چکيده
جامعيت قرآن در شمار مباني مهم تفسير قرآن است. ديدگاه علامه طباطبايي به عنوان مفسر تأثيرگذار معاصر، در اين زمينه حايز اهميت بسيار است و ميتواند راهگشاي حل برخي از مباحث نظري در حوزة انديشه، مدل و عمل ديني باشد. به نظر علامه جامعيت قرآن به معناي کامل بودن آن است و بر سه گونه ميتوان آن را تصوير کرد: ۱. جامعيت به معناي بيان كامل و همهجانبة مسائل؛ ۲. جامعيت به معناي كامل بودن گستره موضوعات و مسائل؛ ۳. جامعيت از هر دو جهت؛ هر يک از موارد يادشده يا در قياس با كتب پيشين آسماني لحاظ ميشود يا فينفسه. جامعيت فينفسه قرآن در هر يک از انواع نيز دو گونه است: در جميع جهات؛ در محدودة خاص مانند نيازهاي هدايتي که مجموعاً نه قسم ميشود. مستندات هفت قسم از اقسام جامعيت را در کلام علامه، ميتوان يافت که متضمن دلايل وي نيز بر هر يک از آنهاست. عمده مطالب علامه مربوط به جامعيت قسم ششم يعني کامل بودن گستره مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي است. به نظر علامه جامعيت قرآن در همة اقسام و صور آن، مبتني بر مجموع ظاهر و باطن قرآن است. در ظاهر قرآن تنها تفاصيل اخلاق فاضله را ميتوان جست، اما معارف و شرايع و احکام در حد کليات و اصول در ظاهر قرآن آمدهاند و تفاصيل و جزئيات آنها در روايات بيان شده يا به طريق ديگري قابل دستيابي است.
واژگان كليدي: جامعيت قرآن، تفسير الميزان، علامه طباطبايي، اقسام جامعيت قرآن، ادلة جامعيت قرآن، جامعيت ظاهر قرآن، اجمال و تفصيل بيان قرآن، قلمرو موضوعي قرآن.
از جمله مباحث مبنايي مربوط به شناخت قرآن كه در چگونگي فهم و تفسير آن نقش دارد، جامعيت قرآن است. نوع تلقي هر مفسري از گسترة موضوعات و مسائل قرآن، و نيز چگونگي و ميزان بيان آنها، در برداشت او از معاني و مقاصد آيات و بالتبع، نحوة تعامل وي با اين کتاب الهي و بهرهگيري از آن تأثيرگذار است. با تفاوت نوع نگرش به جامعيت قرآن، چگونگي تفسير بسياري از آيات و در نتيجه، ترسيم محدودة رهنمودها و قوانين و احكام قابل استفاده از قرآن، و ميزان نقشآفريني آن در زندگي انسان نيز متفاوت خواهد شد.
اگرچه شايد نتوان براي تعبير جامعيت به معنايي که امروزه در مباحث علوم قرآن و مباني تفسير رايج و مصطلح است، عيناً سابقه و کاربردي در آثار پيشينيان يافت، اين مبحث در برخي کتب علوم قرآني با عنوان «العلوم المستنبطه من القرآن»۱ و در کتب تفسيري ذيل آيات مشتمل بر تعابيري چون «تبيانا لکل شيء» يا «تفصيلا لکل شيء» يا «ما فرطنا في الکتاب من شيء»، همواره مورد توجه و بحث قرآنپژوهان و مفسران بوده است و گاهي نيز با عنوان قلمرو قرآن يا کمال قرآن به آن پرداخته ميشود.
در باب جامعيت قرآن موضوعات و مسائل مختلفي مطرح يا قابل طرح و بررسي است؛ از جمله:
۱. جامعيت قرآن به چه معناست و با قلمرو قرآن چه نسبتي دارد؟
۲. فوايد و آثار بحث از جامعيت قرآن چيست؟
۳. جامعيت قرآن چند نوع است و چه اقسامي را ميتوان براي آن تصوير کرد؟
۴. چه آرا و ديدگاههايي در باب جامعيت قرآن وجود دارد؟
۵. روش يا روشهاي کشف و شناخت جامعيت قرآن چيست؟
۶. ادلة جامعيت قرآن چيست و چند دسته است؟
۷. قرآن در محدودة دلالتهاي لفظي و ظاهر آياتش جامع است يا بر حسب ظاهر و باطن؟
۸. در هر يک از صور جامعيت، ميزان و حد بيان مسائل و مطالب در قرآن از حيث اجمال يا تفصيل، بيان اصول و کليات يا جزئيات و مصاديق، توصيف موضوعات يا توصيف و تبيين آنها و امثال آن، چگونه است؟
شناخت و معرفي ديدگاه علامه سيدمحمدحسين طباطبايي(ره) صاحب تفسير نامي الميزان، در اين زمينه از دو جهت حايز اهميت است؛ چه، از يك سو او برجستهترين و تأثيرگذارترين مفسر شيعي معاصر و خالق مهمترين اثر تفسيري دوران اخير است و پرداختن به مباني تفسيري وي، براي مباحث مبنايي تفسير قرآن مي تواند راهگشا باشد؛ و از سوي ديگر، وي بزرگترين نظريهپرداز انديشة اسلامي در روزگار ماست و آراي ابتكاري او، الهامبخش انديشمندان اسلامي در زمينههاي مختلف معرفت ديني براي خلق ايدههاي جديد، و گرهگشاي بسياري از مشكلات و معضلات فكري و عملي جامعة اسلامي، به ويژه در برابر هجوم سيلآساي افکار و نظريههاي الحادي و التقاطي بوده است.
مفسران مبنا و ديدگاه خود در باب جامعيت قرآن را در آثار مستقل قرآني يا مقدمة کتابهاي تفسيري و يا نوعاً در متن تفاسيرشان بيان داشته و ميدارند. علامه طباطبايي نيز چون شماري از مفسران، توجه خاصي به موضوع جامعيت قرآن داشته و ابعاد و اطراف آن را در تفسير الميزان و برخي ديگر از آثار قرآنشناختي خود تا حدي کاويده است. اين مقال، به قصد استخراج مباحث نظري علامه در اين زمينه و در نهايت تنقيح و تحرير ديدگاه او فراهم آمده است، و از ميان مباحث هشتگانة فوق، به بررسي نظرية علامه طباطبايي در محورهاي اول (در حد اجمال)، سوم، ششم و هفتم ميپردازد.۲ نگارنده با صراحت اذعان ميدارد در همين محدوده نيز، ادعاي تتبع و وارسي همة زواياي الميزان را ندارد, اما كوشيده تا تمام فرازهاي اين کتاب را كه با مباحث يادشده ارتباط روشني داشته, مطالعه و بررسي کند.
در جستوجو از پيشينة پژوهش، تلاش ما براي يافتن اثري علمي در موضوع جامعيت قرآن از منظر علامه طباطبايي، به جايي نرسيد، تنها يك رساله۳ در اين زمينه يافت شد كه صفحاتي از آن به بيان ديدگاه علامه در باب جامعيت قرآن اختصاص يافته است.
حاصل بررسي انجام شده، در سه محور سامان يافته است: در محور اول به معناي جامعيت قرآن اجمالاً اشاره رفته و انواع و اقسام آن از نگاه علامه تصوير شده است. محور دوم، مربوط به جستوجوي مستندات هر يك از اقسام جامعيت در كلام علامه و تحليل چگونگي اثبات آنهاست. در محور سوم نظر علامه درباره ابتناي جامعيت قرآن بر ظاهر آيات يا اعم از ظاهر و باطن آنها بررسي شده و به نحوة بيان قرآن از جهت اجمال و تفصيل مطالب اشاره رفته است.
۱. معنا و انواع جامعيت قرآن
وقتي از جامعيت قرآن سخن ميرود، طبعاً در ابتدا بايد روشن کرد که منظور علامه از جامعيت چيست و آيا از نظر وي، معنا و صورت خاصي براي آن متصور است يا اينکه انواعي دارد که به تناسب هر يك، جامعيت قرآن نيز معنا و وضع خاصي پيدا ميكند؟
با نگاهي اجمالي به مطالب تفسير الميزان و سيري در ساير آثار قرآني علامه، به اين نکته ميتوان واقف شد که وي باب مستقلي تحت عنوان «جامعيت قرآن» در آثار خويش نگشوده است، اما از سوي ديگر، چنان هم نيست که به كلي آن را وانهاده باشد؛ چه، او در مقام يک مفسر، ناگزير از تنقيح اين مبناي مهم تفسيري بوده است. بررسي دقيقتر و عميقتر الميزان روشن ميسازد كه علامه در ذيل آيات مختلفي به اين موضوع پرداخته است.
از نظر علامه، جامع بودن قرآن معنايي قريب به «کامل بودن» آن دارد. اين نکته را ميتوان از مجموع تعبيرها و مطالب علامه در اين زمينه استفاده و استنباط کرد؛ چه آنجا که نحوه و جهت كامل بودن قرآن را بيان ميكند، يا آنجا که به بررسي
دلالت آيات و روايات بر موضوع ميپردازد. بنابراين وقتي علامه از جامعيت قرآن سخن ميگويد، نحوهاي کمال را براي آن منظور ميکند. اما طبعاً تا متعلق و يا جهت و حيثيت جامع بودن قرآن روشن نشود، نوع و نحوه جامعيت قرآن درست و دقيق تصوير و فهم نخواهد شد. بر اين اساس، ميتوان پرسيد که قرآن از ديد علامه از چه جهتي جامع است يا جامع چه چيزي است؟
به نظر علامه، کمال قرآن منحصر در وجه خاصي نيست، بلكه دستکم دو حيثيت ميتواند داشته باشد: ممکن است کمال قرآن، از جهت «نحوة بيان» آن باشد. نيز احتمال دارد کامل بودن قرآن از حيث «گسترة موضوعات و مسائل» آن باشد. بنابراين جامعيت قرآن، به دو گونة اساسي قابل تصوير است و هر يک از انواع يادشده نيز داراي اقسامي است.
اتکايجامعيت نوع اول بر كمال قرآن از جهت همهجانبه بودن بيانش است و به گستره مسائل و موضوعات آن كاري ندارد. در اينجا سخن اين است كه آنچه را كه قرآن دربردارد، به چه ميزان و چگونه مطرح كرده است. آيا به هر يک از موضوعات و مسائلش به صورت كامل پرداخته و تمام جهاتشان را بيان كرده است يا اينكه چنين نيست؟
اين نوع جامعيت را به دو صورت ذاتي و نسبي براي قرآن ميتوان طرح کرد:
الف) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان آن در طرح مسائل، نسبت به کتب پيشين آسماني؛
ب) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان آن در طرح مسائل، بدون مقايسه با کتابهاي آسماني ديگر؛
در آثار قرآني علامه به ويژه الميزان، اگرچه اندك، اما ميتوان اين دو قسم جامعيت را سراغ گرفت. علامه در كتاب قرآن در اسلام تصريح نموده که قرآن به طور كامل مقاصدش را تشريح و بيان كرده است۴ و در الميزان با بهرهگيري از روايت امام صادق(ع) جامعيت قرآن را در قياس با كتب پيشين آسماني از حيث چگونگي بيان
مسائل مورد توجه قرار داده و تفصيل كل شيء بودن قرآن از تمام جهات را شاخص آن دانسته است.۵ آنچه در کتاب قرآن در اسلام آمده، دلالت بر جامعيت قسم اول دارد و مطلب الميزان دال بر قسم دوم است.
درجامعيت نوع دوم، سخن از گسترة مطالب و موضوعاتي است که آيات قرآن آنها را پوشش ميدهد. آيا قرآن شامل تمام علوم، فنون و معارف و بيانگر همة نيازهاي آدمي است يا اينکه مطالبش محدود به گستره خاصي از موضوعات و نيازهاست؟ البته غالباً و به طور متعارف وقتي از جامعيت قرآن سخن به ميان ميآيد، همين معنا و نوعِ آن به ذهن متبادر ميشود و عمدة مطالب علامه در باب جامعيت قرآن نيز مربوط به اين نوع است.
اين نوع از جامعيت قرآن نيز در نظر اول به دو صورت قابل تصور است: به صورت نسبي و در قياس با ساير کتب آسماني، و فينفسه (بدون مقايسه با چيزي). در هر يک از اين دو صورت هم ميتوان پرسيد: آيا کمال قرآن از جهت گسترة مسائل و موضوعاتش محدود به قيد خاصي چون هدايت، سعادت و امثال آن است، يا اينکه مطلق است؟ بنابراين نوع دوم جامعيت حداقل چهار صورت پيدا ميكند:
الف) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گستره مسائل قرآن در قياس با كتب سابق آسماني در تمام جهات؛
ب) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گستره مسائل قرآن در قياس با كتب سابق آسماني در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن؛
ج) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در تمام جهات؛
د) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن؛
علامه جامعيت قرآن نسبت به کتابهاي سابق آسماني را در ذيل آياتي چند و تحت عنوان مهيمن بودن و اقوم بودن قرآن بر ساير کتب آسماني، يا جامع بودن اسلام،
طرح و بررسي کرده است. اين دست از مطالب وي با جامعيت قسم اول و دوم (الف و ب)، ارتباط دارد. از سوي ديگر، برخي از مطالب وي در الميزان دال بر اين است كه قرآن در حد اعجاز حاوي همة موضوعات و مسائل قابل دستيابي براي انسان است. چون اين كتاب نسبت به همة اموري كه امكان هماوردجويي براي بشر در آنها وجود دارد، يعني همة علوم، فنون و معارف قابل تحصيل از ناحية بشر، تحدي نموده است.۶ عموميت اين تحدي از حيث محتوا و مخاطب، دال بر عموميت اعجاز قرآن، و آن هم به نوبة خود مستلزم جامعيت قرآن در اشتمال بر همة مسائل مورد تحدي است. اين مطالب ميتواند مستند براي جامعيت قسم سوم (ج) اين نوع قرار گيرد.
بهعلاوه، در فرازهاي متعددي از الميزان ميبينيم که علامه جامعيت قرآن را در محدودة هدايت،۷ يا نيازهاي مرتبط با سعادت بشر،۸ و امثال آن مطرح کرده است. بر حسب مفاد اين دسته از عبارات، قرآن جامع همة مسائل و نيازهاي آدمي است، اما در چارچوب هدايت يا سعادت بشر و مانند آن، نه در جميع جهات و نسبت به تمامي مسائل و موضوعات. اينگونه مطالب هم دلالت بر جامعيت قسم چهارم (د) دارد.
البته از تلفيق نوع اول و دوم جامعيت قرآن ميتوان نوع سومي را براي آن، فرض كرد كه بر اساس آن كمال قرآن هم از جهت نحوة بيان و هم از جهت گسترة موضوعاتش يكجا جمع ميگردد. براي اين نوع جامعيت نيز اقسامي متصور است، زيرا تام بودن بيان قرآن و کامل بودن گسترة موضوعات آن، يا نسبي و در مقايسه با ساير كتب آسماني گذشته است و يا فينفسه و بدون قياس با چيزي. در صورت اخير يا مطلق و همهجانبه است و يا مقيد به محدودة خاصي است؛ بنابراين سه قسم خواهد داشت:
الف) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان و گسترة مسائل آن در مقايسه با کتب آسماني سابق؛
ب) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان و گسترة مسائل آن، فينفسه و بدون قيدي خاص؛
ج) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان و گسترة مسائل آن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن.
شايد كلام علامه در كتاب قرآن در اسلام، آنجا که ميگويد قرآن هدف کامل انسانيت را دربردارد و آن را به نحو كامل بيان و تشريح كرده،۹ دال بر همين قسم اخير(ج) باشد و براي دو قسم اول و دوم در كلام علامه مستندي يافت نشد.
حاصل اينكه، جامعيت قرآن را دستكم در سه نوع و در نه قسم ميتوان تصوير كرد كه براي هفت قسم آن در كلام علامه مستنداتي يافت ميشود:
۱. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان آن در طرح مسائل، در قياس با کتب پيشين آسماني؛
۲. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان آن در طرح مسائل، بدون مقايسه با کتابهاي آسماني ديگر؛
۳. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن در قياس با كتب سابق آسماني در همه جهات؛
۴. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن در قياس با كتب سابق آسماني در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن؛
۵. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در تمام جهات؛
۶. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن؛
۷. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان و گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن.۱۰
مستندات و دلايلي را که بر اساس آنها هر يک از انواع و اقسام جامعيت را ميتوان از کلام علامه استخراج کرد، در محور دوم مقاله تفصيلاً بررسي خواهيم كرد، اما پيش از آن، لازم است اشارهاي به نسبت جامعيت قرآن و
نسبت جامعيت قرآن با قلمرو آن
تعبير قلمرو قرآن نيز همانند جامعيت قرآن به خودي خود اشاره به صورت و معناي معيني ندارد، بلكه با توجه به تفاوت جهت و حيثيت اين قلمرو، معناي آن متفاوت خواهد بود. قلمرو قرآن دستكم از سه جهت ميتواند مورد توجه قرار گيرد: ۱. از جهت زماني (قلمرو زماني)، كه استمرار دعوت و پيام قرآن را در گسترة زمان بررسي ميکند و ذيل مبحث جاودانگي قرآن از آن بحث ميشود؛ ۲. از جهت مکاني (قلمرو مكاني)، كه به گسترة مکاني دعوت و پيام قرآن ميپردازد و مبحث جهاني بودن قرآن آن را پوشش ميدهد؛ ۳. از جهت موضوعي (قلمرو موضوعي) كه ناظر به تعيين گستره و محدودة مسائل و موضوعات مطرح شده در قرآن است. بنابراين وقتي از قلمرو قرآن سخن به ميان ميآيد، بايد پرسيد کدام قلمرو قرآن؛ زماني، مکاني يا موضوعي؟
از اقسام سهگانة قلمرو قرآن تنها قلمرو موضوعي با بحث جامعيت قرآن ارتباط دارد. گفتيم که يکي از انواع سهگانه جامعيت قرآن، جامع بودن آن از جهت اشتمال بر موضوعات و مسائل مختلف است. در قلمرو موضوعي قرآن نيز به بررسي محتواي قرآن از حيث دامنة فراگيري آن نسبت به موضوعات و مسائل مختلف پرداخته ميشود. بنابراين قلمرو موضوعي قرآن تقريباً همه انواع و اقسام جامعيت را پوشش ميدهد، ولي مباحث جامعيت تمام انواع قلمرو، مانند قلمرو زماني و مكاني را دربرنميگيرد. پس نميتوان گفت که جامعيت قرآن همان قلمرو قرآن است، يا اينكه اين دو، عنوان براي مبحثي واحد هستند، بلكه نسبت آنها عام و خاص مطلق است؛ يعني در مبحث قلمرو قرآن، تقريباً همه اقسام جامعيت قرآن قابل بحث است، اما در ذيل عنوان جامعيت تنها از قلمرو موضوعي ميتوان سخن به ميان آورد. بنابراين اگر کسي در مقام سخن و تعبير تسامح به خرج ندهد، بايد به وجه تمايز آنها توجه کند و مراد خود را از آن دو دقيقاً روشن کند.
۲. دلايل و شواهد جامعيت قرآن در بيانات علّامه
ميدانيم كه علامه خود رأساً انواع يا اقسامي براي جامعيت قرآن مطرح نکرده و نه درصدد اثبات آنها برآمده است. در واقع براي استخراج ديدگاه علامه ناگزير از بررسي مطالب و نكاتي هستيم كه در آثار ايشان به طور روشن يا بالملازمه بر هر يك از انواع و اقسام جامعيت قرآن دلالت دارد و مستند ديدگاه او و متضمن دلايل وي بر هر يك از اقسام آن ميتواند واقع شود.
اشاره شد كه جامعيت قرآن، مجموعاً بر سهگونه و نه قسم قابل تصوير است و گفتيم كه براي هفت قسم از آنها، در مطالب علامه ميتوان مستنداتي يافت. در اين محور، به بررسي اينگونه مطالب و دلالت آنها برحسب هر يك از انواع و اقسام جامعيت ميپردازيم.
جامعيت نوع اول (کمال قرآن از حيث نحوة بيان)
مستند جامعيت نوع اول (به هر دو قسمش) را در عباراتي از كتاب قرآن در اسلام و فرازهايي از تفسير الميزان ميتوان يافت. علامه در اثر اول تصريح ميكند كه قرآن مجيد كتابي است كامل؛ بدين معني كه هم هدف كامل انسانيت را در خود دارد، و هم آن هدف را به كاملترين وجه بيان كرده است. وي سپس هدف انسانيت را جهانبيني كامل و به كار بستن اصول اخلاقي و قوانين عملي مناسب و ملازم با آن جهانبيني ذكر كرده، تصريح ميكند كه قرآن مجيد تشريح كامل اين مقصود را بر عهده دارد. او در اين باره به آياتي از جمله آية ۸۹ سورة نحل استشهاد ميكند و در ادامه به اين جمعبندي ميرسد: «هر چيزي كه بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختي از اعتقاد و عمل به آن نيازمند ميباشد، در اين كتاب به طور كامل بيان شده است».۱۱
ويژگيهايي چون «بيان کردن هدف به کاملترين وجه» و «تشريح کامل مقاصد» و «به طور كامل بيان كردن نيازهاي بشر در مسير سعادت» ميتواند مستقلاً معياري براي جامع بودن قرآن در نحوة بيان آن به حساب آيد و به روشني بر جامعيت قسم اول دلالت دارد.
در برخي از فرازهاي الميزان، جامعيت قرآن به گونهاي تصوير شده که كمال قرآن در نحوة بيان مسائل را در قياس با کتابهاي سابق آسماني نشان ميدهد. علامه اين نكته را از يك روايت استفاده ميکند. تحليل وي از اين روايت مبني بر تفصيل كل شيء بودن قرآن در تمام جهات و تفصيل كل شيء بودن تورات در بعضي جهات، ميتواند مستند اصلي قسم دوم از جامعيت قرآن باشد. او براي بيان تفاوت قرآن و تورات از حيث تفصيل بودن، به روايتي از امام صادق(ع)۱۲ استشهاد كرده است. در اين روايت امام با استناد به سه آية قرآني، تفاوت قرآن و عهدين را از حيث جامع بودن توضيح داده است. علامه از فرمايش امام صادق اينگونه استفاده ميکند که منظور از تفصيل کل شيء بودن تورات در آيه ۱۴۵ سورة اعراف، تفصيل بودن آن در بعضي جهات است و نه همه جهات؛ به دليل وجود «مِن» تبعيضيه در فراز قبلي همين آيه، يعني «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»، ولي قرآن تفصيل كل شيء در تمام جهات است. لذا خداوند درباره قرآن فرموده است: «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نه تبياناً من کل شيء). علامه با توجه به بيان روايت توضيح ميدهد که عبارت صدر آيه، يعني «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» تفسير كنندة ذيل آيه، يعني جملة «تفصيلاً لكل شيء»۱۳ است که درباره تورات آمده است. بر اساس صدر آيه تفصيل بودن تورات در تمام جهات مقصود نيست؛ زيرا اگر چنين بود، و تورات تفصيل كل شيء از تمام جهات بود، استفاده از مِن تبعيضيه در عبارت «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» ديگر وجهي نداشت و صحيح نبود.۱۴
معناي اين سخن آن است كه قرآن در قياس با تورات بيانش در طرح و ارائه مسائل کاملتر است، و تمام جهات هر مسئله و موضوعي را كه مطرح كرده، رسيده است، اما تورات که احتمالاً اکمل کتب آسماني قبل از قرآن است، چنين نيست. از اينجا ميتوان دريافت که به نظر علامه، قرآن در موضوعات و مسائلي كه وارد شده همهجانبه به آنها پرداخته و تمام جهاتشان را به صورتي كامل بيان نموده است؛
صرفنظر از اينكه گسترة مسائل آن تا كجاست. بنابراين قرآن از اين حيث در قياس با تورات کامل و جامع است.
جامعيت نوع دوم (كمال قرآن از جهت گستره مسائل و موضوعات)
قبلاً اشاره شد که عمدة بيانات علامه در مبحث جامعيت قرآن مربوط به نوع دوم يعني جامعيت آن از جهت گسترة مسائل و موضوعاتش ميباشد. اين نوع، اقسام سوم، چهارم، پنجم و ششم جامعيت را پوشش ميدهد. به لحاظ اينکه هر يک از اقسام چهارگانه اين نوع جامعيت دلايل و شواهد خاص خود را در کلام علامه دارند، آنها را جداگانه بررسي ميکنيم.
الف) جامعيت قسم سوم و چهارم
در جامعيت قسم سوم کمال قرآن در قياس با كتب سابق آسماني از حيث گسترة مسائل، از هر جهت مدنظر است و در جامعيت قسم چهارم اين کمال نه در تمام جهات بلکه در جهاتي خاص مراد است. گفتيم كه علامه اين نوع جامعيت را در پرتو اوصافي چون اقوم بودن و مهيمن بودن قرآن و در موردي ذيل تعبير جامع بودن اسلام طرح و بررسي کرده است. وي در تفسير آيه إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (اسراء: ۹) اقوميت قرآن را هم در قياس با اديان ديگر و هم شرايع الهي سابق، اينگونه تصوير ميکند كه قرآن از آن جهت نسبت به ساير اديان آسماني اقوم است که آنها به بعضي از نيازهاي پيروانشان پاسخ گفته و سودمند به حالشان ميباشند، اما امور ديگري را كه خير بشر در آنهاست، واگذاشتهاند، يا اگر برخي از نيازها را پاسخ گفتهاند که مطابق با ميل و خواسته آنهاست، در مقابل، بخش زيادي از نيازهاي آنان را که صلاح و خيرشان در آن است، برآورده نميکنند؛ در حالي که اسلام و قرآن به زندگي انسان و جميع امور مهم دنيا و آخرتش توجه و قيام نموده، بيآنکه نيازي را واگذارد. پس قرآن انسان را به دين حنيفي هدايت ميکند که نسبت به ساير اديان در اين جهت اقوم و استوارتر است. اما اقوميت قرآن در قياس با
شرايع الهي سابق، همانند شريعت نوح و موسي و عيسي که ظاهر آيه نيز همين احتمال را تأييد ميکند، از آن جهت است که دين حنيفي که قرآن بدان هدايت ميکند کاملتر از اديان سابقي است که کتابهاي آسماني پيشين حامل و حاوي آن بودند؛ زيرا شريعت و دين حنيفي که قرآن متضمن و معرف آن است، شامل معارفي است که عقل بشر در بالاترين سطح ممکن، گنجايش و تحمل آن را دارد، و هم دربردارندة احکام و مقرراتي است که تمام اعمال و رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان را پوشش ميدهد و چيزي را فروگذار نکرده است.۱۵
از اين بيانِ علامه دربارة جامعيت قرآن در مقايسه با اديان گذشته، جامعيت قسم سوم و در قياس با شرايع پيشين جامعيت قسم چهارم قابل استفاده است؛ زيرا بر گستردگي دايرة پاسخگويي قرآن نسبت به جميع نيازهاي زندگي و نيز کاملتر بودن شريعت و احکام و مقررات موجود در قرآن تأکيد کرده است.
علامه در ذيل آيه ۱۳ شوري نيز تصريح ميکند که شريعت پيامبر اسلام جامع همة مسائل ريز و درشت و اهم و مهم عقايد و احکام است؛ برخلاف شرايع پيشين که محدود به نياز و حال و وضعيت همان امتها و در حد استعداد آنان بود.۱۶ اين بيان هم بهطور ضمني دال بر جامعيت قسم چهارم است و كامل بودن قرآن را از جهت گسترة مسائل و پاسخگويي به نيازهاي بشر در قياس با شرايع سابق ميرساند؛ چه، لازمة جامعيت اسلام نسبت به شرايع پيشين، جامعيت منشور و مصدر اصلي تعاليم و آموزههاي اين دين، يعني کتاب آن در مقايسه با كتابهاي شريعتهاي سابق ميباشد.
بهعلاوه، وي در تفسير آية ۴۸ سورة مائده که در آن، قرآن تصديقکننده کتب پيشين آسماني و مهيمن بر آنها معرفي شده، ميگويد که معناي هيمنه داشتن قرآن بر کتب آسماني سابق آن است که قرآن با توجه به وصف تبيان کل شيء بودنش در قياس با کتب آسماني سابق، اصول ثابت و غيرمتغيرشان را حفظ، و فروع آنها را که
به تناسب شرايط زمان و بر حسب تکامل و ترقي زندگي بشر قابل تغيير و تبديل است، نسخ و جايگزين کرده است.۱۷
او در توضيح همين آيه در يکي ديگر از آثار قرآني خود نوشته است: «قرآن مجيد به حقيقت مقاصد همه کتب آسماني مشتمل است و زياده».۱۸ هر يك از نکات يادشده نيز به روشني بر جامعيت قسم سوم و چهارم دلالت دارند.
ب) جامعيت قسم پنجم و ششم
در جامعيت قسم پنجم و ششم، کمال قرآن از حيث گسترة مسائل و موضوعاتش به صورت ذاتي، و نه نسبي ملاحظه ميشود؛ با اين تفاوت که در قسم پنجم قيد خاصي براي تعيين نوع مسائل و موضوعات وجود ندارد و دايرهاش عام است، برخلاف قسم ششم که محدود به نيازهاي هدايتي و سعادت و امثال آن است. اولي را عمدتاً در کلام علامه ذيل بحث تحدي ميتوان پي جست، و قسم اخير را نوعاً ذيل تفسير آيات و روايات مختلفِ مرتبط با تبيان و تفصيل بودن قرآن براي همه چيز.
جامعيت قسم پنجم: کاملبودن گستره مسائل قرآن، فينفسه و در تمام جهات
عموميت تحدي و جامعيت قرآن
نکاتي که علامه در باب تحدي عام قرآن و نيز تحدي آن به علم و معرفت بيان کرده، دلالت بر کمال قرآن از حيث اشتمال آن بر همه مسائل و معارف دارد. بيانات وي دربارة عموميت تحدي و اعجاز قرآن مبيِّن آن است که هماوردطلبي عام قرآن براي همانندآوري، مستلزم اعجاز همهجانبه و بالتبع جامعيت اين کتاب در تمام جهات است. وقتي قرآن به همة موضوعات و مسائلي که براي انسان امکان ورود فکري و عملي در آنها ميسر است، تحدي ميکند، لازمهاش جامع بودن و اشتمال آن بر همة آن مسائل در حد اعجاز است.
وي ذيل آية ۲۳ سوره بقره، مبحثي را با عنوان «اعجاز القرآن» ميگشايد و اين بحث را مطرح ميکند که قرآن در آيات مختلفي به اعجازش تحدي كرده؛ آنچنان
كه همة آنها به گونهاي استدلال بر معجزه بودن آن محسوب ميشوند. سپس در ادامه ميگويد كه عامترين مراتب تحدي مربوط به آية ۸۸ سورة اسراء است؛ چه، در اين آيه، هم همگان اعم از جن و انس را به همانندآوري فراخوانده، و هم علاوه بر بلاغت بياني و جزالت در اسلوب، به هر خصوصيت و صفت ويژهاي كه قرآن دربردارد، اعم از معارف حقيقي، اخلاق فاضله، احكام و قوانين، خبرهاي غيبي، و علوم و معارف نامكشوف و غير آن تحدي نموده است. علامه در ادامه اضافه ميكند كه عموميت تحدي نسبت به جن و انس در صورتي معنا دارد كه دايرهاش تمام اوصاف و ويژگيها و زمينههايي را كه امكان تفاضل و سبقتجويي در آنها وجود دارد، دربرگيرد. بر اين اساس، قرآن براي فرد بليغ و سخنور در بلاغتش، و براي حكيم در حكمتش، و براي عالم در علمش، و براي عالم علوم اجتماعي در تخصص خاص خودش، و براي قانونگذاران و حقوقدانان در قانونگذاريشان، و براي اهل سياست در سياستشان، و براي حاكمان و واليان در حكومتشان، و براي تمام جهانيان در آنچه به صورت همگاني بدان دست نميتوانند يافت، مانند غيب، اختلاف در حكم و علم و بيان، معجزه است و كسي مانند آن را نميتواند بياورد. پس قرآن مدعي عموميت اعجاز خود از تمام جهات است.۱۹
بيان فوق حاکي از آن است كه به نظر علامه، هر آنچه را كه آحاد يا مجموعه افراد انسان يا جن بتوانند در آن امکان فضل و برتري يابند، مشمول عموميت تحدي در آية ۸۸ اسراء ميگردد. اين سخن بدان معناست كه قرآن در تمام زمينههاي جدي معرفتي كه بشر با آن درگير است، مطالبي دارد كه فوق همانندآوري است. پس تحدي عام آن اثبات كنندة اعجازش در تمام جهات ياد شده است. بنابراين لازمة عموميت اين هماوردطلبي قرآن، اشتمال آن بر همة زمينههاي معرفتي و مهارتي بشر، و به عبارت ديگر جامعيت آن در تمام جهات است.
جامعيت و تحدي به علم و معرفت
علاوه بر تحدي عام، علامه وقتي گونههاي خاص تحدي را مطرح ميکند، تحدي قرآن به علم و معرفت را مورد توجه قرار داده، ميگويد كه گاهي قرآن از طريق
آياتي چون وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ (نحل: ۸۹) وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (انعام: ۵۹) و امثال آن، به خصوصِ علم و معرفت تحدي كرده است. با سير و بررسي در متن تعاليم اسلام، ميتوان به اين امر واقف شد که اسلام از طريق بيان كليات در قرآن و ارجاع جزئيات به پيامبر اکرم، متعرض ريز و درشت معارف الهي فلسفي، اخلاق فاضله، قوانين فرعي ديني اعم از عبادي، معاملي، سياسي، اجتماعي و هر آنچه كه با فعل و عمل انسان تماس و ارتباط مييابد، شده است؛ البته بر مدار فطرت و اصل توحيد. از سوي ديگر، بقاء انطباق اين امور بر صلاح انسان را با گذشت زمان با آياتي چون آية ۹ سورة حجر و آية ۴۲ سورة سجده بيان و تضمين كرده است، پس قرآن كتابي نيست که نسخ و تحول و تكامل پذيرد.۲۰
حاصل سخن علامه اين است كه قرآن از جهت علمي معجزه است. از اين بيانِ علامه تلويحاً استفاده ميشود که قرآن بايد مشتمل بر علوم گوناگوني باشد که فوق همانندآوري است، و اگر چنين است، پس جامع آن علوم مختلف است؛ زيرا، مراد ايشان از علم و معرفت، نوع خاصي از معرفت، همانند معرفت تجربي نيست، بلكه معرفت را به صورت مطلق مطرح کرده كه شاخههاي مختلف دانش را دربرميگيرد. از سوي ديگر، با فرض اشتمال قرآن بر كليات تعاليم اسلام و هر آنچه به نحوي با فعل و عمل آدمي ارتباط دارد، و مصونيت آن از همانندآوري و تغيير و تحول و تكامل، بايد اين کتاب حداقل جامع اصول و كليات تمام علومي باشد كه با عمل انسان ربط پيدا ميکنند.
جامعيت قسم ششم: كامل بودن گسترة مسائل قرآن، في نفسه و در محدودة خاص
اين قسم از جامعيت قرآن در کلام علامه با تفصيل بيشتري بيان و تحليل شده است. عمدة مباحث ايشان در تفسير آيات مربوط به قلمرو موضوعي قرآن، بالاخص ذيل تعابيري چون «تبيانا لکل شيء» و «تفصيل کل شيء» بر مدار همين قسم دور ميزند. غالباً علامه جامعيت قرآن را در محدوده هدايت،۲۱ يا نيازهاي مرتبط با سعادت
بشر،۲۲ يا در راستاي كمال اخروي،۲۳ يا نيازهاي ديني،۲۴ يا شئون مربوط به انسانيت انسان۲۵ و امثال آن مطرح کرده، و گسترة موضوعي آن را در سه مقوله كلي «معارف حقيقي»، «اخلاق فاضله و آداب حسنه» و «احكام و شرايع» محدود ميكند. مفاد مجموعة اين عبارات جامعيت قسم ششم، يعني بيان همة مسائل و نيازهاي هدايتي بشر در قرآن را دلالت دارد.
مطالب علامه در ارتباط با اين قسم جامعيت، چند دسته است؛ بخشي از آن، تفسير آياتي است که مفاد ظاهري آنها ارتباط روشني با جامعيت قرآن دارد و علامه دلالت آنها را در محدودة هدف نزول قرآن مفيدِ اين قسم جامعيت، قلمداد كرده است. دسته ديگر، مطالبي است كه در آنها علامه محدودة بيانات قرآن را به صورت خاص معين ميكند. البته هر دو دسته حاوي نحوهاي استدلال هم براين قسم از جامعيت هستند.
دسته اول) جامعيت قرآن در چارچوب هدف و فلسفة نزول آن
بخشي از بيانات علامه در اين زمينه، تفسير آيات و رواياتي است که مفاد ظاهري آنها، مستقيماً با جامعيت قرآن و قلمرو بيانات آن ارتباط دارد، و نوعاً در مبحث جامعيت نيز بدانها تمسك و استشهاد ميشود. اينگونه آيات و روايات از نظر علامه، همگي در چارچوب فلسفه و هدف نزول قرآن، مفيدِ جامعيت آن هستند.
قرآن، تبيان همه امور هدايتي
اصليترين آيه مورد استناد در اين زمينه، آية ۸۹ سوره نحل است: وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلي هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدي وَ رَحْمَةً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِينَ.
علامه در تفسير اين آيه ابتدا نظر مفسران را نقل ميكند و بعد برداشت خود را از آيه بيان ميدارد. مفسران «واو» را در «و نزلنا عليك الکتاب» استينافيه گرفتهاند و فراز بعد از آن، يعني «نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدي وَ رَحْمَةً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِينَ» را صفت «الکتاب» شمردهاند. بر اساس اين تفسير، جملة «و نزلنا عليک الکتاب...» مطلب مستقلي است که با صدر آيه و شاهد بودن رسول اکرم بر امتها ارتباطي ندارد، و دال بر قلمرو بيان قرآن در محدوده نيازهاي هدايتي عموم مردم است، و جامعيت آن را نيز در همين محدوده ميرساند علامه اين برداشت را ناقص و غيرسازگار با سياق آيه ميشمارد.۲۶ بعد خود در ادامه ميگويد كه با توجه به ظاهر و سياق آيه، «واو» در «و نزلنا عليك الکتاب» استينافيه نيست، بلكه حاليه است و جمله «نزلنا عليك الكتاب» حال از كاف خطاب در جمله قبلي يعني و «جئنا بك شهيداً علي هؤلاء» است و معني آيه چنين است: تو را گواه بر آنان آورديم، در حالي که قبلاً بر تو در دنيا قرآن را نازل کرديم؛ كتابي كه هر آنچه را که مربوط به امر هدايت است بيان ميكند، و بدان حق و باطل دانسته ميشود.۲۷
با توجه به مطلب فوق، منظور از تبيان كل شيء بودن قرآن اين است كه اين کتاب هر آنچه را كه مربوط به امر هدايت مردم و حق و باطل است، بيان ميكند، و صدر آيه مقدمه براي ذيل آن است. در صدر آيه سخن از برانگيخته شدن شاهدان و گواهاني بر اعمال امتها و مردم در روز قيامت است که رسول خدا نيز جزو آن گواهان است و در ذيل، پشتوانه گواهي پيامبر بر همه امتها و دليل شاهد بودن او بر آنان معرفي شده است؛ آن پشتوانه كتابي است که تبيان کل شيء است و حق و باطل را بيان و از يکديگر جدا کرده است.۲۸
در هر صورت، آيه بيانگر جامعيت قرآن در پرتو هدف و فلسفه نزول آن است و نميگويد قرآن تبيان هر امري است، بلکه تأكيد ميكند تمام مسائلي كه براي هدايت بشر لازم است در قرآن بيان شده و حق و باطل در آن كاملاً آشكار و متمايز گرديده است؛ به نحوي كه با استناد به آن و معيار قرار دادنش ميتوان اعمال و رفتار و افكار همگان را در روز حساب با آن سنجيد و بر له يا عليه آنان شهادت داد.
معناي«تبياناً لكل شيء»
علامه ذيل آيات ديگري هم به تناسب موضوع، به بيان ويژگي تبيان كل شيء بودن قرآن پرداخته است. گاه معناي تبيان را توضيح داده و گاه مقصود از كل شيء را بيان كرده است. اشارهاي گذرا به اين آيات ما را به جمعبندي كاملتري از ديدگاه ايشان دربارة مراد از تبيان كل شيء بودن قرآن ميرساند.
علامه تبيان را به معناي «بيان»،۲۹ «دلالت روشن آيات بر معاني خود و کاشف از معارف الهي بودن»،۳۰ «لزوم استفاده از آيات قرآن و مراجعه به آنها براي تفسير آيات ديگر»۳۱ و «آشكار کردن طريق هدايت»۳۲ دانسته است و «كل شيء» را هم گاهي به «معارف الهي»۳۳تفسير کرده است و گاه به «بسياري از قوانين عام مربوط به مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت»۳۴ و يک جا هم به «هر چيزي كه بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختي، از اعتقاد و عمل، به آن نيازمند است».۳۵
با توجه به آنچه گفته شد، به نظر ميرسد بايد تبيان كل شيء بودنِ قرآن را از منظر علامه، «دلالت ذاتي و آشکار قرآن بر اظهار و بيان طريق هدايت که شامل قوانين عام اعتقادي و عملي مربوط به مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت آدمي است» شمرد.۳۶
عدم فروگذاري امور مرتبط با سعادت مردم در کتاب خدا
آيه ديگري که بر جامعيت قرآن در چارچوب هدف و فلسفة نزول آن دلالت دارد، آية ۳۸ سورة انعام است: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ.
علامه در تفسير اين آيه بر آن است، چيزي كه اداي حق آن لازم و بيان وصفش در كتاب ضروري بوده، خداوند در بيان آن هيچگونه كوتاهي و چيزي از آن فروگذار نكرده است، پس كتاب، كتابي تام و كامل است. اما مراد از كتاب چيست؟ مقصود از آن، يا لوح محفوظ است كه همه چيز، از گذشته و حال و آينده در آن مكتوب است، يا قرآن است؛ کما اينکه خداوند در چند جاي کلامش آن را به اين نام خوانده است. در اين صورت، معناي آيه اين خواهد بود: از آنجا كه قرآن مجيد كتاب هدايتي است که به صراط مستقيم ره مينمايد، و اين هدايتگرياش مبتني بر بيان حقايق معارفي است که در مقام ارشاد به حق صريح و حقيقت محض، کسي را از آن بينيازي نيست، در اين كتاب نسبت به بيان هر آنچه سعادت دنيوي و اخروي مردم به دانستن آنها متوقف است، هيچگونه تفريط و كوتاهياي صورت نگرفته است؛ همانگونه كه خداوند (در جاي ديگر قرآن) فرموده است: نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ.۳۷
در روايتي که از امام رضا(ع) در ذيل آيه نقل شده عدم تفريط چيزي در کتاب خدا اينگونه توضيح داده شده است كه خداوند زماني پيامبر اسلام را از اين دنيا برد كه دينش را كامل كرده بود؛ زيرا قرآني را بر او نازل كرده كه تبيان كل شيء است و در آن حلال و حرام و حدود و احكام و هر آنچه را كه مردم بدان نياز دارند، به صورت كامل بيان نموده است، آنگونه كه خدا خود كرده است: و ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ، از هيچ چيزي در قرآن فروگذاري نكردهايم.۳۸
علامه مضمون روايت را همسو با تفسيري كه از آيه ارائه داده، تلقي نموده۳۹ و تأكيد همان مطلبي ميداند كه در آية ۸۹ نحل بيان شده است. در واقع بايد گفت، محتواي اين دو آيه، ناظر به هم است؛ يعني هر دو دال بر جامعيت قرآن در چارچوب فلسفه و هدف نزول آن، يعني هدايت مردم هستند. پس در اينجا نيز عدم فروگذاري چيزي در قرآن در راستاي همان رسالت هدايتگري آن است، و حلال و حرام و حدود و احكام در روايت نيز اشاره به بيان محدودة نيازهاي ديني و هدايتي دارد كه هدف نزول قرآن است.
قرآن، تفصيل همة نيازهاي ديني
آية ديگري که در باب جامعيت قرآن بعضاً مورد استدلال و استشهاد قرار گرفته، آية ۱۱۱ سورة يوسف است: لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَري وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدي وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.
علامه در تفسير جملة «و تفصيل كل شيء» كه در وصف قرآن آمده، مينويسد: «يعني قرآن بيانگر و متمايزكننده هر آن چيزي است كه مردم براي دينشان بدان نياز دارند؛ همان ديني كه پايه سعادت دنيا و آخرتشان بر آن نهاده شده است».۴۰ در اينجا
نيز تأکيد بر بيانگري و تفصيل بودن قرآن نسبت به نيازهاي ديني در راستاي سعادت دنيوي و اخروي مردم است كه هدف نزول قرآن ميباشد.
جامعيت قرآن و علم معصومين
علامه در الميزان بر اساس مفاد برخي روايات، علم فراگير پيامبر و ائمة معصومين را در پيوند با ويژگي تبيان کل شيء بودنِ قرآن در آية ۸۹ سوره نحل، مورد توجه قرار داده و جامعيت علمي آنان را نشئت يافته از جامعيت قرآن شمردهاند.
ذيل آيه ياد شده، رواياتي از امام صادق(ع) نقل شده که در آنها امام خود را عالم به کتابالله معرفي ميکند؛ همان کتابي که در آن همه چيز از آغاز تا انجام عالم، خبر آسمان و زمين، بهشت و جهنم، گذشته و حال و آينده وجود دارد. سپس امام(ع) مأخذ علم خود را قرآن معرفي نموده، به مضمون آية ۸۹ نحل اشاره ميکند و ميفرمايد: «تمام علم من از کتابالله است؛ کتابي که خداوند در حق آن فرموده تبيان همه چيز ( کل شيء) است».۴۱
علامه ذيل روايتي ديگر که در آن اميرالمؤمنين علي(ع) علم خود را به برخورداري از نعمت فهم کتاب الهي مستند نموده،۴۲ مينويسد: «اين روايت کمترين دلالتش اين است که معارف شگفتانگيزي که از علم آن حضرت صادر ميشود و عقلها را مدهوش ميکند، همه مأخوذ از قرآن است».۴۳
در مواردي هم، وي فارغ از مضمون روايات، تأکيد کرده است که هر آنچه را كه از پيامبر اسلام نقل شده، ميتوان از قرآن هم استفاده کرد؛ زيرا قرآني که تبيان کل شيء است، بر قلب او نازل شده است و معقول نيست که نزول چيزي بر قلب، بدون آگاهي قلب به آن باشد. پس پيامبر، عالم به قرآني است که همه چيز در آن آمده است.۴۴
از اين ارتباط وثيق بين علم جامع معصومين و تبيان کل شيء بودن قرآن ميتوان استفاده کرد كه به نظر علامه، منشأ و مصدر بودن قرآن براي علم فراگير و شگفتانگيز معصومين، دليل بر جامعيت قرآن است. اگر امام کسي است که عالم به جميع حوايج مردم در امور معاش و معاد آنهاست،۴۵ و علم او هم مأخوذ از قرآني است كه تبيان كل شيء است، پس قرآن بايد شامل و جامع همة نيازها و حوايج انسانها در امور معاش و معاد آنان باشد. بنابراين، مفاد اينگونه روايات با توجه به تفسيري که علامه از تبيان کل شيء بودن قرآن در آية ۸۹ سورة نحل و امثال آن به دست داد، نيز ميتواند دال بر جامعيت قسم ششم باشد.
البته از اين مطلب نميتوان نتيجه گرفت که جامعيت قرآن به گستردگي علم معصوم (پيامبر و امام) است.۴۶ اساساً اين سخن چيزي را دربارة قلمرو بيانات قرآن روشن نميکند؛ زيرا سؤال اصلي به گسترة علم معصوم منتقل ميگردد که حد و مرز آن تا کجاست؟ يا اگر معصومين به جزئيات و تفاصيل مسائل اعتقادي و معاش و معاد مردم علم دارند، پس بايد بتوان تفاصيل اين امور را هم در قرآن جست.
با اينكه معصومين در عاليترين سطح ممكن به حقايق قرآن و اسرار و رموز آن آگاهند، اما منشأ بودن قرآن براي علم معصومين مستلزم تساوي قلمرو مسائل اين کتاب و قلمرو دانش معصوم نيست؛ چه، هم از جهت اجمال و تفصيل بين مطالب قرآن و دانش معصومين تفاوت است و هم اينکه علم معصومين به امور جزئي و عادي و مسائل خارج از نيازهاي هدايتي انسانها را نميتوان عيناً در قرآن سراغ گرفت.
بنابراين ادعاي اينکه جامعيت قرآن به اندازه آگاهي معصوم است، درست نيست و دلالت روايات ياد شده هم بيش از اين حد نيست كه علم معصومين ريشه در قرآن دارد؛ قرآن فينفسه جامع و مصدر علم معصوم است و او به لحاظ مقام خاصي که دارد، عالم به حقايق قرآن است و علم او به قرآن، قيد جامعيت آن نميتواند باشد. آري از سخن معصوم ميتوان به نوع جامعيت قرآن تا حدي پي برد.
دسته دوم) بيان محدوده جامعيت قرآن
دستهاي ديگر از مطالب الميزان به صورت خاص به محدودة بيانات قرآن اشاره دارد و علامه با تعابير مختلفي چون معارف عاليه و قوانين قابل تحقق، شئون مرتبط با
انسانيت انسان، مسائل ديني، كمال اخروي و امثال آن، اين محدوده را مشخص كرده است. اين تعبيرها همگي بر جامعيت قسم ششم دلالت دارند.
معارف عاليه و قوانين قابل تحقق
علامه در ذيل آيه لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (انبياء: ۱۰) مينويسد كه آيه در مقام امتنان بر امت اسلام به خاطر نزول قرآن بر آنهاست و مراد از ذكر در اين آيه ذكري است كه مختص به ايشان و شايسته و زيبنده شأن آنهاست. اين ذكر همان معارف عاليهاي است كه در بالاترين درجة ظرفيت و حوصله درك انسانهاست و نيز قوانين و مقررات راست و درستي است كه در جامعه بشري امكان و قابليت اجرا دارد. ۴۷ در اينجا جامعيت قرآن در محدوده معارف عاليه و قوانين و مقررات درست قابل تحقق براي جامعه بشري مطرح شده است.
شئون انسانيت
گاهي علامه محدوده بيان قرآن را شئون انسانيت ذکر كرده است و ميگويد كه قرآن كتابي است كه در تمامي شئون مرتبط با انسانيت انسان مداخله ميكند و سپس اين امور را اينگونه برميشمارد: معارف مبدأ و معاد، خلق و ايجاد، فضايل عمومي انساني، قوانين اجتماعي و فردي حاكم بر نوع انسان، قصص و عبرتها و مواعظ.۴۸
مسائل ديني
مورد ديگري كه در كلام علامه ميتوان براي اين قبيل جامعيت بدان استناد نمود، روايتي است منقول از اميرالمؤمنين علي(ع) كه در آن، حضرت ادعاي نزول ناقص دين يا كوتاهي رسول خدا در ابلاغ آن را تخطئه کرده است. در اين روايت امام(ع) ضمن رد هر دو شق مسئله (نزول ناقص دين و كوتاهي در ابلاغ آن)، تصريح ميکند که هرگز چنين نبوده است (که دين ناقص نازل شده باشد يا رسول خدا در ابلاغ آن کوتاهي کرده باشد)؛ زيرا خداوند در قرآن فرموده است: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ»، «وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ».۴۹
در اين روايت براي كمال دين به جامعيت قرآن استناد شده است، پس قرآن بايد جامع مسائل ديني باشد. علامه سپس خود اضافه ميکند كه اين روايت، بر اين نكته صراحت دارد كه هر نظر و رأي ديني بايد به قرآن منتهي شود، يعني برگرفته از قرآن باشد.۵۰
كمال اخروي
گاهي علامه پاسخگو بودن دين خاتم، يعني اسلام به همة جهات نيازهاي انسان را به «تبيان كل شيء بودنِ» قرآن ربط مستقيم ميدهد:
«دين نوعي سلوك و خط مشي براي زندگي اين جهاني است كه متضمن صلاح دنيا در راستاي كمال اخروي و حيات دائمي حقيقي در نزد خداست... دين دائم در حال استكمال است. اين استکمال تا آنجا ادامه دارد كه قوانينش همة جهات نيازهاي زندگي را دربرگيرد و وقتي به چنين نقطهاي رسيد، به مرحله خاتميت رسيده است و ديني بعد از آن نخواهد بود. عكس اين نيز صادق است؛ يعني اگر ديني از اديان، دين خاتم باشد، در واقع دربردارنده رفع همهگونه نياز انسان ميباشد. همانگونه كه در مورد اسلام چنين است. لذا خداوند درباره اسلام و پيامبر آن فرموده است: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ (احزاب: ۴۰) و درباره كتابش گفته است: و نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ (نحل: ۸۹)».۵۱
ظاهراً اين پاسخگويي همهجانبه و هميشگي را بايد اساساً و پيش از هر چيز در قرآن جست كه تبيان كل شيء است. اما مقصود از همه جهات نيازهاي زندگي چيست، آيا تمام نيازهاي مادي و معنوي مقصود است يا هرگونه نيازي كه به سعادت و هدايت انسان مربوط ميشود؟ به قرينه صدر مطلب ميتوان گفت منظور، قوانيني است كه همه جهات نياز آدمي را در راستاي كمال اخروي و حيات حقيقي در نزد خدا، برآورده ميكند، نه مطلق نياز يا تمام انواع آن.
جامعيت قسم هفتم: کامل بودن بيان و گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص در تقسيمبندي انواع جامعيت قرآن يادآور شديم که ميتوان از قسمي جامعيت سخن گفت که بر اساس آن قرآن هم فينفسه بيانش تام و همهجانبه باشد و هم گسترة موضوعات و مسائلش کامل؛ البته در محدودهاي خاص مانند اهداف قرآن. و گفتيم براي اين قسم هم، در کلام علامه ميتوان مستندي جست؛ آنجا که او قرآن را دربردارندة هدف كامل انسانيت قلمداد و تصريح کرده که هدف انسانيت همان جهانبيني كامل و به كار بستن اصول اخلاقي و قوانين عملي مناسب و ملازم با آن جهانبيني است و قرآن مجيد، تشريع كامل اين مقصود را بر عهده دارد، در واقع به اين قسم از جامعيت اشاره دارد. وي سپس به آياتي از جمله آية ۸۹ سورة نحل (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ) استشهاد نموده، ميگويد: «و هر چيزي كه بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختي از اعتقاد و عمل به آن نيازمند ميباشد، در اين كتاب به طور كامل بيان شده است».۵۲ در اينجا، جامعيت قرآن چنان تصوير گرديده که در آن، هم بر پاسخگو بودن قرآن نسبت به تمام نيازهاي هدايتي و مرتبط با سعادت آدمي تأکيد شده است و هم بر بيان کامل و همهجانبه قرآن در اين ارتباط.
در روايتي که از امام رضا(ع) در ذيل آية ۳۸ سورة انعام نقل شده، امام(ع) «و ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» را اينگونه توضيح داده است كه خداوند زماني پيامبر اسلام را از اين دنيا برد كه دينش را كامل كرده بود، زيرا قرآني را بر او نازل كرده كه تبيان كل شيء است و در آن، حلال و حرام، حدود و احكام و هر آنچه را كه مردم بدان نياز دارند، به صورت كامل بيان نموده است، آنگونه كه خدا خود فرموده است: و ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ... .۵۳ در اين روايت، از سويي بر بيانِ هر آنچه را كه مردم بدان نياز دارند، تأكيد شده است، و هم بر كامل بيان شدن آن نيازها در قرآن. البته علامه به صورت خاص، بيان اين روايت را اينگونه مورد توجه قرار ندادهاند، اما ميتوان آن را دليل و شاهدي ديگر بر جامعيت قسم هفتم قرار داد.
۳. جامعيت قرآن، در محدودة ظاهر آيات يا ظاهر و باطن؟
يک مسئلة محوري ديگر در موضوع جامعيت قرآن اين است که آيا تمام مطالب قرآن به شيوة متعارف و از طريق دلالت لفظي بيان شده است يا اينکه علاوه بر آن، طريق ديگري هم براي آن منظور گرديده است، و به نظر علامه طباطبايي آيا جامعيت قرآن تنها در محدودة ظاهر و متكي بر دلالت لفظي آيات آن است يا بر مجموعة ظاهر و باطن قرآن مبتني است؟ يا اينکه مسئله بر حسب هر يک از انواع و اقسام جامعيت، ممکن است متفاوت باشد؟
ديدگاه علامه را در اين زمينه ميتوان از مجموع نكتهها و مطالب ايشان درباره تبيان بودن قرآن، اجمال و تفصيل موضوعات در قرآن، شأن روايات نسبت به قرآن، ظاهر و باطن قرآن و امثال آن در الميزان يا ديگر آثارش پي جست.
علامه در تفسير جملة تبيانا لکل شيء (نحل: ۸۹) به روشني به اين پرسش پاسخ گفته است. او ابتدا نظر گروهي از مفسران را درباره آيه، اينگونه ذکر ميکند که تبيان و بيان به يک معناست و از آنجا که قرآن کتاب هدايت براي عموم مردم و شأن آن هدايتگري همگان است، در نتيجه مراد از تبيان کل شيء بودن آن نيز اين خواهد بود که قرآن بيانکنندة تمام نيازهاي هدايتي مردم از معارف حقيقي مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع و قصص و مواعظ است.۵۴
سپس در ادامه ميگويد که اين برداشت تفسيري، بر اساس ظاهر معناي واژة تبيان است که همان بيان معهود و اظهار مقاصد از طريق دلالت لفظي است. بر اين اساس، ما از طريق دلالت لفظي قرآن تنها کليات معارف و مسائل مرتبط با هدايت بشر را درک ميکنيم؛ اما از سويي برخي روايات دلالت بر اين دارند که «علم گذشته، آينده و آنچه تا روز قيامت به وقوع خواهد پيوست» در قرآن آمده است. اگر چنين رواياتي صحيح باشد، لازمهاش اين است که تبيان بودن قرآن، فراتر از بيان متعارف و از طريق دلالت لفظي مراد باشد. بنابراين، شايد غير از طريق دلالت لفظي، اشاراتي وجود داشته باشد که از اسرار و امور پنهاني قرآن پرده برميدارد و فهم متعارف را بدانها راهي نيست.۵۵
اين مطلب گوياي آن است که با توجه به مضمون برخي روايات، تبيان بودن قرآن براي همة امورِ مرتبط با هدايت انسان، تنها از مسير دلالتهاي لفظي و ظاهر آيات حاصل نميشود، بلکه در وراي ظاهر و دلالت لفظي طريق يا طرق ديگري هم براي بيان آن امور تعبيه شده است که شناخت و دريافت آنها از طور فهم متعارف افراد خارج و فراتر است. پس بر فرض صحت اين روايات، بخشي از حقايق قرآن از طريق ديگري دريافت ميشود و تبيان، اعم از بيان لفظي و غيرلفظي خواهد بود.
نکتة قابل توجه در اين بيان اين است که اولاً آنچه در ظاهر قرآن آمده، تمام مطالب آن را نشان نميدهد، پس ظاهرش بيان همه چيز نيست؛ ثانياً دلالت لفظي و بيان معهود قرآن، تنها کليات معارف و مسائل مرتبط با هدايت بشر را پوشش ميدهد، نه جزئيات و تفاصيلش را. بنابراين جامعيت قرآن را نه در محدودة بيان ظاهر آيات، بلکه بايد در اعم از ظاهر آن جست.
علامه در رد ديدگاه برخي از صوفيه که ارتباط ظاهر شريعت با باطن آن را نفي ميکنند، يادآور ميشود که آنچه کتاب و سنت در اين زمينه حکم ميکند (که ارشاد به حکم عقل است) اين است که حقاً تحت ظواهر شريعت حقايقي وجود دارد که باطن آنهاست و انسان ميتواند به آنها راه پيدا کند. اما طريق و راه نيل به آنها، همين ظواهر است نه راهي ديگر. چه، ظاهر عنوان و طريق باطن است. وي سپس اضافه ميکند بسيار بعيد است که راهي نزديکتر از ظاهر که شارع دين بدان راهنمايي کرده، وجود داشته باشد و او از آن غفلت يا تساهل يا اعراض كرده باشد؛ چراکه خود در قرآن فرموده: نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ (نحل: ۸۹)، «در حاليكه ما قرآني را بر تو نازل کرديم که بيان همه چيز است».۵۶ اگرچه در اينجا سخن دربارة ظاهر عمل و روح و حقيقت آن است، ولي از استشهاد علامه به تبيان کل شيء بودن قرآن در اين زمينه، ميتوان اين نکته را تلويحاً استفاده کرد که قرآن به عنوان مصدر قوانين شريعت، تبيان براي تمام ابعاد ظاهري و باطني شريعت است و بيان همه چيز در ظاهر قرآن را، نبايد انتظار داشت.
بهعلاوه، اموري كه به نظر علامه در حد كليات و اصول در قرآن آمدهاند و بيانگر قواعد و قوانين عام مربوط به معارف مبدأ و معاد يا احكام و شرايع و اصل و اساس براي امر هدايتاند، در ظاهر آيات به خوبي بيان شدهاند، اما گسترة اين ظاهر آنقدر فراخ نيست كه دايره جامعيت مورد ادعا را كاملاً پوشش دهد.
يک نکتة ديگر در رابطه با جامعيت قرآن اين است که آيا به نظر علامه، مسائل و مطالب موجود در قرآن، در حد اصول و کليات مطرح شده يا جزئيات و تفاصيل؟
از نظر علامه اجمال و تفصيل بيان مسائل در قرآن يكسان نيست، بلکه با توجه به اهميت و نوعِ موضوع آنها، فرق دارد. وي موضوعاتي را نام ميبرد كه در حد اصول و كليات در قرآن آمدهاند و مواردي را ذكر ميكند كه به تفصيل در قرآن ذكر شدهاند. اما در بسياري از موارد نيز بحث را از اين جهت، مسكوت گذاشته است.
۱) دستهاي از عبارات علامه دال بر اين است که در قرآن فقط اصول و کلياتِ موضوعات و مسائل بيان شده است. وي گاهي صراحتاً اين نكته را بيان كرده است. عباراتي چون: «کليات تعاليم اسلام» در قرآن آمده و جزئيات آن به پيغمبر ارجاع داده شده است؛۵۷ يا ما از طريق دلالت لفظي قرآن تنها «کليات معارف و مسائل مرتبط با هدايت بشر» را درک ميکنيم؛۵۸ يا پيامبر دو حيثيت دارد؛ حيثيت تشريع و قانونگذاري، و حيثيت ولايت و حكمراني؛ بر اساس حيثيت تشريع، آن حضرت آنچه را كه خداوند از غير قرآن به او وحي كرده، يعني تفاصيل اموري كه «قرآن اجمالش را دربردارد»، براي مردم بيان ميکند؛۵۹ نمونههايي از اين قبيلاند. گاهي نيز در مقام ذكر موضوعات محوري و عناصر محتوايي قرآن از عناويني مانند اصول معارف حقيقي و کليات شرايع فطري،۶۰ اصول معارف و جميع احکام الهي،۶۱ اصول معارف دين و فروع آن،۶۲ و اصول شرايع۶۳ ياد كرده است. منظور از اصول معارف، توحيد و ملحقات آن،۶۴ همانند عينيت صفات ذاتي خدا با يکديگر و با مجموع ذات،۶۵ وحدانيت خداوند در ربوبيت، معاد۶۶ و امثال آن است.
يك جاي ديگر تصريح ميكند كه احكام شرعي بيان شده در آيات، به كليات عبادات، معاملات، امور سياسي و ولايي و حكومتي باز ميگردد، نه جزئيات آنها: «والاحكام الشرعية الراجعة إلي كليات العبادات والمعاملات والسياسات والولايات».۶۷
در مواردي هم مفهوم و لازمه كلام علامه اين است كه كليات برخي موضوعات در قرآن آمده است؛ مثلاً آنجا كه ميگويد براي دريافت تفاصيل احکام، تفاصيل قصص و تفاصيل معاد راهي جز اخذ آنها از بيان پيامبر اکرم(ع) نيست، و قرآن مطابق برخي آيات، اين تفاصيل را به او ارجاع داده است،۶۸ لازمه اين سخن آن است كه فقط كليات و اصول احكام، قصص و معاد را از قرآن ميتوان اخذ كرد. همچنين عبارات ديگري نظير اينكه بيان جزئيات قوانين و تفاصيل احکام شريعت از ظواهر قرآن مجيد به دست نميآيد و عهدهدار بيان آنها پيامبر و اهلبيت او هستند؛۶۹ يا احکام ارث در پنج ـ شش آيه آمده، اما تفسير و تفصيل آنها را روايات به خوبي بيان كرده است،۷۰ همگي بالملازمه دلالت بر اين دارند كه اصول و كليات امور ياد شده در قرآن آمده است.
علامه يك جا دربارة رابطة بيانات نقل شده از پيامبر و قرآن، عبارتي دارند به اين بيان: جميع ما نقل عن النبي(ع) مما يمكن استفادته من الكتاب «تمام آنچه که از پيامبر(ع) نقل شده ميتوان از قرآن استفاده کرد»؛۷۱ اين عبارت هم گوياي آن است كه از نظر وي، بيان قرآن در بسياري از امور، كلي، اجمالي و در حد القاء اصول است و همان گونه كه خود در جاهاي ديگر الميزان گفته، بيان تفاصيل و فروع آن اصول به پيامبر اكرم واگذار شده است.
بنابراين کليات تعاليم اسلام، کليات معارف و مسائل مرتبط با هدايت بشر، کليات شرايع فطري و احكام الهي، كليات قصص، اصول معارف يا اصول معارف حقيقي، مانند توحيد و معاد، اصول جميع احکام الهي و اصول شرايع، در ظاهر قرآن بيان شده است اما تفاصيل و جزئياتشان يا در روايات آمده يا به طريق ديگري قابل دستيابي است.
۲ برخي ديگر از بيانات علامه به بيان تفاصيل بعضي مباحث در قرآن اشاره دارد. البته نمونههاي اين قبيل مطالب در الميزان اندك است. يك جا گفته است:
قرآني که در دست ماست در صريح حق بيانش همهجانبه و كامل است و آدمي را به نهايت آنچه عقل بدان راه مييابد، راهنمايي ميكند كه عبارت است از اصول معارف حقيقي و کليات شرايع فطري و تفاصيل فضايل اخلاقي.۷۲
در اين عبارت علامه صريحاً بر بيان «تفاصيل» فضايل اخلاقي در قرآن در كنار اصول معارف حقيقي و کليات شرايع فطري تأكيد كرده است.
به علاوه، در تفسير آيات اول سوره هود ميگويد كه قرآن معارف مختلف دين را دربردارد، سپس موضوعات و مسائل محتوايي قرآن را برميشمارد و در انتها ميگويد: «فالآيات القرآنية علي احتوائها تفاصيل هذه المعارف الالهية والحقائق الحقة تعتمد علي حقيقة واحدة هي الاصل وتلك فروعه».۷۳ ظاهر تعبير «احتوائها تفاصيل هذه المعارف الالهية» نشان ميدهد كه گويا «تفاصيل» امور ياد شده در قرآن آمده است. در عبارت ديگري نيز دارد: قرآن مشتمل بر تفاصيل معارف اعتقادي و شرايع عملي است.۷۴
وجه جمع بين اينگونه عبارات و عبارات دسته قبل كه صريحاً ميگفت اصول معارف حقيقي و يا كليات احكام شرعي در قرآن آمده، چيست؟ آيا مراد از تفاصيل اين است كه در دسته اخير، جزئيات موضوعات ياد شده به تفصيل در قرآن ذکر شده است؟ پس چگونه با صدر همين فراز که ميگويد آيات متضمن کليات احکام شرعي است، قابل جمع است؟
به نظر ميرسد در اينگونه عبارات، مراد از تفصيل، تفصيل در برابر اجمال و بيان كلي نيست، بلكه منظور اين است كه اين امور به صورت گسترده در قرآن مطرح شده است و مجموعه کامل مسائل اعتقادي و اخلاق شايسته انساني، احكام عملي و ساير حقايق در قرآن يافت ميشود؛ چه كليات آنها و چه تفاصيلشان.
البته بخشي از بيانات علامه از اين حيث ساکت است. براي نمونه او ذيل آيه لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (انبياء: ۱۰) مينويسد كه آيه در مقام امتنان بر امت اسلام به خاطر نزول قرآن بر آنهاست و مراد از ذكر در اين آيه ذكري است كه مختص به ايشان و شايسته و زيبندة شأن آنهاست. اين ذكر، همان معارف عاليهاي است كه در بالاترين درجة ظرفيت و حوصلة درك انسانهاست و نيز قوانين و مقررات راست و درستي است كه در جامعه بشري امكان و قابليت اجرا دارد.۷۵ با اينکه در اينجا جامعيت را در محدودة معارف عاليه و قوانين و مقررات قابل تحقق براي جامعه بشري مطرح كرده، و طبعاً منطبق با قسم ششم است، اما معين نميكند كه اين معارف عاليه و مقررات و قوانين چگونه و در چه حدي در قرآن بيان شده است؟ در حد كليات و اصول يا در حد جزئيات و تفاصيل؟
بنابراين بايد گفت که به اعتقاد علامه، قرآن به ظاهر و دلالت لفظياش، جامع اصول معارف و كليات شرايع و تفاصيل اخلاق فاضله است، اما جامعيت قرآن دستكم در قسم ششم، كه مستلزم بيان همهجانبة تمام امور هدايتي و مؤثر در سعادت بشر است، با صرف بيان كليات و اصول در ظاهر و از طريق دلالت لفظي آيات تأمين نميشود، بلكه علاوه بر آن، بر روايات تفسيركننده و تفصيلدهندة قرآن، و طرق ديگري كه از برخي حقايق و اسرار قرآن پرده برميدارد، نيز تكيه دارد.
جمعبندي و نتايج
از نظر علامه جامع بودن قرآن معنايي قريب به «کامل بودن» آن دارد و کمال قرآن دستکم از دو حيث ميتواند ملاحظه شود: از جهت «نحوه بيان» قرآن و از حيث «گستره موضوعات و مسائل» آن. البته از تلفيق اين دو ميتوان نوع سومي را هم فرض كرد كه مشتمل بر هر دو جهت ياد شده باشد. هر يك از انواع سهگانه را ميتوان فينفسه، و هم در قياس با كتب پيشين آسماني لحاظ كرد؛ و نيز هر يك از
صور فينفسه، به دو شكل مطلق و مقيد ميتواند فرض شود كه مجموعاً نه قسم ميشود. از ميان اقسام نهگانه جامعيت قرآن، به جز دو قسم، براي هفت قسم ديگر، در كلام علامه ميتوان مستندات و شواهدي يافت.
نسبت جامعيت و قلمرو قرآن عام و خاص مطلق است؛ يعني قلمرو قرآن تقريباً همه انواع و اقسام جامعيت را پوشش ميدهد، ولي مبحث جامعيت تمام انواع قلمرو مانند قلمرو زماني و مكاني را دربرنميگيرد. پس نميتوان گفت که اين دو، عنوان براي مبحثي واحد هستند.
در آثار قرآني علامه بهويژه الميزان، ميتوان مستنداتي به عنوان شواهد و دلايل براي اقسام جامعيت بهويژه قسم ششم، يعني جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل آن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي سراغ گرفت.
علامه جامعيت قرآن در قياس با کتابهاي سابق آسماني را، چه از حيث نحوه بيان و چه، گسترة مسائل و موضوعات، ذيل آيات و عناويني مانند مهيمن بودن و اقوم بودن قرآن، تفصيل بودن قرآن از همه جهات، يا جامع بودن اسلام، طرح و بررسي کرده است. به اعتقاد علامه تحدي عام قرآن و نيز تحدي آن به خصوص علم و معرفت، مفيد کامل بودن گسترة مسائل و موضوعات قرآن، به صورت مطلق است. لازمه عموميت اين هماوردطلبي قرآن، اشتمال آن بر همة زمينههاي معرفتي و مهارتي بشر و به عبارت ديگر، جامعيت آن در تمام جهات است.
غالباً علامه جامعيت قرآن را در محدودة هدايت، نيازهاي مرتبط با سعادت بشر، كمال اخروي، نيازهاي ديني، شئون مربوط به انسانيت انسان و امثال آن مطرح کرده، و گستره موضوعي آن را در سه مقولة كلي: معارف حقيقي، اخلاق فاضله و آداب حسنه و احكام و شرايع محدود ميكند.
علامه مفاد ظاهري و دلالت آيات ۸۹ سوره نحل، ۳۸ سوره انعام و ۱۱۱ سوره يوسف را در محدودة هدف نزول قرآن، مفيد اين قسم از جامعيت قلمداد كرده است. تبيان كل شيء بودنِ قرآن از منظر علامه، به معنايِ «دلالت ذاتي و آشکار قرآن بر اظهار و بيان طريق هدايت، شامل قوانين عام اعتقادي و عملي مربوط به مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت آدمي است».
به اعتقاد علامه، قرآن به دلالت لفظياش، جامع اصولِ معارف، كليات شرايع و تفاصيل اخلاق است. کليات تعاليم اسلام، کليات امور مرتبط با هدايت بشر، کليات و اصول شرايع فطري و احکام الهي، كليات قصص، اصول معارف حقيقي مانند توحيد و معاد، در ظاهر قرآن بيان شده و تفاصيل و جزئياتشان، يا در روايات آمده، يا به طريق ديگري قابل دستيابي است. اما تفاصيل اخلاق فاضله در ظاهر قرآن بيان شده است. جامعيت قرآن، دستكم در جايي كه مستلزم بيان همة امور هدايتي است، با صرف بيان كليات امور يادشده در ظاهر و دلالت لفظي آيات، تأمين نميشود، بلكه علاوه بر آن، بر روايات و طرق ديگري كه از برخي حقايق و اسرار قرآن پرده برميدارد، نيز تكيه دارد.
پي نوشت ها
* عضو هيئت علمي گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
۱. ر.ك: جلالالدين السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، نوع ۶۵.
۲. کندوکاو آرا و ديدگاه علامه طباطبايي در ساير محورها را به مجال و فرصتي ديگر موکول ميکنيم.
۳. ر.ک: اميررضا اشرفي، طرحي نو در بررسي مباني و قواعد تفسيري علامه طباطبايي، دکتري مدرسي الهيات و معارف اسلامي،گرايش علوم قرآن و حديث، مرکز تربيت مدرس دانشگاه قم، ۱۳۸۵، صفحات۱۳۵ ـ ۱۴۶؛ عليرغم تلاش شايستة نويسنده، تحليل و بررسي ديدگاه علامه در زمينة جامعيت قرآن در اين رساله به صورت همهجانبه و مستوفي صورت نگرفته است.
۴. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص ۲۲ و ۲۳.
۵. ر.ك: همو، الميزان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۱۴۷.
۶. ر.ك: همان، ج ۱، ص ۵۹.
۷. ر.ك: همان، ج ۱۲، ص ۳۲۵.
۸. ر.ك: همان، ج ۷، ص ۸۱ و ۸۲؛ همو، قرآن در اسلام، ص۲۳.
۹. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص ۲۲ و ۲۳.
۱۰. تقسيم ديگري که ممكن است براي جامعيت قرآن عرضه شود اين است که قرآن يا فينفسه جامع است يا در قياس با کتب آسماني سابق. در هر يک از اين دو صورت، يا جامعيت آن مطلق است يا مقيد به قيد خاصي. در هر يک از صور يادشده، حد بيان مطالب در آن، يا به صورت اجمالي است يا همهجانبه و تفصيلي. بررسي صحت، دقت و كارآيي اين تقسيم مجال ديگري ميطلبد.
۱۱. سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص ۲۲ و ۲۳.
۱۲. ر.ک: محمد بن الحسن الصفار، بصائر الدرجات، ص ۲۴۷ و۲۴۹؛ محمد بن مسعود العياشي، تفسير العياشي، ج ۲، ص ۲۶۶، روايت ۸۵ .
۱۳. اين جمله در سوره انعام آيه ۱۵۴ نيز در وصف تورات آمده است: ثُمَّ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ تَماماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ.
۱۴.ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۱۴۷.
۱۵. ر.ک: همان، ج۱۳، ص ۴۷. سپس علامه براي تأييد اين برداشت به آية ۴۸ سورة مائده که در آن، قرآن مهيمن بر تورات و انجيل معرفي شده، استشهاد ميکند و آن را مساوي با اقوم بودن به معناي مزبور ميداند (همان).
۱۶. ر.ک: همان، ج ۱۸، ص ۲۸ و ۲۹.
۱۷. ر. ک: همان، ج ۵، ص ۳۴۸.
۱۸.سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص ۲۲.
۱۹. ر.ك: همو، الميزان في تفسير القرآن، ج ۱، ص ۵۹ و۶۰.
۲۰ ر.ك: همان، ص ۶۲ و ۶۳.
۲۱. ر.ك: همان، ج ۱۲، ص ۳۲۵.
۲۲. ر.ك: همان، ج ۷، ص۸۱ و ۸۲؛ همو، قرآن در اسلام، ص ۲۳.
۲۳. ر.ك: همان، ج ۲، ص۱۳۰.
۲۴. ر.ك: همان، ج ۱۱، ص۲۸۰ و ج ۱۴، ص ۲۵۵.
۲۵. ر.ك: همان، ج ۵، ص ۲۰.
۲۶.ر.ک: همان، ج ۱۲، ص ۳۲۴ و ۳۲۵.
۲۷. ر.ک: همان، ج ۱۲، ص ۳۲۵.
۲۸. ر.ک: همان.
۲۹. ر.ک: همان، ص ۳۲۴.
۳۰. ر.ک: همان، ج ۳، ص ۸۶.
۳۱. ر.ک: همان، ج ۱، ص ۱۱.
۳۲. ر.ک: همان، ج ۱۸، ص ۸۳.
۳۳.ر.ك: همان، ج ۳، ص ۸۶.
۳۴. ر.ك: همان، ج ۶، ص ۲۵۵.
۳۵.ر.ك: قرآن در اسلام، ص ۲۳.
۳۶. در محور سوم مقاله، نوع بيان و تبيان از حيث دلالت لفظي و غير آن را توضيح خواهيم داد.
۳۷. ر.ک: الميزان في تفسير القرآن، ج۷، ص ۸۱ و ۸۲.
۳۸. كليني، الكافي، ج ۱، ص ۱۹۸-۱۹۹، باب نادر جامع في فضل الامام وصفاته، روايت اول.
۳۹. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج ۷، ص ۱۰۶.
۴۰.همان، ج ۱۱، ص ۲۸۰.
۴۱. ر.ک: کليني، الکافي، ج ۱، ص۶۱، روايت ۸؛ ج ۱، ص ۲۶۱، روايت ۲؛ محمد بن مسعود العياشي، تفسير العياشي، ج۲، ص ۲۶۶، روايت ۵۷ و ۸۵؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۳۲۷ و ۳۲۸.
۴۲. اين روايت در کتب مهم روايي اهل سنت آمده است (ر. ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص ۷۹؛ محمد بن اسماعيل البخاري، صحيح البخاري، ج ۴، ص ۳۰، ۴۵ و۴۷؛ محمد بن ادريس الشافعي، كتاب المسند، ص۱۹۰، ۲۰۲ و۲۰۳) و در برخي کتابهاي روايي يا تفسيري شيعه هم که آمده، از اهل سنت نقل شده است (ر. ک: الفضل بن شاذان، الايضاح، ص۴۵۸ ـ ۴۵۹؛ ملامحسن فيض کاشاني، تفسير الصافي، ج ۱، ص۳۱). علامه نيز با تعبير «روي عن علي(ع)» آن را آورده است.
۴۳. ر. ک: الميزان في تفسير القرآن، ج ۳، ص ۷۱.
۴۴. ر.ک: همان، ص ۸۵ .
۴۵. ر.ک: همان، ج ۱، ص ۲۷۵.
۴۶. در برخي آثار بر اين نکته تأکيد شده که جامعيت قرآن به گسترة علم پيامبر و امام است (بنگريد به: مصطفي کريمي، قرآن و قلمرو شناسي دين، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، ۱۳۸۲، ص۲۵۱ ـ ۲۵۷؛ همو،« جامعيت وحي محمّدي به گسترة علم آن حضرت»، مجله معرفت، شمارة ۶۰، صفحات ۷۱ ـ ۷۹.
۴۷. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج ۱۴، ص ۲۵۵.
۴۸. ر.ك: همان، ج ۵، ص ۲۰.
۴۹. ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۸؛ احمد بن علي الطبرسي، الاحتجاج، ج ۱، ص ۳۸۹.
۵۰. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج ۳، ص ۸۲ ـ ۸۳ .
۵۱. ر.ك: همان، ج ۲، ص ۱۳۰.
۵۲. همو، قرآن در اسلام، ص ۲۲ و ۲۳.
۵۳. الكليني، الكافي، ج ۱، ص ۱۹۸ ـ ۱۹۹، باب نادر جامع في فضل الامام وصفاته، روايت اول.
۵۴. ر.ک: الميزان في تفسير القرآن، ج ۱۲، ص ۳۲۴.
۵۵. ر.ک: همان، ص ۳۲۵.
۵۶. ر.ك: همان، ج ۵، ص ۲۸۲.
۵۷. ر.ك: همان ج ۱، ص ۶۲.
۵۸. ر. ک: همان، ج ۱۲، ص ۳۲۵.
۵۹. ر.ك: همان، ج ۴، ص ۳۸۸.
۶۰. ر.ك: همان، ج ۱۲، ص ۱۰۵.
۶۱. ر.ك: همان، ج ۶، ص ۲۹۲.
۶۲. ر.ك: همان، ج ۱۸، ص ۴۷.
۶۳. ر.ك: همان، ج ۱۹، ص ۲۲۱.
۶۴. ر.ك: همان، ج ۸، ص ۱۶۱.
۶۵.ر.ك: همان، ج ۱۴، ص ۱۵۷.
۶۶. ر.ك: همان، ج ۱۵، ص ۳۳۹.
۶۷. همان، ج۱۰، ص ۱۳۴.
۶۸. ر.ك: همان، ج ۳، ص ۸۴.
۶۹. ر.ك: همو، قرآن در اسلام، ص ۲۵ ـ ۲۶.
۷۰. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج ۴، ص ۲۱۲.
۷۱. همان، ج ۳، ص ۸۵.
۷۲. همان، ج ۱۲، ص ۱۰۵.
۷۳. همان، ج ۱۰، ص ۱۳۵.
۷۴. ر.ك: همان، ج ۱۸، ص ۷۷.
۷۵. ر.ك: همان، ج ۱۴، ص ۲۵۵.
منابع
- قرآن مجيد.
- نهج البلاغه، گردآوري سيدرضي، تنظيم صبحي صالح، قم، دار الهجرة، بيتا.
- ابن حنبل، احمد، مسند الامام احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، بيتا.
- البخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت، دار الفکر (افست از روي چاپ استانبول، دار العامره، ۱۴۰۱ق).
- الشافعي، محمد بن ادريس، كتاب المسند، بيروت، دار الكتب العلمية، بيتا.
- الصفار، ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ، بصائر الدرجات الكبري، تصحيح ميرزا محسن كوچه باغي، طهران، مؤسسة الاعلمي، ۱۳۶۲/۱۴۰۴ ق.
- الطباطبائي، السيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسين، بيتا.
ـ-ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ۱۳۶۱.
- الطبرسي، ابومنصور احمد بن علي، الاحتجاج، تعليق السيدمحمدباقر الخرسان، النجف الاشرف، منشورات مطبعة النعمان، ۱۳۸۶ ق/ ۱۹۶۶ م.
- العياشي، محمد بن مسعود بن عياش السلمي السمرقندي، تفسير العياشي، تصحيح و تحقيق السيدهاشم الرسولي المحلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلامية، بيتا.
- الفضل بن شاذان الأزدي النيسابوري، الإيضاح، تحقيق السيدجلالالدين الحسيني الأرموي المحدث، بيتا.
- الفيض الكاشاني، المولي محسن، تفسير الصافي، تصحيح حسين الأعلمي، طهران، منشورات مكتبة الصدر، بيتا.
- الكليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب، الاصول من الكافي، تصحيح و تعليق علياكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلامية، ۱۳۸۸ ق، الطبعة الثالثة.
منبع: حمید آریان؛قرآنشناخت، سال اول، شماره اول، بهار و تابستان ۱۳۸۷، صفحه ۱۶۶ ـ ۱۳۱