آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

جايگاه عقل در قرآن كريم از منظر شهيد علامه مطهری(۱)

رابطه عقل و دین ازمسائل جنجال برانگیز، در محافل علمی و پردامنه در جامعه بشری است. این مسئله از یك سو منجر به ایجاد فرقه ها و مكاتب فكری، فلسفی و سیاسی گردیده و از سوی دیگر منشأ بروز درگیری های اجتماعی، تكفیرها و نزاع های خونین شده است.
آنچه در این مقام مورد نظر است ارزیابی جایگاه عقل و ارزش آن در قرآن كریم است. آیا قرآن همانند برخی از فرقه های اسلامی و بسیاری از اندیشمندان غربی قائل به لجام گسیختگی و حجیت بی حد و حصر عقل است؟ و یا قرآن پای عقل را چوبین دانسته و آن را نه تنها از ورود در مسائل دینی بلكه از اندیشیدن در حوزه مسائل و مشكلات بشری نیز منع می كند؟ آیا عقل و فكر بشری برای یافتن راه كمال و سعادت دنیوی و اخروی او كافی است؟ آیا از نظر قرآن عقل تابع بی چون وچرای شرایط اجتماعی است و هر كس به مقتضای طبقه ای كه در آن رشد كرده و شرایطی كه پرورش یافته می اندیشد و یا قرآن به استقلال عقل در قبال شرایط اجتماعی قائل است؟
به منظور یافتن پاسخ هایی متقن ومستدل برای سؤالات فوق و استخراج نظرات قرآن در این زمینه در برابر مردی كه در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن كریم، كم نظیر است. زانوی تلمذ می زنیم و از خداوند منان خواهانیم كه توفیق بهره وری از این چشمه زلال معرفت را به همه پیروان قرآن عنایت فرماید.
تعریف عقل در فرهنگ دینی

مفهوم شناسی عقل

اولین گام در شناخت جایگاه عقل در قرآن تبیین مفهوم عقل و معنای مورد نظر از آن در مباحث دینی و مفاهیم قرآنی است. در روایات اسلامی وفرهنگ قرآنی منظور از تفكر و تعقل صرفاً تفكر منطقی و تعقل فلسفی نیست؛ زیرا این مورد در بین همه انسان ها مشترك است و هر انسانی چه موحد وچه كافر توانایی كنار هم گذاشتن معلومات و ترسیم سیمای كلی از واقعیت جهان و هستی هر چند به پندار غلط خود را دارد. در حالی كه قرآن كریم كفار را فاقد تعقل دانسته و معتقد است كه آنها از عقل خود هیچ استفاده ای نمی كنند چنان كه می فرماید: «و مثل الذین كفروا كمثل الذی ینعق بما لایسمع الا دعاء و نداء صم بكم عمی فهم لایعقلون. مثل (دعوت كننده) كافران مثل كسی است كه (حیوانات را برای نجات از خطر) صدا می زند ولی آن ها جز سر و صدا چیزی نمی شنوند، آن ها كر و گنگ و كورند از این رو چیزی نمی فهمند».
استاد مطهری پس از ملاحظه آیات و روایات مربوط به عقل و تعقل و مقایسه آنها با یكدیگر پیرامون مفهوم عقل در فرهنگ اسلامی می فرمایند:
عقل در روایات اسلامی آن نیرو و قوه تجزیه و تحلیل است و در غالب مواردی كه می بینید اسلام جاهل را كوبیده، جاهل در مقابل عالم به معنای بی سواد نیست بلكه جاهل ضدعاقل است. عاقل كسی است كه از خودش فهم و قدرت تجزیه و تحلیل دارد و جاهل كسی است كه این قدرت راندارد. ما خیلی افراد عالم را می بینیم كه عالمند ولی جاهلند. عالمند به معنای این كه فراگرفته از بیرون زیاد دارند، خیلی چیزها یاد گرفته اند، اما ذهنشان یك انبار بیش نیست، خودشان اجتهاد ندارند، استنباط ندارند، تجزیه و تحلیل در مسائل ندارند، این طور اشخاص از نظر اسلام جاهلند یعنی عقلشان راكد است.
قرآن كریم برای ترسیم مفهوم دقیق «عقل» از تعبیر لطیف و معنادار «لب» استفاده می كند و با این روش هم عقل را تعریف می كند و هم مفهوم كمال عقل را بیان می نماید. استاد مطهری كلمه لب را از اصطلاحات قرآنی دانسته و در توضیح آن می فرمایند.
«لب» یعنی مغز (نه به معنی مخ، بلكه به معنی اعم كه در مورد میوه ها مثلاً می گوئیم مغز بادام، مغز گردو) این اصطلاح شاید از اصطلاحات مخصوص قرآن باشد... و اگر هم اصطلاح مخصوص قرآن نباشد قرآن درباره عقل كلمه لب را زیاد به كار برده گوئی انسان را تشبیه به یك گردو و یا بادام كرده كه تمام یك گردو و یا بادام پوسته است و آن اساسش مغزش می باشد كه در درون آن قرار دارد. تمام هیكل و اندام انسان را در نظر بگیرید، آن مغز انسان، عقل و فكر انسان است، اگر بادامی مغز نداشته باشد چه می گوئیم؟ می گوئیم پوچ است و پوك و هیچ و باید دورش انداخت و انسانی كه عقل نداشته باشد جوهر و مغز انسانیت و آن ملاك و مقوم انسانیت را ندارد. انسانی پوك و پوچ است، یعنی یك صورت انسان است و معنی انسان در او نیست، به حسب این تعبیر معنی انسان همان عقل انسان است، عقلی كه در این حد باشد، عقل بودن عقل به استقلالش است. «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» از این بهتر اساساً دیگر نمی شود تعبیری پیدا كرد در مورد دعوت به این كه انسان با عقلش بالاستقلال حاكم باشد، عقلش مستقل باشد، دارای قدرت نقد و انتقاد باشد و بتواند مسائل را تجزیه و تحلیل كند. آدمی كه از این موهبت بی بهره است هیچ است.
در عبارات فوق استاد علاوه بر اینكه معنای عقل را از نظر قرآن بیان می كنند به اهمیت و ارزش آن در اسلام نیز اشاره می فرمایند. از مجموع سخنان استاد استنباط می گردد كه در منطق قرآن عقل عبارت است از نیروئی كه با تجزیه و تحلیل مسائلی كه در برابر او قرار دارد و سبك و سنگین نمودن آنها انسان را برای اخذ تصمیمی مستقل و آزاد از هوی و هوس و فشارهای اجتماعی و تاریخی یاری می رساند. و هر چه عقل انسان كامل تر باشد مستقل تر و آزادانه تر می داند نقد و انتقاد كند و تصمیم بگیرید و از این رهگذر انسان قادر خواهد بود از پوسته جهان به مغز آن نفوذ كند و سیطره و حاكمیت خدا را در همه ذرات هستی مشاهده نماید و با همه وجود حضور خدا را در تاریخ و جامعه ادراك كند.
ارزش و اهمیت عقل در قرآن

در دیباچه سخن به اقوال و نظرات كسانی كه معتقد به جدائی دین از عقل بود. و ساحت دین را از آلودگی به استدلال ها و دریافت های عقلی منزه می دانستند، اشاره نمودیم. قرآن كریم بر خلاف پندارهای ناصواب این گروه رابطه عقل و دین را نه تنها رابطه شایسته بلكه ضروری و بایسته می داند و با تأكید بر ارزش و اهمیت عقل در اندیشه های دینی و تحكیم باورهای مذهبی هرگونه فكر یا عملی را كه به گونه ای با عقل در تعارض باشد تخطئه و محكوم می نماید.
قرآن كریم با عبارات مختلفی از عقل تجلیل كرده و مؤمنان را به تفكر و تعقل در موضوعاتی تشویق نموده است و از همه مهم تر آنكه سنگ بنای اصول دین را عقل می داند و اعتقادی را كه از طریق تقلید نه تحقیق بدست آید به رسمیت نمی شناسد. بنابراین ارزش و اهمیت عقل را در اسلام و قرآن از موقعیتی كه تعقل و تفكر در مجموعه تعالیم اسلام بدست آورده است می توان كشف كرد. نمونه های زیر نشانه هائی از این جایگاه بلند است:
۱- تعقل زیربنای اصول دین است

زیربنای تمامی عقاید دینی و احكام شرعی، اصول دین یعنی توحید، نبوت و معاد است. قرآن كریم معتقد است كه مسلمان واقعی، كسی است كه بنیان های اساسی تفكر دینی و اعتقاد قلبی خود را با عقل استوار و محكم ساخته باشد. استاد مطهری پیرامون نقش عقل در شناخت اصول دین می فرمایند:
یك حمایت فوق العاده ای از عقل را در متون اسلام می بینم و در هیچ دینی از ادیان دنیا به اندازه اسلام از عقل یعنی از حجیت عقل و از سندیت و اعتبار عقل حمایت نشده است. شما اسلام را با مسیحیت مقایسه كنید. مسیحیت در قلمرو ایمان برای عقل، حق مداخله قائل نیست. می گوید آنجائی كه انسان باید به چیز ایمان بیاورد حق ندارد فكر كند، فكر ما عقل است و عقل در این نوع مسائل حق مداخله ندارد. آنچه را كه باید به آن ایمان داشت، نباید درباره آن فكر كرد و نباید اجازه فكر كردن و چون و چرا كردن به عقل داد. وظیفه یك مؤمن، مخصوصاً وظیفه یك كشیش و حافظان ایمان مردم این است كه جلوی هجوم فكر و استدلال و عقل را به حوزه ایمان بگیرند. اصلاً تعلیمات مسیحی بر همین اساس است. در اسلام قضیه درست بر عكس است. در اصول دین اسلام، جز عقل هیچ چیز دیگری حق مداخله ندارد، یعنی اگر از شما بپرسند كه یكی از اصول دین شما چیست، می گوئید «توحید» وجود خدای یگانه، اگر دوباره بپرسند به چه دلیل به خدا ایمان آورده اید شما باید دلیل عقلی بیاورید اسلام جز از راه عقل از شما قبول نمی كند. اگر بگوئید من خودم قبول ندارم كه خدا یگانه است دلیلی هم ندارم، تو چه كار داری؟ «خذ الغایات و اترك المبادی» تو نتیجه را بگیر، به مقدمه چكار داری؟ من از قول مادر بزرگم یقین پیدا كرده ام، بالاخره به یك حقیقتی یقین پیدا كرده ام، ولو از قول مادر بزرگم باشد، ولو خواب دیده باشم! اسلام می گوید نه، ولو به وجود خدای یگانه اعتقاد داشته باشی ولی آن اعتقادی كه ریشه اش خواب دیدن است، ریشه اش تقلید از پدر و مادر یا تاثیر محیط است، مورد قبول نیست. جز تحقیقی كه عقل تو با دلیل و برهان مطلب را دریافت كرده باشد، هیچ چیز دیگر را ما قبول نداریم.
اصول ایمان مسیحیت، منطقه ای ممنوع برای ورود عقل است و وظیفه یك مومن مسیحی حفظ این منطقه از هجوم قوای عقلی و فكری است ولی اصول ایمان در اسلام منطقه ای است كه در قرق عقل است و غیر از عقل هیچ قدرت دیگری حق مداخله در این منطقه را ندارد.»
۲- تشویق به تفكر و تعقل در قرآن و سنت

جلوه دیگری از توجه و اهمیت دادن اسلام به عقل و تعقل، اوامر و تاكیدهای قرآن مبنی بر تفكر در همه مسائل خصوصا تاریخ و خلقت و غیره می باشد. در روایات ماثوره تفكر در این گونه امور نوعی عبادت محسوب شده كه باعث قرب به خدا و موجب كمال انسان می گردد. به اعتقاد استاد مطهری هیچ كتابی به اندازه قرآن به تفكر در مسائل مختلف امر نكرده و هیچ دینی مانند اسلام آن را عبادت به شمار نیاورده است. به سخنان استاد در این زمینه توجه فرمائید:
در قرآن راجع به تفكر و تعقل مطلب زیاد داریم. لزومی هم ندارد كه بخواهیم آیات قرآن را در این زمینه جمع بكنیم. خیلی موارد داریم كه قرآن دعوت به تفكر و تعقل كرده است. شما هیچ كتابی نه مذهبی و نه غیرمذهبی پیدا نمی كنید كه به اندازه قرآن بشر را به سمت تفكر سوق داده باشد، تفكر در همه مسائل، در تاریخ، در خلقت، راجع به خدا، راجع به انبیاء و نبوت، راجع به معاد راجع به تذكرات و تعلیمات انبیاء و... كه در قرآن كریم زیاد است.
مكرر شنیده اید احادیث زیادی را كه به این عبارت است:«تفكر ساع خیر من عباده سنه تفكر ساع خیر من عباده سنتین، تفكر ساعه خیر من عباده سبعین سنه» یك ساعت فكر كردن از یك ساعت عبادت كردن افضل است، از شصت سال عبادت كردن افضل است، از هفتاد سال عبادت كردن افضل است این نوع تعبیرات همان طور كه بسیاری از علما گفته اند به واسطه این است كه نوع و موضوع تفكرها فرق می كند یك تفكر است كه انسان را به اندازه یك سال جلو می برد و یك تفكر است كه انسان را به اندازه شصت سال عبادت جلو می برد و یك تفكر كه او را به اندازه هفتاد سال جلو می برد.
]این احادیث نشان می دهد[ كه از نظر اسلام عبادت منحصر نیست به عبادات مالی مانند خمس و زكات و یا عبادات بدنی مانند نماز و روزه نوعی دیگر از عبادات هم هست و آن عبادت فكری است تفكر یا عبادت فكری اگر در مسیر تنبه و بیداری انسان قرار گیرد از سال ها عبادت بدنی برتر و بالاتر است. ]چنانچه در بسیاری از روایات داریم كه[ «افضل العباده التفكر» یا «لاعباده كالتفكر» یا «كان اكثر عباده ابی ذر التفكر»
۳-حمایت قرآن از عقل در برابر عادات اجتماعی

قرآن كریم با هر چیزی كه به نحوی باعث تضعیف عقل و كنار گذاشتن تعقل می شود مبارزه كرده است و از این رهگذر بر ارزش و اهمیت عقل در زندگی بشر تاكید كرده است. یكی از اموری كه باعث تضعیف عقل است «سنت گرائی» و تبعیت كوركورانه از عادت ها و رسوم اجتماعی است. استاد مطهری با استناد به حدیثی از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) كه در آن امام هشام بن حكم را از دیدگاه قرآن نسبت به عقل آگاه نموده است. می فرمایند: مطلب دیگر مسئله آزاد كردن عقل است از حكومت تلقینات محیط و عرف و عادت و به اصطلاح امروز از نفوذ سنت ها و عادت های اجتماعی و به تعبیر عرب های امروز از ایحائات اجتماع (وحی های اجتماعی) حضرت این جور می فرماید:«یا هشام ثم ذم الذین لایعقلون فقال:«و اذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه ءاباءنا أولو كان ءاباؤهم لایعقلون شیاً و لایهتدون»
قرآن اساسش برمذمت كسانی است كه اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فكر نمی كنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بكنند. هدف قرآن از این مذمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است یعنی درواقع می خواهد افراد را بیدار كند كه مقیاس و معیار باید تشخیص عقل و فكر باشد نه صرف اینكه پدران ما چنین كرده اند ما هم چنین می كنیم این حالت تسلیم درمقابل گذشتگان یك حالت ضد عقل است.
قرآن می خواهد كه انسان راه خودش را به حكم عقل انتخاب كند پس مبارزه قرآن با تقلید و به اصطلاح «سنت گرایی» مبارزه ای است به عنوان حمایت از عقل».
۴-حمایت از عقل درمقابل اكثریت

یكی از اموری كه باعث تضعیف عقل شده به گونه ای كه عمل كردن و حجت دانستن آن درهمه موارد مساوی با كنار گذاشتن عقل واهانت به او است «رأی اكثریت» است. قرآن كریم به نفع عقل و درحمایت از آن به مذمت اكثریت برخاسته است.استاد مطهری مبارزه قرآن با اكثریت را از حدیث امام موسی كاظم چنین بیان می كنند:
باز حضرت امام موسی كاظم (علیه السلام) موضوع دیگری ذكر می كنند؛ می فرمایند: ثم ذم الله الكثره فقال:«وان تطع اكثر من فی الارض یضلوك عن سبیل الله»
خلاصه آزادی از حكومت عدد، و اینكه اكثر و اكثریت نباید ملاك باشد، و نباید انسان اینجور باشد كه ببیند اكثر مردم كدام راه را می روند همان راه را برود و بگوید آن راهی كه اكثر مردم می روند همان درست است. این مثل همان تقلید است. همان طور كه انسان طبعاً به سوی تقلید از دیگران كشیده می شود. طبعاً به سوی اكثریت نیز كشیده می شود و قرآن مخصوصاً همان چیزی را كه انسان طبعاً به سوی آن كشیده می شود انتقاد می كند، می فرماید:«اگر اكثر مردم زمینی را پیروی كنی تو را از راه حق منحرف می كنند» دلیلش این است كه اكثر مردم پیرو گمان و تخمین اند نه پیرو عقل و علم و یقین و به تارهای عنكبوتی گمان خودشان چسبیده اند. همینكه چیزی در خیالشان پیدا می شود دنبالش می روند چون اكثر اینجور هستند پس به اكثر اعتماد نكن. این هم خودش نوعی دیگر استقلال بخشیدن به عقل است و دعوت به اینكه عقل باید معیار باشد.»
همانگونه كه از سخنان استاد و نوع استدلال ایشان آشكار است.آنچه درقرآن با عنوان پیروی از اكثریت مذمت شده است اكثریت به عنوان «راه حق» است نه «راه حل» یعنی گرایش اكثریت جامعه را به یك فكر و یا رفتار خاص اجتماعی و یا مذهب دلیل و حجتی برحقانیت آن بدانیم و عقل خود را از اندیشه و كاوش دراین زمینه منع كنیم.
به گونه ای كه اگر آن عمل را صد درصد مخالف عقل سلیم آدمی هم بدانیم صرفاً به دلیل پیروی اكثریت جامعه از آن،پیروی از چنین فكری را برای خود لازم بشماریم. دربرابر چنین پیروی مذمومی از اكثریت، درمواردی نیز پیروی از اكثریت به عنوان یك راه حل مورد تأیید قرآن است. و آن درجائی است كه درانجام یك كار جمعی و عمومی تردید داشته باشیم و درجایی كه ترك و انجام كار مباح و از نظر شرع جایز باشد. اما درانتخاب راه حل و چاره كار دچار شك و تردید هستیم. دراینجا به رأی گذاشتن یكی از شقوق كار و پیروی از نظر اكثریت قطعاً بلامانع است.
۵- تجلیل از عقل درآیات و روایات

یكی از نمودهای بارز توجه به عنایت اسلام به عقل، تعابیر زیبا، رسا و بلندی است كه درآیات و روایات شریفه درتجلیل از عقل به كار برده شده است. ارزش دادن به عاقل درمقابل جاهل، معرفی نمودن عقل به عنوان پیامبر درونی و اموری از این قبیل همگی نشانگر اهمیت فوق العاده عقل در دین اسلام است. به نمونه های بارز این تعابیر كه از كلام استاد مطهری نقل شده است توجه فرمائید:
در اسلام و متون اسلامی سخنان فوق العاده بلند و عجیب درباره عقل گفته شده است اولاً خود قرآن دائماً دم از تعقل می زند گذشته ازاین، در اخبار و احادیث ما آنقدر برای عقل، اصالت و اهمیت قائل شده اند كه وقتی شما كتاب های حدیث را باز كنید اولین بابی كه می بینید كتاب العقل است. مثلاً اگر سراغ اصول كافی بروید- اصول كافی تمام ابواب حدیثی ما را دارد- اولین بابی كه با باز كردن این كتاب می بینید، كتاب العقل است. در این «كتاب العقل» احادیث شیعه از اول تا به آخر به حمایت از عقل برخاسته است.
امام موسی بن جعفر (ع) تعبیر فوق العاده عجیب دارد، می فرماید: خدا دو حجت دارد، دو پیغمبر دارد: یك پیغمبر درونی كه عقل انسان است و یك پیغمبر بیرونی كه همان پیغمبرانی هستند كه انسانند و مردم را دعوت كرده اند. خدا دارای دو حجت است این دو حجت مكمل یكدیگر هستند: یعنی اگر عقل باشد و انبیاء نباشند، بشر به تنهایی راه سعادت خود را نمی تواند طی كند و اگر انبیاء باشند و عقل نباشند، باز انسان راه سعادت خود را نمی پیماید عقل و نبی هر دو با یكدیگر یك كار را انجام می دهند. دیگر از این بالاتر در حمایت عقل نمی شود گفت.
تعبیراتی از این قبیل كه شاید خیلی شنیده باشید، زیاد داریم. «خواب عاقل از عبادت جاهل بالاتر است»، «خوردن عاقل از روزه گرفتن جاهل بالاتر است»، «سكوت و سكون عاقل از حركت كردن جاهل بالاتر است» و «خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نكرد مگر آنكه اول عقل آن پیغمبر را به حد كمال رساند، به طوری كه عقل او از عقل همه امتش كامل تر بود. ما حضرت رسول را «عقل كل» می نامیم. این با ذوق مسیحیت هرگز جور درنمی آید. چون اصلاً ] در مسیحیت[ عقل با دین دو حساب جداگانه دارند ولی ما پیغمبر را «عقل كل» می نامیم و می دانیم.
بنابراین اهمیت و ارزش فوق العاده عقل در آیات و روایات اسلامی یكی از مسلمات و امور قطعی است كه جای هیچگونه شك و تردیدی برای محقق با انصاف باقی نمی گذارد.
اكنون كه اهمیت عقل از دیدگاه قرآن واضح و روشن شد این سوال مطرح می گردد كه آیا قرآن اهمیت و ضرورت توجه به عقل و دستورات آن را فقط در محدوده مسائل فردی و زندگی روزمره مورد تاكید قرار می دهد و یا اصولاً قرآن برای احكام عقل سندیت و حجیت قائل است و حتی در مسائل شرعی و احكام دینی نیز آن را معتبر می شمارد؟ گرچه پاسخ این سوال بطور اجمال از مباحث گذشته روشن شده است اما بنا به ضرورت و اهمیت بحث فصل جداگانه را به آن اختصاص می دهیم.
حجیت و سندیت عقل از دیدگاه قرآن

مفهوم حجیت عقل

معنای لغوی «حجت» عبارت است از هر چیزی كه بتوان با استفاده از آن بر دیگری احتجاج كرد. این احتجاج ممكن است به قبول عذر احتجاج كننده و یا ساكت كردن طرف مقابل بیانجامد.
بنابراین هنگامی كه از حجیت عقل سوال می كنیم؛ درصدد یافتن پاسخ این مسئله هستیم كه اگر عقل به چیزی حكم كرد آیا می توانیم به استناد حكم عقل آن عمل را انجام دهیم؟ آیا خداوند چنین عملی را از ما می پذیرد؟ معنای دقیق تر، مفهوم حجت عقل را از كلام استاد مطهری پی می گیریم:
باید ببینیم كه آیا عقل از نظر قرآن سند است و به تعبیر علمای فقه و اصول آیا عقل حجت است یا خیر؟ و این بدان معنی است كه اگر دریافتی واقعاً دریافت صحیح عقل باشد آیا می باید بشر به آن احترام بگذارد و برطبق آن عمل كند یانه؟ و اگر عمل كند و احیاناً در مواردی مرتكب خطا شود آیا خداوند او را معذور می دارد یا معاقب خواهد داشت؟ و اگر عمل نكند آیا خداوند به این دلیل كه چرا با اینكه عقلت حكم می كرد، عمل نكردی، او را مجازات خواهد كرد یا خیر؟
دلایل سندیت عقل در قرآن مسئله سندیت و حجیت عقل از نظر اسلام در جای خودش ثابت است و علمای اسلام نیز از ابتدا تاكنون- جز گروهی اندك- هیچكدام در سندیت عقل تردید نداشته اند و آن را جزو منابع چهارگانه فقه به حساب آورده اند. ما چون درباره قرآن گفتگو می كنیم لازم است دلایل حجیت عقل را از خود قرآن استخراج نمائیم. قرآن به انحاء مختلف سندیت عقل را امضا كرده است كه به مهم ترین آنها در اینجا اشاره می كنیم.
۱- دعوت به تعقل از طرف قرآن

قرآن كریم از دو طریق مخاطبان خود را به تعقل دعوت نموده است و از این طرق ارزشمندی احكام صادره از سوی عقل را رسمیت بخشیده است. یكی به طریق مستقیم و به دلالت مطابقی و دوم به طریق غیرمستقیم و به دلالت التزامی.
در روش مستقیم قرآن صریحا دعوت به تعقل كرده است و كسانی را كه عقل خود را به كار نمی گیرند مذمت نموده است. در قرآن كریم كلمه عقل و مشتقات آن ۹۴ بار بكار برده شده است.
استاد مطهری پیرامون این دسته از آیات می فرمایند: تنها دریك مورد می توان از ده ها آیه قرآن نام برد كه در آنها به این مسئله اشاره شده است كه ما این موضوع را طرح كرده ایم تا درباره آن تعقل كنید. به عنوان مثال از یك تعبیر شگفت انگیز قرآن برایتان نمونه می آورم. قرآن می فرماید: «ان شر الدواب عند الله الصمم البكم الذین لایعقلون»
بدترین جنبده ها كسانی هستند كه كر و گنگ و لایعقلند. البته واضح است كه منظور قرآن از كر و لال، كر و لال عضوی نیست. بلكه منظور آن دسته از مردم است كه حقیقت را نمی خواهند بشنوند و یا می شنوند و به زبان اعتراف نمی كنند. گویی كه از شنیدن حقایق عاجز است و صرفا برای شنیدن مهملات و خزعبلات آمادگی دارد از نظر قرآن كر است و زبانی كه تنها برای چرندگویی به كار می افتد به تعبیر قرآن لال است. لایعقلون نیز كسانی هستند كه از اندیشه خود سود نمی گیرند. قرآن اینگونه افراد را كه نام انسان زیبنده آنها نیست در سلك حیوانات و بنام چهارپایان مخاطب خویش قرار می دهد.
در یك آیه دیگر ضمن طرح یك مسئله تولیدی در مورد توحید افعالی و توحید فاعلی می فرماید: «و ما كان لنفس ان تومن الا باذن الله؛ هیچكس را نرسد كه ایمان بیاورد مگر به اذن الهی.»
به دنبال طرح این مسئله غامض كه هر ذهنی ظرفیت تحمل و درك آن را ندارد و براستی انسان را تكان می دهد آیه را چنین دنبال می كند: «ویجعل الرجس علی الذین لایعقلون؛ و بر آنانكه تعقل نمی كنند پلیدی قرار می دهد.»
در این دو آیه كه به عنوان نمونه ذكر كردم، قرآن به اصطلاح اهل منطق به دلالت مطابقی دعوت به تعقل نموده است.
اما در روش غیرمستقیم، قرآن به نكاتی اشاره می كند كه پذیرش آنها بدون به رسمیت شناختن عقل ممكن نیست و به عبارت دیگر لازمه منطقی اظهار اینگونه مطالب، اعتراف به حجیت و سندیت عقل است. استاد مطهری درباره این شیوه قرآن می فرمایند:
آیات بسیار دیگری نیز وجود دارند كه قرآن به دلالت التزامی سندیت عقل را امضا می كند به عبارت دیگر سخنانی می گوید كه پذیرش آنها بدون آنكه حجیت عقل پذیرفته شده باشد امكان پذیر نیست، مثلا از حریف استدلال عقل می طلبد: «قل هاتوا برهنكم»
به دلیل التزام می خواهد این حقیقت را بیان كند كه عقل سند و حجت است و یا اینكه رسما برای اثبات وحدت واجب الوجود قیاس منطقی ترتیب می دهد؛ «لو كان فیهما ءالهه الا الله لفسدتا» در اینجا قرآن یك قضیه شرطیه تشكیل داده است؛ مقدم را استثناء كرده و تالی را نادیده گرفته است. این یك قیاس استدلالی و برهان صد درصد عقلی است. اگر قرآن استدلال و قیاس را معتبر نشمارد، دیگر خودش اقامه قیاس و برهان نمی كند و یا مثلا در مورد معاد می فرماید: «افحسبتم انما خلقنكم عبثا و انكم الینا لاترجعون» در این آیه به اصل خالقیت و اصل حكم باری تعالی تمسك جسته است. اگر معادی نباشد پس خلقت شما عبث خواهد بود و خلقت عبث هم محال است و به عبارت دیگر مگر ممكن است، خدای حكیم كار عبث كند؟ اگر معاد نباشد، خلقت عبث است، عبث محال است، پس خلقت ضروری است و بنابراین وجود معاد حتماً ضروری است. این خود اقامه برهان است. بنابراین طبق همین آیات كافی است كه قرآن كریم ابزار استدلال و منبع عقل را معتبر بشمارد.
۲- استفاده قرآن از نظام علی و معلولی

دلیل دیگری كه استاد مطهری برای نشان دادن اصالت عقل در قرآن بیان می كنند، مسئله استفاده قرآن از نظام علی و معلولی است. استاد معتقد است كه با توجه به آنكه رابطه علت و معلول و اصل علیت پایه تفكرات عقلانی است و هرگونه استدلال عقلی مبتنی بر پیش فرض وجود نظام علیت در جهان است بنابراین به كارگیری و استفاده از لازم به معنای اعتقاد و التزام به ملزوم است. از این رو استفاده قرآن از نظام علی و معلولی را نیز باید یكی از مواردی به شمار آورد كه قرآن به دلالت التزامی به تعقل دعوت نموده و حجیت و سندیت آن را امضاء می كند. از آنجا كه استاد به لحاظ اهمیت موضوع آن را جداگانه ذكر نموده است ما نیز آن را به عنوان دلیل دوم بیان می كنیم استاد مطهری در این رابطه دو مثال قرآنی ذكر می نمایند كه دقت در آنها مراد ایشان را از عنوان فوق روشن تر می كند:
به عنوان مثال این آیه را درنظر بگیرید كه می فرماید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» می خواهد بگوید درست است كه همه سرنوشت ها به اراده خداست ولی خداوند سرنوشت را از ماورای اختیار و تصمیم و عمل بشر بر او تحمیل نمی كند و كار گزاف انجام نمی دهد، بلكه سرنوشت ها هم نظامی دارند و خدا سرنوشت هیچ جامعه ای را خود به خود و بی وجه عوض نمی كند ، مگر آنكه آنان خودشان، در آنچه كه مربوط به خودشان است، مانند نظام های اخلاقی و اجتماعی و ... و آنچه مربوط به وظایف فردیشان است، تغییر دهند از سوی دیگر قرآن مسلمانان را تشویق می كند تا به مطالعه در احوال و سرگذشت اقوام پیشین بپردازند و از آن درس عبرت بگیرند. بدیهی است كه اگر سرگذشت اقوام و ملت ها و نظام ها براساس گزاف و تصادف بود و اگر سرنوشت ها از بالا به پایین تحمیل می گردید دیگر مطالعه و پندآموزی معنی نداشت، قرآن با این تاكید می خواهد تذكر دهد كه بر سرنوشت اقوام نظامات واحدی حاكم است. به این ترتیب اگر شرایط جامعه ای مشابه شرایط جامعه دیگر باشد سرنوشت همان جامعه در انتظارش خواهد بود.
در آیه دیگر می فرماید:«فكاین من قریه اهلكنها و هی ظالمه فهی خاویه علی عروشها و بئر معطله و قصر مشید¤ افلم یسیروا فی الارض فتكون لهم قلوب یعقلون بها او ءاذان یسمعون بها؛ چه بسیار شهر و دیاری كه ما اهلش را در آن حال كه به ظلم و ستم مشغول بودند به خاك هلاك نشاندیم و اینك آن شهرها از بنیاد ویران است. چه چاه ها و قنات های آب كه معطل بماند چه قصرهای عالی كه بی صاحب گشت، اكنون مردم این زمان نمی خواهند در روی زمین گردش كنند و در احوال اقوام و ملل مطالعه نمایند واز آنها درس بگیرند...»
در انتها استاد از این آیات بر مدعای خود چنین استدلال می كنند كه: در تمام این مطالب قبول نظامات به دلالت التزامی موید نظم علی و معلولی است و پذیرش رابطه علی و معلولی به معنای قبول سندیت عقل است.
در اینجا ممكن است سوالی مطرح شود كه در آیات زیادی از قرآن وقوع حوادث و حدوث معلول ها مستقیماً به خدا نسبت داده شده است با همه این احوال چگونه می توان قبول كرد كه قرآن نظام علیت را در جهان قبول دارد. مثلاً در برخی از آیات نزول باران، فرستادن بادها، رویش گیاهان و امور دیگر مستقیماً به خدا نسبت داده شده است. علاوه بر آن در آیه ۱۷ سوره انفال اصولاً نسبت دادن حوادث و حتی اعمال بشر را به غیر خدا مردود و نادرست شمرده است آنجا كه می فرماید: «فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی؛ ای مؤمنان شما كافران، را نكشید بلكه خدا كشت. وای رسول تو تیر نیانداختی بلكه خدا تیرانداخت.»
پاسخ كامل این سؤال را باید در مباحث مربوط به توحید افعالی یافت. بنا به اصل قرآنی «توحید افعالی» موجودات عالم همچنانكه در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و خدا به تعبیر قرآن قیوم همه عالم است، در مقام تاثیر و علیت نیز استقلال ندارد۳۶ اما این مسئله هیچ منافاتی با پذیرش اصل علیت جهان و تأثیر و تأثر امور مادی در یكدیگر ندارد بلكه فقط مؤمنین باید توجه داشته باشند كه علت و اسباب ظاهری در ذات و فعل خود مستقل نبوده علت العلل هستی خداوند سبحان است.
استاد مطهری با دقت و نكته سنجی خاص احتمال ایجاد سؤال فوق را در ذهن خواننده در نظر گرفته و در پاسخ آن می فرمایند:
با آنكه قرآن از جانب خدا سخن می گوید و خداوند نیز آفریننده نظام علت و معلولی است و طبعاً سخن از ماورائی است كه علت و معلول مادون آن قرار دارند با این همه از این موضوع غفلت نمی كند كه از نظام سببی و مسببی عالم یاد كند و وقایع و پدیده ها را مقهور این نظام بداند.
منبع:روزنامه کیهان-محمد خامه گر

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center