آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

وحی در قرآن و حدیث

مقدمه
قرآن مجيد بزرگترين معجزه پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) است. اين كتاب آسماني از طرف خداوند متعال توسط جبرئيل(ع)كه يكي از ملائكه مقرب است بر پيامبر اكرم(ص) وحي شد.
وحي يك نوع ارتباط خاص بين خدا و پيامبران است تا پيام الهي را دريافت كنند.
پيامبران الهي صلاحيت دارند كه پيام الهي را از طريق وحي، دريافت كنند و نوعي آگاهی از عالم غيب است. اين رابطه، رابطه‌اي است پيچيده كه به طور اجمال مي‌توان بر اين رابطه آگاهی پیدا کرد .ماهيت وحي را فقط پيامبران درك مي‌كنند، وحي خودش جزء مهترين منابع معرفتي دين است.
پيامبرالهي از طريق وحي كه رابطه‌اي با عالم غيب است، شريعت و احكام و قوانين و فرمان‌هاي الهي را دريافت كرده‌اند به مردم خود رسانده‌اند تا از اين طريق، آنان را رشد دهند و باعث سعادتمند شدن آنان در دنيا و آخرت شوند. در اين رابطه پيامبر به وسيله قلب نوراني‌اش حقايقي را از عالم غيب مي‌گيرد بدون اين كه از حواس مادّي خود كمك بگيرد و يا نياز به فكر كردن داشته باشد. ذكر اين نكته لازم است كه وحی برخلاف ارتباط‌هاي ديگر كه بشريت با عالم ماوراء دارد، وحي ارتباط خاصي با عالم غيب است، در اين نوع ارتباط شخص پيامبر منشأ وحي که خداوند متعال است را مي‌شناسند. پيامبر به ماموريت سنگين خود بعد از وحي كه رساندن پيام الهي به مردم است آگاهي كامل دارد و از اطمينان و آرامش دروني برخوردار است.
وحي را نمي‌توان با ابراز علمي شناخت چون يك پديده مادي و طبيعي نيست و براي ما قابل تجربه نيست و حالِ وحي و تجربه وحي هر دو در قالب الفاظ نمي‌گنجد و قابل انتقال به ديگران نيست. اما محتواي غني وحي و پيام خداوند قابل انتقال به ديگران است پيامبر از حال وحي خبر مي‌دهد نه اين كه پديده غير طبيعي را بر مردم عرضه بدارد.
وحي در لغت به معناي آگاه ساختن پنهاني و سريع است، يعني پيامبر(ص) اموري را توسط جبرئيل(ع) به سرعت دريافت مي‌كند بدون اين كه كسي غير از پيامبر متوجه اين امر شود كلمه وحي در نوشتن، اشاره كردن، رسالت، و الهام و كلام سرّي نيز استعمال مي‌شود.
جناب راغب در كتاب مفردات خود در قسمت كلمه الوحي مي‌نويسد: وحي به معناي اشاره سريع است، و چون در معناي آن سرعت اخذ شده است مي‌گويند امر وحي.
وحي گاهي با كلام رمز انجام مي‌گيرد و گاهي با صداي بدون تركيب، و گاهي با اشارة بعضي از اعضاي بدن وگاهي با نوشتن.
به طور كل همان معني اصلي وحي يعني آگاهي ساختن پنهان و سريع در همة معاني وحي جاري است.
در انتهاي اين قسمت كلامي از شيخ مفيد(ره) دررابطه با وحي را نقل مي‌كنيم، كه ايشان در رابطه با وحي مي‌نويسد: اصل وحي به معناي كلام مخفي است، بعد از آن بر هر چيزي كه مقصود از آن تفهيم مطلب به مخاطب باشد، به طور پنهان كه از ديگران پنهان بماند اطلاق مي‌شود.
اين نكته نيز حائز اهميت است كه درمعناي لغوي وحي، لازم نيست وحي كننده چه كسي باشد بلكه مي‌تواند خدا، فرشته، انسان، جن، شيطان باشد و هم چنين در گيرنده وحي شرط نيست كه چه كسي يا چيزي باشد.
در احاديث نيز به مسأله وحي پرداخته شده است البته كيفيت و ماهيت وحي به طور كامل توضيح داده نشده است. حارث بن هشام به رسول خدا(ص) عرض كرد: چگونه بر شما وحي مي‌شود؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: گاهي با صداي شبيه صداي زنگ شروع مي‌شود و اين شديدترين نوع وحي است، وقتي قطع شد آن چه را كه گفته، در حافظه دارم. گاهي هم فرشته به صورت مردي برايم ظاهر مي‌شود و سخن مي‌گويد. پس آن چه را مي‌گويد حفظ مي‌كنم.(مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۴۳)
عبدالله عمر مي‌گويد: به پيامبر عرض كردم آيا وحي را احساس مي‌كنيد، فرمود: بله صدايي شبيه صداي زنگ را احساس مي‌كنم پس ساكت مي‌شوم. هر دفعه كه به من وحي مي‌شود آن چنان است كه گمان مي‌كنم قبض روح مي‌شوم.(الاتقان في علوم القرآن ج ۱ ص۹۵)
در این احادیث ، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از چگونگی دوشکل از وحی پرده برداشته اند که یکی القاء یک گفتار سنگین بر قلبِ حضرت بود و در آن هنگام پیامبر صدای بهم پیوسته ای چون صدای زنگ را می شنیدو دیگری ظهور جبرئیل به صورت مأنوس یک انسان بود که نه تنها رعبی ایجاد نمی کرد بلکه با گفتار خود به پیامبر اطمینان و آرامش می بخشید.
شکی نیست که حالت اول، کوبندگی و سنگینی خاصی به همراه داشت، قرآن کریم در این مورد می فرماید): إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلاً )سوره مزمل آیه ۴
ترجمه : چرا كه ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد!
حضرت امام علی علیه السلام وحی را به چند معنا تفسیر و تقسیم کرده اند:
۱-وحی به معنایی که مناسب نبوت و رسالت است مانند(إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيل وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى‏ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً) سوره نساء آیه۱۶۳
ترجمه: ما به تو وحى فرستاديم؛ همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم؛ و(نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [بنى اسرائيل‏] و عيسى و ايّوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم؛ و به داوود زبور داديم‏.
۲ – وحي به معناي الهام، مانند(وأوحي ربُّك الي النحل أن اتّخذي من الجبال بيوتاً و من الشجر و ممّا يعرشون) سوره نحل آيه ۱
(و أوحينا الي اُمّ موسي أن أرضعيه فاذا خفت عليه فألقيه في الیم ) سوره قصص آيه ۷
ترجمه آيه اول: و پروردگار تو به زنبور عسل وحي {و الهام غريزي} نمود كه: از كوه‌ها و درختان و دار بست‌هايي كه مردم مي‌سازند، خانه‌هايي برگزين
ترجمه آيه دوم: ما به مادر موسي الهام كرديم كه او را شير ده؛ و هنگامي كه بر او ترسيدي، وي را در دريا(نيل) بيفكن.
۳- وحي به معناي اشاره؛ مانند(فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا)سوره مريم آية ۱۱
ترجمه: زكرّيا از محراب عبادتش به سوي مردم بيرون آمد و با اشاره به آنان گفت: صبح و شام، خدا را تسبيح گوييد.
۴- وحي به معناي تقدير؛ مانند(و أوحي فی كلّ سماء أمرها ) سوره فصلت، آيه ۱۲
ترجمه :و در هر آسماني به نظم امرش وحي فرمود.
۵- وحي به معناي الهام عزم؛ مانند:(و إذ أوحيتُ الي الحواريّين أن آمِنوا بي و برسولي ...) سوره مائده آيه ۱۱۱
ياد كن هنگامي كه به حواريين(ياران حضرت عيسي(ع) )وحي كردم به من و رسول من ايمان آريد.
۶- وحي به معناي دروغ پردازي؛ مانند(... شياطين الإنس و الجنّ يوحي بعضهم إلي بعضٍ...) سوره انعام آيه ۱۱۲
شيطان‌هاي انس و جن، برخي از آنان سخنان دروغ را پنهاني در اختيار برخي ديگر قرار مي‌دهند.
(إلقاي ماهرانه و مستورانه و فريب‌كارانه را ايحاي شيطانی یعنی وحی کردن شیطان گویند)
۷- وحي به معناي إلقاي اراده انجام كار خير؛ مانند(و جعلنا هم أئمهً يهدون بأمرنا و أوحينا إليهم فعل الخيرات ...) سوره انبياء آيه ۷۳
ترجمه:ما پيامبران را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مي‌كردند و انجام كارهاي خير را به آنان القاء كرديم،
يعني تصميم انجام كارهاي نيك، و عزم بر آوردن كارهاي خير، هم مصداق بارز وحي كردن فعل خير است. [۱]
برای روشن شدن مطلب به توضيح هر قسمت از حديث امام امير المومنين(ع) مي‌پردازيم.
۱- در باره وحي به معنايي كه مناسب نبوت و رسالت است، در قرآن، آيات ديگري نيز آمده است از جمله آية ۳ سوره شوري(و كذلك يوحي اليك و الي لذين من قبلك اللهُ العزيز الحكيم)
ترجمه: اين گونه خداي نيرومندِ حكيم به سوي تو و به سوي كساني كه پيش از تو بودند وحي مي‌كند. خطاب در اين آيه متوجه پيامبر(ص) است و منظور از كساني كه قبل از پيامبر بوده‌اند همان پيامبراني هستند كه به آنها هم وحي مي‌شده است.
بحث اصلي ما از وحي در رابطه با همين نوع وحي است كه فقط به پيامبران، مي‌شده است وحي و سخن گفتن خدا با پيامبران انواع مختلفي دارد كه در آيه ۵۱ سوره شوري به آن اشاره شده است:
(و ماكان لبشر أن يكلّمه الله إلا وحياً أو مِن وراء حجاب أو يرسل رسولا فيوحي بإذنه مايشاء إنه علي حكيم)
ترجمه: و شايسته هيچ انساني نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحي يا از پشت حجاب، يا رسولي مي‌فرستد و بفرمان او آن چه را بخواهد وحي مي‌كند: چرا كه او بلند مقام و حكيم است.
وحي در اين آيه به سه قسمت تقسيم مي‌شود:
اول: وحي مستقيم يعني سخن گفتن پنهان و بدون واسطه خداوند با پيامبر كه از عبارت(إلّا وحيا) در آيه برداشت مي‌شود.
دوم: سخن گفتن خدا و وحي خداوند از پشت پرده است كه از قسمتِ(مِن وراء حجاب) در آيه برداشت مي‌شود.
سوم: وحي خداوند با واسطه و توسط جبرئيل(ع) انجام مي‌شود.
يعني خداوند پيام خود را توسط جبرئيل(ع) به پيامبر(ص) مي‌فرستد. در قسمت انتهاي ايه به اين امر اشاره شده است كه(أو يُرسِلَ رسولاً)
نوع اول وحي كه همان وحي مستقيم و بدون واسطه است، اين نوع وحي كه در آيه شريفه هيچ قيدي ندارد، تكلمي است سريع و پنهان و بدون واسطه كه گاهي در حال بيداري و گاهي در حال خواب انجام مي‌شود.
نبوت بعضي از پيامبران در ابتداي در خواب بوده است يعني معارف و وظايف آنها در خواب به طور صريح و روشن در قلب آن‌ها إلقا مي‌شده و آن‌ها حقايقي را مشاهده مي‌كردند و مي‌شنيده‌اند.
امام محمد باقر(ع) فرمود: پيامبران پنج نوع بوده‌اند: بعضي آن‌ها صداي وحي را همانند صداي زنجير آهنين مي‌شنيده‌اند، و بدين وسيله معاني و مطالب را دريافت مي‌كرده‌اند؛ دسته ديگر در حال خواب بر آن‌ها وحي مي‌شده: مانند حضرت يوسف(ع) و حضرت ابراهيم(ع)؛ دسته ديگر فرشته وحي را مشاهده مي‌كرده‌اند؛ گروه چهارم و پنجم كساني هستند كه حقايق علمي در قلب آن‌ها يا در گوششان إلقا مي‌شده است . [۲]
پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد(ص) نيز قبل از بعثت جبرئيل(ع) را در خواب مشاهده مي‌كردند تا اين كه جبرئيل از جانب خدا رسالت را برايش آورد. وقتي مقام نبوت و رسالت برايش جمع شد جبرئيل از جانب خدا نازل مي‌شد و با او سخن مي‌گفت[۳].
البته بايد به اين نكته توجه داشت كه خواب ديدن پيامبران با خواب دیدن سایر انسانها فرق دارد و بسیار متفاوت است.چون خواب پیامبران نوعي مشاهده حقايق به صورت روشن و واضح است كه با بيرون و عالم خارج كاملا انطباق دارد و چون پيامبران معصومند تخيلات و وسوسه‌هاي شيطاني در وجودشان راه ندارد و در خواب هم قلب پيامبران بيدار است در همين رابطه رسول خدا(ص) مي‌فرمايند: كه چشم ما به خواب مي‌رود ولي قلب‌مان همواره و در همه حال بيدار است، پشت سرمان را مي‌بينيم چنان كه پيش رو را مشاهده مي‌كنيم. [۴]
نوع دوم وحي كه وحي از پشت پرده است كه از آيه(مِن وراء حجاب)اين نكته استفاده مي‌شود. در اين نوع روش از وحي، خداوند با پيامبر سخن مي‌گويد، البته بدون اين كه جبرئيل(ع) واسطه باشد براي رساندن پيام خدا، بلكه پيامبر، كلام خدا را مي‌شنود اما از جايي يا از شيء خاصي آن كلام را مي‌شنود مانند حضرت موسي(ع) كه از طريقِ آن درخت سخن خدا را مي‌شنيد.
(فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِين‏) سوره قصص آیه ۳۰
ترجمه : وقتي موسي(ع) به آن آتش نزديك شد از جانب سرزمين ايمن، در آن بارگاه مبارك، از آن درخت ندا رسيد كه اي موسي، من خدا و پروردگار جهان هستم) يعني صدايي از آن درخت شنيده شد.
علامه طباطبايي(ره ) مي‌نويسد: در اين نوع از وحي واسطه‌اي وجود دارد كه به عنوان حجاب معرفي شده، ليكن اين واسطه سخن نمي‌گويد، بلكه صدا از ماوراي آن شنيده مي‌شود.[۵] ناگفته نماند كه ماورا به معناي پشت سر نيست بلكه به معناي خارج از شيء و محيط به آن است چنان كه در قرآن مي‌گويد(والله من ورائهم محيط) [۶]
سومين نوع وحي همان وحيی است كه توسط جبرئيل(ع) انجام مي‌شود يعني جبرئيل(ع) پيغام خداوند را كه علوم و معارف و پيام‌هايي را كه حمل مي‌كرده بر قلب مبارك پيامبر القاء مي‌نموده است، و پيامبر آن‌ها را با گوش قلب مي‌شنيده است.
در آيه ۵۱ سوره شوري از جبرئيل(ع) با عنوان رسول نام برده شده است كه پيام خدا را ارسال مي‌كند البته با اذن خدا(أو يُرسِلَ رسولاً فيوحي باذنه مايشاء)
در اين نوع از وحي پيامبر گاهي صداي فرشته را مي‌شنيد ولي خود او را مشاهده نمي‌كرده است و گاهي پيامبر(ص) جبرئيل(ع) را مشاهده مي‌كرده است كه در حديث حارث اين مطالب بيان شد. امام صادق(ع) فرمود: وقتي جبرئيل(ع)بر پيامبر(ص) نازل مي‌شد مانند بنده در برابر پيامبر مي‌نشست و بدون اجازه وارد نمي‌شد[۷].
در اين حديث اشاره به نكته جالب شده است و آن مقام بسيار بالا و رفيع پيغمبر اسلام(ص) كه حتي جبرئيل(ع) از بزرگترين فرشتگان است و جزء فرشتگان اصلي است بايد براي رفتن به محضر پيامبر اجازه بگيرد و پيامبر اسلام(ص) از جبرئيل(ع) بالاتر است، اين مطلب در قضيه معراج پيامبر(ص) بسيار مشهود است، چون در آنجا وقتي پيامبر(ص) زماني كه از آسمان‌ها گذشتند به همراه جبرئيل(ع) به جائی رسيدند كه از آنجا به بعد پيامبر(ص) بايد به تنهائي معراج را ادامه دهد چون جبرئيل(ع) در همان جا به پيامبر(ص) عرض كرد من ديگر اجازه ندارم از اين مكان بگذرم، شما خودتان به تنهائي برويد چون اگر به اندازه سر انگشتي به مكان بالاتر نزديك شوم، آتش مي‌گيرم.(لَو دَنَوتُ أَنملَهً لَاحتَرَقتُ) [۸]
۲- وحي به معناي الهام
قرآن مجيد از برخي از گيرندگان وحي ياد كرده است كه يكي از آنان زنبور عسل است(وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ)[۹]‏
ترجمه: و پروردگار تو به زنبور عسل(وحي) {و الهام غريزي} نمود كه(از كوه‌ها و درختان و داربست‌هايي كه مردم مي‌سازند، خانه‌هايي برگزين. سپس از تمام ثمرات(و شيره گل‌ها بخور و راه‌هاي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است، به راحتي بپيما از درون شكم آنها نوشيدني با رنگ‌هاي مختلف خارج مي‌شود كه در آن شفا براي مردم است به يقين در اين امر نشانه روشني است براي جمعیتي كه مي‌انديشند.
در اين آيه شريفه، وحي به محور تصميم گيری نسبت داده شده است. خداوند متعال به زنبور عسل، الهام مي‌كند كه بايد پيرامون خانه و خانه سازي شكل مخصوص و مهندسي ويژه باشد و اين امر، بايد در مكان مناسبي، مانند كوه يا درختان صورت گيرد. بعد در مرحله بعد بايد تهيه غذاي مناسب، آن هم از گل‌هاي سودمند معطر باشد كه تشخيص آن جز به وحي رباني، براي هيچ كس ميسّر نيست. و در مرحله بعد گردش براي جستجوي غذاست كه ملتزم راه شناسي و راه‌پيمايي است و مسير و گردش زنبور بايد كاملاً بر روند وحي منطبق بياید:(سبل ربك) [۱۰] و در مرحله آخر و پايان كار به نتيجه فعاليت خستگي ناپذير اين حيوان با جثه كوچك مي‌رسيم؛ يعني به توليد شهدي كه داراي شفاست و اين‌ها همه به وسيله خداوند متعال كه به اين موجود وحي مي‌كند، انجام مي‌شود چون زنبور هم داراي شعور است و همه موجودات پيرو مقررات و دستورهاي وحي هستند. زنبور عسل به وسيلة فطرتي كه در نهادش آمده از پروردگار جهان الهام مي‌گيرد.
در قضيه مادر حضرت موسي(ع)(و أوحينا إلي اُمّ موسي أن أرضيعه فاذا خفت عليه فالقيه في اليم و لا تخافي و لا تحزني إنّا رادّوه إليك و جاعلوه من المرسلين)[۱۱]
ترجمه:ما به مادر موسي الهام كرديم كه(او را شير ده؛ و هنگامي كه بر او ترسيدي وي را در درياي(نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش كه ما او را به تو باز مي‌گردانيم و او را از رسولان قرار مي‌دهیم.
چون مادر حضرت موسي(ع) سرنوشت او را به اعلام پنهان دريافته، قرآن نام آن را وحي خوانده است بي شك مادرِ حضرتِ موسي(ع) پيامبر نبود، ولي به او الهام شد، كه قرآن به وحي تعبير كرده است. گيرنده وحي، مادرِ حضرت موسي(ع) است ولي وحي او بدون شك وحي پيامبري نبوده، بلكه يك نوع تفهيم پنهاني و در قلب افكندن و الهام بوده است چه در خواب باشد يا بيداري.
حربن يزيد رياحي هنگام قرار گرفتن در ميان لشكر امام حسين(ع) و عمر سعد، حُر مي‌گويد آوازي شنيدم كه مرا به بهشت نويد مي‌داد. او نخست از اين بشارت اظهار شگفتي كرد، ولي هنگامي كه تصميم و عزم قطعي بر پوستن به امام حسين(ع) پيدا كرد يقين كرد كه آن بشارت الهام غيبي بوده است.[۱۲]
۳- وحي به معناي اشاره(فأوحي اليهم أن سبحوا بكرة و عشياً)[۱۳]
ترجمه: هنگامي كه حضرت زكريا(ع) از محراب عبادتش به سوي مردم بيرون آمد و با اشاره به آنان گفت: صبح و شام، خدا را تسبيح گوييد.
وحي كننده در آيه مذكور حضر زكريا(ع) بوده و گيرنده وحي قوم آن حضرت بوده‌اند. وحي هم تفهيم مطلب به صورت اشاره بوده كه فقط مخاطبان مي‌فهميده‌اند مفاد وحي هم تسبيح گفتن بامدادان و شبانگاهان بوده است.
واژه اشاره را مي‌توان از آيه ۴۱ سورة آل عمران از عبارت(اِلّا رمزا) كه در رابطه با دوستان زكريا است، برداشت کرد.
(قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ )
ترجمه: زكريا عرض كرد: پروردگارا نشانه ای براي من قرار ده، خداوند گفت نشانه تو آن است كه سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهي گفت {و زبان تو، بدون هيچ علت ظاهري، براي گفتگوي با مردم از كار مي‌افتد}پروردگار خود را به شكرانه اين نعمت بزرگ بسيار ياد كن و به هنگام صبح و شام او را تسبيح بگو.
۴- وحي به معناي تقدير: در قرآن كريم در آيه ۱۱ تا ۱۲ سوره فصلت آمده است)ثُمَّ استوي الي السماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعاً أوكرهاً قالت اَتَينا طائعین فقضاهُن سبع سموات في يومين و أوحي في كل سماء امرها و زيّنّا السماء الدّنيا بمصابيح و حفظاً ذلك تقدر العزيز العليم)
ترجمه: سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالي كه به صورت دود بود؛ به آن و به زمين دستور داد: به وجود آييد و {شكل گيريد} خواه از روي اطاعت و خواه اكراه(آنها گفتند: ما از روي اطاعت مي‌آييم {و شكل مي‌گيريم} در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد و در هر آسماني كار آن {آسمان} را وحي {و مقرر} فرمود و آسمان پايين را با چراغ‌هایی {ستارگان} زينت بخشيديم و با {شهابها از رخنه شياطين}حفظ كرديم، اين است تقدير خداوند توانا و دانا. در اين وحي كه وحي به آسمان‌ها و زمين است و آسمان و زمين گوش شنوا دارند ،و از وحي خداوند فرمان مي‌برند و از چهار چوب قوانين حاكم بر آن‌ها خارج نمي‌شوند گويا شعور و ادراكي چونان آدميان دارند كه تسليم فرمان خداوند هستند.
در پايان آيه اشاره به اين دارد كه تقدير و اندازه گيري خداوند اين گونه است.
آسمان و زمين، وحي و شعور مرموز خود را در آغاز پيدايش به سرعت گرفته‌اند و هم چنان به سير تكاملي خويش ادامه مي‌دهند. و روزي خواهد رسيد كه آن چه را به آن‌ها گذشته باز گويند، چنان كه فرمود:(إذا زلزت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها يومئذ تحدّث اخبارها بان ربک اوحي لها)[۱۴] ترجمه: هنگامي كه زمين شديداً به لرزه در آيد و زمين بارهاي سنگين خودش را خارج سازد انسان مي‌گويد )زمين را چه مي‌شود {كه اين گونه مي‌لرزی}؟ در آن روز زمين تمام خبرهايش را بازگو مي‌كند چرا كه پروردگارت به او وحي كرده است. از اين آيات دو نكته مهم استفاده مي‌شود: اول وحي به وسيله سخن گفتن نبوده دوم: گيرنده وحي لازم نيست از صاحبان عقل باشد.
۵- وحي به معنای الهام عزم: قرآن كريم مي‌فرمايد خداوندبه حوارييون وحي كرده است
(واذ أوحيتُ الي الحواريين أن آمنو بي و برسولي قالو آمنا و اشهد بأننا مسلمون)[۱۵] ترجمه: و به ياد آور زماني را كه به حواريون وحي فرستادم كه: به من و فرستاده من، ايمان بياوريد آنها گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم.
وحي كننده در اين آيه خداوند متعال است، گيرنده وحي حواريين و اصحاب حضرت عيسي(ع) بوده‌اند بعضي از مفسران احتمال داده‌اند كه حواريين هم پيامبر بوده‌اند. بنابر اين وحي آنان وحي اصطلاحي مي‌شود. اما چنان چه نبوت آنان به اثبات نرسد، بايد وحي در آيه را به معناي القاي در قلب و الهام تفسير كرد و ظاهراً چنين باشد و در متن حديث امير المومنين(ع) اين وحي به معناي عزم گرفته شده است.
۶- وحي به معناي دروغ پردازي اين وحي مخصوص شياطين است كه فرقي ندارد انسان باشد يا جن، آن‌ها به هم وحي مي‌كنند.
(كذلك جعلنا لكل نبي عدواً شياطين الانس و الجن يوحي بعضهم الي بعض زخرف القول غرورا)[۱۶]
چون پيامبران معصومند و دامن آن‌ها به گناه آلوده نمي‌شد و منزه از آن هستند كه دامن آن‌ها به ناپاكي‌هاي داده‌هاي شيطاني چركين شود؛ زيرا ابليس را در حريم مقدس قلب پيامبران راه نفوذي نيست. ولي در افراد غير معصوم شيطان را راه نفوذ هست و توان القاي سخنان شيطاني دارد و اين دروغ پردازي بيش از طرف او نيست. در آيه ۱۲۱ سوره انعام مي‌فرمايد كه شيطان‌ها سخت به دوستان خود وسوسه مي‌كنند تا با شما ستيزه كنند.
(و اِنَّ الشياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوكم و إن اطعتموهم انكم لمشركون) همانا كه شياطين به دوستان خودشان وحي مي‌كنند تا با شما جدال كنند و اگر از آنان پيروي كنيد مشرك خواهيد شد.
۷- وحي به معناي القاي اراده انجام كار خير(و جعلنا هم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانو لنا عابدين)[۱۷]
ترجمه آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي‌كردند و به ايشان انجام كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند.
خداوند به عموم رهبران الهي اعم از پيامبران و ائمه(ع) و عالمان ربّاني چه بسا وحي و كردارشان را راهنمايي مي‌كند وظايف‌شان را به آنان مي‌نماياند اين‌ها همگي نوعي عزم و تصميم عملي است كه در قلب رهبران الهي القا شده است. بنابر اين گيرنده اين نوع وحي‌ها عقل است همان عقلي كه با آن خداي رحمان پرستيده مي‌شود و بهشت به دست مي‌آيد «العقلُ ما عبد به الرحمان واكتُسِبَ به الجنان»[۱۸] ترجمه :عقل آن چيزي است كه بوسيله آن خداوند رحمان عبادت شود و بوسيله آن بهشت بدست آيد.
در احاديث داريم كه ائمه معصومين هم علم خود را از طريق چيزي شبيه وحي مي‌گرفته‌اند اما وحي نيست همان القاء بر قلب يا الهام است.
علي بن يقطين از پدرش نقل كرده كه به حضرت موسي بن جعفر(ع) عرض كرد: «علم عالم شما از كجا حاصل مي‌شود؟» حضرت در جواب فرمود: به وسيله القاء در قلب يا القاء در گوش است و گاهي هر دو باهم. يا در حديث ديگر: حارث بن معيره قال قلت لابي عبدالله عليه جعلت فداك، الذي یسأل عند الامام و ليس عنده شي، مِن أين يعلمه؟ قال: ينكت في القلب نكتا أو ينقر في الاذن نقراً [۱۹]
ترجمه: حارث بن مغيره مي‌گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم:فدايت شوم اگر از امام چيزي را سوال كنند و جوابش را حاضر نداشته باشد، از كجا مي‌فهمد؟ فرمود: پاسخ آن در قلبش مي‌افتد يا در گوشش صداي بوجود مي‌آيد يا در حديث: عيسي بن حمزه الثقفي قال: قلت لابي عبدالله عليه السلام: انا نسألك احياناًفت فتسرع في الجواب و احياناً تطرق ثم تجينا قال: نعم، انّه ينكت في آذاننا و قلوبنا فاذا نكت نطقنا و اذا امسك عنّا امسكنا[۲۰]
ترجمه: عيسي بن حمزه ثقفي مي‌گويد خدمت حضرت صادق(ع) عرض كردم: گاهي از شما چيزي سئوال مي‌كنيم فوراً جواب مي‌دهيد، و گاهي بعد از تامل و مكث جواب مي‌دهيد علت چيست؟ فرمود: بله مطالب علمي در گوش و قلب ما إلقا مي‌شود، وقتي فوراً القا شد ما هم فوراً جواب مي‌دهيم و چنان چه القاء به تأخير افتاد ما هم از جواب دادن خود داري مي‌كنيم.
در حديث ديگر داريم امام از طريق الهام مطالب را دريافت مي‌كنند.
حديث: يحيي المدائني عن ابي عبدالله(ع)قال قلت: اخبرني عن الامام اذا سأل كيف يحيب؟ فقال: الهام و سماع و ربما كانا جميعاً[۲۱]
ترجمه: يحيي مدائني از امام صادق(ع) نقل مي‌كند كه به امام صادق(ع) عرض كردم: وقتي چيزي را از امام سئوال كنند چگونه پاسخ مي‌دهد؟ امام صادق(ع) فرمود گاهي پاسخ را از طريق الهام دريافت مي‌كند و گاهي از طريق گوش استماع مي‌نمايد و گاهي هر دو.
در حديث ديگر مانند الهام بر مادر موسي(ع) تشبيه شده است. حارث بن المغيره قال قلت لابي عبدالله عليه السلام: علم عالمكم جمله یقذف في قلبه او ينكت في أذنه؟ قال: وحي كوحي أم موسي[۲۲]
ترجمه: حارث بن مغيره مي‌گويد: به حضرت صادق(ع) عرض كردم: علم عالم شما در قبلش القاء مي‌شود يا در گوشش؟ فرمود وحي است مانند وحي بر مادر موسي(ع)
در حديث ديگر در هر شب جمعه ائمه(ع) علوم خود را مي‌گيرند.
حديث: مفضل قال لی ابو عبدالله عليه السلام ذات يوم: يا ابا عبدالله فقلت لبيك جعلت فداك قال ان لنا في كل ليله جمعه سروراً فقلت زادك الله و ماذاك؟ قال انه اذا كان لليله الجمعه وافي رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم العرش و وافي الائمه معه و وافينا معهم فلا ترد ارواحنا الي ابداننا الاّ بعلم مستفاد و لولا ذلك لنفد ما عندنا [۲۳] ترجمه: مفضل گويد روزي امام صادق(ع) به من فرمود اي ابا عبدالله عرض كردم: بله فدايت شوم فرمود: در هر شب جمعه براي ما سروري است. عرض كردم سرور شما زياده باشد، چه سروري؟ فرمود: در هر شب جمعه، رسول خدا(ص) به عرش خدا بالا مي‌رود امامان نيز با او هستند. من هم با آن‌ها هستم پس ارواح ما به اجسادمان باز نمي‌گردند مگر با علومي كه استفاده كرده‌اند و اگر چنين نبود علم ما به اتمام مي‌رسيد.
در حديث ديگر ائمه(ع) «محدث» شناخته شده‌اند.
حدیث :زراره قال سمعت ابا جعفر(ع) يقول:الاثني عشر الائمه من آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم كلّهم محدّث، من ولد رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم و ولد علي عليه السلام فرسول الله و علي هما الوالدان[۲۴]
ترجمه: زراره مي‌گويد: از حضرت باقر(ع) شنيدم كه فرمود: دوازده امام از آل محمد(ص) همه محدّث هستند، از فرزندان رسول خدا(ص)و حضرت علي(ع) پس رسول خدا و علي پدر هستند. از اين احاديث استفاده مي‌شود كه امامان معصوم(ع) داراي نوعي علم بوده‌اند كه از سنخ مفاهيم و از طريق حواس ظاهر نبوده بلكه نوعي تجربه و احساس دروني بوده كه در قلبشان القاء مي‌شده يا در گوش باطنشان گفته شده است. و اين عين چيزي است كه در بيان حقيقت وحي گفته شده، ليكن خود آن بزرگواران از اطلاق لفظ وحي بر آن ابا داشته‌اند، بلكه الهام يا قذف در قلوب يا نكت در اذن(گوش) ناميده مي‌شده است و اگر هم گاهي وحي ناميده شده، وحيِ همانند وحيِ بر مادر موسي(ع) معرفي شده است ،زيرا در عرفِ مسلمين، وحي اختصاص به پيامبران دارد. و با عقيده به ختم نبوت به وسيله پيامبر اسلام(ص) دوران وحي اصطلاحي نيز به اتمام رسيده است.
تفاوت علم و امام با وحي بر پيامبر
علم امام با وحي بر پيامبر دو تفاوت دارد: تفاوت اول : اين كه وحي شامل احكام وقوانين و بيان تكاليف حلال و حرام بوده و ماموريت ابلاغي را به همراه داشته است. بر خلاف علم امام كه در موضوع تكاليف و احكام حرام نبوده است. احكام شريعت در قلب امام القاء نمي‌شده، بلكه در اين جهت روشن‌گر و مروج احكام نازل شده بر پيامبر بوده‌اند.
چنان چه در بعضي احاديث بدين نكته اشاره شده است سليمان ديلمي مي‌گويد: به حضرت صادق(ع) عرض كرد: فدايت شوم از شما شنيدم كه كراراً مي‌فرمود اگر به علم ما اضافه نمي‌شد به اتمام مي‌رسيد؟ فرمود: اما حلال و حرام شريعت ، به خدا سوگند همه‌اش به طور كامل بر رسول خدا نازل شده و در اين باره چيزي بر علم ما اضافه نمي‌شود، عرض كردم علومي كه بر علم شما افزوده مي‌شود چيست؟ فرمود: در چيزهايي ديگر غير از حلال و حرام ، عرض كردم آيا چيزي بر شما نازل مي‌شود كه پيامبر ندادند؟ فرمود: نه، علمي كه قرار است بر ما نازل شود قبلاً فرشته آن را به رسول خدا نازل مي‌كند و مي‌گويد اي محمد(ص) خدا چنين فرموده است، رسول خدا(ص) به فرشته مي‌گويد نزد علي(ع) هم ببر، نزد علي(ع) مي‌رود و مي‌گويد: نزد حسن(ع) هم ببر، حسن(ع) مي‌گويد: نزد حسين(ع) ببر، و به همين طريق سير مي‌كنند تا بر ما نازل مي‌شود. عرض كردم:«پس چيزي بر شما نازل مي‌شود كه كه رسول نمي‌دانسته است؟
فرمود: واي بر تو، آيا جايز است كه امام چيزي را بداند كه رسول خدا(ص) و امام سابق از آن بي‌‌اطلاع بوده است.[۲۵]
دريافت كننده الهام قلبي گرچه به الهامات دروني خويش توجه دارد ولي در آن هنگام، به منبع واردات قلبي يعني خداي متعال علم دارد، آن هم از طريق آثار و علائم مي‌فهمد كه واردات قلبي او از جانب خداي متعال است و از القائات شيطان و نفس نيست چون شياطين نمي‌توانند به وجود پاك و معصوم ائمه عليم السلام نفوذ داشته باشند و مطالبي را بر ائمه(ع) القاء كنند، چون ائمه(ع) داراي عصمت هستند.
محمد بن مسلم مي‌گويد: معناي شخص محدث را از امام صادق(ع) سئوال كردم، امام صادق(ع) فرمود: او(محدث) صداي فرشته را مي‌شنود ولي او را نمي‌بيند، عرض كردم: پس از كجا مي‌فهمد كه صداي فرشته است؟ فرمود: آرامش و وقاري را در قلب خويش احساس مي‌كند و بدين وسيله مي‌فهمد كه صداي فرشته است. زراره مي‌گويد: به حضرت صادق(ع) عرض كردم: او چگونه مي‌فهمد كه صدا از فرشته است و اطمينان پيدا مي‌كند كه از شيطان نيست، با اين كه فرشته را نمي‌بيند؟ فرمود: آرامش در دلش بوجود مي‌آيد و از همين طريق مي‌فهمد كه صدا از فرشته است و اگر از شيطان بود اضطرابي در او بوجود مي‌آمد، اي زراره اصلاً شيطان متعرض امام نمي‌شود.
نكته مهمي كه از اين حديث استفاده مي‌شود: اين كه معارف و كمالاتي كه به وسيله وحي و الهام بر قلب امام زنده هر عصر القاء مي‌شود از طريق نزول بر مقام نبوت و ولايت انجام مي‌گيرد.
تفاوت دوم: وحي و الهام اين است كه گيرنده وحي يعني پيامبر، وحي را از طريق خدا، جبرئيل(ع) يا مِن وراءحجاب از خداوند مي‌گيرد ولي الهام اين گونه نيست.
فرق بين رسول و نبي و محدث در چيست؟
زراره از امام باقر(ع) اين سئوال را پرسيد. حديث: عن الاحول قال: سمعت زراره يسأل ابا جعفر عليه السلام قال: اخبرني عن الرسول و النبي و المحدَّث؟ فقال ابو جعفر: الرسول الذي يأتيه جبرئيل قبلا فيراه و یکلمه فهذا الرسول . و اما النبي فانه يري في منامه علي نحو ما رأي ابراهيم و نحو ما كان رأي رسول الله من اسباب النبوة قبل الوحي حين اتاه جبرئيل من عندالله بالرساله و كان محمد صلي الله عليه و آله وسلم حين جمع له النبوة و جائته الرساله من عندالله، يجیئه بها جبرئيل و یكلمه بها قبلاً و من الانبياء من جمع له النبوه و يري في منامه، ياتيه الروح فيكلمه و يحدثه من غير ان يكون رآه في اليقطه و اما المحدث فهو الذي يحدث فيسمع و لايعان و لايري في منامه[۲۶]
ترجمه:زراره از امام محمد باقر(ع) سوال كرد: رسول و نبي و محدث چي كساني هستند؟
امام باقر(ع) فرمودند: رسول كسي است كه جبرئيل در برابرش ظاهر مي‌شود، او را مي‌بيند و با او سخن مي‌گويد اما نبي كسي است كه در خواب به او وحي مي‌شود، همان گونه كه ابراهيم(ع) خواب ديد و حضرت محمد(ص) قبل از بعثت در خواب مشاهده مي‌كرد تا اين كه جبرئيل از جانب خدا رسالت برايش آورد. وقتي مقام نبوت و رسالت براي رسول الله(ص) جمع شد جبرئيل از جانب خدا نازل مي‌شود و با او سخن مي‌گفت. بعضي پيامبران هم در خواب، فرشته بر آن‌ها نازل مي‌شد. روح مي‌آمد و با آن‌ها سخن مي‌گفت بدون اين كه در حال بيداري او را مشاهده كنند. اما محدث كسي است كه برايش حديث گفته مي‌شود و او مي‌شنود ولي نه در بيداري او را مي‌بيند نه در خواب.
از اين حديث روشن مي‌شود كه خواب ديدن پيامبران در خواب‌هاي صادق آنان نوعي وحي است ،همانند خواب حضرت ابراهيم(ع) و حضرت یوسف(ع) قرآن کریم و خواب حضرت رسول(ص). قرآن کریم درباره حضرت ابراهيم(ع) چنين مي‌فرمايد: (فلما بلغ معه السعي قال يا نبي اني أري في المنام أنّي أذَبحك فانظر ماذا تري قال يا ابت افعل ماتؤمر ستجدني ان شاءالله من الصابرين)[۲۷]
ترجمه : هنگامى كه با او(حضرت اسماعیل ع)به مقام سعى و كوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى‏كنم، نظر تو چيست؟» گفت: «پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت!»
امام صادق(ع) فرمود: چون جناب ابراهيم(ع)در خواب ديد كه فرزندش اسماعيل را قرباني مي‌كند، هنگام مراسم حج، هاجر و اسماعيل را از سرزمين شام بيرون آورد و به جانب مكه رهسپار شد تا در مراسم حج، اسماعيل را ذبح كند. او نخست پايه‌هاي خانه خدا را بالا برد. سپس به جانب مني رفت و مناسك و اعمال مني را به جا آورد و به مكه باز گشت و طواف بيت كرد چون به سعي «صفا» و « مروه »پرداخت، به اسماعيل گفت: فرزند عزيزم! من در خواب ديدم كه تو را در موسم اين سال، قرباني كردم نظر تو چيست؟ اسماعيل گفت: اي پدر آن چه را ماموري انجام بده چون از سعي صفا و مروه فارغ شدند، ابراهيم او را به مني آورد و در روز عيد قربان وقتي به جمرة وسطي رسيدند، او را به جانب چپ خواباند و كارد برگرفت تا او را ذبح كند در اين وقت، ندائي شنيد كه خوابت را تصديق و به وظيفه‌ات عمل كردي:(قد صدقت الرويا)[۲۸] در اين هنگام قوچ بزرگي پديدار شد و ابراهيم(ع) قوچ را قرباني كرد و گوشتش را به مسكينان صدقه داد.[۲۹] اما خواب حضرت يوسف(ع)، قرآن کریم درباره حضرت يوسف(ع) چنين مي‌فرمايد: (اذ قال يوسف لابيه يا ابتا اني رايت احد عشر كوكباً و الشمس و القمر رايتهم لي ساجدين)[۳۰] ترجمه: (به خاطر بياور) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب ديدم كه يازده ستاره، و خورشيد و ماه در برابرم سجده مى‏كنند!»
حضرت يوسف(ع) امور ياد شده را در رويا مشاهده كرد و چه بسا انسان در حال مدهوشی، چنين صحنه‌اي را ببيند. اين نوعي وحي است كه دور نماي درخشان نبوت او را نشان مي‌دهد. چنان كه خداوند آخر داستان، از قول حضرت يوسف چنين مي‌فرمايد:(يا ابت هذا تاويل روياي ...)[۳۱]یعنی ای پدر جان! اين بود تاويل روياي من. خداوند در آيه ديگر اين نوع رويا را صحيح دانست و فرمود:(و كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تاويل الاحاديث و يتمّ نعمع عليك و علي آل يعقوب ...)[۳۲] ترجمه: و اين گونه پروردگارت تو را برمى‏گزيند و از تعبير خوابها به تو مى‏آموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام و كامل مى‏كند علامه طباطبايي(ره) ذيل اين آيه چنين مي‌نويسد:{تأويل} در جمله(يعلمك من تاويل الاحاديث) آن پيش آمدي را گويند كه پس از ديدن خواب، رخ مي‌دهد و خواب را تعبير مي‌كند و آن حادثه‌اي است كه حقيقت آن در عالم خواب براي صاحب رويا مجسم شده است و در شكل و صورتي مناسب با مدارك و مشاعر وي خود نمايي مي‌كند. همان گونه كه سجده پدر و مادر و برادران يوسف(ع) در صورت يازده ستاره و ماه و خورشيد ، مجسم شده است كه در برابر وي سجده كردند. از اين رو، او توانست خواب رفيقان زنداني خويش و خواب پادشاه مصر را به شايستگي و خوبي تعبير كند و خواب‌ها طبق تعبير او تاويل شد.[۳۳] گفتني است كه تاويل الاحاديث در اين آيه اعمّ از رخدادهايي است كه در خواب و رويا پيش مي‌آيد بلكه منظور مطلق حوادث و رخدادهاست چه در خواب و چه در بيداري و اين يكي از شئون نبوت است.
اما خواب حضرت محمد(ص) خداي سبحان درباره پيامبر اسلام(ص) مي‌فرمايد:(لقد صدق الله رسوله الرويا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاءالله آمنين محلقين روسكم و مقصّرين لاتخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلك فتحاً قريباً)[۳۴].
ترجمه: خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده‏ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد ولى خداوند چيزهايى را مى‏دانست كه شما نمى‏دانستيد(و در اين تأخير حكمتى بود) و قبل از آن، فتح نزديكى(براى شما) قرار داده است.
مصونيت وحي از خطا
حقايقي كه توسط پيامبران به عنوان وحي الهي القاء شده حقايقي قطعي و مصون از خطا و اشتباه هستند. مسلمانان همگي قائلند كه حقايقي كه در قرآن آمده، حتي الفاظ و عبارات آن از جانب خدا نازل شده و از منبع مصون از خطاء يعني از علم الهي سر چشمه گرفته، و حضرت محمد(ص) نيز در تلقي وحي و حفظ وحي و ابلاغ آن‌ها از خطا و نسيان و اشتباه مصون است. درباره ساير موارد وحي، يعني ساير اموري كه پيامبر، آن‌ها را به عنوان وحي عرضه مي‌داشت و صدور آن‌ها با ادله به اثبات رسيده، نيز همين عقيده را دارند. مسلمانان نه تنها حضرت محمد(ص) بلكه همه پيامبران راستين را از هر گونه خطا و اشتباه و فراموشي و گناه مصون و معصوم مي‌دانند. عقيده دارند پيامبران در تلقي وحي و حفظ و ابلاغ آن معصوم هستند و كذب و خطا و فراموشي در ساحت وجود مقدس آن‌ها راه ندارد، زيرا عصمت يكي از شرايط حتمي نبوت است و در كتاب‌هاي کلام مفصلاً مورد بحث واقع شده است و براي اثبات آن از دلايل عقلي و روايات و آيات استفاده شده است.
گفتني است مهمترين هدف پيامبران اين است كه حقايق وحياني را كه بشر در پيمودن راه سعادت دنيوي و اخروي، جسماني و نفساني، بدان‌ها نياز دارد، بدون كم و كاست و زياد در اختيار مردم قرار دهد، و تحقيق اين موضوع بدون عصمت پيامبران امكان پذير نيست اگر پيامبر مانند ساير مردم جايز الخطا باشد چه تضميني وجود دارد كه حقايق و حياني به طور كامل در اختيار مردم قرار گيرد. علامه طباطبائي اين مطلب را در ذيل آيه ۲۶ تا ۲۸ سوره جن اثبات مي‌كنند و مي‌نويسد: این آيه دلات دارد كه وحي الهي، از منبع صدور گرفته تا ابلاغ به مردم، مصون از خطاست پيامبر در تلقي وحي تا ابلاغ به مردم از تصرف شيطان مصونت دارد...[۳۵]
پيامبر به هنگام وحي، با چشم دل واقعيت و حقيقت امر وحياني را مشاهده مي‌كند، به گونه‌اي كه احتمال خلاف اصلاً وجود ندارد و او مي‌داند كه اين كلام خداست و به طور كامل درك مي‌كند، و مي‌داند از القائات شيطان نيست چون پيامبر معصوم است و شياطين در او نمي‌توانند نفوذ كنند. در حديث است كه زراره مي‌گويد: به امام صادق(ع) گفتم: چگونه رسول خدا نمي‌ترسيد كه آن چه از جانب خدا بر او نازل شده از القائات شيطان باشد؟ امام فرمود: وقتي خدا شخصي را به عنوان رسول انتخاب كرد آرامش و وقار را بر او نازل مي‌كند. پس آن چه را از جانب خدا بر او نازل شده همانند اشيايي كه با چشم مي‌بيند مشاهده مي‌كند.[۳۶]
در حديث ديگر حضرت صادق(ع) فرمودند: فقط در اثر توفيق خدا بود كه رسول الله مي‌فهميد جبرئيل از جانب خدا نازل شده است. شيخ مفيد در حل اين مشكل راه ديگري را نشان مي‌دهد و مي‌نويسد: پيامبر چون معجزه داشت مي‌فهميد كلامي كه بر قلب او القا شده كلام خداست و از جانب شيطان نيست در مورد قرآن نيز چون معجزه بود پيامبر مي‌فهميد از جانب خدا نازل شده و كلام اوست چنان كه حضرت موسي(ع) به وسيله معجره يد بيضاء و تبديل عصا به اژدها يقين پيدا كرد كه تكلم از درخت از جانب خدا بوده است. [۳۷]
در ادامه لازم است درباره جبرئیل(ع) کمی توضیح داده شود.
جبرئيل(ع) يكي از فرشتگان است كه پيام الهي را به پيامبران زيادي رسانده است در قرآن و تورات و انجيل به وجود ملائكه اشاره شده است و در قرآن كريم آيات زيادي در رابطه با ملائكه آمده است كه دلات بر وجود آن‌ها مي‌كند بنابر اين مي‌توان گفت اصل وجود چنين موجوداتي از مسلمات اديان آسماني به ويژه قرآن كريم است اما نوع وجود و حقيقت آن‌ها خوب روشن نيست.
در قرآن كريم ايمان داشتن به ملائكه جزء ايمانات مومنين قرار داده شده است
(والمومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله)[۳۸]
ترجمه:و همه مومنين به خدا و فرشتگان او و كتاب‌ها و فرستادگانش ايمان آورده‌اند.
يعني يك شخص مومن بايد به وجود ملائكه ايمان داشته باشد و با آن‌ها دشمن نباشد چون كسي كه با ملائكه دشمن باشد كافر است، چنان چه در سوره بقره به اين امر اشاره شده است كه
(مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ‏).
ترجمه: كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئيل و ميكائيل باشد(كافر است؛ و) خداوند دشمن كافران است‏
در قرآن كريم از ملائكه موجوداتي پاك و فرمانبردار اوامر الهي نام برده شده است[۳۹]
صفات ديگر فرشتگان نيز در احاديث آمده است، از امام صادق(ع) سوال شد: آيا ملائكه خوردن و آشاميدن و نكاح دارند؟ فرمود: نه، بلكه آن‌ها با نسيم عرش زندگي مي‌كنند.[۴۰]
در حديثي نيز از اميرالمومنين علي(ع) اشاره به اين دارد كه ملائكه مرتكب گناه نمي‌شوند خواب نمي‌روند غفلت و فراموشي ندارند در صلب پدر و رحم مادر سكونت نداشته‌اند از نطفه مردان آفريده نشده‌اند.[۴۱]
بنابر اين ملائكه جسم و جسماني نيستند و شكل و صورت ندارند تا با حواس انسان قابل درك باشند.
نام جبرئيل(ع) در كتب مقدس نيز آمده است كه پيام خداوند را به پيامبران الهي مي‌رسانده است.[۴۲]
پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد(ص) قرآن مجيد را توسط جبرئيل(ع)دريافت كردند، چنان كه در سوره شعراء به اين امر اشاره شده است.[۴۳]
(وانهّ و لتنزيل ربّ العالمين نَزَلَ به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربي مبين)
ترجمه: مسلّماً اين(قرآن) از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است!
روح الامين آن را نازل كرده است .بر قلب(پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشى!
آن را به زبان عربى آشكار(نازل كرد)!
جبرئيل(ع) چگونه بر پيغمبر(ص) نازل مي‌شد؟
جبرئيل(ع) از فرشتگان است و فرشتگان جسم و جسماني نيستند تا نزول داشته باشند و ديده شوند. زبان و دهان سخن گفتن ندارند تا كلامشان شنيده شود جبرئيل(ع) به صورت جسماني نازل نشده است و به صورت تجافي نبوده يعني در جايي مادي قرار نداشته تجافي يعني دور شدن از چيزي و مكان بلندي را اختيار نمودن است، كه شامل عالم ماده مي‌شود، بلكه جبرئيل(ع) به صورت تمثل بر پيامبر نازل مي‌شده است.
در قرآن كريم از لفظ تمثل استفاده شده است.[۴۴](فتمثل لها بشراً سويا) ترجمه:او در شكل انسانى بى‏عيب و نقص، بر مريم ظاهر شد.
در اين آيه جبرئيل(ع) به صورت انسان براي حضرت مريم(ع) تمثل پيدا مي‌كند.
علامه طباطبايي(ره) در اين باره مي‌نویسد: كه معناي تمثل فرشته براي حضرت مريم ،ظهور جبرئيل(ع) به صورت بشر براي مريم بود، نه اين كه قلب حقيقت شود وفرشته ،تبدیل به انسان گردد .جبرئیل در ظرف ادراک مریم(س)به صورت بشر جلوه كرد نه در ظرف واقع، مريم بود كه جبرئيل را اين چنين مشاهده مي‌كرد، نه اين كه جبرئيل انسان شده باشد.[۴۵]
ذكر اين نكته لازم است كه لفظ تمثل در احاديث نيز استفاده شده است. مانند تمثل دنيا به صورت زني زيبا براي حضرت علي(ع)، تمثل ملك الموت يا ديگر فرشتگان براي انسان براي قبض روح و تمثل شيطان براي بعض افراد و تمثل پيامبر و ائمه اطهار(ع) براي بعضي انسان‌ها به هنگام مرگ و تمثل اموال و اولاد و اعمال انسان به هنگام احتضار.
در حديث داريم كه اميرالمومنين علي(ع) مي‌فرمايد: وقتي انسان در آخرين روز از ايام دنيا و اولين روز از ايام آخرت واقع شد مال و فرزند و عمل او برايش تمثل مي‌جويند.[۴۶]
گفتني است كه جبرئيل(ع) بيشتر اوقات به صورت دحية كلبي كه مردي زيبا بود و گاهي به صورت انسان‌هاي ديگر براي رسول خدا(ص) ممثّل مي‌شد. بنابر اين نزول جبرئيل را ،بايد به تمثل او به صورت انساني خاص در ظرف ادراک و ذهن پیامبر تفسیر کرد. جبرئیل در تمثل به صورت انسانی خاص براي پيامبر ظهور و جلوه مي‌نموده نه اين كه حقيقت فرشته بودن خود را از دست بدهد و انسان بشود و آن گاه بر پيامبر نازل گردد.
درباره تمثل جبرئيل(ع) برای پیامبر(ص) توضیح مختصری می دهیم:
جبرئيل كه يكي از ملائكه است و مجرد از ماده است و نوراني است و از فرشتگان مقرب الهي است، بخشي از علوم و معارف الهي را حمل كرده و براي دادن به پيامبر آماده است. از آن طرف روح قدسي و ملكوتي و نوراني پيامبر چون پاك است به سوي عالم بالا توجه مي‌كند وعلوم و معارف الهي كه جبرئيل آورده را دريافت مي‌كند هم چون آينه‌اي كه نور را دريافت و منعكس مي‌كند. بخشي از حقايقي علمي كه در ذات جبرئيل موجود است بر آينه با صفاي قلب پيامبر(ص) منعكس مي‌گردد و در اين مرحله از وحي فقط دريافت علوم است وهيچ چيز ديگر در كار نيست.
بعد از آن پيامبر(ص) جبرئيل را يا به صورت انساني مي‌بيند البته در درون خود و كلام جبرئيل را مي‌شنود. ولي ديگر انسان‌ها حتي كساني كه با پيامبر بودند از چنين مشاهده‌اي محروم بودند.[۴۷]
در اینجا لازم است درباره قرآن و کلمه قرآن توضیحی داده شود.
وقتي كه قرآن مجيد را مي‌خوانيم با كلمه قرآن در جاهاي مختلفي از قرآن برخورد مي‌كنيم از جمله(تلك آياتُ الكتاب و قرآن مبين)[۴۸] ، ترجمه: ، اين آيات كتاب، و قرآن مبين است‏.
(إنّ هذا القُرآنَ یهدي لِلَّتي هي اَقوَم وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُم اَجْراً كَبِيراً)[۴۹]
ترجمه:اين قرآن، به راهى كه استوارترين راه‏هاست، هدايت مى‏كند؛ و به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مى‏دهند، بشارت مى‏دهد كه براى آنها پاداش بزرگى است.
(وما كان هذا القرآنُ يُفتَري مِن دون الله)[۵۰]
ترجمه: شايسته نبود(و امكان نداشت) كه اين قرآن، بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شود.
كلمه القرآن يعني قرآن با الف و لام، پنجاه بار در كتاب قرآن مجيد آمده كه منظور از القرآن همين كتاب شريف است مانند سوره نساء آيه ۸۲،سوره مائده آیه ۱۰۱ و كلمه «قرآن» بدون الف و لام نيز سيزده بار در مورد اين كتاب به كار رفته است مانند سوره يوسف آيه ۲، سوره حجر آيه ۱ و ....
كلمه قرآن، در هفت مورد ديگر نيز استعمال شده كه در سه مورد آن منظور مطلق خواندني و در چهار مورد ديگر معناي مصدري ارائه شده است.
سوره يونس آيه ۱۵ و ۶۱ و سوره رعد آيه ۳۱ سوره اسراء آيه ۷۸ و قيامت آيه ۱۷ و ۱۸
قرآن در لغت به معناي خواندني است و ظاهراً در اطلاق كلمه «قرآن» بر اين كتاب، عنايتي جز اين كه الفاظ خواندني است منظور نيست و انتخاب نام قرآن براي اين كتاب بدين لحاظ است كه مردم پيوسته متوجه خواندن آن باشند و نبايد آن را متروك بگذارند. اين امر باعث مي‌شود كه قرآن مصون از تحريف باشد.
دليل ديگر اين است كه اين كتاب كه مرتبه‌اي از كلام بلكه علم الهي است و مقام حقيقي آن، بسي بالاتر از آن است كه به صورت الفاظ در آيد، ولي خداوند متعال بر مردم منت نهاد و آن را چندان تنزل داد و پايين آورد تا به صورت الفاظ خواندي در آمد و اين نام براي آگاهي دادن به اين مطلب است چنان كه در آيه ۳ سوره زخرف خداوند متعال مي‌فرمايد:(اِنّا جعلناه قرآناً عربياً لعلّكم تعقلون) یعنی كه ما آن را قرآني فصيح و عربي قرار داديم شايد شما {آن را} درك كنيد.
دليل ديگر اين است كه اين وصف بدان جهت است كه اين كتاب را خداوند متعال براي پيغمبر خوانده است. چنان كه در سوره قيامت آيه ۱۸ مي‌فرمايد:(فاذا قراناه فاتبع قرآنه) ترجمه: و هنگامي كه ما آن را خوانديم از آن پيروي كن.
اما در جايي كه كلمه القرآن به كار برده شده است مانند آيه ۹۸ سوره نحل(فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم)
ترجمه:پس هنگامي كه قرآن مي‌خواني، از شر شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.
اشاره است به حقايق و مطالبي كه در قالب الفاظ و كلمات و جمله‌هايي كه ويژه، بر زبان حضرت محمد(ص) جارش شده و به گوش شنوندگان رسيده و بعداً به دستور آن حضرت در قالب خطوط و نقوش در الواح ثبت شده است وهمه اين‌ها از قلب مبارک حضرت، سرچشمه گرفته كه مركز وحي و تابش افاضات علوم الهي بوده است.
نزول قرآن
قرآن كريم در طول بيست و سه سال بر پيامبر(ص) نازل شد و نازل كننده آن خداوند متعال است كه در آيات زيادي از آن ياد شده است مانند سوره زمر كه خداوند مي‌فرمايد:
(اللهُ نزّل اَحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الي ذكر الله ذلك هدي الله يهدي به من یشاء و من يضلل الله فماله من هاد)[۵۱]
ترجمه:خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابي كه آياتش {در لطف و زيبايي و عمق و محتوا} همانند يكديگر است آياتي مكرر دارد {با تكراري شوق انگيز} كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كساني كه از پروردگارشان مي‌ترسند،مي‌افتد، سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مي‌شود؛ اين هدايت الهي است كه هركس را بخواهد با آن راهنمايي مي‌كند؛ و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمايي براي او نخواهد بود.
البته در آيات ديگر اشاره به اين امر دارد كه قرآن توسط جبرئيل(ع) نازل شده است مانند :(نزل به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين)[۵۲]
ترجمه:جبرئيل قرآن را نازل كرده است بر قلب {پاك} تو، تا از انذار كنندگان باشي.
البته جبرئيل(ع) هم باذن الله قرآن را نازل مي‌كند.
(فانه نزل علي قلبك باذن الله)[۵۳]
ترجمه: همانا جبرئيل نازل مي‌كند قرآن را بر قلب تو با اجازه خدا
حال كه بحث از نزول قرآن شد، بهتر است ابتدا لفظ نزول را معني كنيم.
جناب راغب در كتاب مفردات في غريب القرآن مي‌نويسد: نزول در اصل به معناي فرود آمدن از فوق است.
نزول در اصل به معناي فرود آمدن جسم از مكاني بالا به مكاني پايين است ولي نزول قرآن بدين معنا نیست. چون خداوند جسم نيست و مكان ندارد تا نزول قرآن از نزد خدا بدين معنا باشد.
مثلا در رابطه با باران، قطرات باران كه مادي هستند از بالا به پايين نازل مي‌شوند و فرود مي‌آيند.
پس بايد نزول قرآن به معناي ديگر باشد چون در آياتي مانند سوره زخرف آيه ۱ تا ۴ اشاره به اين كه قرآن عربي قبلاً در امّ الكتاب نزد خدا وجودي برتر و استوارتر داشته و همان وجود برتر به صورت قرآن عربي در آمده و نازل شده است، ولي درباره ام الكتاب توضيحي داده نشده است. در اين آيات خداوند مي‌فرمايد: (حم و الكتاب المبین إنا جعلناه قرآنا عربياً لعلكم تعقلون و انه في اُم الكتاب لَدَينا لَعَلي حكيم)
ترجمه: حم . سوگند به كتاب مبين{و روشنگر} كه ما آن را قرآني فصيح و عربي قرار داديم، شايد شما {آن را} را درك كنيد. و آن در امّ الكتاب {لوح محفوظ} نزد ما بلند پايه و استوار است.
يا در جاي ديگر خداوند مي‌فرمايد:(بَل هُوَ قرآن مجيد في لوح محفوظ)[۵۴]
ترجمه:(اين آيات، سحر و دروغ نيست،) بلكه قرآن با عظمت است .
كه در لوح محفوظ جاى دارد!
آيه مذكور نيز نشان مي‌دهد كه قرآن مجيد در لوحي محفوظ قرار دارد.
علامه طباطبائي در تفسیر این آيات چنین مي‌نويسد:
از تدبر در آيات چنين استفاده مي‌شود كه قرآن ملفوظ و مكتوب كه عربي است و در مدت ۲۳ سال تدريجا بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده، در مقامی عالي‌تر نيز وجود دارد. در آن مقام تفصيل و تدريج نيست، عربي يا عجمي معنا ندارد. از سنخ معاني و مفاهيم اعتباري نيست بلكه واقعيت ديگري است ماوراي فهم عرفي ما. جز افراد معصوم كه از آلودگي به گناه مصونيت دارند كسي را به درك آن مقام راه نيست اين مقام شامخ گاهي به(في اُمّ الكتاب لَدَينا لَعَليُ حكيم)[۵۵] و گاهي به(بَل هو قرآن مجيد. في لوح محفوظ)[۵۶] و گاهي به(انّه لقرآن كريم في كتاب مكنون)[۵۷] حكايت شده وهمه از يك حقيقت و واقعيت خبر مي‌دهند. خداوند متعال همان قرآن مكنون را به صورت عربي، و آيات و سوره‌ها در آورده و بر قلب پيامبر نازل كرده تا براي انسان‌ها قابل فهم باشد، و اين است مراد از نزول قرآن.
نزول قرآن در قالب الفاظ
برخي احتمال داده‌اند كه الفاظ قرآن وحياني نیست بلكه معاني بر قلب پيامبر القاء شده و آن حضرت ،خود آن را در قالب الفاظ در آورده است در صورتي كه قرآن عبارت است از الفاظ و كلمات و جمله بندي‌هاي ويژه‌اي كه به زبان عربي است و بر معاني مخصوص دلالت دارد. يعني معاني مخصوص در قالب الفاظ مخصوص، قرآن ناميده مي‌شود و كسي به معاني قرآن، قرآن نمي‌گويد.
اين احتمال از آيات(فانّه نَزَّل علي قلبك)[۵۸]
ترجمه :پس همانا قرآن را جبرئيل نازل كرد بر قلب تو
و(نَزَلَ به الّروحُ الاَمينُ علي قبلكَ)[۵۹]
ترجمه:روح الامين آن را نازل كرده است بر قلب تو
نشأت گرفته كه فاقد سند اعتبار است و صراحت آيات قرآن نيز آن را نفي مي‌كند. واين مسأله در بين مسلمانان اجماعي است كه صدور الفاظ و كلمات قرآن از جانب خداي متعال است.[۶۰]
و مقصود از قلب در اين دو آيه، شخصيت دروني پيامبر است كه شخصيت حقيقي او را تشكيل مي‌دهد. دريافت وحي نيز مي‌بايست از همان راه صورت مي‌گرفت، چون پيام وحياني به گونه معمولي انجام نمي‌گيرد تا بتوان با حسّ ظاهري آن را دريافت، بلكه دستگاه و گيرنده مناسب خود را براي دريافت نياز دارد، كه همان جنبه روحاني و ملكوتي پيامبران است كه به سر حد كمال رسيده و شايستگي دريافت و بازگو كردن چنين پيامي را دارند. مثلاً براي دريافت پيام راديويی لازم است دستگاه مخصوصی پيام را دريافت کند و عین الفاظ و عبارات را با حس معمولی نمیتوان دریافت کرد ،ولي با دستگاه مخصوص و متناسب با آن قابل دريافت و بازگو كردن است. هرگز تصور نمي‌رود كه دستگاه گيرنده تنها مفاهيم را دريافت مي‌‎دارد. آنگاه خود در قالب الفاظ(ساخته خود) در مي‌آورد.
قرآن تصريح دارد كه الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن، از آن خداست و به وسيله وحي انجام گرفته است. زيرا واژه‌هاي قرائت، تلاوت و ترتيل، كه در قرآن به كار رفته، در لغت عرب به معناي بازگو كردن سروده ديگران(از نظر لفظي و معنايي) است و بازگو كننده آن را صرفا تلاوت مي‌كند.
و اين كه بگوييم پيغمبر(ص) فقط معاني را گرفته والفاظ قرآن را خودش آورده با مسأله اعجاز يعني معجزه بودن قرآن و تحدّي يعني به مبارزه طلبيدن كه بيشتر در جنبه لفظ و تنظيم عبارات متمركز است، منافات دارد.
اولاً: تحدّي قرآن(يعني به مبارزه طلبيدن مشركان وكافران براي اين كه الفاظي مانند قرآن را بياورند.) بدون شك شامل درخواست همانند آوري در فصاحت و بلاغت مي‌شود و فصاحت و بلاغت، ناظر به الفاظ و عباراتي است كه گوينده براي اداي مقصود خويش به كار مي‌برد، بنابر اين مفاد آيات تحدي مانند:
(و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتو بسورة من مثله ...)[۶۱]
ترجمه:و اگر درباره آن چه بر بنده خود(پيامبر) نازل كرده‌ايم شك و ترديد داريد(دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد.
و(قُل لَئِن اجتَمَعَتِ الاِنسُ و الجنُّ علي أن ياتوا بِمِثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لو كان بعضهُم لبعض ظهیراً) ترجمه:بگو: اگر انسان‌ها و پريان {جن و انس} اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند،همانند آن را نخواهند آورد، هر چند يكديگر را {در اين كار} كمك كنند.
آن است كه اگر در نزول اين الفاظ و قالب‌هاي مشتمل بر اين معاني از سوي خدا ترديد داريد، در مقام معارضه و براي اثبات مدعاي خود الفاظ وعبارات ديگري مشابه اين الفاظ و عبارات بياوريد. اين بيان نشان مي‌دهد كه الفاظ و عبارات هم از سوي خدا نازل شده و ساخته و پرداخته ذهن هيچ انساني، از جمله پيامبر(ص) نيست.
ثانياً: تعابيري نظير قرائت:(فاذا قَرَأناه) در آيه ۱۷و ۱۸ سوره قيامه كه خداوند مي‌فرمايد:إنّ علينا جَمعَه و قرآنه فاذا قَرَأناه فاتَّبع قرآنَه
ترجمه:همانا جمع كردن و خواندن قرآن بر عهده ماست پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروي كن.
و قَرَأ حکايت لفظ و معناست نه تنها حكايت معنا.
و نظير تلاوت:(نتلوها عليك بالحق)[۶۲]
ترجمه :اين‌ها آيات خداست كه به حق بر تو تلاوت مي‌كنيم و مي‌خوانيم.
و نظير ترتيل:(و رَتّلِ القرآن ترتيلاً)[۶۳]
ترجمه :و قرآن را با دقت و تامّل بخوان.
كه در مقام بيان نزول قرآن به كار رفته‌اند ،ظهوري قوي در نزول الفاظ و عبارت از سوي خدا دارند و از این ظهور، جز با قرينه و دليل روشني بر خلاف آن، نمي‌توان دست برداشت و چنين قرينه و دليلي وجود ندارد. نظير همين تعابير است آياتي كه مي‌فرمايد: پيامبر(ص) هنگام دريافت وحي قرآن، قرآن(خواندن)، كتاب(نوشتني) و صحف(لوح‌ها) را دريافت مي‌كند يا لوح‌هايي كه در آن‌ها نوشته های ارزشمندي است را تلاوت مي‌كند.
(رسول من الله يتلوا صحفا مطهره . فيها كتب قيمه)[۶۴]
ترجمه :فرستاده‌اي از سوی خداوند كه صحيفه‌هاي پاكي را تلاوت مي‌كند كه در آن‌ها نوشته‌هاي ارزشمندي است.
ثانيا: برخي از اوصاف قرآن نظير: كلام الله و كلمات الله با اين نكته سازگار است كه قرآن در قالب الفاظ و عبارات نازل شده است.
(حتّي يسمع كلام الله ..)[۶۵]
ترجمه: تا كلام خدا را بشنود(و در آن بينديشد)
هم چنين به كار بردن واژه «لسان» در مورد قرآن مانند(و هذا كتاب مصدّق لسانا عربيا لينذر الذين ظلموا و بشري للمحسنين)[۶۶]
نيز دلالت دارد كه الفاظ از سوي خداست؛
زيرا استفاده از تعبير لسان در مورد مفاهيم و محتواي الفاظ، متعارف نيست، چنان كه واژه «عربي» به عنوان وصف واژه لسان، تناسبي با محتوا ندارد؛ خواه واژه «عربي» به معناي زبان عربي و خواه به معناي زبان فصيح باشد.
حال كه بحث الفاظ و معاني مطرح شد بهتر است تعريف كتاب را نيز بكنيم.
در قرآن مجيد واژه‌هاي فراواني با نام كتاب آمده است
مانند(ذَلك الكتابُ لاريب فيه هدي للمتقين)[۶۷]
ترجمه : اين كتاب شكي در آن نيست و هدايت‌گر پرهيزكاران است و(انا انزلنا اليك الكتاب بالحق)[۶۸]
ترجمه:همانا ما نازل كرديم به سوي تو كتاب را به حق
كلمه «الكتاب» كتاب با الف و لام در چهل و هفت مورد بر قرآن اطلاق شده است و در شانزده مورد لفظ «كتاب» به طور نکره بر قرآن اطلاق شده است مانند: (تلك آياتُ القرآن و كتاب مبين)[۶۹]
ترجمه: اين آيات قرآن و كتاب روشن‌گر است.
كتاب به معناي مكتوب يعني مجموع است. كتاب را بدين جهت كتاب مي‌نامند كه حاوي خطوط و نقوش معنا دار است. اين حروف وخطوط قبلاً به وسيله فرد يا افرادي، براي معاني مخصوص وضع شده و مورد قبول ديگران قرار گرفته به گونه‌اي كه با خواندن آن خطوط، معاني آن‌ها تداعي مي‌شود وبه مقصود نويسنده كتاب پي مي‌برند.
كتاب در اصطلاح، عبارت از همين خطوط و نقوش مكتوب در الواح است، ليكن آن چنان با معاني درآميخته‌اند كه خواننده، آن‌ها را يكي مي‌پندارد.
پيامبران الهي مطالبي را كه بوسيله وحي از جانب خدا دريافت مي‌نمودند در الواحي ثبت و ضبط مي‌كردند تا براي پيروانشان محفوظ بماند. اين نوشته‌ها كتاب آسماني محسوب مي‌شد.[۷۰]
در قرآن كريم و احاديث اشاره به اين شده است كه پيامبران كتاب داشته‌اند مانند:(يا يحيي خُذ الكتاب بالقوه)[۷۱]
ترجمه :اي يحيي كتاب را با تمام نيرو بگیر.
و مانند:(لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بالبيّناتِ و اَنزَلنا مَعهُمُ الكتابَ والميزان ليقوم النّاسُ بالقسط)[۷۲]
ترجمه :ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آن‌ها كتاب {آسماني} و ميزان{شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه} نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.
در حديثي از رسول اكرم(ص) تعداد كتاب‌هاي آسماني ۱۰۴ عدد بوده كه بر هفت پيغمبر نازل شده است.
حدیث:«قُلتُ يا رسول الله كم انزل الله تعالي من كتاب، قال(ص) مائه كتاب و اربعه كتب انزل الله تعالي علي شیث(ع) خمسين صحيفه وعلي ادريس ثلاثين صحيفه وعلي ابراهيم عشرين صحيفه و انزل التواره و الانجيل و الزبور و الفرقان» بحارالنوار ج ۱۱ ص ۲۲
ابوذر از پيغمبر(ص) سوال مي‌كند. عرض كردم اي رسول خدا چند كتاب نازل كرده است، پيغمبر(ص) فرمودند: صد و چهار كتاب از جانب خدا بر پيامبران نازل شده است، پنجاه كتاب بر حضرت شيت(ع)، سي كتاب بر حضرت ادريس(ع)، بيست كتاب بر حضرت ابراهيم(ع) و تورات بر حضرت موسي(ع) انجيل ببر حضرت عيسي(ع) و زبور بر حضرت داود(ع) و قرآن[۷۳]
در آيات قرآن اشاره به نزول كتاب شده است {نزل عليك الكتاب تبيانا لكل شيء و هدي و رحمه وبشري للمسلمين} سوره نحل آيه ۸۹
و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.
منظور از نزول قرآن و كتاب در آيات قرآن چيست؟
كتاب در عرف و لغت عبارت است از مجموعه خطوط و نقوش ويژه‌اي كه در الواح و صفحاتي گرد آمده باشند و بر طبق وضع و قرار دارد، معاني مخصوص را تداعي كنند. قرآن مجيد نيز به همين اعتبار كتاب ناميده مي‌شود. پيامبر اكرم(ص) آياتي را كه نازل مي‌شد بر كاتبان وحي مي‌خواند و آنان را به توصيه رسول الله همه را بر الواحي مي‌نو شتند. رسول خدا آن‌ها را نزد خودش نگه داري كرد نا براي امت باقي بماند. بعد از ارتحال آن حضرت، اصحاب همه آنان را در كتابي مدون جمع كردند و آن به همين كتابي است كه اكنون در اختيار مسلمانان است.
منابع:
قرآن كريم ترجمه آيت الله مكارم شيرازي
بحار الانوار تاليف علامه مجلسي(ره)
وحي و نبوت در قرآن آيت الله جوادي آملي
وحي و نبوت تاليف علامه شهيد آيت الله مطهري(ره)
وحي در اديان آسماني تاليف آيت الله ابراهيم اميني
علوم قرآن تاليف آيت الله محمد هادي معرفت(ره)
قرآن در اسلام تاليف علامه سيد محمد حسين طباطبائي(ره)
تفسیرالمیزان علامه طباطبائی(ره)
قرآن شناسي آيت الله استاد محمد تقي مصباح يزدي
پژوهش‌هايی درباره قرآن و وحي تاليف دكتر صبحي صالح
پی نوشتها:
[۱] بحارالانوار ج ۱۸ ص ۲۵۴
[۲] بحارالانوار ج ۱۱ ص ۵۳
[۳] بحار الانوار ج ۱۱ ص ۵۴
[۴] بحارالانوار، ج ۱۱ ، ص ۵۵
[۵] تفسير الميزان ج ۱۸ و ص ۷۵
[۶] سوره بروج آیه ۲۰
[۷] (قال الامام الصادق عليه السلام: كانَ جبرئيلُ اِذا اَتَي النّبيّ قَعَدَ بينُ يَدَيهِ قِعدهُ العَبدِ و كانَ لا يَدخُلُ حتَّي بَستَاذِنَه) بحارالانوار ج ۱۸ ص ۶
[۸] بحار الانوار ج ۸ ص ۳۸۲
[۹] سوره نحل آیه۶۸-۶۹
[۱۰] سوره نحل آیه۶۹
[۱۱] سوره قصص آيه ۷
[۱۲] وحی ونبوت در قرآن ص۶۶
[۱۳] سوره مريم آيه ۱۱
[۱۴] سوره زلزله آيات ۱ تا ۵
[۱۵] سوره مائده آيه ۱۱۱
[۱۶] سوره انعام آيه ۱۱۲
[۱۷]سوره انبياء آيه ۷۳
[۱۸] بحار الانوار ج ۱ ص ۱۱۶
[۱۹] بحارالانوار ج ۲۶ ص۵۷
[۲۰](بحارالانوار ج ۲۶ ص۵۷)
[۲۱](بحارالانوار ج ۲۶ ص ۵۸)
[۲۲]بحار الانوار ج۲۶ ص ۵۸
[۲۳]بحارالانوار ج ۲۶ ص۶۲
[۲۴] بحار الانوار ج ۲۶ ص ۷۲
[۲۵] بحار الانوار ج ۲۶ ص۹۲
[۲۶] بحار الانوار ج ۱۱ ص ۵۴
[۲۷] سوره صافات آيه ۱۰۲
[۲۸] سوره صافات آيه ۱۰۵
[۲۹] تفسير نور التقلين جد ۴ ص ۴۲
[۳۰] سوره يوسف آيه ۴
[۳۱] سوره يوسف آيه ۱۰۰
[۳۲] سوره یوسف آیه ۶
[۳۳] تفسیرالمیزان ج۱۱صفحه۷۹
[۳۴] سوره فتح آيه ۲۷
[۳۵] الميزان ج ۲ ص ۱۲۹
[۳۶] بحار الانوار ج ۱۸ ص ۲۶۲
[۳۷] مسائل العكبريه ص۳۸
[۳۸] بقره آيه ۲۸۶
[۳۹] آيات ۲۶ و ۲۷ سوره انبياء و آيه ۶ سوره تحريم به اين امر اشاره دارد.
[۴۰] بحار الانوار ج ۵۹ ، ص۱۹۳
[۴۱] . بحارالانوار ۵۹ ص ۱۷۵
[۴۲] مثلاً در انجيل لوقا، باب اول آيه ۲۰ از جبرئيل (ع) نام برده شده است.
[۴۳] سوره شعراء آیه۱۹۲-۱۹۵
[۴۴] سوره مريم آیه۱۷
[۴۵]الميزان ج ۱۴ ص ۳۶
[۴۶]كافي ج ۳ ص ۲۳
[۴۷]وحی در ادیان آسمانی ص۱۲۴
[۴۸] حجر آيه ۱
[۴۹] اسرا آیه۹
[۵۰] يونس، آيه ۳۷
[۵۱] سوره زمر آیه۲۳
[۵۲]سوره شعراء آيه ۱۹۳ و ۱۹۴
[۵۳] بقره آيه ۹۷
[۵۴] سوره بروج آيات ۲۱-۲۲
[۵۵] سوره زخرف آیه۴
[۵۶] بروج آيات ۲۱-۲۲
[۵۷] واقعه آيات ۷۷-۷۸
[۵۸] سوره بقره آیه۹۷
[۵۹] سوره شعرا آیه ۱۹۳-۱۹۴
[۶۰]مناهل العرفان ج ۱ ص ۴۱ تا ۴۲
[۶۱] سوره بقره آیه۲۳
[۶۲] سوره بقره آيه ۲۵۲
[۶۳] سوره مزمل آیه۴
[۶۴] سوره بينه آيه ۲تا۳
[۶۵] سوره توبه آیه۶
[۶۶] سوره احقاف آیه۱۲
[۶۷] سوره بقره آیه۱
[۶۸] سوره نساء آیه۱۰۵
[۶۹]سوره نمل آيه ۱
[۷۰] وحی در ادیان آسمانی ص۷۹
[۷۱] سوره مريم آيه ۱۲
[۷۲] سوره حديد آيه ۲۵
[۷۳] بحارالانوار ج ۱۱ ص ۲۲
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حمیدرضا قاسمی

 

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center