب خویش است و شوق فراوانی دارد که آمد و شدش با او زیاد و زیادتر باشد.

2-

2-
تقویت و تثبیّت قلب رسول (ص):
می‌دانیم که رسول خدا (ص) بشری بود، امّا بشری که تحوّل و تغییر در حیات جامعه انسانی به او وابسته شده است. تغییر و تحولی که تا روز قیامت تداوم و استمرار می‌یابد، و ستونهای تمدّنی که باید در تمام روزگار سالم و صحیح باقی بماند بنیانگذاری کند، و رسالت همه کتب آسمانی را تا آنگاه که آن را تحقّق بخشد، و بر همه مکتبهای جهان پیروزی و غلبه دهد بر دوش گیرد. با وجود این مسئولیّت عظیم که بر دوش رسول خدا نهاده شده است می‌بینیم که دستش از مال خالی است و جز عدّه بسیار اندکی یار و یاور دیگری ندارد. از عوامل تحول و تغییر اوضاع چیزی در اختیارش نیست جز همان اصالت رسالتش که بر دوش
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 93
گرفته، و نیروی ایمانی که از روح و شخصیّتی بزرگ سخن می‌گوید. آری هیچ کس از مردم یاور او نیست جز عدّه انگشت شماری از برگزیدگان خانواده‌اش. سایر افراد قبیله او و تمام مردم اطرافش به مخالفت با او بر می‌خیزند، و در آزار و اذیّت و خشونت و لجاجتی که به وصف نمی‌آید در مقابله با دعوت او از پای نمی‌نشینند. بدون شک انجام چنین رسالت بزرگی بسیار سخت و دشوار است. حتّی فوق طاقت بشری است.
لذا چاره‌ای جز امداد غیبی و دائمی از جانب پروردگار جهان نمی‌باشد تا این دین کامل گردد و نعمت تمام شود، و اسلام در دلها جای خویش باز کند، و سرزمینها را فرا گیرد. آری این امداد دائمی و غیبی همان یاری و لطف الهی بود. هر زمان سختیها و رنجها بر رسول خدا (ص) هجوم می‌آورد آیه‌های تسلّی‌بخش و نویدهای پیروزی برای قلب پاک و تابناک او، دلگرمی و امید و قدرت بهمراه می‌آورد.
چه بسیار که جبرئیل بر پیامبر نازل می‌شد و او را اطمینان قلب می‌داد:
وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا «1»: ای رسول، در برابر آنچه دشمنان حق می‌گویند پایدار باش و بطریق شایسته‌ای خود را از آنان دور بدار.
فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ «2»: ای رسول، (در راه هدایت مردم) صبر و پایداری کن همان‌گونه که رسولان اولوالعزم (پیش از تو) پایداری و صبر کردند.
فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ «3»: ای رسول، نفس شریف خویش را برای این مردم نادان به اندوه و حسرت مینداز که خدا به آنچه اینان انجام می‌دهند کاملا عالم و آگاه است.
وحی خدا تهمتهائی را که از جانب دشمنان به رسول خدا متوجّه می‌شد از او برطرف می‌نمود. از جمله آیاتی که در این زمینه نازل گردید این آیه است: قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا «4»: رسولان پیش از تو نیز تکذیب شدند ولی مقاومت و پایداری در مقابل تکذیب مردم نمودند. آنها بسی مورد آزار مردم واقع شدند تا آن زمان که یاری و نصرت ما بسوی رسولان فرا رسید.

3-

3-
آسان ساختن حفظ قرآن در سینه‌ها:
می‌دانیم که رسول خدا امّی بود، نه می‌خواند و نه می‌نوشت. نزول تدریجی قرآن حفظ کردن و بخاطر سپردن آیات قرآنی
__________________________________________________
(1) مزّمّل/ 10.
(2) احقاف/ 25.
(3) فاطر/ 8.
(4) انعام/ 34.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 94
را بر پیغمبر آسان کرد. امّا انبیای دیگر چنین نبودند. آنها هم می‌خواندند و هم می‌نوشتند و لذا حفظ کردن قوانین و رهنمودهائی که بر آنها نازل می‌شد بر ایشان مقدور بود. بطوری که تورات کنونی حکایت می‌کند موسی (ع) نویسنده بود. در تورات آمده است که: [خدا به موسی فرمود: این کلمات را برای خود بنویس زیرا من طبق همین کلمات با تو پیمان می‌بندم. پیمانی جدّی و قاطع ... پس موسی کلمات این پیمان را که همان ده فرمان است بر روی دو لوح نوشت.] «1»
فرّاء «2» در معنی آیه شریفه: وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً. کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ، گوید: این آیه حکایت قول مشرکان است که می‌گفتند:
چرا قرآن بر پیغمبر یکجا نازل نشده آنچنانکه تورات بر موسی نازل گردیده است؟
خدای تعالی در جواب آنان فرمود: ای پیامبر، اینکه قرآن را بتدریج بر تو القاء کردیم برای آن بود که قلب تو را جهت گرفتن حقایق سنگین و بزرگ آفرینش آماده و نیرومند و ثابت گردانیم. و نیز گفته‌اند که جمله: لنثبّت به فؤادک- یعنی: تا تو آن را به خاطر بسپاری. زیرا پیامبر (ص) امّی بود، نه می‌خواند و نه می‌نوشت لذا خدای تعالی قرآن را برایش قسمت قسمت و فصل فصل نمود تا حفظ آن در قلب حضرتش کاملا جایگیر شود؛ بخلاف انبیای دیگر که می‌توانستند بخوانند و بنویسند و حفظ کردن بر ایشان کاملا مقدور بود «3».
باید دانست که خدای تعالی پیامبر ما را در نزول قرآن بصورت یکجا با سایر انبیا در یک سطح قرار داده امّا در خصوص نزول تدریجی قرآن او را بر سایر انبیا فضیلت بخشیده است. و این برای آن است که پیامبر عزیز با نزول تدریجی آیات بتواند قرآن را کاملا به خاطر بسپارد. زیرا طبیعی است که تدریجی بودن نزول وحی در هر جریان تازه‌ای که پیش می‌آمد نشانه توجّه بیشتری به شخص رسول بود. چنانکه می‌دانیم این جریان خوشحالی و نشاط فراوانی را در قلب پیغمبر بر می‌انگیخت.
ناگفته نماند که امّی بودن هم در خصوص پیامبر خاتم خصوصیّت و وصفی است که موقف و مقام او را بالا می‌برد؛ و اعجاز قرآن را با جلوه و روشنی تمام آشکارتر
__________________________________________________
(1) تورات، سفر خروج، الاصحاح، 27/ 28/ 34.
(2) ابو زکریّا یحیی بن زیاد، صاحب معانی القرآن، ج 2، ص 267.
(3) معترک الاقرآن، از سیوطی، ج 2، ص 206
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 95
می‌سازد. زیرا خواندن و نوشتن وسیله‌ای است برای دانستن نه آنکه ذاتا هدف باشد.
و پیامبر اسلام کتاب و قانونی را آورده که هیچ پیامبر و رسولی قبل از او نیاورده است، و پس از او هم نخواهد آورد؛ بجهت گسترش این قانون تابناک و شمول و جامعیّت و عالی بودن آن. و اگر پیامبر اسلام می‌خواند و می‌نوشت مسلّما این موقف و مقامی که دانشمندان عالم را به شگفت واداشته است احراز نمی‌کرد

دوم- [حکمتهائی که اختصاص به قرآن دارد]

اشاره

دوم- [حکمتهائی که اختصاص به قرآن دارد]

1-

1-
بیان اعجاز:
گفتیم که قرآن بصورت یک آیه یا دو آیه یا ده آیه در طول مدتی نزدیک به بیست و سه سال نازل گردید. این آیات با یک سبک و یک اسلوب، و در یک سطح و یک افق بود؛ بی‌آنکه کوچکترین تعارض و اختلافی در بین آیات وجود داشته باشد. و حال آنکه قرآن در خلال نزول تدریجی خود با جریانهای سخت و مختلفی روبرو بود؛ جریانهائی که برای رسول خدا پیش می‌آمد، چه در حال سختی و رنج، و چه در وضع خوشی و راحت. این جریانها هیچ‌گونه تأثیری بر روی قرآن نگذاشت، و هیچ تأثری از انواع تأثرات بشری که حوادث بزرگ را بر می‌انگیخت در آن پدید نیاورد. و این خود برای بیان عظمت قرآن بسیار روشن، و برای اثبات اعجاز و وحی قرآن مطلبی بسیار متین و مستدلّ است؛ در عین حال که در طول این سالها جهان بشریت را به آوردن سوره‌ای نظیر قرآن به معارضه و شبیه گوئی می‌طلبد

2-

2-
بیان خصوصیات قرآن از جنبه عملی و اجرائی:
قرآن همانند یک کتاب نظری و عملی ساخته فکر بشر نبوده تا در اجتماع طرح شود و تأثیر و تأثراتی نظیر فعل و انفعالات شیمیائی بر روی آن انجام گیرد، و بر اثر آزمایشهائی که از آن نتایجی گرفته می‌شود اصلاحات و تصرّفاتی در آن لازم آید، و نقض و ابرام مطالب آن به تمرین و ممارست گذاشته شود. این نوع کتابها در ردیف اموری است که از عقل بشری زائیده می‌شود. و چون عقل محدود است آنچه از آن پدید می‌آید طبعا محدود خواهد بود. امّا قرآن کتابی است از جانب آفریننده‌ای توانا و حکیم. خالقی عالم و آگاه: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ «1».
__________________________________________________
(1) هود/ 2
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 96
در حقیقت قرآن آمده است تا در زندگی انسان وارد شود و اجرا گردد، و مردم بوسیله آن راه صحیح زندگی را بیابند. قرآن آمده است تا امور مربوط به معاش و معاد مردم را نظم و سامان دهد. و حقوق و وظائف فرد و جامعه را بیان کند، و موازین انصاف و عدل را در میان مردم بر پا دارد. لذا لازمه چنین کتاب آن است که با تحوّلات و تطوّرات تدریجی اجتماعات هماهنگ و با سنّت و قانون خدا مطابقت داشته باشد. نزول تدریجی قرآن بر اساس همین سنّت و قانون انجام یافت. و آیات و حقایق آن برای مردم تدریجا آمد تا مردم بموجب تدریجی بودن آن تحوّل و تغییری ریشه‌دار پیدا کنند. پس جنبه عملی در قرآن تنها در زمینه قوانین و احکامی که آورده است نیست بلکه جنبه عملی قرآن نیز در طریقه یا اسلوبی است که با نزول تدریجی آن انجام پذیرفته است. و اگر این روش و اسلوب نبود هیچ‌گاه قرآن به نشان عملی بودنش ممتاز نمی‌شد.

3-

3-
نزدیک بودن زمان وحی به زمان وقوع جریانات:
از اموری که در نزول تدریجی قرآن مورد توجّه قرار گرفته است نزدیک بودن وحی است به وقایع و حوادث.
زیرا تأثیری که یک حکم در پی رویدادی یا به هنگام نیاز مردم به آن حکم دارد در مورد طرح نظری آن موضوع نخواهد داشت؛ خواه این تأثیر اجتماعی باشد یا مربوط به عقیده و اندیشه.
مثلا: وقتی که آیه‌ای در باره اسیران جنگی نازل می‌شود و مسلمانان چنین اسیرانی را ندارند عمل به آن حکم واگذار به آینده خواهد شد. امّا اگر چنین آیه‌ای در پی اسیر شدن مشرکان نازل شود و مسلمانان تا آن لحظه ندانند که آیا باید فدیه بگیرند، یا بدون قید و شرط اسیران را آزاد کنند، و یا بصورت دیگر؟- تردیدی نیست که نزول قرآن در چنان موقعی بر اساس نیاز، و بهمراه آن رویداد از یک اثر عملی برخوردار خواهد بود. و معلوم است که نزول آیه‌ای از قرآن بصورت نظری، و صرف‌نظر از نیازهای فوری، آن اثر را نخواهد داشت. بنا بر این وقتی قرآن تدریجا نازل شود تا با توجه به واقعه روز، با جریاناتی هم که بعدا پیش می‌آید همگامی و هماهنگی نماید نتیجه‌اش این خواهد بود که نصوص و احکام تشریعی آن بصورت کلّی و کامل باقی میماند، و اختصاص به همان واقعه‌ای که آیه بجهت آن نازل شده است نمی‌یابد بلکه مطابق قاعده مشهور می‌شود که: عنایت به عموم لفظ است نه تنها به خصوص سبب.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 97

سوم- [حکمتهائی که اختصاص به مردم دارد]

1-

1-
نیروی الزام و اقناع:
نزول تدریجی قرآن برای حکم نازلشده در یک جریان، به اعتبار آنکه حکم خداست که در آن جریان و در آن اوضاع و شرائط نازل شده است نیروی الزام آوری را پدید آورد، و نیروی رضامندی و تسلیم فوق العاده‌ای را نسبت به آن حکم، در هنگام وقوع آن جریان به مردم عطا کرد.
این هماهنگی زمانی میان حکمی که آیه بجهت آن نازل شده با آن جریان و حادثه رشته محکمی بود برای اطاعت و اجرای آن حکم؛ همان امری که رابطه متقابل، و تلازم میان قانون دین و اجرای آن را پدید می‌آورد. و لذا مسلمانان وقتی ده آیه از آیات خدا را می‌شنیدند برای عمل به آن ده آیه با علاقه شدیدی شروع به عمل و اجرای حکم می‌کردند، و بعد از عمل به آن حکم برای عمل و اطاعت اضافه از ده آیه مذکور مراجعت می‌نمودند. اگر نزول قرآن بصورت یکجا انجام می‌گرفت چنین امری اصلا تحقّق نمی‌یافت.

2-

2-
پیوند مسلمانان با منبع قانونگذاری:
از حکمتهای عجیب قرآن کریم آنکه مسلمانان طوری شدند که وقتی جریانی بوقوع می‌پیوست دیدگان خود را به نزول وحی می‌دوختند، و در انتظار نزول حکم خدای تعالی بودند. این امر خود وسیله مطمئنّی برای ارتباط مردم به مصدر قانونگذاری و خاضع ساختن مسلمانان به اراده خالق قانونگذارشان بود؛ یعنی همان خدای سبحانه و تعالی.

3-

3-
رفع موانع در راه حکومت و قانون دین:
نزول تدریجی قرآن موجب شد که قانون و حکومت دین کم کم بر مردم سایه افکند بی‌آنکه مردم کوچکترین ناراحتی و مشکل و مانعی را احساس کنند. آنان خودشان به دستورهای اسلام عمل می‌کردند و تدریجا در راه و روش زندگی سنّتی خود از عادات جاهلیّت بدون هیچ اکراه و اجباری جدا می‌شدند. در حالی که اگر قرآن یکجا نازل می‌شد و مردم را بصورت کلّی وا می‌داشت بدون شک نسبت به آن احساس سنگینی و رنج می‌نمودند، و بهره آنها از قرآن جز اندوه و تنگی و اکراه و مشقّت چیز دیگری نبود:
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 98
وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا.
بطور خلاصه، بار دیگر می‌گوئیم که: این حکمتها تماما اندیشه‌های اسلامی است، و ما آنها را بنا بر اطّلاعی که از حقایق قرآن و اهداف این دین شریف و از روش زندگی پیغمبر گرامی بدست آوردیم در اینجا یادآور شدیم. و خدای تعالی دانا و آگاه بر همه اسرار و حقایق است.
از جمله مطالبی که لازم است به حکمتهای فوق اضافه کنیم این است که:
قرآن متضمّن ناسخ و منسوخ نیز هست. و این مطلب نیز اقتضا می‌کرد که قرآن بتدریج نازل گردد. این مبحث در فصل مربوط به ناسخ و منسوخ مفصلا مورد بررسی قرار خواهد گرفت. همچنین قرآن حاوی پاسخ به پرسشها و یا انکار موضوعاتی است که گاه در ذهنها پدید می‌آید و به آن پرسش یا انکار جواب می‌دهد.
تمام اینها اقتضا می‌کند که نزول قرآن تدریجی باشد. البتّه در علم خدای تعالی راجع به تدریجی بودن نزول آیات حکمتهای دیگری هم هست که ما هنوز به آن احاطه علمی نیافته‌ایم: وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 99

فصل 4 نخستین آیات و آخرین آیات نازلشده‌

اشاره

فصل 4 نخستین آیات و آخرین آیات نازلشده
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ ... [علق. 1- 3]
بخوان به نام پروردگارت که انسان را از نوعی خون بسته آفرید. بخوان و پروردگارت بسی کریم و بزرگوار است.
یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ ... [مدّثّر 1 تا 3] ای رسول ما، که خود را به لباس در پیچیده‌ای برخیز و مردم را به اندرز و پند هشدار ده و خدا ترس گردان. و خدا را به بزرگی و کبریائی یاد کن.
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً. [نصر 1 تا 3] هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرارسد و مشاهده کنی که مردم گروه گروه به دین خدا در آیند، در آن زمان پروردگار خویش را همراه با تسبیح، حمد و ستایش گوی و از او طلب مغفرت نمای، که او همیشه توبه‌پذیر بوده و هست.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 100

مبحث 1 آغاز نزول وحی‌

مبحث 1 آغاز نزول وحی
اساس و محور بحث ما در اینجا تنها بر نقل و روایت است نه عقل و درایت.
یعنی به روایاتی که در این زمینه وارد شده است استناد می‌کنیم. به عقیده اکثر دانشمندان اسلامی نزول قرآن بنا بر نصّ آیات شریفه در ماه مبارک رمضان و در شب قدر بوده است:
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ «1».
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ «2».
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ «3».
ماه رمضان بود که آن حضرت در غار «حرا» به اعتکاف مشغول شد، و برای روزه و عبادت خداوند از مردم کناره می‌گرفت، تا آن زمان که وحی از مبدأ اعلای الهی بر قلب مبارکش نازل گردید. «4»
از طرف دیگر:
دانشمندان شیعه زمان بعثت رسول اکرم (ص) را به استناد احادیث زیادی که از ائمّه هدی (ع) در این باب آمده است بیست و هفتم رجب می‌دانند.
علّامه مجلسی از ابن بابویه (صدوق) نقل می‌کند که: «اعتقاد ما شیعیان این است که قرآن در ماه رمضان، در شب قدر به «بیت المعمور» نازل گردید و پس از آن بتدریج و تفریق، در مدّت بیست سال فرود آمده است. «5»»
از قید بیست در این روایت و در روایات دیگر معلوم می‌شود که شب قدر سه سال پس از بعثت یعنی سه سال بعد از نزول اوّلین آیات وحی بوده است که پنج آیه اول از سوره علق می‌باشد.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.
__________________________________________________
(1) قدر/ 1.
(2) دخان/ 3.
(3) بقره/ 285.
(4) بحار الانوار، ج 6، ص 447.
(5) همان منبع، ص 349- و کتاب: اعتقاد صدوق، ص 103.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 101

مبحث 2 فرق انزال قرآن با تنزیل آیات‌

اشاره

مبحث 2 فرق انزال قرآن با تنزیل آیات
با تأمل در آیات و روایات و توجّه به فرق معنی انزال و تنزیل در قرآن، می‌توان فهمید که قرآن کریم دو نزول داشته است: نزول یکجا و جمعی تمام قرآن، و نزول تدریجی آن.
مقصود از انزال قرآن نزول آن بر قلب پیامبر یا بیت المعمور بصورت جمعی و دفعی است «1» و مقصود از تنزیل غالبا نزول تدریجی آیات است که قریب بیست و سه سال ادامه داشته است، و در این مرحله بود که پیامبر مأمور تلاوت و تبلیغ آیات قرآن بر مردم شده است و عملا رسالت جهانی خود را شروع و ایفا کرده است. با این بیان نمی‌شود شب قدر همان زمان مأموریت باشد. که اوّلین ندای وحی با آیات اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، به آن حضرت آغاز گردید. و مسلّم آن است که بعثت در بیست و هفتم ماه رجب و لیلة القدر در ماه مبارک رمضان بوده است.

شب قدر

شب قدر
در مورد شب قدر، میان مفسّران اختلاف است. بعضی آن را شب هفدهم و بعضی شب نوزدهم و بعضی شب بیست و هفتم دانسته‌اند. عدّه زیادی هم شب قدر را شب بیست و یکم یا شب بیست و سوّم اعلام داشته‌اند. ولی گروهی که شب بیست و سوّم را یقینی‌تر دانسته‌اند روایات بسیاری را از اهل بیت در این خصوص نقل نموده‌اند و شواهدی از قول و عمل پیغمبر و اصحاب را ذکر کرده‌اند که این نظر را بیشتر تأیید می‌کند «2». در روایتی می‌خوانیم که پیامبر تمام شبهای دهه آخر ماه مبارک را به احیاء و عبادت می‌گذرانید. از امام صادق (ع) روایت است که تقدیر و اندازه‌گیری
__________________________________________________
(1) و یا از لوح محفوظ به آسمان دنبال نازل کرده است.
(2) روایات اصل سنّت بیشتر شب بیست و هفتم را ذکر کرده‌اند.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 102
مقدّرات در شب نوزدهم و تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضای آن شب بیست و سوّم است «1». با این ترتیب بین روایات جمع می‌شود.

مبحث 3 بحثی در نخستین آیه نازلشده‌

مبحث 3 بحثی در نخستین آیه نازلشده
در مورد نخستین آیه یا سوره‌ای که بر پیامبر اکرم نازل گردیده اختلاف است:
ابو عبد اللّه زنجانی اوّلین آیه نازلشده را اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ می‌داند «2».
ابن النّدیم با ذکر نام راویانی، از واقدی «3»، از معمّر بن راشد، از زهری از محمد بن نعمان ابن بشیر نقل کرده است که: نخستین آیاتی که بر پیامبر (ص) نازل گردید پنج آیه ابتدای سوره علق بود: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ... تا عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ «4».
عبد الرحمان سیوطی و عبد العظیم زرقانی اقوالی را در زمینه اوّلین آیات نازلشده نقل می‌کنند که بعضی از آنها بقرار زیر است:
1- آیات اوّل سوره «علق». و این قول را سیوطی صحیح دانسته است و زرقانی «اصحّ اقوال» شمرده است. ابو عبیده در کتاب «فضایل القرآن» گوید:
عبد الرحمن از سفیان، از ابن ابی نجیح از مجاهد روایت کرده است که اوّل آیه نازلشده اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ... و «ن وَ الْقَلَمِ» است.
محدّث بحرانی در کتاب «تفسیر برهان» از محمد بن یعقوب کلینی به اسناد خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: نخستین سوره‌ای که بر رسول خدا نازل گردید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ... تا آخر سوره بود ...
__________________________________________________
(1) نور الثقلین، ج 5، حدیث 62: التّقدیر فی لیلة تسعة عشر و الإبرام فی لیلة احدی و عشرین و الإمضاء فی لیلة ثلاث و عشرین.
(2) تاریخ القرآن، ط بیروت، ص 20.
(3) ابو عبد اللّه محمد بن واقدی، نویسنده بزرگ و عالم به حدیث، متوفا 207 ه. در بغداد.
(4) الفهرست، ط قاهره، ص 43.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 103
و نیز از صدوق به اسناد خود از امام علی بن موسی الرضا (ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: از پدرم شنیدم که از پدرش حدیث می‌فرمود که اوّلین سوره‌ای که نازل گردید، بسم اللّه الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک، بود «1».
2- بعضی گفته‌اند اوّلین سوره نازلشده سوره «مدّثّر» بود. و استدلال به روایتی نموده‌اند که بخاری و مسلم از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل کرده‌اند.
ولی سیوطی با تمسّک به روایت دیگری از صحیح بخاری و صحیح مسلم گوید: نقل جابر در روایت اوّل مربوط به بعد از داستان کوه حرا می‌باشد، و دیگر آنکه ممکن است مراد جابر از اینکه اوّلین سوره نازلشده «مدّثّر» بوده اوّلین سوره بعد از دوران فترت وحی «2» باشد. و یا اوّلین سوره‌ای که در آن دستور به «انذار» داده شده است.
3- صاحب تفسیر کشّاف گوید: ابن عباس و مجاهد معتقدند نخستین آیه‌ای که بر رسول خدا فرستاده شد اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ... بود ولی اکثر مفسران بر این رأیند که:
اوّلین سوره (فاتحة الکتاب) میباشد. ابن حجر نظر صاحب کشّاف را رد نموده و می‌گوید: آنچه اکثریت مفسّران بدان اعتقاد دارند همان آیات اوّل سوره علق است.
خلاصه آنچه بررسی نمودیم این است که: اکثریّت قریب به اتّفاق مفسّران و محقّقان معتقدند نخستین آیاتی که بر قلب پاک پیامبر (ص) در کوه حرا نازل گردید پنج آیه اوّل از سوره شریفه علق می‌باشد و عقاید دیگر ضعیف و بدون اعتبار است.

مبحث 4 آخرین آیه یا آیات نازلشده‌

مبحث 4 آخرین آیه یا آیات نازلشده
در اینجا ما نمی‌خواهیم آخرین آیه نازلشده در هر یک از مسائل اسلامی را بررسی کنیم زیرا این موضوعی است که به تحقیقات زیادی نیاز دارد. بلکه آنچه فعلا در این مبحث مورد توجه ماست آخرین آیه یا سوره‌ای است که در قرآن بطور مطلق نازل
__________________________________________________
(1) البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 29.
(2) الاتقان، ج 1، ص 74.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 104
گردیده است؛ صرف نظر از آنکه این آیه چه حکم و چه قانونی را در بردارد.
در باره آخرین آیه نازلشده نیز میان دانشمندان علوم قرآن اختلاف است.
اقوال زیر نظرهای گوناگونی است که در این باب اعلام شده است:
1- آیه: وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ «1»: بپرهیزید از روزی که در آن به پیشگاه الهی باز گردانده می‌شوید. آنگاه هر کس جزای آنچه کسب کرده است بتمامی می‌یابد در حالی که بر آنها ستم نمی‌شود. این قول از ابن عباس روایت شده است «2».
نقل کرده‌اند که میان نزول این آیه و رحلت رسول خدا (ص) 81 روز فاصله شد «3» و بعضی 9 روز «4» و برخی دیگر 21 روز نیز گفته‌اند «5».
2- آیه ربا: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ «6».
ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا بترسید و اگر مؤمن هستید آنچه از ربا باقی مانده است واگذارید. محمد بن جریر طبری از سعید بن مسیّب و شعبی نقل کرده که آیه ربا آخرین آیه نازلشده است «7» ولی حدیث‌شناسان این روایت را ضعیف شمرده‌اند.
3- آیه دین: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ «8». تا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ. ابن جریر از سعید بن مسیّب نقل کرده است که آیه «دین» آخرین آیه‌ای است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل گردید «9» سیوطی گوید: هیچ‌گونه تضادّی میان روایات مربوط به اقوال سه‌گانه فوق
__________________________________________________
(1) بقره/ 281.
(2) اسباب النزول، از واحدی، ص 9.
(3) الاتقان، ص 27.
(4) مناهل العرفان، ص 90.
(5) مجمع البیان، ج 1، ص 394.
(6) بقره/ 278.
(7) تفسیر طبری، ج 3، ص 75- مسند احمد، ص 246 و 350.
(8) بقره/ 282- ای ایمان آوردگان، اگر معامله غیر نقدی می‌کنید (برای مدّت معیّنی) آن را بنویسید.
(9) مناهل العرفان، ص 90- مباحث فی علوم القرآن، ص 92.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 105
وجود ندارد، زیرا ظاهر آیات مزبور با هم نازل شده‌اند، همان‌طور که در قرآن هم در پی هم قرار گرفته‌اند «1». رسول اکرم (ص) 9 روز پس از نزول این آیه بدرود حیات گفت.
امّا در روایاتی که پیرامون سایر آیات وارد شده است چنین نصّی وجود ندارد «2».
4- آیه: فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی «3»:
پس پروردگارشان (دعای) آنها را مستجاب گردانید و (فرمود) براستی من عمل هیچ عمل کننده‌ای از شما را، از مرد و زن، ضایع نمی‌کنم.
ابن مردویه از مجاهد، از امّ سلمه نقل کرده است که: امّ سلمه گفت: من به رسول خدا عرض کردم: یا رسول اللّه، می‌بینم که خدای متعال از مردان یاد می‌کند ولی از زنان سخنی به میان نمی‌آورد.
آیه 33 سوره نساء «4» و آیه 35 سوره احزاب «5» و سپس این آیه نازل گردید.
پس آیه مزبور آخرین آیه‌ای است که بعد از آن دو آیه نازل شده و همچنین آخرین آیه است بعد از آیه یا آیاتی که در خصوص مردان نازل شده بود «6» ناگفته روشن است که متن این حدیث گویای آخرین آیه در باره زنان است نه مطلق آخرین آیه نازلشده.
4- از ام سلمه نقل شده است که گفت: به پیامبر عرض کردم: یا رسول اللّه:
می‌بینم که خدای تعالی، در قرآن از مردان یاد می‌کند ولی از زنان سخنی به میان نمی‌آورد. پس آیه زیر نازل شد:
وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً «7».
برتریهائی را که خداوند نسبت به بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده است آرزو مکنید [این فرقهای طبیعی و حقوقی برای نظم جامعه شما و بر اصل عدالت است با این حال] مردان بهره‌ای از آنچه بدست می‌آورند دارند و زنان هم دارای بهره‌ای از
__________________________________________________
(1) الاتقان، ج 1- ص 27.
(2) مناهل العرفان، ط 2، ص 91.
(3) آل عمران/ 194.
(4) وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ ... (5) إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ ....
(6) الاتقان، ج 1، ص 28.
(7) نساء/ 32
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 106
آنچه بدست می‌آورند می‌باشند (و حقوق هیچ‌یک از زنان و مردان نباید ضایع شود. و از فضل و رحمت و برکت خدا بخواهید. و مسلّما خدا به هر جریانی داناست.
و سپس آیه زیر نازل شد:
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ ... تا- أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً «1».
مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان مطیع فرمان خدا و زنانی که خدا را اطاعت می‌کنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان پایدار و صابر و زنان پایدار و صابر، مردان با خشوع و زنان با خشوع ... خداوند برای تمام مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.
ام سلمه گوید: آنگاه این آیه آمد: فاستجاب لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی «2»: خداوند کریم درخواستهای آنان را [صاحبان خرد که درخواستهای آنان در آیات قبل آمده است] به مرحله اجابت رسانید و فرمود: من عمل هیچ عمل کننده‌ای از شما را، خواه زن باشد یا مرد ضایع نخواهم کرد. (همگی یک نوعید و از جنس یکدیگر می‌باشید) پس این آیه آخرین آیات سه‌گانه است که نازل شده است، یا آخرین آیاتی است بعد از آیاتی که تنها در باب مردان نازل شده بود «3»:
ناگفته روشن است که متن حدیث حکایت می‌کند که این آیه، یعنی: آیه:
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ ... آخرین آیه در باب زنان است، نه آخرین آیات بطور مطلق.
5- از ابن عباس روایت است که آخرین آیه نازلشده آیه زیر می‌باشد که آیه دیگری آن را نسخ نکرده است:
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً «4»:
هر کس فرد با ایمانی را از روی عمد بقتل رساند مجازاتش دوزخ است که جاودانه در آن خواهد بود. در حالی که خداوند بر او خشم گرفته و او را از رحمت خود
__________________________________________________
(1) احزاب/ 35.
(2) آل عمران/ 195.
(3) الاتقان، ج 1- نوع 8.
(4) نساء/ 93
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 107
دور نموده، و عذاب بزرگی هم برای او آماده ساخته است.
این روایت نیز می‌رساند که مقصود آخرین آیه مربوط به مجازات قتل عمدی نسبت به مؤمن است نه آخرین آیه بطور مطلق «1» 6- بنا به روایت ترمذی و حاکم آخرین سوره نازلشده «مائده» بوده است ولی چه بسا منظور آخرین سوره‌ای است که در باب حلال و حرام وحی شده و در آن حکمی نسخ نگردیده است. بنا بر این آخرین آیات نازلشده بطور مطلق نخواهد بود «2».
7- روایت دیگر آیه زیر را آخرین آیه عنوان کرده است امّا چنانکه گفته‌اند بعد از نزول آن نهی و حکمی فرود نیامده است نه آنکه آخرین نزول بنحو مطلق باشد «3»:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً «4»:
امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین و آئین از هر جهت کامل برای شما باشد.
این آیه در حجة الوداع فرود آمد و پیامبر اکرم (ص) پس از آن هشتاد و یک روز در دنیا بیشتر نزیست.
امّا روایاتی که در باب آخرین آیات نازلشده بطور مطلق معتبر و مستند است این است: مسلم از ابن عباس نقل می‌کند که آخرین نزول، سوره «نصر» بود «5».
محمد بن یعقوب کلینی، از منصور بن عباس، از علی بن مسری، از امام صادق (ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: آخرین سوره‌ای که نازل شد:
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ... بود. و نیز شیخ صدوق از علی بن معبد، و او از حسین بن خالد نقل می‌کند که امام رضا (ع) فرمود: از پدرم شنیدم که از پدرش حدیث فرمود که: آخرین سوره نازلشده «سورة النصر» بود «6»:
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ. وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً.
__________________________________________________
(1) الاتقان، ج 1، نوع 8.
(2) مناهل العرفان، ط 2، ص 92.
(3) ابو الفتوح، ج 3، ص 374.
(4) مائده/ 3.
(5) صحیح مسلم، کتاب 23، 54- حدیث 10، 13، 16، 17.
(6) البرهان، ج 1، ص 29
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 109

فصل 5 شأن نزول آیات‌

خلاصه مطالب فصل:

خلاصه مطالب فصل:
1- معنی شأن نزول 2- نمونه‌هایی از شأن نزول 3- فایده و اهمیّت اطلاع از اسباب نزول آیات 4- گاهی آیات متعددی است که برای یک سبب واحد نازل شده است.
5- آیا آیاتی که به سببی نازل شده است منحصر به همان سبب است و یا مفهوم آن به امور مشابه آن نیز سرایت می‌کند؟
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 110

مبحث 1 معنی شأن نزول‌

مبحث 1 معنی شأن نزول
شأن نزول یا سبب نزول یعنی جریان یا موضوعی که موجب نزول یک یا چند آیه شده است، و یا در پاسخ به سؤالی است که از پیامبر خدا (ص) کرده‌اند، و یا در توضیح مطلبی آیاتی نازل گردیده است. و بدون شک این سبب همزمان با وحی بوده است. کتب تفسیر شأن نزول آیات را در بحث مربوط مورد گفتگو قرار داده‌اند. البته چنین نیست که تمام آیات نازلشده بر پیامبر گرامی باید دارای شأن نزول باشند، بلکه آیاتی نیز وجود دارد که ابتداء و بدون هیچ زمینه قبلی و بدون هیچ انگیزه و موجبی بر رسول اکرم (ص) نازل گردیده است. این قسم آیات غالبا شامل بیان حوادث امّتهای گذشته و یا اخبار غیبی و مسائل مربوط به بعث و قیامت و بهشت و دوزخ و افکار و عقاید است.

مبحث 2 نمونه‌هائی از شأن نزول آیات‌

الف- [اطعام مسکین و یتیم و اسیر]:

الف- [اطعام مسکین و یتیم و اسیر]:
ابن عباس گوید: حسن و حسین (ع) بیمار شدند. پیامبر با جمعی از یاران به عیادتشان آمدند، و به امیر مؤمنان پیشنهاد کردند. که برای شفای فرزندان خود نذری کند.
علی و فاطمه (ع) و فضّه- خادمه آنها- نذر کردند که وقتی آنها شفا یافتند سه روز روزه بگیرند (بنا به روایتی حسن و حسین نیز گفتند ما هم نذر می‌کنیم روزه بگیریم).
پس از مدّتی هر دو شفا یافتند در حالی که خانه از نظر مواد غذائی خالی بود.
علی (ع) سه من جو قرض نمود و فاطمه ثلث آن را آرد کرد و نان پخت. هنگام افطار مسکینی بر در خانه آمد و گفت: السّلام علیکم یا اهل بیت محمد (ص) من مستمندی مسلمانم. غذائی به من بدهید. خدای تعالی از غذاهای بهشتی به شما مرحمت کند.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 111
آنها همگی سهم خود را به او دادند و روزه را تنها با آب افطار کردند.
روز دوّم، همچنان روزه گرفتند. هنگامی که افطار شد و نان جوین را آماده ساختند یتیمی بر در خانه آمد. همگی باز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند و تنها با آب افطار نمودند. در سوّمین روز که روزه داشتند هنگام غروب آفتاب اسیری بر در خانه آمد. باز همگی غذای خود را به او دادند. بامداد علی (ع) دست حسنین را گرفته خدمت پیامبر آمدند. وقتی رسول خدا (ص) آنها را مشاهده کرد، و دید که از شدّت گرسنگی می‌لرزند فرمود: این حال شما برای من بسیار گران است. برخاست و با آنان براه افتاد. وقتی وارد خانه فاطمه شد دید در محراب عبادت ایستاده در حالی که از شدت گرسنگی چشمها به گودی نشسته است. پیامبر عزیز سخت اندوهناک شد.
در همان حال جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد، این سوره را بگیر. خدای تعالی تو را به داشتن چنین خانواده‌ای تهنیت می‌گوید.
سپس سوره «هل اتی» را بر او خواند، بعضی گفته‌اند: از آیه پنجم: إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً، تا پایان آیه بیست و دوم: وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً جمعا هیجده آیه از این سوره را بر آن حضرت خواند «1» اینک چند آیه مورد بحث با ترجمه آنها:
إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً. عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً. یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً. وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً:
نیکان عالم از جامی می‌نوشند که با عطری بسیار خوش آمیخته است. از چشمه‌ای که بندگان خاصّ خدا از آن می‌نوشند، و هر جا بخواهند آن را جاری می‌سازند. آنها به نذر خود وفا می‌کنند و از روزی که عذاب آن گسترده است می‌ترسند. آنها غذای خود را با آنکه خودشان به آن غذا علاقه و نیاز دارند به مسکین و یتیم و اسیر می‌دهند.
__________________________________________________
(1) الغدیر- ج 3- ص 107. این حدیث از 36 دانشمند اهل سنّت روایت شده است، با ذکر مأخذ، و دانشمندان شیعه متّفقند که تمام سوره شأن نزول جریان فوق بوده است و آن را از افتخارات و فضائل مهمّ علی و فاطمه زهرا (ع) و فرزندانشان (ع) بشمار می‌آورند.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 112

ب- [جریان مسجد ضرار و منافقان:]

ب- [جریان مسجد ضرار و منافقان:]
در آن روزها که پیامبر (ص) عازم جنگ تبوک بود گروهی از منافقان نزد حضرت آمدند و عرض کردند: به ما اجازه بده مسجدی در میان قبیله بنی سالم در نزدیک مسجد قبا بسازیم تا بیماران و پیران و از کار افتادگان در مواقعی که توانائی آمدن به مسجد شما را ندارند در آنجا فریضه اسلامی خود را بجای آورند. حضرت به آنها اجازه داد. آنها اضافه کردند که خود شما بیائید و نمازی در آنجا بپای دارید.
... پیامبر فرمود: من فعلا عازم سفرم و هنگام بازگشت با خواست خدا به آنجا خواهم آمد. پیامبر از تبوک بازگشت طبق قرار منافقان نزد آن حضرت آمدند و گفتند:
تقاضا می‌کنیم که به مسجد ما بیائی و نماز را در آنجا بگزاری و از خدای تعالی بخواهی که به ما برکت دهد. هنوز پیامبر به دروازه مدینه نرسیده بود که پیک وحی آمد، و پرده از نیّات منافقان برداشت، و آیاتی را که ابتدای آن آیه شریفه زیر می‌باشد آورد.
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ. وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنی وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ:
گروه دیگر از منافقان کسانی هستند که مسجدی را ساختند برای زیان رساندن به مسلمانان و تقوّیت کفر، برای تفرقه میان مؤمنان و جهت کمینگاهی برای کسانی که قبلا با خدا و رسولش به دشمنی و محاربه برخاسته بودند. این منافقان سوگند یاد می‌کنند که ما نظری جز نیکی و خدمت به اسلام نداشتیم. ولی خدای تعالی گواهی می‌دهد که آنها دروغگو می‌باشند.
در پی این آیات، رسول خدا (ص) دستور داد که آن مسجد را آتش بزنند و بقایای آن را ویران کنند. با این جریان، بنای مسجد ضرار سببی از اسباب نزول آیه فوق و آیات بعد از آن شد.

ج- [احسان در راه خدا:]

ج- [احسان در راه خدا:]
از ابن عباس نقل شده است که گفت: روزی در کنار چاه زمزم نشسته بودم، و برای مردم از پیامبر حدیث نقل می‌کردم. مردی عمامه بر سر در حالی که صورت خود را
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 113
پوشانده بود نزدیک آمد. هر مرتبه که من حدیثی از پیامبر نقل می‌کردم او نیز حدیث دیگری از آن حضرت نقل می‌کرد. من از او خواستم که خود را معرفی کند. او صورت خود را گشود و گفت: ای مردم هر کس مرا نمی‌شناسد بداند که من ابوذر غفاری هستم. من با دو گوش خود از رسول خدا (ص) شنیدم (و اگر دروغ گویم هر دو گوشم کر باد) و با دو چشم خود این جریان را دیدم (و اگر دروغ گویم هر دو چشمم کور باد) که پیامبر فرمود: «علی قائد البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره و مخذول من خذله»:
علی (ع) پیشوای نیکان جهان است و کشنده کافران. هر کس او را یاری کند خدا یاریش خواهد کرد و هر کس او را تنها گذارد خدا دست از یاریش بر دارد.» آنگاه ابوذر گفت: روزی با رسول خدا (ص) در مسجد نماز می‌خواندم. سائلی وارد شد و از مردم تقاضای کمک کرد ولی کسی چیزی به او نداد. او دست به آسمان برداشت و گفت: «خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم امّا کسی جوابی مساعد به من نداد.» در همان حال علی (ع) در رکوع بود. با انگشت کوچک دست راست به سائل اشاره نمود. سائل نزدیک علی (ع) آمد و انگشتری را از دست آن حضرت بیرون آورد و با خوشحالی از مسجد خارج شد. پیامبر که در نماز بود متوجه شد. وقتی نمازش پایان یافت سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا برادرم موسی از تو تقاضا کرد که قلبش را وسیع گردانی و کارها را بر او آسان گردانی و گره از زبان او بگشائی تا مردم گفتارش را ادراک نمایند. و نیز درخواست کرد که هارون یعنی برادرش را یاورش قرار دهی و بوسیله او به قوّت و قدرتش بیفزائی. خدایا من برگزیده توام. سینه‌ام را گشاده فرما و کارها را بر من آسان ساز، و از خاندانم علی (ع) را وزیر و یاورم گردان تا پشتم به او قوی و محکم گردد.
ابوذر گوید: بمحض آنکه دعای پیامبر پایان یافت جبرئیل آمد و این آیه را بر او خواند: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ «1» ولیّ و سرپرست و راهبر شما تنها خدا و رسول اوست و آنها که ایمان آورده‌اند و نماز را بر پا می‌دارند و در حالی که رکوع می‌کنند زکات می‌دهند.
__________________________________________________
(1) مائده/ 55- این شأن نزول با اختلافی در جزئیات از طرق مختلف روایت شده است ولی اساس و عصاره همه آنها یکی است. در این باب به تفسیر نمونه- ج 4- ص 422- رجوع نمائید.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 114

د- [پیامبر خدا باید یار و رفیق مؤمنان پاکدل باشد]

د- [پیامبر خدا باید یار و رفیق مؤمنان پاکدل باشد]
جمعی از ثروتمندان متکبّر عرب نزد پیامبر آمدند، و در حالی که اشاره به مردان مؤمنی همچون سلمان و ابوذر و صهیب و خبّاب می‌کردند به آن حضرت گفتند:
«اگر تو در صدر مجلس بنشینی و این‌گونه افراد را که فقیرند و لباسهای پشمینه به تن دارند از خود دور سازی ما نزد تو خواهیم آمد، و در محضر تو از سخنانت بهره‌مند خواهیم شد. با وجود این نوع افراد جائی برای ما نیست.» در این هنگام آیاتی نازل شد که بخشی از آن چنین است:
وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً «1» ای پیامبر گرامی: خود را یار و همگام کسانی قرار ده که صبح و عصر و همه اوقات پروردگارشان را می‌خوانند، و رضایت او را می‌طلبند، و هرگز دیدگان خود را بلحاظ زینت و ظاهر زندگی دنیا از آنها بر مگیر، و از کسی که ما قلبش را از یاد خودمان غافل نمودیم اطاعت مکن؛ همان کسی که پیوسته از هوای نفس خود پیروی کرده و کارش همه اسراف و افراط بوده است. ای رسول ما، بگو: این حق است از جانب پروردگارتان. هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد و این حقیقت را بپذیرد، و هر کس می‌خواهد کافر گردد. ولی بدانند که ما برای ظالمان آتش آماده کرده‌ایم.
این آیات مؤکّدا به پیامبر دستور داده که هرگز تسلیم سخنان فریبنده اشراف متکبّر نشود و پیوسته با افراد مؤمن پاکدل زندگی کند اگر چه اینها دستشان از ثروت دنیا خالی است و لباسشان کهنه و پا برهنه‌اند. در پی نزول این آیات، پیامبر به جستجوی این افراد برخاست (گویا با شنیدن سخنان اشراف قریش به گوشه‌ای از مسجد رفتند و به عبادت پرداختند) پیامبر گرامی آنها را در حالی که به ذکر خدا مشغول بودند یافت. فرمود: حمد خدا را که از دنیا نرفتم تا چنین دستوری به من فرمود که در تمام زندگی با افرادی مؤمن مانند شما باشم «2».
__________________________________________________
(1) کهف/ 28.
(2) معکم المحیا و معکم الممات: زندگی با شما و مرگ هم با شما خوش است. مجمع البیان، ذیل آیات مورد بحث، و اسباب النزول، از واحدی، ص 201
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 115
این نمونه‌های شأن نزول برای ما روشن می‌سازد که موجبات و اسباب نزول آیات به یک شیوه نیست. بلکه گاه بجهت مقام و وضعی بصورت مدح و تشویق است.
و یا برای حلّ مشکلی، و یا در جواب پرسشی است، و یا بیانی است برای حکمی، و امثال اینها.
از تعریفی که در باب شأن نزول کردیم، و نمونه‌هائی که راجع به آن آوردیم معلوم می‌شود که آیات قرآنی را می‌توان بطور کلی دو قسم کرد:
قسم اول: آیاتی که به سببی نازل گردیده است و آن سبب انگیزه و موجب نزول آیه شده است و بدون شک این سبب همزمان با وحی بوده است. این قسم از آیات همان است که تفاسیر در بحث مربوط به شأن نزول از آنها گفتگو می‌کنند.
قسم دوم: آیاتی است که ابتداء نازل شده است بی‌آنکه جریانی یا حادثه‌ای در زمان آن آیات پیش آید و جریان و حادثه‌ای اقتضا کند که آن آیات نازل گردد. این قسم شامل حوادث امم گذشته است که قرآن برای بیدار ساختن مردم و اندیشه کردن انسانها ضمن آیات دیگر آورده است. همچنین اشاره به خبرهای غیبی است و نشان دادن وضع و اوضاع بعث و نشور، و اوضاع قیامت و اهل بهشت و دوزخ، و اوصاف اهل بهشت و دوزخ، و داستان بنای کعبه و امثال اینهاست.
روشن است که قصص امّتهای پیشین قبل از عصر وحی اتفاق افتاده است، و شرح این قصص از طریق وحی بلحاظ آگاه ساختن رسول خدا و مؤمنان به وقایع و نتایج آن قصه‌هاست، و به نعمتهائی که بهشتیان به آن می‌رسند و بدبختیها و عذابهائی که دوزخیان می‌کشند، و امثال آن. علاوه بر این موارد چنانکه در داستان ذو القرنین ملاحظه می‌کنیم: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ. قُلْ: سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً. که این سؤال زمینه‌ای برای طرح جریانات آن قصه برای رسول خدا و اطلاع مردم به آن داستان بشمار می‌آید نه انگیزه و عامل اصلی برای حوادث داستان. زیرا از آن حوادث قرنها گذشته بود.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 116

مبحث 3 فایده و اهمیّت اطّلاع از شأن نزول‌

اشاره

مبحث 3 فایده و اهمیّت اطّلاع از شأن نزول
آگاهی به شأن نزول آیات اهمیّت بزرگی در آشنا شدن به مفهوم آیات و حکمتهای مختلف در وضع قوانین الهی دارد. زیرا اطّلاع از سبب، موجب اطلاع و آگاهی از مسبّب است. و بدون شک ساخت و ترکیب آیه و طریقه تعبیر از آن تا حد زیادی مربوط به سبب نزول آن است. مثلا استفهام بوسیله لفظ واحدی است امّا در معانی دیگری از قبیل تقریر و نفی و غیر آن نیز بکار می‌رود، و معنی مقصود در کلام فقط بواسطه امور خارجی و قرائن حالیّه فهمیده می‌شود:
از مفسّران، آنکه به اسباب نزول آگاهتر بوده فهم دقیقتر و وسیعتری در تفسیر داشته است. چنانکه امیر مؤمنان (ع) پس از رسول خدا (ص) آگاهترین و تواناترین مردم به تفسیر قرآن بود. زیرا احاطه‌ای که آن حضرت به اسباب و موجبات نزول آیات داشت دیگران نداشتند. او می‌فرماید: و اللّه لم تنزّل آیة الّا و انا اعلم فیما نزلت، و فیمن نزلت و این نزلت: سوگند به خدا که هیچ آیه‌ای نازل نشده است مگر آنکه من می‌دانم که در چه موردی و در باره چه کسی یا کسانی و در چه مکانی نازل گردیده است.
معمّر از وهب بن عبد اللّه و او از ابی طفیل روایت کرده است که گفت: علی را دیدم خطبه می‌خواند، و می‌فرمود: سلونی فو اللّه لا تسألون عن شیی‌ء الّا اخبرکم و سلونی عن کتاب اللّه. فو اللّه ما من آیة الّا و انا اعلم ا بلیل نزلت ام بنهار، ام فی سهل، ام فی جبل «1». از من بپرسید. قسم به خدا، از هیچ مطلبی نمی‌پرسید مگر آنکه به شما اطلاع می‌دهم. از من در باره مسائل و حقایق قرآن بپرسید که به خدا سوگند هیچ آیه‌ای نیست مگر آنکه من می‌دانم در شب نازل شده است، یا در روز، یا در بیابان نازل شده است یا در کوه.
باید گفت که شناختن زمان و مکان و افراد و سایر اوضاع و شرائط مربوط به
__________________________________________________
(1) الاتقان، ج 1، ص 187
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 117
هر آیه و هر سوره بزرگترین تأثیر را در بررسی دقیق آیات و روشن ساختن مراد و مقصود آیات دارد، و جهل به این امور موجب می‌شود که در فهم آیات به راه خطا رویم و در نتیجه بر خلاف مقصود و مسیر آن امور عمل کنیم.
مثالهای زیر اهمیّت شناخت شأن نزول را برای ما کاملا روشن می‌نماید:
1- وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ، فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ. إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ «1»: مشرق و مغرب از آن خداست. به هر جا که روی آورید خدا همان جاست. آفرینش خدا گسترده است و او دانا به خلقت خویش است.
آنچه از مفهوم الفاظ و ظاهر سیاق این آیه ابتداء به ذهن می‌آمد این است که نمازگزار می‌تواند به هر جهتی که در سفر یا در وطن باشد نماز بخواند. مشرقها و مغربها همه از آن خداست، و لذا به هر سوئی که نمازگزار توجّه کند در حقیقت به خدای تعالی توجه کرده است. امّا این برداشت بر خلاف قول اجماع علمای دین است، و مخالف با آیه دیگر است که می‌فرماید: فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ «2» چهره خود را بجانب مسجد الحرام متوجّه کن.
با آشنائی به سبب نزول روشن می‌شود که آیه اوّل در باره نمازهای مستحبّی و یا در مورد نمازگزار در حال سوار بودن بر مرکب نازل شده است. و مقصود این است که اگر در سفر بودی به هر طرف که نماز گزاردی نمازت را بجا آورده‌ای. امّا آیه دوّم مربوط به نمازهای واجب است. و نیز آیه دیگر که می‌فرماید: وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ. یعنی نمازهای واجب خودتان را فقط بطرف قبله بجای آورید. «3»
2- لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا «4».
نقل کرده‌اند که «عثمان بن مظعون» و «عمرو بن معدیکرب» ابتدا تصوّر می‌کردند که شراب مباح است و همین آیه را برای آن دلیل می‌آوردند در حالی که اگر به شأن نزول آن آگاهی داشتند چنین عقیده نادرستی را ابراز نمی‌کردند.
توضیح مطلب اینکه: وقتی آیه تحریم شراب و قمار نازل شد، و قرآن اعلام کرد که شرابخواری کاری پلید و عمل شیطان است بعض مسلمانان گفتند: آیا در مورد برادرانمان که از دنیا رفته‌اند و در زندگیشان شراب می‌نوشیدند یا قمار می‌کردند چگونه عمل خواهد شد؟ این آیه نازل گردید که:
__________________________________________________
(1) بقره/ 115.
(2) بقره/ 144.
(3) بقره/ 150.
(4) مائده/ 93.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 118
لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا «1»: بر کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام دادند در آنچه خورده‌اند گناهی نیست (اگر قبل از آنکه این حکم به آنها برسد شراب نوشیده‌اند یا از درآمد قمار خورده‌اند گناهی ندارند مشروط بر آنکه راه ایمان و تقوی را در پیش گیرند) 3- إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ. فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما «2»:
سعی و حرکت بین دو کوه صفا و مروه از شعائر خداست. بنا بر این کسی که حج خانه خدا و یا عمل عمره انجام می‌دهد مانعی برای او نیست که بر صفا و مروه طواف و سعی کند.
ظاهر آیه فوق از کسی که سعی بین صفا و مروه را انجام می‌دهد رفع گناه و نفی حرمت می‌کند، و می‌فرماید سعی بین صفا و مروه آزاد است و حرام نیست. در ظاهر لفظ آیه اشاره‌ای ندارد که حکایت از واجب بودن این فریضه کند، ولی این استنباط کسی است که نسبت به سبب نزول آیه آگاهی ندارد.
بیان مطلب: بعض اصحاب سعی بین صفا و مروه را برای خود گناهی می‌شمردند. «3» به این عنوان که عمل دوران جاهلیّت بوده است. لذا آیه مذکور نازل شد تا از یک طرف این اندیشه را نفی کند، و از طرف دیگر اعلام نماید که سعی صفا و مروه از جمله شعائر خداست. با این بیان می‌فهمیم کسی که سبب نزول این آیه را نداند مقصود واقعی قرآن را از این روش تعبیر متوجه نمی‌شود، و در نتیجه از وجوب سعی بین صفا و مروه هم بی‌اطلاع خواهد بود، و آن را در مورد کسی که این وظیفه را می‌خواهد انجام دهد مباح می‌شمارد.
ابن عباس گوید بی‌میلی مسلمانان به طواف بین صفا و مروه بجهت وجود دو بتی بود که اعراب جاهلی معتقد به آنها بودند لذا خدای تعالی فرمود: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ ...
می‌فرماید طواف بین صفا و مروه از شعارهای دین است، و از اموری است که خدای تعالی جزء مناسک حج به آن امر کرده است. «4»
__________________________________________________
(1) مائده/ 93.
(2) بقره/ 158.
(3) تفسیر ابن کثیر، ص 199- و گفته‌اند بلحاظ وجود دو بت بنام «اسأف» بر کوه صفا و «نائلة» بر کوه مروه بوده است که در زمان جاهلیّت آن دو را مورد پرستش قرار می‌دادند.
(4) تفسیر ابن عباس، چاپ شده در حاشیه (الدّر المنثور)، ج 1 ص 70
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 119
از این نمونه‌ها می‌توان فایده و اهمیت آشنائی با شأن نزول آیات را در امور زیر خلاصه کرد:
اوّل: آگاهی از حکمت آیه، حکمتی که باعث و عامل تشریع حکم بوده است.
دوّم: اطلاع بر معنی مقصود آیه سوّم: شناختن آیه وقتی که لفظ آن عامّ است و دلیل بر تخصیص آن وجود دارد.
چهارم: شأن نزول آیات دلیل روشن و قاطعی است بر معجز بودن قرآن و اینکه آیات قرآن عبارات پیش ساخته یک بشر نمی‌تواند باشد. زیرا کجا یک بشر آن احاطه علمی را دارد که در پاسخ یک سؤال مهمّ و دقیق یا بمناسبت یک حادثه و جریان که تازه اتفاق افتاده است فورا حقایق و مطالب مربوط به آن را دقیق و کامل و در سطح جهانی بیان کند. این کار از قدرت یک بشر بلکه تمام بشر خارج است.
4-

[اسباب نزول متعدد، و نازل واحد، و بعکس]

[اسباب نزول متعدد، و نازل واحد، و بعکس]
اوّل- اسباب نزول متعدد و نازل واحد:
در باب معنی سبب نزول گفتیم که: گاه جریانی پیش می‌آمد که سبب نزول یک یا چند آیه می‌شد. و گاهی هم خود این سبب در بیشتر مکانها یا در مورد بیشتر افراد و موارد تکرار می‌گشت، و آن سبب وحی را بصورت جواب ایجاب می‌کرد ... این وضع را تعدّد اسباب وحی و نازل واحد می‌نامند. [گاه نزول مطلبی بیش از یک مرتبه برای بزرگداشت شأن و منزلت موضوع مورد بحث است، و گاه یادآوری مجدّدی است در هنگام وقوع سبب، که مبادا فراموش گردد] «1» بنا براین گاهی ممکن است تعدّد اسباب نزول اقتضای تعدد نزول را نماید اگر چه آیه یا آیات نازلشده واحد باشد. چنانکه سوره اخلاص عینا در دو نوبت نازل شد «2»: یک بار در مکّه به عنوان جواب به مشرکان اهل مکّه و بار دیگر در مدینه به عنوان جواب به اهل کتاب در آن شهر، و این پس از هجرت مبارک به مدینه بود. لذا می‌بینیم که در این مورد تعدد اسباب و تعدد نزول وجود داشته ولی نازل واحد بوده است «3».
__________________________________________________
(1) البرهان فی علوم القرآن، از زرکشی، ج 1، ص 29.
(2) الاتقان، ج 1، ص 35
(3) بعضی نپذیرفته‌اند که آیاتی از قرآن مکررا نازل شده باشد به دلیل آنکه این کار تحصیل حاصل است که فایده‌ای در آن نیست.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 120
دوّم- سبب نزول واحد و نازل متعدّد ممکن است نازل متعدد باشد و سبب نزول واحد. چنانکه ام سلمه به پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا نمی‌شنوم که خدا در خصوص هجرت یادی از زنان کرده باشد؟! خدای تعالی این آیه را نازل فرمود: فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ. فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ. وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی، وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا، لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ، وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ «1»، خدای سبحان در این معنی آیه دیگری نیز نازل فرموده است: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ. وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً. «2»
به این ترتیب سبب نزول که همان سؤال ام سلمه است واحد است و نزول بصورت متعدد یعنی دو آیه فوق از دو سوره آل عمران و احزاب می‌باشد.
نتیجه: بر اساس مطالبی که ذکر نمودیم اگر روایاتی نقل شود که مثلا بگوید آیه: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ «3»، به این سبب نازل شده، و روایات دیگری نقل شود که بگوید آیه مذکور به سبب دیگری نازل گردیده است نباید بگوئیم تعارضی در کار است. زیرا ممکن است نزول این آیه در مورد زیادتر از یک سبب بوده است.
جریان در باب تعدّد اسباب نزول و نازل واحد این‌گونه است. و همچنین است اگر روایات در مورد آیه‌ای از آیات بلحاظ سببی اختلاف داشته باشد. زیرا همان‌طور که گفتیم ممکن است نازل متعدد و سبب نزول واحد باشد. و نیز جائز است که سببی برای نزول آیه‌ای نقل شود و مقصود از آن تفسیر باشد «4». بخصوص که عادت صحابه و
__________________________________________________
(1) آل عمران/ 195.
(2) احزاب/ 35.
(3) معارج/ 1.
(4) الاتقان سیوطی، ج 1، ص 36
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 121
پیامبر و تابعین این بود که وقتی یکی از آنان می‌گفت این آیه در فلان مورد نازل شده مرادش آن بود که مورد نظر متضمّن این حکم است نه آنکه این حکم سبب نزول آن آیه است «1».

آیاتی که در مورد خاص نازلشده است، ولی حکم و مفهومش عام است:

آیاتی که در مورد خاص نازلشده است، ولی حکم و مفهومش عام است:
باید دانست بطور کلی سببی که نزول آیه یا آیاتی را ایجاب می‌کند چنین نیست که مفهوم و مدلول قرآنی آن مقیّد و مختصّ به همان مورد خاصّ باشد بلکه حکم و مفهوم آن به موارد مشابه آن نیز تعمیم و سرایت داده می‌شود «2».
نمونه این موضوع جریانی است به شرح زیر:
زنی از انصار از طایفه خزرج به نام (خولة) مورد خشم شوهرش اوس بن صامت قرار گرفت. او که مردی تندخو بود تصمیم گرفت از آن زن جدا شود. لذا به او گفت:
انت علیّ کظهر امّی. (یعنی تو نسبت به من مانند مادر من هستی). این عبارت نوعی از طلاق در زمان جاهلیّت عرب بود؛ ظالمانه‌ترین رفتار و نوع طلاق، که نه قابل رجوع و بازگشت بود و نه زن آزاد می‌شد که بتواند همسر دیگری برای خود برگزیند. پس از اندک مدّتی مرد پشیمان شد و چون «ظهار» یعنی گفتن جمله فوق، طلاق غیر بازگشت بود به همسرش گفت: فکر می‌کنم برای همیشه بر من حرام شدی. زن گفت چنین مگو. خدمت رسول اکرم (ص) برو و حکم این موضوع را از او بپرس. مرد گفت: من خجالت می‌کشم. زن گفت: بگذار من بروم. گفت مانعی ندارد.
زن به محضر پیامبر آمد و ماجرا را این‌گونه بیان کرد: ای رسول (ص)، همسرم زمانی که جوان و صاحب مال و خانواده بودم مرا به زوجیّت خود برگزید. اموالم در خانه او مصرف شد و خانواده‌ام پراکنده گشتند. با داشتن فرزندانی در حالی که
__________________________________________________
(1) البرهان، ج 1، ص 32.
(2) علمای اصول متّفقند بر این مطلب که: توجّه اصلی به معنی کلّی عموم لفظ است نه به خصوص سبب. و سببی که بلحاظ آن آیه یا آیاتی نازل شده است قانون کلّی را مقیّد نمی‌کند. بلکه آن سبب تنها انگیزه‌ای است برای نزول آن وحی. و حکم نازلشده ضمن آنکه سبب مذکور را در بر می‌گیرد بر مفهوم عامّ خود باقی است و بر همه وقایع مشابه آن تعمیم داده می‌شود.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 122
خشمگین بود مرا (ظهار) کرده و اکنون پشیمان شده است. ای پیامبر میان ما هیچ صیغه طلاق جاری نشده است، بعلاوه که او پدر فرزندان من است و از همه کس در نظر من محبوبتر می‌باشد. آیا راهی هست که ما به زندگی سابق خود برگردیم؟! پیامبر فرمود: تو بر او حرام شده‌ای و فعلا دستور دیگری در این باب ندارم. زن از شدّت ناراحتی و نومیدی روی به درگاه خدا آورد و گفت: خدایا بیچارگی و اندوه شدید و نیاز خود را به تو شکایت می‌کنم. پروردگارا: فرمانی بر پیامبرت نازل کن و مشکل مرا بگشای. خدایا تو وضع مرا می‌دانی بر من رحم کن که اگر فرزندانم را به شوهرم واگذارم ضایع می‌شوند، و اگر خودم آنان را برگیرم گرسنه خواهند ماند.
در این حال وحی بر پیامبر نازل شد، و با آیات زیر که ابتدای سوره مجادله است مشکل «ظهار» را بروشنی تمام حلّ کرد:
قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ. الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ مجادله/ 1 و 2.
خداوند سخن آن زن را که در باب همسرش به تو مراجعه نمود و به خداوند شکایت می‌کرد شنید (و تقاضای او را اجابت کرد). خداوند گفتگوی شما را با هم می‌شنید و البتّه که خالق جهان شنوا و بیناست. کسانی که از شما نسبت به همسرانشان (ظهار) می‌کنند (یعنی می‌گویند أنت علیّ کظهر امّی). با این جمله آنها هرگز مادرانشان نیستند. بلکه مادران آنان تنها همان کسانی هستند که آنان را به دنیا آورده‌اند. آنها سخن ناروا و باطلی می‌گویند. و البته خداوند صاحب عفو و مغفرت فراوان است.
بعد از نزول این آیات، پیامبر به زن فرمود: برو همسرت را فرا خوان تا من این دستور الهی را بر او نیز بخوانم. مرد آمد. رسول خدا آیات را بر او تلاوت نمود و سپس فرمود: آیا می‌توانی برده‌ای به کفّاره (ظهار) آزاد کنی؟ گفت: نه، فرمود: آیا می‌توانی دو ماه پیاپی روزه بگیری؟ عرض کرد: من اگر نوبت غذایم سه بار تأخیر شود دیدگانم از کار می‌افتد، و ممکن است نابینا شوم. حضرت فرمود: توانائی داری که شصت مسکین را طعام بدهی؟ جواب داد: اگر شما به من کمک فرمائید: سرانجام شوهر آن زن با کمک پیامبر کفّاره را داد و به زندگی سابق خویش بازگشت «1».
__________________________________________________
(1) مجمع البیان، از طبرسی، ج 9، ص 246- این حدیث در بسیاری از کتب معروف تفسیر و کتب تاریخ و حدیث با جزئی فرقهائی آمده است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 123
بطوری که گفتیم شأن نزول این آیات در مورد خاصّ است که به سبب خاصّی نازل شده است که محدود و مخصّص به این مورد نمی‌شود بلکه حکم آن عامّ است و شامل تمام موارد مشابه آن می‌باشد «1» از جمله روایاتی که این مطلب را تأیید می‌کند روایتی است از امام باقر (ع) که فرمود:
قرآن زنده است و این آیه هم زنده است و نمی‌میرد. اگر چنین بود که وقتی آیه‌ای درباره گروهی نازل شود و بعد که آن گروه از دنیا بروند آن آیه هم از میان برود طبعا قرآن هم از میان می‌رود در حالی که آیه به همان گونه که در خصوص حاضران جاری و نافذ است در مورد غیر حاضران نیز جاری و نافذ می‌باشد.
زمخشری گوید: سوره «لمزة» اگر چه در باره سبب خاص نازل شده ولی تهدید به عذاب در آن شامل عموم است «2».
یادآوری: 1- برای آگاهی از شان نزول آیات، راهی جز مراجعه به روایات صحیح نیست. واحدی گوید: بحث در باب اسباب نزول روا نیست مگر به روایت یا شنیدن از کسانی که خودشان شاهد مورد نزول آیات بوده‌اند «3».
در صدر اسلام گروهی از صحابه و تابعان روایات مربوط به اسباب نزول آیات را ضبط کرده‌اند. این روایات از طرف اهل سنّت بسیار زیاد است و به چندین هزار می‌رسد، و از طریق شیعه از چند صد روایت تجاوز نمی‌کند. البتّه برای اطلاع از صحّت این روایات باید آنها را با محک و معیارهای علم درآیه سنجش کرد که سند و متن احادیث را دقیقا بررسی می‌نماید، زیرا بسیاری از این روایات ضعیف و غیر مستند است. با این حال مفسّران، در مواردی از بحث و بررسی در شأن نزولها بینیاز نبوده و نیستند.
2- ندرتا نزول بعضی آیات جنبه اختصاصی داشته است. چنانکه بعضی احکام مربوط به همسران پیامبر گرامی مختصّ به خود آنها بوده است و به دیگران مربوط نمی‌شود. مانند منع ازدواج آنها پس از رحلت رسول خدا با دیگران «4».
__________________________________________________
(1) و این چنین است آیه مربوط به (کلاله) که در شأن جابر عبد اللّه نازل شده ولی حکم آن در مورد همه مسلمانان جاری و نافذ است.
(2) گفته‌اند این آیات در باره «ولید بن مغیرة» نازل شده است که نسبت به پیامبر اکرم (ص) بدگوئی و بدزبانی می‌کرد. و به روایت دیگر در باره «اخنس بن شریق» است که از مردم بدگوئی می‌نمود. مجمع البیان، ج 9، ص 358.
(3) اسباب النزول: 3 و 4.
(4) تفسیر نمونه، ج 17- ص 404 و 405.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 125

فصل 6 جمع‌آوری قرآن‌

اشاره

فصل 6 جمع‌آوری قرآن
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ: [قیامة 16 و 17] ای رسول ما، زبان خویش را برای تکرار و تأکید کلمات و آیات- قبل از پایان دادن جبرئیل به وحی- حرکت مده که جمع کردن آیات قرآن بر ماست [و تو از این جهت مطمئن باش].
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی: [اعلی/ 6] ما آیات قرآن را مرتّبا بر تو خواهیم خواند.
بنا بر این آیات را بهیچ وجه فراموش نخواهی کرد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 126
خلاصه مطالب فصل الف- جمع آوری قرآن در زمان پیامبر، شامل چهار مبحث 1- معانی جمع‌آوری، ابزار آن 2- به حافظه سپردن آیات در زمان پیامبر 3- عوامل سرعت در حفظ کردن قرآن 4- شواهدی بر تدوین قرآن در زمان حیات پیامبر ب- یکی کردن مصاحف در عهد خلفا، در سه مبحث:
1- آیات و سور قرآن بصورت مصحف 2- یکی کردن مصاحف در عهد عثمان 3- مصحفهای عثمانی و سرنوشت آنها اینک تفصیل هر یک از مباحث:

الف- جمع‌آوری قرآن در زمان رسول خدا (ص)

اشاره

الف- جمع‌آوری قرآن در زمان رسول خدا (ص)
آنچه معلوم است این است که نزول تدریجی قرآن کریم ظرف بیست و سه سال کمال یافت. روایات نقل شده، جمع‌آوری قرآن را در عهد رسول اکرم (ص) یادآور می‌شود. امّا چه وسائلی برای این جمع‌آوری بکار می‌رفت و جمع‌آوری قرآن به چه معنی است و این کار در عهد رسول خدا (ص) چگونه انجام یافت؟ اینها مطالبی است که در صفحات آینده اجمالا مورد بحث قرار خواهد گرفت:

مبحث 1 معانی جمع‌آوری قرآن و ابزار آن‌

مبحث 1 معانی جمع‌آوری قرآن و ابزار آن
روایاتی که از جمع‌آوری قرآن سخن می‌گوید، در باره زمانی که این جمع‌آوری انجام گرفته است مختلف است. کسی که لفظ (جمع) را که در روایات
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 127
آمده است مورد تأمل قرار دهد خود را از قرار گرفتن در وهم و گمان دور نگه می‌دارد.
از بررسی روایات در این زمینه روشن می‌شود که مقصود از لفظ (جمع) در روایات مذکور، معانی زیر است:
1- بمعنی حفظ قرآن بصورت از بر کردن و نگهداری در صفحه دل، و از این جهت به حافظان قرآن جمّاعة گفته می‌شود.
2- بمعنی کتابت قرآن بر روی ابزارهائی که در آن زمان فراهم بوده است لکن بصورت آیات و سوره‌های پراکنده، یا بصورت آیات مرتّب و سوره‌های پراکنده، و هر سوره‌ای بر روی قطعه‌ای.
3- بمعنی کتابت قرآن بصورتی که آیات پشت سر هم، و سوره‌ها در یک مصحف مرتّب شده باشد.
4- نوشتن قرآن بنا بر قرائت واحد متواتر که در یک مصحف جمع باشد.
البته کاربرد این معنیها، از یک عهد و زمان فرا رفته است. امّا معنی اول (جمع‌آوری) یعنی از بر کردن: باید بگوئیم که سینه رسول خدا و سینه‌های اصحاب صفحاتی بود که در آن زمان قرآن بر روی آن نقش می‌گرفت، و حفظ قرآن به این صورت در دلها قبل از قرون اسلامی انجام یافت.
معنی دوّم (جمع‌آوری) قرآن یعنی نوشتن آیات بر روی ابزارهای آن زمان نیز در زمان پیغمبر انجام پذیرفت و در نزد بعض از صحابه تحقّق پیدا کرد.
معنی سوم (جمع) در زمان ابو بکر واقعیت یافت. یعنی کتابت قرآن بصورتی که آیات پشت سر هم و سوره‌ها در یک مصحف مرتب شده بود قرار گرفت.
و معنی چهارم (جمع‌آوری) همان است که عثمان به آن اقدام نمود.
امّا ابزارهائی که در تدوین قرآن بکار گرفته می‌شد وسائلی بود که در آن زمان فراهم بود، روایات آنها را بدین صورت نام برده است:
1- عسب: جمع «عسیب» بمعنی: شاخه‌های خرما که برگهای آن را کنده باشند. آیات قرآن بر قسمت پهن این شاخه‌ها نوشته می‌شد.
2- لحاف: جمع «لحفة» و آن صفحاتی بود از سنگهای نازک.
3- رقاع: جمع «رقعة» که قطعاتی بود پهن از پوست یا برگ.
4- اکتاف: جمع «کتف» استخوانهای شتر یا گوسفند بود که پس از خشک شدن، آیات قرآنی را بر روی آنها می‌نوشتند.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 128
5- آفتاب: جمع «قتب» و آن چوبی بود که بر پشت شتر می‌گذاشتند و بارها را بر آن حمل می‌کردند. اینها وسائلی بود برای نوشتن آیات قرآن. به اضافه پارچه‌های حریری که آیات قرآنی را بر روی آن نیز می‌نوشتند.

مبحث 2 به حافظه سپردن قرآن در زمان رسول خدا (ص)

مبحث 2 به حافظه سپردن قرآن در زمان رسول خدا (ص)
جمع قرآن بمعنی از بر کردن در زمان رسول خدا (ص) بصورت جالب و آشکاری انجام یافت؛ بگونه‌ای که نه شکّ‌بردار بود و نه این کار به اجبار و اکراه نیاز داشت. آن حضرت خود از نخستین حافظان قرآن و پیشرو همه آنان بشمار می‌رفت. ما در اینجا بعض شواهد موضوع را ذکر می‌کنیم؛ با آنکه شواهد در مورد از بر کردن قرآن و حفظ قرآن در سینه‌ها فراوان است:
1- لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ «1». یعنی ای رسول ما، زبانت را برای تأکید و تکرار کلمات آیات، قبل از پایان دادن جبرئیل به وحی حرکت مده. جمع‌آوری آیات بر ماست، و خواندن آنها بر تو (و این برای آن است که تو بتوانی قرآن را کاملا به قلب و حافظه خویش بسپاری، و بموقع آنرا تلاوت کنی.)
می‌خواهد بفرماید که تو ای پیامبر از فوت هیچ جزئی از اجزاء آیات اندیشه و بیم مدار «2». جمع‌آوری قرآن در سینه تو بر عهده ما و اجرای قرائت آن بر عهده زبان تو است «3».
آری باید گفت که امر وحی، و حفظ این قرآن و جمع‌آوری آن و بیان مقاصد آن تماما بر عهده صاحب قرآن است. و وظیفه پیغمبر (ص) در این راه همان دریافت وحی و تبلیغ آن است.
بنا بر این رسول خدا (ص) باید کاملا خاطرش مطمئن و آرام باشد، و وحی را بنحو کامل دریافت دارد. آنگاه خود حضرتش خواهد دید که قرآن در سینه‌اش نقش
__________________________________________________
(1) قیامت/ 16 و 17.
(2) مجمع البیان، ج 1، ص 397.
(3) تفسیر شبّر، ص 541.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 129
بسته و ثابت گشته است.
2- سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی «1». باید گفت که وقتی وحی بوسیله جبرئیل نازل می‌شد رسول خدا (ص) از بیم آنکه مبادا آن را فراموش کند قرائت آیه را تکرار می‌کرد و هنوز جبرئیل از پایان وحی فارغ نشده پیامبر گرامی شروع به خواندن ابتدای آیه می‌نمود، و آیه آیه تکرار می‌کرد. حرکت دادن زبان هم برای تکرار و قرائت آیه از علاقه شدید و شیفتگی فراوانی بود که حضرتش نسبت به قرآن داشت، و نیز بجهت یافتن اطمینان در کار تبلیغ قرآن به امّت اسلامی بود.
3- همچنین جمّاع قرآن یعنی حافظان قرآن در زمان رسول خدا (ص) زیاد بودند، بیش از آنچه اسامی آنها را بتوان شمرد. برای اشاره به کثرت اینان کافی است بگوئیم که از آن عدّه زیاد در زمان آن حضرت، سال چهارم هجری، در واقعه «بئر معونه» هفتاد تن کشته شدند. و بهمین جهت بود که پیغمبر به علی (ع) دستور داد قرآن را جمع‌آوری کند. و خلاصه آن حضرت را از تضییع قرآن بر حذر داشت «2». در زمان ابو بکر، در حادثه روز یمامه هم هفتاد تن از حافظان قرآن کشته شدند. در روایتی آمده است که آنها چهار صد قاری قرآن بودند. ابن کثیر یاد آور شده است که «وقتی کشتار، قاریان قرآن در واقعه یمامه زیاد شد؛ یعنی همان روزی که جنگ با مسیلمه کذّاب و یاران او بنی حنیفه در سرزمین یمامه بوقوع پیوست در آن روز قریب پانصد تن از قاریان کشته شدند ... «3»».
مسجد رسول خدا (ص) مجمع پر برکتی برای تلاوت قرآن بود که در آن صدای خوش حافظان قرآن بلند می‌شد، و رسول خدا به آنان می‌فرمود که صدای خوششان را نگهداری کنند تا در خواندن قرآن به غلط دچار نشوند «4».
4- همچنین رسول خدا (ص) هر مهاجر جدیدی را به یکی از حافظان قرآن می‌سپرد تا حفظ کردن قرآن را به او یاد دهد. در نتیجه این روش حفظ قرآن در میان مردان و زنان رایج و شایع شد و تدریجا مسلمانان خودشان در حفظ قرآن تمرین و کار کردند و نسبت به آن علاقه عجیبی نشان دادند. تا آنجا که زن مسلمان بجای مهریّه
__________________________________________________
(1) اعلی/ 7.
(2) تاریخ القرآن، ص 61.
(3) یمامه، نام سرزمینی بزرگ از جزیرة العرب بوده است که مسیلمه کذّاب از آنجا ظهور کرد، خالد بن ولید برای سرکوب نمودن او مأمور لشکرکشی به آنجا شد. این حادثه به «وقعه یمامه» شهرت یافت. قاموس الاعلام ترکی.
(4) فضائل القرآن، از ابن کثیر، ص 9
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 130
خویش به یاد گرفتن یک سوره از قرآن راضی می‌شد. ابو عبیده در کتاب (القراءات) قاریانی از یاران پیامبر را نام برده، و از مهاجران هم گروهی را بدین ترتیب برشمرده است: خلفای چهارگانه، طلحة، سعد، حذیفه، سالم، ابو هریرة، عبید اللّه بن سائبه، ام سلمه عایشه، حفصه و عبادله «1». عبادة بن صامت، معاذ (که کنیه او ابا حلیمه بود)، مجمع بن جاریه، فضالة بن عبید، و مسلمة بن مخلد «2».
آری توجه شدید پیامبر (ص) به قرآن از همان سپیده دم اسلام همگام با نشر دعوت اسلامی بود. آن حضرت ابتدا مصعب بن عمیر را با کسانی که در عقبه اولی با او بیعت کردند به مدینه فرستاد، و به آنان فرمان داد که قرآن را برای مردم بخوانند، و اسلام را به آنان تعلیم دهند «3».
5- پس از فتح مکّه حفظ و یاد دادن قرآن در میان اهل مکّه شروع شد. و پیغمبر (ص) از معاذ بن جبل خواست که پس از فتح مکّه در آنجا بماند تا مردم را در دین آگاه و مطلع گرداند. و قرآن را به آنان یاد بدهد «4».
گروهی نزد رسول خدا (ص) آمدند، حضرت، عباد بن بشیر را همراهشان فرستاد، و از او خواست که مقرّرات و احکام اسلام را به آنان بیاموزد و قرآن را بر آنان قرائت کند «5».
6- رسول خدا خودش شخصا در امر تعلیم قرآن بر مسلمانان نظارت می‌کرد؛ علاوه بر فعالیتهای تعلیمی که در میان خود مسلمانان جریان داشت. عبد اللّه بن مسعود به یاران خود در کوفه گفته است که من از زبان رسول خدا (ص) هفتاد سوره را خواندم «6». طبری از یکی از قاریان نقل کرده است که گفت: کسانی که قرآن را بر ما می‌خوانند برای ما حدیث کردند که از پیغمبر می‌خواستند قرآن را بر آنها قرائت کند و وقتی ده آیه را یاد می‌گرفتند نمی‌گذشتند تا اعمال و وظائفی که در آن آیات بود بیاموزند. به این صورت بود که ما قرآن و اعمال و وظائف خود را یاد گرفتیم «7».
__________________________________________________
(1) اینان عبارتند از: عبد الله بن عمر، عبد الله بن عمرو بن عاص، عبد الله بن عباس، عبد الله بن مسعود.
(2) تاریخ القرآن، از زنجانی، ص 40.
(3) سیره ابن هشام، ج 2، ص 76.
(4) تاریخ الرسل و الملوک، از طبری، ج 2، ص 362.
(5) طبقات ابن سعد، ط لیدن 1322 ه. ج 2، ص 116.
(6) تفسیر طبری، ج 1، ص 28.
(7) تفسیر طبری، ج 1، ص 80
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 131
عبد اللّه بن عباس گوید: رسول خدا شهادت دادن را به ما می‌آموخت همان‌طور که قرآن را به ما یاد می‌داد «1». ابیّ بن کعب گوید من به مسجد رفتم، صدای مردی را شنیدم که قرآن می‌خواند. به او گفتم چه کسی قرآن را بر تو خواند تا یاد گرفتی؟
گفت: رسول خدا «2». رسول خدا (ص) از همان روزگار نخستین اجتماع مسلمانان پیروان خود را فرا می‌خواند تا جمع شوند و وحی را به آنان القا نماید. و محتمل است که هدف این اجتماعات عبادت، و تلاوت قرآن، و توضیح بعض مشکلات قرآن کوششی برای تثبیت آیات در حافظه مؤمنان بوده است. حقیقت این است که نیروی حافظه مؤمنان نخستین، بهترین محلّ امن برای حفظ کردن وحی و بهترین انتقال دهنده آن بود.

مبحث 3 عوامل سرعت در حفظ کردن قرآن‌

مبحث 3 عوامل سرعت در حفظ کردن قرآن
اصولا عوامل و موجباتی که مسلمانان را به حفظ کردن قرآن و به خاطر سپردن آیات در سینه‌ها تشویق می‌کند، بدین شرح است:
1- قرآن قانون اساسی مسلمانان است که بموجب آن فعالیّت و زندگی می‌کنند. همچنین کتاب علم و دانش دین آنان است که حلال و حرام، و نفع و ضررشان را بر ایشان بیان می‌نماید. بنا بر این ناگزیرند آن را حفظ کنند، بویژه آنکه قرآن را تنها برای آن یاد می‌گیرند که به مقتضای آن عمل کنند، و اعمال و روابط و مواضع خود را مطابق با امر و نهی آن معیّن و مشخّص نمایند. لذا مسلمانان صدر اسلام ارتباطشان به قرآن و حفظ آن برای آن نبود که قرآن را وسیله استفاده قرار دهند، و نیز هدف آنها جمع کردن مردم و قرائت آیات در محافل خاصّ و بمناسبات خاصّ نبود تا در نتیجه فراموش کنند که قرآن قانون زندگی، و راه سعادت و عزّت و نجات، و ترقی، و تعالی در دنیا و آخرت آنان است. ایمان و اعتقاد مسلمانان صدر اسلام بر همین اساس بود.
__________________________________________________
(1) تاریخ جرجان، از سهمی، ط حیدر آباد، ص 289.
(2) همان منبع، ج 1، ص 32
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 132
2- قرآن بزرگترین نمونه و نشانه بلاغت است. و عادت عرب هم بر این بود که متنهای بلاغتی را از بر می‌کردند. معلوم است که این قوم با این خصوصیّت نسبت به قرآن که با همه ادبا و بلغای عرب تحدّی کرده است، و هر عالم و فصیحی را به حیرت و شگفتی انداخته است چگونه عمل خواهد کرد.
3- حافظان قرآن مقام ارجمندی در میان مسلمانان داشتند عموما، و در نزد رسول خدا خصوصا. این وضع اجتماعی، در حدّ خودش کافی بود که مسلمانان گرد هم آیند و در حفظ کردن قرآن کریم از یکدیگر سبقت جویند. معاذ گوید: از زبان رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: هر کس فرزندش را قرآن بیاموزد در روز قیامت خدای تعالی تاج پادشاهی را برای او می‌فرستد، و دو جامه فاخر و زیبا بر او می‌پوشاند؛ لباسی که مانندش را چشم هیچ کس ندیده است «1».
وقتی ما می‌بینیم که همه دانشمندان اسلامی قائم بر این قرآن کریم بوده‌اند؛ قرآنی که به تواتر به دست ما رسیده است می‌فهمیم که این موضوع شاهد صدقی است بر کثرت حافظان قرآن در زمان رسول خدا. و این کثرت حافظان به حدّی رسیده است که به هیچ وجه احتمال تبانی آنان با یکدیگر نمی‌رود. و نقل و روایت آیات قرآنی کاملا صورت تواتر پیدا می‌کند.

مبحث 4 شواهدی بر تدوین قرآن در زمان رسول خدا (ص)

مبحث 4 شواهدی بر تدوین قرآن در زمان رسول خدا (ص)
1- تدوین قرآن در همان عهد پیامبر عظیم الشأن اسلام انجام گرفت.
بدین معنی که هر وقت آیاتی نازل می‌گشت در حافظه و قلب رسول (ص) و یاران او ثبت می‌شد، و دستهای افرادی که امین وحی بودند آیات را بر روی برگها و شاخه‌های درخت و استخوانها بصورت پراکنده می‌نوشتند، و این نوشته‌ها در خانه رسول خدا نگهداری می‌شد «2».
__________________________________________________
(1) تفسیر طبری، ج 1- ص 121.
(2) الاتقان، ج 1، ص 58، البرهان ج 1، ص 238. و تاریخ القرآن، از زنجانی، ص 45.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 133
2- زید بن ثابت گوید: من تمام قرآن را بر اساس نوشته‌های روی شاخه‌های خرما و برگها و از طریق حافظه‌های افراد مورد تحقیق و تتبّع قرار دادم «1».
3- حدیث ثقلین، و در آن از رسول خدا (ص) است که فرمود: «انّی تارک فیکم الثّقلین: کتاب اللّه، و عترتی اهل بیتی، ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی ابدا».
این حدیث دلالت می‌کند بر آنکه قرآن هنگام وفات پیغمبر بصورت مجموعه‌ای مکتوب در آمده بود زیرا لفظ کتاب (در معنی نزدیکتر به ذهن) همان صحیفه یا صحائفی است که مقداری از مطالب و مفاهیم را جمع و ضبط کند. بنا بر این قرآن در عهد رسول خدا بصورت کتابت در آمده بود، و تنها در خاطره‌ها و حافظه‌ها نبوده است.
4- آیات مربوط به تحدّی: قرآن به مشرکان و غیر مشرکان در نظیرآوری، یا آوردن ده سوره یا یک سوره از قرآن تحدّی کرده است. خود این امر دلالت می‌کند بر آنکه قرآن با آیات و سوره‌هایش کاملا در دسترس آنها قرار داشته، و سوره‌ها کاملا مشخّص و مشهور در خارج بوده است. بگونه‌ای که برای مشرکان امکان داشت که به این سوره‌ها دست یابند، یا در اختیار آنان گذاشته شود، و گرنه این کار نوعی تحدّی و مبارزه طلبی به امری غیر موجود می‌شد و این صحیح نیست.
5- گروهی از قبیل طبرانی و ابن عساکر از شعبی روایت کرده‌اند که او گفته است: قرآن را در عهد رسول خدا (ص) شش تن از انصار جمع‌آوری کردند: ابیّ بن کعب، زید بن ثابت، معاذ بن جبل، ابو درداء، سعد بن عبید، و ابو زید. خلاصه آنکه در میان مسلمین کسانی بودند که به حفظ و حراست قرآن بصورت مدوّن آن شهرت داشته‌اند. البتّه این شش تن از انصار بودند، و قطعا در میان مهاجران هم کسانی وجود داشتند که قرآن را در زمان رسول خدا بصورت مجموعه‌ای جمع‌آوری کردند، و شک و تردیدی در این نیست که پیشرو و پیشوای آنان در این راه علی بن ابیطالب علیه السلام است که گفته‌اند آن حضرت قرآن را بنا بر ترتیبی که نازل شد جمع‌آوری فرمود «2».
6- نزول تدریجی قرآن کریم بر رسول خدا در ظرف تقریبا بیست و سه سال انجام یافت. رسول خدا در طول این مدت هر گاه آیه‌ای از قرآن بر او نازل می‌شد کسانی را که در نزدش کتابت می‌کردند فرا می‌خواند و می‌فرمود این آیه را در فلان سوره که فلان مطلب در آن ذکر شده است قرار دهید. این امر دلالت می‌کند بر آنکه پیغمبر
__________________________________________________
(1) فضائل القرآن- ص 9.
(2) همان منبع، ص 28
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 134
گرامی ما خودش دستور تدوین قرآن را می‌داد و محلّ آیه نازلشده را در سوره برای نویسندگان وحی مشخّص می‌نمود.
7- در روایتی از علی بن ابراهیم، از ابی بکر خضرمی، از ابی عبد اللّه جعفر بن محمد (ع) آمده است که فرمود: رسول خدا به علی (ع) فرمود: ای علی قرآن در صحیفه‌ها، و پارچه‌ها، و اوراق محفوظ، و در پشت بستر من است. آنرا بردارید و جمع و نگهداری کنید، آنرا ضایع مسازید چنانکه یهود و نصاری کتاب آسمانی خود را ضایع کردند. علی (ع) عهده‌دار این کار شد و آن را در جامه‌ای زرد رنگ جمع نمود و بر آن مهر زد «1».
__________________________________________________
(1) تاریخ قرآن از زنجانی، ص 44.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 135

ب یکی کردن مصحفها در عهد خلفا

مبحث 5 آیات قرآن بصورت مصحف‌

مبحث 5 آیات قرآن بصورت مصحف
عیاشی در تفسیرش، ذیل روایت خود نقل کرده است که علی علیه السلام فرمود: رسول خدا به من وصیّت کرد که: «وقتی مرا به خاک سپردی از خانه‌ات خارج مشو تا آنگاه که کتاب خدا را تنظیم و تألیف نمائی «1»، و این کتاب بصورت نوشته‌هائی بر روی شاخه‌های خرما و استخوانهای کتف شتران است ... «2»». بهمین جهت وقتی امام علی (ع) کفن و دفن حضرت را بانجام رسانید در حالی که مردم به امر بیعت و خلافت در سقیفه بنی ساعده مشغول بودند آن حضرت دست به کار تنظیم و تألیف آیات و سوره‌های قرآن شد تا آن را بصورت مجموعه و کتابی واحد در آورد، و امری را که برای رسول خدا فرصت انجامش نبود تحقّق بخشید. خلاصه آنکه امام در خانه‌اش تمام همّت خود را وقف جمع‌آوری قرآن از قطعات مختلف و نامنظّم نوشته‌ها نمود. و این همان معنی جمع‌آوری قرآن است که علی علیه السلام بر آن همّت گماشت نه جمع‌آوری از حافظه‌ها و سینه‌های افراد چنانکه بعضی توهّم کرده‌اند.
کلینی (ره) یادآور شده است که علی (ع) فرمود: «در آن موقع که این کتاب خدا جمع‌آوری می‌شد من آن را در دو لوح «3» جمع نموده بودم». البته مقصود از جمع قرار دادن آن در میان دو جلد و بصورت مصحف است نه کتابت ابتدائی آن زیرا قرآن بصورت مدوّن آن در نزد حضرت بوده است.
در هر صورت بایستی اعتراف نمود از کسانی که پیش از همه به جمع‌آوری قرآن در مجموعه واحدی اقدام کردند بدون تردید امیر مؤمنان (ع) بود که به این کار پرداخت. زیرا آن حضرت از جانب پیامبر مقام وصایت داشت؛ بطوری که سابقا به آن اشاره کردیم. و بعید هم نمی‌باشد که علی (ع) به اعتبار آنکه وصی پیغمبر بوده است به جمع‌آوری قرآن همت گماشته است.
__________________________________________________
(1) تألیف، یعنی جمع کردن. و بهمین معنی است در آیه شریفه ... فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً.
(2) تاریخ القرآن، از زنجانی، ص 44.
(3) اصول کافی، ص 453
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 136

مبحث 6 یکی کردن مصاحف بوسیله عثمان‌

مبحث 6 یکی کردن مصاحف بوسیله عثمان
مسلمانان علاوه بر جمع‌آوری قرآن و تنظیم آن در یک مصحف، خود را موظّف به خواندن قرآن می‌دانستند؛ البته با قرائتهای مختلف زیرا لهجه‌های مختلف داشتند.
این اختلاف قرائتها (مثلا) در حرکت اعرابی عاملی برای اختلاف میان مسلمانان و تشتّت اقوال بود.
امری که حذیفة بن یمان [ت 36 ه] را بر آن داشت تا پس از برگشتن از فتح ارمنستان و آذربایجان همراه با اهل عراق، بجانب عثمان بشتابد، و او را متوجه سازد که پیغمبر ما را از اختلاف در قرآن منع می‌کرد ... او به عثمان گفت: «امت اسلامی را قبل از آنکه مانند یهود و نصاری اختلاف در کتاب خدا کنند در یاب «1»».
عثمان برای متفق ساختن مسلمانان بر یک قرائت اقدام کرد. این همان قرائتی است که در بین مسلمانان متداول شد. همان قرائتی که به تواتر از پیامبر گرامی گرفته بودند «2». عثمان سایر قرائتها را ممنوع ساخت و بقیّه مصحف را از میان برد «3».
غیر از مصحفی که گروه زید بن ثابت و جماعتی دیگر آن را برگزیدند و از روی آن استنساخ کردند. ابن طاووس (ره) در کتاب: سعد السعود گوید که عثمان مصحف مطابق با رأی علی (ع) را جمع کرد. این روایت تائید می‌کند گفتاری را که شهرستانی در مقدمه تفسیرش، به روایت سوید بن علقمه آورده و گوید: از علی بن ابیطالب شنیدم که می‌گفت:
«ای مردم از غلوّ در باره عثمان به این که او سوزاننده قرآن است بپرهیزید.
قسم به خدا که او مصاحف را نسوزاند. بلکه در میان جمعی از اصحاب رسول خدا
__________________________________________________
(1) فضائل القرآن- ص 10- برهان. ج 1- ص 236- الابانة- ص 27.
(2) البیان- ص 277.
(3) یعقوبی گوید: عثمان دستور داد تا همه مصاحف را از همه نقاط جمع کردند. آنگاه آنها را با آب داغ و سرکه جوشانید. و بعضی گفته‌اند آنها را سوزانید. تاریخ یعقوبی- ج 2- ص 159
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 137
گفت: نظر شما در باره قرائتی که مردم در آن اختلاف کرده‌اند چیست؟ که فردی فرد دیگر را طرد می‌کند، و می‌گوید قرائت من بهتر از قرائت تو است؟ این کار به کفر می‌انجامد. و در نتیجه قائل به رأی خواهیم شد «1». عثمان گفت: من می‌خواهم مردم را به یک مصحف متّفق کنم زیرا اگر امروز شما اختلاف کنید بعد از شما اختلاف شدیدتر خواهد شد. ما گفتیم آنچه فکر کرده‌ای خوب است. پس در پی زید بن ثابت و سعید بن عاص فرستاد و به آن دو گفت: یکی از شما املاء کند و دیگری بنویسد.
آن دو به این امر اقدام نمودند، و در هیچ موردی اختلاف نظر پیدا نکردند جز در یک حرف در سوره بقره، که یکی از آن دو گفت: [التّابوت]، و دیگری گفت: [التابوه]. و عثمان نظر زید بن ثابت را برگزید زیرا او بود که وحی را نوشته بود «2»».
به این ترتیب عثمان مصاحف را یکی کرد. این کار را با گزینش تواتری که در اختیار داشت و با الغاء سایر قرائتها انجام داد، البته نه بمعنی تنظیم و تنسیق سوره‌ها و آیات قرآن در میان دو جلد آنچنانکه امام علی (ع) انجام داد بلکه قصدش جمع کردن قرآن بنا بر قرائت ثابت و معروف از پیغمبر بود و لغو قرائت‌هائی که این خصوصیّت را نداشت «3».

مبحث 7 مصحفهای عثمانی و سرنوشت آنها

[عدد مصاحف عثمانی]

[عدد مصاحف عثمانی]
بعد از اقدام عثمان به وادار ساختن و متّفق کردن مردم بر یک قرائت واحد، نسخه‌های چندی از آن مصحف را استنساخ کرد، و آنها را در شهرها توزیع نمود تا تنها به آن نسخه‌ها استناد و اتکا شود نه به غیر آنها. در عدد مصحفهائی که عثمان توزیع کرد اختلاف است. مشهور این است که پنج نسخه بوده چنانکه سیوطی هم آنرا ذکر نموده است.
__________________________________________________
(1) یعنی مردم ما را متّهم می‌کنند که ما نشسته‌ایم و آیات خدا را بنا بر رأی خودمان تنظیم کرده‌ایم، و در مقابل نصّ، اجتهاد نموده‌ایم.
(2) تاریخ القرآن، از زنجانی، ص 68.
(3) البرهان، ج 1، ص 235- و الاتقان، ج 1، ص 60
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 138
یعقوبی گفته است: تعداد مصحفهای استنساخ شده نه عدد بود، و آنها را به شهرها فرستادند. و شهرها را به این ترتیب برشمرده است: کوفه، بصره، مکّه، مدینه، مصر، شام، بحرین، یمن، و الجزیره «1».
ابن ابی داوود گوید: از ابو حاتم سجستانی شنیدم که گفت: هفت مصحف نوشته شد و به مکّه و شام و یمن و بحرین و بصره و کوفه فرستادند، و یکی را هم در مدینه نگهداری کردند «2».
ظاهرا سبب اختلاف در عدد مصاحف به ناقلان آن باز می‌گردد زیرا در تعداد مصاحف بر اساس شهرهای ذکر شده‌ای که مصاحف به آنجا فرستاده شده است تکیه کرده‌اند در حالی که ممکن است مثلا به مصر و شام فقط یک مصحف فرستاده شده باشد. با این ترتیب تعداد مصاحف به عدد ناقلان و حافظانی که با این مصحفها فرستاده شده‌اند به پنج عدد می‌رسد. عثمان بخاطر یکی کردن قرائتها بین مسلمین بر وجه منتخب و متواتر همراه هر نسخه متعلّق به هر شهری یک فرد حافظ قرآن که قرائتش موافق و هماهنگ بود فرستاد. چنانکه زید بن ثابت قرائت کننده مصحف مدنیّ، و عبد اللّه بن سائب قرائت کننده مصحف مکّی، و مغیرة بن شهاب قرائت کننده مصحف شامی، و ابو عبد الرحمن سلمی مقری مصحف کوفی، و عامر بن عبد الرحمن مقری مصحف بصری بود.

[سرنوشت مصاحف عثمانی و وصف آنها]

[سرنوشت مصاحف عثمانی و وصف آنها]
بنا بر رأی اجماع میان مسلمین مصحف‌هائی را که عثمان به شهرها توزیع نمود عددش هر چه بوده با یکدیگر مطابقت و هماهنگی داشته، و بصورت نقل متواتر از جانب پیامبر، و شامل همه قرآن بوده، و صد و چهارده سوره را در برداشته است. این نسخه‌ها خالی از نقطه و اعراب و نقوشی که ما امروز در قرآنهای خودمان می‌بینیم بوده است. همچنین این نسخه‌ها خالی از نامهای سوره‌ها و فواصل میان آیات بوده است.
البته سرنوشت این مصحفها بصورت واضح و مطمئن معلوم نیست. جز اینکه ابن کثیر [ت 774 ه] مصحف شام را دیده است و در کتابش بنام فضائل القرآن چنین گوید:
__________________________________________________
(1) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 160.
(2) المصاحف، ص 34
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 139
امّا مصاحف اصلی عثمانی، امروز مشهورترین آنها در مسجد بزرگ دمشق است نزدیک رکن، قسمت شرقی مقصوره. و البته قدیم در شهر (طبریّة) بوده سپس از آنجا به دمشق آورده شده است [سال 518 ه] من این مصحف را نوشته‌ای بسیار بزرگ و گرانبها یافتم، با خطّ زیبا و کاملا روشن و با مرکبی پر رنگ در برگهائی که گمان می‌کنم از جنس پوست شتر باشد «1»». در کتابخانه امام رضا (ع) در خراسان نسخه‌هائی از قرآن وجود دارد، و اعتقاد بر این است که به خط امام علی و سایر اولاد معصومین (ع) باشد.
زنجانی گوید: در پنجم ماه ذی حجّة سال 1353 ه. در کتابخانه علویّه در نجف. مصحفی دیدم به خطّ کوفی که در پایان آن نوشته شده بود کتبه علی بن ابی طالب فی سنة اربعین من الهجرة «2».
از همان زمان که خدای تعالی برای رسولش خانه کرامت و عزّت را برگزید تا امروز مسلمانها مرتبا حفظ کردن قرآن و استنساخ آن را ادامه داده‌اند، و شما در هر نسلی از نسلها هزاران مصحف و هزاران حافظ قرآن را می‌بینید، و هزارها جلد قرآن حاضر برای از بر کردن، و هزارها حافظ قرآن که ناظر بر نسخه‌های مصاحف‌اند.
کتاب عهد قدیم یعنی تورات بهیچ وجه چنین وضع و خصوصیّتی را دارا نیست. زیرا صحّت آن، در تحقیق و بررسی انتقادی آن برای شارحان جدید تأیید نشده است، جز یک قسمت از آن که همان کتاب ارمیاست.
کتاب عهد جدید، یعنی انجیل هم وضعش خوشبخت‌تر از تورات نمی‌باشد زیرا بسیاری از اخبار آن را انجمن اسقفهای (نیقیّه) باطل اعلام نموده است؛ طوری که در باره آنچه از انجیل باقی مانده شک و تردید فراوان شده است.
امروز این کتاب انجیل از کتابهای صحیح بحساب نمی‌آید زیرا بررسیها و انتقادها اثبات کرده است که این انجیلها بیش از یک قرن پس از مسیح تنظیم شده است. یعنی بعد از زمان حواریون که تعلیمات مسیحی به آنان نسبت داده می‌شود.
خلاصه آنچه باید گفت این است که: هم اکنون شکّ و تردیدهای فراوانی در باره ارزش تاریخی مدارک یهودیت وجود دارد «3».
__________________________________________________
(1) فضائل القرآن، ص 15.
(2) تاریخ القرآن، ص 68.
(3) کتاب الظاهرة القرآنیّة، از مالک بن نبی، ص 108 و 109
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 140
امّا قرآن کریم بطریقی متین، و با استواری عجیب و بینظیری دائما از سرزمینی به سرزمین دیگر منتقل می‌گردد. و از دورترین شهرهای مسلمین در شمال غربی افریقا گرفته تا دورترین بلاد اسلامی در جنوب شرقی آسیا منتشر شده است. از جهت تواتر و دقّت نقل موفقیّتی را که قرآن کریم در جهان بدست آورده است هیچ کتاب آسمانی دیگر نداشته است. و این فقط بدان سبب است که پس از پیامبر اسلام و بعد از شریعت اسلام پیامبر دیگر و شریعت دیگری وجود نداشته و ندارد، و خدای تعالی چنین وعده فرموده و وعده‌اش را هم به حقیقت و ثبوت رسانیده است که:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 141

فصل 7 تنظیم آیات و ترتیب سوره‌ها

اشاره

فصل 7 تنظیم آیات و ترتیب سوره‌ها
مقدمه:
قرآنی که اکنون در دست ما مسلمانان جهان است شامل 114 سوره است. بزرگترین سور آن «بقره» دارای 286 آیه و کوچکترین آنها «کوثر» دارای سه آیه است. و کلّ آیات این کتاب شریف 2236 آیه می‌باشد. این عددی است که دانشمندان کوفی به آن تکیه کرده‌اند، و روایت آن مأخوذ از امیر مؤمنان (ع) است، و روایتی هم از رسول خدا (ص) این عدد را تأیید می‌کند. هر سوره با «بسم اللّه الرحمن الرّحیم» شروع می‌شود که خود آیه‌ای از آیات قرآن بشمار می‌آید.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 142
خلاصه مطالب فصل 1- معنی آیه- ترتیب نزول آیات 2- معنی سوره- شناخت سوره و آیه 3- ترتیب سوره‌ها و آراء و عقاید در این باب 4- نام سوره‌ها 5- نامگذاری‌

مبحث 1 معنی آیه‌

مبحث 1 معنی آیه
آیه در لغت به معنی دلالت و علامت است و در اصطلاح قرآنی کوچکترین واحد یک سوره است که بطور کلّی مرکّب از تعدادی کلمات می‌باشد، و نصّ قرآنی از آن تشکیل می‌شود. با این تعریف هر آیه دلالتی بر صدق رسالت پیامبر خاتم و نشانه‌ای بر معجز بودن قرآن می‌باشد: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ «1»: بزودی ما نشانه‌های علم و قدرت خود را در اطراف و آفاق جهان و در وجود خود انسانها نشان خواهیم داد تا برای همگان کاملا روشن گردد که آفریننده جهان حقّ است. آیا پروردگار تو کافی نیست به اینکه او بر هر امری از امور خلقت کاملا آگاه و ناظر است؟

مبحث 2 ترتیب نزول آیات‌

مبحث 2 ترتیب نزول آیات
باید دانست که نزول آیات تدریجا انجام یافت ولی بترتیب خاصّی که بعدا در سوره‌ها مدوّن شد نبود. بلکه گاهی میان آیه‌ای یا آیاتی با آیات بعدش در همان سوره،
__________________________________________________
(1) فصّلت/ 53.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 143
یک فاصله زمانی وجود داشت. لذا آن سوره در آن فاصله زمانی به انتظار بقیّه آیاتش مفتوح می‌ماند، و در خلال آن مدّت آیات سوره دیگر نازل می‌شد، تا وقتی که حکمت خدای تعالی و نیاز جامعه موجب کامل شدن سوره اوّل شود و بقیّه یا بعض دیگر آیات آن نازل گردد.
با این بیان می‌فهمیم که هر آیه‌ای در میان آیات یک سوره جایگاه و مقام مخصوص به خود را داراست. این جایگاه و مقام از جانب خدای حکیم و به دستور رسول گرامی مشخّص گردیده است. و این موضوعی است یقینی و قطعی که اختلافی راجع به آن در میان دانشمندان و محقّقان علوم قرآنی نیست. این جایگاه آیات در سوره‌ها به همین صورت و ترتیبی که اینک در قرآنهای ماست در حیات مبارک پیامبر مرتّب و مشخّص گردیده و از طریق روایات متواتر از رسول امین به ما نقل شده است.
روش حضرت این بود که آنچه نازل می‌گشت به یاران و کاتبان وحی املا می‌نمود و می‌فرمود: این آیه یا این آیات پس از فلان آیه در فلان سوره نوشته شود.
هر زمان که پیامبر می‌خواست قرآن تلاوت کند بترتیبی که تدوین یافته بود تلاوت می‌نمود نه بترتیب نزول آیات. و این دلیل روشنی است بر آنکه ترتیب آیات توقیفی و تعیینی بوده نه اجتهادی و نظری. و لذا جایز نیست که آیات بر غیر ترتیب یاد شده تلاوت شود.

مبحث 3 معنی سوره‌

مبحث 3 معنی سوره
سوره در لغت به معنی حصار یا دیوار بلند شهر است. و از آن جهت که مجموعه‌ای از آیات مطلب یا مطالب خاصّی را که به هم پیوند داشته بصورت واحدی در آورده و همچون با روی رفیع شهر پیرامون آیاتی را احاطه کرده است سوره نام گرفته است:
فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ «1»:
در آن هنگام بین دوزخیان و بهشتیان حصاری حائل گردد و بر آن حصار دری باشد که درون آن رحمت (بهشت) است و برون آن عذاب.
__________________________________________________
(1) حدید/ 13
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 144

مبحث 4 شناخت سوره و آیه‌

مبحث 4 شناخت سوره و آیه
شناخت سوره، و ابتدا و انتهای آن، و این که فلان سوره از چند آیه تشکیل شده است، همچنین شناخت آیه و ابتدا و انتهای آن، و ترتیب آیات متوقف بر تعیین شارع مقدس یعنی صاحب رسالت بوده است. این امر بنا بر هدایت خدای عزّ و جلّ و به دستور پیامبر اکرم (ص) در زمان حیات آن حضرت انجام یافته است؛ و هیچ نوع قیاس و نظر شخصی در باب آن روا نیست «1». بر همین اساس «الم» و «حم» و «المص» هر کدام یک آیه محسوب می‌شود ولی «الر» و «طس» یک آیه بشمار نمی‌آیند بلکه جزئی از آیه بعد می‌باشند زیرا درباره آن نصّ و تعیینی از جانب شارع نیامده است.
در باب انواع آیات و آیاتی که به نام و عنوان خاصّی معروف شده‌اند در پایان این فصل بعنوان تکمیل بحث سخن خواهیم گفت.

مبحث 5 ترتیب سوره‌ها

مبحث 5 ترتیب سوره‌ها
مسلّما ترتیب نزول سوره‌ها در ابتدا، بترتیب و نظمی که اکنون در قرآنها موجود است نبوده و ترتیب نزول سور با ترتیب تدوین آنها در مصاحف فرق دارد. بدین بیان که نزول قرآن در مکّه با سوره علق شروع شده، و پس از آن سوره «ن و القلم» و بعد سوره «مزّمّل» و «مدّثّر» و «حمد» و ... و این نزول قریب سیزده سال ادامه یافته، و از پی آن هجرت مبارک پیش آمده است، و از آن پس نزول وحی در مدینه منوّره با سوره «بقره» آغاز گردیده و پس از آن سوره «انفال»، و آخرین سوره نازلشده سوره نصر «2» بوده
__________________________________________________
(1) این وضع مربوط به ترتیب آیات است امّا ترتیب سوره‌ها این گونه نیست.
(2) این بحث در باب آخرین سوره است، اگر چه آخرین آیه نازلشده را بعضی آیه سوّم از سوره مائده گفته‌اند: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً. آیه تعیین خلیفه و وصیّ بعد از پیامبر و تعیین مسیر حکومت اسلامی.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 145
است؛ در منی هنگام حجّة الوداع. در حالی که اوّلین سوره قرآنهای ما سوره فاتحة الکتاب است که مکّی و مدنی «1» است، و بعد از آن سوره بقره می‌باشد که پس از هجرت در مدینه نازل گردیده، و سپس آل عمران و نساء و مائده و ... و در پایان قرآن سوره «ناس» است که مکّی می‌باشد.

مبحث 6 حکمتهای تقسیم قرآن به سوره‌ها

اشاره

مبحث 6 حکمتهای تقسیم قرآن به سوره‌ها
خدای آفریننده در تمام امور حکیم و منزّه از بیهوده‌کاری است. هنگامی که ملاحظه می‌کنیم این کتاب عظیم را بصورت سوره‌هائی متعدّد قرار داده است در می‌یابیم که این کار از جانب خالق صاحب حکمت مسلّما باید از روی هدفی و همراه با فوائد و حکمتهائی باشد. این فوائد و حکمتها عبارتند از:

1- اعلام عجز از جانب قرآن به مخالفان:

1- اعلام عجز از جانب قرآن به مخالفان:
تحدّی قرآن کریم این بود که مخالفان و کافران سوره‌ای مثل قرآن بیاورند.
قرآن این اعلام را نمود بدون آنکه سوره‌ای را مشخّص کند. و چون سوره‌ها در عدد آیات مختلف است، و در موضوع و محتوا گوناگون و متضمّن سبکهای فصاحت و بلاغت است لذا سوره کوثر با همان سه آیه‌اش معجز شده است همان‌گونه که سوره بقره با دویست و هشتاد و شش آیه معجز اعلام گردیده است. این امر دلالت می‌کند بر آنکه اعجاز در قرآن بستگی به طولانی بودن یا کوتاه بودن سوره ندارد. نه به موضوع قانونگذاری، یا سبک داستان، یا اخبار مربوط به حشر و نشر، یا اخبار امتهای پیشین مربوط است و نه به نظریات عقلی و اندیشه‌های والای انسانی و امثال اینها. بلکه هر سوره‌ای در قرآن موضوع و مورد تحدّی است و معجز است. خلاصه آنکه تمام سوره‌های قرآن با وجود تنوعات و فرقهائی که میان آنهاست معجز می‌باشد.
__________________________________________________
(1) مشهود در میان محقّقان علوم قرآنی این است که سوره مذکور یک بار در مکّه نازل شده است و بار دیگر در مدینه.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 146
با این بیان باید گفت که تعداد و تعدّد این سوره‌ها اعجاز قرآن را بصورت قویتر و محکمتر آشکار کرده است؛ بر خلاف آنکه اگر قرآن بصورت سوره‌های متعدد نبود. زیرا گاه بعض مدّعیان در نظیر آوری قرآن متوسّل به عذرهائی می‌شدند از قبیل گستردگی و تعدد موضوعات قرآن و گرانباری قرآن برای تحدّی. اما تمام بشر را به آوردن نظیر یک سوره دعوت کردن نشان قویتری در اعجاز بهمراه دارد تا آنکه این دعوت و تحدّی در کلّ قرآن و کلّ سور باشد.

2- آسان ساختن حفظ و از بر کردن قرآن‌

2- آسان ساختن حفظ و از بر کردن قرآن
کسی که یک سوره قرآن را به خاطر بسپارد طبعا در حفظ کردن سوره دیگر فعّالتر و بر ادامه و استمرار حفظ شائقتر می‌گردد تا اینکه بخواهد تمام قرآن را بصورت یک کتاب متّصل به هم بی‌آنکه سوره سوره باشد حفظ کند. زیرا تعدّد سوره‌ها خود موجب آسان شدن حفظ قرآن بر علاقه‌مندان به آن می‌شود.

3- ویژگیهای خاصّ هر سوره عامل بزرگ جلب افکار است‌

3- ویژگیهای خاصّ هر سوره عامل بزرگ جلب افکار است
تنوّع موضوعات و گوناگون بودن اهداف در سوره‌ها، و جهات مختلف بلاغی که در آنهاست، و فرقهائی که در ترکیب کلام سوره‌هاست، و انواع تصویرهای محسوس که در آیات پراکنده شده است موجب شده که هر سوره‌ای ویژگی و لطافتهای مخصوص به خود را داشته باشد، و از دیگر سوره‌ها ممتاز و مستقلّ گردد. بهمین جهت قرائت کننده قرآن در هر سوره‌ای عطری عبیرآمیز و نسیمی جانبخش و مخصوصی را ادراک می‌نماید، و آیات خاصّ در شخص احساسهای خاصّی را بر می‌انگیزد. مثلا سوره یوسف داستان یوسف را بیان می‌کند. این داستان اگر چه به صد آیه می‌رسد امّا در آن نامی از بهشت و دوزخ به میان نمی‌آید. و در سوره مجادله هر یک از آیاتش با نام خدای تعالی همراه می‌شود. و سوره منافقون از روانشناسی نفاق بحث می‌کند.
فریبکاری منافقان را فاش و آنان را رسوا می‌نماید، و راههای خدعه و مکر منافقان را برای مسلمانان بر ملا می‌سازد. و این چنین است مضامین و محتواها و سبکهای خاص در هر سوره‌ای از سوره‌های قرآن.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 147

مبحث 7 آراء در باب ترتیب سوره‌ها

مبحث 7 آراء در باب ترتیب سوره‌ها
در مورد ترتیب سوره‌ها سه نوع اعتقاد است: اکثر دانشمندان علوم قرآن برآنند که ترتیب موجود سوره‌ها اجتهادی بوده است، و پس از وفات پیامبر و بوسیله صحابه با رأی و سلیقه آنان صورت گرفته است.
ابن فارس گفته است ترتیب آیات توقیفی بوده ولی ترتیب سور را اصحاب بر عهده گرفتند. و دلیل مطلب اختلاف مصاحف صحابه است زیرا این مصاحف از لحاظ ترتیب سوره‌ها با هم فرق دارند. چنانکه مصحف علی علیه السلام بترتیب نزول سوره‌ها تدوین شد: سوره علق، سوره ن و القلم، سوره مزّمّل، سوره مدّثّر، سوره حمد، سوره ابی لهب، سوره تکویر و ... و در این مصحف سور مکّی پیش از سور مدنی است.
در حالی که شروع مصحف عبد اللّه بن مسعود از «بقره» و «آل عمران» و «نساء» و ...
می‌باشد.
نیشابوری در تفسیر خود گوید: آیات و سور در زمان حیات رسول اکرم (ص) ترتیب یافت. هر سوره‌ای که نازل می‌شد حضرت به کاتبان وحی دستور می‌دادند که آن را در کنار فلان سوره قرار دهند. این موضوع را ابن عباس هم یادآور شده است.
رأی سوّم این است که ترتیب بخش عمده‌ای از سوره‌های قرآن توقیفی، یعنی متوقّف و مربوط به دستور رسول خدا (ص) بوده و ترتیب بخش اندکی از سوره‌ها بنا بر رأی صحابه انجام پذیرفته است. ابن عطیّه گوید: ترتیب سور طوال [سوره‌های طولانی]، و حوامیم [سوره‌هائی که با حاء و میم شروع شده است]، و مفصّلات [سوره‌های کوچک پایان قرآن] در زمان پیامبر معیّن شده و ترتیب بقیه سوره‌ها بر عهده مسلمانان قرار گرفته است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 148

مبحث 8 نام سوره‌ها

مبحث 8 نام سوره‌ها
هر سوره در قرآن دارای یک نام ویژه یا دو نام و یا چند نام می‌باشد.
نام سوره‌ها غالبا از مطلبی گرفته شده که در آن سوره بیشتر مورد توجّه بوده است. چنانکه سوره بقره از آن جهت به این نام نامیده شده که جریان گاو بنی اسرائیل بیش از هر مطلب دیگر در این سوره مطرح شده و مورد توجه قرار گرفته است. و سوره انعام از آن سبب به این نام خوانده شده که در آن راجع به چهارپایان و احکام آنها مفصّلتر از سوره‌های دیگر بحث شده است؛ اگر چه لفظ (انعام) در غیر این سوره نیز بکار رفته است. و سوره مائده بدان لحاظ این نام را گرفته است که در آن از نزول مائده آسمانی به پیشنهاد حواریّون حضرت عیسی (ع) سخن به میان آمده است، که در غیر این سوره از موضوع یاد شده ذکری نرفته است. و به سوره نساء از آن جهت این نام داده شده که در آن مقام و شخصیّت و حقوق زن وسیعتر از سوره‌های دیگر مورد بحث و توجّه قرار گرفته است؛ با آنکه لفظ «نساء» و کلمه «امرأة» در سور دیگر قرآن آمده است.
اکثر دانشمندان بر آنند که هر سوره‌ای در زمان پیامبر گرامی دارای نام یا نامهائی بوده که از طریق وحی معیّن شده است، و پس از رحلت آن حضرت در طیّ زمانها بعضی سوره‌ها بلحاظ مناسبات و خصوصیاتی دارای نامها و عنوانهای دیگری شدند. همان‌گونه که بعض آیات به جهاتی خاصّ دارای نامها و عنوانهائی شدند «1». در فقه و اصول بعض از این موارد را ملاحظه می‌کنیم. از قبیل: آیه نفی سبیل، آیه کتمان، آیه نفر، آیه سؤال و آیه ذکر «1».
__________________________________________________
(1) راجع به این نوع آیات که به «آیات معنونه» معروف است در مبحث مربوط به آن بحث خواهیم کرد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 149

مبحث 9 نامهای سوره‌ها

مبحث 9 نامهای سوره‌ها
در اینجا سوره‌هائی را که دارای دو نام یا چند نامند بترتیب قرآنهای موجود می‌آوریم:
1- سوره حمد: ام الکتاب، فاتحة الکتاب، اساس، شفاء، صلوة، کافیة، وافیة، سبع المثانی.
2- بقره: فسطاط القرآن، فردوس، سنام القرآن.
3- آل عمران: در تورات «طیّبه» نام دارد و با سوره بقره «زهراوان» نام گرفته است.
4- مائده: عقود 5- انفال: بدر 6- توبه: براءة، فاضحة، حافرة، منقّرة، عذاب 7- نحل: نعم 8- اسری: بنی اسرائیل، معراج، سبحان، اسراء 9- طه: کلیم 10- نمل: سلیمان 11- سجده: مضاجع 12- فاطر: ملائکه 13- یس: دافعة، قاضیة، قلب القرآن 14- زمر: غرف 15- مؤمن: غافر 16- فصلت: مصابیح، سجده 17- محمّد: قتال 18- ق: باسقات
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 150
19- قمر: اقتربت، مبیضّة 20- مجادله: ظهار 21- حشر: بنی نضیر 23- ممتحنة: مودّة، امتحان 24- صفّ: حواریّون 25- ملک: تبارک، مانعة، منجیة 26- معارج: واقع 27- غافر: مؤمن 28- نبأ: تساؤل، عمّ 29- بیّنة: بریّه، انفکاک، لم یکن، اهل الکتاب 30- ماعون: دین، ارایت 31- کافرون: عبادة 32- نصر: تودیع 33- مسد: تبّت 34- اخلاص: توحید، اساس 35- فلق و ناس را «معوذّتان» نامند

مبحث 10 نامگذاری سور به اعتبار دیگر

مبحث 10 نامگذاری سور به اعتبار دیگر
1- طوال «1»، یا سبع طوال: هفت سوره طولانی: بقره، آل عمران، نساء، مائده، أنعام، أعراف، انفال (و گفته‌اند هفتمین سوره یونس است «2») 2- مئون، یا مئین: نام سوره‌هائی که کوتاهتر از (سور طوال) است و افزونتر از صد آیه، که عبارتند از: توبه، نحل، هود، یوسف، کهف، اسرا، انبیا، طه، مؤمنون، شعرا، صافّات
__________________________________________________
(1) جمع «طولی» مؤنث «اطول» مانند: کبری، اکبر، کبر.
(2) در بعضی روایات سوره کهف است
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 151
3- مثانی: نام سوره‌های بعد از (مئون) است که آیاتشان کمتر از صد می‌باشد.
4- مفصّل یا مفصّلات: سوره‌های کوتاهند، از سوره حجرات تا پایان قرآن.
از آن جهت این نام را گرفته‌اند که بجهت کمی آیاتشان آیه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» زود بزود می‌آید.
5- حوامیم: سوره‌هائی که با حاء و میم شروع می‌شوند. شامل هفت سوره، بترتیب: مؤمن [غافر]، حم سجده [فصّلت]، شوری [حمعسق]، زخرف، دخان، جاثیة، احقاف 6- مسبّحات: که با کلمه تسبیح آغاز می‌شوند، و هفت سوره‌اند، بترتیب:
اسراء، حدید، حشر، صفّ، جمعه، تغابن، اعلی.
7- حامدات: سوری که با کلمه حمد شروع می‌شوند: فاتحة الکتاب، انعام، کهف، سبأ، فاطر.
8- عزائم: چهار سوره‌اند که در آنها سجده واجب است: سجده، فصّلت، نجم، علق.
9- طواسین: سه سوره‌اند که با طاء و سین شروع می‌شوند: شعرا، نمل، قصص.
10- زهراوان «1»: بقره و آل عمران یادآوری: 29 سوره قرآن با حروف تهجّی شروع می‌شود، و 15 سوره با سوگند، و 10 سوره با حروف ندا، و 6 سوره با فعل امر، و 6 سوره با کلمه (اذا)، و 6 سوره با استفهام، و 3 سوره با نفرین، و 23 سوره با جمله خبری.
سوره‌هائی که یکجا نازل شده‌اند عبارتند از: مائده، انعام، توبه (جز چند آیه)، صفّ، و تقریبا تمام مفصّلات (یعنی سوره‌های کوتاه)
__________________________________________________
(1) زهراوان، تثنیه «زهراء» یعنی درخشان و پر فروغ، از آن جهت که این دو سوره حاوی حقایق و دستورهای تابناک الهی است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 152

مبحث 11 آیاتی که دارای عنوانی شده‌اند

مبحث 11 آیاتی که دارای عنوانی شده‌اند
گفتیم بعض آیات بنا بر مناسبت یا خصوصیّتی دارای نام یا عنوان ویژه‌ای شده‌اند از آن جمله:
1- آیه نفی سبیل: وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا «1»: خداوند هیچ‌گاه برای کافران راه تسلّطی را بر مؤمنان قرار نمی‌دهد.
2- آیه ذکر: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «2»: ما جز افرادی را که به آنها وحی کردیم، بعنوان رسول بر مردم نفرستادیم. اگر نمی‌دانید از اهل اطلاع و دانش سؤال نمائید.
3- آیه کتمان: إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ «3»: آنان که دلایل روشن و وسایل هدایت را که ما نازل کردیم، بعد از آنکه در قرآن برای مردم بیان داشتیم کتمان می‌کنند خدا آنان را لعنت می‌نماید و تمام لعن کنندگان عالم هم آنان را نفرین و لعنت می‌کنند.
4- آیه نفر: فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ «4»: چرا از هر گروهی طایفه‌ای از آنان کوچ نمی‌کنند تا در دین (و معارف اسلام) آگاهی و بینش پیدا کنند و در بازگشت بسوی قوم خود آنان را انذار نمایند (تا از مخالفت با دستورهای الهی) بترسند و خودداری کنند؟
و نیز آیات دیگری به نام و عنوان: آیه تبلیغ، اکمال دین، استعاذه، شفاء، بعث، مباهلة، تطهیر، شهادت، صلوات، کفّاره مجالس، طریق دعوت، انصات، ترجیع و آیه ولایت.
__________________________________________________
(1) نساء/ 141.
(2) نحل/ 43.
(3) بقره/ 159.
(4) توبه/ 122.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 153
1- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ «1»: ای رسول ما، آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شد ابلاغ کن که اگر انجام ندهی رسالت خدا را بپایان نرسانده‌ای. خدا تو را از جهت مردم حفظ خواهد کرد و خدا مسلّما کافران را هدایت نخواهد نمود. (دانشمندان بزرگ اسلامی اعمّ از شیعه یا سنّی به اسناد معتبر نقل کرده‌اند که این آیه درباره علی بن ابیطالب (ع) و در باب ولایت و وصایت آن حضرت بعد از رسول خدا (ص) است، و در غدیر خم، روز 18 ذی الحجّة سال دهم هجرت نازل گردید. تفصیل این جریان مهمّ و جالب را در جلد پنجم تفسیر نمونه بخوانید).
2- الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً «2»: امروز (با تعیین علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر خاتم (ص) دین شما را برای شما کامل گردانیدم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضیم که اسلام دین و آئین زندگی شما باشد. این آیه نیز در روایات زیادی از طرق معروف اهل تسنّن و شیعه نقل شده است که آیه شریفه مذکور در روز غدیر خم در پی آیه مربوط به ابلاغ ولایت علی (ع) نازل گردید. برای اطّلاع وسیع در این باب به جلد چهارم تفسیر نمونه، ص 263 به بعد مراجعه نمائید.
3- فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ «3»: هنگامی که می‌خواهی شروع به خواندن قرآن کنی (استعاذه کن) از شرّ شیطان مطرود شده به خدا پناه ببر.
4- وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً «4»:
ما قرآن را نازل می‌کنیم که شفاء و رحمت برای مؤمنان است، و ظالمان را جز زیان و خسران نمی‌افزاید.
5- أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ «5»: آیا تصور کرده‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما بسوی ما باز نمی‌گردید؟! 6- فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ «6»:
هر گاه بعد از علم و دانشی که در باب مسیح به تو رسید باز کسانی با تو محاجّه و ستیزه
__________________________________________________
(1) مائده/ 67.
(2) مائده/ 3.
(3) نحل/ 98.
(4) اسرا/ 82.
(5) مؤمنون/ 115.
(6) آل عمران/ 61.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 154
کنند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت کنیم و شما فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌کنیم و شما هم زنان خویش را، ما از نفوس خود دعوت می‌نمائیم و شما نیز از نفوس خود، آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.
برای اطلاع از داستان مباهله به جلد دوّم تفسیر نمونه، ص 437 مراجعه نمائید.
7- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً «1»: همانا خدا می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت پیامبر خاتم دور کند و شما را کاملا پاک سازد.
در این باب به جلد هفدهم تفسیر نمونه، ص 288 مراجعه کنید.
8- شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «2»: خدای تعالی گواهی می‌دهد که معبودی جز او نیست. و فرشتگان و صاحبان دانش هر یک بگونه‌ای گواهی می‌دهند، در حالی که خداوند قیام به عدالت دارد (و این عدالت نشانه یگانگی ذات باریتعالی است. بنا بر این شما هم با آنان همصدا شوید و بگوئید) معبودی جز او نیست و او توانا و حکیم است.
9- إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً «3»: خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند. ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر او درود فرستید و تسلیم فرمان او شوید.
10- سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ «4»: منزّه است پروردگارت، پروردگار عزّت و قدرت از توصیفاتی که جاهلان در باره او می‌نمایند. و سلام بر رسولان. و حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار عالمیان است.
11- ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ «5»: ای رسول، با بیانات حکمت‌آمیز و اندرز نیکو مردم را به راه پروردگارت دعوت‌نما و با آنان به روشی که از هر جهت نیکوتر است استدلال و مناظره کن.
__________________________________________________
(1) احزاب/ 33.
(2) آل عمران/ 18.
(3) احزاب/ 56.
(4) صافّات/ 180 تا 182.
(5) نحل/ 125
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 155
12- فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ «1»: چرا از هر گروهی طایفه‌ای از آنان کوچ نمی‌کنند (و طایفه‌ای بمانند) تا در دین (و احکام و معارف اسلام) آگاهی عمیق پیدا کنند و در بازگشت بسوی قوم خود آنان را انذار نمایند تا (از مخالفت با پروردگار) بترسند و از گناه خودداری کنند.
برای اطلاع بیشتر در این موضوع به جلد هشتم تفسیر نمونه، ص 189 مراجعه کنید.
در باب خصوصیّت بعض آیات:
ابن مسعود از رسول اکرم روایت کرده است که: عظیمترین آیات قرآن آیة الکرسی است: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ «2» ... و مخوفترین آیه: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ «3». و امید بخشترین آیات آیه شریفه: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ «4»: به آن بندگان من که در راه معصیت خدا راه اسراف، علیه خودشان در پیش گرفتند بگو هرگز از رحمت و لطف بی‌انتهای خدا نومید مشوید. خدای مهربان همه گناهان شما را خواهد بخشید زیرا اوست که بسیار آمرزنده و بسیار مهربان است.
امید بخشترین آیه قرآن برای اهل توحید: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ «5»: محقّق است که خدا هرکس را که به او شرک ورزد نخواهد بخشید و غیر از مشرک هر فردی را که بخواهد مورد مغفرت قرار خواهد داد روایت از مولی امیر المؤمنین علیه السلام است که فرمود: امیدوار کننده‌ترین آیات این آیه شریفه است: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ «6»: آنچه از رنجها و مصائب به شما می‌رسد همه از اعمال خود شماست در حالی که خدا بسیاری از اعمال ناروای شما را مورد عفو قرار می‌دهد.
در تفسیر این آیه از رسول خدا (ص) نقل است که هر چه گرفتاری است بلحاظ کارهای نادرست خود افراد است. و ذات احدیت بزرگوارتر از آن است که عقوبتها را تکرار نماید. و آنچه را خدای کریم در دنیا عفو نموده است بزرگوارتر از آن است که از
__________________________________________________
(1) توبه/ 122.
(2) اعراف/ 204.
(3) بقره/ 156 و 157.
(4) بقره/ 255.
(5) زلزال/ 8.
(6) زمر/ 53
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 156
عفو خویش باز گردد. کفّاره گناهان شما استغفار است.
از آیاتی که ملامت در آن بسیار شدید است: لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ «1»: اگر علما و روحانیون، آنان را از گفتار زشت و خوردن حرام باز ندارند عجب کار زشتی را مرتکب می‌شوند.
از ابن عباس نقل شده است که هشت آیه در سوره نساء است که برای این امّت از تمام اشیائی که آفتاب بر آن طلوع کرده و غروب نموده است بهتر می‌باشد «2» آیات و سوری که با مشایعت فرشتگان نازل شده است و دلالت بر اهمیّت خاصّ می‌کند: 1- فاتحة الکتاب 2- سوره انعام 3- سوره یس 4- سوره کهف 5- آیة الکرسی «3» 6- آیه 45 از سوره زخرف: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ: ای پیامبر، از رسولانی که ما پیش از تو فرستادیم بپرس آیا جز خدای یکتای مهربان خدایان دیگری را هم معبود مردم قرار داده‌ایم؟! 7- آیات اواخر سوره بقره، از: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ ... تا: أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ. «4»
سور و آیاتی که بر هیچ پیامبری جز خاتم پیامبران نازل نشده است:
1- سوره فاتحة الکتاب 2- آیة الکرسی 3- سه آیه پایان سوره بقره: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ ... 4- آیه شریفه: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ «5» و از آیات و سوری که بر پیامبران پیشین هم نازل شده است:
1- تمام سوره اعلی: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی ... صحف ابراهیم و موسی «6» 2- آیه: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ ... تا: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ «7» 3- قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ... تا: فِیها خالِدُونَ «8» 4- آیه: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ «9» ... تا آخر آیه ... 5- از آیه: الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ ... تا آیه: وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ «10»: یازده آیه- این سه مورد اخیر که جز بر پیامبر خاتم و بر حضرت ابراهیم بر پیامبر دیگری نازل نشده است.
__________________________________________________
(1) مائده/ 63.
(2) آیات 26 تا 28- 31 و 40 و 48.
(3) بقره/ 255.
(4) بقره/ 284 تا 286.
(5) بقره/ 157.
(6) شامل 19 آیه.
(7) توبه/ 112- که بر ابراهیم (ع) نیز نازل شده است.
(8) مؤمنون/ 1 تا 11.
(9) احزاب/ 35.
(10) معارج/ 23 تا 33
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 157

فصل 8 اعرابگذاری کلمات قرآن و نقطه گذاری حروف آن‌

اشاره

فصل 8 اعرابگذاری کلمات قرآن و نقطه گذاری حروف آن
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 158
خلاصه مطالب فصل 1- معنی اعراب و اعجام.
2- تاریخ و منشأ اعرابگذاری.
3- آراء سه‌گانه در باب اعراب و نقطه‌گذاری آیات.

مبحث 1 اعراب و اعجام‌

مبحث 1 اعراب و اعجام
نشانه‌هائی که در نوشته‌های عربی بکار می‌رود و حرکات حروف را تعیین می‌کند اصطلاحا شکل نامیده می‌شود، و کلماتی را که دارای این نشانه‌هاست مشکول گویند. این نشانه‌ها همان علاماتی است که از آنها به فتحه و کسره و ضمّه و سکون تعبیر می‌کنند.
اعرابگذاری آیات قرآن اوّل مرتبه با گذاشتن نقطه‌های مدوّر بر روی حروف شروع شد، روی اوّل حرف جهت دلالت بر فتحه، و زیر آخر حرف جهت دلالت بر کسره، و روی آخر حرف برای دلالت بر ضمّه، و دو نقطه برای دلالت بر سکون.
این علامات پس از چندی تحوّل یافت، و بصورتی که امروز در قرآنهای ما موجود و متداول است در آمد: یعنی: فتحه بصورت خطّی مایل بر روی حرف، و کسره بصورت خطّی مایل در زیر حرف، و ضمّه بشکل واوی کوچک بر روی حرف، و سکون دایره‌ای کوچک بر روی حرف، و تنوین بشکل دو علامت از علامتهای مذکور.
اعجام در لغت به معنی آزمایش کردن و مشخّص نمودن است. چنانکه گفته می‌شود: عجمت العود فوجدته هشا، یعنی: استحکام چوب را امتحان کردم و آن را سست یافتم. اعجام در اصطلاح و کتابت یعنی: مشخّص کردن حروف متشابه در رسم الخط. مانند: باء و تاء و ثاء، و حاء و خاء و جیم، و سین و شین و امثال اینها.
مشخّص کردن این حروف بوسیله گذاشتن یک یا دو یا سه نقطه بر روی حرف یا زیر حرف، برای جدا ساختن حروف از یکدیگر انجام می‌گیرد. بنا بر این باء
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 159
معجمه حرفی است که زیر آن یک نقطه دارد، و تاء معجمه حرفی است که روی آن دو نقطه دارد، و حاء مهمله حرفی است بدون نقطه، و بدین ترتیب بقیّه حروف. با این بیان روشن شد که اعراب آیات علاماتی است که حرکت حروف کلمات آن را تعیین می‌کند، و اعجام آیات یعنی مشخّص کردن حروف متشابه در رسم الخط که حروف بوسیله نقطه‌ها از یکدیگر مشخّص می‌شوند.

مبحث 2 تاریخ اعرابگذاری و نقطه‌گذاری‌

مبحث 2 تاریخ اعرابگذاری و نقطه‌گذاری
قوم عرب، هنگام ظهور اسلام تازه به کتابت و خطّ آشنا می‌شدند. این آشنائی با خط را از راه ارطباتشان با اهل عراق و شام کسب کردند، و این عاملی بود که نتیجه‌اش تعلّم و رواج خط در حجاز شد.
باید دانست که خطّ شایع در آن زمان سریانی بود؛ خطّی که نقطه نداشت.
این خط بعدا به خطّ کوفی تحوّل یافت.
عرب بجهت اصالتی که در امر فصاحت و بلاغت، و خصوصیّتی ذاتی که در لهجه داشت، و نیز ذوق عجیبی که در بیان صحیح کلمات دارا بود نیازی به نقطه‌گذاری حروف و اعراب کلمات، در خواندن و نوشتن احساس نمی‌کرد.
تنظیم قرآن در زمان پیامبر، و رونویسی آن در مصحفها در عهد صحابه و خلفا، و همچنین نسخه‌های مصاحف عثمانی بدون اعراب و نقطه بود. ابو حیّان توحیدی گوید: امام علی بن ابیطالب (ع) شنید که قاری قرآنی آیات را بر وجهی ناصحیح می‌خواند. این امر حضرت را ناراحت نمود. ابو الاسود دوئلی را فرا خواند، و به او فرمود که قاعده و مقیاسی را برای مردم وضع کند. امام جهات مختلف مطلب را برای او روشن نمود، و زمینه کار را برایش فراهم ساخت، و او را به نمونه‌هائی از قواعد راهنمائی فرمود «1».
از یحیی بن یعمر نقل شده است که ابو الاسود دوئلی در بصره وارد بر دختر خود
__________________________________________________
(1) البصائر و الذّخائر، از ابو حیّان توحیدی، ط بغداد، ج 1، ص 175
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 160
شد. دختر به او رو کرد و گفت: «یا ابت ما اشدّ الحرّ «1».» دال (اشدّ) را به حرکت رفع ادا نمود. پدر گمان کرد که دخترش از او می‌پرسد چه زمانی گرما شدیدتر می‌شود. پدر گفت: «شهر ناجر «2»» و مقصود پدر از این جمله این بود که بگوید: ماه صفر گرما شدیدتر می‌گردد. دختر گفت: من از تو سؤال نکردم بلکه به تو خبر دادم. ابو الاسود نزد امام آمد و گفت: ای امیر مؤمنان زبان عرب بلحاظ مخالطه با عجم از دست خواهد رفت. بزودی روزی آید که این زبان مضمحلّ گردد. امام فرمود: مطلب چیست؟ او جریان و جمله دخترش را برای حضرت بیان داشت. امیر مؤمنان به او دستور داد تا اوراقی را به درهمی خرید. آنگاه به او املاء فرمود تا بر آن بنویسد: الکلام کلّه لا یخرج من اسم و فعل و حرف جاء بمعنی «3»: کلام کلّا از اسم و فعل و حرف که دارای معنی باشد خارج نیست. پس از املای این جمله قواعد و اصول نحو را تماما تنظیم نمود، و از آن پس علمای نحو آن قواعد و اصول را نقل کردند، و فروعی بر آن افزودند.
به ابو الاسود گفتند: این علم نحو را از چه کسی آموختی؟ پاسخ داد که:
حدود و تعریفهای آن را از علی بن ابیطالب گرفتم «4»:
همچنین مشهور است که ابو الاسود دوئلی شنید که قاری قرآنی در قرائت آیه شریفه: أَنَّ اللَّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ «5». کلمه «رسوله» را به کسر لام خواند.
ابو الاسود سخت ناراحت شد و گفت: خدای عزیزتر و بزرگتر از آن است که از رسولش تبرّی جوید.
از آن پس، ابو الاسود برای جلوگیری از چنین اشتباهات در آیات الهی کوشش نمود. تا آنکه علامت ضمّه را نقطه‌ای مدوّر بین اجزاء حرف وضع کرد، و علامت فتحه را نقطه‌ای مدوّر روی حرف و کسره را نقطه‌ای زیر حرف، و نشانه سکون را بصورت دو نقطه قرار داد «6».
__________________________________________________
(1) مقصودش از این جمله آن بود که بگوید: عجب گرمای شدیدی است!
(2) ناجر (بانون) در لغت، یعنی: ماه صفر یا ماه رجب یا هر ماه دیگری که به گرمای تابستان برخورد نماید.
(3) و این جمله در کتاب سیبویه آمده است.
(4) اغانی، از ابو الفرج اصفهانی، ج 12، ص 298.
(5) توبه/ 3.
(6) بعضی گفته‌اند: اوّل شخص در این کار شاگرد ابو الاسود «یحیی بن یعمر» بوده است، و بنا بر روایت دیگر «نصر بن عاصم»
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 161
بهرحال، خطّ قرآنی به این صورت استمرار یافت. و این دایره‌ها که با رنگی مغایر با رنگ آن خطّ ترتیب داده شده بود اعرابهای کلمات قرآن را مشخّص می‌کرد تا با حروف قرآنی مخلوط و مشتبه نشود، و نیز روی برخی حروف هم نقطه می‌گذاشتند، تا آن زمان که خلیل بن احمد فراهیدی «1» شیوه خطّ عربی را کامل کرد و نقطه‌های مدوّر را به علاماتی تبدیل نمود که همان فتحه و کسره و ضمّه و سکون باشد. پس از خلیل بن احمد، سهل بن محمّد، معروف به ابو حاتم سجستانی «2» کتابی در زمینه اعراب قرآن و نقطه‌گذاری آن تألیف نمود.
در پایان قرن سوّم هجری رسم الخط قرآن در استواری و زیبائی به نهایت درجه خود رسید، و فعالیّت استنساخ قرآن توسعه یافت، و این شیوه جدید خط و نقطه و اعراب رائج و عمومی شد. و ما هم اکنون به این شیوه مصحفهای خود را تنظیم می‌نمائیم.

مبحث 3 آرائی در باب اعراب و نقطه گذاری قرآن‌

مبحث 3 آرائی در باب اعراب و نقطه گذاری قرآن
با روایات و تصریحاتی که ما در اختیار داریم می‌توانیم آرائی را که در باب اعراب قرآن بوسیله نقطه‌های مدوّر اعلام شده است به سه نوع تقسیم کنیم «3».
الف- از عبد اللّه بن مسعود، صحابی معروف نقل است که گفت: قرآن را به همین صورت که هست بگذارید و آن را با چیزی در نیامیزید.
ب- نووی گفته است: نقطه گذاری قرآن خوب است زیرا وسیله‌ای برای مصونیّت قرآن از اشتباه و تحریف می‌باشد. ابن ابی داود از حسن و ابن سیرین روایتی را نقل نموده که در باب قرآن از آن دومی پرسند آیا قرآن این چنین نقطه گذاری شود؟ آن
__________________________________________________
(1) تولد خلیل بن احمد در سال 100 و وفاتش در 175 ه. ق بوده است. از کتب منسوب به او: «کتاب العین» در لغت، کتاب النقط و الشّکل، و کتاب النغم، و کتاب الرّوض و الشواهد، را ذکر نموده‌اند. لغت‌نامه دهخدا.
(2) متوفا در 248 ه. ق.
(3) المصاحف، از ابن ابی داود، ص 142- و الاتقان، ج 2، ص 173
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 162
دو می‌گویند: مانعی ندارد. و روایت است که ابن سیرین در مصحف نقطه دار قرائت می‌کرد.
ج- مالک گفته است: در مصاحفی که علما از روی آن تعلیم می‌دهند نقطه گذاری عیبی ندارد اما نه مصحفهای اصلی. مجاهد گوید: بهتر آن است که قرآن نقطه گذاری نشود مگر مشکلی پیش آید.
از بررسی جهات سه گانه مذکور نتیجه می‌گیریم که این آراء مختلف در باب علاماتی که حرکات حروف را در قرآن تنظیم کند دارای یک قدر جامع متیقّن است، و آن علاقه شدیدی است که همگان در سلامت قرآن و حفظ آن از تحریف و زیادت و نقصان داشته‌اند. و اگر چه در نیل به این هدف راههای گوناگون رفته‌اند ولی در مورد هدف اصلی هر سه گروه متّفق بوده‌اند؛ بدین بیان:
کسانی که اعرابگذاری قرآن را مجاز دانسته‌اند معتقدند که این امر موجب حفظ قرآن از اشتباه و مصونیّت از خطاهائی است که از تغییر اعراب پدید می‌آید که گاه به مفهوم و معنائی ضدّ مفهوم و معنای قرآن منتهی می‌شود. زیرا اسلام با آن ویژگی توسعه‌پذیری نه تنها امّت عرب را [که بر اثر خصوصیّت و قدرت خاص خود را از خطا در قرائت قرآن نگه می‌دارد] در بر می‌گیرد بلکه امم غیر عرب را نیز [که این ویژگی را ندارند] به این امّت اصیل پیوند می‌دهد. خلاصه آنکه اعراب صحیح از عواملی است که پاسداران چهره واقعی قرآن را حمایت می‌کند.
امّا کسانی که در این باب توقّف کردند. یعنی نقطه گذاری و اعراب قرآن را خوش نداشتند چنین فکر کردند که این امر ممکن است به از میان رفتن تشخیص حروف قرآنی از غیر قرآنی منجر شود. لذا خواسته‌اند قرآن را از آنچه قرآن نیست، از قبیل نقطه گذاری و اعراب بر کنار نگهدارند.
و آنان که قائل به تفصیل شدند نقطه گذاری را در مورد تعلیم قرآن بمنظور حفظ قرآن از اشتباه اجازه دادند ضمن آنکه این امر را در مورد مصحفهای اصلی بلحاظ محفوظ ماندن آنها منع کردند. آنان که جایز شمردند در حقیقت می‌خواستند نقطه گذاری و اعراب آیات به رنگ مرکّبی مغایر با رنگ خطوط آیات نوشته شود.
برای ما کاملا روشن و قطعی است که این علاقه شدید سه گروه و این همه پافشاری بهدف حفظ و نگهداری قرآن شریف است و اختلاف تنها در راههائی است که به این هدف مشترک و مقدّس، متناسب با مقتضیات و طرز تفکّرها می‌انجامد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 163
و هنگامی که ترس ناشی از اشتباه مربوط به اعراب و نقطه گذاری با از میان رفتن علّت آن منتفی شد دیگر موجبی برای اختلاف و معارضه باقی نخواهد ماند، چنانکه این اختلاف هم در اندک زمانی از میان برخاست.
ابو عمر و الدّانی گوید: بعد از این مرحله مسلمانان در سرزمینهای دیگر نسبت به جایز بودن اعراب و نقطه گذاری در قرآنهای اصلی و غیر اصلی موافقت کردند. و نتیجة مصاحف شریف در تمام عالم اسلامی رائج و فراوان گشت، و همه مصحفها دارای اعراب و نقطه شد، و از هر نوع تحریف و تزویر مصون ماند.
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «1».
__________________________________________________
(1) حجر/ 9.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 165

فصل 9 آیات مکّی و آیات مدنیّ‌

اشاره

فصل 9 آیات مکّی و آیات مدنیّ
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 166
خلاصه مطالب فصل 1- منابع شناخت آیات مکّی و مدنی 2- قواعدی در تشخیص مکّی و مدنی بودن آیات 3- کدام نظر و ملاکی رجحان دارد. جهت ترجیح؟
4- اهمیّت شناخت آیات مکّی و مدنی‌

مقدّمه:

مقدّمه:
حال که مقداری از انواع آیات قرآنی در صفحات گذشته مورد بررسی قرار گرفت مناسب آن است که دو نوع دیگر از آیات را که مورد توجه و بهره‌برداری دانشمندان علوم قرآنی واقع شده است به بحث بگذاریم. یعنی: آیات مکّی، و آیات مدنیّ.
محقّقان، اصطلاح (مکّی) را بر بخشی از قرآن کریم، و اصطلاح (مدنیّ) را بر بخش دیگری از آیات پذیرفته‌اند. از ابن عباس روایت است که: سی و دو سوره از قرآن در مدینه نازل شده است و هشتاد و دو سوره در مکّه «1». اینک مباحث مربوط را بترتیب مورد بررسی قرار می‌دهیم:

مبحث 1 منابع و ملاکهای شناخت آیات مکّی و مدنی‌

مبحث 1 منابع و ملاکهای شناخت آیات مکّی و مدنی
اکثر محقّقان در تمییز میان مکّی و مدنی بودن آیات در ابتدای امر به روایات نقل شده متّکی شده‌اند، یعنی روایاتی که تاریخ نزول سوره یا آیه مورد نظر و مکان نزول را تعیین می‌کند، همچنین حوادث مهمّ تاریخی که همزمان با نزول آیه بوده یا نزول بسبب آن صورت گرفته است.
__________________________________________________
(1) تاریخ یعقوبی، ج 2- ص 26.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 167
دانشمندان در بررسی مطالبی که راجع به آیات مکّی و مدنی نموده‌اند توانسته‌اند خصوصیّات شایع و ویژگیهای غالب را در مورد این دو نوع آیات بشناسند.
بطوری که از این راه به تشخیص بسیاری از آیات و سور موفّق شده‌اند، و آنها را به مکّی و مدنی تقسیم نموده در کتابها و تفسیرها آورده‌اند، و این کتب از منابع شناخت آیات مکّی و مدنی شده است. در نتیجه دو راه برای شناخت این نوع آیات بوجود آمده است:
1- طریقه استقرائی که بر نقل روایات متکّی است (و سماعی هم نامیده می‌شود).
2- طریقه استنباطی که بر عقل اتکا می‌کند (و قیاسی هم نامیده می‌شود).
کسانی که راه استقراء را پیش گرفتند در برابر روایات و حوادثی که تاریخ سوره‌ها و آیات را مشخّص می‌کند توقّف نموده‌اند و مکّی و مدنی بودن آیات را از این راه معیّن کرده‌اند. امّا آنان که راه استنباط را برگزیدند به اطلاعاتی که از خصائص آیات مکّی و مدنی از جهت اسلوب و موضوعات سوره‌ها و آیات بدست آوردند استناد کردند، و بنا بر اجتهاد و نظر خود آیات مدنی و مکّی را معیّن نمودند.
امّا طریقه‌ای که از این دو طریقه بهتر و مطلوبتر است جمع میان استقرا و استنباط می‌باشد زیرا با این طریقه نتایج حاصل آمده نزدیکتر به علم و دورتر از گمان و تخمین خواهد بود. استقرا تقریبا از تشخیص بسیاری از سوره‌ها و آیات مکّی ناتوان است زیرا فاقد حوادث مهمّ و روایاتی است که در تمییز بتوان به آن اعتماد کرد.
استنباط هم راهی قیاسی و تخمینی است، و خصائص استنباط شده در مورد آیات مکّی و مدنی تقریبی است نه قطعی و تحقیقی. لذا راه معقولتر جمع میان این دو طریقه است.

مبحث 2 قواعد تشخیص آیات مکّی و مدنی‌

اشاره

مبحث 2 قواعد تشخیص آیات مکّی و مدنی
دانشمندان اسلامی در باب اساس و قاعده‌ای که مشخّص آیات مکّی از آیات مدنی باشد کوشش کرده‌اند. بعضی خطاب وارد در آیات را اساس این تشخیص
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 168
دانسته‌اند، و بعض دیگر محلّ اقامت رسول خدا را، و گروه سوّم هجرت آن حضرت را اساس و مبنای این تشخیص قرار داده‌اند. اینک توضیحی مختصر در باره هر یک:

نظر اوّل- مورد خطاب در آیات (ملاک و اساس شخصی)

نظر اوّل- مورد خطاب در آیات (ملاک و اساس شخصی)
بنا بر این نظر آیات مکّی آیاتی است که در آنها خطاب یا أَیُّهَا النَّاسُ آمده است؛ بدلیل آن که این خطاب مخصوص به اهل مکّه است و اهل مکّه هنوز مسلمان نشده بودند. و آیات مدنی آیاتی است که خطاب در آنها بصورت یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا می‌باشد؛ به اعتبار آن که اهل مدینه مسلمان و اهل ایمان بودند.

نظر دوّم- محلّ اقامت پیامبر (اساس و ملاک مکانی)

نظر دوّم- محلّ اقامت پیامبر (اساس و ملاک مکانی)
این نظر بر اساس آن بوده که وحی تنها به رسول خدا می‌شد لذا محلّ اقامت آن حضرت را هنگام نزول آیه یا سوره اساس و ملاک برای تشخیص قرار دادند و گفتند اگر پیامبر در مکّه مقیم بوده و این آیه نازل شده است آیه مکّی است؛ خواه قبل از هجرت باشد یا پس از آن. و اگر پیامبر در مدینه بوده و آیه یا سوره‌ای نازل شده است آن آیه یا سوره مدنی است.

نظر سوّم- هجرت پیامبر «ص» اساس و ملاک است‌

نظر سوّم- هجرت پیامبر «ص» اساس و ملاک است
اگر ملاک تشخیص را در این موضوع هجرت رسول اکرم قرار دهیم، بنا بر آن، مکّی آیه یا سوره‌ای است که قبل از هجرت آن بزرگوار به مدینه، نازل شده است اگر چه نزول آن در مکان دیگری غیر مکّه بوده است. و مدنی آیه یا سوره‌ای است که پس از هجرت نازل گردیده اگر چه نزول آن در مکّه یا مکانی غیر از مدینه بوده است.
اینک گفت و گوئی کوتاه در این روشهای سه‌گانه:
ابتداء باید بدانیم که لفظ مکّی یا مدنی یک لفظ و اصطلاح شرعی نیست و نباید تصور شود که این موضوع از فرائضی است که اسلام آنرا معیّن نموده و برای این مفهوم لفظی وضع کرده است بلکه این دو لفظی است که محقّقان بر آن توافق کرده‌اند و این روشهای سه‌گانه را برای تشخیص آیات مکّی از آیات مدنی در پیش گرفته‌اند.
البته ما نمی‌توانیم نظر اوّل، یعنی اساس و ملاک شخص را تأیید کنیم زیرا آن گونه نیست که هر جا خطاب با یا أَیُّهَا النَّاسُ آمده است مراد تنها اهل مکّه است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 169
این خطاب در قرآن تنها برای آنان نبوده است. همچنین، هر جا که خطاب با کلام یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا یا با خطاب یا أَهْلَ آمده است مقصود تنها مسلمانان اهل مدینه و یا اهل کتاب نیستند بلکه این معنی عامّ است و شامل همه موارد آن در هر زمان و مکانی می‌شود.
از جهت دیگر: تمام سور و آیاتی که در آن خطاب است بدان لحاظ نیست که سبک و اسلوب خطاب اساس و ملاکی برای تشخیص آیات مکّی از مدنی باشد و از جهت سوّم: باید دانست که در سوره‌های مکی نیز خطاب با جمله یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شده است. چنانکه در سوره حج- آیه 77-:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.
و در سوره‌های مدنی هم به یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب آمده است. چنانکه در سوره بقره- آیه 21-:
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ و امّا اساس مکانی: در اینجا اشکال آن است که اگر آیات نازلشده در (عرفات) و (منی) و حدیبیّه را داخل در آیات مکّی کنیم، و آیات نازلشده در (بدر) و (احد) را داخل در آیات مدنی نمائیم باز آیاتی باقی می‌ماند که بسبب اساس مکانی نه مکّی است و نه مدنی لکن اساس زمانی که هجرت مبارک را حدّ فاصل بین آیات مکّی و مدنی دانسته است شامل تمام آیات و سور قرآنی می‌شود زیرا هیچ آیه و سوره‌ای نیست مگر آنکه قبل از هجرت نازل گردیده است و یا پس از هجرت. با این ملاک هر آیه و سوره‌ای که پیش از هجرت نازل شده است؛ در هر مکانی که بوده مکّی است، و هر آیه و سوره‌ای که پس از هجرت وحی شده است در هر جا که بوده مدنی خواهد بود.

مبحث 3 جهت ترجیح‌

مبحث 3 جهت ترجیح
با بیان یاد شده جائی برای شکّ در ترجیح اساس و ملاک زمانی وجود ندارد زیرا ایرادهای دو نظر اوّل در آن نیست. و امتیازی هم که اساس زمانی دارد دقّت و شمول
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 170
آن است علاوه بر آنکه ملاک هجرت با درخشندگی خاصّی مراحل دعوت رسول گرامی را نیز روشن می‌سازد. به عبارت دیگر هجرت نبویّ یک حادثه ساده و گذرا در حیات نورانی پیامبر و دعوت پر ارج آن حضرت نبوده بلکه حدّ فاصلی میان دو مرحله مهمّ از زندگی آن بزرگوار بوده است: مرحله نخستین مرحله تحوّل، مبارزه عقیده‌ای، مقاومت در برابر شرک و بت پرستی، پایه ریزی برای یک بنیاد پایدار از جانب مؤمنان و پیوند استوار آن با رهبری پیامبر. و مرحله دوّم: کار اجرا و مدیریت در داخل تشکیلات و حکومت اسلامی، که هم دارای عزّت و شرافت است و هم دارای قدرت و مرکزیّت.
از خلال شناخت آیات مکّی و مدنی بر معیار و ملاک هجرت، می‌توانیم همگام و همراه شویم با حرکت دعوت اسلامی و فهم قوانین کلّی در تحوّلات اجتماعی بر اساس نظریّه و تفکر اسلامی، بر طبق عمل پیامبر خدا در مکّه و در مدینه.

مبحث 4 ویژگیهای آیات مکّی و مدنی‌

مبحث 4 ویژگیهای آیات مکّی و مدنی
ابتداء می‌گوئیم: ویژگیها و خصائصی که در این باب یادآور می‌شویم مخصوصا آنچه مربوط به سبک و اسلوب آیات و آنچه آیات و سور مکّی را از مدنی جدا می‌سازد آن گونه دقیق نیست که شامل تمام آیات و سور قرآنی بطور کامل باشد بلکه این ویژگیها و خصائص، ترجیح را اعلام می‌کند. یعنی در مورد آیات و سوره‌هائی که در شأن نزول آنها روایت و نصّ صحیحی از جهت متن روایت و سند آن وارد نشده است یکی از دو احتمال را تقویت می‌کند، و نیز در مورد آیات و سوری که به حادثه یا جریان تاریخی مشهوری مربوط نشده است تا اصالت و صحّت آن مشخّص گردد.
بنا بر این ممکن است آیه یا سوره‌ای در مدینه نازل شده باشد ولی بعض خصائص اسلوب سور یا آیات مکّی را دارا باشد و بعکس. لذا هیچ اعتمادی بر ظنّ و گمان در این باب نمی‌توان داشت. و صحیح نیست که سوره یا آیه‌ای را بدون تحقیق و علم به علامت و نشان مکّی اعلام نمود. البته خصائص و ویژگیهای موضوعی وجود دارد که ما را نسبت به نشانه و علامت آن آیه یا سوره بدون کوچکترین شکّی به یقین
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 171
و قطع می‌رساند. مانند آیاتی که در خصوص جنگ، یا در باب قوانین بین المللی و حقوق سیاسی و نظایر اینها صورت قانونی یافته است؛ یعنی آیاتی که بلحاظ موضوعاتشان دلالت بر مدنی بودن آنها می‌کند، و آیاتی است که پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه نازل شده است. همچنین بعض ویژگیهای سبکی وجود دارد که ترجیح احتمالی را بر احتمال دیگر تقویت می‌کند از قبیل بکار بردن قدرت زیاد در بیان مطلب، سبک خطابی، کوتاه بودن آیات که سوره‌ها و آیات مکّی را مشخّص می‌کند و آیاتی که دعوت به پایداری در عقیده و دعوت به توحید می‌نماید.
حال آنکه در بخش آیات مدنی غالبا به آرامش و رفق دعوت می‌کند و مطالب آن تفصیلی و طولانی، و تشویق به انجام وظایف شرعی است.
خصائص سبکی و ویژگیهای موضوعی شایع در آیات مکّی و در آیات مدنی را بطور کلّی می‌توان به بیان زیر خلاصه کرد:
الف- ویژگیها و خصائص شایع در اغلب آیات مکّی عبارتند از:
1- دعوت به اصول عقاید از جمله: ایمان به خالق یکتا، و ایمان به قیامت، تصویرهائی از اوضاع روز حساب و اهل بهشت و اهل دوزخ.
2- دعوت به فضائل اخلاقی و تمسّک به اعمال نیک 3- مجادله با مشرکان و ابطال عقائد آنها و نسبت سفاهت به تصوّرات باطل آنان.
4- کثرت سوگند به خدا و روز آخرت و قرآن و غیر اینها «1» 5- کاربرد فراوان در خطاب به یا أَیُّهَا النَّاسُ و ندرة به یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 6- قصص انبیا و امّتهای پیشین و نیز قصّه آدم و ابلیس 7- کوتاه بودن آیات و سوره‌ها بطور کلّی.
ب- ویژگیها و خصائص شایع در اغلب آیات و سور مدنی:
__________________________________________________
(1) سوگند در آیات مکی تقریبا درسی مورد و در آیات مدنی یک مرتبه آمده است و آن در سوره تغابن، آیه 7- زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ: کافران گمان کردند که پس از مرگ زنده نخواهند شد. ای رسول، بگو به آنها: سوگند به پروردگارم که مسلّما مبعوث خواهید شد و سپس به نتایج اعمال خود آگاه خواهید گشت.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 172
1- جدال با اهل کتاب، و دعوت آنها به ترک غلوّ در دین «1».
2- کثرت ذکر جهاد، و اعلام جهاد و تشریع احکام آن 3- تفصیل احکام حدود، و فرائض، و حقوق، و نصابهای ارث.
4- بیان قوانین اقتصادی و سیاسی، و قراردادها و پیمانهای بین المللی 5- استدلالهای منطقی در بیان حقایق دینی 6- طولانی بودن آیات و سوره‌ها.
تذکارهای لازم: اوّل: خصائص فوق شامل اغلب سوره‌هاست و مقصود این نیست که تمام آیات یک سوره مکّی یا تمام یک سوره مدنی است. زیرا گاه از یک سوره که مدنی است آیاتی مکّی از آن مستثنی می‌شود و بعکس.
دوّم: بعض آیات یا سوری که مدنی است خصائص سبک شایع در آیات و سور مکّی بر آن منطبق می‌شود. مانند سوره بقره که مدنی است ولی دو آیه زیر در آن دارای خصائص آیات مکّی است:
1- یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً «2».
2- یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ «3».
و سوره نساء که مدنی است ولی دارای آیات زیر نیز می‌باشد:
1- یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ «4».
2- إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدِیراً «5».
سوّم: بعض خصائص شایع در آیات مدنی را در سوره‌های مکّی می‌یابیم.
نمونه آن سوره حج که مکّی است ولی آیه زیر در آن آمده است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ «6».
چهارم: خصوصیّت سور و آیات مکّی به کوتاهی و ایجاز، و آیات مدنی به طولانی بودن به آن معنی نیست که تمام آیات مکّی بدین نحو و تمام آیات مدنی بدان علامت است. زیرا مثلا سوره نصر- که دارای سه آیه است، و سوره زلزال که دارای
__________________________________________________
(1) چنانکه در آیات سوره بقره، و آل عمران، و نساء، و مائده و توبه آمده است.
(2) بقره/ 169.
(3) بقره/ 21.
(4) نساء/ 1.
(5) نساء/ 133.
(6) حج/ 77
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 173
هشت آیه است، و سوره بیّنة با هشت آیه سوره‌هائی است مدنی در حالی که سوره انعام و سوره اعراف که از سوره‌های طولانی قرآنند غیر از چند آیه آنها مکّی می‌باشند.
پنجم: این ویژگیها و خصوصیّات شگفت‌آور و جالب را نمی‌توان برانگیخته از شبهاتی دانست که قرآن را به تأثیرپذیری از محیط متّهم می‌کند و با این اتّهام استدلال شود که قرآن زائیده اندیشه‌های انسانی و ساخته فکر بشری است بلکه این خصوصیات جدا کننده آیات مکّی از مدنی است و حاکی از اسلوبی بودن و موضوعی بودن آیات جهت مراعات اوضاع و مقتضیات دعوت اسلامی است؛ دعوتی که تمام وسایل فعّال و مؤثّر را برای تضمین انتشار و نفوذ آن در محیطی که وارد آن می‌شد بکار گرفت، و در این راه هیچ‌گونه تعلّل و قصور ننمود. و این خود از حکمتهای خدای تعالی است؛ خدای حکیمی که آفرینش او، و تمام فرمانهای او متقن و محکم است و به تمام جریانهای عالم آگاه و دانا:
صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ «1»
__________________________________________________
(1) نمل/ 88
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 175

فصل 10 ناسخ و منسوخ‌

اشاره

فصل 10 ناسخ و منسوخ
ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ: [بقره/ 106] هر آیه و حکمی را که ما نسخ کنیم یا آن را بتأخیر اندازیم بهتر از آن یا همانند آن را می‌آوریم. آیا ندانسته‌ای که آفریننده حکیم بر هر مطلب و جریانی اندازه‌گیر و دقیق است؟
وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ: [نحل/ 101] هنگامی که آیه‌ای را به آیه دیگر تبدیل کنیم (حکمی را نسخ نمائیم)- در حالی که خدا بهتر می‌داند چه حکم و دستوری را نازل کند- مخالفان گویند تو به خدا افترا می‌بندی. نه، مطلب چنین نیست بلکه آنان حقیقت امر را نمی‌دانند.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 176
خلاصه مطالب فصل 1- معنی نسخ و توضیح آن 2- موارد نسخ و نمونه‌ها مورد «الف» مورد «ب» مورد «ج» مورد «د»

مبحث 1 معنی نسخ و توضیح آن‌

مبحث 1 معنی نسخ و توضیح آن
نسخ، در لغت گاه بمعنی: برداشتن و از میان بردن است، و گاه به معنی: نقل دادن و منتقل ساختن. چنانکه در نمونه‌های زیر ملاحظه می‌کنیم:
نسخ الشّیب الشّباب: پیری جوانی و شادابی را برد. نسخ الشّمس الظلّ:
خورشید سایه را از میان برداشت. نسخت الکتاب: عبارت کتاب را به جای دیگر نقل دادم (از کتاب نسخه‌برداری کردم) نسخ، در اصطلاح شرع بمعنی: برداشتن حکمی است که مدّتی به آن عمل شده است و با سر آمدن مدّت معیّن آن، حکم دیگری جایگزین آن گردیده است.
در این مطلب که آیا نسخ امکان دارد یا نه؟ باید بگوئیم که یکی از دلایل آن همان وقوع آن است که در شرع اسلام تحقّق یافته و بوقوع پیوسته است. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که ناسخ احکامی است که پیش از آن بوسیله آیات دیگر، در زمان و وضع خود قابل اجرا و مورد عمل بوده است.
به بیان دیگر: منسوخ حکم یا آیه‌ای است که زمان و مدّت اجرای آن تمام شده است (نه آنکه حکم باقی است و آیه ناسخ آن را نسخ می‌کند). یعنی: خدای تعالی از ابتدا برای مورد خاصّ و مصلحتی حکمی را می‌فرستد در حالی که آن حکم واقعا حکم دائمی نیست بلکه برای موقف خاصّ و زمان محدودی وضع شده است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 177
البته این معنی با آنچه ما در مورد انسانها تصوّر می‌کنیم کاملا فرق دارد. بدین بیان که گاهی انسان شخصی را در اجرای کاری یا ترک آن، بنا به مصلحتی، امر به آن کار یا نهی از آن می‌نماید. ولی بعدا متوجه می‌شود که در دستوری که صادر نموده اشتباه کرده است و انجام آن عمل مثلا مفسده و یا زیان و یا خطری در بردارد. در آن حال دستور خود را باطل و نسخ می‌کند، و دستور دیگری در آن باب صادر می‌نماید، و یا مطلب را موقّتا مسکوت می‌گذارد. در این نوع موارد قابل تصوّر است که بگوئیم: ابطال دستوری یا تبدیل جریان به جریان دیگر ناشی از غفلت و سهو، یا نشانه جهل و رعایت نکردن مصلحت و حکمت دقیق از طرف انسان بوده است. و حال آنکه چنین تصوّری در مورد خالق حکیم و دانای به تمام امور، و منزّه از هر نقص کاملا محال است. باید بدانیم همان‌گونه که وضع هر حکمی از جانب خدای متعال بمقتضای مصلحت و حکمتی است رفع و نسخ هر حکمی نیز به اقتضای حکمت باری تعالی است.
توضیحی دیگر: در مورد آیه 101- سوره نحل که در ابتدای فصل عنوان کردیم:
حقیقت این است که مشرکان و معاندان با قرآن ادراک نمی‌کنند که رسالت قرآن چیست. آنها نمی‌فهمند که هدف اساسی و آرمان عالی قرآن بنای یک جامعه مترقّی انسانی است؛ جامعه‌ای آزاد و آباد، در راه ترقّی و تعالی. آری: أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ. بدیهی است که طبیب برای نجات جان بیمار خود در طول مدت بیماری ناچار به تعویض داروست. امروز باید داروی خاصّی به او داده شود و فردا داروی کاملتری تجویز گردد تا سرانجام که نسخه نهائی صادر شود. آنها از این حقایق روشن بیخبرند و گرنه می‌دانستند که نسخ پاره‌ای از دستورات قرآن برنامه‌ای است دقیق و مصلحتی تربیتی در بردارد که بدون این حسابها نیل به کمال و سعادت بشری حاصل نمی‌شود.
لذا می‌گفتند نسخ و تبدیل آیه‌ای به آیه دیگر تناقض در گفتار پیامبر و افترا بستن به خداست. و حال آنکه مسأله نسخ برای اجتماعی که در حال انتقال از مرحله بسیار انحطاطی به مراحل عالی است مسأله‌ای اجتناب‌ناپذیر است. زیرا بسا که انتقال دفعی و ناگهانی غیر ممکن یا زیانبار باشد، و باید مرحله به مرحله صورت گیرد. آیا بیمار مزمنی را می‌توان در یک روز معالجه کرد، و یا معتادی را می‌توان با یک دستور درمان نمود. آیا نسخ چیزی جز برنامه موقّت در دوره‌های انتقالی است؟ «1»
__________________________________________________
(1) این توضیح، تلخیص از بیانی است در ذیل آیه 101- از تفسیر نمونه- ج 11- ص 406
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 178

مبحث 2 موارد و نمونه‌ها

مبحث 2 موارد و نمونه‌ها
اینک نمونه‌ها و مواردی را در این باب مورد بررسی قرار می‌دهیم تا موضوع کاملا روشن شود:
مورد الف- آیه اوّل: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ «1»: هان، ای ایمان آورده‌ها آن‌گونه که حقّ پرهیزکاری و تقواست (عالیترین درجه تقوا) پرهیز و تقوای الهی را رعایت نمائید، و از دنیا مروید مگر آنکه مسلمان باشید.
آیه دوم: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا «2»: به اندازه توانائی خود تقوا پیشه کنید.
از رسول خدا سؤال شد معنی «حقّ تقاته» چیست؟ فرمود: یعنی خدای متعال را اطاعت کنند و مرتکب معصیت خدا نشوند، و او را یاد کنند و فراموش ننمایند، و شکر او بجای آرند و کفران نکنند. آنگاه پرسیدند چه کسی می‌تواند چنین باشد؟ آیه فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ آن را نسخ کرد «3».
تفسیر نعمانی، آیه شریفه اوّل حَقَّ تُقاتِهِ را از آیات نسخ شده بشمار آورده است، و روایت را از امیر مؤمنان نقل کرده است.
توضیح مطلب آنکه: حَقَّ تُقاتِهِ و نظایر آن که کلمه «حقّ» در صدر آنهاست تکلیف را دشوار می‌کند و معنائی از آن استفاده می‌شود مهمتر از معنائی که از آیه دوّم فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ استنباط می‌گردد. و چنان است که آیه اوّل می‌فرماید: آنچه را محبوب و مورد رضای خداست باید امتثال کرد و از آنچه مورد ناخشنودی و کراهت خداست باید اجتناب نمود. به اقتضای آیه اوّل، انسان باید به هر طریق که ممکن است و لو با عمل به احتیاط و با هر زحمت و رنجی خود را وادار کند محبوب و مورد رضای الهی را عمل کند، و نسیان و غفلت و قصور در او پدید نیاید تا حقّ تقوا یعنی
__________________________________________________
(1) آل عمران/ 102.
(2) تغابن/ 11.
(3) ناسخ و منسوخ، از: عتائقی- ص 38
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 179
عالیترین درجه تقوا را امتثال و اجرا کرده باشد. این معنی بر خلاف معنائی است که از آیه دوّم فهمیده می‌شود. زیرا در آیه دوّم تقوا را محدود به استطاعت فرموده است که ظاهرش استطاعت و تمکّن عرفی است نه عقلی.
با توجّه به بیان فوق ملاحظه می‌کنیم که بین این دو آیه تعارض است و آیه دوّم باید ناسخ آیه اوّل باشد. لازم به یادآوری است که این تعبیر در هر جا که واقع شده است چه در قرآن و چه در کلام امامان معصوم (ع) همین معنی را می‌رساند. بعضی از این نمونه‌ها عبارت است از:
1- وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ «1»: آنان که غیر خدا را طلبیدند خدای خالق دانا را چنانکه شایسته است بعظمت نشناختند.
خداست که روز قیامت زمین در قبضه قدرت اوست و ...
2- فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ «2»: (ما بر مسیحیان جز آنکه رضای خدا را طالب باشند چیزی فرض و واجب نکردیم) ولی آنها این مطلب را آن‌گونه که باید و شاید رعایت نکردند.
در مورد نسخ آیه اوّل، از معصوم روایت دیگری نیز نقل شده است. بدین بیان:
ابی بصیر از امام صادق روایت کرده است که فرمود: آیه اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ بوسیله آیه فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ نسخ شده است «3».
البته بعضی، از جمله زرقانی قائل به نسخ آیه مورد بحث نیستند و آیه دوّم را تفسیر آیه اوّل دانسته‌اند و گفته‌اند تعارض بین دو آیه نیست «4» مورد «ب» آیه اوّل: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ «5»: ای پیامبر، مؤمنان را بر جنگ ترغیب کن. اگر بیست تن از شما پایدار و استوار باشند بر دویست تن از دشمنان غالب خواهند شد، و اگر صد تن باشند بر هزار تن از کافران غلبه خواهند یافت زیرا آنان گروهی بیدانشند:
آیه دوّم: الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ «6»: اکنون خدا بر
__________________________________________________
(1) زمر/ 67.
(2) حدید/ 27.
(3) تفسیر برهان، ج 1- ص 304.
(4) مناهل العرفان، باب ناسخ و منسوخ.
(5) انفال/ 65.
(6) انفال/ 66
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 180
شما تخفیف داد و معلوم شد که در شما ضعف است. حال اگر صد تن از شما صابر و پایدار باشند بر دویست تن غلبه خواهند کرد، و اگر هزار تن، با خواست خدا بر دو هزار تن غالب شوند، و خدا با صابران است.
تفسیر جلالین، ذیل آیه شریفه می‌نویسد: پس از آنکه عدّه مسلمانان زیاد شد آیه اوّل بوسیله آیه دوّم الْآنَ خَفَّفَ ... نسخ گردید.
زرقانی، پس از آنکه نسخ آیه اوّل را بوسیله آیه دوّم اعلام داشته گفته است:
«امّا جهت آن این است که: آیه اوّل دلالت دارد بر واجب بودن پایداری یک مؤمن در برابر ده کافر. و آیه دوّم دلالت می‌کند بر اینکه یک فرد مؤمن باید در برابر دو تن از کافران مقاومت و پایداری نماید. بنا بر این چون بین این دو آیه تعارض است آیه دوّم ناسخ و آیه اوّل منسوخ می‌باشد.»
نعمانی، در تفسیر خود از امیر مؤمنان (ع) روایت کرده است که: خدای تعالی جنگ و جهاد را بر این امّت واجب نمود، و لازم شمرد که یک مؤمن در برابر ده کافر ایستادگی کند «1». پس فرمود إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ ... سپس آن را با آیه الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ ... نسخ فرمود و مقرّر شد که هر گاه یک تن در برابر دو تن قرار گرفت از جهاد فرار نکند.»
مع ذلک، بعضی معتقدند که بین این دو آیه تعارضی نیست و آیه دوّم حکم آیه اوّل را تخفیف داده، نه این که آن را نسخ نموده است. بدین بیان که در آیه اوّل واجب بود به وجوب تعیینی که هر مسلمانی در جهاد اگر برابر ده کافر قرار گرفت باید استقامت کند و فرار ننماید ولی در آیه دوّم رخصت و اجازه است که مسلمان می‌تواند میدان را ترک نماید مگر هنگامی که در مقابل دو تن قرار گیرد.
البتّه به این اعتقاد پاسخ داده شده و روایات متعدّد نسخ آیه مورد بحث را تقویت و تأیید می‌کند.
مورد «ج» آیه اوّل: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ «2». ای گروه مؤمنان، هر گاه بخواهید با پیامبر سخن سرّی بگوئید (یا سؤالی کنید) پیش از آن باید
__________________________________________________
(1) آیه إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ ... اگر چه جمله خبریّه است ولی مراد از آن امر است به پایداری و مقاومت یک فرد در برابر ده فرد. معنی امر در این آیه با جمله «الآن خفّف اللّه ...» نیز تأیید می‌شود زیرا تخفیف در صورتی است که تکلیفی باشد.
(2) مجادله/ 12
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 181
مبلغی صدقه بدهید که این صدقه برای شما بهتر و پاکیزه‌تر است (شما را از سؤالهای بیجا بر کنار می‌دارد و از بخل و لئامت پاک می‌گرداند) و اگر چیزی برای دادن صدقه ندارید خداوند آمرزنده و مهربان است.
آیه دوّم: أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ «1»: آیا از دادن صدقه پیش از سؤال کردن از پیامبر ترسیدید. حال که ادای صدقه نکردید باز خدا شما را بخشید. اینک نماز بپا دارید و زکات بدهید و خدا و رسولش را اطاعت کنید که خداوند به آنچه انجام دهید کاملا آگاه است.
شیخ طبرسی (ره) در مجمع البیان در تفسیر این آیه گوید: جمله «ذلکم خیر لکم و اطهر» یعنی: همان‌طور که وضوء، طهارت قبل از نماز است، صدقه نیز طهارت برای سخن سرّی گفتن با پیامبر و سؤال کردن از آن حضرت است. سپس گوید: آیه شریفه أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ ... ناسخ حکم اوّل است به این معنی که: خدای تعالی خطاب به آنان فرموده: شما با آنکه در سعه بودید از ترس فقر و فاقه صدقه ندادید. اکنون خداوند از تقصیر شما در گذشت و عوض صدقه که واجب مالی است نماز را که واجب بدنی و زکات را که واجب مالی است بر شما واجب فرمود.
زرقانی هم ناسخ بودن آیه دوّم را تأیید کرده است.
توضیحا: وجوب صدقه در آیه اوّل مخصوص کسانی بوده است که قدرت مالی در دادن صدقه داشته‌اند. و بر کسی که این توانائی را نداشته واجب نبوده است. ضمنا ترک صدقه قبیح بوده است. و این از توبیخی که در آیه دوّم شده است استفاده می‌شود. و معلوم است که توبیخ را بر امر قبیح می‌کنند نه بر عمل مباح. زیرا کسی که حضور پیامبر گرامی می‌آمد و از برکات محضرش استفاده می‌کرد اگر بر او واجب کنند که صدقه بدهد ولی خود را بلحاظ مقداری از مال دنیا از برکات زیارت رسول خدا (ص) محروم نماید کار قبیحی انجام داده است.
حال، چرا متمکّنین از صحابه هیچ یک حاضر به دادن صدقه نشدند جز مولا امیر مؤمنان (ع)؟ با آنکه حضرت تمکّن مالی نداشت جای بسی تعجّب است. تعجّب این است که از صحابه تنها علی علیه السلام به این آیه عمل کرده است. با آنکه مال دنیا را بر زیارت پیامبر ترجیح دادن کاری قبیح است.
__________________________________________________
(1) مجادله/ 13
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 182
مورد «د»: آیه اوّل: وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ «1»: بسیاری از اهل کتاب از روی حسد که در وجودشان ریشه دوانده آرزو می‌کردند که شما را بعد از اسلام و ایمانتان بحال سابق برگردانند؛ با آنکه حق برای آنان کاملا روشن شد. پس روی از آنها بگردانید و نادیده بگیرید تا آن زمان که خداوند دستور بعدی را صادر کند (فرمان جهاد را نازل نماید). و این خداست که بر هر جریان و امری اندازه‌گیر و حسابگر است.
آیه دوّم: قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ «2»: پیکار کنید یا گروهی از اهل کتاب که نه ایمان به خدا و روز جزا دارند، و نه آنچه را که خدا و رسولش حرام کردند حرام می‌شمارند، و نه آئین حقّ را می‌پذیرند، تا آن‌گاه که جزیه را با دست خود با خضوع و تسلیم بپردازند.
در اوایل بعثت مسلمانان دستور داشتند که با اهل کتاب بمسالمت رفتار کنند. آیه اوّل ناظر به همین دستور است. پس از چندی آیه قتال نازل شد و به دستور مسالمت خاتمه داد و اجازه جهاد علیه دشمنان را صادر نمود. آیه دوم ناظر به این حکم است.
قرآن کریم به مسلمانان، در ابتدای کار دستور می‌دهد که شما مسلمانان در برابر نقشه‌های دشمنان موقّتا (که دارای عدّه و عدّه کافی نیستید) از سلاح صحیح یعنی روی برگرداندن و نادیده گرفتن عنادهای آنان استفاده کنید. شما به وظائف کنونی خویش مشغول باشید و از پیامبر اطاعت کنید. تا آن زمان که خدا دستور لازم را صادر کند. یعنی آن زمان که آمادگی کافی را برای جهاد بدست آورید. جمله: «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» این نکته را بیان می‌دارد که: خدا هم اکنون می‌تواند فرمان جهاد دهد ولی طبع زندگی و جریان آفرینش و مسیر حکمت این است که هر کاری از راه خود و بصورت تدریج و با فراهم شدن مقدمات و اسباب آن انجام یابد. «3»
__________________________________________________
(1) بقره/ 109.
(2) توبه/ 29.
(3) در باب آیات ناسخ و منسوخ بحثها و گفتگوهای زیاد شده و آراء مختلفی طرح گردیده است که بعضی آیات را محقّقان و دانشمندان اسلامی با دلایل روشن از موارد و مصادیق ناسخ و منسوخ ندانسته‌اند. آنچه ما در این فصل آورده‌ایم از مواردی است که متفق علیه دانشمندان است. برای اطلاع بیشتر به کتاب: الاتقان، از سیوطی و به کتاب: البیان فی تفسیر القرآن، از آیة اللّه العظمی، حاج سید ابو القاسم خوائی، مراجعه کنید.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 183

مبحث 3 نظر صاحب «البیان فی تفسیر القرآن» «1» در باره ناسخ و منسوخ‌

اشاره

مبحث 3 نظر صاحب «البیان فی تفسیر القرآن» «1» در باره ناسخ و منسوخ
در اینجا ترجمه بخشی از کتاب «البیان فی تفسیر القرآن» را در باب نسخ و آیات ناسخ و منسوخ میآوریم، و توجّه خواننده را به وسعت اندیشه و دقّت نظر این دانشمند بزرگ جلب می‌نمائیم:
«از اینکه نسخ در شریعت اسلام، بطور مسلّم، واقع شده است همه دانشمندان اسلامی بر آن اتّفاق نظر دارند زیرا بسیاری از احکام شرایع گذشته بوسیله احکام اسلامی نسخ شده، و نیز تعدادی از احکام اسلامی بوسیله احکامی دیگر در همین شریعت اسلامی نسخ گردیده است. چنانکه قرآن کریم حکم مربوط به تغییر جهت قبله مسلمانان را از بیت المقدس به خانه کعبه، بصورت نسخ تصریح نموده است: قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ... «2»: (ما چهره تو را ای رسول که بجانب آسمان می‌گردانی [و منتظر فرمان الهی برای تعیین قبله نهائی می‌باشی] می‌نگریم. اکنون تو را بسوی قبله‌ای که بدان راضی هستی باز می‌گردانیم. پس از این [در نمازهای واجب] چهره خود را بجانب مسجد الحرام کن و شما مسلمانان نیز هرجا هستید [در نمازهای واجب] چهره خود را به آن جانب معطوف دارید.) که این
__________________________________________________
(1) از مرجع شیعیان و از دانشمندان علوم قرآنی، حاج سید ابو القاسم خوئی، اعلی الله مقامه.
(2) بقره/ 144.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 184
آیه ناسخ آیه شریفه: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ، می‌باشد. «1» و نیز تعدادی از آیات قرآنی بوسیله آیات دیگر، یا بوسیله سنّت قطعی، یا به اجماع یا عقل، نسخ شده است. امّا پیش از بررسی دقیق در این باب شایسته است که در اقسام نسخ گفتاری داشته باشیم:

نسخ در قرآن را به سه قسم تقسیم کرده‌اند:

نسخ در قرآن را به سه قسم تقسیم کرده‌اند:
1- نسخ تنها در تلاوت آیه‌ای از آیات نه در حکم آیه.
2- نسخ در حکم نه در تلاوت.
3- نسخ در تلاوت و در حکم آیه‌ای از آیات.
اینک توضیحی در باب هر یک با ذکر نمونه:
در قسم اول، آیه رجم «2» را بعنوان نمونه ذکر کرده‌اند، و گفته‌اند که تلاوت این آیه نسخ شده و حکم آن باقی مانده است. و ما در بحث تحریف گفتیم که قول و اعتقاد به نسخ تلاوت در یک آیه همان قول و اعتقاد به تحریف است، و روشن ساختیم که در این مطلب به اخبار آحاد استناد می‌کنند، در صورتی که خبر واحد اعتبار و اثری در موضوع مورد بحث ما ندارد، و دانشمندان اسلامی متفق القولند بر اینکه نسخ با خبر واحد ثابت نمی‌شود. و امور مهمّی هم که عادة در بین مردم شایع می‌شود، با فرض وجود آنها باز بوسیله خبر واحد ثابت نمی‌گردد زیرا نقل و انتشار این نوع امور که از طرف بعض افراد اختصاص پیدا می‌کند و از بعض دیگر نقل و انتشار نمی‌یابد خود دلیل بر کذب یا خطای نقل کننده خبر است. با این توضیح چگونه می‌توان گفت که تلاوت آیه رجم با خبر واحدی نسخ شده، و حکم آن باقی مانده است!؟ بلی، گفته شده است که عمر جمله‌ای بعنوان آیه رجم را آورد و ادّعا کرد که از قرآن است، امّا مسلمانان گفتار او را نپذیرفتند زیرا نقل و بیان این کلام منحصر به عمر بود، «3» و آنرا در مصاحف ثبت
__________________________________________________
(1) بقره/ 115- روایت مربوط به این جریان را علّامه مجلسی [بحار، چاپ جدید جلد 93] از تفسیر نعمانی نقل کرده است، و سید مرتضی (ره) در رسالة المحکم و المتشابه ص 9- و وسائل الشیعه ج 2 باب قبله.
(2) نور/ 2.
(3) نقل از صحیح بخاری، ج 8، ص 28، و صحیح مسلم، ج 5، ص 116: روی ابن عباس «انّ اللّه بعث محمّدا (ص) و انزل علیه الکتاب فکان ممّا انزل اللّه آیة الرجم، فقرأناها، و عقلناها، و وعیناها، و وعیناها.
فلذا رجم رسول اللّه (ص) و رجمناها بعده، فاخشی ان طال بالناس زمان ان یقول قائل: و اللّه ما نجد آیة الرّجم فی کتاب اللّه، فیضلّوا بترک فریضة انزلها، و الرجم فی کتاب اللّه حقّ علی من زنی
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 185
نکردند. و بهمین جهت بعضی از متأخران ناگزیر شدند بگویند کلام عمر از جهت تلاوت منسوخ است ولی حکم آن باقی است.
قسم دوم: که بین دانشمندان و مفسّران اسلامی مشهور است، و کتابهای مستقلّی در باب آن نوشته‌اند، و ناسخ و منسوخ را در آن ذکر نموده‌اند، از آن جمله: دانشمند معروف: ابو جعفر نحاس، و حافظ مظفر فارسی. گرچه بعض محقّقان با نظر آنان اختلاف نموده‌اند، و وجود منسوخ را در قرآن انکار کرده‌اند. امّا همگان بر امکان نسخ اتفاق نظر دارند، و نیز بر اینکه آیاتی از قرآن کریم هست که ناسخ احکام ثابت در شرایع پیش از اسلام و احکام ثابت در صدر اسلام می‌باشد.
و در توضیح مطلبی که مورد نظر ماست می‌گوئیم: نسخ حکم ثابت در قرآن ممکن است بر سه قسم باشد:
الف: حکمی که بوسیله قرآن ثابت است بوسیله سنّت متواتر نسخ شود یا بوسیله اجماع قطعی که کاملا بیان کند آن نسخ از معصوم صادر شده است. وجود این نوع نسخ اشکالی از جهت عقل و از جهت نقل ندارد، و اگر در موردی ثابت شد قابل پیروی و اطاعت است، و گرنه التزامی در قبول آن نیست زیرا دانسته شد که نسخ بوسیله خبر واحد معتبر و ثابت نمی‌شود.
ب: حکمی که بوسیله قرآن ثابت است بوسیله آیه دیگر نسخ شود، در حالی که ناظر به حکم منسوخ باشد، و رفع آن حکم را کاملا بیان کند. در این قسم نسخ نیز اشکالی وجود ندارد. برای نمونه این قسم آیه نجوی را عنوان کرده‌اند: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً «1». اکثر دانشمندان اسلامی معتقدند که آیه فوق بوسیله آیه بعد از آن نسخ شده است: أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ ... «2»
روایات متعددی «3» از طریق علمای شیعه و از أهل سنّت آمده است که وقتی آیه فَإِذا أُحْصِنَّ من الرجال ... ثمّ انا کنّا نقرأ فیما نقرأ من کتاب الله: «ان لا ترغبوا عن آبائکم فانّه کفر بکم عن ترغبوا آباءکم».
__________________________________________________
(1) مجادله/ 12.
(2) مجادله/ 13 تفصیل این مطلب را در بحث 2- در همین فصل، موارد و نمونه‌ها، مورد ج، آیه دوم مطالعه نمائید.
(3) تفسیر برهان ج 2 ص 1099 و تفسیر طبری ج 28 ص 15 و بحار الانوار ج 9 ص 170 و فتح القدیر ج 5 ص 186.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 186
مذکور نازل شد تنها امیر مؤمنان (ع) بود که به آن عمل فرمود. هر بار که رسول خدا (ص) را مورد نجوی و پرسش قرار می‌داد یک درهم می‌پرداخت تا ده مرتبه و ده درهم.
ج- حکم ثابت قرآن بوسیله آیه دیگر نسخ گردد بی آنکه آیه ناسخ ناظر به حکم سابق و بیانگر رفع و نسخ آن باشد، بلکه احتمال نسخ تنها به جهت آن باشد که بین این دو منافات و اختلاف وجود دارد. و لذا احتمال دهند که آیه بعد ناسخ حکم آیه قبلی است ... این قسم نسخ اگر دقیقا بررسی گردد روشن می‌شود که در قرآن وقوع نمی‌یابد.
و چگونه واقع شود در حالی که قرآن می‌فرماید:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً: «1» (آیا قرآن را مورد تدبّر قرار نمی‌دهند. اگر قرآن از جانب غیر خدای آفریننده بود اختلاف و تناقض فراوانی در آن می‌یافتند. مع ذلک بعض مفسّران و غیر آنان، آنگونه که شایسته است دقّت کامل را در معانی آیات کریمه نشان نداده‌اند، و تصور کرده‌اند که بین بسیاری از آیات قرآنی تنافی و تناقض وجود دارد، و در نتیجه ناگزیر شده‌اند حکم کنند که آیه متأخر ناسخ حکم آیه متقدّم می‌باشد. حتّی بعضی از مفسّران تنافی و اختلاف را در موردی معتقد شده‌اند که یکی از دو آیه قرینه عرفی بر بیان مراد آیه دیگر بوده است: از قبیل قرینه خاصّ نسبت به عام، و مقیّد نسبت به مطلق. و در این موارد و شبیه به آن حکم به نسخ کرده‌اند. نمونه‌های زیر از این جمله‌اند:
1- آیه شریفه: وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ: «2» (مشرق و مغرب از آن خداست، بنا بر این به هر جا روی نمائید آنجا جهت و سوی خداست، و مسلّما خداوند در ملکش وسیع و به تدبیر در ملک خود بسیار داناست.) که گفته‌اند این آیه منسوخ است، «3» و ناسخ آن به عقیده بعضی این آیه است: وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ: «4» (و هر جا که بودید چهره‌های خود را در نماز بجانب کعبه نمائید).
و به نظر بعض دیگر این آیه است:
__________________________________________________
(1) نساء/ 82.
(2) بقره/ 115.
(3) تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 157.
(4) بقره/ 150.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 187
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ «1»: (ای رسول از هر جا و به هر مکان که خارج شدی روی بجانب مسجد الحرام کن، و شما نیز ای مسلمانان ...)
تذکار: حقّ آن است که بگوئیم هر یک از این دو آیه به موضوعی جداگانه اشاره می‌کند. استناد اهل بیت (ع) به این آیه بنابر اجازه و رخصت است به مسافر که در نمازهای مستحبّی می‌تواند به هر جانب که بخواهد نماز بگزارد، و نیز بر صحت نماز متحیّر که نمی‌داند جهت قبله کجاست دلالت دارد. اما بهیچ وجه اشاره و دلالتی بر نمازهای واجب ندارد.
2- آیه شریفه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی «2»: (ای ایمان‌آورندگان، حکم قصاص در باره کشته شدگان، بر شما مقرّر شد: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن ..) که ادعا شده است این آیه منسوخ است به آیه: وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ «3»: (و بر بنی اسرائیل در تورات مقرر داشتیم که در قصاص، جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان) ولی حقّ آن است که بگوئیم آیه اوّل محکم است و ناسخی بر آن وارد نمی‌شود.
3- آیه شریفه: وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ: «4» (و بر کسانی که هیچ قدرت روزه گرفتن را ندارند کفّاره است، و آن طعام دادن به مسکین است. و هر کس که کار خیری را پذیرا باشد بنفع خود اوست.) گفته‌اند این آیه منسوخ است به آیه: فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ «5»: (هر کس که ماه مبارک رمضان را در وطن باشد در آن ماه روزه بدارد.). اگر معنی (اطاق، یطیق) تنها وسعت و قدرت باشد ثبوت نسخ در آن واضح است ولی مراد و معنی آن این نیست بلکه مراد از طاقت، بطور مسلّم توانائی همراه با مشقّت عظیم و فوق طاقت است. بدین بیان که: خداوند مهربان پس از آنکه روزه را در آیه پیش واجب فرموده و برای مسافر و مریض قضای آنرا در روزهای دیگر مقرّر نموده است خواسته است حکم دیگری را برای گروه دیگر که روزه بر ایشان
__________________________________________________
(1) بقره/ 151.
(2) بقره/ 178.
(3) مائده/ 45.
(4) بقره/ 184.
(5) بقره/ 185.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 188
مشقّت‌آور و طاقت‌فرساست معیّن فرماید، از قبیل پیران و کسانی که تحمّل تشنگی را به هیچ حال ندارند، و بیماری که تا ماه مبارک بعد بیماریش ادامه می‌یابد.
4- آیه شریفه: کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ «1»: (بر شما مقرّر شد، هنگامی که یکی از شما را مرگ نزدیک شود، اگر خیری [مالی] را از خود بجای گذاشته است وصیّت کند برای پدر و مادر و برای نزدیکان، آنگونه که شایسته است. این حقّی است بخصوص برای پرهیزکاران). بعضی مدّعی شده‌اند که این آیه بوسیله آیه مواریث نسخ شده است. و بعضی دیگر گفته‌اند این آیه به گفته پیامبر (ص) که فرمود: لا وصیّة لوارث «2» (هیچ وصیتی برای وارث نیست) نسخ گردیده است.
پاسخ ادّعای فوق: اینکه گفته‌اند این آیه بوسیله آیه مواریث نسخ شده است مردود است زیرا آیات قرآنی دلالت دارند بر آنکه میراث مترتب بر عدم وصیّت و عدم دین است و چگونه عقل حکم می‌کند که آیه مذکور ناسخ حکم وصیّت باشد، با توجه به اینکه آیه وصیّت محکم است و منسوخ نمی‌شود «3» و امّا ادّعای نسخ آیه مورد بحث بوسیله روایتی که گفته‌اند از پیغمبر اسلام (ص) است باطل می‌باشد. زیرا اوّلا: صحّت روایت یاد شده ثابت نشده است، و بخاری و مسلم نیز آنرا تأیید و تصویب نکرده‌اند.
ثانیا: این روایت با روایات مستفیض از اهل بیت (ع) که دلالت دارد بر آنکه وارث مجاز است وصیّت کند معارض و مناقض است. و در صحیح محمد بن مسلم آمده است که گفت: از ابی جعفر علیه السلام در باره وصیّت وارث پرسیدم امام فرمود وصیّت وارث جایز است، و این آیه را تلاوت فرمود: کُتِبَ ... إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ.
5- آیه شریفه: وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ «4»: (با بت پرستان و کفّار در نزد یک مسجد الحرام جنگ مکنید مگر وقتی که آنان با شما در آنجا جنگ کنند، اگر در آنجا با شما به نبرد پرداختند
__________________________________________________
(1) بقره/ 180.
(2) الناسخ و المنسوخ، از نحاس. در باب سند این حدیث، تفسیر «المنار»، جزء 2 ص 138 سخن گفته است.
(3) چنانکه از حسن و قتاده و طاووس و علاء بن زید و مسلم بن یسار نقل شده است.
(4) بقره/ 191.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 189
آنان را بقتل برسانید که چنین است جز او کیفر کافران.
ابو جعفر نحّاس «1» و بعضی دیگر بر این اعتقادند که این آیه نسخ شده است و مشرکان چه در حرم و چه در غیر حرم با مسلمان می‌جنگند. امّا باید گفت که این آیه محکم است و بهیچ آیه‌ای نسخ نمی‌شود. و بفرض آنکه ناسخ آن آیه شریفه: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ: (مشرکان را هر جا یافتید بقتل برسانید) باشد باطل بودن این سخن کاملا روشن است. زیرا آیه اوّل خاصّ است، و خاصّ قرینه‌ای است بر بیان مراد و مقصود از عامّ. بنا بر این جنگیدن با مشرکان در غیر حرم اختصاص پیدا می‌کند مگر آنکه آنان در حرم شروع به جنگ کنند که در آن حال جنگ با آنان جایز می‌شود.
و اگر در نسخ آیه استناد به روایتی کنند که می‌گوید: پیامبر (ص) فرمان کشتن ابن اخطل را صادر فرمود در حالی که ابن اخطل خود را به پرده کعبه آویخته بود این قول نیز باطل است. خبر مذکور خبر واحد است، و نسخ آیه بوسیله آن ثابت نمی‌گردد، بعلاوه این خبر دلالتی بر نسخ ندارد زیرا در صحیح از پیامبر (ص) روایت کرده‌اند که فرمود: انّها لم تحلّ لاحد قبلی و انّما احلّت لی ساعة من نهارها. «2» یعنی: این آیه به هیچ کس قبل از من چنین اجازه‌ای نداده است بلکه تنها به من آنهم ساعتی از روز اجازه داده است. این روایت صراحت دارد به آنکه روایت یاد شده از خصائص پیامبر است و وجهی در آن برای نسخ آیه مورد بحث نیست، مگر بعنوان پیروی از فتاوای بعض فقها.
6- آیه شریفه: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ «3»: (ای رسول، از تو در باره جنگ کردن در ماه حرام می‌پرسند. بگو جنگ در آن گناهی بزرگ است.
نحاس گوید: جمعی از محقّقان گویند این آیه نسخ شده است، و جنگ با مشرکان در ماه حرام مباح است) «4».
همه علمای شیعه متفق القولند که [هم از جهت فتوی و هم از جهت نصّ] تحریم در آیه مورد بحث باقی است، یعنی از محکمات است و نسخی در آن راه نیافته است. در تبیان و جواهر الکلام نیز به آن تصریح شده است. و حقّ هم همین است زیرا اگر مستند
__________________________________________________
(1) الناسخ و المنسوخ
(2) فتح القدیر، از شوکانی ج 1 ص 168.
(3) بقره/ 217.
(4) غیر از عطاء که معتقد است آیه مذکور محکم است و جنگ در ماههای حرام جایز نیست.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 190
نسخ، این آیه باشد: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ «1»، چنانکه نحّاس گفته است، خیلی غریب و بعید است زیرا آیه یاد شده حکم به قتل مشرکان را معلّق به پایان یافتن ماههای حرام نموده و فرموده است: فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ «2»:
(پس از آنکه ماههای حرام: ذی قعده، ذی حجّه، محرم و رجب پایان یافت مشرکان را هر جا یافتید بقتل برسانید.)
و اگر استناد به اطلاق آیه سیف کنند که: قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً «3»، کاملا روشن است که مطلق ناسخ مقیّد نمی‌شود اگر چه متأخّر از آن باشد.
7- آیه شریفه: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ: «4» (در قبول دین اکراهی نیست زیرا راه درست از راه منحرف کاملا آشکار و بیان شده است). بعضی آنرا منسوخ به این آیه دانسته‌اند: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ. «5» حقّ آن است که گفته شود آیه مورد بحث محکم است و لذا منسوخ نمی‌باشد، و تخصیص هم در آن نیست.
توضیح مطلب: (کره) در لغت به دو معنی بکار می‌رود: معنی اوّل مقابل رضایت و خرسندی است چنانکه آیه زیر به همین معنی اشاره می‌کند:
وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ: «6» (ممکن است شما به چیزی ناراضی باشید و حال آنکه بخیر و بنفع شما باشد.)
معنی دوم مقابل اختیار است چنانکه در آیه زیر به این معنی می‌باشد:
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً: «7» (و ما به انسان سفارش نمودیم که نسبت به پدر و مادر خود نیکی کند؛ مادری که [نه ماه] رنج و سنگینی بار او را تحمل کرد و با رنج و درد وضع حمل نمود.). حمل بچه و وضع حمل، هر دو برای مادر غالبا از رضامندی و رضایت‌اند و خارج از اختیارند، و اعتقاد به نسخ در آیه مورد بحث متوقف بر آن است که (اکراه) در آن آیه به معنی اوّل، یعنی به معنی
__________________________________________________
(1) توبه/ 5.
(2) ابتدای آیه 9، سوره توبه.
(3) توبه/ 36.
(4) بقره/ 256.
(5) توبه/ 37.
(6) بقره/ 216.
(7) احقاف/ 15.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 191
رضایت بکار رفته باشد و این قابل قبول نیست زیرا دلیلی بر آن وجود ندارد، و حمل لفظ مشترک بر یکی از دو معنی قرینه‌ای می‌طلبد. بعلاوه (اکراه) به معنی اوّل که در مقابل رضایت باشد مناسبتی با معنی بقیّه آیه که می‌فرماید: قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ، ندارد، الّا آنکه بگوئیم معنی و مراد آیه بیان علّت حکم می‌باشد، و عدم (اکراه) بلحاظ آنست که نیازی به اکراه و اجبار نیست زیرا راه رشد و سعادت از راه انحراف و ضلالت کاملا مشخّص و روشن شده است. و هنگامی که مراد و معنی آیه این باشد منسوخ شدن آن ممکن نیست بجهت آنکه اسلام از ابتدای امر دلائل و براهینش کاملا واضح و روشن بوده است. با این بیان حقّ آن است که بگوئیم مقصود از (اکراه) در آیه مورد بحث معنای مقابل اختیار است، و مقصود این است که شریعت الهی، نه در اصول و نه در فروع مبتنی بر زور و جبر نیست، بلکه ارسال رسولان و نزول کتابهای آسمانی و بیان احکام بنا به مقتضای حکمت خداوند حکیم است تا حجّت بر مردم تمام شود، و کسی عذر و بهانه‌ای نداشته باشد. چنانکه قرآن می‌فرماید: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً: «1» (ما راه سعادت و خیر را به انسان نشان دادیم، خواه شکرگزار این نعمت باشد و یا راه کفران را در پیش گیرد.)
و در جای دیگر فرماید: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ «2»:
(و اگر خدا می‌خواست همه شما را امّت واحدی قرار می‌داد. اما خدا می‌خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده است بیازماید.)
قسم سوم، موردی که هم تلاوت آیه نسخ شده باشد و هم حکم آن. در این باب بعض محقّقان اهل سنّت گفته‌اند که مقداری از آیات قرآن از جهت تلاوت نسخ شده است، و روایاتی را دلیل آورده‌اند که اگر آنها را صحیح بدانیم لازمه‌اش وقوع تحریف در قرآن خواهد بود. از آن جمله روایتی است از عایشه که گفت: «کان فیما انزل من القرآن عشر رضعات معلومات یحرّمن ثمّ نسخن بخمس معلومات. فتوفّی رسول اللّه (ص) و هنّ فیما یقرأ من القرآن «3»: در احکامی که بوسیله قرآن نازل شد تعداد شیر دادنها ده نوبت
__________________________________________________
(1) انسان/ 3.
(2) مائده/ 48.
(3) صحیح مسلم، ج 4، ص 167- این موضوع مربوط به حرمت ازدواج با زنانی است که از طریق شیر دادن محرم می‌شوند و ازدواجشان با افرادی حرام می‌گردد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 192
مشخّص و معلوم بود که آنان محرم می‌شدند. سپس ده نوبت به پنج نوبت نسخ شد. پس رسول خدا (ص) وفات یافت در حالی که آنها در قرآن وجود داشتند.
خلاصه آنکه، صاحب (البیان فی تفسیر القرآن) ضمن آنکه نسخ را در شریعت موسی و کتاب تورات «1» اثبات می‌نماید، و نمونه‌های روشنی را در کتاب خود می‌آورد ادّعای کسانی را که بعض آیات قرآنی را بدون بررسی لازم منسوخ دانسته‌اند با ارائه دلیل و برهان روشن مردود می‌شمارد. برای آگاهی بیشتر به این نمونه‌ها به کتاب مذکور در فصل مربوط به «النّسخ فی القرآن» و فصل مربوط به «صیانة القرآن من التحریف» مراجعه کنید «2».
__________________________________________________
(1) اصحاح 4- و اصحاح 28 و 30- از سفر عدد.
(2) آنچه کاملا روشن است و بر آن استدلالهای قوی شده است این است که: تحریف در قرآن بهیچ وجه ممکن نبوده و نیست. و قرآن موجود در دست ما تماما همان قرآنی است که بر پیامبر عظیم الشأن اسلام نازل شده است؛ مطلبی که همه علمای اعلام آنرا آشکارا اعلام داشته‌اند. از آن جمله: رئیس محدثان، شیخ صدوق اعلی الله مقامه، که اعتقاد به عدم تحریف را از معتقدات امامیّه دانسته است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 193

فصل 11 آیات محکم و آیات متشابه‌

اشاره

فصل 11 آیات محکم و آیات متشابه
مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ. فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ...
[آل عمران/ 7] بعض آیات قرآن محکم‌اند که اساس و مرجع اصلی این کتابند و بعض آیات متشابهند. ولی آنان که در دلهاشان انحراف است برای فتنه‌انگیزی و گمراه کردن مردم و تاویل قرآن آنچه را شبیه به متشابهات قرآن است پیروی می‌کنند. و حقیقت آیات الهی را نمی‌داند مگر خدای تعالی و راسخان در علم ...
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 194
وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا ... [یوسف/ 100] آنگاه یوسف (ع) پدر و مادر خویش را با احترام بر تخت بنشاند و برادران در برابر یوسف به سجده در آمدند. در این حال، یوسف روی به پدر کرده گفت: ای پدر عزیزم این همان حقیقت تعبیر خواب من است که در گذشته دیده بودم. براستی که خدای مهربان من، آن خواب را تحقّق بخشید.
ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً: [کهف/ 82] این بود حقیقت کارهائی که تو شکیبائی در برابر آنها را نداشتی (قول حضرت خضر است به حضرت موسی «ع»).
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 195
خلاصه مطالب فصل 1- مبحث 1- معنی محکم و متشابه 2- راهنمائی و روش معصومان در باب متشابهات 3- معنی تأویل‌

مبحث 1 معنی محکم و متشابه‌

مبحث 1 معنی محکم و متشابه
برای طرح این مبحث و فهم دقیق در باب معنی محکمات و متشابهات قرآن کریم ابتداء سه آیه زیر را مورد توجّه قرار می‌دهیم:
آیه اوّل: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ «1»: این قرآن کتابی است که آیاتش محکم قرار داده شده است در عین حال که تفصیل و تشریع شده است و از جانب خدائی حکیم و کاملا آگاه است آیه دوم: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ «2»: خدای مهربان بهترین سخن را نازل کرده است؛ کتابی که آیاتش (از نظر فصاحت و زیبائی لفظ و از جهت عالی بودن معانی و بلاغت کلام) همانند یکدیگرند، (در آن آیاتی) مکرّر دارد (که تکرارش نیز شوق‌انگیز است). در عین حال آیاتش حکایت از عظمت خدای قادر متعال می‌کند که چون خاشعان آن را می‌شنوند یا می‌خوانند لرزه بر اندامشان می‌افتد ...
آیه سوّم: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ «3»:
خدای آفریننده است که بر تو این کتاب را نازل کرده در حالی که بعض آیاتش محکم
__________________________________________________
(1) هود/ 1
(2) زمر/ 23
(3) آل عمران/ 7
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 196
است (صریح و روشن است) و آنها اساس و مرجع اصلی این کتابند (و هر نوع پیچیدگی در آیات دیگر بنظر برسد با مراجعه به آیات محکم برطرف می‌گردد)، و بخشی از این کتاب آیات متشابهند «1». امّا آنان که در دلهایشان انحراف است از چیزی مشابه قرآن پیروی می‌کنند تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه نمایند) و تفسیر و تأویل نادرستی برای متشابهات جستجو کنند ...
با دقّت در محتوای این آیات برای ما روشن می‌شود که آیه اوّل همه قرآن را محکم اعلام می‌کند، و مراد آن است که تمام آیات این کتاب استوار و غیر قابل خلل و بطلان است. آیه دوّم همه قرآن را متشابه معرّفی می‌نماید، و مراد از آن این است که تمام آیات قرآن در زیبائی سبک و اسلوب کلام و فصاحت کلمات و لهجه و قدرت خارق العاده بیان، یکنواخت و همسانند امّا در آیه سوّم قرآن به دو بخش محکم و متشابه تقسیم می‌شود، و بطور کلّی از این آیه چنین استفاده می‌کنیم که:
اولا محکم آیه‌ای است که در مفهوم و مدلول خود ثابت و در دلالت بر معنی واقعی مستقلّ است و معنی مراد آن به غیر مراد اشتباه نمی‌شود؛ بر خلاف آیه متشابه.
ثانیا وظیفه هر مؤمنی که در اعتقاد خویش راسخ است این است که به آیات محکم ایمان آورد و به آنها عمل کند، و در آیات متشابه فکر و دلیل بکار برد، و انسانی واقع‌بین و حقیقت‌جو باشد که برای فهم درست کلام الهی آیات را در کنار هم مورد بررسی قرار دهد و حقیقت مطلب را استخراج نماید. اگر در مراد بعض آیات در ابتدای نظر ابهام و پیچیدگی احساس کند با توجه به آیات دیگر آن ابهام را برطرف سازد.
آیات محکم از یک نظر همچون شاهراههای بزرگ است و آیات متشابه همانند جاده‌های فرعی. روشن است که اگر انسان در جاده‌های فرعی احیانا سرگردان شود می‌کوشد خود را به اوّلین شاهراه برساند و از آنجا راه اصلی و مسیر واقعی خود را بیابد و در طریق سعادت و کمال گام بردارد. تعبیر محکمات به «امّ الکتاب» نیز همین حقیقت را بیان می‌کند. زیرا واژه «امّ» در لغت بمعنی اصل و اساس هر چیز است، و مادر را از آن جهت «امّ» گویند که پناهگاه فرزندان در حوادث و مشکلات و از نظر دیگر ریشه خانواده است. به این بیان، محکمات اساس و ریشه و مادر آیات دیگر
__________________________________________________
(1) یعنی آیاتی که بلحاظ بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر در ابتدای نظر احتمالات مختلفی در معنی آنها می‌رود ولی با ارجاع به محکمات، تفسیر آن برای طالبان و صاحب نظران آشکار می‌گردد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 197
بشمار می‌آیند.
در باب معنی آیات متشابه و آیات محکم در میان علمای اسلامی نظرهای مختلفی وجود دارد. بنا بر عقیده علمای اهل سنت معنی مراد محکمات روشن است و با معنی غیر مراد اشتباه نمی‌شود ولی مراد واقعی متشابهات را که تأویل آنهاست تنها خدا می‌داند.
دانشمندان شیعه معتقدند که تأویل آیات را غیر از خدای تعالی پیامبر اکرم و امامان معصوم اهل بیت (ع) نیز می‌دانند و عامّه مؤمنان که به تأویل و تفسیر حقیقی متشابهات راه ندارند علم آن را باید به خدا و پیامبر و ائمّه هدی ارجاع نمایند.
باید توجّه داشت که در کتاب هدایت یعنی قرآن، آیه‌ای وجود ندارد که برای تشخیص مفهوم و مدلول آن اصلا راهی نباشد. زیرا این قرآن خود را با صفاتی از قبیل نور و هادی و بیان و تبیان توصیف می‌کند که با غامض بودن و گنگ بودن آیات از بیان مراد واقعی موافقت و سازش ندارد. «1» بعلاوه آیاتی نظیر آیه زیر تدبّر در قرآن را سبب رفع هر گونه اختلاف اعلام می‌کند، امّا اگر اعتقاد ما این باشد که تأویل متشابهات را جز خدا کسی نمی‌داند اختلاف در باب معنی و مدلول آیات متشابه با هیچ‌گونه تدبّری حلّ نخواهد شد و این با هادی بودن قرآن و مبین و تبیان بودن آن منافات و مغایرت دارد.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً «2»: آیا در قرآن تدبّر و تفکّر نمی‌کنند؟ اگر این کتاب از جانب غیر خدا بود مسلّما در آن اختلاف فراوانی را می‌یافتند.

مبحث 2 راهنمائی و روش معصومان در باب متشابهات‌

مبحث 2 راهنمائی و روش معصومان در باب متشابهات
آنچه از گفتار پیامبر و امامان استفاده می‌شود این است که متشابه آیه‌ای است که در افاده مدلول و مفهوم واقعی خود مستقلّ نمی‌باشد بلکه بوسیله آیات دیگر باید به مدلول حقیقی آن پی برد. این همان ارجاع متشابه است به محکم. چنانکه آیه:
__________________________________________________
(1) برای آگاهیهای بیشتر در این زمینه به جلد 2- تفسیر نمونه- ص 320 به بعد مراجعه نمائید.
(2) نساء/ 82
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 198
الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی «1»، و آیه: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا «2»، ظاهرا در معنی جسمیّت و مادیّت است ولی با ارجاع این دو آیه به آیه دیگر: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ «3»:
می‌فهمیم که قرار گرفتن و آمدن که در این دو آیه به خدای تعالی نسبت داده شده است معنی ظاهری و مادّی نیست بلکه معنائی است غیر از استقرار در مکان و انتقال از مکانی به مکان دیگر که از خصوصیّات جسم و مادّه است. و مسلّما خدای آفریننده یکتا بهیچ وجه مثل و مانند هیچ چیزی نیست.
پیامبر اکرم (ص) در وصف قرآن کریم می‌فرماید: و انّ القرآن لم ینزل لیکذّب بعضه بعضا و لکن نزّل یصدّق بعضه بعضا فما عرفتم فاعملوا به و ما تشابه علیکم فامنوا به «4».
قرآن نازل نشده است که برخی از آن برخی دیگر را تکذیب نماید بلکه آمده است که بعض آیاتش بعض آیات دیگر را تصدیق کند. بنا بر این آنچه را که از قرآن فهمیدید به آن عمل کنید، و آنچه بر شما متشابه شد به آن ایمان بیاورید.
امیر مؤمنان (ع) می‌فرماید «5»: ... یشهد بعضه علی بعض و ینطق بعضه ببعض:
بعض آیات قرآن بر بعض دیگر شهادت می‌دهد و بعضی آیات بعض دیگر را روشن می‌سازد.
امام صادق (ع) فرمود: المحکم ما یعمل به و المتشابه ما اشتبه علی جاهلیه «6»:
محکم قرآن آن است که بتوان به آن عمل کرد و متشابه آیه‌ای است که بر کسی که آن را نداند مشتبه شود.
از امام رضا (ع) نقل شده است «7» که: من ردّ متشابه القرآن الی محکمه هدی الی صراط مستقیم: هر کس که متشابه قرآن را به محکم آن ارجاع دهد به راه راست هدایت یابد.
و آن حضرت فرمود: انّ فی اخبارنا متشابها کمتشابه القرآن فردّوا متشابهها الی محکمها و لا تتّبعوا متشابهها فتضلّوا: محقّقا در میان اخبار ما اهل بیت متشابه وجود دارد مانند متشابهات قرآن. پس اخبار متشابه ما را به اخبار محکم ارجاع دهید و از خود متشابهات، بدون تدبّر پیروی مکنید که گمراه می‌شوید.
__________________________________________________
(1) طه/ 5- یعنی: خدای رحمان بر تخت قدرت قرار گرفت
(2) فجر/ 22- یعنی: در آن هنگام خدا و فرشتگان صف در صف به عرصه محشر آیند.
(3) شوری/ 11
(4) الدّر المنثور، ج 2-
(5) نهج البلاغه، خطبه 131
(6) تفسیر عیاشی، ج 1- ص 162
(7) عیون اخبار الرضا، ج 1- ص 291
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 199

مبحث 3 معنی تأویل‌

مبحث 3 معنی تأویل
تأویل، از کلمه «اول» مشتقّ است، و «اول». در لغت بمعنی رجوع می‌باشد و مآل، بمعنی مرجع و عاقبت از همین کلمه است. اوّله الیه، یعنی: او را به آن شی‌ء رجوع داد.
و امّا در اصطلاح قرآن: مراد از تأویل، آن معنی و حقیقتی است که آیه بسوی آن بر می‌گردد (در مقابل تنزیل که معنی تحت اللفظ آیه می‌باشد).
قدما «تأویل» را با تفسیر که حاصل معنی کلام است مرادف می‌گرفتند.
بنا بر این معنی، همه آیات قرآنی دارای تأویل خواهند بود. لکن بمقتضای آیه شریفه: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ...، تأویل متشابهات را بخصوص جز خدا نمی‌داند. و لذا جمعی از قدما گفته‌اند که متشابهات همان حروف مقطعه اوایل سور می‌باشند زیرا در قرآن آیه‌ای که حاصل معنی آن برای همه مردم مجهول باشد جز حروف مقطّعه وجود ندارد «1».
بعض از دانشمندان متأخر گفته‌اند «تأویل، معنی خلاف ظاهری است که از کلام قصد می‌شود. بنا بر این تنها متشابهانند که دارای تأویل می‌باشند و معنی خلاف ظاهر دارند مانند آیاتی که تجسّم و آمدن و رضا و خشم و تأسّف و سایر خصوصیّات مادّیت در آنها به خدا نسبت داده میشود».
این قول نیز با دلالتهای آیات قرآنی منطبق نمی‌باشد. زیرا اوّلا هیچ برهان و دلیلی وجود ندارد که مقصود از تأویل در محکمات و متشابهات معنی خلاف ظاهر است. چنانکه در چند مورد از داستان یوسف (ع) تعبیر خواب، تأویل نام گرفته و حال
__________________________________________________
(1) امّا چون قرآن علم به تأویل بعض آیات را (ظاهرا) از غیر خدا سلب می‌کند و در قرآن آیه‌ای نداریم که تأویل آن یعنی حاصل معنی آن برای همه مجهول باشد و حروف مقطعه را هم نمی‌توان متشابه دانست. این عقیده نزد متأخران باطل بشمار آمده است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 200
آنکه تعبیر خواب بمعنی خلاف ظاهر خواب نیست بلکه حقیقتی است خارجی و عینی که شخص آن را در خواب بشکل خاصّی می‌بیند؛ همان‌گونه که حضرت یوسف (ع) بر خاک افتادن پدر و مادر و برادران را در صورت سجده خورشید و ماه و ستارگان دیده بود: إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ «1»: بیاد آر ای رسول ما، هنگامی را که یوسف به پدر خویش گفت:
ای پدرم، من در خواب دیدم که یازده ستاره و نیز خورشید و ماه به من سجده می‌کنند.
همان‌گونه که ملک مصر قحطی و خشکسالی هفت ساله مصر را در شکل و چهره هفت گاو لاغر که هفت گاو فربه را می‌خورند و هفت سنبل سبز و هفت سنبل خشک دیده بود. و همان‌گونه که دو مصاحب زندانی یوسف (ع) ساقیگری ملک و به دار آویخته شدن را در شکل فشردن خوشه انگور و بر سر گرفتن طبق نان و خوردن مرغان از آن دیده بودند «2». و نیز در داستان حضرت موسی و خضر (ع) که آمده است: ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً «3»: این بود حقیقت کارهائی که تو توانائی و شکیبائی در برابر آنها را نداشتی (سخن خضر به موسی) ثانیا، آیه 53 از سوره اعراف: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ ... و آیه 39- از سوره یونس: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ ... دلالت بر این دارند که همه قرآن تأویل دارد نه تنها آیات متشابه آن‌گونه که معتقدان به این قول اعلام نموده‌اند.
ثالثا، لازمه قول مذکور این است که آیاتی در قرآن کریم وجود داشته باشد که مدلول و مفهوم حقیقی آنها مشتبه و برای مردم مجهول باشد و غیر از خدای تعالی هیچ کس بر آنها آگاه و عالم نباشد. باید بگوئیم چنین کلامی را که در بیان معنی حقیقی گنگ و کاملا غامض باشد کلام بلیغ نمی‌توان نامید تا چه رسد به قرآنی که با بلاغت خود به تمام جهانیان تحدّی و اعلام برتری می‌کند.
رابعا، یکی از دلائلی که قرآن را کلام خدای آفریننده معرّفی می‌کند و اعلام صریح کرده است که این کتاب نمی‌تواند ساخته فکر بشر باشد این است که در میان
__________________________________________________
(1) یوسف/ 4.
(2) یوسف/ 36 و 37- تفصیل داستان را در جلد نهم تفسیر نمونه مطالعه نمائید.
(3) کهف/ 82- شرح جالب این داستان بسیار شیرین و آموزنده از آیه 60- سوره کهف شروع می‌شود و تا آیه 82- ادامه می‌یابد. آخرین جمله آن: ذلک ما لم تسطع ... تفسیر نمونه، ج 12- ص 478- 522
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 201
آیات آن هیچ‌گونه اختلاف معنی و مدلول وجود ندارد با آنکه در شرائط و اوضاع و احوال بیست و سه سال نزول تدریجی آیات اختلاف شدیدی وجود داشت. چنانکه فرماید: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً: پس چرا قرآن را مورد تدبّر و تحقیق قرار نمی‌دهند (تا بطور قطع و یقین بدانند که این کتاب کلام باری تعالی است و وحی خالق یکتاست). اگر قرآن از جانب غیر خدا بود مسلّما در آن اختلاف و تناقض فراوانی را می‌یافتند. حال اگر مقدار زیادی از آیات همین قرآن که متشابهات می‌باشند با آیات محکم قرآن اختلاف داشته باشد و رفع این اختلاف به این‌گونه باشد که بگوئیم ظواهر آنها مراد نیست بلکه مراد معانی دیگری است که جز خدا کسی از آنها اطّلاع ندارد آیا این شکل رفع اختلاف دلالت بر آن دارد که قرآن کلام خداست و ساخته بشر نیست؟!، هرگز.
خلاصه بحث: بطور خلاصه، در تمام مواردی که لفظ «تأویل» در قرآن بکار رفته است و جمعا با آیاتی که ذکر آنها گذشت هفده مورد است، در هیچ آیه‌ای نمی‌توان «تأویل» را بمعنی «مدلول خلاف ظاهر» گرفت. بلکه باید بگوئیم تأویل که در آیات محکم و متشابه قرآن وارد شده است معنی دیگری دارد و آن عبارت است از: حقیقتی خارجی و عینی که معنی ظاهر کلام از آن سرچشمه می‌گیرد. تأویل هر شیئی حقیقتی است که آن شی‌ء از آن نشأت گرفته و بنحوی تحقّق دهنده آن حقیقت و نشانه و حاصل آن است. این معنی در مورد خود قرآن مجید نیز جاری و منطبق است. زیرا این کتاب پر ارج از سلسله حقایقی سرچشمه می‌گیرد که از مادّه و جسمانیّت آزاد و از محسوسات بالاتر است، و از محدوده الفاظ که محصول زندگی مادّی ماست بسی والاتر و وسیعتر می‌باشد.
این حقایق طبعا در قالب الفاظ نمی‌گنجد امّا عنایت و لطف الهی موجب گردیده که با این الفاظ و آیات به بشریّت هشیاری و آگاهی داده شده است تا با ظواهر اعتقادات صحیح و اعمال صالح، خودشان را شایسته و مستعد سعادت ابدی و حقیقی کنند.
حال که بمقدار لازم به معنی صحیح کلمه «تأویل، در قرآن کریم آگاهی یافتیم جهت تکمیل بحث، در آیات زیر تدبّر و توجّه می‌کنیم:
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 202
تکمیل بحث: 1- وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ «1»: ما کتابی برای آنان آوردیم که بر اساس علم و دانشی وسیع آنرا شرح دادیم؛ کتابی که مایه هدایت و رحمت است برای جمعیّتی که ایمان می‌آورند. آیا آنان تنها منتظرند سرانجام تهدیدهای الهی را بطور حقیقی ببینند؟ آن روز (روز قیامت) که این کار انجام گیرد (دیگر مهلتها تمام شده و بیداری سودی ندارد) و حقیقت آشکار گردد.
آنها که قرآن را کنار زده بودند خواهند گفت که رسولان پروردگار ما بحق آمده بودند (ولی ما آنان را تکذیب کردیم و امروز نه ما را شفیعانی است و نه راه بازگشتی).
2- وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری- تا آنجا که می‌فرماید: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ ... «2» امکان ندارد که این قرآن به غیر خدا نسبت داده شود ... منکران وحی قرآن را از روی علم و دانش انکار ننمودند بلکه آنان حقیقتی را تکذیب کردند که به آن علم و آگاهی نیافته بودند و حقیقت آن بر ایشان حاصل نشده بود.
3- قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ قالَ لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ ... «3» یکی از دو مصاحب یوسف در زندان به یوسف گفت:
من خواب دیدم که انگور برای شراب می‌فشارم. و دیگری گفت: من خواب دیدم که بر سرم نان حمل می‌کنم و پرندگان از آن می‌خورند ما را از حقیقت این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می‌شماریم. یوسف گفت: من پیش از آنکه جیره غذائی شما برسد شما را از حقیقت خوابتان آگاه خواهم ساخت ...
با تأمّل در آیه 1 و 2- آشکارا معلوم است که همه قرآن تأویل دارد نه تنها متشابهات آن، و با توجّه به معنی کلمه تأویل در هر سه آیه و معنی کلام می‌فهمیم که در این آیات و نظائر آن مقصود از تأویل همان حقیقت خارجی و عینی است که مراد اصلی آیه بسوی آن بر می‌گردد.
__________________________________________________
(1) اعراف/ 52 و 53.
(2) یونس/ 37- 39.
(3) یوسف/ 36- 38
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 203
در داستان حضرت موسی و خضر (ع) «1» هم پس از آنکه خضر کشتی را سوراخ می‌کند و پس از آن نوجوانی را می‌کشد و سپس دیوار شکسته‌ای را بنا می‌کند، و در هر مرحله موسی اعتراض می‌نماید خضر در مقام پاسخ، در پایان کارها حقیقت و منظور اصلی جریانهائی را که به دستور خدای حکیم انجام داده بود بیان می‌کند و آن را «تأویل» می‌نامد. و معلوم است که حقیقت کار و منظور واقعی آن که بشکل کار ظهور کرده است و بمنزله روح کار است تأویل نامیده شده نه معنی خلاف ظاهر آن:
قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً «2»: خضر به موسی گفت: اینک وقت جدائی من و تو فرا رسیده است. امّا حقیقت و سرّ آنچه را که نتوانستی در برابر آن پایداری و شکیبائی نمائی برای تو بازگو می‌کنم.
معنی تأویل به این صورت که ما بیان داشتیم در آیات نظیر آیات یاد شده همین است. چنانکه در پایان آیه 35- از سوره اسری جمله ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا آیه 59- از سوره نساء همین جمله، به همین معنی آمده است. اینک توضیحی در باب دو آیه مذکور:
1- وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا:
آنچه را که به کیل یا وزن می‌سنجید درست و تمام سنجش کنید و همه چیز را با ترازوی صحیح و بعدالت وزن نمائید که این کاری است بسیار خوب و از جهت تأویل بسی نیکوتر است. معلوم است که مقصود از تأویل کیل و وزن، وضع اقتصادی خاصّی است که در بازار داد و ستد در مسیر حوائج زندگی مردم بوجود می‌آید، و «تأویل» به این معنی، خلاف ظاهر وزن و کیل نیست بلکه حقیقتی است که در کالبد وزن و کیل دمیده شده و با درستی و تمام بودن آنها در آثار توانا می‌شوند، همان‌طور که اگر وزنها و پیمانه‌ها نادرست و ناقص باشند و کمفروشی رایج گردد وزنها و پیمانه‌ها در آثارشان ناتوان می‌شوند.
2- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا: ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول را اطاعت کنید و نیز صاحبان امر (از طرف
__________________________________________________
(1) در قرآن این شخصیّت به نام «عبدا من عبادنا» ذکر شده است. این داستان از آیه 65- سوره کهف شروع می‌شود و تا 82- ادامه می‌یابد.
(2) کهف/ 78
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 204
خدا و رسول) را. و چون در جریانی کارتان به نزاع کشید کار را به خدا و رسول ارجاع دهید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این کاری است بسیار خوب و از جهت تأویل نیکوتر است. معلوم است که مقصود از تأویل ارجاع منازعه به خدا و رسول همان پا بر جا بودن وحدت جامعه و ثبات پیوند وحی در میان مردم است. و این حقیقتی است خارجی نه خلاف ظاهر ارجاع نزاع.
بطوری که ملاحظه کردیم، در این دو آیه و آیاتی که لفظ «تأویل» در آن بکار رفته است معنی تأویل را نمی‌توان بمعنی مراد و مدلول خلاف ظاهر گرفت.

مبحث 4 در تکمیل بحث مربوط به محکم و متشابه‌

اشاره

مبحث 4 در تکمیل بحث مربوط به محکم و متشابه
راغب اصفهانی، در کتاب خود «مفردات القرآن» گوید: آیات با توجه به نسبت آنها به یکدیگر سه گونه است: آیاتی که بطور مطلق محکمند. آیاتی که مطلقا متشابهند. و آیاتی که از جهتی محکم و از جهت دیگر متشابهند. و متشابهات قرآن سه گونه است:
1- آیاتی که فقط از جهت لفظ متشابهند. مانند لفظ (ابّ) و (ید) و (یمین).
2- آیاتی که تنها از نظر معنی متشابهند. مانند اوصاف خدای تعالی، و خروج دابّة الارض، «1» و اوصاف قیامت. زیرا این اوصاف برای ما غیر قابل تصوّر است.
3- آیاتی که از جهت لفظ و معنی متشابهند و آن نیز دارای اقسامی است:
الف- قسمتی که از جهت زمان، در لفظ و معنی متشابه است. مانند آیات ناسخ و منسوخ: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ: «2» تقوای الهی را پیشه کنید آنگونه که حق تقوی و کمال
__________________________________________________
(1) عالم و مفسر و ادیب مشهور قرن پنجم. اصلش از اصفهان و در بغداد ساکن بوده است. وفاتش 502- ه ق
(2) آل عمران/ 102.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 205
تقوای الهی است.
ب- قسمی که از لحاظ مکان و اموری که آیه در آنها نازل شده است، در جهت لفظ و معنی متشابه است. مانند آیه شریفه: إِنَّمَا النَّسِی‌ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ «1».
زیرا کسی که از عادات جاهلیّت عرب آگاهی نداشته باشد تأویل و تفسیر این آیه برایش ممکن نخواهد بود.
ج- قسمی که از لحاظ کمیّت، در جهت لفظ و معنی متشابه است، از قبیل عموم و خصوص. مانند آیه شریفه: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ «2».
د- و یا از لحاظ کیفیّت. مانند وجوب و استحباب. چنانکه در آیه شریفه:
فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ «3».
راغب اصفهانی، بطور کلّی، متشابهات قرآن را از لحاظ علم بشری به آنها سه‌گونه تقسیم کرده است: گونه اول که راهی برای آگاهی به آنها نیست. مانند ساعت قیامت. گونه دوم که راهی برای شناختن آنها وجود دارد. مانند الفاظ غریب قرآن و احکام مشکل آن. و گونه سوم که راسخان در علم آنرا می‌دانند و از دیگران پنهان است.
و همین نوع است که از رسول خدا (ص) در مورد ابن عباس نقل شده است که برای او دعا فرمود: الّلهمّ فقّهه فی الدّین و علّمه التّأویل: پروردگارا او را در دین فقیه و اهل تحقیق گردان و تأویل قرآن را به او بیاموز:
و لذا وقف در آیه شریفه: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ. و وصل آن به «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» هر دو جایز است.
شیخ طبرسی «4» گوید: در معنی محکم و متشابه اقوال گوناگونی است. بدین بیان:
1- محکمات آیاتی است که مراد از آن بر حسب معنی ظاهر مشخّص و معلوم است بی‌آنکه قرینه‌ای در کلام لازم آید. و متشابه آیه‌ای است که مراد و معنی واقعی آن با قرینه‌ای خارج از آن آیه و با انضمام به آیه دیگر معلوم و روشن می‌گردد.
__________________________________________________
(1) توبه/ 37.
(2) توبه/ 5.
(3) نساء/ 3.
(4) ابو علی فضل بن حسن، صاحب «مجمع البیان فی تفسیر القرآن» از اعاظم علما و مفسران شیعه می‌باشد، متوفا 548 ه ق.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 206
2- محکمات آیاتی است که قابل تأویل به معنائی غیر از معنی ظاهر لفظ نباشد.
بعکس متشابهات که به معانی چندی قابل تأویل است. این عقیده را از محمد بن جعفر بن زبیری و ابو علی جبّائی «1» نقل کرده‌اند.
3- آیه محکم آیه ناسخ است و متشابه آیه منسوخ. این نظر از ابن عباس نقل شده است.
4- محکم آیه‌ای است که تأویل و زمان آن مشخّص باشد. بعکس متشابه که تأویل و ساعت آن معیّن نیست. مانند ساعت قیامت و روز آخرت. این قول را از جابر بن عبد اللّه نقل کرده‌اند.
جلال الدین سیوطی «2» علاوه بر نظرهای یاد شده نظرهای دیگری را نیز آورده و گفته است:
1- آیه محکم آیه‌ای است که معنی آن قابل فهم و تعقّل باشد. و متشابه آیه‌ای است که معنی آن قابل فهم نباشد. مانند تعداد رکعات نماز. این قول از «ماوردی» نقل شده است.
2- محکمات عبارتند از: واجبات و وعده‌ها و وعیدها. و متشابهات عبارتند از: قصص و امثال.
3- از عکرمة نقل شده است که: محکم آیه‌ای است که باید به آن عمل شود و متشابه آیه‌ای است که باید بدان ایمان آورد و عمل به آن در آن مطرح نمی‌گردد.
4- محکم آیه‌ای است که دلالت آن در نظر عقل مشخّص و روشن است. مانند نصوص و ظواهر آیات. بعکس متشابه که غیر مشخص است. مانند آیات مجمل و مؤوّل و مشکل. شیخ رازی و عده‌ای از محققان این نظر را پذیرفته‌اند.
5- محکمات مطالبی است که خداوند متعال از بندگان خود خواسته است. از قبیل معرفت خدا و عبادات و عمل به اوامر الهی و دوری از اعمال نهی شده. اینها مطالبی است که بر آن اتکا می‌شود و لذا امّ الکتاب نام گرفته است.
__________________________________________________
(1) او از پیشوایان معتزله بود. مولدش جبّا (خوزستان) و در بصره شهرت یافت و در همان جا وفات نمود. 303 ه ق.
(2) الاتقان فی علوم القرآن.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 207
و امّا مطالبی که جلال الدین سیوطی در کتاب خود «الاتقان فی علوم القرآن» راجع به راسخان در علم آورده است:
گفتیم در باب معنی متشابه نظرهای گوناگونی است: آیا متشابه آیه‌ای است که می‌توان به معنی آن راه یافت و یا جز ذات احدیت کسی معنی آنرا نمی‌داند. این دو عقیده ناشی از اختلاف در جمله: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ در آیه شریفه است که: آیا حرف (واو) قبل از (الراسخون) عطف است یا استیناف. در صورت اوّل معنی متشابه را علاوه بر خدای تعالی راسخان در علم هم می‌دانند. این عقیده به عقیده خلف معروف است در مقابل قول سلف که می‌گفتند حرف (واو) عطف نیست بلکه استیناف یا واو حالیه است. در این صورت راسخان مبتدای جمله اسمیه یا حالیه و جمله: «یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ ...» خبر آن خواهد بود، و با این فرض معنی متشابه را جز خدای متعال کسی از بشر نمی‌داند. عدّه زیادی از محققان اسلامی و دانشمندان علوم قرآنی نظر اوّل را پذیرفته‌اند و گفته‌اند صحیح نیست که قرآن کریم از یک طرف خود را بیان کننده کامل در باب حقایق جهان و هدایت کننده تمام جوامع بشری در همه زمینه‌ها اعلام کند و انسانها را به تحقیق و تفکر در آیات الهی فرا خواند آنگاه معنی و حقیقت مقدار زیادی از آیات را تنها خدای تعالی بداند و در جامعه بشری انسانهای کامل و شایسته‌ای وجود نداشته باشند که بتوانند از متشابهات قرآن آگاهی یابند. اگر چنین است پس خداوند حکیم متشابهات را برای چه کسانی و به چه منظوری در قرآن مجید آورده است؟! روایتی از ابن عباس در مورد آیه شریفه: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ ... نقل شده که گفته است: من از کسانی هستم که آن را می‌دانند. و نیز ابن ابی حاتم از ضحّاک نقل کرده است که: راسخان در علم تأویل متشابهات قرآن یعنی معنی واقعی و مراد اصلی آنها را می‌دانند. زیرا اگر نمی‌دانستند ناسخ را از منسوخ و حلال را از حرام باز نمی‌شناختند.
این عقیده را (نووی) «1» هم اختیار کرده و در شرح صحیح مسلم گفته است که:
__________________________________________________
(1) ابو زکریا، یحیی بن شرف، از محدّثان و دانشمندان شافعی و از زاهدان قرن هفتم است. کتب زیادی از او بر جای مانده است. از آن جمله: المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن حجاج. وفاتش، سال 676 ه ق- ریحانة الادب، ج 4- اعلام زرکلی ج 9- طبقات الشافعیه ج 5.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 208
این قول اصحّ اقوال است. زیرا بعید می‌باشد که ذات ذو الجلال بندگانش را بنحوی خطاب کند که هیچ کس از انسانها به شناخت آن راه نداشته باشد. و ابن حاجب گفته است: همین نظر درست است؛ اگر چه بعض صحابه و تابعان به نظر دوّم گرایش یافته‌اند.

راسخان در علم از زبان چند حدیث‌

راسخان در علم از زبان چند حدیث
1- از در المنثور، از انس و ابو امامة و ابو درداء: انّ رسول الله سئل عن (الرّاسخون فی العلم)؟. قال: من برّت یمینه و صدق لسانه و استقام قلبه و من عفّ بطنه و ...:
از رسول خدا (ص) راجع به جمله (راسخون فی العلم) سؤال شد. پیامبر فرمود: راسخ در علم کسی است که در پیمانش راست و استوار باشد، و زبانش راستگو و قلبش در راه حق با استقامت باشد و در خوردن و شهوت عفاف و پارسائی را رعایت نماید.
2- از اصول کافی، از امام صادق (ع) که فرمود: نحن الرّاسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله: مائیم راسخان در علم و مائیم که تأویل قرآن را می‌دانیم.
3- و نیز در اصول کافی بهمین مضمون از امام پنجم یا امام ششم روایت شده است که: پیامبر بزرگترین راسخان در علم، یعنی از صاحبقدمان و صاحبنظران در مورد آیات متشابه قرآن بود که تأویل و تنزیل تمام آیات را می‌دانست.

اینک نمونه‌هایی از آیات متشابه‌

اینک نمونه‌هایی از آیات متشابه
از جمله آیات متشابه آیاتی است که در آنها صفات الهی است. مانند:
1- الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی «1». که استواء، را در اینجا به معنی علوّ معنوی و احاطه علمی خدای تعالی در تدبیر جهان تأویل می‌کنند.
2- کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ «2» وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ، «3» که (وجه) را به معنی ذات الهی تأویل نموده‌اند.
3- وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی «4». عین، را به معنی عنایت تأویل کرده‌اند.
4- یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ «5». ید، بمعنی قدرت و توانائی خدای متعال است و فوق، به
__________________________________________________
(1) طه/ 5.
(2) قصص/ 88.
(3) رحمن/ 27.
(4) طه/ 39.
(5) فتح/ 10.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 209
معنی علوّ مرتبه و برتری مقام [نه در معنی جهت و طرف].
5- وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ، «1» که (نفس) را در اینجا به عقوبت الهی تأویل کرده‌اند.
6- وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا «2»، که جاء ربّک، بمعنی فرمان خدای تواناست. و بر همین میزان، کلمات: رضا، غضب، حیا و محبّت را در باب خدای تعالی به نزدیکترین معانی مجازی تأویل می‌کنند.
از کسانی که در این زمینه کتاب مستقلّی تألیف نموده است «ابن اللّبّان» است.
او در باره معنی (وجه) در آیه شریفه: إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ «3» ... و آیه: یُرِیدُونَ وَجْهَهُ «4» ... و آیه: إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی «5» گوید: منظور از کلمه (وجه) در این نوع موارد اخلاص و نیّت خالص برای خدای مهربان است. وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ «6». کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ «7».
ابن لبّان درباره الفاظ: عین، نفس، ید، ساق، قرب، جنب و محبت با ذکر آیات مربوط به این الفاظ معنی مجازی و مراد آنها را نیز بیان کرده است «8».
از جمله متشابهات قرآن که در باب آن بحثها و نظرهائی مطرح شده است حروفی است که در ابتدای بعض سوره‌ها آمده و به فواتح سور یا حروف مقطّعه معروف است.
از ابن عباس روایت کرده‌اند که گفت: (الم) که به قولی اسم اعظم خدای تعالی است بمعنی: انا اللّه اعلم، و (الر) بمعنی: انا للّه اری، می‌باشد.
و از ضحّاک نقل شده است که: (المص) یعنی: انا اللّه الصّادق.
از ابن عباس روایت کرده‌اند که در باب (کهیعص) ابتدای سوره مریم گفته است: کاف از (کریم) و هاء از (هادی) و یاء از (حکیم) و عین از (علیم) و صاد از
__________________________________________________
(1) آل عمران/ 28.
(2) فجر/ 22.
(3) انسان/ 9.
(4) کهف/ 28.
(5) لیل/ 20.
(6) رحمن/ 27.
(7) قصص/ 78- در کتاب توحید، از ابیعبد الله (ع) نقل شده است که: خدای عزّ و جلّ فرمود: کلّ شی‌ء هالک الّا من اخذ طریق الحقّ.
(8) برای آگاهی بیشتر در این باب به ترجمه کتاب: «الاتقان فی علوم القرآن» از جلال الدین سیوطی مراجعه کنید ترجمه سید مهدی حائری قزوینی. ج 2 ص 19- 28.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 210
(صادق) یا از (صمد) است.
محمد بن کعب در مورد (طسم) گوید: طاء از (ذی الطّول) و سین از (قدّوس) و میم از (رحمن) است.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 211

فصل 12 علوم قرآنی‌

اشاره

فصل 12 علوم قرآنی
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ آل عمران/ 164 بحقیقت خدا بر مؤمنان لطف و احسان بزرگ نمود که رسولی از جنس خودشان بر ایشان فرستاد تا آیات او را بر آنان تلاوت کند و آنان را رشد فکری و اعتقادی و اخلاقی دهد و کتاب خدا و حکمت را به آنان بیاموزد اگر چه قبلا در گمراهی آشکار بودند.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 212
خلاصه مطالب فصل مقدمه در علوم قرآنی در زمان حیات پیامبر 1- تدوین علوم قرآنی پس از رحلت پیامبر 2- مفسران نخستین 3- مفسران دیگر از طبقه اوّل 4- کتب تفسیر و علوم قرآنی مشهور در قرون مختلف مقدمه: مقصود از علوم قرآنی مسائل و مباحثی است مربوط به آگاهیهای درست از آیات قرآن که ما را در تحقیق و تدبّر در معانی و حقایق این کتاب آسمانی و اثبات حجّت بودن آن توانائی و یاری می‌دهد. «1» از مهمترین مباحث این علوم عبارت است از: علم تفسیر، علم اعراب و قرائت، تأویل و تنزیل، شأن نزول آیات، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، آیات مکّی و مدنی، وحی و اعجاز قرآن.
یاران پیامبر از همان روزهای نخستین نزول قرآن در فهم و تحقیق این کتاب بزرگ علاقه و جدیّت عجیبی از خود نشان دادند و مطالب علمی ارزنده‌ای را از پیامبر و از سرچشمه فیّاض قرآن آموختند، و برای طالبان و سالکان این راه سرمایه تحقیقات مهمّی را فراهم ساختند که بعدا علوم قرآنی نام گرفت.
آری، کوشش و علاقه‌مندی در فهم آیات و مسائل قرآنی از همان زمان حیات پیامبر بصورت شگفت‌آوری شروع شد.
از میان یاران پیامبر گروهی پیشرو بودند که ارزش و اهمیّت علم را ادراک مینمودند و علم و آگاهی یافته بودند که: تکیه‌گاه اصلی شخصیّت انسانی و آئین پاک اسلام توحید است، و طریق توحید هم تحصیل دانش است، و جذّابترین و عالیترین دانشها علم به حقایق قرآن است. آنها با توجّه به این امر مهمّ سرچشمه‌های
__________________________________________________
(1) در مقابل اصطلاح دیگری به نام «علوم و قرآن» که ارتباط بعض علوم را با قرآن بررسی می‌کند. از قبیل: علم اخلاق و قرآن، جامعه شناسی و قرآن، تاریخ بشر و قرآن، زیست شناسی و قرآن، علوم روز و قرآن و ...
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 213
جوشان علم را باز کردند، و در بوستانهای دانش و فضائل قدم گذاشتند، و علم را برای آن طلب کردند که از برکت آن به حقایق زندگی و طبیعت و ماوراء طبیعت هدایت شوند، و به مراحل عالی تمدّن و فرهنگ نائل گردند.
آنها این دعوت و تشویق به دانش طلبی را از قرآن خوب می‌فهمیدند که می‌فرماید: قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ «1»: ای رسول ما، به مردم بگو: آیا آنان که در راه کسب دانش قدم بر می‌دارند و می‌کوشند که به حقایقی نائل آیند با کسانی که در پی فهم و دانش نمی‌روند یکسانند؟ نه، هرگز.
این مطلب و ارزش علم و فضیلت را تنها صاحبان خرد توجّه دارند.
آری، آنها به ندای این دعوت بیسابقه و شوق‌انگیز برای تحصیل دانش، به مسابقه با هم برخاستند، و برای نیل به درجات عالی در پیشگاه خدای تعالی و رفعت شأن در زندگی آخرت از یکدیگر سبقت گرفتند، و به دعوت الهی پاسخ مثبت دادند:
... یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ «2»:
خداوند اهل ایمان و دانشمندان عالم را در دو جهان رفعت شأن و مقام بلند عطا می‌کند و خدا به آنچه شما (از نیک و بد) انجام دهید کاملا آگاه است.
ملاحظه کنید، این خدای تعالی است که گواهی اهل دانش را بر وحدانیّت خود معتبر و با ارزش اعلام فرموده است: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «3»: خداوند (با ایجاد یک نظام واحد در جهان آفرینش) گواهی می‌دهد که جز او معبودی وجود ندارد. و فرشتگان و صاحبان دانش (هر یک بگونه‌ای) به این وحدت گواهی می‌دهند در حالی که خدا در عالم هستی قائم به عدالت است. معبودی جز او نیست. او هم تواناست و هم صاحب حکمت.
رسول خدا (ص) خود در این خصوص بسیار جدّی و راهنمائیهایش بسیار مشوّق و جذّاب بود. او سینه‌ای سرشار از معرفت و دانش داشت. اصحاب او و علاقه‌مندان به علم اطرافش جمع می‌شدند، و از نور علم و معرفت او بهره می‌گرفتند، و به هدایت او راه روشن کمال و سعادت را می‌یافتند.
البتّه باید بگوئیم که این علوم قرآنی در زمان حضرتش و در دوره نخستین تبلیغ بصورت کتاب و بشکل مدوّن در نیامد زیرا:
__________________________________________________
(1) زمر/ 9.
(2) مجادله/ 11.
(3) آل عمران/ 18.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 214
اولا: خود پیامبر در میان مسلمانان بود، و هر سؤال و مطلبی که طرح می‌شد یا هر مسأله‌ای که مبهم می‌نمود پیامبر گرامی آن را برای مردم توضیح می‌فرمود و آنان را به تفسیر آیات و نکات و هدفهای قرآنی متوجه می‌ساخت؛ این لطف و احسانی بود که از جانب خدای مهربان بوسیله پیامبرش بر مردم ارائه می‌شد:
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ «1»: خداوند بر مؤمنان لطف و احسان بزرگ نمود که پیامبری از جنس خودشان برایشان فرستاد تا آیات او را بر آنان تلاوت کند و آنان را رشد فکری و اخلاقی دهد.
وقتی دو آیه از سوره انعام نازل شد که می‌فرماید: فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ... «2»
بخوبی می‌فهمیدند که معنی آیه چیست. زبان عربی زبان مادری آنها بود و با معانی مفردات آیه و با معنی جمله‌ها آشنائی داشتند امّا برای آنها سؤالی پیش آمد که برای هر شخص دیگری هم که زبانش عربی نبود آن سؤال در فکر و قلبش مطرح می‌شد. سؤال این بود که لفظ آیه می‌فرماید: کدام یک از این دو گروه (بت پرستان و خداپرستان) شایسته‌ترند که از مجازات الهی در امان باشند؟ بگوئید اگر شما می‌دانید. آری آنان که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلمی نیامیختند، امنیت از آن این گروه است و آنان راه یافتگانند.
ولی مگر ممکن است مؤمنی هیچ‌گاه و هیچ‌گونه ظلمی نکرده باشد. اگر چنین شرطی در نجات و سعادت دنیا و آخرت مؤمن قید شود کدام مؤمن است که این خصوصیّت را داشته باشد؟
این بود که نزد پیامبر گرامی آمدند و پرسیدند: کدام یک از ماست که در تمام دوره زندگی حدّاقلّ به خودش ظلم نکرده باشد؟ پیامبر در پاسخ آنان «ظلم» در آیه مورد بحث را به «شرک» تفسیر نمود، و آیه دیگری را از قرآن دلیل بر این مطلب آورد که: إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ «3».
خلاصه آنکه مسلمانان زمان حیات پیامبر، هر مورد که سؤال یا ابهامی در باب مقصود و مراد آیات بر ایشان پیش می‌آمد مستقیما از آن حضرت می‌پرسیدند و به این
__________________________________________________
(1) آل عمران/ 164.
(2) انعام/ 81 و 82.
(3) لقمان/ 13.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 215
طریق رفع اشکال و ابهام می‌کردند.
ثانیا، مسلمانان صدر اسلام عرب خالصی بودند که در فهم آیات بطور مستقیم و فراگرفتن صحیح آیات استعداد فراوان داشتند، و بلحاظ فصاحت و بلاغت عربی اصیلی که خودشان دارا بودند، و نیز بلحاظ آنکه قرآن به زبان عربی نازل شد چندان احتیاجی به نوشتن علوم قرآنی و حفظ و تدوین کتب در این خصوص احساس نمی‌کردند، و آیات بیّنات را با همان ذوق سرشار عربی بآسانی در می‌یافتند و در سینه‌ها حفظ می‌کردند.
ثالثا، کتابت در آن زمان دشوار بود و ابزار نوشتن و نویسندگان زیادی هم نداشتند که بآسانی به تألیف و تدوین کتاب بپردازند.
بدین جهات تنها راه و روش تعلیم و تعلّم تلقین و گفتارهای شفاهی و نگهداری مطالب در سینه‌ها بود. پس از آنکه خدای تعالی راستگوی امین را به جوار رحمت خود بر مسلمانان علاقه‌مند و جدّی در کار دین و قرآن به تدوین و تألیف علوم همّت کردند؛ البتّه بفراخور وسایل و ابزاری که در اختیار داشتند. این علوم مانند سایر دانشهای بشری، در طیّ قرون بعد، تدریجا راه توسعه و تکامل پیمود، و محقّقان هر دوره با استفاده از پژوهشهای گذشتگان مطالب تازه‌ای از دریای پرگوهر کتاب خدا بدست آوردند، و به این دانش افزودند، و برای آیندگان آثار گرانبهائی از خود بر جای گذاشتند.

مبحث 1 تدوین علوم قرآن بعد از رحلت پیامبر

مبحث 1 تدوین علوم قرآن بعد از رحلت پیامبر
نخستین فرد و بزرگترین شخصیّت در تفسیر و بیان علوم قرآن و تدوین آن که بر همه سبقت داشته است امیر مؤمنان علی علیه السلام بود. ابن ندیم در کتاب خود «الفهرست» نقل می‌کند که وقتی امیر مؤمنان متوجه اوضاع مردم پس از رحلت پیامبر شد سوگند یاد کرد که «تا زمانی که قرآن را جمع‌آوری و تدوین نکرده‌ام ردای خود را بر دوش نگیرم». لذا قرآن حضرت اوّلین مصحف بود که جمع‌آوری شد. قریب به همین
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 216
مضمون را «ابن داود» از قول «ابن سیرین» آورده است، و نیز «ابن ضریس» در کتاب خود «الفضائل» و بصورت دیگری «ابن اشته» در «مصاحف» ذکر نموده و اضافه کرده است که ناسخ و منسوخ هم در آن نوشته شده است.
این که گفته می‌شود امیر مؤمنان اوّلین فردی بود که قرآن کریم را جمع و تدوین نمود به آن معنی نیست که قرآن قبلا بهیچ صورتی جمع‌آوری نشده بود. بلکه آیات تماما در قطعاتی از لیف خرما و بر استخوانها و امثال اینها ثبت و حفظ شده بود.
آنگاه امیر مؤمنان آیات را بترتیب خاصّ و بشکل مجموعه و مصحف به نظم واحدی در آورد تا در زمان خلافت عثمان که بر اثر آمیزش عرب زبانان با غیر عرب، عثمان دستور داد مصحف امام را بنویسند و از روی آن چند نسخه تهیّه کنند و به مراکز اسلامی بفرستند. او با این کار اوّلین سنگ زیربنای علمی را نهاد که بعدا به نام «علم رسم القرآن» یا «علم الرسم العثمانی» نامیده شد.
از جانب دیگر امیر مؤمنان «ابو الاسود دوئلی «1»» را راهنمائی فرمود، و بمنظور حفظ و پاسداری کتاب الهی و سلامت زبان عربی قواعدی را وضع کرد. امام با این کار علم اعراب قرآن را پایه‌گذاری نمود.

مبحث 2 مفسّران نخستین‌

مبحث 2 مفسّران نخستین
در میدان علم تفسیر نیز روایات، از میان خلفا، بیش از هر کس باز نام علی بن ابیطالب را آورده‌اند «2». روایت است که آن حضرت فرمود: به خدا سوگند که هر آیه‌ای نازل می‌شد می‌دانستم در چه موردی و در کجا و با چه خصوصیّاتی نازل گردیده است. و خدای من قلب و عقل و زبانی کنجکاو و جویای علم و معرفت به من عطا فرموده است «3» از اصبغ بن نباته روایت است که آن حضرت در یکی از سخنرانیهای خود
__________________________________________________
(1) متوفی 69- ه.
(2) الاتقان، ج 2- ص 187.
(3) همان منبع پیشین. عین عبارت امام (ع) که ابن طفیل نیز آن را روایت کرده است: سلونی فو اللّه ما من آیة الّا و انا اعلم ابلیل نزلت ام بنهار، ام فی سهل ام فی جبل.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 217
فرمود: پیش از آنکه مرا از دست بدهید آنچه را می‌خواهید از من بپرسید. سوگند به خدائی که دانه را شکافت، و حیات را پدید آورد هر آیه‌ای از قرآن را سؤال کنید شما را به زمان و مورد نزول آن آگاه می‌سازم، و ناسخ و منسوخ، و خاصّ و عام، و محکم و متشابه و مکّی و مدنی آیات کتاب الهی را برای شما کاملا بیان می‌کنم «1» در سایر علوم قرآنی و تدوین آنها، این فضیلت باز از آن امیر مؤمنان بود. آن حضرت انواع مختلف از علوم قرآنی را القا و راهنمائی کرد، و برای هر نوع آن نمونه مربوط به آن را یاد داد. این آثار در کتب تا به امروز باقی مانده است و در دسترس ماست و به طرق مختلف از آن بزرگوار نقل و روایت می‌کنیم.
علّامه مجلسی (ره) تمام این مطالب را در مجموعه معروف خود بحار الانوار آورده است «2».
این مطلب که: علی (ع) چنین مقام و مرتبه علمی را بدست آورده، و این گنجینه‌های دانش را اندوخته است هیچ شگفت‌آور نیست بلکه بر خاتم پیامبران بوده است که از میان اصحاب خویش شخصیّتی ممتاز و شاخص را به جهان تحویل دهد که در ایمان و صدق و یقین، و در علم و فضائل نمونه کامل و برگزیده و سرآمد دیگران باشد؛ فردی که از همه کس به پیامبر نزدیکتر و نسبت به آن حضرت وفادارتر و فداکارتر بود، تا آنجا که توانست امانتدار علوم رسول خدا شود؛ پیامبری که دعوت اسلامی از او آغاز گشت و به زحمت و کوشش او نشر یافت، و با جهل و شرک و بت‌پرستی و کافران اهل کتاب مبارزه‌ها نمود و تمام همّت و راحت و فرصتش را در بنیانگذاری حکومت عدل اسلامی و ایجاد یک جامعه نمونه و عالی بکار گرفت. آری علی، امیر اهل تقوا و ایمان در تمام مراحل نگهبان و امانتدار علوم این پیامبر بود.
چنانکه خود چنین گوید: من همه روز بر رسول خدا داخل می‌شدم، و خصوصی با او به گفتگو می‌نشستم، و در هر زمینه‌ای با او به بحث می‌پرداختم، و دیگر اصحاب آگاه بودند که چنین بحثهائی را پیامبر با کسی جز من ندارد. هرگاه که از پیامبر پرسشی داشتم جواب می‌فرمود، و اگر ساکت می‌ماندم آن حضرت بحث و سؤال را طرح می‌کرد. هر آیه‌ای که بر پیامبر نازل می‌شد آن را بر من می‌خواند و املاء می‌نمود،
__________________________________________________
(1) الارشاد، از شیخ مفید، اعلی اللّه مقامه- ص 23.
(2) جزء 19- بحار الانوار، از محدّث بزرگ، محمد باقر پسر محمد تقی اصفهانی مجلسی (1037- 1111)- و نیز کتاب: تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، از: سید حسن صدر- ص 318.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 218
و من آن را به خطّ خود می‌نوشتم. پیامبر گرامی تفسیر و تأویل، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، و خاصّ و عام آیات را به من یاد می‌داد و از خدا می‌خواست که به او عنایت فرماید تا فهم آیات و حقایق آنها را به من بیاموزد «1».
از عبد اللّه بن مسعود روایت شده است که: روزی رسول خدا (ص) علی (ع) را دعوت نمود و مدّتی با او خلوت کرد. هنگامی که از نزد پیامبر بسوی ما آمد از او پرسیدیم پیامبر خدا چه مطالبی را با شما در میان گذاشت؟ فرمود: «هزار باب از دانش را به من آموخت که از هر علمی هزار باب به رویم گشوده شد «2»». این رسول خداست که می‌فرماید: انا مدینة العلم و علیّ بابها: من شهر علمم و علی باب این شهر است.
قرآن کریم مقام و منزلت امیر مؤمنان را در آیات متعدد، بویژه در آیه مباهله آشکار می‌نماید؛ ضمن آنکه احادیث زیاد و معتبری مؤیّد این معنی است. از آن جمله: حدیث ثقلین و حدیث منزلت: یا علیّ، انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبیّ بعدی.
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ «3»:
هرگاه بعد از علم و دانشی که در مورد مسیح (ع) به تو رسیده باز کسانی با تو محاجّه و ستیزه کنند به آنان بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت کنیم و شما هم فرزندانتان را، ما زنان خویش را دعوت می‌کنیم و شما هم زنان خود را، ما از جانها و عزیزان خود دعوت می‌نمائیم و شما نیز از عزیزان و جانهای خود. آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.
مفسران شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده‌اند «4» که این آیه در حقّ اهل بیت نازل شده است و کسانی را که پیامبر با خود به میعادگاه برای انجام مباهله برد تنها دو فرزندش حسن و حسین و دخترش فاطمه و علی (ع) بودند. بنا بر این، منظور آیه شریفه از «ابناءنا» حسن و حسین می‌باشند، همان‌طور که مقصود از «نساءنا» فاطمه زهرا و
__________________________________________________
(1) خصال، از صدوق (ره)- ص 123.
(2) الارشاد، از شیخ مفید (ره)- ص 23.
(3) آل عمران/ 61.
(4) از مدارک معتبر اهل تسنّن: احقاق الحقّ از: قاضی نور اللّه شوشتری، ج 3- ص 46- 76- کتاب:
مسند از احمد بن حنبل، ج 1- ص 185- تفسیر طبری، ج 3- ص 192- مستدرک از: حاکم، ج 3- ص 150- و بسیاری از منابع دیگر
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 219
منظور از «أنفسنا» شخص علی امیر مؤمنان بوده است.
بعد از امیر المؤمنین، عبد اللّه بن عباس بن مطلب «1» را در علم تفسیر و تأویل نام برده‌اند. ابو الخیر، در طبقات المفسّرین، آنجا که از ابن عباس یاد می‌کند گوید: او بیانگر قرآن و دانش‌پژوه و مفسّر بزرگ است «2».
زرکشی گوید: پیشرو مفسّران، از اصحاب، ابتدا علی بن ابیطالب و سپس ابن عباس است؛ با این توضیح که ابن عباس دانش و اطلاعات خود را از علی (ع) می‌گرفت. و علی بود که قبل از ابن عباس، در تفسیر قرآن کریم تبحّر کامل داشت، و هم آن حضرت بود که می‌فرمود: «اگر بخواهم در باب سوره حمد (فاتحة الکتاب) به وزن یک بار شتر مطلب علمی املا کنم می‌توانم.» و گفته‌اند که: رسول خدا برای ابن عباس دعا نمود که خداوند افهم دین و علم تفسیر و تأویل قرآن را به او عطا فرما «3».

مبحث 3 مفسّران دیگر از طبقه اوّل‌

مبحث 3 مفسّران دیگر از طبقه اوّل
دیگر از مفسّران، جابر بن عبد اللّه انصاری است که ابو الخیر در طبقات المفسّرین او را از مفسّران طبقه اوّل شمرده است. دیگر، عبد اللّه بن مسعود، و ابو موسی اشعری، و زید بن ثابت، و صحابی جلیل القدر، ابیّ بن کعب «4»، است؛ أوّلین کسی که در باب فضائل قرآن تألیف کرده است. او سرآمد قارئان بوده. و کسی است که آیات قرآن را بنابر ترتیب زمان پیامبر جمع‌آوری نمود. دیگر، سعید بن جبیر «5» که در تفسیر از اعلم تابعان می‌باشد «6».
سفیان ثوری «7» گوید: تفسیر قرآن را از چهار شخص بگیرید: سعید بن جبیر، مجاهد، عکرمة و ضحّاک ... و قتاده گوید: سعید بن جبیر «8» اعلم از آنها بوده است «9».
__________________________________________________
(1) متولد: سه سال قبل از هجرت و متوفی در 68- ه.
(2) تأسیس الشیعه، ص 322.
(3) البرهان فی علوم القرآن، از: زرکشی، ج 2- ص 157.
(4) در تاریخ وفاتش اختلاف است.
(5) مجمع البیان، از طبرسی (ره)، ج 1- ص 7.
(6) در سال 95 هجری به دست حجّاج شهید شد. کتاب: الطراز- ج 2- ص 381.
(7) تأسیس الشیعه- ص 322-.
(8). 95 تا 161 ه.
(9) الاتقان، ج 2- ص 89.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 220

مبحث 4 تفاسیر مشهور در قرون مختلف‌

مبحث 4 تفاسیر مشهور در قرون مختلف
قرن دوّم: 1- از ابان بن تغلب، که در نزد ائمّه طاهرین مقامی ارجمند داشته و به درک زیارت امام چهارم و پنجم و ششم توفیق داشته و در 141 هجری، زمان حیات امام صادق (ع) بدرود حیات گفته است. ابن ندیم گوید: ابان بن تغلب تنها به تدوین تفسیر نپرداخته بلکه تألیفات دیگری هم داشته است. از آن جمله:
معانی القرآن، کتاب القراءات، الغریب فی القرآن. شیخ طوسی (ره) هم در فهرست معتقد است که ابان بن تغلب سه کتاب در علوم قرآن دارد و چهارمی. «الغریب فی القرآن» است.
2- از طاووس بن کیسان، تابعی معروف، متوفی در 106 هجری. شیخ طوسی او را از یاران امام سجاد (ع) می‌داند. صاحب کشف الظّنون او را از مفسّران، از تابعان دانسته است، و به قولی علوم قرآن را از ابن عباس گرفته است. اکثر محققان علم رجال او را محدّث و راوی حدیث می‌دانند.
3- از ابو حمزه ثمالی، متوفی در 150 هجری. از ارادتمندان واقعی اهل بیت بوده که توفیق شرفیابی امام چهارم تا امام هفتم را داشته است. صاحب الفهرست و صاحب کشف الظّنون تألیف تفسیری را به نام او ذکر نموده‌اند.
4- سدّی، اسماعیل بن ابی کریمه قرشی، معروف به سدی کبیر، منسوب به سدّة مسجد کوفه است. او مفسّری است معروف و از تابعان که توفیق شرفیابی امام چهارم تا ششم را داشته است. وفاتش در 127 هجری بوده است.
5- مقاتل بن سفیان از رجال علمی معروف متوفی در 150 هجری، صاحب:
التفسیر الکبیر، متشابهات القرآن، الناسخ و المنسوخ، نوادر التفاسیر قرن سوّم: 1- از علی بن ابراهیم قمی، کتابی را در تفسیر نام برده‌اند که از اهل بیت نقل شده و تا امروز مورد اعتماد و استناد می‌باشد. او با امام حسن عسکری
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 221
همزمان بوده است.
2- تفسیر عیاشی: محمد بن مسعود بن محمد بن عیاشی، از علما و مشایخ فقهای امامیّه است و استاد شیخ کشی مؤلف کتاب رجال کشی. ظاهرا معاصر شیخ کلینی بوده است. کتاب تفسیرش بسبک محدّثان، در بیان مناقب اهل بیت است با ذکر اخبار مأثوره از آنان. ابن ندیم در الفهرست تألیفات زیادی را به او نسبت می‌دهد.
فعلا از تفسیر او در نسخه موجود، از آیه 30 سوره بقره تا آخر سوره کهف است.
3- تفسیر فرّاء. فرّاء، شاگرد کسائی معروف است. از آثارش: معانی القرآن، لغات القرآن، و کتاب الوقف و الابتداء. او در علوم قرآنی تألیفات زیاد دارد.
وفاتش در 208 هجری بوده است.
4- تفسیر محمد بن جنید. او معاصر شیخ صدوق و از فقهای بزرگ بود. در فقه تطبیقی کتابی دارد و نخستین کسی است که در امثال قرآن کتاب نوشته است.
5- تفسیر محمد بن خالد برقی، صاحب کتاب: المحاسن، که مشتمل بر تفسیر و تأویل قرآن است، و کتاب الرّجال. وفاتش در 274 هجری بوده است.
6- تفسیر العسکری، که املاء امام حسن عسکری (ع) است که در 254 به امر امامت شیعیان قیام فرمود و در 260 وفات یافت. این نسخه ابتدا در سال 1268 هجری در تهران چاپ شد و مجدّدا در 1313- و بار دیگر در 1315- در حاشیه تفسیر قمی منتشر گردید. در صحّت انتساب آن به امام حسن عسکری اختلاف نظر فراوانی است.
قرن چهارم: در این قرن، دانشمندان، بیشتر کوششهای خود را به علوم قرآنی، در سطح گسترده‌ای اختصاص دادند. از این جمله است:
1- تفسیر ابن بابویه. از علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی که در 329 هجری در گذشته است. نجاشی به یک واسطه از او نقل کرده است.
2- تفسیر شیخ صدوق. او فرزند ابن بابویه قمی است که صاحب تفسیر جامعی می‌باشد. از این تفسیر، کتاب دیگری به نام مختصر تفسیر قرآن جمع‌آوری کرده است. و کتاب دیگری به نام ناسخ و منسوخ نیز دارد. او در 381 در ری وفات یافته است. این پدر و پسر از پایه‌گذاران فقه اسلامی و مشهور به صدوقان می‌باشند.
3- ترجمه تفسیر طبری و متن عربی آن: ترجمه تفسیر طبری ترجمه‌ای است به
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 222
فارسی شیرین از متن عربی تفسیری مشهور به تفسیر کبیر، به نام «جامع البیان فی تفسیر القرآن» اثر مورّخ و فقیه و مفسّر بزرگ ایرانی، محمد بن جریر طبری، متولّد به سال 224 در آمل مازندران و متوفّا به سال 310 در بغداد. او از دانشمندان عربی نویس نیمه دوم قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری و مؤلّف کتاب معروف دیگری است به نام «تاریخ الرّسل و الملوک» یا «اخبار الامم و الملوک»، شامل تاریخ جهان از آغاز آفرینش تا سال 302 هجری که بارها زیور چاپ یافته است. این تفسیر حاوی مباحث تاریخی و ادبی و اقوال صحابه و تابعان و تأویل به احادیث است.
طبری بسبب علاقه فراوانی که به کسب علم و دانش داشت از زادگاه خود بیرون آمد، و به بغداد و شام و حجاز سفر کرد، و از دانشمندان بنام زمان بهره‌های علمی فراوان گرفت. او فقه مذاهب چهارگانه اهل سنّت را نزد محقّقان آنان خواند.
ولی از هیچ یک پیروی نمی‌کرد بلکه خود در فقه اجتهاد و اعمال نظر می‌نمود. به همین لحاظ او را در فقه صاحب روشی خاصّ دانسته‌اند که به نام خود او به «مذهب طبریّه» معروف شده است.
صاحب روضات الجنّات به قرائنی او را شیعه دانسته و لذا او را در زمره مفسّران شیعه آورده است. آزادی فکری و استقلال در اندیشه و صراحت بیان از ویژگیهای این شخصیّت بزرگ بود. بدین جهت حنابله او را به زندقه متّهم کردند و از دفن او در روز جلوگیری نمودند. طبری در لغت و نحو و منطق، و در کلام و حکمت و ریاضی و پزشکی و بسیاری از دانشهای عصر خود اطّلاعات کافی داشته است.
تاریخ او در سال 352 بوسیله «محمد بن ابو الفضل بلعمی» به فارسی روان در آمد، و در همان زمان تفسیرش زیر نظر خود او و به کمک دانشمندان دیگری، به فارسی دقیق و کم‌نظیری ترجمه شده. این متن ارزنده به فرانسه و لاتین نیز ترجمه گردیده است.
ابتدای ترجمه فارسی از تفسیر طبری چنین آمده است:
«و این کتاب تفسیری بزرگ است از روایات محمد بن جریر طبری رحمة اللّه علیه، ترجمه کرده به زبان پارسی و دری راه راست. و این کتاب را بیاوردند از بغداد، چهل مصحف بود. این کتاب نبشته به زبان تازی و به اسنادهای دراز بود. و بیاوردند سوی امیر سیّد مظفّر ابو صالح منصور بن نوح فرزند نصر بن احمد بن اسماعیل، رحمة اللّه علیهم. پس دشخوار آمد بر وی خواندن این کتاب و عبارت کردن آن به زبان تازی،
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 223
و چنان خواست که مرین را ترجمه کند به پارسی.»
امیر سامانی برای انجام کار ترجمه این تفسیر، از بزرگانی چون «خلیل بن احمد» و «احمد بن حامد» و «حسن بن علی مندوس» و جمعی دیگر از فقیهان شهرها فتوا خواست. و آنها فتوا دادند که آن کتاب بزرگ تفسیر به فارسی ترجمه شود. از میان این دانشمندان چند تن که در این کار پیشگام بودند برگزیده شدند. و اینان هم در ترجمه سلسله سندهای طولانی را حذف نمودند، و به متن روایات اکتفا کردند، و تفسیر قرآن و شرح حال یاران پیامبر و امیر مؤمنان را تا زمان تألیف کتاب در مجلّداتی فراهم ساختند. این ترجمه گرانبهای فارسی از تفسیر طبری که از اواخر قرن چهارم هجری برای ما باقی مانده است نثری بسیار شیوا و طبیعی دارد، و قدیمترین تفسیر کامل قرآن کریم به زبان پارسی است که در صحّت ترجمه و دقّت و اصالت بینظیر است. با این وصف باید گفت که: اوّلا، متن کتاب از اشتباهات خالی نیست. و ثانیا، رنگ ترجمه در آن بیش از ترجمه تاریخ طبری است، و لغات قرآنی در آن بیشتر (و گاهی لغات غریب فارسی که در ترجمه کلمات قرآنی بدان نیاز بوده) آورده شده است. این ترجمه در سال 1344 هجری شمسی به تصحیح حبیب یغمائی رحمة اللّه علیه، در هفت جلد بوسیله دانشگاه تهران به زینت چاپ آراسته شده است.
برای آگاهی بیشتر به سبک این ترجمه می‌توان به اصل ترجمه فارسی و نیز به نمونه‌هائی از آن که در کتاب «هزار سال تفسیر فارسی» ص 13- 34 آمده است مراجعه نمود.
[تفسیر کشف الاسرار: تفسیر کشف الاسرار و عدّة الابرار، به فارسی، مهمترین تفاسیر کهن فارسی و تفسیر کامل قرآن مجید است، بر مشرب عرفا. و از مآخذ عمده تفسیر عرفانی به فارسی محسوب می‌شود.
مؤلف این تفسیر احمد بن ابی سعد فرزند محمد بن احمد مهر یزد میبدی از دانشمندان اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است. او مردی باتقوا و عارفی بزرگ
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 224
اندیشه بود، و به خاندان پیامبر محبّت و احترامی فراوان می‌ورزید. میبدی این تفسیر را در سال 520 شروع به نوشتن کرد. او در این اثر شریف تحت تأثیر خواجه عبد الله انصاری قرار داشته و در شرح و توضیح آن کوشیده است، و بدین جهت سالیانی دراز تفسیر میبدی به تفسیر خواجه عبد الله انصاری معروف بوده است.
در تفسیر کشف الاسرار، در هر بخشی چند آیه از قرآن مجید در سه نوبت مورد توجّه قرار می‌گیرد: نوبت اوّل ترجمه صریح و روشن آیات است با فصاحت تمام.
نوبت دوّم جمع‌آوری آراء مفسّران است در وجوه قرائت، و تفسیر آیات مورد بحث، و بیان شأن نزول هر آیه، و احادیث مربوط، و شواهد و امثال دینی و تاریخی، و نکات صرفی و نحوی و بلاغی، و مسائل فقهی (بر مذهب شافعی)، و مطالب کلامی (بر روش اشعری).
نوبت سوم حاوی تفسیر و تأویل آیات مورد بحث است بر مشرب عرفا و سالکان طریق حق، همراه با عبارات لطیف ادبی و اشعار شیرین و ذوق آفرین. در همین بخش است که مؤلّف از تفسیر خواجه عبد الله انصاری بهره‌برداری فراوان نموده است، و اقوال او را بعنوان «پیر طریقت» یا «پیر صوفیان» و یا «پیر بزرگ» در پی سخنان شیوا و عبارات بلیغ خود می‌آورد. و نیز از سخنان برگزیده صوفیانی چون «رابعه عدویة»، و سریّ سقطی، و جنید و بایزید، و شبلی بغدادی به شیرینی بیان خود می‌افزاید.
بدون هیچ تردید این تفسیر عرفانی فارسی که مزایای تفاسیر دیگر را تا زمان خود گرد آورده است در نوع خود بی بدیل است، و ذخائری از لغات شیرین و امثال و تشبیهات دلنشین فارسی و عربی و احادیث و وقایع فراوان را در بر دارد؛ علاوه بر نثر زیبا و استوار و در بسیاری موارد موزون و مقفّی به شیوه نزدیک به نثر خواجه عبد الله انصاری، و همراه با اشعار پرشور و حال، به زبان شیرین. ناگفته نگذاریم که مؤلّف در نوبت اوّل، در ترجمه آیات دقّت تمام نموده است تا واژه فارسی در معنی درست و مقابل حقیقی لفظ عربی باشد. و در این باب کلام خود را به جایگاهی والا از مهارت رسانده است. چنانکه بعد از تفسیر کبیر طبری هیچ کتاب دیگری در این ویژگی همسنگ آن نمی‌تواند باشد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 225

نامهای قرآن‌

اشاره

نامهای قرآن
کتاب آسمانی و کلام الهی به اسامی و عناوین متعدّدی نامگذاری شده است که این نامها در قرآن نیز مکرّرا آمده است. در میان این اسامی چند نام شهرت بیشتری یافته و بعنوان نامهای قرآن مورد اتفاق اکثر دانشمندان قرار گرفته است. این نامها عبارتند از: قرآن، فرقان، کتاب، ذکر، تنزیل.
البته بعضی در تعداد این اسامی راه مبالغه را پیموده‌اند. چنانکه در کتاب (التبیان) از شیخ طاهر جزایری تعداد این نامها نود و اندی ذکر شده است. و نیز سیوطی، به نقل از کتاب (البرهان) زرکشی می‌نویسد: قاضی شیذلة «1» پنجاه و پنج نام برای قرآن ذکر نموده است. معلوم است که معتقد به این تعداد زیاد، نامها و اوصاف قرآن را با هم جمع کرده، و بیشتر کلماتی که بعنوان نامهای قرآن آورده است اوصاف کتاب الهی است نه نامهای آن. «2»
__________________________________________________
(1) ابو المعالی عزیزی، فرزند عبد الملک، معروف به قاضی شیذلة (م 494 ه) صاحب کتاب «البرهان فی مشکلات القرآن» است. شذرات الذهب، ج 3 ص 401- وفیات، ج 1 ص 318.
(2) چنانکه بروشنی تمام ملاحظه می‌کنیم که در آیه: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، لفظ «کریم» صفت قرآن است، و در آیه:
هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ، لفظ «مبارک» صفت برای ذکر می‌باشد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 226
باید دانست که هر یک از نامها که قرآن مجید بدان نامیده شده بدون جهت و بدون تناسب نبوده بلکه هر نامی بنابر مناسبتی و بلحاظ خصوصیتی از خصوصیات قرآن نامگذاری شده است. چنانکه در مورد اوصاف قرآن هم این موضوع بهمین‌گونه بوده است. مثلا وصف قرآن به (حکیم) بلحاظ پیوند محکمی است که در ترکیب آیات قرآن موجود است، و نیز بجهت آن است که این کتاب هدایت حاوی حکمتها و عبرتهاست، و کلمه (حکیم) صفتی است که با محتوا و ویژگی قرآن تناسب کامل دارد.
همچنین وصف قرآن به (نور) از آن جهت است که: دیدن اشیاء، با وجود چشم، بدون نور خارج امکان‌پذیر نیست. و عقل انسانی هم با تمام استعدادش جز با هدایت نورانی قرآن از ادراک بسیاری از حقایق ناتوان است. و راه سعادت کامل و همیشگی را بدون هدایت الهی نمی‌تواند بیابد و بپیماید. و این‌گونه است بقیه اوصافی که در قرآن برای این کتاب بزرگ آمده است.
اینک، پس از مقدمه مذکور نامهای پنجگانه قرآن را با توضیحی و ذکر مناسبات و خصوصیات هر یک بترتیب یادآور می‌شویم:

1- قرآن‌

1- قرآن
این کلمه در پنجاه و هشت مورد از آیات الهی بکار رفته، و بیش از همه نامها شهرت یافته است: «1» لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ «2».
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ «3». أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً «4».
لحیانی و پیروانش کلمه «قرآن» را مهموز و مشتقّ از (قرء، یقرأ) می‌دانند و آن را مصدر بمعنی اسم مفعول بشمار می‌آورند «5». بنا بر این عقیده «قرآن» یعنی: کتاب شایسته مطالعه و حقایق خواندنی. عبد اللّه بن عباس هم همین رأی را پذیرفته است.
__________________________________________________
(1) آن طور که بنظر می‌رسد نخستین نامی را که خود مسلمانان بر این کتاب الهی اطلاق کردند کلمه «مصحف» بود ولی نام آسمانی این کتاب عزیز ابتدا همان قرآن بوده است. الاتقان، ج 1، نوع 17.
(2) حشر/ 21.
(3) نحل/ 98.
(4) نساء/ 82.
(5) یعنی از باب تسمیه اسم مفعول به مصدر.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 227
بنا بر قول زجّاج و قتاده «قرآن»، مصدر است بمعنی: جمع کردن، که فعل آن نیز بکار می‌رود: قرأ الماء فی الحوض: آب را در حوض جمع نمود. قرأت الشی‌ء «1»: آن شی‌ء را جمع‌آوری کردم. مناسبت این نامگذاری آن است که: این کتاب آسمانی جامع تمام مطالب کتب پیامبران پیشین است. یعنی میان احکام امم گذشته را با احوال آنان، و میان اصول عقاید و مبانی اخلاق، و نیز میان زیبائیهای شعر و جزالت نثر بلیغ را جمع کرده است، و خلاصه خیر و سعادت دنیا و آخرت بشر را با هم تأمین نموده است. عدّه زیادی از اهل لغت، همین معنی را پذیرفته‌اند.
شافعی گوید: لفظ قرآن اساسا مشتقّ نیست بلکه اسم خاصّی است ویژه کلام الهی که ابتداء و ارتجالا بر این کتاب آسمانی اطلاق شده است، «2» چنانکه «تورات» و «انجیل» برای دو کتاب آسمانی حضرت موسی و حضرت عیسی (ع) علم و مخصوص گردیده است «3».
تصوّر اشعری و پیروانش این است که «قرآن» از (قرن) مشتقّ است، بمعنی مقارنه و ضمیمه نمودن و پیوستن چیزی به چیز دیگر. و گویند: از آنجا که حروف و کلمات و آیات سور قرآن مقرون به همند و با کیفیتی خاص به یکدیگر پیوستگی و ارتباط دارند کتاب الهی را به این لفظ نامیده‌اند.
بعضی بر آنند که «قرآن» مصدر است بمعنی: نوشته را بر زبان جاری کردن. و مناسبت این معنی آن است که این کتاب در سینه‌ها و درون قلبها حفظ می‌گردد. و به همین جهت در خواندن آن برای به خاطر سپردن و یادآوری مطلب و متّکی شدن به مطلب کوشش و جدّیّت می‌شود. آیه شریفه زیر را می‌توان اشاره به همین معنی دانست:
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ. «4»
حاصل کلام آنکه: از نظر قواعد اشتقاق و موارد لغت، عقیده لحیانی و رأی ابن عباس استوارتر از سایر آراء می‌باشد. و از طرفی، بنابر آنکه «قرآن» را مشتقّ از (قرء) بدانیم معنی آیه شریفه: فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ این می‌شود که: ای رسول، آنگاه
__________________________________________________
(1) قرأ الشی‌ء: جمعه و ضمّ بعضه الی بعض- قرأت الحامل: ولدت قرأت الناقة: حملت. لسان العرب، ماده (ق ر ء).
(2) الاتقان، نوع 17.
(3) المفردات، ص 402.
(4) قیامت/ 16 و 17.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 228
که ما قرآن را بر تو تلاوت می‌کنیم، تو از آنچه ما بوسیله قرائت خود برای تو روشن نمودیم پیروی کن.

2- کتاب‌

2- کتاب
الم. ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ «1».
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ «2».
این کلمه در قرآن بیش از دویست مورد بکار رفته است که منظور از آن همین قرآن است.
آنچه در معنی «کتاب» ابتداء به ذهن میآید همان معنی صحیفه یا صحایف است که مطالبی از طریق نوشتن با قلم یا چاپ در آن ثبت و ضبط می‌گردد. «3» و معنی کتابت هم همان جمع کردن حروف، و خط الرّسم الفاظ است. بنابر این نامگذاری کلام خدای تعالی به «کتاب» اشاره‌ای است به جمع بودن آن در قالب سطرها. و یا بمعنی:
مجموعه‌ای از قوانین و احکام و اخبار از جانب آفریدگار جهانیان است که بصورت نوشته ثبت و ضبط شده است.
توضیح لازم: لفظ «کتاب» در کلام الهی ناظر به معانی دیگری نیز می‌باشد:
الف- کتب نازل شده بر انبیای گذشته که مشتمل است بر قوانین دین. مانند کتاب نوح (ع) در آیه شریفه: ... وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ «4». و کتاب ابراهیم و موسی (ع) در آیه شریفه: صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی «5». و کتاب یحیی در این آیه: یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ. «6»
ب- دفاتر مخصوص برای ضبط حسنات و سیّئات. از جمله آنها دفتری است مخصوص هر انسان: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً. اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً. «7»
و از جمله آنها دفتری است متعلّق به هر یک از امم:
__________________________________________________
(1) بقره/ 1- 3.
(2) ابراهیم/ 1.
(3) المیزان- ج 7- ص 265.
(4) بقره/ 213.
(5) اعلی/ 19.
(6) بقره/ 1 تا 3.
(7) اسراء/ 13 و 14.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 229
وَ تَری کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. «1»
ج- کتاب و مجموعه‌ای که حوادث جهان و نظام عالم وجود را ضبط می‌نماید.
و این از جمله کتابهائی است که ثابت است: وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ. «2» و از آن جمله کتبی است که بنا به مشیّت خدای تعالی تغییر و تبدیل در آن راه می‌یابد: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ. «3»

3- فرقان‌

3- فرقان
این کلمه در هفت مورد از آیات قرآن بکار رفته است، که در دو مورد آن مقصود تورات است و دو مورد آن همین قرآن مجید، از آن جمله: تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً «4».
مادّه (فرقان) بمعنی جدا کردن است. و مناسبت این معنی آن است که قرآن انسانها را به رسالتی که کتاب خدا در جدا کردن راه هدایت از ضلالت ایفا کرده است آگاه می‌کند. و میان حق و باطل، و راه بهشت و دوزخ، و طریق حلال و حرام، و روش بردگی در عبادت از مخلوق، و آزادی انسانها در بندگی از ربّ الارباب را کاملا روشن و مشخّص می‌سازد. و گفته‌اند قرآن از آن جهت فرقان نامیده شده که بشر را به ساحل نجات می‌رساند. چنانکه خدای تعالی فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً ... «5» [فرقان، را در اینجا بمعنی: نجات، گرفته‌اند].

4- ذکر

4- ذکر
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ. «6»
این لفظ در بیست مورد از آیات الهی بعنوان نام قرآن آمده است. یکی از معانی «ذکر» شرف است، و مناسبت این نام برای قرآن بدان علّت است که رسول خدا (ص) با تبلیغش در مورد قرآن به آخرین درجه شرف رسیده، و نیز امّت آن حضرت، بهترین و شریفترین امّتها شده است. زیرا حامل نور قرآن و هدایت آن برای مردم جهان بوده
__________________________________________________
(1) جاثیه/ 28.
(2) یونس/ 61.
(3) رعد/ 39.
(4) فرقان/ 1.
(5) انفال/ 29.
(6) حجر/ 9.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 230
است. خدای سبحان فرموده است:
وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ. «1»
همچنین قرآن ذکر و تذکار است از جانب خدای تعالی برای بندگانش؛ بوسیله فرائض و احکام. از آن جهت که قرآن به موعظه‌ها و عبرتها ضمیمه شده، و از امّتهای پیشین یادآوری می‌کند عامل بیداری افراد و ملّتهاست.

5- تنزیل‌

5- تنزیل
إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ. عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ. بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ.
این کلمه در پانزده مورد از آیات قرآن بکار رفته است که در هفت مورد مراد از آن کلام و کتاب الهی است. «2» این لفظ از آن جهت بر قرآن تسمیه شده است که آیات آن، از طریق وحی، بصورت تدریج بر قلب پیامبر خاتم فرود آمده، و حقایق جهان آفرینش و دقایق زندگی بشریت در طریق سعادت و کمال از مرتبه بسیار عالی آن به مرحله قرائت و کتابت نازل گردیده است.
این نامهای پنجگانه از اسامی و عناوین معروف کلام الهی است که ذکر و توضیح آنها گذشت. و البته این کتاب آسمانی را اوصاف عدیده‌ای است که در آیات قرآن مکرّرا بکار رفته است. از آن جمله است کلمه «شفاء» که اشاره به آثار قرآن در علاج بیماریهای نفسانی است از قبیل: جهل و خودخواهی و تکبّر و کفر و کینه و حسد و بدبینی. حتّی برای ابدان نیز شفاء است. زیرا قواعدی کلّی برای سلامت و بهداشت جسم در آن آمده است. از آن جمله آیه شریفه: کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ. «3»
دیگر از اوصاف قرآن «قصص» است. چنانکه در آیه شریفه فرماید: إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ «4». از آن جهت که در قرآن شرح سرگذشتهای امّتهای گذشته است.
دیگر وصف «حکیم» است از آن جهت که آیات قرآن با نظم حکیمانه عجیب و معانی بدیع بنیانگذاری شده و بگونه‌ای استحکام یافته است که هیچ تبدیل و تحریفی
__________________________________________________
(1) زخرف/ 44.
(2) غالبا مصدر است بمعنی اسم مفعول (منزل: نازلشده).
(3) اعراف/ 31.
(4) آل عمران/ 62.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 231
بدان راه نمی‌یابد.
وصف دیگر قرآن «حکمت» است. اشاره به اینکه قرآن هر چیزی را در محلّ مناسب آن نهاده است. درباره آنچه از حلال و حرام تفصیل نموده و آنچه از امر و نهی قانونگذاری کرده است. کما اینکه نزول قرآن از جهت وضع هر چیز در محلّ لایق آن بر اساس قانون معتبر انجام یافته است.
قرآن «صراط المستقیم» است. زیرا این کتاب راهی استوار و پایدار بسوی خداست که در آن نه انحراف است و نه سرگردانی. راه راستی است برای رسیدن به همه سعادتهای دنیا و آخرت و آسایشهای فردی و اجتماعی و ترقیات علمی و اخلاقی و فرهنگی. اوصاف دیگر: مجید و بلاغ و بصائر و بیان و موعظه و مبین و رحمة و نذیر و بشیر و حکیم و جز اینها، که مسلّما هر یک از این الفاظ وصفی است که مناسبت با یکی از خصوصیّات این کتاب بزرگ دارد.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 232

جنبه‌های ادبی و بلاغت قرآن‌

جنبه‌های ادبی و بلاغت قرآن
آنچه را که در اینجا می‌خواهیم مورد بحث قرار دهیم اوّلا: مطالبی است در خصوص کاربرد لغات و انتخاب کلمات در جمله‌بندی آیات، و ثانیا جهات بلاغی و سبک و اسلوب کلام در بیان و عبارات قرآنی. راجع به کاربرد لغات در قرآن باید ابتداء بگوییم که یکی از امتیازات بارز و جالب این کتاب آسمانی آن است که هر لفظی از آیه دقیقا با معنائی که دارد در مکان مخصوص به خود جای گرفته است، بگونه‌ای که اگر آن را در محلّ دیگر قرار دهند معنی مراد آیه بکلّی تغییر می‌یابد.
بعلاوه دو لفظ یا چند لفظ که بظاهر دارای معنی نزدیک به هم‌اند هیچ یک از آنها را نمی‌توان به جای لفظ دیگر بکار برد. مثلا کلمه «شکّ» و کلمه «ریب» ممکن است در زبان محاوره ما به یک معنی استعمال شود، یا لفظ «عصیان» را با «طغیان» و «غیّ» را با «ضلالت» ممکن است ما به یک معنی بکار بریم، امّا در قرآن هر یک از این الفاظ معنی خاصّ خود را دارد که در محلّ خود جای گرفته است؛ معنائی که متناسب با ریشه آن لفظ است. بدین بیان که لفظ «شکّ» معنائی دارد غیر از معنی «ریب» و در آیه‌ای که آفریننده حکیم «ریب» را بکار برده است نمی‌توان بهیچ وجه کلمه «شکّ» را جانشین آن کرد. طغیان هم در لغت معنی دقیقی دارد که با معنی عصیان یکسان نیست. لذا جای و کاربرد هر یک از این الفاظ در هر آیه‌ای حسابشده و دقیق است. و این خود مصداقی از مصادیق حکمت در تنظیم کلمات آیات به اعتبار معانی آنهاست.
نکته دیگر آنکه: ممکن است یک لفظ یا مشتقات آن در آیات مختلف به وجوه مختلف و صورتهای گوناگون بکار رود. چنانکه لفظ «صلوة» و مشتقات آن در جاهای مختلف قرآن به وجوه مختلف بکار رفته است: یک جا مراد از آن (دعا) «1» و جای دیگر بمعنی (درود و رحمت) و در موارد زیادی بمعنی (نماز) است.
باید دانست که این نوع کاربرد لغات به آن معنی نیست که یک لفظ دارای معانی متغایر یا کاربردهای متناقض است بلکه مراد این است که یک لفظ با حفظ معنی اصلی و ریشه‌ای آن و با توجّه به وسعت معنائی که دارد می‌تواند در چهره‌های
__________________________________________________
(1) البته متوجه باشیم که (مراد) با (معنی) فرق دارد
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 233
مختلف در کلام ظاهر شود. و این وسعت معنی یکی از ویژگیهای جالب زبان عربی است که کمتر زبانی از زبانهای عالم این خصوصیّت را دارا می‌باشد. گاه لفظی به قرینه مضمون کلام یا بلحاظ متعلّقات آن لفظ معنی ویژه‌ای می‌یابد. چنانکه لفظ (امر) که دارای معنی عام و کلّی فرمان دادن است گاه در یک آیه بمعنی فرمان خدا به نصرت و پیروزی مؤمنان است، و گاه بمعنی فرمان به عذاب کافران، و گاه فرمان به آفرینش و وجود یافتن فردی مانند حضرت عیسی (ع) است.
اینک نمونه‌هائی از این نوع کاربردها را که در کتب علوم قرآنی تحت عنوان «وجوه و نظائر» آمده است می‌آوریم و بحث مربوط به جهات بلاغت در آیات و نکته‌های شگفت‌آور ادبی قرآن را که خود در کتاب جداگانه‌ای باید مطالعه شود به فرصتی دیگر موکول می‌نمائیم.
[1- آخرة] الف- بمعنی (روز رستاخیز): بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ. سبا/ 8 ب- بمعنی (بهشت): تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً. قصص/ 83 ج- بمعنی (دوزخ): أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ. زمر/ 9 [2- اثم] الف- بمعنی (معصیت و نافرمانی): تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ. مائده/ 2 ب- بمعنی (شرک): لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ. مائده/ 63 ج- بمعنی (خطا و سهو): فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. بقره/ 182 [شاهد مثال در: او اثما، می‌باشد].
[3- اخ] الف- بمعنی (برادر نسبی): فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ. مائده/ 30 ب- بمعنی همشهری، خویشاوند): وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 234
اللَّهَ. هود/ 50 ج- بمعنی (برادر دینی): إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ. حجرات/ 10 [4- اخت] الف- بمعنی (خواهر) إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ. نساء/ 176 ب- بمعنی (شبیه و مانند): قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها. اعراف/ 38 [5- اخذ] الف- بمعنی (به زندان افکندن): قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ. یوسف/ 79 ب- بمعنی (عذاب کردن): فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ. عنکبوت/ 40 ج- بمعنی (اسیر کردن): فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ.
نساء/ 89 [6- ادنی] الف- بمعنی (شایسته‌تر و سزاوارتر): ذلِکَ أَدْنی أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها. مائده/ 108 ب- بمعنی (کمتر): ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا. مجادله/ 7 ج- بمعنی (نزدیکتر): فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی. نجم/ 9 [7- اذن] الف- بمعنی (گوش فرا دادن و فرمان بردن): إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ. انشقاق/ 2 ب- بمعنی (دستور و اجازه دادن): وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ.
آل عمران/ 145 [8- استوا] الف- بمعنی (عزم و آهنگ کردن): هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ. بقره/ 29 ب- بمعنی مساوی و برابر بودن): لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ.
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 235
حشر/ 20 ج- بمعنی (به جوانی کامل رسیدن): وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً. قصص/ 14 د- بمعنی (قرار گرفتن) و استقرار یافتن): وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ. هود/ 44 ه- بمعنی (مستولی و مسلّط شدن): اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ. سجده/ 4 [9- اسلام] الف- بمعنی (خالص کردن، اخلاص یافتن): وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی. لقمان/ 22- و نیز آیه: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ. بقره/ 131 ب- بمعنی (اقرار به بندگی): أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ. آل عمران/ 83 [10- اصباح] الف- بمعنی (شدن و گردیدن، که در این حال از افعال ناقصه خواهد بود): فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً. آل عمران/ 103 ب- بمعنی (هنگام صبح برخاستن، صبح کردن): فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ.
کهف/ 42 و آیه دیگر: فَأَصْبَحُوا لا یُری إِلَّا مَساکِنُهُمْ کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ.
احقاف/ 25 [11- اظهار] الف- بمعنی (آگاه نمودن، آگاه شدن و ظفر یافتن:
إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ. کهف/ 20- و آیه دیگر: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ. جن/ 26 و 27 ب- بمعنی (آشکار کردن): وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها. نور/ 31 ج- بمعنی (وارد وقت ظهر شدن): فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ. روم/ 18 د- بمعنی (بالا رفتن): وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ. زخرف/ 33 ه- بمعنی (تفوّق دادن): هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی
آشنایی با علوم قرآنی(رادمنش)، ص: 236
الدِّینِ کُلِّهِ. فتح/ 28 [12- امام] الف- بمعنی (پیشوا و پیشرو): وَ إِذِ ابْتَلی (إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً. بقره/ 124 ب- بمعنی (لوح محفوظ، یعنی همان کتابی که اعمال و حوادث و موجودات این جهان در آن ثبت و حفظ می‌شود): وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ. یس/ 12 ج- بمعنی (راه روشن، سر راه): وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ. فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ «1». حجر/ 78 و 79 [13- امّة «2»] الف- بمعنی (سالها): وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ. هود/ 8 ب- بمعنی (زمانی، روزهائی): وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ. یوسف/ 45 ج- بمعنی (گروه، جمعیتی اندک): وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ. اعراف/ 159 و آیه دیگر: مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ.
مائده/ 66 [14- امر] الف- بمعنی (کار، فرمان دادن): لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ.
روم/ 4 و آیه دیگر: أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. حم عسق/ 53 ب- بمعنی (فرمان عذاب، عذاب): أَتی أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ. نحل/ 1 ج- بمعنی (گناه): أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ. مائده/ 95- و آیه دیگر: کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ. حشر/ 15 د- مراد آفرینش «عیسی علیه السلام» است: بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ. «3» بقره/ 117
__________________________________________________
(1) اشاره به انتقام الهی از قوم لوط و قوم شعیب (اصحاب الأیکة) می‌باشد که می‌باشد که می‌فرماید: شهرهای ویرانشده آنها اکنون بر سر راه شما کاملا معلوم و مشخّص است.
(2) امّت، یعنی جمعیتی که دارای هدف و قدر مشترکی می‌باشند.
(3) که ضمن افاده یک معنی عام و کلی آفرینش حضرت عیسی (ع) را هم می‌رساند.