برای روشن شدن مطلب لازم است به نكاتی اشاره شود:
۱ـ ماهیت و اقسام آن: ماهیت یك كلمه عربی است، مخفف «ماهوّیت» است. كلمه ماهو به معنای «چیست او» با یاء (به اصطلاح ادبی) مصدریه و تاء مصدریه «ماهویت» شده و با تخفیف «ماهیت» شده است. پس ماهیت یعنی «چیست اوئی» یا «چیستی».(۱)
این ماهیت در اصطلاح دو معنی دارد. ۱ـ معنای اخص، همان است كه در جواب از چیستی یك شیء واقع میشود، ماهیت به این معنی در مقابل وجود است، و خداوند به این معنی ماهیت ندارد چون هستی محض است، و ماهیت از موجود محدود و محفوف به عدم انتزاع میشود. ۲ـ معنای اعم، كه به حقیقت و ذات هر شیء ماهیت گویند «ما به الذی هو هو» طبق این معنا هستی خداوند همان حقیقت و ذات اوست، به خلاف دیگر موجودات «ممكنات» كه وجودشان همراه با ماهیتشان حقیقت و ذات آنها را تشكیل میدهد.(۲)
۲ـ معرفت ذاتی خدا كه ذهن انسان بطور مستقیم خدا را تصور كند امكان ندارد ولی بطور غیرمستقیم قادر است. و به تعبیر دیگر ذهن قادر نیست غیرمتناهی را تخیل كند یعنی در قوة خیال كه قوهای نیمه مجرد است و خود مدركاتش ذی بعد میباشند آن را بگنجاند، زیرا مستلزم این است كه ذهن در آن واحد بعد غیر متناهی در خود جا دهد، و این غیرممكن است و لااقل برای نفوس عادی غیرممكن است(۳) و خداوند دارای ماهیت اصطلاحی نیست چون لازمهاش محدودیت خداوند است. پس معرفت كنهی ممكن نیست و از ما خواسته هم نشده است بلكه منع هم شده است.(۴) علی ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته ولم یحجبها عن واجب معرفته»(۵) یعنی عقلها را اجازت نداده كه حدود صفات او را مشخص كنند اما در عین حال آنها را از مقدار لازم معرفت ممنوع نساخته است و پردهای میان عقول و آن «مقدار واجب» قرار نداده است. اما مقدار واجب را از چند راه میتوان شناخت.
الف ـ راه دل یا راه فطرت.
ب ـ راه حس و علم یا راه طبیعت همراه با پردازش برهانی عقل كه این هم به نوبة خود به سه راه منشعب میشود. ۱ـ از راه نظم. ۲ـ از راه هدایت و راهنمایی (و هدفداری مرموزی) كه موجودات در مسیر خود میشوند. ۳ـ از راه حدوث و پیدایش عالم.
ج ـ از راه عقل، كه براهین مختلفی دارد.(۶) خلاصه مانعی نیست كه ذهن، غیرمتناهی را تعقل كند یعنی با تركیب یك سلسله مفاهیم كلی، تصوری كه البته از نوع ماهیت نخواهد بود بلكه از نوع مفاهیم انتزاعی خواهد بود برای خود میسازد.
بعد از این مقدمه، آنچه كه از مجموع سؤال استفاده میشود بیشتر ماهیت وجودی و ذاتی خداوند مورد سؤال است، (یعنی ماهیت به معنای دوم كه همان ماهیت وجودی است) ولی در لا به لای سؤال از توحید هم سخنی به میان آمده است و همچنین دیدگاه كتب آسمانی دیگر دربارة خداوند. ما در ابتداء به قسمت اول پاسخ میدهیم.
الف: ماهیت وجودی خدا: ماهیت وجودی خداوند را میتوان تعقل كرد منتهی با مفاهیم انتزاعی و نفی، ولی تصور خیالی و ذهنی چنانكه در مقدمه بیان شد امكان ندارد، اما تعقل ذهنی چگونه است: شهید مطهری(ره) میفرماید: «ما پیوسته در زندگانی مادی خود به یك سلسله معلولات جسمانی كه آغشته به یك رشته قیود جسمانی و زمانی و مكانی میباشد گرفتاریم... و از این روی ما هرگز نمیتوانیم موجود مطلق را تصور نمائیم. ولی در عین حال نباید تصور كرد كه ما مقید را بیمطلق تصور میكنیم. زیرا هر مقید مجموع چندین مطلق است كه بواسطه مقارنت و برخورد همدیگر را مقید ساخته و از اطلاق انداختهاند، «انسان كوتاه سفید» مقیدی است كه از سه تا مطلق بوجود آمده است پس ما مطلق را تصور میكنیم ولی در میان قیود و از همینجا است كه اگر مطلقی را بشنویم بواسطه انس ذهنی خود برای وی از قیود مأنوسة خود تصوری میسازیم چنانكه یك دهاتی بیخبر از جهان بیرون اگر بشنود كه در نیم كرة غربی شهر بزرگی است بنام نیویورك در ذهن وی شكل آبادی بزرگی مجسم میشود حداكثر صد برابر آبادی خودش كماً و كیفاً ... از این بیان دستگیر میشود كه ما اطلاق مفهومی را پیوسته با نفی نگهداری مینمائیم و نیاز ما با این نفی در مورد علیت جهان هستی (خدا) از هر مورد دیگر بیشتر است زیرا هر چه در مورد خدا اثبات كنیم (از ذات گرفته تا صفات) مطلق خواهد بود، زیرا تقید و اشتراط چنانكه روشن شد معلولیت را در بردارد (معلول ذهن) و اطلاق را با نفی باید نگهداری كرد میگوئیم خدا موجود است ولی نه مانند این موجودات، میگوئیم خدا وجود دارد، علم دارد، قدرت دارد، حیات دارد، ولی نه از این وجودها، نه از این علمها نه از این قدرتها نه این حیاتها.(۷) به بیان دیگر معرفت عقلی ذات و صفات خداوند از راه معرفت به یك سلسله مفاهیم انتزاعی هماره با نوعی تجرید از ضمایم ذهنی و خیالی و وهمی، و نفس تصور كیفیت و كمیت و محدودیت برای آن صفات و ذات یكتا و بیمثال میسر خواهد بود. زیرا ذهن ما در برخورد روزمرّه با موجودات امكانی (مخلوقات) تصوراتی از این محدودیتهای كمی و كیفی پیدا میكند كه وقتی مفهوم وجود خالق ـ واجب الوجود ـ یا صفاتش را نیز تصوّر میكند، ناخودآگاه آن ضمایم و محدودیتها را به ذات و صفات بیمثالش ضمیمه میكند، از این رو مفهوم وجود را بدون جسم و زمان و مكان، و یا صفات را بدون كیفیت و محدودیت و آلات و ابزار، مانند دست و چشم و گوش... نمیتواند تصور نماید... حال اگر همة صفات كمالی را كه عقل برای پروردگار اثبات میكند از هرگونه، محدودیت و كیفیت و تشبیه به صفات مخلوق منزه نگه داریم، توانستیم به معرفت عقلی صحیح از ذات و صفات خداوند دست پیدا كنیم، هر چند این عمل برای غیر معصوم كاری است بسیار مشكل(۸)
ب: توحیدگرچه در احادیث و برخی آیات به بحث و بررسی عمیق و دقیق مربوط به چیستی خداوند پرداخته شده است ولی مجموعة زیادی از احادیث و عمدة آیات توحیدی قرآن(۹) ـ در عین توجّه، و یا اشاره به آن نگاه عمیق و عادلانه ـ در قالبهای عینی و عادی و با زبان تودة مردم سعی در انتقال اینگونه حقایق و معارف توحیدی به مخاطبان دارد به طوری كه هر یك از عالمان متخصص، و تودةاهل فرهنگ و افراد عادی، به اندازه ظرفیت خود از آن بهرهمند میگردند، مانند آیات ذیل ۱. «خداوند یكتا و یگانهای كه همة نیازمندان قصد او میكنند او خود بینیاز میباشد زاده نشده و شبیه و مانندی ندارد» ۲. «اوّل و آخر و پیدا و نهان به همه چیز دانا اوست»(۱۰) ۳. «مانند او چیزی نیست او شنوای بینا است»(۱۱) ۴. «هر طرف رو كنید چهرة خدا آنجا است»(۱۲) و آیات دیگر(۱۳) گرچه تشبیه درست نیست ولی برای تقریب به ذهن میگوییم خداوند همچون روح است در بدن كه همه جای بدن هست. هیچ جا از او خالی نیست. اوّل بدن آخر بدن ولی در عین حال تصور درست ذهنی از آن نداریم.
شهید مطهری در این باره می فرماید:
«در قرآن و نهجالبلاغه و خطب و احتجاجات و ادعیه مسائلی مطرح شده از قبیل: اطلاق و لاحدی و احاطه ذاتی و قیومی خداوند و اینكه او هستی مطلق و نامحدود است. چیستی (ماهیت) ندارد و قید و حد را به هیچ وجه در او راه نیست، ذاتی است محدود ناپذیر و بیمرز، هیچ مكان و زمان از او خالی نیست هم بر زمان تقدم دارد و هم بر مكان و هم برعدد. وحدت او وحدت عددی نیست، زمان و مكان و عدد در مرتبه متأخر از او یعنی در مرتبه فعل اوست، وجودش مساوی وحدت است و دلیل وجود واجب، عین وحدت اوست با همه چیز است و در هیچ چیز نیست، با همه چیز است ولی نه به نحو تقارن، و بیرون از هر چیز است ولی نه به نحو انفصال و جدائی، همه چیز از آن اوست و بازگشت همه به سوی اوست، او بسیط است و هیچگونه جزء برای او فرض نمیشود. صفاتش عین ذاتش است. هم اول است و هم آخر... اولیتش عین آخریت و ظهورش عین بطون است. هیچ شأنی او را از شأن دیگر بازنمیدارد. و كلام او عین فعل و ابداع او است امّا حدّ توانائی عقول بر معرفت او چیست؟ معرفت حق نوعی تجلی او بر عقول است سلب جسمیت و حركت و سكون و تغییر و مثل و ضد و شبیه و استخدام است و استعانت به غیر او».(۱۴) در پایان این قسمت برای اینكه به راه دل هم اشاره داشته باشیم، حسن ختام این بخش را كلام امیر موحدان علی ـ علیه السّلام ـ قرار میدهیم كه میفرماید: «چشم با مشاهده نمیتواند خدا را درك كند ولی با چشم دل، روشن شده به حقائق ایمان میتوان خدا را دید»(۱۵) اما كتب آسمانی دیگر، به علت تحریف شدن قابل استناد نیستند و آنها برای خداوند ماهیت جسمی درست كردهاند.(۱۶)
خلاصه و نتیجه این شد كه خدا را چون دارای ماهیت اصطلاحی نیست از راه كنهی و ذات نمیتوان شناخت بلكه منع هم شدهایم و تصویر ذهنی هم نمیتوان داشت ولی از راه مفاهیم انتزاعی عقلی به خوبی میتوان شناخت و قرآن هم با توجه به این مطلب است كه خداوند را به اوصاف عدیده معرفی میكند، كه انسان به كمك نفی، میتواند خدا را بشناسد كه خداوند قدرت دارد نه مانند دیگران و... و كتب آسمانی دیگر اكثراً قائل به تجسیم شدهاند.
پی نوشتها:
۱. - مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، منطق و فلسفه، قم، انتشارات صدرا، ص ۱۶۶، پاورقی.
۲. - ملاصدرا، (صدرالمتألهین)، محمد بن ابراهیم، اسفار اربعه، قم، كتابفروشی مصطفوی ۱۳۱۶هـ ، ج۶، ص۴۸ و استفاده از جزوة درس استاد فیاضی، مؤسسة امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، مقالة ششم، ص ۱۷۰.
۳. - مطهری، مرتضی، پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، انتشارات صدرا، ج۵، ص ۱۰۶.
۴. - همان، ج۵، ص ۳۱، مقدمه، این منع در حقیقت به امتناع و عدم امكان چنین معرفتی برمیگردد.
۵. - دشتی، محمد، ترجمه نهجالبلاغه، ص ۱۰۰، خطبة ۴۹.
۶. - ر.ك: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق، چاپ سوم، ۱۳۷۳، ج۲، ص ۱۱۱-۱۷۸ و ر.ك: پاورقی اصول فلسفه، پیشین، ص ۳۳-۶۳ .
۷. اصول فلسفه و روش رئالیسم، پیشین، ج۵، ص ۹۸-۱۰۷، متن.
۸. صافات: ۱۶۹.
۹. توحید: ۱-۴.
۱۰. حشر: ۲۳-۲۴.
۱۱. شوری: ۱۱.
۱۲. بقره: ۱۱۵.
۱۳. مؤمنون: ۹۱، زمر: ۲۹، یوسف: ۳۹.
۱۴. - پاورقی روش رئالیسم، پیشین، ج۵، ص ۱۴، مقدمه و ر.ك: نهجالبلاغه خطبه اول.
۱۵. - دشتی، محمد، ترجمه نهجالبلاغه، ص ۳۴۲، خطبه ۷۹.
۱۶. - اصول فلسفه و روش رئالیسم، پیشین، ج۵، ص ۱۰۸.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.