جایگاه ویژه ی روز مباهله
سید بن طاووس رحمه الله در کتاب اقبال بصالح الاعمال چنین مى نگارد:بدان که روز مباهلۀ پیامبر صلى الله علیه وآله با مسیحیان نجران، بسیار عظیم الشأن بوده و از نشانه ها و کرامات بسیارى حکایت دارد.
از جمله این آیات و نشانه ها مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
- نخستین بارى است که خداوند باب مباهله را براى این ملّت گشود تا به هنگام انکار ادلّه و براهین، به مباهله اقدام نمایند.
- نخستین روزى بوده که در آن عزّت پیامبر و شوکت و جلال خداوندى بدین شکل به اثبات رسید و اهل کتاب ضمن گردن نهادن به نبوّت و حاکمیت ایشان، به پذیرش ذلّت و پرداخت جزیه ملزم شدند.
- نخستین روزى بوده که در آن پرده هاى قدرت الاهى و نبوى، مخالفان را فرا گرفت، کسانى که معجزات پیامبر صلى الله علیه وآله را انکار مى کردند و همان کسانى که با رسول خدا با دلیل هاى عقلى و نقلى به مناظره مى پرداختند.
- نخستین روزى بوده که با انوار درخشان خداوندى حضرت محمد صلى الله علیه وآله این گونه مورد تصدیق قرار گرفت; چرا که فاصله ی میان دشمنان و نزدیکان پیامبر صلى الله علیه وآله بر همگان روشن شد.
- روزى بوده که در آن رسول خدا صلى الله علیه وآله مقام بلند اهل بیتش را نشان داد.
- روزى بوده که خداوند متعال به بندگانش مى فهماند که امام حسن و امام حسین علیهما السلام با وجود سن کم براى مباهله از صحابه ی پیامبر و مبارزان راه ایشان شایسته تر هستند.
- روزى بوده که خداوند متعال نشان مى دهد که فاطمه علیها السلام، دختر گرامى پیامبر براى مباهله از پیروان و افراد صاحب صلاحیت و برجسته ی وى، شایسته تر است.
- روزى بوده که خداوند متعال از این موضوع پرده برمى دارد که مولایمان على بن ابى طالب علیهما السلام نفس رسول خدا صلى الله علیه وآله و از جوهره ی ذات اوست، صفات و اراده ی او صفات و اراده ی اوست و اگر چه ظاهرشان متفاوت است، اما فضایلشان از هر جهت یکى است.
- روزى بوده که نشان داده مى شود دعوت نشدگان به مباهله نسبت به آن ها که صلاحیت حضور نشر نشانه هاى خداوندى را دارند، از مقام پایین ترى برخوردارند.
- روزى بوده که در اخبار و روایات موثق و مورد اعتماد، تا پیش از اسلام روزى به مانند آن را نیافته ایم.
- روزى بوده که زبان مدعیان بند آمده و منطق صاحبان رأى، آن ها را واداشته تا اذعان و اعتراف کنند که خداوند متعال، اهل بیت پیامبر علیهم السلام را از تمام بندگان و مؤمنانى که صلاحیت مباهله ندارند، برتر مى داند.
- روزى بوده که حقانیت دلیل ها و برهان هاى راستگویان اثبات گشت; همان کسانى که خداوند متعال در قرآن کریم امر نموده تا مردم از آنان پیروى کنند.
- روزى بوده که خداوند جلیل از عصمت همیشگى اهل بیت پیامبر علیهم السلام که در مباهله شرکت کردند، پرده برمى دارد.
- روز مباهله حقانیّت نبوّت و رسالت پیامبر صلى الله علیه وآله را بهتر از جریان تحدّى و مبارزطلبى با قرآن، اثبات مى کند; زیرا کسانى که پیامبر صلى الله علیه وآله آن ها را به آوردن مثل قرآن به مبارزه طلبید در مقام بهتان گفتند:«لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا»(۱)؛اگر بخواهیم کتابى مثل همین قرآن مى آوریم».
در حالى که در روز مباهله، منکران در پى ظهور دلیل ها، برهان ها و نشانه هاى نبوّت پیامبر، به جهت عجز از مباهله با ایشان، از انکار رسالت خوددارى کردند.
- روزى بوده که خداوند متعال به واسطه ی آن، آتش جنگ را خاموش و مسلمانان را از گرفتارى و سختى پیکار و به خطر انداختن روح و جانشان نجات داد.
خداوند متعال این کار را به خاطر شرافت کسانى انجام داد که در جریان مباهله حاضر شدند و به صفات خداوندى آراسته بودند.
- به راستى گفتار، زبان، دل و قلب به ناتوانى از بیان کمالات این روز اعتراف کرده است.(۲)
آیه ی مباهله و استدلال به آن
علماى شیعه، با آیه ی مباهله و این که پیامبر در جریان نزول این آیه فقط على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواندند بر امامت على علیه السلام استدلال مى کنند.
امام رضا علیه السلام و استدلال به آیۀ مباهله
شیعه، چگونگى دلالت آیۀ مباهله بر امامت على علیه السلام را از امام على بن موسى الرضا علیهما السلام فرا گرفته است.
سیّد مرتضى رحمه الله مى گوید:
از شیخ مفید رحمه الله شنیدم که مى گفت:
روزى مأمون به امام رضا علیه السلام گفت: بزرگ ترین فضیلت امیر مؤمنان على علیه السلام در قرآن کدام است؟
امام رضا علیه السلام جواب داد: فضیلتى که آیۀ مباهله بر آن حکایت دارد. خداوند متعال مى فرماید:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ (۳)؛هر گاه بعد از علمى که به تو رسیده، کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود را; آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
در پى نزول این آیه رسول خدا صلى الله علیه وآله، حسن، حسین، فاطمه و امیرالمؤمنین علیهم السلام را فراخواند. آن ها به حکم خداوند متعال در جایگاه فرزندان، زنان و نفس ایشان قرار داشتند.
مشخص است که هیچ یک از بندگان خداى سبحان برتر و شریف تر از رسول خدا صلى الله علیه وآله نیست. از همین رو مى بایست از کسى که به حکم خداوند سبحان نفس رسول خدا صلى الله علیه وآله است، احدى برتر نباشد.
مأمون گفت: مگر نه این است که خداوند «أَبناء و نِساء» را به صورت جمع بیان کرده، ولى پیامبر تنها دو پسر و دخترش را فراخوانده است. چرا احتمال نمى دهید که منظور از «نفس»، خود ایشان باشد. بنابراین، آن چه گفتید نمى تواند فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام را نشان دهد؟!
امام رضا علیه السلام در پاسخ او فرمود: «لیس بصحیح ما ذکرت - یا أمیر المؤمنین! - وذلک أنّ الداعی إنّما یکون داعیاً لغیره، کما یکون الآمر آمراً لغیره، ولا یصحّ أن یکون داعیاً لنفسه فی الحقیقة، کما لا یکون آمراً لها فی الحقیقة، وإذا لم یدعُ رسول اللّه صلّى الله علیه وآله رجلاً فی المباهلة إلاّ أمیر المؤمنین علیه السلام، فقد ثبت أنّه نفسه التی عناها اللّه تعالى فی کتابه، وجعل حکمه ذلک فی تنزیله؛ اى امیرالمؤمنین! آن چه شما مى گویید درست نیست؛ چرا که دستور دهنده و دعوت کننده صرفاً به غیر از خود مى تواند دستور دهد و او را به چیزى دعوت کند و درست نیست این عمل را در مورد نفس خود انجام دهد.
با این توصیف چون رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز مباهله از بین اصحاب، تنها امیر مؤمنان على علیه السلام را با خود همراه کرد، بنابراین، وى مقصود از نفس پیامبر صلى الله علیه وآله است که خداى متعال در قرآن از او سخن گفته و شایستگى آن بزرگوار را براى مباهله اثبات کرده است.
مأمون گفت: پاسخ قانع کننده اى بود.(۴)
شیخ مفید و استدلال به آیه ی مباهله
شیخ مفید، پس از بیان ماجراى مباهله مى گوید: مباهلۀ نجرانى ها با پیامبر صلى الله علیه وآله، نشان دهنده ی نبوّت انکارناپذیر آن حضرت و فضیلت امیر مؤمنان على علیه السلام است.
آیا نه این است که مسیحیان به نبوت پیامبر صلى الله علیه وآله اعتراف کردند و دریافتند که نباید با وى مباهله کنند؟
آن ها مى دانستند که اگر مباهله کنند، گرفتار عذاب مى شوند و پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز بر پیروزى و به شکست کشاندن آن ها با ارائه ی دلیل و برهان اطمینان داشتند.
افزون بر آن، خداوند متعال با نزول آیۀ مباهله بر این که امیر مؤمنان على علیه السلام نفس رسول خدا صلى الله علیه وآله بوده و در اوج فضیلت قرار دارد و در کمال و پرهیز از گناه همانند ایشان است، تأکید ورزیده است.
خداوند متعال بر اساس این آیه، حضرت على علیه السلام، همسر و دو فرزندش را با وجود سن کم، دلیل و حجّت حقانیّت پیامبر صلى الله علیه وآله و دین ایشان قرار داد و چنین حکم نمود: حسن و حسین علیهما السلام، فرزندان، و فاطمه علیها السلام مصداق زنان ایشان است که مى بایست در جریان مباهله به واسطه ی آنان حقّانیّت خود را ثابت کند؟!
در بین مسلمانان هیچ کس از چنین فضیلتى حتى از فضیلت نزدیک به آن نیز برخوردار نیست.
چنان که گفتیم، این فضیلت یکى از مناقب مختص به امیر مؤمنان على علیه السلام به شمار مى رود.(۵)
سید مرتضى و استدلال به آیه ی مباهله
شریف مرتضى رحمه الله نیز با تکیه بر همین استدلال مى گوید: شکى نیست که آیۀ مباهله بر فضیلت و برترى دعوت شدگان به مباهله همان کسانى که به واسطۀ حضورشان حجّت بر مخالفان تمام شد، دلالت دارد؛ چرا که ممکن نیست پیامبر صلى الله علیه وآله براى تأکید بر حقانیّت خود، کسانى را به مباهله دعوت کند که در اوج فضیلت و منزلت قرار نداشته باشند.
احادیث بسیارى بر ماجراى مباهله دلالت دارند و براساس این احادیث و اتّفاق نظر حدیث شناسان و مفسّران، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله در روز مباهله، امیر مؤمنان على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواندند.
ما مى دانیم از سخن خداوند متعال «وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ»چنین برداشت نمى شود که دعوت شده به مباهله، نفس خود پیامبر صلى الله علیه وآله باشد؛چرا که دعوت کننده، خود ایشان هستند و همان طور که شخص نمى تواند به خود امر و نهى کند، نمى تواند نفس خود را به چیزى فرابخواند. شخص، تنها مى تواند این عمل را در مورد دیگران انجام دهد.
پس اگر منظور خداوند متعال از «وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ» شخصى غیر از رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد، پس این شخص، کسى جز امیر مؤمنان على علیه السلام نیست; زیرا کسى ادّعا نکرده که افرادى غیر از امیرالمؤمنین، همسر و دو پسرشان علیهم السلام در مباهله شرکت داشته اند.(۶)
شیخ طوسى و استدلال به آیه ی مباهله
شیخ طوسى رحمه الله نیز به این آیه استدلال کرده است. وى مى گوید: یکى از مواردى که بر فضیلت على علیه السلام اشاره دارد همین سخن خداوند متعال است که مى فرماید: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ...».(۷)
بر اساس این آیه و اتّفاق نظر حدیث شناسان و مفسّران، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، امیر مؤمنان على، فاطمه، حسن، حسین علیهم السلام را براى مباهله دعوت کرد و آن بزرگوار مى بایست تنها کسانى را فرامى خواند که در اوج فضیلت و منزلت باشند تا بتوانند حجّت را تمام بسازند.
ما مى دانیم که از سخن خداوند متعال: (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) چنین برداشت نمى شود که دعوت شده به مباهله نفس خود پیامبر صلى الله علیه وآله باشد; چرا که دعوت کننده، خود ایشان هستند و همان طور که شخص نمى تواند به خود امر و نهى کند، نمى تواند نفس خود را به چیزى فراخواند. شخص تنها مى تواند این عمل را در مورد دیگران انجام دهد.
حال اگر منظور خداوند متعال از: «وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ» شخصى غیر از رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد، این شخص مى بایست امیر مؤمنان علیه السلام باشد; زیرا کسى ادّعا نکرده که افرادى غیر از امیر مؤمنان على، همسر و دو پسرشان علیهم السلام در مباهله شرکت داشته اند... .(۸)
وى در مورد تفسیر این آیه مى گوید: علماى شیعه، بر اساس دو جهت در آیه ی امیر مؤمنان على علیه السلام را بر دیگر صحابه برتر مى دانند:
۱ . واقعیت آن است که موضوع مباهله حق را از باطل جدا مى کند. پس تنها کسى باید در آن شرکت کند که نیک سیرت، مؤمن - به معناى کامل - و برترین بندگان خدا باشد.
۲ . پیامبر صلى الله علیه وآله بر اساس سخن خداوند متعال: (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) او را مثل خود دانسته است.(۹)
شیخ اربلى و استدلال به آیۀ مباهله
شیخ على بن عیسى اربلى رحمه الله مى گوید: ماجراى مباهله، از فضیلت على علیه السلام و معجزه ی پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله حکایت دارد; چرا که مسیحیان دریافتند که در صورت اقدام به مباهله، گرفتار عذاب مى شوند. از همین رو، صلح را پذیرفتند و به مخاصمات پایان دادند.
در این جریان، خداوند متعال، از این موضوع پرده برداشت که على علیه السلام همان نفس رسول خدا صلى الله علیه وآله بوده و در اوج فضیلت قرار دارد و در کمال و پرهیز و عصمت از گناه، همانند ایشان است.
خداوند متعال هم چنین وى، همسر و دو پسرش را - با وجود سن کم - دلیل و حجّت حقانیّت پیامبر و دین ایشان قرار داد و چنین حکم نمود که حسن و حسین علیهما السلام به مثابه ی فرزندان و فاطمه علیها السلام مصداق زنان ایشان است که مى بایست در جریان مباهله به واسطه ی آنان حقانیّت خود را ثابت کند.
این فضیلتى است که تنها به ایشان مختصّ است و از بین مسلمانان کسى حتى به نزدیک آن، دست نمى یابد.(۱۰)
شیخ بیاضى و استدلال به آیه ی مباهله
شیخ بیاضى رحمه الله در این باره مى گوید: بر اساس سخن خداوند: (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) حضرت على علیه السلام با پیامبر - که از همه برتر است - برابر است. از همین رو ایشان از دیگران برتر است. منظور از نفس، همانند بودن است; چرا که یکى بودن آن دو، ممتنع است.(۱۱)
شیخ نصیرالدین طوسى و استدلال به آیه ی مباهله
خواجه نصیرالدین طوسى رحمه الله نیز در سخنى به آیۀ مباهله استدلال مى کند و مى گوید: با توجّه به سخن خداوند متعال «وَأَنْفُسَنا»، على علیه السلام برترین صحابه است.
علامه حلّى رحمه الله در شرح این عبارت مى نویسد:آیه «فَقُلْ تَعالَوْا...» سومین دلیل برترى على علیه السلام بر دیگران است و تمامى مفسّران اتّفاق نظر دارند که در این آیه، کلمه «أَبناء» بر حسن و حسین علیهما السلام، «نِساء» بر فاطمه علیها السلام و «أَنفُس» بر على علیه السلام اشاره دارد.
و چون نمى توان گفت که نفس هر دو یکى است; پس در این جا مقصود و مراد، تنها مساوى بودن است و چون بدون شک رسول خدا صلى الله علیه وآله برترین مردم است، پس مساوى آن حضرت نیز چنین خواهد بود.(۱۲)
علامه حلّى و استدلال به آیه ی مباهله
علامه حلّى رحمه الله در این زمینه مى گوید: مفسّران اتّفاق نظر دارند که «أَبْناءَنا» به حسن و حسین علیهما السلام و «وَأَنْفُسَنا» به على علیه السلام اشاره دارد.
بنابراین، خداوند متعال او را نفس حضرت محمّد صلى الله علیه وآله قرار داده است. در این جا، منظور تساوى و برابر بودن است و شخصِ برابرِ با کامل ترین انسان ها و اولى ترین آن ها به تصرّف، در واقع کامل ترین و اولى ترین به تصرّف است. پس او نیز مانند رسول خدا، کامل ترین ولایت در تصرّف را دارد.
این آیه بهترین دلیل بر بالا بودن مقام و رتبه ی مولایمان امیر مؤمنان على علیه السلام است; چرا که خداوند متعال او را با نفس رسول خدا صلى الله علیه وآله برابر دانسته و به او امر نموده که براى انجام مباهله آن بزرگوار را به یارى بطلبد.
کدام فضیلت از این بهتر است که خداوند به پیامبر خود امر کند براى مباهله از آن حضرت یارى بخواهد؟ و چه کسى به این مقام و مرتبه دست یافته است؟!(۱۳)
گفتنى است که دیگر عالمان بزرگ ما نیز در دوره هاى مختلف همین سخنان را بر زبان جارى کرده اند. آن ها به دو دسته دلیل بر امامت ایشان استدلال مى کنند; یکى دلایلى که بر این امر صراحت دارد و دیگرى دلایلى که بر افضلیّت و برترى امیرمؤمنان على علیه السلام بر دیگران دلالت دارد. چرا که افضلیّت و برترى، امامت را در پى دارد.
خلاصه ی استدلال به آیه ی مباهله
اینک مى گوییم: خلاصۀ استدلال به آیه ی مبارکه چنین است:
۱ . آیه ی مبارکه بر امامت امیر مؤمنان على علیه السلام تصریح دارد. چرا که بر اساس آن، حضرت على علیه السلام با پیامبر خدا صلى الله علیه وآله مساوى و برابر بوده و شخصِ برابرِ با کامل ترین انسان ها و اولى ترین آن ها به تصرّف، در واقع کامل ترین و اولى ترین به تصرّف است.
۲ . جریان مباهله و سخنان و اقدام پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بر اساس آن چه در ذیل بدان اشاره مى کنیم بر برترى امیر مؤمنان على علیه السلام اشاره دارد:
نخست آن که ماجراى مباهله بیان گر آن است که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را بیشتر از دیگران دوست مى داشت و دوست داشتن مستلزم برتر بودن است.
بیضاوى در معناى آیه ی مباهله مى گوید: یعنى هر یک از ما و شما نفس خود و عزیزترین کسانش و کسانى را که بیشتر به قلبش چسبیده است به مباهله دعوت کند.(۱۴)
شهاب خفاجى در حاشیه اش بر تفسیر بیضاوى، در توضیح عبارت «کسانى را که بیشتر به قلب او چسبیده است» مى گوید: منظور دوست داشتنى ترین کسان، و نزدیک ترین آن هاست.
هم چنین در توضیح عبارت دیگر بیضاوى «در حقیقت این که پیامبر، آن ها را مقدّم داشت...» مى گوید:
یعنى این افراد از وجود خود پیامبر صلى الله علیه وآله عزیزترند. از همین روست که نفس خود را فداى آنان نموده و به دلیل اهتمام به این امر، نام آن ها را مقدّم داشته است.
البته فضل و برترى آل خدا و رسول مثل روز روشن است و به دلیل و برهان نیازى ندارد.(۱۵)
خطیب شربینى(۱۶)، شیخ سلیمان جمل(۱۷) و دیگران نیز بر همین باورند.
ملاّ على قارى مى گوید: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله على علیه السلام را به عنوان نفس خود دانست، چون بین این دو رابطه ی خویشاوندى و برادرى وجود داشت.(۱۸)
دوم آن که پیامبر براى مباهله با خصم خود، تنها على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و حتى هیچ یک از همسران خود، کسى از بنى هاشم و زنى از خویشان خود را... - تا چه رسد به صحابه و خویشان - دعوت نکرد.
این کار بیان گر خطیر بودن قضیه و شأن والاى آنان نسبت به دیگران در نزد خداوند است; زیرا که اگر در بین مسلمانان کسى مانند آن ها یافت مى شد، آوردن خصوص اینان براى این کار وجهى نداشت.
سوم دلالت این گفتۀ رسول خدا صلى الله علیه وآله به اهل بیت علیهم السلام هنگام حرکت به سمت مسیحیان است که فرمود:إذا أنا دعوت فأمّنوا؛چون من نفرین کردم شما آمین بگویید.
نیز عکس العمل اسقف مسیحیان است که مى گفت: من چهره هایى را مى بینم که اگر از خدا بخواهند کوهى را جا به جا کند، این کار را خواهد کرد. با آنان مباهله نکنید که هلاک مى شوید و تا روز قیامت هیچ مسیحى بر روى زمین نمى ماند.(۱۹)
این مسئله نشان دهندۀ نقش اهل بیت علیهم السلام در اثبات نبوّت، صدق پیامبر صلى الله علیه وآله و به شکست واداشتن دشمنان و هلاک آن ها در صورت اقدام به مباهله است... .
در نتیجه اهل بیت علیهم السلام در یارى دین و حمایت از رسول خدا صلى الله علیه وآله، نقش بسیار مهمّى داشته اند و شکى نیست که هر کس در جریان مباهله پیامبران داراى چنین شأن و منزلتى باشد از دیگران - که داراى چنین نقشى نیستند - برتر است.
قاسانى در این باره مى گوید:
مباهله ی پیامبران الهى بسیار اثرگذار است; چرا که نفوس آنان با روح القدس در ارتباط است و خداوند با این روح القدس، آن ها را کمک مى کند. روح القدس به اذن خداوند در جهان مادى صاحب تأثیر است. این تأثیرپذیرى، هم چون انفعال بدن ما در برابر حالاتى چون خشم، غم و تفکّر در احوال معشوق و دیگر تحرّکات اعضاى انسان در برابر اراده و قصدها است.
هم چنین انفعال نفوس انسانى از روح القدس، هم چون تأثیرپذیرى حواس و دیگر قواى ما از حالات روحى خودمان است.
حال اگر نفس قدسى با روح القدس ارتباط پیدا کند در این جهان چنان تأثیرى خواهد داشت که مى تواند به کمک او، هر طور بخواهد ذرّه هاى عناصر و نفوس ناقص انسانى را متأثّر سازد.
مگر مشاهده نشد که چطور نفوس مسیحیان در برابر نفس پیامبر خدا صلى الله علیه وآله اظهار خوف نمود و ضمن خوددارى از مباهله، درخواست صلح کرد و به پذیرش جزیه گردن نهاد؟(۲۰)
باید بگوییم: اهل بیت علیهم السلام نیز در این تأثیرگذارى شریک رسول خدا صلى الله علیه وآله بودند. این فضیلتى است که هیچ یک از خویشاوندان و صحابه ذرّه اى از این فضیلت را کسب نکرده اند.
کوتاه سخن این که مباهله بر این نکته اشاره دارد که امیر مؤمنان على علیه السلام، بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله برترین شخص است و برتر بودن به اتّفاق همه ی مسلمانان، امامت را در پى دارد. به این اصل حتى افرادى چون ابن تیمیه نیز اعتراف کرده اند.(۲۱)
از استدلال به آیه ی مبارکه و نیز گفتار و اقدام پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله چنین مى توان نتیجه گرفت:
خداوند متعال از رسول خود خواست حضرت على علیه السلام را نفس خود به شمار آورد تا به مردم بفهماند که وى جانشین ایشان بوده و امامت کبرى و ولایت عامه را بعد از ایشان دارا مى باشد. زیرا خداوند به رسولش امر نمى کند کسى را نفس خود بداند که این مقام ها را نداشته باشد.
علاوه بر آن چه گفته شد، آیه ی مبارکه، امام حسن و امام حسین علیهما السلام را فرزندان رسول خدا صلى الله علیه وآله معرفى مى کند. تعدادى از بزرگان اهل سنت نیز به این امر اذعان نموده اند.
در کتاب هاى اهل سنّت آمده است: على علیه السلام، کاتب صلح نامه بود(۲۲) و به امر پیامبر براى جمع آورى صدقه (زکات) مسیحیان مسلمان شده و جزیه ی معتقدان به مسیحیت راهى نجران شد.(۲۳)
تقویت دلالت آیه با روایات
گفتنى است که گروهى از علماى ما، دلالت آیه ی یاد شده بر مساوى بودن حضرت على علیه السلام با پیامبر صلى الله علیه وآله را با ذکر روایاتى، تقویت مى کنند. در این جا به برخى از این روایات اشاره مى کنیم:
پیامبر خدا صلى الله علیه وآله در پاسخ بریدة بن حصیب که در حضور ایشان از امیرمومنان على علیه السلام شکایت کرده بود، فرمود: یا بریدة! لا تبغض علیّاً، فإنّه منّی وأنا منه؛ بریده! از على خشمگین مشو؛ چرا که او از من و من از او هستم.
پیامبر در همان ماجرا به همۀ مسلمانان فرمود: علی منّی وأنا من علی، وهو ولیّکم من بعدی (۲۴)؛ على از من و من از على هستم و او بعد از من ولىّ و سرپرست شماست.
در روایت دیگرى این گونه آمده است: از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله درباره ی بعضى از صحابه سؤال شد و حضرت پاسخ فرمود. آن گاه شخصى گفت: پس على چه؟!
پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: إنّما سألتنی عن الناس ولم تسألنی عن نفسی (۲۵)؛تو درباره ی مردم از من پرسیدى، نه درباره ی خودم.
در سخن دیگرى پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود: خلقت أنا وعلی من نور واحدٍ؛ من و على از یک نور خلق شده ایم.
حضرتش در سخن دیگرى فرمود: خلقت أنا وعلی من شجرة واحدة (۲۶)؛من و على از یک درخت آفریده شده ایم.
آن حضرت در پاسخ جبرئیل که در جنگ احد گفت: یا محمّد! إنّ هذه لهی المواساة;اى محمد! این اقدام على، را فداکارى و جانفشانى گویند.
فرمود:یا جبرئیل! إنّه منّی وأنا منه؛اى جبرئیل، او از من و من از او هستم. جبرئیل گفت: و من هم از شما هستم.(۲۷)
استدلالى دیگر بر برترى امیرمومنان على علیه السلام
دلیل دیگرى که بر برترى امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام تأکید دارد، این سخن پیامبر خدا صلى الله علیه وآله است که فرمود: فاطمة بضعة منّی؛ فاطمه پاره تن من است.
بسیارى از بزرگان اهل سنّت، فاطمه علیها السلام را از ابوبکر و عمر برتر مى دانند; چرا که او پاره ی تن پیامبر است و پیامبر خدا به اتّفاق نظر همه، از ابوبکر و عمر برتر است.(۲۸)
هم چنین همه اتّفاق نظر دارند که على مرتضى علیه السلام از فاطمۀ زهراء علیها السلام برتر است؛ در نتیجه امیرمومنان حضرت على علیه السلام از آن دو افضل هستند.
از سوى دیگر، بسیارى از علماى اهل سنت اذعان نموده اند که داستان مباهله بر کمال فضیلت اهل بیت علیهم السلام دلالت دارد.
براى نمونه زمخشرى مى گوید: مباهله بهترین شاهد برترى اصحاب کساء است.(۲۹)
ابن روزبهان مى گوید: شکى نیست که این آیه، بر فضیلت بسیار امیر مؤمنان على علیه السلام اشاره دارد، اما تصریح و یا دلالتى بر امامت ایشان ندارد.(۳۰)
در پاسخ به سخن ابن روزبهان باید گفت: دست کم، این آیه، بر برترى امیر مؤمنان على علیه السلام اشاره دارد. از آن جا که این فضیلت، براى دیگران وجود ندارد; پس او از صحابه دیگر برتر است و برترى، امامت را در پى دارد.
فخر رازى نیز به دلالت آیه ی مبارکه بر برترى على علیه السلام بر دیگر صحابه خدشه اى وارد نمى کند، بلکه با شیخ حمصى که با استدلال به این آیه، حضرت على علیه السلام را از سایر پیامبران برتر مى داند، بحث و مجادله مى کند.
نیشابورى، نیز به پیروى از فخر رازى در معناى آیه مى نویسد:
یعنى هر یک از ما و شما، فرزندان و زنان و خویش و هر کس را که به منزله نفس خود است به مباهله فراخواند.
آمدن خود پیامبر به مباهله از قرینه ذکر خود ایشان در آیه و نیز احضار و فراخوانى کسانى که عزیزتر از جان هستند، دانسته مى شود.
هم چنین آوردن کسى که به منزله ی نفس است، از این قرینه فهمیده مى شود که انسان خودش را دعوت نمى کند... .
آیه دلالت دارد که مى توان گفت: حسن و حسین علیهما السلام فرزندان رسول خدا صلى الله علیه وآله هستند; زیرا ایشان وعده دادند که فرزندانشان را با خود مى آورد و آن دو را آوردند.
شیعه، از گذشته تاکنون با تکیه بر همین آیه على علیه السلام را از صحابه دیگر برتر مى داند; زیرا بر اساس آیه، نفس على علیه السلام مانند نفس محمد صلى الله علیه وآله است; مگر در مورد ویژگى هایى که با دلیل مشخص شود که آن ویژگى به پیامبر اختصاص دارد.
شخصى به نام محمود بن حسن حمصى که در رى ساکن بود و از متکلّمان دوازده امامى به شمار مى رفت على علیه السلام را از تمامى پیامبران به جز حضرت محمد صلى الله علیه وآله برتر مى دانست.
دلیل او این بود که منظور از «أَنفُسَنا»، خود محمد صلى الله علیه وآله نبوده، بلکه مراد شخص دیگرى است; چرا که انسان نفس خود را فرانمى خواند و اتّفاق نظر وجود دارد که على بن ابى طالب علیهما السلام نمود و تجلّى این شخص است... .
در برابر این استدلال باید گفت: مسلمانان همه بر این باورند که حضرت محمد صلى الله علیه وآله از پیامبران دیگر برتر است. مسلمانان به اجماع و اتّفاق نظر - البته تا پیش از آمدن شیخ حمصى - باور داشته اند پیامبر از غیر پیامبر برتر است. هم چنین اجماع و اتّفاق نظر دارند که على علیه السلام پیامبر نبوده است... .
باید گفت: شکى نیست که آیه بر فضیلت اصحاب کساء دلالت دارد. از همین روست که پیامبر صلى الله علیه وآله، آنان را همراه خود کرد و در نام بردن، آن ها را بر نفس خود مقدّم نمود... .(۳۱)
پینوشتها:
۱- سوره ی انفال: آیه ی ۳۱.
۲- الأقبال بصالح الأعمال: ۵۱۴.
۳- سوره ی آل عمران: ۶۱.
۴- الفصول المختارة من العیون والمحاسن: ۳۸.
۵- الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد: ۱ / ۱۶۹.
۶- الشافى فى الامامة: ۲ / ۲۵۴.
۷- سوره ی آل عمران: آیه ی ۶۱.
۸- تلخیص الشافى: ۳ / ۶ - ۷.
۹- التبیان فى تفسیر القرآن: ۲ / ۴۸۵.
۱۰- کشف الغُمَّة فى معرفة الأئمه: ۱ / ۲۳۳.
۱۱- الصراط المستقیم الى مستحقى التقدیم: ۱ / ۲۱۰.
۱۲- کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد: ۳۰۴.
۱۳- نهج الحق و کشف الصدق: ۱۷۷.
۱۴- تفسیر البیضاوى چاپ شده همراه با حاشیة الشهاب: ۳ / ۲۳.
۱۵- حاشیة الشهاب على تفسیر البیضاوى: ۳۲/۳.
۱۶- السراج المنیر فى تفسیر القرآن: ۲۲۲/۱.
۱۷- الجمل على الجلالین: ۱ / ۲۸۲.
۱۸- المرقاة فى شرح المشکاة: ۵ / ۵۸۹.
۱۹- الکشاف: ۱ / ۳۶۹، تفسیر الخازن: ۱ / ۲۴۲، السراج المنیر فى تفسیر القرآن: ۱ / ۲۲۲، تفسیر المراغى: ۳ / ۱۷۵ و منابع دیگر.
۲۰- تفسیر قاسمى: ۲ / ۸۵۷ .
۲۱- ابن تیمیه در بخش هایى از کتاب منهاج السنّه خود به این امر اذعان و اعتراف کرده است. براى مثال ر.ک: ۶ / ۴۷۵ و ۸ / ۲۲۸.
۲۲- السنن الکبرى، بیهقى: ۱۰ / ۱۲۰ و منابع دیگر.
۲۳- شرح المواهب اللدنّیه: ۴ / ۴۳.
۲۴- این حدیث، همان حدیث ولایت است که در جلد پانزدهم کتاب نفحات الأزهار فى خلاصة عقبات الأنوار در مورد سند و دلالت آن به تفصیل سخن گفته ایم.
۲۵- کفایة الطالب فى مناقب على بن ابى طالب علیهما السلام: ۱۵۵.
۲۶- در جلد پنجم کتاب نفحات الأزهار فى خلاصة عقبات الأنوار در مورد سند و دلالت حدیث نور و حدیث شجره، به تفصیل سخن گفته ایم.
۲۷- مسند احمد: ۴۳۷/۴، المستدرک على الصحیحین: ۳ / ۱۱، تاریخ طبرى: ۳ / ۱۷، الکامل فى التاریخ: ۲ / ۶۳ و منابع تاریخى و حدیثى دیگر.
۲۸- فتح البارى: ۷ / ۱۳۲، فیض القدیر: ۴ / ۴۲۱، المرقاة فى شرح المشکاة: ۵ / ۳۴۸.
۲۹- الکشّاف: ۱ / ۳۷۰.
۳۰- ابطال الباطل - (چاپ شده به همراه احقاق الحق): ۳ / ۶۳.
۳۱- تفسیر نیشابورى (چاپ شده در حاشیه ی تفسیر طبرى) ۳ / ۲۱۴ و ۲۱۵.
منبع مقاله:
حسینی میلانی، علی؛ (۱۳۹۰)، نگاهی به تفسیر آیه ی مباهله (پژوهشی در تفسیر و شأن نزول آیه ی مباهله)، قم: الحقایق، چاپ اول
نویسنده: آیت الله سیّدعلی حسینی میلانی