اخلاق جمع خُلق است، دو کلمه خَلق وخُلق از یک ماده و به یک معنا هستند با این تفاوت که خَلق عبارت است از اندام و چهره ظاهری انسان که با چشم دیده میشود و خُلق سیمای باطنی و شخصیتی انسان را نشان میدهد که با چشم باطن و بصیرت قابل رؤیت است، به عبارت دیگر خُلق که در فارسی به آن خوی و منش گفته میشود عبارت است از: صفات راسخ و پایدار در روح که به موجب آن انسان اعمال اخلاقی را به سهولت و بدون کمترین تکلُّف و مشقّت انجام میدهد و نیاز به فکر و تحمل زحمت روحی ندارد مانند شخص سخی الطّبع که بدون رنج روحی بذل و بخشش میکند و نه فقط از این کار متألم نمیشود بلکه لذت هم میبرد، همینطور سایر صفات اخلاقی.
راغب لغتشناس معروف قرآنی در این زمینه میگوید:
«الخَلق وَ الخُلق فِی الاَصلِ واحدِ، لکِن خُّصَ الخَلق بالهیئه وَ الاشکال و الصّورِ المَدرکَه بالبَصَر وَ خُصَّ الخُلق بِالقوی و السَجایا المدرکه بِالبَصیره»
خَلق و خُلق در اصل یکی هستند و لکن خَلق اختصاص دارد به اندام و صورتهایی که با چشم دیده میشود، ولی خُلق اختصاص دارد به خصال و سجایایی در انسان که با بصیرت و اندیشه درک میشود.
و در همین زمینه در سفینهالبحار آمده است:
«الخَلق وَ الخُلق فِی الاَصلِ واحدِ، لکِن خُّصَ المفتوح مِنهُ بالهیئات وَ الاَشکال و الصُّورِ المَدرکَه بالبَصَر وَ خُصَّ المَضموم مِنهُ بِالقوی و السَجایا المدرِکه بِالبَصیره وَ حَقیقَتهُ اَنَّهُ لِصُورَه الاِنسانِ الباطِنه بِمنزَله الخَلق لِصُورَه الظّاهِرَه»
به عبارت دیگر، هر انسانی دو چهره دارد: ظاهر و باطن. اخلاق و رفتار هرکس معیار شخصیت و میزان چهره باطنی اوست.
از این تعریف مشخّص میشود که هویت متعالی انسان وابسته به اخلاق است، انسان برای این که به شخصیت ارزشمند و بایسته خود برسد، باید خودسازی کند و قبل از آن باید خود را بشناسد و خلقیات و صفات نیک و بد را بداند و از یکدیگر تمییز دهد، واِلاّ به جای خودسازی، خودسوزی خواهد کرد. از طرفی خودشناسی آغازی است برای خداشناسی. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: « مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» کسی که خود را شناخت خدا را شناخته است. کسی که خود را نشناسد هیچ چیز دیگر را چنانکه باید نمیتواند بشناسد.
توکه در نفس خود زبون باشی
عـارف کـردگــار چـون بـاشی
از نظر اسلام، انسان از خاک برخاسته و تا افلاک و فوق افلاک میتواند ترقی کند.خداوند در قرآن کریم فرموده است:
« اِنی خالقٌ بَشراً مِن طین فَاِذا سَوَّیتُه وَ نفختُ فیه من رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین»
من آفریدگار بشر از گل هستم، آنگاه که پیکر بشر را منسجم و هماهنگ ساختم از روح مخصوص خود به آن دمیدم، پس شما ای فرشتگان در برابرش سجده کنید. خداوند در جای دیگر از قرآن مراحل آفرینش انسان را مفصّلتر بیان فرموده است، در آیه ۱۲ تا ۱۴ سوره مؤمنون میفرماید:
«لَقَد خَلَقنا الاِنسان من سلاله مِن طین، ثُّم جَعلناهُ نُطفَه فِی قَرارٍ مکینِ، ثُّم خَلقنا النُطفَه عَلَقَه فَخَلقنا العلَقَه مُضغَه فَخَلقَنا المُضغَه عِظاماً فَکَسونا العِظام لَحماً، ثُّم اَنشَأناهُ خَلقاً اخَر فَتَبارَک اللهُ اَحسَنُ الخالِقین»
همانا انسان را از چکیده گل آفریدیم، عصاره گل را تبدیل به نطفه کردیم و آنرا در جایگاه مطمئن قرار دادیم، سپس نطفه را تبدیل به خون بسته و خون بسته را تبدیل به پارهای گوشت و گوشت را تبدیل به استخوان کردیم تا این که روی استخوانها را با گوشت پوشاندیم، آنگاه با نفخ روح بر این پیکر، آفرینش جدیدی ایجاد کردیم. مبارک باد ایجاد چنین موجودی بر خداوند که بهترین آفریننده است.
در این آیه شریفه، خداوند متعال مراحل آفرینش و تحولات تکاملی انسان را بیان فرموده است. بر اساس این آیه، ماده اولیه انسان از عصاره گل است که تبدل به نطفه شده و در رحم مادر صورت نباتی به خود گرفته و به مرحله حیوانی تکامل پیدا کرده است ، آنگاه مرحله به مرحله اندام انسان کامل شده تا این که روح مخصوص الهی در آن دمیده و تبدیل به موجود ویژه و جدیدی شده است؛ «فتبارکالله احسن الخالقین».
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملایک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
***
آدمیــزاده طــرفه معجونیست
کـز فرشتـه سرشتــه وز حیــوان
گر رود سوی این شود بـه از این
ور شـود سوی آن شود پس از آن
این است که انسان دارای نفوس متّعدده است؛ نفس جمادی، نفس نباتی، نفس حیوانی، سبُعی، شیطانی، نفس قدسی و ملکوتی. جماد عنصر اولیه پیکره هیولایی انسان است، با نفس نباتی انسان جذب میکند، دفع میکند، رشد و نمو میکند ، با نفس حیوانی انسان میخورد ، میآشامد، اعمال غریزه جنسی میکند، تفریح و بازی میکند، با نفس سبُعی درندهخویی میکند، با نفس شیطانی حیله میکند، نیرنگ میزند، وسوسه میکند، فریب میدهد ، نفاق و ریا میکند، با نفس ملکوتی و قدسی پرستش و عبادت میکند، بزرگواری و کرامت به خرج میدهد، عفو و ایثار و از خودگذشتگی میکند و به زخارف دنیایی بیاعتنا است و نظرش به عوالم بالا ست، همین خصوصیات است که انسان را از خاک به افلاک میبرد و او را شایسته سجده فرشتگان میکند. پیامبر اکرم آمده است که انسانها را از مراحل حیوانی بالاتر بیاورد و جهان و جامعهای قدسی و ملکوتی بسازد و این مقام و مرتبه با کرامتهای اخلاقی ممکن میشود. اگر انسان همت خود را خور و خواب و شهوت جنسی قرار دهد، حیوانی بیش نیست و چون روح ملکوتی را ضایع گذاشته است، از حیوان نیز پستتر است.
«أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»، اگر به خاطر جمع و کنز مال به تجاوز به حقوق دیگران دست بزند یا بر اثر حُب جاه در پی توسعه سرزمینی و گسترش نفوذ و قدرت خود به کشورگشایی و تخریب و کشتار مردم دست بزند، درندهای وحشی بیش نیست. اگر به خاطر مال، منال، پست و مقامی به دروغ، نفاق، حیله، نیرنگ و حقهبازی دست بزند شیطانی انساننماست و فقط کسانی شایسته نام انسانیت و لایق شئون آدمیّت هستند که دارای ایمان و کرامتهای اخلاقیند.
مولا علی علیه السلام در عظمت انسان فرمودهاند:
اَتَزَعمُ اَنَّکَ جرمٌ صَغیرٌ وَ فیک اَنطوی العاَلمُ الاَکبرُ
آیا گمان میکنی که همین جرم و حجم کوچک هستی و حال آنکه در تو عالمی بزرگتر از این عالم، مُنطوی و پیچیده شده است.
از نظر مولا علی علیهالسلام انسان با عظمتتر از این عالم فانی است و اگر خود را در برابر این عالم بفروشد، ارزان فروخته و ضرر کرده است.
و در همین رابطه فرمودند:
«لیسَ لأنْفُسِکُم ثَمَنٌ إلّا الجَنّه، فلا تَبیعوها إلّا بِها» برای جان شما بهائی غیر از بهشت نیست خود را به کمتر از آن نفروشید.
و چه خوب گفته است شیخ بهایی علیهالرحمه:
ای نقطه دایـره امکـان
وی مرکز خلقت کون و مکان
تو شاه جواهر نـاسـوتی
خورشید مظاهر لاهوتی
تـا چنـد بـه وادی ظلمــانی
در چاه طبیعت خود مانی
تا چند به تـربیـت بدنی
قـانع بـه خـزف ز دُرعدنی
خداوند روح قدسی خود را بر پیکر مادی انسان نشانده است تا چون راکبی سوار بر مرکب تن شود و با به کارگیری اعضا و جوارح از دست، پا، چشم، گوش، دل و زبان در عرصه دنیا خود را تکامل دهد و لایق «اِرجعی اِلی رَبک راضیه مَرضیَّه فَادخُلی فِی عِبادی وَادخَلی جَنّتی» شود، چه جنایتی به خود از این بالاتر که روح ملکوتی و قدسی را اسیر تن مادی و تمایلات حیوانی کنیم و او را فرسوده و ناتوان به دیار باقی بفرستیم. این ظلم به نفس است و ظلم به نفس یکی از بدترین نوع ظلمها به شمار میرود. «رَبَّنا ظَلمنا اَنفُسَنا اِن لَم تَغفِر لَنا وَ تَرحَمنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الظّالِمین».
نویسنده: سیّد علی گرامیان
منبع: اطلاعات