حجة الاسلام دكتر عباسعلى شاملى
در اين مقاله، نويسنده كوشيده است با به كارگيرى شيوه تحليل محتوا و با مرور بر سوره مباركه يوسف و بررسى ديدگاه هاى تفسيرى ذيل آن، به برداشت هايى روان شناسانه دست يابد.
پيش نيازهای بهداشت روانی خانواده*
در سوره مباركه يوسف رويكردی تربيتی و روان شناختی (۱)
چكيده
در اين مقاله، نويسنده كوشيده است با به كارگيری شيوه تحليل محتوا (۲)و با مرور بر سوره مباركه يوسف و بررسی ديدگاه های تفسيری ذيل آن، به برداشت هايی روان شناسانه دست يابد. اين برداشت ها در راستای كشف و اصطياد پيام های مربوط به بهداشت روانی خانواده، با پيگيری روابط و رفتارهای اجتماعی حضرت يعقوب(عليه السلام) و فرزندان، حضرت يوسف و پدر(عليه السلام)و حضرت يوسف(عليه السلام)و برادران پردازش شده اند. نگارنده به عنوان يك پژوهشگر مسلمان، بر اين باور است كه گذشته از خطاناپذير بودن محتوای قرآن، حضور دو پيامبر معصوم و تشابه وقوع حوادث داستان به پژوهش های دراز مدت، (۳)تمامی داده ها و اطلاعات ارائه شده در اين داستان قرآنی معتبر و بی خطا هستند. با اين پيش فرض، هرگونه خطاپذيری به پردازش و تفسير نويسنده باز می گردد. پس از مرور داستان، برخی از حوادث كه حاوی پيامی روان شناختی، به ويژه در ارتباط با پيش گيری از آسيب های مربوط به رفتار و روابط خانوادگی بوده اند، جمع آوری و سامان دهی شده اند. چه بسا توجه به يافته های اين پژوهش، راه را برای پژوهش های كامل تر در آينده هموارتر و اميد به دستيابی به موضع گيری های وحيانی به شكلی مطلوب و درخور را پابرجاتر كند.
پيش درآمد
از نگاه تمامی مسلمانان، قرآن كريم هماره بی بديل ترين و محوری ترين منبع شناخت، دانش و معارف اسلامی بوده است. با به كارگيری رويكردهای گوناگون می توان به دلِ اين اقيانوس بيكران زد و به استنطاق، پردازش و سامان دهی موضع گيری ها، ديدگاه ها، مدل ها و نظريه های وحيانی، كه ناظر به جهت دهی و هدايت رفتارهای اختياری و آگاهانه انسان است، نائل آمد. از ميان رويكردهای موضوعی در مطالعات قرآنی، رويكرد داستان شناختی (۴)از چشمگيرترين رويكردها در قلمرو تعليم و تربيت و روان شناسی تربيتی است. جالب توجه است كه در سراسر قرآن، تنها اين سوره يوسف است كه تماميت منسجم و درهم تنيده يك داستان را با جزئيات و ريزه كاری های آن (۵)دربرگرفته است. ديگر داستان های قرآنی به گونه چشمگيری كوتاه تر و مشتمل بر محورها و پيام های گوناگون است. مهم تر آن كه محتوای داستانی اين سوره توسط خود قرآن به عنوان بهترين داستان (احسن القصص) (يوسف: ۳) شناسانده شده است. از اين رو، اولين سؤالی كه ذهن هر جستوجوگری را به خود مشغول می دارد اين است كه چه شاخصی در اين داستان وجود دارد كه آن را به عنوان بهترين داستان ها مطرح می كند؟ مفسران به فراخور ديدگاه های خود، پاسخ های گوناگونی به اين سؤال داده اند كه به برخی اشاره خواهيم داشت:
از بين شخصيت های اين داستان قرآنی، حضرت يوسف(عليه السلام)برجسته ترين نقش را ايفا می كند. اين نقش برجسته، در عهد باستان، سفر تكوين، (۶)و آيات ۳۷ ـ ۵۰ نيز تقريباً به همين صورت توصيف شده است. (۷)با اين تفاوت كه سفر تكوين، داستان يوسف را در چارچوب داستان های مربوط به خاندان حضرت ابراهيم و حضرت اسحاق(عليهما السلام) و در آغاز داستان حضرت يعقوب(عليه السلام) قرار می دهد، در حالی كه، در قرآن كريم اين داستان به عنوان بخشی از يك تاريخ مستمر مطرح نشده است. داستان يوسف(عليه السلام) پيش از آن كه تمامی سوره دوازده به پايان برسد، تمام می شود و از نقطه نظر محتوا به ظاهر ارتباطی با سوره های پيش و پس از خود ندارد. (۸)
سوره مباركه يوسف ۱۱۱ آيه دارد. دو آيه اول اين سوره، مربوط به وحيانی بودن قرآن و اهميت فهم عقلانی آن است. سومين آيه بر نقش خداوند در وحی قرآن و آسمانی بودن داستان و چه بسا راز بهترين بودن آن تأكيد میورزد. اين سه كريمه، كه به ظاهر از كليت داستان جدا و بيرون به نظر می آيد، از نقطه نظر روش شناسی به كليت اطلاعات مطرح شده در داستان اعتبار وحيانی می بخشد. ضريب اعتبار داده ها در هر مورد بسته به اتقان منابع اطلاعات يا روش جمع آوری داده هاست. از منظر يك پژوهشگر مسلمان، بالاترين ضريب اعتبار به داده هايی مربوط می شود كه از منبع وحی سرچشمه گرفته باشد.
سوره يوسف همانند ساير سوره های قرآنی، دارای پيام های متعددی است كه همگی گرد يك محور دور می زند. اين پيام ها در جای جای داستان و در گذر حوادث آن عرضه می شوند. به گمان نويسنده، مهم ترين پيام در اين سوره، پيام توحيد و تربيت توحيدی است كه به گونه ای جالب و در اوج داستان هنگامی كه حضرت يوسف در زندان به سر می برد، از زبان خود او بيان شده است:
بر ما (خاندان ابراهيم) روا نبوده است كه هرگز چيزی را با خدا شريك گردانيم. ای هم بندان! آيا خدايان متعدد و پراكنده بهتر است يا خداوند يكتا، قاهر و قدرتمند؟! (آيه ۳۸ ـ ۳۹)
تأكيد اين دو آيه بر محوريت توحيد در اوج داستان، هنگامی كه شخصيت اصلی به سنگين ترين آزمايش ها دچار شده است، حكايت از اين دارد كه در نظام تربيتی قرآن هماره جهت دهی تربيتی به سوی توحيد و خدامحوری است. از اين رو، اگر در قلمرو بهداشت روانی خانواده هم، از اين سوره مجموعه اصول و هنجارهايی به دست آيد، نوعی مجموعه بهداشت روانی توحيد محور خواهد بود؛ چرا كه توحيد محوری مرز اوليه تفكيك يك نظام تربيتی قرآنی از نظام غيرقرآنی است.
ساير محورهای مهم تر سوره عبارت است از: رؤياها، طبقه بندی رؤياها، تحليل و تعبير آن ها، اهميت و ويژگی پيراهن حضرت يوسف در بازگرداندن بينايی به حضرت يعقوب(عليه السلام)، روابط و رفتارهای اجتماعی شخصيت های داستان، كه دارای پيام های تربيتی، بهداشت روانی و روان شناختی است، استمرار و تداوم نبوت در ميان نياكان حضرت يوسف(عليه السلام)، راز بهترين داستان بودن و رابطه بين پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) و حضرت يوسف(عليه السلام)در اين داستان. هر يك از اين محورها و ساير موضوعات مطرح در اين آيه، نيازمند پژوهش مستقل است. شخصيت خود حضرت يوسف به عنوان برترين چهره ی داستان، موضوع بسياری از متون دينی مسيحی و يهودی بوده است. برخی از پژوهشگران علاقمند به پژوهش های تطبيقی مايلند اين شخصيت را در متون گوناگون دينی رديابی و شناسايی كنند تا از اين رهگذر، به نقاط مشترك و جدايی در اين متون دست يابند. در اين پژوهش، نويسنده كوشيده است با تكيه بر داده های قرآنی روابط بين حضرت يوسف(عليه السلام) و ساير شخصيت های داستان را با رويكردی تربيتی و روان شناختی مطالعه و تحليل كند. روش اصلی در اين مطالعه، روش تحليل محتوا در بستر قرآن پژوهی همراه با استفاده از داده ها و مفاد احاديثی است كه پيرامون آيات مورد بحث، از امامان معصوم(عليهم السلام)رسيده است. در اين رهگذر ديدگاه های برخی از مفسران مسلمان نيز، مورد توجه قرار گرفته است. به هدف آشنايی با برخی از يافته های مطالعات برون دينی مستشرقين و نقد آن ها، به برخی از ديدگاه های اين پژوهشگران نيز اشارت رفته است.
داستان شناسی در قرآن
داستان های قرآن كريم را می توان از منظرهای گوناگون مورد مطالعه قرار داد. برخی با هدف كشف سنن و قوانين الهی حاكم بر تاريخ و جامعه اين داستان ها را مرور و مطالعه كرده اند (۹)و برخی نيز ممكن است با رويكردهای تربيتی و روان شناختی اين داستان ها را مرور كنند. روان شناسان يادگيری، داستان را يكی از ابزارهای مناسب برای تحقق و تثبيت فرايندهای يادگيری و همانندسازی با شخصيت های برتر داستان دانسته اند. برخی، از داستان به عنوان ابزاری برای روان درمانی در كودكان و نوجوانان بهره جسته اند. در اين موارد، روان شناس درمانگر، با دادن زمينه های ايفای نقش به درمان جو، می كوشد تا ناكامی های وی و نيز ريشه هايی را كه به آسيب روانی خاصی منجر شده اند، شناسايی و درمان كند. اين روش، به ويژه در مورد كودكانی كه در يك بازی قصه گويی، ايفای نقش و ابراز آرزو و يا حكايت ناكامی ها می كنند، كارآيی چشمگيری دارد.
كارشناسان در روان شناسی تربيتی ممكن است از داستان برای ارائه آموزه های اخلاقی، تربيتی و يا عرضه مدل و الگويی كه نقش های رفتاری متربی و فراگير را تصحيح يا تعديل می كند، استفاده كنند. گاهی مربی ترجيح می دهد راه های صحيح و مؤثر مقابله با يك بحران يا ناهنجاری را در قالب ايفای نقش شخصيت ها و چهره های موفق يك داستان به فراگير آموزش دهد. در اين موارد، فراگير داستانی را مرور می كند كه نقش های مورد نظر در آن برجسته و مورد توجه قرار گرفته اند.
داستان ها همچنين می توانند دارای كاربرد مؤثری در آموزش و پرورش باشند. گاهی مربيان می كوشند در چارچوب مواجه ساختن فراگيران با داستان ها، ارزش های دينی و اخلاقی خاصی را به آنان انتقال دهند. ويتهرل (۱۰) (۱۹۹۵) و تاپان و برون (۱۱) (۱۹۹۱) در مقالات خود به نمونه هايی از اين كاربردهای داستان اشاره داشته اند. تاپان و برون همچنين افزوده اند كه بازگويی و مطالعه داستان ها می تواند فرايند رشد اخلاقی و تربيت اخلاقی كودك و نوجوان را تسهيل و هموار كند. بهره گيری از داستان برای مواجه سازی فراگير با يك بحران تنش زای اخلاقی روشی بود كه لورنس كلبرگ از آن كمك می گرفت تا فرايند و مقطع رشد اخلاقی نوجوانان را توصيف و اندازه گيری كند. (۱۲)
بهترين داستان ها
چنانچه گذشت، اولين سؤالی كه ذهن هر تلاوتگر سوره مباركه يوسف را به خود مشغول می دارد اين است كه چه شاخص و معياری، داستان اين سوره را به عنوان بهترين داستان ها مطرح كرده است؟ در سومين كريمه اين سوره می خوانيم: «با وحی اين قرآن، ما بهترين داستان ها را بر تو (ای محمد) باز می گوييم». سؤال اين جا است كه چه ويژگی از اين داستان بهترين ها را ساخته است؟ پی گيری پاسخ اين سؤال در خود قرآن، نشانگر اين است كه چه بسا احسن القصص (بهترين داستان ها)، نقطه مقابل اساطير الأولين (افسانه های پيشينيان) باشد. واژه دوم، نُه بار در قرآن تكرار شده است. برای نمونه، در آيه ۹۵ سوره انعام آمده است: «كسانی كه كفر ورزيده اند می گويند اين قرآن چيزی بيش از افسانه پيشينيان نيست».
امروزه در برخی از رشته های علوم تربيتی (آموزش و پرورش ارزش ها) مطالعه اسطوره ها و افسانه ها از جايگاه ويژه ای برخوردار است. برخی از مربيان تعليموتربيت ارزش ها، (۱۳)اسطوره شناسی را نقطه مقابل رويكرد مطالعه داستان (۱۴)تلقی می كنند. از اين منظر، ممكن است اسطوره ها، تنها ارزش سرگرم كنندگی برای كسانی داشته باشد كه به ايده آل و آرمان مستحكمی در زندگی دست نيافته اند. در مقابل، يك اسطوره نيز به ايده آل و آرمانی اشاره دارد كه فرد به طور اختياری برای رسيدن به آن تلاش می كند. تلقی اين آرمان ها به عنوان اسطوره، تنها به اين دليل است كه نقش اهداف دست نايافته برای فرد را بازی می كند. (۱۵)پيش از اين يادآور شديم كه، به رغم صراحت قرآن بر احسن القصص بودن سوره يوسف، دو گروه از خوارج، كه دارای افكار و گرايشات افراطی بوده اند، اين سوره مباركه را اسطورهوار و رمان گونه تلقی كرده اند. (۱۶)اسطوره انگاری يا احسن القصص بودن داستان، به نوع تلقی و برداشت از پيام های داستان باز می گردد.داستان های قرآنی جملگی در بافت كلی هدايتی و تربيتی انسان معنا می يابند و با افسانه هايی، كه صرفاً بار ارزشی سرگرم كنندگی دارند، قابل مقايسه نيستند.
اولين نشانه بهترين داستان بودن، مفاد كريمه سوم اين سوره است كه صراحتاً داستان را به خداوند نسبت می دهد، به ويژه وجود ضماير جمع (نحن، نا) و فعل حاكی از مشاركت جمع (نَقُصُّ) دخالت عناصر غيبی و در رأس آنان خداوند را برجسته ترمی كند. چنين سرنخ هايی، كليت داستان را از ابتدا به برجسته سازی پيام تربيتیوخدامحوری داستان متوجه می سازد.
گروهی، معيار بهترين بودن اين داستان قرآنی را در سبك و روش بيان آن می دانند. از اين منظر، داستان حضرت يوسف(عليه السلام)به دليل فشردگی و اشاره ای بودن، اقتصاد قصه گويی (۱۷)را به اوج خود رسانده است. بسيار مهم است كه داستان در قالبی كوتاه اما جذاب، مخاطب را به سرعت و با اطمينان به اهداف اصلی مورد نظر منتهی كند. در داستان حضرت يوسف(عليه السلام)، با آن كه بسياری از جزئيات با ابهام مطرح شده است، خواننده بدون سردرگمی و خستگی، حوادث را رديابی و سرانجام به فرودگاه های تربيتی و جهت دهنده، كه همه چيز بر محور تقوا و توحيد تمام می شود، فرود می آيد. اين قلم بر اين باور است كه ويژگی ايجاز در داستان های قرآنی همانند ايجاز در ساير موارد، يك ويژگی ممتاز قرآنی است كه می تواند حكايت از ضرورت وجود ترجمان مطمئن و بدون خطا (معصوم(عليه السلام)) برای تفسير و تبيين نقاط كور، مبهم و ناگفته باشد.
البته، تذكر اين نكته نيز مهم است كه چه بسا ابعاد فروگذار شده در توصيف حوادث داستان راهی برای جلب توجه به ابعاد مهم تر و كليدی داستان است. برای نمونه، بسياری از مكان ها، توقف گاه ها، هنگامه ها و نام شخصيت ها و حتی نام كاروان و كاروانيانی كه يوسف را از چاه نجات دادند به ابهام گذاشته شده تا توجهات و حساسيت های مخاطبان به موضوعات محوری و كليدی كشانده شود. اين ايجاز، در كريمه ۹۴ نيز به گونه ای ديگر رخ نموده است و مخاطب نمی داند كه در اين مقطع داستانی، طرف گفتوگوی حضرت يعقوب(عليه السلام)، آن گاه كه برادران يوسف همراه با كاروان راهی مصر بودند، چه كسانی هستند؟! اين شيوه ابهام گذاری در موارد ديگری مثل بيان نام و ويژگی های برادر بزرگ تر يوسف(عليه السلام)، پادشاه مصر، عزيز و همسرش، شاهد ماجرای اتهام بزهكاری يوسف، و دراهمی چند كه بهای خريد يوسف بود، قابل بررسی است. (۱۸)اقتصاد قصه گويی و ايجازگويی در اين داستان چنان چشمگير است كه برخی از مفسران همانند زمخشری در تفسير خود بيش تربه برجسته سازی و توضيح احتمالی نكات به ظاهر فروگذار شده داستان پرداخته اند تا تفسير محتوای خود سوره!
به گمان نويسنده، به اقتضای شيوه تربيتی قرآن، به جز مواردی كه حاوی پيامی اخلاقی است، قرآن، به تشريح و تفصيل ريز برجستگی ها و صفاتی كه شيوه معمول داستان سرايی ها، به ويژه رمان پردازی هاست، نپرداخته است. يك چشم انداز كلی بر اين سوره، حاكی از آن است كه تأكيد قرآن كريم هماره بر نكات اخلاقی و هدايت گر است. مثلاً در اين داستان، قرآن به جای تصويرسازی و پردازش زيبايی های ظاهری يوسف(عليه السلام)همانند آنچه در سفر تكوين (۶: ۳۹) آمده است، به برجسته سازی ويژگی های نبوی وی، همانند حكم و علم، پرداخته است. جالب اين كه حتی آن گاه نيز كه قرآن درصدد تصويرپردازی جذابيت خيره كننده حضرت يوسف برمی آيد، در فرازی شگفت انگيز اما اخلاقی می فرمايد: «اين (موجود) آدم نيست، اين يك فرشته بزرگوار است.» (آيه ۳۱)
برخی نيز بر اين باورند كه اين داستان بخشی از قرآن يعنی فرازی از كلام خدای متعال است و در اين صورت، ممكن نيست كه در ميان آدميان كسی از اين بهتر حرف بزند. بنابراين، راز بهترين بودن اين داستان كلام خدا بودن است. (۱۹)ناگفته نماند كه توجيه فوق، در حقيقت توجيه بهترين بودن خود قرآن و به يك واسطه، توجيه بهترين بودن داستان حضرت يوسف است. برخی ديگر از مفسران، بهترين بودن اين داستان را در واقعی بودن (ساختگی و خيالی نبودن) و جهت گيری چشمگير اخلاقی آن می دانند. بيضاوی، زمخشری، ابن كثير و به ويژه غزالی در كتاب بحرالمحبه فی تفسير سوره يوسف، از اين گروه اند. اهميت و برجستگی اين نكته زمانی آشكار می شود كه كسی موضع گيری تند و طردكننده قرآن كريم را در موردافسانه ها و اسطوره های خيال انگيز مورد توجه و بررسی قرار دهد. (۲۰)
ثعلبی ويژگی و راز برجستگی اين داستان را در اين می داند كه در پيوند حوادث داستان، پيامبران، فرشتگان، شياطين، جنيان، آدميان، حيوانات، پرندگان، حكمرانان، كارگزاران و شهروندان هر يك در گوشه ای به ايفای نقش پرداخته اند. (۲۱)سورآبادی از ديگر مفسران ،معتقد است بهترين بودن اين داستان به اين دليل است كه حوادث ناهمگون و متعارض، به طرز جالب توجهی، در يك بافت داستانی به هم پيوند می خورند. داستان به شيوه ای بسيار حيرت انگيز زندانيان را در كنار پادشاهان، دانشمندان را در برابر نادانان، عشق را در كنار نفرت، عصمت رامشرف بر بزهكاری، ثروت را در حاشيه فقر، اميد را در بستر نااميدی،وحدت رادر زمينه از هم پاشيدگی و بالأخره آزادی را در رديف بندگی، اسارت و بردگی مطرح می كند! اين تنوع و پيچيدگی خيره كننده كه با تنوع، پيچيدگی و در هم تنيدگی فضای روانی انسان همگون است، خواننده را به دنبال كردن و پی گيری كليت داستان ترغيب می كند. (۲۲)
رابطه يوسف با پدر
در نگرش قرآنی، از آن جا كه حضرت يعقوب و يوسف(عليهما السلام)هر دو پيامبر معصومند، بازتاب گفتار، كردار و روابط آن دو در اين سوره الگو و معيار رفتار درست است. هم از اين رو است كه در اين سوره، داستان به اين پيام ختم شده است كه در قصه زندگی اين پيامبران برای اهل انديشه وخردپندگيریودرس آموزی است.(آيه۱۱۱)
حكايت داستان های هر يك از انبيا در قرآن كريم، گذشته از ارتباط آنان با قوم و ملت خاصی، می تواند برای تمامی صاحبان خرد و انديشه در طول عصرها و نسل ها درس آموز و پندگير باشد. داستان حضرت يوسف(عليه السلام) در اين سوره، با يك رؤيا و پيش گويی آغاز می شود كه ايشان در گفتوگو با پدر خود به شيوه رمزگونه به موقعيت و منزلت برتر و نهايی خود اشاره می كند. در اين زمان حضرت يعقوب(عليه السلام)، كه از موهبت غيبی تعبير رؤيا برخوردار است، يوسف را از درستی و واقعيت اين رؤيا با خبر كرده و از وی می خواهد كه اين ماجرا را با برادران خود در ميان نگذارد! نكته جالب توجه اين كه، اگر چه يوسف در سنين كودكی، رؤيای خود را با پدر در ميان می گذارد و از وی می خواهد كه او را در فهم محتوای آن ياری دهد، اما بعدها موهبت تعبير رؤيا از جانب خدای متعال به خود وی اعطا می شود و اين هديه، نشانه ای از رحمت خاص خداوند بر نبوت و پيامبری وی می باشد: «و تعبير رؤيای تو اين است كه پروردگارت تو را برمی گزيند و دانش تأويل رؤياها را به تو می آموزد». (۲۳)
كتمان، اولين شيوه مؤثر در بهداشت روانی خانواده
دنباله ماجرا حاكی از اين است كه برادران يوسف، تحمل پذيرش برجستگی وی را نداشته و از اين كه يوسف از سهم بيش تری از محبت پدری برخوردار بود، رنج می بردند. پس از آن كه تلاش خود در دست يابی به عواطف ويژه پدری و يا تساوی تقسيم توجه و حمايت وی را ناكام می يابند،می كوشند بحران احساس ناكامی و نابرابری را از راهی ديگر فرو نشانند. از نخستين محرك های بروز رفتار نفرت آميز و كينه توزانه در بين اعضای يك خانواده احساس نابرابری و ناكامی است. برادران و خواهران در يك خانواده دوست دارند كه از توانايی ها و امكانات يكسان و مساوی برخوردار باشند. خواهران و برادران متمايلند تا والدين احساسات عاطفی خود را به صورت مساوی بين فرزندان خود تقسيم كنند. اگر احساس نابرابری فرزندان با رفتار تبعيض آميز يكی از والدين تأييد شود، بحران، تنش آميزتر خواهد شد. در اين داستان، حضرت يعقوب(عليه السلام)، به يوسف ابراز محبت بيش تری می نمود و وی را بر ديگر پسرانش ترجيح می داد.
برخی از مفسران در توجيه اين رفتار حضرت يعقوب معتقدند كه در اين زمان يوسف و برادر تنی وی از ساير پسران يعقوب خردسال تر و نيازمند عواطف بيش تر و حمايت بيش تری بودند. (۲۴)چه بسا اين ابراز عاطفه بيش تر، نه برخاسته از صرف عاطفه پدر ـ فرزند، كه به دليل ويژگی هايی بود كه حضرت يعقوب(عليه السلام) در يوسف سراغ داشت؛ زيرا پس از آن كه حضرت يعقوب(عليه السلام) از رؤيای يوسف باخبر می شود، با مهربانی از وی می خواهد كه رؤيايش را با برادران در ميان نگذارد. آن گاه می افزايد كه بازگويی رؤيا، كينه و نيرنگ آنان را بر خواهد انگيخت: «پس (برادران) درصدد كيد و نيرنگ تو بر خواهند آمد». (آيه ۵) مفاد اين آيه، نشانگر اين است كه كتمان، می تواند شيوه ای برای دست يابی به بهداشت روانی در تنظيم روابط اجتماعی، حفظ نعمت های الهی و تسهيل رسيدن به منزلت ها باشد و چه بسا به همين دليل بود كه حضرت يعقوب(عليه السلام)از يوسف چنين درخواست كرد: «پسرم! از رؤيای خود با برادران چيزی در ميان مگذار، نكند در انديشه نيرنگی برآيند.» (همان)
اهميت توجه به شيوه كتمان ويژگی ها، نعمت ها و حتی برنامه ها در پاره ای از روايات معصومين(عليهم السلام) نيز مورد توجه و گوشزد قرار گرفته است. برای نمونه، پيامبر بزرگ اسلام(صلی الله عليه وآله) در روايتی فرمودند: «برای دست يابی به نيازمندی ها، بر شما باد به مكتوم داشتن آن ها، به درستی كه هر صاحب نعمتی مورد رشك ديگران قرار می گيرد.» (۲۵)
حضرت يعقوب(عليه السلام) به روشنی از حسد و احساسات منفی برادران نسبت به يوسف خبر داشت. وی بسيار خشنود بود كه می ديد خط نبوت و رسالت در خاندان او از طريق فرزندش يوسف تداوم می يابد. از اين روی، احساسات و عواطف خود را بر اين مبنا شكل و جهت می داد. حتی وقتی می شنود فرزند ديگرش بنيامين، كه برادر تنی يوسف بود، در مصر از كاروان بازمانده و به فلسطين باز نخواهد گشت، احساس اندوه و رنج كنونی را هم با ياد يوسف ابراز می نمايد: «و از آنان روی برگردانيد و گفت افسوس بر يوسف» (آيه ۸۴). وابستگی و عشق يعقوب به يوسف به اندازه ای شديد بود كه در فراق او بينايی خود را از دست داد (آيه های ۸۴ و ۸۵). يعقوب(عليه السلام)زمانی از فرزندش بنيامين ياد می كند كه از پسران می خواهد به مصر رفته و در جست وجوی برادران گمشده شان برآيند (آيه ۸۷).
نقش والدين در ابراز عواطف
پيام اصلی اين بخش از داستان قرآنی، ضرورت توجه والدين به تقسيم درست و عادلانه عواطف در بين اعضای خانواده است. بسياری از اختلالات در رفتار اعضای يك خانواده، ناشی از برخورد و رفتار نادرست والدين است.
حضرت يعقوب(عليه السلام)، علاوه بر ايفای نقش و تربيت نبوی، يك پدر هم هست و بايد عواطف پدری خود را به فراخور شايستگی ها و نيز با توجه به اقتضای فرايند رشد فرزندان ابراز كند. در تصوير قرآنی رفتارهای احساسی و عاطفی حضرت يعقوب(عليه السلام) به گونه ای است كه از او يك پدر نگران به وجود آورده است. اين نگرانی و اضطراب وقتی آشكار می شود كه وی می ترسد از يوسف جدا شود و يا گرگ ها فرزندش را بدرند (آيه ۱۳)، بنابراين، در پاسخ درخواست برادران مايل نيست يوسف با آنان همراه شود. نكته جالب توجه اين است كه اگرچه حضرت يعقوب(عليه السلام) به شدت به يوسف وابسته است و وی را به دليل ويژگی ها يا قابليت های نبوی اش احترام می گذارد، در عين حال می كوشد تا با تحمل بحران های روحی در هنگامه فراق و جدايی به تدريج فرزندان را به آگاهی و شناخت لازم برای درك بهتر يوسف كمك كند. اين رفتار حضرت يعقوب(عليه السلام)، حاكی از آن است كه تنها راه تضمين بهداشت روابط خانواده اين نيست كه والدين، فرزندان را در هر شرايط و با هر ويژگی به يك چشم بنگرند. در عين حال، مهم اين است كه فرزندان راز تفاوت واكنش والدين را به درستی دريابند. دراين داستان زمانی كه حضرت يعقوب(عليه السلام)متوجه بروز رفتار خصمانه برادران نسبت به يوسف می شود، بار ديگر آنان را هشدار می دهد كه رفتارشان نابهنجار و به گونه چشمگيری متأثر از انگيزه های شيطانی است: «اين امر زشت را نفس های شما برايتان زيبا جلوه داده، پس در برابر آن به نيكويی شكيبايی میورزم»(آيه های۱۸و۸۳)
به هر حال حضرت يعقوب(عليه السلام)فرزندان و رفتار تنش زای آنان را تحمل می كند و در برابر اين رفتارهای خصمانه آنان می فرمايد: «فصبر جميل». بيضاوی در تفسير «صبر جميل» از مفاد روايتی كمك می گيرد و می گويد زيبايی اين صبر به اين است كه فرد درگير با بحران، مشكل و ناكامی خود را به هيچ مخلوقی بازنگرداند و او را مقصر نداند. (۲۶)با اين تلقی، حضرت يعقوب(عليه السلام) هيچ يك از فرزندان را سرزنش نكرد و خود را به خدا سپرد. اين برخورد متين و سازنده، سرانجام برادران يوسف را به خطای خود متوجه كرد، به گونه ای كه از پدر درخواست نمودند كه برايشان از خداوند درخواست مغفرت كند (آيه ۹۷). شيوه شناخت درمانی و رفتار درمانی حضرت يعقوب(عليه السلام) در برابر رفتار نابهنجار فرزندان به گونه ای بود كه آنان سرانجام به خود آمده و دو بار به خطا و اشتباه خود آشكارا اعتراف كردند: «به درستی كه مادراشتباه بوديم». (آيه های ۹۱ و ۹۷) پس از دور شدن يـوسف، يعقـوب همچـنان برای برادر تنی يوسف ـ بنيامين ـ نگران بوده و به فرزندان خود نمی تواند اعتماد كند (آيه ۶۶).
روش قرآنی بهداشت روانی در برخورد با بحران ها
حضرت يعقوب(عليه السلام) هنگام مواجهه با بحران، فرزندان را سرزنش و محكوم نكرد و با شيوه ای مؤثر و از طريق شناخت درمانی، آنان را به درك خطای خود هدايت نمود. برخورد اول حضرت زمانی رخ داد كه برادران، يوسف را در چاه انداخته و شب هنگام، كار خود را در برابر پدر وارونه جلوه دادند. اين رفتار كينه توزانه موجب شدكه حضرت يعقوب(عليه السلام)برای ساليان درازی از فرزندش يوسف دور بماند و بالاخره به آنچه از آن می ترسيد، گرفتار آيد. برخورد دوم نيز زمانی رخ نمود كه بنيامين در مصر گروگان بود و اطرافيان در توجيه اين گروگان گيری به يعقوب گفتند كه پسرت در مصر به اموال مردم دست يازيد، و به همين دليل او را گرو گرفته اند. در اين دو موقعيت تنها واكنش حضرت يعقوب اين بود: «بلكه نفس های شما اين كار را برای شما زيبا جلوه نمود و من در برابرآن به نيكويی شكيبايی میورزم».(آيه۱۸و ۸۳)
واكنش های افراد در هنگامه بحران
برخی هنگام برخورد با يك بحران، به ويژه در بحران های سنگين، به سادگی خود را تسليم كرده و به طور طبيعی توانايی های خود را نيز معطل می گذارند. واكنش اين افراد، انفعالی و تسليم شونده است و معمولاً بحران زده قربانی فشارها و خطرات برخاسته از بحران می شود. گروه ديگری در چنين موقعيت هايی، با بحران درگير شده و خود را در يك دايره معيوب فكری و رفتاری قرار می دهند. ناكامی ها و شكست های ناشی از بحران فرد را نسبت به توانايی ها و قابليت هايش مشكوك و به وی ذهنيتی شكست پذيرمی دهد.دسته سوم نيز، با مهارت و زبردستی خاصی بحران را كنترل نموده و با قدرت يا بر آن سوار می شوند و يا از كنار آن با شكيبايی می گذرند.
به شهادت دو آيه فوق حضرت يعقوب(عليه السلام) در برخورد با اين بحران های شكننده، راه سوم را برمی گزيند و بدون اين كه هيچ يك از فرزندان خود را متهم كند يا اشتباه آنان را به رخ آنان بكشد، ايشان را متوجه نقش ناخودآگاه انگيزه ها و گرايشات منفی درونی شان نموده و در واكنش به آنان می گويد: «شما درگير انگيزه های شيطانی نفس های خود هستيد.» جالب اين جاست كه حضرت، نابهنجاری رفتاری و انگيزشی فرزندان را با رفتار نابهنجار ديگری پاسخ نمی دهد، بلكه به آنان فرصت می دهد كه به اشتباه و انحراف خود پی ببرند و خود به آن اعتراف كنند. از اين رو، فقط به آنان می گويد: «فصبر جميل».
اين برخورد، شبيه برخوردی است كه تاريخ از پيامبر بزرگوار اسلام(صلی الله عليه وآله)در ارتباط با آزاردهندگان مكی در اولين روزهای معرفی اسلام به دست می دهد.حضرت در برابر آزارها، شكنجه ها و بی حرمتی ها مكرر می فرمود: «خداوندا! قوم مرا بيامرز و از آنان درگذر؛ چه، آنان هنوزبه شناخت و معرفت لازم دست نيافته اند.» (۲۷)وقتی پيامبر(صلی الله عليه وآله) ريشه كجروی های قوم خود را جهل و نادانی آنان می بيند، می كوشد ريشه اين نابهنجاری رفتاری را بخشكاند و آنان را در راه رسيدن معرفت لازم برای درك پيامبر و راه و پيام او ياری دهد.
نمودهای تعامل روانتنايی (۲۸)در داستان
عشق عميق حضرت يعقوب(عليه السلام) به يوسف در دو جای سوره به خوبی ابراز شده است: مورد اول جايی است كه يوسف در اوان كودكی به سر می برد و به شدت نيازمند حمايت و عشق پدری است (آيه ۱۳). مورد دوم هنگامی است كه برادران از مصر باز می گردند و بنيامين را در مصر باز می گذارند (آيه ۸۴ ـ ۸۵). فراق يوسف، آثار شكننده و مهيبی بر تن و روان حضرت يعقوب(عليه السلام)بر جای گذارد تا سرانجام به اختلالات روانتنايی می انجامد! حضرت يعقوب(عليه السلام)هماره ازيوسف می گويد و آه می كشد. اين فرايند سوختن و ساختن تا آن جا پيش می رود كه پيامبر پير داستان ما، چشمان خود را از دست می دهد! (آيه های۸۴ـ۸۶).نكته كليدی روان شناختی و درمان گرايانه اين قسمت از سوره اين است كه علايم روانتنايی (۲۹)كه منشأ خاص فيزيولوژيك (۳۰)نداشته باشد، پس از شناخت دقيق و درست علّت روانی و معكوس كردن آن، می تواند به راحتی و گاهی به سرعت درمان پذير باشد. عشق و اشتياق دو سويه و بی نظير پدر و پسر به يكديگر چنان عميق و نافذ است كه اين دو می توانند آن راهر طور و هر جا كه بخواهند به كار گيرند، اگرچه اطرافيان نتوانند آن را باور كنند. از اين رو، يوسف به طور شگفت انگيزی از برادران می خواهد كه پيراهنش را با خود ببرند و بر چهره پدر بيفكنند تا او بينايی اش را باز يابد (آيه ۹۳). دلبستگی دو سويه يوسف و پدر چنان محكم و قابل اعتماد است كه يوسف تنها از بوی پيراهن خود برای بازگرداندن بينايی به پدر بهره می گيرد و بی درنگ به برادران می گويد: شما پيراهن مرا بر چهره پدر بيفكنيد، خواهيد ديد كه او از آن پس بينايی خود را باز می يابد! حكايت همين طور هم می شود! با آن كه يوسف در مصر به سر می برد، همين كه كاروان از مصر بيرون می زند، يعقوب در فلسطين بوی پيراهن فرزند را استشمام می كند (آيه ۹۴). اطرافيان يعقوب با شنيدن كلام وی، او را به كودنی و از كارافتادگی ذهنی متهم می كنند. آنان می پنداشتند كه يعقوب در اثر كهولت سن
توانايی های شناختی خود را از دست داده است. تا اين كه فردی از راه می رسد و پيراهن يوسف رابر چهره يعقوب می افكند و ناگهان چشمان پيامبر پير به راحتی بينايی خود را مجدداً باز می يابد. عشق پدر و فرزند چنان صميمی و عميق است كه كوری يعقوب را از بين می برد. اين كار يوسف نشانگر اين است كه عواطف و احساسات دوسويه ای همانند عشق و شيدايی ممكن است برای درمان اختلالات تنی كه ريشه روان شناختی دارد، به كار آيد.
بی ترديد، اين تأكيد نويسنده به معنی نفی اين احتمال نيست كه چه بسا اين بازيابی در داستان ما نتيجه اعجازآميز بودن پيراهن يوسف باشد. مرحوم طبرسی(رحمه الله) با استناد به روايتی شيعی ابراز می دارد كه اين پيراهن توسط جبرئيل از بهشت آورده شده بودوحضرت يعقوب(عليه السلام)بوی يوسف را از اين پيراهن بهشتی شنيد! (۳۱). با اين احتمال، برداشت روان شناختی و درمان گرايانه ما به دليل اعجازآميز بودن پيراهن قوت خود را از دست می دهد. اين برداشت يك مؤيد درون قرآنی هم به همراه دارد و آن اين كه در آيه ۹۳، پيراهن با واژه «هذا» همراه شده است؛ يعنی يوسف از برادران خواست كه پيراهن خاصی از پيراهن های وی را با خود به فلسطين ببرند.
سورآبادی نيز خاطرنشان می سازد كه پيراهنی كه يوسف برای پدر فرستاد، پيراهنی بود كه وی از حضرت ابراهيم به ارث برده بود و پيش از اين ابراهيم را از آتش نمرود رهانيده بود! به اعتقاد اين مفسر نيز پيراهن از بهشت آورده شد و رازشفابخش بودنش، بهشتی بودن آن بود. (۳۲)بر خلاف ديدگاه اين مفسران، مرحوم علامه طباطبايی(رحمه الله) بر اين باور است كه اعتبار رواياتی كه بر بهشتی و آسمانی بودن اين پيراهن تأكيد میورزند، به شدت زير سؤال است. ايشان با بيان فرازی از كتاب تفسير عيّاشی با وی همراه شده و گويی در اين صددند كه ثابت كنند كه پيراهن فرستاده شده معمولی بوده است. تنها می افزايند كه ويژگی اين پيراهن اين بود كه يوسف با آن پيراهن اشك چشمان خودپاك می كرد!. (۳۳)به نظرمی رسد، تنها با تكيه بر اين برداشت می توان تحليل روان شناختی و درمان گرايانه ای را كه پيش از اين يادآور شديم پذيرفت.
ادامه دارد....