روابط يوسف با برادران
مرحله بندی روابط
يك نگاه اجمالی بر كليت داستان حضرت يوسف(عليه السلام)در قرآن كريم، خواننده را به اين باور می رساند كه پس از بررسی روابط يوسف با پدر، روابط ديگری كه در بحث پيش نيازهای بهداشت روانی قابل استفاده است، وجود دارد و آن ارتباطی است كه حضرت يوسف با برادران خود داشته است. با مرور بر آيات مربوط، روابط حضرت يوسف با برادران خود را به دو دسته می توان تقسيم كرد: در مرحله اول، ايفای نقش حضرت بيش تر انفعالی است. اما در مرحله دوم و به موازات آن كه حضرت به قدرت آسمانی و زمينی (معنوی و مادی) دست می يابد، نقش ها فعالانه و تأثيرگذار می گردند. از اين پس می كوشيم اين دونوع نقش را بازنگری و تحليل نماييم.
روابط انفعالی يوسف با برادران
به شهادت آيات داستان سوره يوسف، در نخستين مرحله برادران در نقش دشمنانی كينه توز و توطئه گر بازی می كنند. با آن كه بر اساس اطلاعات قرآنی معلوم نيست كه آيا بالاخره يوسف رؤيای خود را با برادران در ميان گذاشته يا نه، اما آيه های ۸ ـ ۹ حاكی از اين است كه وقتی برادران دريافتند كه پدرشان به يوسف محبت بيش تر می ورزد، درصدد توطئه و انتقام برآمدند. آنان تصميم گرفتند كه برای جلب توجه پدر به خود، مانع خيالی را برداشته و يوسف را به هر قيمتی كه شده از پدر جدا كنند. اين احساس و تصميم خصمانه، ناشی از آن بود كه برادران باورشان نمی شد يا نمی دانستند چرا، به رغم آن كه تعداد آنان بيش تر بود، پدر به يوسف و برادر تنی اش بنيامين عشق بيش تری میورزد! به استناد مفاد ضمنی اين دو آيه، رفتار حضرت يعقوب(عليه السلام) با يوسف و برادر تنی، متفاوت با ساير فرزندانش بوده است. چه بسا آن حضرت به كمك امدادهای غيبی دريافته بود كه يوسف بر ساير فرزندانش برتری دارد يا می ديد كه يوسف و برادر تنی اش به دليل كوچكی سن نيازمند محبت و عاطفه بيش تری هستند. با اين حال، همواره تلاش می كرد كه اين موضوع حساسيت و خشم برادران را نسبت به برتری يوسف برنينگيزد. هم از اين روی بود كه پس از شنيدن ماجرای رؤيای يوسف، از وی خواست به هيچ وجه برادران را از راز رؤيای خود باخبر نكند. وقتی يعقوب ـ به شهادت قرآن ـ فرزند را به مكتوم داشتن رؤيا توصيه می كند، خود نيز می بايست در برخورد با فرزندان و پرهيز از رفتار تبعيض آميز به شدت محتاط باشد. با اين حال، برادران يا از فقدان محبت پدر و يا از تبعيض در تقسيم محبت وی رنج می بردند.
مرحوم طبرسی(رحمه الله) ذيل آيه «انّ أبانا لفی ضلال مبين» (آيه ۸)، می گويد: برادران يوسف، پدر خود را به اين خاطر بريده از واقعيت ها و گمراه می پنداشتند كه با آنان به طور نابرابر رفتار می كرد. (۳۴)اين احساس تبعيض، آنان را به آنجا كشاند كه كوشيدند محبت و علاقه پدر را دربست در اختيار خود قرار دهند: «تا اين كه محبت پدر تماماً به شما اختصاص يابد» (آيه ۹) وقتی ذهنيت دور ساختن يوسف از پدر به منظور جلب انحصاری محبت او در آنان تثبيت شد، نزد پدر آمده و از وی خواستند كه يوسف را برای هواخوری و تفريح در حومه شهر با آنان همراه سازد. حضرت يعقوب(عليه السلام)در پاسخ آنان فرمود: «به درستی كه من آزرده و اندوهگين می شوم كه او را با خود ببريد و از من جدايش كنيد» (آيه ۱۳) بنابراين، يعقوب چنان به يوسف دلبسته بود كه حتی نمی توانست برای يك نيمروز هم او را نبيند!
مرور بر آيات قرآن و دقت در چگونگی وقوع حوادث اين قسمت از داستان نشانگر اين پيام است كه بهداشت روانی روابط فرزندان در درون يك خانواده به طور چشمگيری بسته به نوع روابط والدين است. آنان بايد به دقت مراقب رفتار و نقش هايی باشند كه در معرض ديد فرزندان قرار دارد. هر رفتار تبعيض آميز يا هر نقشی كه تبعيض آميز تلقی شود، انسجام خانواده را از بين می برد و موجب بروز احساسات كينه توزانه و نفرت انگيز در بين فرزندان می شود. وقتی فرزندان نتوانند از راه بهنجار و معمولی حمايت و توجه والدين را جلب كنند، به طور ناخودآگاه دست به رفتارهای جايگزين نابهنجار و غيرطبيعی می زنند. نمود اين اصل بهداشت روانی در اين داستان، هنگامی است كه برادران تصميم می گيرند يا يوسف را بكشند و يا او را به جايی ببرند كه برای هميشه از پدر دور باشد. قرآن از زبان آنان می گويد: «يا يوسف را بكشيد و يا او را به سرزمينی دور دست ببريد تا اين كه توجه و محبت پدر دربست در اختيار شما باشد.» (آيه ۹)
پی جويی از عوامل دخيل در ايجاد جوّ ناامنی در درون خانواده
پيام ديگر نهفته در اين بخش داستان قرآنی اين است كه والدين بايد بدانند رفتار تبعيض آميز آنان در برابر فرزندان سرانجام به ايجاد يك فضای ناامن و غيرقابل اعتماد در خانواده خواهد انجاميد. شاهد اين مدعا، دقت در نحوه درخواست برادران از حضرت يعقوب(عليه السلام)است. برادران از پدر پرسيدند: چرا به آنان اعتماد نمی كند و يوسف راباآنان همراه نمی سازد؟ آيه يازده از زبان برادران می گويد: «گفتند: ای پدر! چه فكر می كنيد كه در رابطه با يوسف به ما اعتماد نمی كنيد، در حالی كه ما خيرخواه او هستيم؟» اين درخواست و بالاخره برخورد نابهنجار برادران با يوسف از رابطه خاص عاطفی حضرت يعقوب(عليه السلام) با يوسف ناشی می شود.
به رغم تأكيد بر پرهيز از داشتن رفتار تبعيض آميز، تذكر اين نكته ضروری است كه اگر والدين، هر نوع برتری يا قابليت ويژه ای در يك يا برخی از فرزندان ببينند، بايد از راه های مناسب و احتياط آميز كه به انگيختن حساسيت ديگران نينجامد آن را تقويت نمايند؛ چرا كه هر حالت مطلوب و يا هرگونه رفتار درست و دلخواه از طريق به كارگيری اصل تقويت، (۳۵)تثبيت و توسعه می يابد و متقابلاً در اثر ناديده انگاری يا بی تفاوتی مربی يا والدين افول كرده و خاموش می شود. از اين روی، چنين نيست كه بهترين شكل رفتار منطبق با اصول بهداشت روانی والدين در خانواده، رفتاری باشد كه طی آن تمامی فرزندان به يك چشم نگريسته شوند. با توجه به اين نكته، به نظر می رسد كه چه بساتوجه عاطفی و محبت بيش تر حضرت يعقوب(عليه السلام) نسبت به يوسف به اين انگيزه بوده كه ساير برادران را نسبت به بازشناسی و به رسميت شناختن ويژگی های آسمانی يوسف متوجه و به آن ترغيب نمايد.
روش آگاهی بخشی و شناخت درمانی
اما نكته روش شناختی مربوط به بهداشت روانی خانواده در چنين مواردی اين است كه والدين بايد به فرزندان خود، كه شاهد تفاوت واكنش و برخورد آنان هستند، اطلاعات و آگاهی لازم و كافی را كه توجيه گر تفاوت رفتاری آنان باشد، بدهند. از سويی، فرزندان و اعضای خانواده حق دارند علت واقعی رفتار متفاوت والدين را به درستی بدانند و از ديگر سوی، اين مسؤوليت والدين است كه تفاوت های رفتاری خود را برای فرزندان توجيه و آنان را نسبت به منشأ تفاوت در برخورد با فرزندان آگاه سازند.
لازم است در تأكيد بر اين اصل در فرايند بهداشت روانی يا شيوه نافذ
شناخت درمانی، به سخن در خور و قابل توجه فيلسوف برزيلی معاصر در تعليم و تربيت آقای پولو فرير (۳۶)اشاره شود. از جمله دستاوردهای مهم وی در حوزه جامعه شناسی تعليم و تربيت يا آسيب شناسی آموزش ستمديدگان، (۳۷)تأكيد وی بر اصل آگاهی بخشی (۳۸)ستمديدگان است. وی، كه اين سخن را در توجيه تحول مفهوم نوين اهداف در نهضت سوادآموزی بيان می كند، مدعی است بر خلاف آنچه تاكنون تصور می شده، هدف نهايی در نهضت سوادآموزی آگاهی بخشی فراگيران به منظور كمك به آنان برای باور خويشتن و شناخت امكانات و محدوديت های محيط سياسی و اجتماعی اطراف خود است. وی با ارائه اين ديدگاه، تأكيد می كرد كه ديگر نمی توان مثل گذشته آرمان نهايی در نهضت سوادآموزی را فقط پيدا كردن توانايی خواندن و نوشتن دانست. (۳۹)به نظر نويسنده، اصل يا روش آگاهی بخشی چنان فراگير و گسترده است كه در قلمرو بهداشت روانی و شناخت درمانی نيز كاربرد دارد. از جمله كابردهای تعليم و تربيت در شكوفاسازی قابليت ها و كارآمد ساختن (۴۰)فراگيران، استفاده از اصل يا شيوه آگاهی بخشی است. آگاهی بخشی يكی از عواملی است كه فراگيران را از درگيری به ظنين شدن، توهمات وسواسی ـ اجباری (۴۱)و عواطف و احساسات منفی نسبت به اطرافيان باز می دارد.
دقت در معنای هشتاد و نهمين آيه از سوره يوسف، نشانگر اين است كه عامل اصلی رفتار خصومت آميز برادران نسبت به يوسف اين بود كه برادران از ويژگی های برتر يوسف نسبت به خود غافل بودند و او را برادری همانند و در سطح خود می پنداشتند. از اين روی، وقتی به قابليت های ويژه يوسف پی بردند كه در برابر او ايستاده بودند. يوسف از آنان پرسيد: آيا فهميديد كه در زمان جهالت خودبايوسف وبرادرش چه كرديد؟(آيه۸۹)
اين سؤال يوسف حاكی از اين است كه رفتار نابهنجار برادران با وی، به ناآگاهی آنان باز می گشته است. اما بين كسانی كه به تفسير آيات مربوط به اين قسمت داستان پرداخته اند، اختلاف نظر جدی وجود دارد. اين اختلاف نظر حاكی از اين است كه چه بساواكنش برادران نسبت به يوسف،پيش و پس از آگاهی از رؤيای او و منزلت ويژه اش نزد حضرت يعقوب(عليه السلام)فرقی نكرده است.
برخی از مفسران بر اين باورند كه برادران يوسف پيش از پی بردن به رؤيای يوسف، واقعاً به وی مهر میورزيدند و او را احترام می كردند. اين رفتار و واكنش، درست همانند رفتار و واكنشی بود كه مكيّان و به ويژه خويشان و نزديكان پيامبر بزرگوار اسلام(صلی الله عليه وآله) پيش از مأموريت آسمانی با ايشان داشتند. مشكلات از زمانی شروع شد كه برادران يوسف با شنيدن خبر رؤيا به ويژگی و برتری آسمانی يا زمينی وی پی بردند. برخی ديگر ادعا كرده اند كه حتی پيش از پی بردن به رؤيا هم برادران از يوسف نفرت داشتند و در انديشه كشتن او بودند. (۴۲)
راهكار استفاده از مكانيزم دفاعی
فرايند روابط نفرت آميز و نابهنجار اين گونه تداوم می يابد كه به هر حال، برادران يوسف موفق می شوند پدر را راضی كنند كه يوسف را به همراه آنان به دشت و صحرا بفرستد. برادران در برابر پدر چنان وانمود كردند كه به شدت مراقب يوسف بوده و او را از جان خود عزيزتر دارند. اما همين كه از شهر دور شدند، همه چيز عوض شد. نمی دانستند عقده خود را چگونه خالی كنند و چه بلايی بر سر او بياورند. هر كسی چيزی می گفت. تا اين كه همگی توافق كردند يوسف را به قعر چاهی كه در سر راه خود ديدند، بيندازند. شب همان روز وقتی نزد پدر بازگشتند، در جستوجوی عذری (تلاش برای پيدا كردن مكانيزم دفاعی) بودند كه با آن رفتار خود را توجيه كنند. از گفته های صبح هنگام خود پدر كمك گرفتند. درست همان طور كه پدر گفته بود: «می ترسم در حالی كه شما از يوسف غافليد، گرگ او را بخورد!»، (آيه ۱۳)، عذر تراشيدند! شب هنگام، وقتی پسران از دشت بازگشتند، اشك در چشمانشان حلقه زده بود و آه و ناله كنان گفتند: پدر از همان كه می ترسيدی بر سرمان آمد، يوسف را گرگ دريد؛ ما مشغول بازی و دويدن بوديم كه ناگه در يك گوشه دشت با پيراهن خونين يوسف مواجه شديم. چشمان پر اشكشان خبر از دريده شدن و از بين رفتن يوسف می داد، اما پدر آنان را باور نمی كرد. برای اين گفته خود در جستوجوی شاهد صدقی بودند. پيراهن يوسف را در راه به خونی آغشته نموده بودند كه بگويند يوسف واقعاً به وسيله گرگی دريده شده است. چون پيراهن پاره نشده و تنها خونين شده بود، پدر نمی توانست آنان را باور كند. در برابر اين شاهد ساختگی پيامبر پير ما فرمود: «نفس های شما اين كار را به دروغ برايتان آراسته است» گويی پدر می خواست به آن ها بگويد كه راست نمی گويند.
اين آيات نشانگر اين است كه برادران يوسف برای توجيه رفتار نابهنجار خود نيازمند نوعی مكانيزم دفاعی بودند. كشيدن آه عميق به نشانه تأسف و اندوه جانكاه، بی تقصير جلوه دادن خود از اين راه كه يوسف در زمانی طعمه گرگ شد كه آنان به مسابقه ای پر شور و رقابت انگيز مشغول بوده اند، و آوردن پيراهن خونين (البته آلايش ساختگی) مكانيزم هايی بوده اند كه برادران برای خود دست و پا كرده بودند. از يك چشم انداز روان تحليلی، آدمی هنگامی دست به تدارك و ارائه اين مكانيزم ها می زند كه رفتار و واكنش هايش خالی از حقيقت باشد. البته، سوره مباركه اين جلوه از رفتار را در چارچوب آسيب شناسی روابط بين اعضای خانواده مطرح نموده است.
والدين به عنوان الگوی همانندسازی فرزندان
نكته ديگر روان شناختی و در ارتباط با بهداشت روانی خانواده از آيه ۱۳ قابل اصطياد است. در اين آيه آمده است كه حضرت يعقوب(عليه السلام)درپاسخ به درخواست فرزندان برای همراه ساختن يوسف فرمود: «می ترسم گرگ او را بخورد». بايد توجه داشت كه فرزندان هميشه والدين را در تمام جهات الگوی رفتار خود قرار می دهند؛ چرا كه آنان بهترين مدل رفتاری در دسترس فرزندان هستند. شيوه رفتاری والدين، نوع برخوردها و واكنش ها، نوع توجيهات عرضه شده برای هر رفتار و حتی نحوه ابراز احساسات و عواطف آگاهانه يا ناخودآگاه، توسط فرزندان جذب و دنبال می شود. در آيه مزبور مكانيزم دفاعی به كار گرفته شده نزد حضرت يعقوب(عليه السلام)توسط برادران يوسف، شب هنگام، همانی بود كه هنگام صبح پدر، خود در پاسخ به درخواست فرزندان به كار گرفته بود. مرحوم طبرسی(رحمه الله)با تكيه بر روايتی از پيامبر بزرگ اسلام(صلی الله عليه وآله) می گويد: «فرزندان يعقوب نمی دانستند گرگ ممكن است انسان را بدرد مگر وقتی كه پدرشان (در لابهلای توجيه واكنش خود) به آنان چنان پيشنهاد نمود» آن گاه پيامبر(صلی الله عليه وآله)چنين نتيجه می گيرند كه فرزندان، دروغ گويی را از لابهلای چنين رفتارهايی برگرفته و دنبال می كنند. (۴۵)از اين رو است كه والدين بايد به شدت مراقب باشند كه با گفتن چنين توجيهاتی، فرزندان را در معرض آموزش و جذب دروغ های پيشنهادی قرار ندهند. بسيار اتفاق می افتد كه والدين با يك توجيه ساختگی، راه دست يازی به رفتار يا گفتاری نابهنجار برای كودكان خود باز می گشايند.
از ديگر نكات كليدی مربوط به بهداشت روانی روابط درون خانواده، سرنخ هايی است كه آيه در ارتباط با چگونگی پيدايش جوّ عدم اعتماد به دست می دهد. بر اساس مفاد آيه های ۱۱ و ۲۷ برادران يوسف دو بار از پدر پرسيدند كه چرا پدر در فرستادن يوسف، به آنان اعتماد نمی كند. اين بی اعتمادی پدر می بايست ريشه در رفتار مشكوك برادران داشته باشد. اين آيات نشانگر اين است كه چگونه فضای اعتماد درون خانواده به سادگی با رفتار مشكوك و نامطمئن برخی از اعضا درهم می ريزد. مرور و بازنگری آيه های چهارم تا هفدهم بيانگر اين حقيقت است كه ريشه موقعيت بحرانی عدم اعتماد اين بود كه برادران يوسف واقعاً نمی دانستند چرا پدرشان به يوسف ابراز محبت بيش تری می كند. البته، پدر پيش از اين تلاش خود را برای پيشگيری از ايجاد جوّ عدم اعتماد نموده بود، اما اقدام او مؤثر نيفتاد. هنگامی كه يوسف از رؤيای خود نزد پدر سخن می گفت و پدر به نشانه های برتری يوسف پی برده از او خواست كه از اين راز با برادران چيزی نگويد. اين درخواست و توصيه پدر به اين دليل بود كه نمی خواست بدين وسيله خشم و نفرت برادران برانگيخته شود. ممكن است پرسيده شود كه چرا پدر با پاسخ منفی به درخواست برادران (آيه ۱۳)، آنان را حساس نموده و به فضای بی اعتمادی دامن زد؟ يكی از پاسخ ها اين است كه چه بسا پدر، يوسف را بسيار كوچك تر می دانسته كه بتواند همراه برادران راهی دشت و دمن شود و از خود در برابر خطرات احتمالی دفاع كند. وقتی بالاخره برادران، يوسف را از پدر جدا كرده و او را در اندوه فراق طولانی فرو گذاردند، باز پدر رفتاری سازنده و جهت دهنده داشت. تنها پاسخ پدر در برابر اين رفتار چاره سوز اين بود: «در برابر اين اندوه به نيكويی شكيبايی خواهم ورزيد.» بدين ترتيب، پدر از تثبيت احساس حسادت و واكنش نفرت بار آنان جلوگيری كرده و اندوه فراق بر دل خود ريخت. توجه به اين نكات ضمنی، تأييدكننده اين برداشت است كه رفتار نابهنجار برادران ريشه در كج فهمی يا ناآگاهی خود آنان داشت نه در نوع رفتار و واكنش پدر.
روابط مسلط و فعال يوسف با برادران
چنانچه خاطرنشان شد، رفتار و واكنش يوسف در برابر برادران در مرحله اول داستان، بيش تر انفعالی و اجتناب ناپذير بود. مشابه همين حالت در سال های بعد و تا هنگامی كه يوسف به شكوفايی و قدرت نرسيده است تكرار می شود. يوسف حتی وقتی در خانه ذليخا گرفتار می آيد نمی تواند چنانچه بايد به تأثيرگذاری و ايفای نقش فعال بپردازد. و شاهد اين رفتار انفعالی اين بود كه به رغم اثبات بی گناهی، به زندان كشيده شد. يوسف در مرحله دوم زندگی خود، به تدريج قابليت ها و توانش های آسمانی و زمينی اش را بروز می دهد. آغاز اين روابط فعال و تأثيرگذار از هنگامی است كه يوسف موفق می شود توجه و نظر فرعون مصر را به خود جلب نمايد. آيه ۵۴ به دست دهنده اين آغاز مبارك است: «همين كه پادشاه با او سر سخن باز كرد، به وی گفت كه از اين پس تو در نزد ما امين و دارای منزلت خاصی هستی.» مفاد آيه ۵۶ اين اقتدار و تحول در نقش را آسمانی و برخاسته از تأييد غيبی می داند: «و اين چنين ما امكانات را در زمين برای يوسف فراهم آورديم و وی را به منزلت و اقتدار رسانديم.» تأكيد بر اين نكته توحيدی در اين فراز از داستان يا همانند هميشه، اقتضای روش ويژه قرآن در تربيت توحيد محور است؛ به اين معنا كه فرد در ورای همه تحولات كه با پای اختيار خود در آن قدم می نهد، دست تربيت و تأثير الهی را ببيند. احتمال ديگر هم اين است كه اين فراز ايفای نقش جديد يوسف را اقتضای فرايند عمومی رشد وی (همانند هر فرد ديگر) ندانسته و مستقيماً آن را به تقدير خداوند نسبت می دهد. در هر دو صورت، ويژگی خاص تربيت قرآنی كه همان تقويت روح توحيد افعالی و ديدن دست خدا در سراسر زندگی است، برجسته شده است.
از اين پس يوسف بايد چنان چاره انديشی كند كه انسجام از دست رفته خاندان يعقوب را ترميم و بازسازی كند. مفاد آيه ۶۲ حاكی از اين است كه يوسف با به كارگيری يك شيوه الهام شده و آسمانی تلاش می كند انسجام از دست رفته خاندان يعقوب را بازگرداند و آنان را در مصر گرد هم آورد: «چه بسا خاندان يعقوب (به مصر) باز گردند.»
بی هيچ زمينه آگاهانه قبلی، برادران به هدف جمع آوری گندم با يوسف در مصر ملاقات می كنند. برادران، يوسف را به جا نمی آورند، اما يوسف از آنان می خواهد كه اگر بار ديگر به اين سرزمين آمدند، بهتر است برادر ناتنی كوچك تری (بنيامين) را هم كه دارند با خود بياورند تا با ضميمه سهم او به ميزان بيش تری از گندم دست يابند (آيه ۵۹).
بنا به مفاد كريمه ۶۹ روابط يوسف و برادران هنوز خصمانه و نفرت آلود است؛ برادران، با بنيامين همان می كنند كه با يوسف كردند. شاهد اين فضای تنش زا پاسخ منفی پدر به درخواست برادران برای به همراه داشتن بنيامين است. آيه های ۶۳ ـ ۶۴ حاكی از اين است كه حضرت يعقوب(عليه السلام) به برادران اجازه نمی داد كه بنيامين را به همراه داشته باشند. برای پيشگيری از ارائه مجدد توجيه و استفاده از مكانيزم دفاعی، پدر، از فرزندان خواست كه اگر می خواهند بنيامين را به همراه ببرند، بايد وثيقه ای الهی نزد پدر بسپارند و متعهدشوندكه بی ترديد وی را بازگردانند: «هرگز او را با شما نمی فرستم تا اين كه به خداوند عهد و قسم ياد كنيد (وثيقه ای بياوريد) كه وی را بازخواهيد گرداند.»
به رغم تدارك عهد و قسم، احساس و گرايش درونی برادران همچنان خصمانه و نفرت آلود است. آيه ۷۷ از اين احساس مكتوم چنين پرده برمی دارد كه وقتی برادران در مصر مواجه با اتهام دزدی بنيامين شدند با استفاده از مكانيزم دفاعی فرافكنی به بازرسان مصری گفتند: «اگر اين پسرك چيزی دزديده است همان كرده كه برادر ديگرش پيش از اين می كرد!»
البته شيوه رفتار و واكنش فعال و تأثيرگذار يوسف، بازخورد ناخودآگاه رفتارهای نابهنجار برادران به هدف انتقام يا مقابله به مثل نبود. يوسف در اين انديشه بود كه با استفاده از قدرت خود به برادران تلنگری بزند و آنان را به شناخت لازم برای رفتار بهنجار برساند. رفتار يوسف و يعقوب(عليه السلام) چنان هدايت گر و حساب شده بودكه پيش ازاين بزرگ ترين برادررابه خطای رفتاری خود متوجه كرده بود. به شهادت كريمه ۸۰، بزرگ ترين برادر به سايرين گفت: «می دانيد كه پيش از اين با يوسف چه كرديد؟!»
بالاخره برادران به خود می آيند و ابراز می كنند كه اگر چه پيش از اين به راز برتری يوسف پی برده بوده اند، اما گويی نمی توانسته اند اين برتری را به خود بقبولانند، از اين روی، به بيراهه و خطا رفته اند. پيام آيه ۹۱ مؤيد اين برداشت است؛ چه، برادران گفتند: «به خدا سوگند! كه خداوند تو را بر ما برگزيد اگرچه ما در خطا و اشتباه بوده ايم.» جالب اين كه وقتی برادران به راه آمدند و به خطای خود پی بردند، يوسف از موقعيت خاص تربيتـ پذيری برادران بهره گرفته و آنان را مخاطب ساخت و گفت: «امروز هيچ جرم و گناهی بر شما نيست (من از شما گذشته ام) و خداوند شما را می بخشد.» (آيه ۹۲) با اين سخن يوسف، هر نوع ذهنيت منفی و پيشينه شرم آلودِ برادران ناديده انگاشته می شود و راه برای تربيت پذيری و هدايت برادران گشوده می شود.
پايان داستان
بالاخره داستان با همه فراز و نشيب ها و چالش ها و تنش هايش به پايان می رسد، اما قرآن همانند ساير موارد غيرداستانی، ماجرا را به پيام های تربيتی ويژه خود ختم می كند. مثلاً اين داستان قرآن، به اين پيام منتهی می شود كه در همه حوادث سرانجام نيك، با شكيبايی تقوا محور است (آيه ۹۰) و جالب تر اين كه يوسف در ورای نقش های فعال و در بلندای موفقيت خود در بازگرداندن انسجام خاندان يعقوب به نقش بی بديل تقدير اختيارساز الهی اشاره كرده و می گويد: «همانا خداوند به من نيكی كرد كه مرا از زندان رهانيد و شما را از بيابان به شهر كشاند و گرد هم جمع نمود.» (آيه ۱۰۰)
جمع بندی و نتايج پيشنهادی
از نخستين نكات قابل توجه در داستان حضرت يوسف(عليه السلام) اين است كه بر خلاف ساير داستان های قرآنی، اين داستان، تنها داستان قرآنی است كه تك تك ماجراهای آن تماماً در يك سوره گرد هم آمده است. به شهادت كتب آسمانی و از جمله قرآن كريم، اين داستان واقعی است و وقوع آن سال ها به درازا كشيده است. شخصيت های فراوانی در مقاطع و به صورت های گوناگون در داستان به تعامل، ترابط و ايفای نقش پرداخته اند. هر تلاوت گری به فراخور علايق، زمينه های علمی و چشم اندازها می تواند اين داستان را به گونه های متفاوتی مطالعه كند. اين گونه ها بر نگرش ها و رويكردهای گوناگونی متكی است. در اين تحقيق، تلاش نويسنده اين بوده كه داستان را با رويكردی روان شناختی، داستان شناختی (تعليم و تربيتی) و يا بهداشت روانی تحقيق كند.
گذشته از وحيانی بودن تماميت سوره و قرآنی بودن كليت داستان، از آن جا كه دو تن از شخصيت های داستان از جمله پيامبران معصوم هستند، رفتارها و روابط دو سويه آنان از هر جهت، به ويژه از نقطه نظر بهداشت روانی، در چارچوب روابط درون خانواده و ساير تعاملات اجتماعی می تواند الگوبخش و جهت دهنده باشد. نويسنده كوشيده است به سرنخ ها و تناسباتی در اين زمينه دست يابد. علاوه بر ويژگی وحيانی داده های داستان كه راز خطاناپذيری آن است، زمان مند بودن روابط و رفتارهای شخصيت های درگير در داستان، اعتبار يافته ها را همانند يافته های به دست آمده از پژوهش های بلند مدت بالا می برد. گويی قرآن همانند يك شاهد همراه كه تفاصيل حوادث را مشاهده و ثبت می كند، از آغاز تا انجام، ماجراها را ردّيابی و توصيف نموده است.
تأكيد بر تربيت توحيد محور در جای جای حوادث داستان، نقش داستان در فرايند رشدشناختی، آسيب شناسی و روان درمانی از طريق تعاملات روانتنايی، راز بهترين داستان بودن، رفتار اجتماعی كه در قالب روابط خانوادگی در آيه مطرح شده و جنبه بهداشت روانی، آسيب شناسی و روان درمانی پيدا نموده، تصاوير متنوعی از جلوه های گوناگون رفتار اجتماعی است كه در داستان برجسته شده است. روابط بين پدر و فرزندان، روابط بين خود فرزندان، رفتار يك فرزند خوانده در خانواده ميزبان، اتهام بزهكاری، شيوه های اثبات بزهكاری يا بی گناهی، توصيف و ارزيابی رفتار نابهنجار همانند رفتار در بحران اجتماعی (مثل خشكسالی و قحطی)، جنبه های روان تحليلی در داستان (تحليل رؤياهای صادق)، چگونگی استفاده از مكانيزم های دفاعی و دريافت امدادهای غيبی از طريق رؤياها، موضوعاتی هستند كه ممكن است از يك چشم انداز روان شناختی، بهداشت روانی و تعليم و تربيتی مطالعه شوند.
در خصوص تحليل رؤيا، تذكر اين نكته ضروری است كه در قرآن رؤياها به صادق و كاذب (اصغاث احلام) تقسيم شده اند. رؤياهای كاذب ممكن است بروز محتوای ناخودآگاه، ناكامی ها، خواسته های سركوب شده يا تراوش توهمات مرضی و آسيب شناختی باشند. اما رؤياهای صادق وسيله و ابزار الهام ها و انتقال اطلاعات غيبی به فرد صاحب رؤيا است. نكته قابل توجه در باب رؤياهای صادق، تفسير و تعبير درست آن ها است كه يا بايد وحيانی (تأويل الأحاديث) و يا متكی بر اصول قطعی روان شناختی و روان كاوی باشد.
* مقاله ارائه شده در دومين همايش مشاوره از ديدگاه اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی ميبد ـ يزد، ۱۱ ـ ۱۲ آبان ماه ۱۳۷۹. از محورهای اين همايش شيوه ها و اصول دخيل در بهداشت روانی بود كه اين مقاله به آن پرداخته بود.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت
۱ - Storiological or narrative approach
۲ ـ توجه به اين نكته ضروری است كه هيچ يك از داستان های قرآنی به شيوه معمول داستان نويسان و با توجه به ارائه تمامی جزئيات و تفاصيل حوادث عرضه نشده است. اگر چه داستان نويسان با تكيه بر اهداف و رويكرد خاص خود به توصيف و برجسته سازی بخش های خاصی از يك داستان می پردازند، اما داستان های قرآنی تفصيل حوادث را تا آن جا دنبال نموده است كه در راستای هدايت و تربيت قرآنی ضروری باشند.
۳ - Genesis
۴ ـ تفاوت های بين نگرش قرآنی و نگرش موجود در دو عهد باستان و جديد، به طور شيوايی در مقاله يوسف(عليه السلام) در دائرة المعارف اسلام، (The Encyclopedia of Islam)گزارش و توصيف شده است. شگفت آن كه نويسنده اين مقاله بدون ارائه هيچ نوع مدركی ادعا می كند كه شيعه، دوازدهمين سوره (سوره يوسف) را از قرآن نمی داند! در حالی كه به شهادت اسناد تاريخی در دست، تنها دو گروه از خوارج يعنی اجارده و ميمونيه، به اين دليل كه اين سوره، داستانوار و رمان گونه است، آن را از جمله سوره های قرآن به حساب نمی آورند! (ر. ك. به: (Hameen-Anttila, 1991, vol., 68, P. 8, Footnotes No.10. يك مطالعه تطبيقی جامع تر كه نگرش های سه گانه برآمده از قرآن و متون دينی مسيحی و يهودی را در مورد داستان حضرت يوسف به دست می دهد، مقاله آقای مك دونالد است. (ر. ك. به: (Macdonald, John. (1956). Joseph. in the Qur¨an and Muslim Commentary: A comparativeStudy. The Muslim World. Vol. 46. Pp. 113-131 & 207-224.
۵ - Abdel Haleem, M.A.S. (1990). The Story of Joseph in the Qur¨an and the old Testament. Islam and Christian Muslim Relations. Vol. 1. No. 2. Pp. 171-191.
۶ ـ محمدتقی مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامی، ص ۱۴۹ و ۴۲۵
۷ - Witherell, C. (1995). Narrative landscape and the moral imagination: Taking the story to heart. In: K. Egan & H. McEwon (Eds.). Narrative in teaching, learninig and research. Toronto: Teachers College Press. Pp 39-49.
۸ - Tappan, M. & Brown, L. M. (1991). Stories told & lessons learned: Toward a narrative approach to moral development and moral education. In: C. Witherell & N. Noddings (Eds.) Stories lives tell: Narrative & dialogue. in education, New York: Teachers College Press. 171-92.
۹ - Morris, R. M. (1994). Lawrence Kohlberg¨s theory of moral development. Values in Sexuality Eeducation. Lanham, Maryland: The University of America, Pp. 31-35, 39-43.
۱۰ - Values education
۱۱ - Narrative Approach
۱۲ - Keen, S. (1989). Preface. In: S. Keen, & Valley-Fox. eds. Your mythic Journoy. Los Angeles: Jeremy P. Tarcher. ix-xix.
۱۳ - Hameen-Anttila, Jakko. (1991). We Will Tel You the Besrt of Stories: A Study on Sura XII Studia Orientalia. Vol. 67. Pp. 7-33.
۱۴ - Economy of the narration
۱۵ - Heller, Bernard. (1987). Joseph. First Encyclopedia of Islam.
۱۶ - ۱۷ - Hameen Anttila, Jakko, Ibid, P. 28-29.
۱۸ ـ احمد ابن محمد ابن ابراهيم الثعلبی، قصص الانبياء المسمّی بالعرائس، مطبعه خيرية، بی جا، ص ۶۷
۱۹ ـ ابوالعتيق ابن محمد سورآبادی، يوسف و زليخا، (از تفاسير فارسی تربت جام)، ويراسته ناتل خانلری، اميركبير، تهران، ص ۸ ـ ۷
۲۰ - Baidawis Commentary on Surah 12 of the Quran. (1978). Trans. Beeston, A.F.L. Oxford: At the Clarendon Press.
۲۱ ـ فضل ابن حسن طبرسی، مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج ۱۱، دارالفكر، بيروت، ص ۱۶ ـ ۱۵
۲۲ ـ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۲۵۵، روايت ۲۶.
۲۳ - Baidawi¨s, Ibid, P. 10.
۲۴ ـ مجلسی، پيشين، ج ۹۸، ص ۱۶۶، روايت ۵
۲۵ - Psychosomatic interrelationships
۲۶ - Psychosomatic symptoms
۲۷ - Physiological causes
۲۸ ۲۸ـ فضل ابن حسن طبرسی، پيشين، ج ۱۲، ص ۲۷ و ج ۱۳، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴
۲۹ ـ ابوالعتيق ابن محمد سورآبادی، پيشين، ص ۷۰
۳۰ ـ محمدحسين طباطبايی، الميزان فی تفسير القرآن، ج ۱۱، تهران، دارالكتب الاسلامية، ص ۲۷۶ ـ ۲۷۷
۳۱ ـ فضل ابن حسن طبرسی، پيشين، ج ۱۱، ص ۱۵
۳۲ - Reinforcement
۳۳ - Paulo Freire
۳۴ - Pedagogy of the oppressed
۳۵ - Conscientization
۳۶ - Freire. P. (1996). Pedagogy of the Oppressed: New Revised 20th-Anniversary Edition. New York: The Continuum Publishing company. Greenspahn, F.E. (1987). Joseph. The Encyclopedia of Religions.
۳۷ - Empowerment
۳۸ - Obssesive-compulsive illusions
۳۹ - Hameen Anttila, Jakko, Ibid, P. 23.
۴۰ ـ بر اساس مفاد يكی از روايات اين كه حضرت يعقوب(عليه السلام)ازخورده شدن يوسف توسط گرگواهمه داشت يا به اين خاطر بود كه در منطقه زندگی حضرت، گرگ فراوان بوده و يا اين كه حضرت مدت ها پيش در رؤيايی ديده بود كه فرزندش يوسف به وسيله گرگی دريده شد (طبرسی ۱۹۵۷، ج ۱۲، ص ۲۶ و بيضاوی ۱۹۷۸، ص ۷۸).
۴۱ - Atkinson, R. L., et al. (1983). Intruduction to Psychology. New York: HBJ Pub.
۴۲ ـ فضل ابن حسن طبرسی،پيشين، ج۱۱، ص۱۵
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: معرفت-شماره۳۸