آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

جامعیت قرآن کریم

عذرا طباطبایی حکیم
چکیده :
در این مقاله برآن شدیم تا به جامعیت قرآن بپردازیم . در مورد جامعیت قرآن از زمان های اولیه ی اسلام میان مسلمانان بحث ها یی مطرح بوده است .
یکی از بحث های بسیار حساس که بین اندیشمندان اسلامی مطرح بوده و هست ، موضوع جامعیت قرآن است . دانشمندان در این باره اظهار نظرهای مختلفی کرده اند : و در این باره چند نظریه وجود دارد : جامعیت مطلق قرآن ، جامعیت نسبی ، جامعیت مقایسه ای و جامعیت قرآن . که در بین این نظریات افراط و تفریط دیده می شود و ما در این بحث در پی یک نظریه حد وسط هستیم .
این بحث در روایات هم مطرح شده است به گونه ای که این روایات به شش دسته تقسیم شده اند .
در بین این روایات و نظرات ی که در این باره مطرح شده است در پی آن هستیم این را ثابت کنیم که : قرآن به دلیل اینکه آخرین معجزه ی الهی است ، باید در همه ی زمان ها و مکانها پاسخگوی نیازهای بشر باشد ، و این خود یک دلیل عقلی نیز بر این مدعاست .
قرآن از نظر هدایتی واینکه نیازهای بشر را پاسخگوست دارای جامعیت است . 
کلید واژه : جامعیت ، پاسخگویی ، نیازها ، معجزه جاوید

تعريف لغوى
جامعيت در لغت به معنى (فراگيرى، وضع يا كيفيت جامع بودن)[۱] و در برخى ديگر از منابع به معنى «شمول و فراگيرى» آمده است. [۲]
تعريف اصطلاحى
۱ . برخى در تعريف جامعيت گفته اند: منظور از جامعيت اين است كه در آن از هيچ نكته و مسأله اى غفلت نشده است و همه چيز را در خود دارد و وقتى جامعيت قرآن مى گوئيم مرادمان اين است كه هر آنچه مورد نياز انسان است در قرآن هست چه نيازهاى دينى انسان و چه نيازهايى كه وصف دينى ندارند. [۳]
۲. عده اى ديگر در تعريف جامعيت گفته اند: منظور از جامعيت جامع بودن در حوزه مسؤوليت دين است; يعنى آنچه را دين موظف به بيان آن بوده است را قرآن بيان كرده است. بنابراين مرادمان از جامعيت بيان امور غير مرتبط با حوزه مسؤوليت دين نيست تا كسى انتظار بيان علوم و فنون مختلف را از قرآن داشته باشد . [۴] 
۳. بعضى از صاحب نظران نيز معتقدند: جامعيت قرآن به اين معنى است كه هر آنچه از متون وحيانى ديگر ناب و خالص بوده است و باقى بوده تا زمان بعثت نبى اسلام و يا تحريف شده است و در زمان وحى محمدى((صلى الله عليه وآله)) نبوده است، در اين متن وجود دارد، به بيان ديگر قرآن جامع معارف وحيانى است كه در ديگر متون دينى بوده است.[۵] نتيجه آنكه جامعيت در اصطلاح به معنى فراگيرى و شمول است، حال اين شمول چه در عرصه آموزه هاى دينى باشد و چه توسعه داشته باشد و امور غير دينى را نيز شامل بشود.
تمایز میان جامعیت قرآن و دین
یکی از بحث های بسیار حساس که بین اندیشمندان اسلامی مطرح بوده و هست ، موضوع جامعیت دین است . دانشمندان در این باره اظهار نظرهای مختلفی کرده اند ، برخی از آنها[۶]، دین را جامع دانسته ، معتقدند این دین به نوبه خود تنها کامل است ؛ زیرا بین کامل و جامع بودن فرق است . اما عده بسیار از آنها ،بر این باورند که دین از جامعیت برخوردار است ، به عنوان نمونه می توان در این زمینه به استاد شهید مطهری[۷] اشاره کرد . روشن است که تمامی این بحث ها بر محور دین به معنای مجموعه ای مرکب از قرآن ، سنت و روایات و دیگر ملاک های اصولی در بین احکام می باشد ، ولی بحث در جامعیت قرآن تنها دایر مدار قرآن است . از این رو ، می توان گفت : بحث جامعیت قرآن از بحث جامعیت دین اخص می باشد ؛ زیرا ممکن است کسی به جامعیت دین قائل شود اما به جامعیت قرآن در بیان مسائل معتقد نباشد و آن را کافی و جامع در این رابطه نداند . نتیجه اینکه نباید دو بحث را با هم خلط کرد .
تبیین جایگاه بحث
آنچه که در مقام نخست لازم است بیان شود ، این است که محل نظر و جایگاه بحث درمساله جامعیت و نفی آن کجاست ؟ مقصود از جامعیت چیست ؟ آیا جامعیت غیر از تمامیت و کمال است ؟و ... آیا پاسخ به این مساله را می توان از خود قرآن استفاده کرد ؟
سخن درباره جامعیت قرآن در واقع به مساله انتظار بشر از دین برمی گردد .
به عبارت دیگر ، این نوع نگرش و نیازهای ما به قرآن است که جامعیت و نفی آن را در قلمرو آنها رقم می زند ؟ این جاست که موضع هر صاحب اندیشه ای پیرامون آنها می تواند متفاوت باشد بنابراین اختلاف نظر علمای اسلام پیرامون جامعیت قرآن به چند نکته بر می گردد:
آیا برای اثبات جامعیت و یا نفی آن می توان از خود آیات و متون حدیثی کمک گرفت ؟
آیا میان قائلان به جامعیت در ارائه معنای آن اختلاف نظر است ؟
اختلاف نظر قائلان و منکران جامعیت در چیست ؟
در مورد جامعیت قرآن چند دیدگاه وجود دارد ؟
معیارجامعیت
اولین معیار و مساله اساسی جامعیت ، توجه به تمام ابعاد وجودی انسان است ، چرا که انسان ابعاد مادی و فوق مادی (ملکوتی ) دارد و یک قانون جامع ، قانونی است که به همه این ابعاد و نیازهای مبتنی بر این ابعاد توجه کند و پاسخ این نیازها را به نحوی منطقی ارائه نماید . با دقت در قرآن کریم در می یابیم که در مطالب و تعالیم و اوامر و نواهی آن ، هم به بعد مادی و هم به بعد معنوی انسان ، عنایت جدی شده است . بعد مادی انسان ، شامل نیازهای جسمی و نیازهای روانی می باشد . نیازهای معنوی هم شامل نیازهای معرفتی و نیازهای ایمانی می شود .
کمال قرآن هم سطوحی دارد به این معنی که در بحث معرفت و شناخت ، حداقل آن یعنی حقوق و احکام ، باید به عموم مردم ( مسلمین ) گفته شود و آنها از حیث آشنا شدن به حقوق و احکام و ارزش هتی اخلاقی تحت آموزش قرار گیرند .
در بحث جامعیت ، اولین مساله توجه به نیازها و دومین مساله توجه به ارتباط منطقی بین نیازها است . اگر بین نیازهای انسان ، ارتباط منطقی برقرار نشود ، کار به افراط و تفریط می کشد . انسانی که در تامین نیازهای او یک روال صحیح نباشد صرفا یا مادی مسلک می شود یا بدون توجه به ضرورت های زندگی ، فقط متوجه ارزش های متعالی می شود .
که قرآن این ارتباط منطقی را با توجه به جامعیتی که دارد برقرار کرده است .
ارتباط قرآن و علوم مختلف
بنابر اصل جامعيت قرآن، برخى اين مجموعه عظيم الهى را حاوى كليه علوم و مسائل مورد نياز بشر پنداشته و در پى ايجاد رابطه مابين كليه علوم نوين با قرآن برآمده‏اند.
آيت الله معرفت اين پندار را افراطى مى‏داند و مى‏گويد: «اين ادعا كه هرآنچه بشر به آن رسيده يا مى‏رسد مانند دستاوردهاى علمى، فنى، فرهنگى و... از قرآن بوده، و يا ريشه قرآنى دارد، ادعايى گزاف و بى اساس است. مقصود از كمال و جامعيت قرآن،جامعيت در شؤون دينى، اعم از اصول و فروع آن است; يعنى آنچه در رابطه با اصول ، معارف و احكام و تشريعات، بطور كامل در دين مطرح گشته است; به عبارت ديگر هرآنچه كه در زمينه سلامت و سعادت معنوى، روحى و اخلاقى انسان است، در برنامه‏ها و اهداف قرآن قرار دارد، اما روشهاى اجرايى، ساختارى و اجتماعى براى پياده كردن اين برنامه‏ها به عهده انسانهاست.
بايستى به اين نكته توجه داشت كه دليل ادعاى قرآن كريم به كمال، در (اليوم اكملت لكم دينكم‏)و يا (تبيانا لكل شى‏ء) برعهده داشتن تشريع مطالب است; چنانچه از زاويه تكوين چنين مى‏گفت، بايد انتظار مى‏داشتيم كه هرآنچه بشر از علوم طبيعى، تجربى و... نياز دارد بطور كامل در قران آمده باشد و يا حداقل ريشه‏اش در قرآن باشد; ولى منظور قرآن از «بيان هرچيز» و «كامل بودن دين‏» آن است كه قرآن هرآنچه را در زمينه شريعت است،براى ما طرح‏و پايه‏ريزى‏كرده‏است[۸]. آيه (و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين‏)[۹]
نيز كه برخى براى تاييد صحبت‏خود مبنى بر اينكه در قرآن همه علوم بشرى و طبيعى نهفته است، بدان تمسك جسته‏اند، زمانى مورد قبول است كه «كتاب مبين‏» را «قرآن‏» فرض كنيم، حال آنكه مفسران آن را «لوح محفوظ‏» تفسير كرده‏اند; يعنى هرآنچه در عالم وجود تحقق مى‏يابد، در آن لوح محفوظ ثبت مى‏گردد. طبق شواهد ارائه شده مفسران، منظور از «كتاب مبين‏» در آيه فوق «قرآن‏» نيست.
آية‏الله معرفت جايى ديگر در تاييد صحبت‏خود، دخالت قرآن در امور مربوط به علوم طبيعى را كه بشر خود بايستى بدان برسد، دور از شان قرآن كريم دانسته مى‏گويد: از طرفى شان قرآن و دين اقتضا نمى‏كند در امورى كه مربوط به يافته‏هاى خود بشر است،دخالت كندو حتى راهنمايى كردن او هم معنا ندارد; زيرا خداوند به انسان عقل و خرد ارزانى داشته و فرموده:«و علم ادم الاسماء كلها[۱۰]يعنى به انسان اسماء را آموخته است. منظور از اسماء حقايق اشياست; يعنى ما به انسان قدرت پى بردن به تمام حقايق هستى را داده‏ايم و براى آنكه جنبه جانشينى‏او در زمين به منصه ظهور برسد، بايد خود جوشيده و به فعليت‏برسد.
خداوند انسان را توانمند و خردورز و كاوشگر آفريده است. از طرف ديگر ميدان تاثير پذيرى را در طبيعت‏بازگذاشته است: (و سخر لكم ما فى السموات و الارض‏)
همين كافى است كه بشر بتواند با تصرف در طبيعت‏به طرف سازندگى دنيوى حركت كند و لزومى ندارد كه خداوند فرمول شيمى يا مسائل رياضى را توضيح دهد.[۱۱]
واضح است كه شارع در برخى موارد در مسائل غير شرعى نيز دستوراتى داده است، زيرا خدايى كه
(يعلم السر فى السموات و الارض) [۱۲]
است، به هنگام بيان مطالبى از اسرار طبيعت‏به صورت اشاره و كنايه صحبت مى‏كند و اين تراوشاتى است كه به هنگام بيان مناسب شرعى عرضه مى‏شود. از ديدگاه ديگر، اين موضوع از تفضل خداى تعالى بر بشر خبر مى‏دهد. بطورى كه وظيفه خداى سبحان بيان اين امور نبوده است; بلكه از روى تفضل و لطف اشاراتى كرده است.
از اين رو، وظيفه شرع، دخالت در آنچه عقل بشر بدان مى‏رسد، نبوده است. البته در احكام تعبدى بشر كه شرع دستور عمل يا احتياط را داده، عقل بشر توان پى بردن به واقعيت آن عمل را نداشته است و چنانچه اين توان را مى‏يافت، قطعا آنچه را شرع دستور داده، پياده مى‏كرد. در نتيجه در اسلام احكامى وجود دارد كه صرفا جنبه تعبدى دارد و با پيشرفت علم، احكام آن قابل تغيير نيست.
نظریه جامعیت قرآن نسبت به دیگر کتب آسمانی
از نظر قرآن دین خدا از آدم تا خاتم یکی است همه پیامبران اعم از پیامبران صاحب شریعت و پیامبران غیر صاحب شریعت به یک مکتب دعوت می کرده اند. تفاوت شرایع آسمانی را می توان در نکات ذیل بیان داشت :
۱-در یک سلسله مسایل فرعی و شاخه ای که بر حسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی های مردم ، مورد دعوت تفاوت داشته است . در حالی که همه شکلهای متفاوت و اندام های مختلف یک حقیقت و به سوی یک هدف و مقصود بوده است .
۲- سطح تعلیمات پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر از لحاظ عقلی ، تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده ، در سطح بالاتری القا کرده اند .
این تکامل دین است نه اختلاف ادیان و لذا پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده اند و پسینیان موید و مصدق پیشینیان .
بنابراین پیامبران با همه اختلافات فرعی و شاخه ای حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بوده اند ، این مکتب به تدریج بر حسب استعداد جامعه انسانی عرضه شده است تا به آنجا که بشریت به حدی رسید که آن مکتب به صورت کامل و جامع عرضه شد . و چون بدین نقطه رسید نبوت پایان پذیرفت . ( و تمت کلمه ربک صدقا و عدلا لامبدل لکلماته )[۱۳]
جامعیت قرآن در روایات
بحث در مورد جامعيّت قرآن، از ديرباز تاكنون مورد توجه مفسّران و قرآن پژوهان بوده است و با توجه به تصريح قرآن در خصوص اصل جامعيّت، همگان آن را پذيرفته اند؛ گرچه درباره محدوده آن اختلاف كرده اند. عدّه اى قائل به جامعيت مطلق قرآن شده اند و نتيجه گرفته اند كه در قرآن، تمام آنچه كه مى توان نوعى ادراك و فهم به آن پيدا نمود، وجود دارد؛ هرچند عقل و درك ما از شناختن آن قاصر است. سيوطى پس از برشمردن جمعى از علوم كه از قرآن استنباط مى گردد، مى نويسد:
… علوم ديگرى را نيز در بر دارد، از جمله: طب، مناظره، هندسه، جبر و مقابله، نجوم و غير اينها.[۱۴]
غزالى در«احياءالعلوم» و «جواهر القرآن»[۱۵]، زركشى در«البرهان»[۱۶] و شمارى ديگر اين نظريه را پذيرفته اند؛ البته زركشى، مراد از تمام علوم را اصول كلّى آنها مى داند.
در مقابل ديدگاه اول، گروهى معتقدند اگر هم بحثى از علوم(غير از علم دين) در قرآن آمده، فقط جنبه هدايتى و تربيتى آن مورد نظر بوده است. براى نمونه مى توان از شاطبى و دكتر ذهبى[۱۷] و علامه طباطبايى نام برد. علامه طباطبايى مى فرمايد:
چون قرآن كريم كتاب هدايت است و جز اين، كارى ندارد، لذا ظاهرا مراد از«كلّ شىء» همه آن چيزهايى است كه برگشتش به هدايت است، از معارف حقيقيه مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهيه و قصص و مواعظى كه مردم در هدايت و راه يافتنشان به آن محتاجند؛ و قرآن، تبيان همه اينهاست.[۱۸]
در بررسى ديدگاههاى دو طرف، استناد به مجموعه روايات، كمتر به چشم مى خورد و مهمترين دليل آنها آيه معروف«تبيانا لكل شىء»[۱۹] است كه هر كس در تفسير آن، يار ظنّ خويش گرديده است. در اين نوشتار، تا آنجا كه امكان داشته است، روايات مربوط به اين بحث، جمع آورى و به پنج دسته تقسيم شده و معناى جامعيّت و شرط آن، روشن گرديده است و در نهايت، دسته ششم روايات آورده شده كه در سبك و سياق پنج دسته اول نيست؛ بلكه نشان مى دهد كه سنّت هم بايد در كنار قرآن باشد، تا بيان كننده و روشنگر جامعيّت قرآن باشد؛ گرچه همان طور كه بعدا نشان خواهيم داد، از گروه پنجم روايات هم مى توان اين مطلب را فهميد؛ ولى در گروه ششم، به لزوم همراهى كتاب و سنّت براى انتقال مفاهيم، تصريح گرديده است.
قبل از ورود به بحث، تذكّر چند نكته ضرورى است:
اولا، يكى از معدود ابواب حديثى كه در بين روايات موجود در آنها تعارضى وجود ندارد، همين بحث جامعيت قرآن است و اگر در ظاهر هم اختلافى باشد، به راحتى جمع عرفى بين آنها صورت مى گيرد.
ثانيا، از كنار هم قرار دادن روايات، به تدريج معناى«جامعيت» روشن خواهد شد.
ثالثا، همه روايات مرتبط با موضوع جامعيت قرآن، در اين نوشتار نيامده اند؛ ولى سعى شده است كه سند روايات نيز ملاحظه شوند و روايات قوى تر مورد استشهاد قرار گيرند.
دسته اول:
در اين دسته، رواياتى است كه دلالت دارند«تمام علوم و احتياجات انسان، در قرآن وجود دارد:
۱ـ به عنوان نمونه، امام صادق(ع) قسم خوردند كه هيچ گاه انسان در حسرت نخواهد بود كه چرا فلان مطلب در قرآن وجود ندارد:
إنّ اللّه عزّوجلّ أنزل فى القرآن«تبيانا لكلّ شىء» حتى واللّه ما ترك شيئا يحتاج اليه العبد، حتى واللّه ما يستطيع عبد أن يقول«لوكان فى القرآن هذا» الاّ و قد أنزله الله فيه؛[۲۰]
خداوند آيه«تبيانا لكل شىء» را نازل كرد و به خدا قسم از آنچه انسان به آن نياز دارد فروگذار نكرد و به خدا قسم هيچ كس قادر نيست بگويد«اى كاش فلان مطلب در قرآن وجود داشت»؛ زيرا هر آنچه انسان نياز داشته باشد، خداوند در مورد آن، آيه اى نازل كرده است.
۲ـ امام باقر(ع) همين مضمون را با اندكى تفاوت بيان فرموده اند:
إن اللّه تبارك و تعالى لم يدع شيئا تحتاج اليه الامّة الى يوم القيامة الاّ أنزله فى كتابه؛[۲۱]
خداوند آنچه را كه امّت تا روز قيامت بدان احتياج دارند، در قرآن آورده و براى رسولش بيان فرموده است.
۳ـ سماعه بن مهران از امام كاظم(ع) سؤال مى كند:«آيا پيامبر(ص)، در زمان خود، آنچه را كه مردم احتياج داشتند بيان فرمود؟» حضرت، علاوه بر آنكه جواب مثبت دادند، اضافه كردند:«بله؛ آنچه را تا روز قيامت، مردم نياز دارند بيان كرده است»:
أصلحك اللّه، أتى رسول اللّه الناس بما يكتفون به فى عهده؟ قال: نعم و ما يحتاجون اليه الى يوم القيامة.[۲۲]
۴ـ امام على(ع) در بيانى كه در مورد اختلاف علما در فتواست، فرمود:
…أم أنزل اللّه دينا ناقصا فاستعان بهم على اتمامه، أم كانوا شركاء فلهم أن يقولوا و عليه أن يرضى، أم أنزل اللّه دينا تامّا فقصر الرسول(ص) على تبليغه و أدائه، واللّه سبحانه يقول«ما فرّطنا فى الكتاب من شىء» و «فيه تبيان كلّ شىء»؛[۲۳]
…يا خداوند، دين ناقص فرستاده و از اين عالمان در تكميل آن يارى خواسته؟ يا اينان شركاى اويند و حق دارند بگويند و بايد خشنود باشد از راهى كه آنان مى پويند؟ يا دينى كه خدا فرستاده، تمام بوده و پيامبر(ص) در رساندن آن كوتاهى نموده؟ در حالى كه خداوند سبحان گويد: «فرو نگذاشتيم در كتاب، چيزى را» و گويد كه «در آن، بيان هر چيزى هست».
اضافه بر اين چهار مورد كه نقل شد، رواياتى ديگر نيز به همين مضمون وارد شده است.[۲۴] نتيجه اين دسته روايات كه ائمه به طور مطلق فرموده اند«همه چيز در قرآن وجود دارد»، اثبات جامعيت مطلق براى قرآن است؛ امّا چهار دسته روايت ديگر وجود دارد كه اطلاق فوق را محدود نموده، به تدريج روشن مى كند كه مراد از اين علوم چيست.
دسته دوم:
دسته ديگر، دو خبر است به اين مضمون كه«علم اوّلين و آخرين در قرآن است و بايد با تفكر در معانى قرآن، به آن علوم دست يافت». پيامبر(ص) فرمود:
من أراد العلم فليثور القرآن فانّ فيه علم الأوّلين و الآخرين.[۲۵]
در نقل ديگرى از عبداللّه بن مسعود، صحابى معروف پيامبر(ص)، به همين معنا اشاره شده است:
إذا أردتم العلم فأثيروا القرآن فإنّ فيه خبر الأوّلين و الآخرين؛[۲۶]
اگر به دنبال علم هستيد، با تفكّر در معانى قرآن آن را بيابيد؛ چون خبر اولين و آخرين در قرآن يافت مى شود.
گرچه نقل دوم، در اصطلاح، روايت نيست و در اصطلاح علم«درايةالحديث» به آن خبر مى گويند، ولى در همان علم، گفته شده است كه بعضى خبرها به گونه اى است كه محتواى آن، گواه عدم صدور آن از اشخاص عادى و غير معصوم است. لذا حداقل براى تأييد روايت اوّل، مى توان از اين خبر استفاده نمود.
دسته سوم:
دسته سوم، دو روايت است كه از مجموع آنها استفاده مى شود كه«جميع احكام مورد نياز مردم، در قرآن آمده است». البته در دسته ششم روايات، بيان خواهيم كرد كه فهم اين احكام و حدود آنها با توجه به سنّت است. فعلا اين دو را نقل مى كنيم تا با ضميمه نمودن روايات دسته اول و دوم، اين طور نتيجه شود كه اخبار ماكان و مايكون و ماهو كائن، در قرآن وجود دارد. ذكر اين نكته هم لازم است كه اخبار ماكان، مربوط به گذشتگان و امّت هاى سابق است و اخبار مايكون در مورد معاد و بهشت و جهنم است؛ ولى ماهو كائن، تفسيرهاى مختلف دارد كه در نتيجه گيرى پايان مقاله به آن اشاره مى شود. فعلا دو روايتى را كه وعده داديم، نقل مى كنيم:
۱ـ روايت حضرت كاظم(ع):
فيه تبيان حجج اللّه المنوّرة و محارمه المحدودة و فضائله المندوبة و جمله الكافية و رخصه الموهوبة و شرائعه المكتوبة؛[۲۷]
در قرآن، حجت هاى نورانى خدا و محرّمات و مستحبّات و رخصتهايى كه به انسان بخشيده شده و واجبات، بيان گرديده است.
۲ـ حديث امام رضا(ع) كه فرمودند:
فيه ـ القرآن ـ تفصيل كل شىء بين الحلال والحرام و الحدود و الأحكام و جميع ما يحتاج اليه كملا؛[۲۸]
تفصيل حلال و حرام و حدود و احكام و به طور كلّى آنچه انسان به آن محتاج است، در قرآن وجود دارد.
دسته چهارم:
بعد از آنكه در سه دسته قبل روشن گرديد كه منظور از«كلّ شىء» چيست و نتيجه شد كه اخبار گذشته و آينده و احكام مورد نياز (كه به ترتيب از آنها تعبير به ماكان و مايكون و ماهو كائن مى شود) در قرآن وجود دارد، در دسته چهارم، اين موارد يك جا در روايات بيان شده است. نكته مهم اينكه اگر كسى در سند روايات قبل هم شبهه داشته باشد، در اينجا روايات معتبرى بر مطلب دلالت دارند كه بعضى از آنها را نقل مى كنيم.
۱ـ امام صادق(ع):
إنّ اللّه ـ عزّ ذكره ـ ختم بنبيكم النبيين فلانبىّ بعده أبدا و ختم بكتابكم الكتب فلا كتاب بعده و أنزل فيه تبيان كل شىء و خلقكم و خلق السماوات و الأرض و نبأ ماقبلكم و فصل ما بينكم و خبر ما بعدكم و أمر الجنة و النّار؛[۲۹]
خداوند با پيامبر شما نبوت را به پايان رساند و هيچ پيامبرى بعد از او نخواهد آمد و با كتاب شما(قرآن) نزول كتب الهى خاتمه يافت و تا ابد كتابى نخواهد آمد. در اين كتاب، همه چيز بيان شده است، از جمله ماجراى آفرينش انسان و آسمان و زمين و اخبار گذشته و آينده، و احكامى كه به آن نياز داريد و همين طور اخبار بهشت و جهنّم.
۲ـ امام صادق(ع):
فيه ـ القرآن ـ شرعكم و خبرمن قبلكم و بعدكم؛[۳۰]
در قرآن، احكامى كه به آن نياز داريد و اخبار كسانى كه قبل از شما بوده اند و همچنين اخبار آينده (معاد) وجود دارد.
نكته قابل ملاحظه در اين حديث، كلمه«شرعكم» است كه منظور از«فصل بينكم» در روايت اول را بيان مى كند. گرچه سند اين روايت، به قوّت روايت قبلى نيست، امّا وقتى احاديث مجموعا با هم ديده شود، گاهى اوقات روايت ضعيف دلالت روايت قوى را روشن مى كند. روايت بعدى نيز قرينه است كه مراد از«فصل بينكم» همان احكام و دستوراتى است كه مسلمين در زندگى به آنها نياز دارند.
۳ـ امام على(ع):
فى القرآن نبأ ماقبلكم و خبرما بعدكم و حكم مابينكم؛[۳۱]
در قرآن، خبر امّت هاى گذشته و خبر معاد و احكامى كه لازم داريد، وجود دارد.
دسته پنجم:
پنجمين دسته، رواياتى است كه يك مطلب اضافى نسبت به دسته چهارم دارند. در اين گروه، علاوه بر آنكه«تبيان كل شىء» معنا شده و بر علم ماكان و مايكون و ماهو كائن تطبيق گرديده است، اين قيد آمده است كه«استظهار اين علوم از قرآن، احتياج به افراد خاصى دارد». تعداد اين روايات و تعدّد طرق آنها به اندازه اى است كه هرگونه شبهه در مورد سند را از بين مى برد. لذا در اين مرحله، با اطمينان مى توان گفت كه اوّلا، منظور از جامعيت قرآن، جامعيت در مسير هدايت انسانهاست كه قبلا معنا كرديم؛ ثانيا، كشف اين علوم هم در قدرت همه كس نيست. تعدادى از اين روايات را نقل مى كنيم:
۱ـ امام على(ع):
ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق لكم، أخبركم عنه، إنّ فيه علم ما مضى و علم ما يأتى إلى يوم القيامة و حكم ما بينكم و بيان ما أصبحتم فيه تختلفون، فلو سألتمونى عنه لعلّمتكم؛[۳۲]
اين قرآن را به حرف در آوريد كه خودش براى شما هرگز سخن نخواهد گفت. به شما خبر دهم كه علم آنچه گذشته و آنچه تا قيامت خواهد آمد و احكامى كه به آن نياز داريد و حكم آنچه در آن اختلاف داريد، در آن وجود دارد. اگر از من سوال كنيد، به شما ياد خواهم داد.
۲ـ امام على(ع):
والذى بعث محمدا بالحق و أكرم أهل بيته، ما من شىء يطلبونه إلاّ و هو فى القرآن، فمن أراد ذلك فليسألنى عنه؛[۳۳]
به خدايى كه محمد(ص) را به رسالت بر انگيخت و اهل بيت او را كرامت بخشيد، هر چه مردم بخواهند، در قرآن يافت مى شود. هركس در اين مورد چيزى مى خواهد، بايد از من سؤال كند.
۳ـ امام باقر(ع):
إذا حدّثتكم بشىء فاسألونى عنه من كتاب اللّه،[ثم قال فى بعض حديثه] إنّ رسول اللّه(ص) نهى عن القيل و القال و فساد المال و كثرة السؤال. [فقيل له: يابن رسول اللّه، و أين هذا من كتاب اللّه؟ قال:] إن اللّه عزّوجلّ يقول:«لاخير فى كثير من نجواهم إلاّ من أمر بصدقة أو معروف أو إصلاح بين الناس» و قال:«لاتؤتوا السفهاء أموالكم التى جعل اللّه لكم قياما» و قال:«لا تسئلوا عن أشياء إن تبدلكم تسؤكم»؛[۳۴]
هنگامى كه در مورد چيزى با شما صحبت كردم، سؤال كنيد كه آيا در قرآن وجود دارد؟[سپس حضرت ادامه داد كه]پيامبر(ص) از قيل و قال و فساد مال و زياد پرسش كردن، منع فرمودند. [حاضرين سؤال كردند كه: آنچه مى گوييد، در كجاى قرآن آمده است؟ حضرت به اين آيات استناد كردند كه:] خداوند مى فرمايد…
در مورد نهى از قيل و قال، به آيه«لاخير فى كثير من نجواهم إلاّ من أمر بصدقة أو معروف أو اصلاح بين الناس»[۳۵] استناد كردند و در مورد نهى از فساد مال، آيه«لاتؤتو السفهاء أموالكم التى جعل اللّه لكم قياما»[۳۶] را متذكّر شدند و سرانجام در مورد نهى از كثرت سؤال، به آيه «لاتسئلوا عن أشياء إن تبدلكم تسؤكم»[۳۷] استشهاد فرمودند.
۴ـ امام صادق(ع):
إنّى لأعلم ما فى السماوات و ما فى الأرض و أعلم ما فى الجنة و أعلم ما فى النار و أعلم ما كان و مايكون.[قال: ثم مكث هنيهة فرأى أن ذلك كبر على من سمعه منه، فقال:] علمت ذلك من كتاب اللّه ـ عزّوجلّ. انّ اللّه ـ عزّوجلّ ـ يقول:«فيه تبيان كلّ شىء»؛[۳۸]
من به آنچه در آسمان و زمين و بهشت و جهنم است، آگاهم و بر ماكان و مايكون، علم دارم.[سپس حضرت مكثى كردند و پس از آنكه متوجه شدند اين مطلب بر شنونده سنگين است، فرمودند:] اين مطلب را از قرآن دريافته ام؛ زيرا خداوند مى فرمايد: در قرآن، همه چيزها بيان شده است.
ملاحظه مى شود كه حضرت«تبيان كل شىء» را بر آگاهى بر آنچه در آسمان و زمين است و اخبار گذشته و آينده، تطبيق نموده است و بحثى از علوم تجربى و دانشهايى از اين قبيل، نيست.
در ميان روايات ما، علاوه بر آنچه كه گذشت، موارد فراوانى وجود دارد كه ائمه(ع) با توجّه به فهم دقيقى كه از قرآن داشته اند، مطالبى را بيان مى كرده اند كه ديگران عاجز از فهم آن بوده اند(كه بايد به كتب روايى مراجعه نمود و موارد آن را ديد)؛ مثلا در مورد ارث شخص خنثى، از امام صادق(ع) سؤال كردند. ايشان با توجة به آيه«فساهم فكان من المدحضين»[۳۹] فرمودند بايد قرعه انداخت؛ اگر قرعه به ارث مرد اصابت كرد، بايد آن اندازه ارث ببرد و اگر قرعه به ارث زن اصابت نمود، خنثى بايد به اندازه ارث زن، ارث ببرد. همچنين، حضرت در ذيل روايت فرمودند:
و ما من أمر يختلف فيه إثنان إلاّ وله أصل فى كتاب اللّه و لكن لاتبلغه عقول الرجال.[۴۰]
در هر مورد كه دو نفر با هم اختلاف كنند، براى حلّ اين اختلاف، اصلى در قرآن وجود دارد ولكن عقول مردم از رسيدن به آن، عاجز است(يعنى افراد خاصّى مى توانند به آن اصل دست يابند).
دسته ششم:
ششمين دسته، رواياتى است كه دلالت دارند«همه چيز در كتاب وسنّت پيدا مى شوند؛ نه آنكه فقط در كتاب باشد». امّا منظور اين روايات، اين نيست كه فرضا درصدى از علوم در قرآن و درصدى ديگر در سنّت است؛ چون همان طور كه گذشت،[۴۱] هيچ علمى وجود ندارد، مگر آنكه اصل آن در قرآن يافت مى شود. پس اصل علوم در قرآن هست و آنچه در روايات است، در واقع، توضيح و تبيين آن علوم است؛ ولى در عين حال، مقصود اين است كه جامعيت قرآن، با روايات كامل مى شود و الاّ بودن علم در جايى كه قابل دسترس و فهم نباشد، فايده اى ندارد و منظور ما هم بيش از اين نيست. آياتى از قرآن نيز دلالت بر اين مطلب دارد كه وظيفه پيامبر(ص) فقط بيان و روشن نمودن آيات الهى بوده است. اگر تشريع هم توسط ايشان بوده، اصل آن در قرآن موجود بوده است. دو آيه(در اين مورد) را مرور مى كنيم:
۱ـ أنزلنا إليك الذكر لتبين للناس ما نزّل إليهم ولعلّهم يتفكّرون.[۴۲]
اين قرآن را به سوى تو فرو فرستاديم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى؛ اميد آنكه بينديشند.
۲ـ و ما أنزلنا إليك الكتاب إلاّ لتبين لهم الذى اختلفوا فيه و هدى و رحمة لقوم يؤمنون؛[۴۳]
اين كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر اينكه آنچه در آن اختلاف كرده اند براى آنان توضيح دهى.
براى روشن شدن مطلب، تعدادى از روايات را كه مؤيد همين ادّعاست، نقل مى كنيم:
۱ـ امام باقر(ع):
إن اللّه ـ تبارك و تعالى ـ لم يدع شيئا يحتاج إليه الأمّة إلى يوم القيامة إلاّ أنزله فى كتابه و بيّنه لرسوله؛[۴۴]
خداوند تبارك و تعالى آنچه را كه مردم تا روز قيامت به آن محتاج باشند، در كتابش آورده و براى پيامبرش بيان كرده است.
۲ـ روايتى وجود دارد كه دلالت روشنترى بر مطلب دارد و نشان مى دهد آنچه در سنّت آمده، در واقع قبل از آن، در قرآن وجود داشته و سنّت فقط وظيفه روشنگرى داشته است. سعيد اعرج نقل مى كند كه به امام صادق(ع) عرض كردم در بين ما كسانى هستند كه ادّعا مى كنند حكم بعضى از مسائل مورد ابتلا، در كتاب و سنّت يافت نمى شود. حضرت فرمودند:
كذبوا؛ ليس شىء إلاّ جاء فى الكتاب و جاءت فيه السنّة؛[۴۵]
دروغ مى گويند؛ هيچ چيزى نيست مگر آنكه در قرآن آمده و در مورد آن، سنّت هم وارد شده است.
نكته قابل توجه در اين روايت، جمله«جاء فى الكتاب و جاءت فيه السنّة» است؛ يعنى در همان موردى كه قرآن درباره آن آيه اى دارد، سنّت هم آمده است و سنّت، توضيح و تبيين آن آيه را به عهده دارد.
با توجه به آنچه گفته شد، معناى حديث امام كاظم(ع) روشن مى شود كه فرمودند:
كلّ شىء فى كتاب اللّه و سنة نبيّه.[۴۶]
يعنى اين قبيل روايات، لطمه به جامعيّت قرآن نمى زنند و قرآن در محدوده اى كه تعريف كرديم، جامعيّت دارد و سنّت، فقط روشنگرى مى كند.
دليل عقلى بر جامعيت قرآن كريم
آنچه گذشت دلايل نقلى متقنى بر جامعيت قرآن مجيد بود. در ميان بيانات ائمه اطهار(ع) به آنها اشاره شده بود. به دليل عقلى بر اين مطلب رهنمون مى‏شويم; امام علی عليه السلام در جايى مى‏فرمايد: 
((و اكمل به دينه و قبض نبيه صلى الله عليه وآله و قد فرغ الى الخلق من احكام الهدى به فعظموا منه سبحانه ما عظم من نفسه فانه لم يخف عنكم شيئا من دينه و لم يترك شيئا رضيه او كرهه الا و جعل له علما باديا و آية محكمة تزجر عنه او تدعو اليه فرضاه فيما بقى واحد و سخطه فيما بقى واحد)) . [۴۷] 
پيامبرش را هنگامى از اين جهان برد كه از رساندن احكام و هدايت قرآن به خلق فراغت‏يافته بود; پس خداوند را آنگونه بزرگ بداريد و تعظيم كنيد كه خود بيان كرده است; زيرا حكمى از دين خود را بر شما پنهان نگذاشت و هيچ مطلبى را كه مورد رضايت و خشنوديش باشد وانگذاشت، جز اينكه نشانى آشكار و آيه‏اى محكم كه از آن جلوگيرى يا به سوى آن دعوت كند، برايش قرار داد. پس رضايت و خشم و قانون او درگذشته و حال و آينده درباره همه يكسان است.)) 
مسلما وقتى پيامبرى براى هدايت‏بشر فرستاده مى‏شود و خاتم پيامبران معرفى مى‏گردد، كتاب آسمانى او نيز كه معجزه ابدىهم نام گرفته، بايد تامين كننده اين هدف باشد، و الا هدف الهى مهمل جلوه مى‏كند; بنابراين لازم است پيامبر تا به انجام رساندن اين هدف در ميان امت‏باشد تا تمامى احكام دين خدا كه متضمن تكامل و تعالى و هدايت انسان است، به مردم عرضه گردد. 
از طرف ديگر، بايستى اين احكام چنان واضح و روشن باشند كه دقيقا مبين اوامر و نواهى الهى كه سعادت بشر در گرو آن است ، باشند. 
همچنين، از نظر عقلى، جامعيت قرآن اقتضا مى‏كند كه دستورات آن متغير نبوده دستخوش تحولات زمان قرار نگيرد. سخن آخر امام عليه السلام دقيقا گوياى همين مطلب است: «احكام الهى تا قيامت تغيير نمى‏پذيرد، بلكه حكم هر مساله مطابق ست‏با آنچه در عهد رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در قرآن و سنت‏بيان شده است.»[۴۸]
دیدگاه های مختلف در مورد جامعیت قرآن
براى روشن تر شدن بحث لازم است به جستجوى اين واژه در متون دينى بپردازيم و ببينيم قرآن يا روايات چه تعريفى از اين واژه ارائه كرده اند. نكته قابل توجه اين است كه واژه جامعيت هيچ كاربردى در قرآن كريم نداشته است.[۴۹] حتى خداى سبحان كه در كلام خويش با صراحت تمام از كمالِ كلام خود و تبيان بودن آن سخن گفته است، با واژه گانى هم ريشه و هم خانواده با اين واژه يعنى جامعيت، نيز به آن نپرداخته است. تأمل انگيزتر اينكه سنت كه شارح وحى است نيز حتى يك مورد از واژه جامعيت قرآناستفاده نكرده است و آن را به كار نبسته است. البته قابل تذكر است كه در روايات يك مورد از واژه «جميع» كه هم خانواده واژه جامعيت است استفاده شده كه بدان اشاره مى كنيم. «عن أبى الحسن الرضا((عليه السلام) )، قال يا عبدالعزيز جهل القوم و خدعوا عن اديانهم، إن اللّه تعالى لم يقبض لنبيّه( (صلى الله عليه وآله)) حتى اكمل له الدين و انزل عليه القرآن و فيه تفصيل كل شىء بيّن فيه الحلال و الحرام و الحدود و للأحكام و جميع مايحتاج اليه كمّلاً، فقال عزّوجل «مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَـبِ مِن شَىْء».[۵۰]معيارها و ملاكهاى جامعيت جامعيت معيارها و ملاكهايى دارد كه برخى از صاحب نظران به مواردى از آنها اشاره كرده اند. از جمله اينكه مهمترين معيار جامعيت «توجه به ابعاد وجودى انسان» است. «چرا كه انسان ابعاد مادى و فوق مادى (ملكوتى) دارد، و يك قانون جامع، قانونى است كه به همه اين ابعاد و نيازهاى مبتنى بر اين ابعاد توجه كند» [۵۱]برخى ديگر ضمن كاربردى كردن ملاكهاى جامعيت نوشته اند كه:« الف) كلى نگرى، ب) مطابقت با فطرت، ج) انعطاف پذيرى، د) شايستگى براى جاودانه بودن، هـ) سازگارى اجزاى دين، و) شمول و گستردگى، ز) عقلانى بودن»[۵۲] از معيارها و ملاكهاى جامعيّتند. به نظر مى رسد كه ملاك «جامعيت» در تعريفش نهفته است. ملاك جامعيت فراگيرى و شمول است. وقتى ادعا مى شود متنى جامعيت دارد اين بدان معناست كه متن مورد بحث يا در حوزه متناسب خودش و يا كلاً هيچ حوزه اى را فروگذار نكرده و بدانها پرداخته است و به بيان ديگر متنِ مورد بحث تصويرى واضح از هستها و بايدهاى گسترده و دراز دامن جهان و انسان ارائه داده است. نظريات مختلف در مورد جامعيت نظريات ارائه شده پيرامون جامعيت را مى توان ذيل چهار نظريه گنجاند; كه ضمن اشاره به هر نظريه برخى دلائل ارائه شده رانيز مورد اشاره قرار خواهيم داد.
نظريه اول و دلائل آن
جامعيت مطلق قرآن
طرفداران اين نظريه معتقدند، كه قرآن جامع همه چيز و هر چيزى است. قرآن حتى به اصول اساسى علوم و فنون مختلف نيز پرداخته و به آنها اشاره كرده است.[۵۳] به قول مولوى: «اين نجوم و طبّ وحى انبياء است».[۵۴]اين نظريه را به بزرگانى همچون، ابوحامد غزالى ،[۵۵]ابوالفضل المرسى،[۵۶] بدرالدين زركشى، [۵۷]جلال الدين سيوطى،[۵۸]حسن البناء[۵۹] و...[۶۰]نسبت داده اند. اين نظريه اگرچه در ميان پژوهشگران علوم قرآنى و مفسران متن وحيانى از اقبال چندانى برخوردار نبوده است ولى هميشه در هر عصرى طرفدارانى هر چند اندك داشته است. [۶۱]قبل از توضيح دلائل اين نظريه ابتدا تصوير روشنى از آن ارائه خواهيم كرد. طرفداران اين نظريه معتقدند كه «قران علوم اولين و آخرين را جمع كرده»[۶۲] به گونه اى كه ((خداوند در آن از شماره هاى حساب و جمع و تقسيم و ضرب و توافق و تأليف و مناسبت و تنصيف و فزون ياد آورده)) [۶۳] است. بعضى از ايشان بالاتر از ورود ((اصول هر علمى)) اعتقاد دارند: «اگر زانوبند اشترم گم شود نيز در كتاب خداى تعالى مى يابم».[۶۴]برخى از ايشان نيز با استناد به بعضى آيات كريمه قرآن در صدد اثبات «نسبيّت انيشتاين» و «تكامل داروينى» و «كوانتم مكانيك» بر آمده اند.[۶۵]به نظر مى رسد اين آراء تصوير روشنى از اين نظريه ارائه مى كنند، اكنون براى وضوح بيشتر نظريه لازم است كه به برخى از مهمترين دلائل اين نظريه اشاره كرد. دلائل اين نظريه را مى توان به دلائل درونى و بيرونى تقسيم كرد.
دلائل درونى: 
طرفداران اين نظريه ضمن استناد به آيات و تمسك به آنها سعى در اثبات و دفاع از نظريه خويش را نموده اند. آيات: در قرآن كريم آياتى همچون «مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَـبِ مِن شَىْء[۶۶]«وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـبَ تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَىْء» [۶۷]و... وجود دارند كه طرفداران اين نظريه ضمن استناد به آنها سعى كرده اند رأى خويش را فرآيندى از فهم و جمع اين آيات بدانند. يكى از محققان و مؤلفان بزرگ علوم قرآنى كه خود به اين نظريه معتقد است ضمن نقل دو آيه شريفه فوق مى نويسد: «و من مى گويم: كتاب عزيز خداوند بر هر چيزى مشتمل است، اما انواع علوم هيچ باب و مسأله اى كه پايه و اصل، باشد نيست مگر آن در قرآن بر آن دلالتى هست»[۶۸] و يكى ديگر از ايشان مى گويد: «قرآن شامل هر چيزى است و متعرض علوم و فنون و... شده است... چرا كه خود فرموده «مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَـبِ مِن شَىْء»[۶۹]».
دلائل بيرونى:
الف( روايات : مدافعان نظريه فوق در تأييد برداشت خود از آيات كريمه الهى و هر چه دينى تر كردن آن برداشت، به رواياتى چند نيز تمسك كرده اند كه از آن جمله مى توان به «و سعيدبن منصور از ابن مسعود آورده كه گفت: «هر كس علم مى خواهد بر او باد قرآن كه در آن خبر اولين و آخرين هست(( بيهقى گفته: يعنى: اصول علم))[۷۰] اشاره كرد. و يا رواياتى همچون «كتاب خدا، در آن است خبر پيش از شما و خبر بعد از شما، و حكم ما بين شماها.»[۷۱] كه در منابع شيعى و اهل سنت نقل شده است. 
ب( نگاه تطبيقى بعضى از معتقدان به جامعيّت مطلق قرآن ضمن بيان تطبيقى و خارجى برخى آيات بر حِرَف و فنون مختلف سعى در دفاع از نظريه خويش كرده اند. به عنوان نمونه ايشان در مورد اثبات وجود اصول صنايع و نامهاى ابزارهاى ضرورى آنها همانند، خياطى به آيه ۲۲ سوره اعراف،نويسندگى به آيه ۴ سوره علق، كشاورزى به آيه ۶۳ سوره واقعه و... استناد كرده و سعى در دينى جلوه دادن تمامى اين فنون و حِرَف كرده اند.[۷۲] در مورد علوم جديد نيز برخى از ايشان نوشته اند: «آياتى كه تفسير آن به دانش علوم جديد مرتبط مى گردد بسيار است» و هم ايشان براى همسونشان دادن آموزه هاى وحيانى با نوآوريهاى دانش جديد در عرصه انسان شناسى و تأييد نظريه تك سلولى حيوانى به آياتى چون ۷ و ۸ سوره سجده، ۶۷ مؤمن، ۷۱ سوره صاد، ۴۵ سوره نور، ۱۸۹ سوره اعراف... استناد كرده و مى نويسد: «شايد منظور آيه ۴۵ سوره نور همين باشد كه: تمام حيوانات از يك منشأ پديدآمدند و سپس به پرندگان و چرندگان و غيره تقسيم شدند و انسان هم از تغيير و پيشرفت و تحول نوعى حيوان به وجوده آمد[۷۳]اين نظريه به نظر مى رسد همچنان به حيات خويش تداوم داده و با توجه به پيشرفت دانش بشرى سعى در ارائه مستندات بيشترى نمايد.
نظريه دوم و دلائل آن
جامعيت نسبى قرآن
معتقدان به اين نظريه مى گويند: قرآن جامعيت دارد ولى جامعيتش محدود به حيطه مورد انتظار و محدوده مسؤوليت قرآن است. به بيان ديگر قرآن چون براى هدايت است، جامعيتش نيز در همين قلمرو قابل پذيرش است و نه بيشتر، البته خود اين صاحب نظران نيز به دو دسته طرفداران جامعيت نسبى حداقلى و جامعيت نسبى حداكثرى قرآن تقسيم مى شوند كه از پرداختن به اين نكته به جهت اختصار صرف نظر مى كنيم. اين نظريه پرطرفدارترين نظريه در ميان محققان علوم قرآنى و مفسران بوده است. نظريه جامعيت نسبى همان گونه كه در ميان گذشته گان داراى بيشترين اقبال و استقبال بوده است، در ميان معاصرين ما نيز چنين است. جامعيت نسبى چون مورد توجه بيشتر بوده است لذا مستندات بيشتر و قويترـ نسبت به ديگرنظريات ـ را نيز در پى داشته است. طرفداران اين نظريه دلائل متعدد و مختلفى از كتاب، سنت و عقل ارائه كرده اند كه ما به بعضى از آنها اشاره خواهيم كرد ولى قبل از آن لازم به تذكر است كه ادله ايشان را مى توان به دو دسته تقسيم كرد... دليل عقلى و دلائل نقلى. دلائل نقلى مستندات قرآنى و روائى ايشان است و دليل عقلى شامل استنادات عقلى طرفداران اين نظريه است كه ابتدا به دليل عقلى ايشان اشاره مى كنيم.
الف) دليل عقلى : لازمه خاتميت نبوت، جامعيت قرآن است: [۴۰][۷۴] برخى از طرفداران جامعيت نسبى قرآن معتقدند «... اگر پيامبر اسلام، خاتم پيامبران است، و پس از وى پيامبرى نخواهد آمد و كتاب يا دستور و يا شريعتى پس از وى نازل نخواهد شد، معنايش جاودانگى دستورها و تعاليم است. لذا آنچه بايسته آوردن بوده، آورده و آن چه بايسته گفتن بوده را گفته، «تِبْيَن كل شَىْء» بوده و از هيچ چيز فرو گذار نكرده اما اگر در اين زمينه نيازمند راهنمايى ديگران بود، احكامش جاودانى و جامع نبود. [۷۵]
نتيجه اينكه: «اگر دستورات قرآن جامع نباشد لازم مى آيد كه بعداً قوانين و مقرراتى بيايد كه يا آنها را نسخ و يا تكميل كند و اين با خاتميت نبى منافات دارد.» با اين تقرير اين صاحبنظران معتقدند كه لازمه خاتميت نبى اسلام(ص) جامعيت قرآن است. ولى همان گونه كه اشاره كرديم، اين صاحبنظران جامعيت را نسبى دانسته و محدود به هر آنچه لازمه هدايت بشرى است، كرده اند ايشان معتقدند: «.. اما اينكه شموليت قرآن به اين معنى باشد كه شامل علومى چون طبّ و فيزيك و كيميا... مى شود كلامى در نهاية خطاست، چرا كه شمول در اين آيه «تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَىْء» به معنى بيان آنچه كه در محدوده هدايت الهى است و دخالت در حيات معنوى انسانى دارد مى باشد.» [۷۶]
ب) دليل نقلى: طرفداران جامعيت نسبى قرآن در تأييد نظريه خويش به آيات و رواياتى استناد كرده اند كه به مواردى از آنها اشاره مى كنيم. تذكر اين نكته لازم است كه آيات مورد نظر ايشان برخى شان همان آياتى است كه معتقدان به نظريه اول نيز بدانها تمسك كرده بودند كه تنها نكته تفاوت در نوع برداشت هر يك از ايشان از اين آيات مشترك است.
طرفداران نظريه دوم به آياتى از جمله ۸۹ سوره نحل، ۱۱۱ سوره يوسف، ۳ سوره مائده، ۳۸ سوره انعام و آياتى كه قرآن و دين اسلام را دينى جهانى معرفى كرده اند همانند، آيه ۱۰۷ سوره انبياء، ۵۲ سوره قلم، ۲۸ سوره سبأ و... استناد كرده اند.
به عنوان نمونه به يكى از بهترين آيات كه اين صاحب نظران آنرا براى اثبات جامعيت نسبى قرآن تقرير كرده اند اشاره مى كنيم. «يكى از آياتى كه سخت مورد توجه قرآن پژوهان و كلامى ها قرار گرفته آيه شريفه «وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـبَ تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَىْء وَ هُدًى وَ رَحْمَة...» مى باشد.... جمله مورد استشهاد «تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَىْء» است كه عموم مفسران براى جامعيت قرآن به آن استناد كرده اند و از اين جهت ترديدى روا نداشته اند. در توضيح معناى آيه گفته اند: قرآن در مقام بيان هر امر مشكل و نيازى است، مشكلاتى كه به حلال و حرام، ثواب و عقاب و هدايت و ضلالت مردم مربوط مى گردد. وقتى «تِبْيَـنًا» با كلمه «لِّكُلِّ شَىْء» ضميمه مى شود، عموميت را فايده مى دهد و شامل همه مسائلى مى شود كه از نظر عقلا از دين توقع بيان آن مى رود. چون ما به عيان مشاهده مى كنيم كه قرآن در بسيارى از مسائل ساكت است و به آنها نپرداخته و هيچ گاه نه در عهد پيامبر و نه بعدها از قرآن چنين توقعى نداشته اند كه قرآن بايد اين امورى كه از حوزه دين بيرون است را بيان كند، لذا نمى توانيم بگوئيم منظور از «لِّكُلِّ شَىْء» بيان همه اشياى عالم است.» [۷۷]محققان و مفسران طرفدار اين نظريه با توجه به واقعيت هاى بيرونى، دايره دين را محدود به هدايت و لوازم آن كرده اند و تعبيراتى همچون «تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَىْء» ، «مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَـبِ مِن شَىْء» و... را مطابق اين برداشت تفسير كرده اند. ايشان ديگر آيات شريفه را نيز بر همين روال مورد مطالعه و استناد قرار داده اند كه از ذكر آنها صرفنظر مى كنيم.
روايات: معتقدان به نظريه دوم رواياتى چند را نيز در تأييد رأى خويش آورده اند كه مضامين آن روايات را نيز به سبك آيات مورد بحث توضيح، تبيين و احياناً توجيه كرده اند. به عنوان نمونه مى توان از روايت مرازم از امام صادق((عليه السلام))، [۷۸]مسعده بن صدقه از امام صادق((عليه السلام))، [۷۹] ايوب بن حرّ از امام صادق((عليه السلام))، [۸۰]و... نام برد.
نظريه سوم و دلائل آن
جامعيت مقايسه اى
بعضى از صاحب نظران جامعيت قرآن را در مقايسه با ديگر متون وحيانى قابل تعريف دانسته اند ايشان معتقدند كه قرآن جامع است در مقايسه با ديگر كتب وحيانى، چرا كه پيامبر اسلام خاتم پيامبران است و داراى مقام جامع مى باشد. چون چنين استمتنى كه بر وى نازل شده نيز همانند وى جامعيت دارد و خاتم متون وحيانى است. «تمام حقايق و معارف ] به پيامبر داده شده است[ و به همين دليل قرآن تمام معانى كتب انبياى سابق را جمع كرده است»[۸۱] .اين نظريه را به بزرگانى همچون ابن عربى ،امام خمينى ((قدس سره))، سيد جلال الدين آشتيانى ، نسبت داده اند، اين صاحب نظران معتقدند كه «...چون ذات مقدس جلّ و علاء به حسب «كُلَّ يَوْم هُوَ فِى شَأْن» در كسوه اسماء و صفات تجلى به قلوب انبياء و اولياء كند و به حسب اختلاف قلوب آنها تجليات مختلف شود و كتب سماويه كه به نعت ايحاء به توسط ملك وحى، جناب جبرئيل بر قلوب آنها نازل شده، به حسب اختلاف اين تجليّات و اختلاف اسمائى كه مبدئيت براى آن دارد مختلف شود، پس هر اسمى كه محيط تر و جامع تر است، دولت او محيط تر و نبوت تابعه او محيط تر و كتاب نازل بر او محيط تر و جامع تر است و شريعت تابعه او محيط تر و با دوام تر است. و چون نبوت ختميه و قرآن شريف و شريعت آن سرور از مظاهر و مجالى يا از تجليات و ظهورات، مقام جامع احدى و حضرت اسم ا...الأعظم است، از اين جهت محيط ترين نبوات و كتب و شرايع و جامع ترين آنهاست.» اين نظريه كه مبتنى بر آموزه هاى عرفانى است چندان مستدل به آيات و روايات نبوده و صرفاً با تبيين مقام عرفانى و معنوى نبى اكرم((صلى الله عليه وآله)) استفاده جامعيت كتاب شريف قرآن را نموده اند. ولى شايد بتوان تبيينى كه يكى از طرفداران آن رأى از حديث شريف «اُعطيتُ جَوامعِ الكَلِم»[۸۲]ارائه كرده است را از جمله دلائل و مستندات روايى ايشان دانست. ايشان مى گويند:«... و مراد از «جوامع الكلم» بودن قرآن، ياكلام آن سَروَر، آن نيست كه كليّات و ضوابط جامعه ]را [بيان فرمودند، بلكه جامعيت آن عبارت از آن است كه چون براى جميع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشرى نازل شده، و رافع تمام احتياجات اين نوع است و...» لذا جامع است .
نظريه چهارم
عدم جامعيت قرآن
اين نظريه بر آن است كه قرآن كمال دارد، همان گونه كه خود قرآن بدان اشاره كرده است ولى جامعيت ندارد. [۸۳]اين رأى مبتنى بر تفاوت گذاشتن بر دو مفهوم جامعيت و كمال است. اين نظريه را دكتر عبدالكريم سروش مطرح كرده و از آن دفاع كرده اند. ايشان معتقدند كه «دين كمال دارد و نه جامعيت» چرا كه «فرق است ميان كامل بودن و جامع بودن. جامع بودن يعنى همه چيز را در بر مى گيرد، گويى دين سوپرماركتى است كه هر چه بخواهيد در آن پيدا مى شود.»
ايشان اگر چه صرفاً به تفاوت بين كمال و جامعيت دين اشاره كرده اند اما دليل بيرونى ايشان كه در ضمن مثالى تبيين شده عبارت است از: «براى مثال شما مثلثى رسم مى كنيد، اين مثلث در مثلث بودن كامل است، ولى البته چهار ضلعى يا پنج ضلعى نيست. و كسى نمى تواند بگويد چون اين مثلث چهار ضلعى يا صد ضلعى نيست پس ناقص است، هدف شما ترسيم يك مثلث بوده است ومثلثى كه شما كشيده ايد از اين حيث كامل است، ولى البته سه ضلع، جامع الاضلاع مقدر و ممكن نيست.»
اشكال عمده اين نظريه علاوه بر مستند نبودن آن به دلائل درونى دينى خلطى است كه بين كمال دين و كمال قرآن رخ داده است. اگر چه براى اين نظريه مى توان دلائلى همچون:
الف) سكوت متون دينى، ب) مطابقت داشتن اين نظريه با واقعيات بيرونى و... را اقامه و ارائه كرد. به عنوان نمونه با اينكه در قرآن كريم با صراحت از كمال دين «اكملتُ»[۸۴] و اتمام آن «أَتْمَمْت» [۸۵]سخن به ميان آمده است اما هيچ اشاره اى به مفهوم و يا واژه جامعيت نشده است. با توجه به مبانى ما در مورد قرآن و تأكيد قرآن بر «تِبْيَان كل شَىْء» بودن خود و از آن سو نپرداختن و تبيين نكردن جامعيت خود مى توان نتيجه گرفت كه جامعيت قرآن اگر مفهومى جداى از كمال دين داشته باشد بوسيله قرآن قابل اثبات نيست. روايات نيز كه تفصيل دهنده قرآن و وحى اند همان گونه كه اشاره كرديم واژه جامعيت را به كار نگرفته اند و آنچه در روايات با تعابيرى چون «لم يدع شيئاً يحتاجُ اليه الأمة» [۸۶]يا «ما من امر يختلف فيه اثنان إلاّ وله اصل فى كتاب اللّه» [۸۷]يا «ما يحتاجون اليه الى يوم القيامة» [۸۸]و... آمده است به نظر مى رسد در مقام تبيين و توضيح همان مفهوم كمال قرآن و دين هستند و نه اينكه بخواهند مفهومى جديد كه همان جامعيت باشد را اثبات و تبيين كنند. تذكر اين نكته مفيد است كه: متأسفانه ظرافتها و ظرفيت هاى لازم مباحث علمى، در اين مبحث بر جمعى از پژوهشگران پوشيده مانده و ايشان را به خلط و خطاهايى گرفتار كردهكه مى شد از آنها پرهيز كرد. خلط ها و خطاهايى چون يكسان انگارى مفهوم جامعيت و كمال، يكسان انگاشته شدن جامعيت قرآن با جامعيت دين و استناد به آيات دال بر كمال دين و شريعت، براى جامعيّت قرآن از اين نمونه هاست. بر طبق مبانى شيعى قرآنمهمترين و اولين منبع وحى و دين است اما تمام آن نيست بلكه سنت نبوى(ص) و ديگر معصومين نيز بخشى از وحى و دين است و چه بسا كه كسى معتقد باشد كه دين جامعيت دارد ولى قرآن به تنهايى جامعيت ندارد. يعنى چون دين شامل قرآن و سنت است لذا جامعيت دارد و در مقابل قرآن يا سنت را به تنهايى نمى توان جامع دانست. [۸۹]
جامعيت قرآن از نگاه نهج‏البلاغه
جامعيت و جاودانگى قرآن كريم از مهمترين مباحث زير بنايى، جهت‏شناخت اين كتاب الهى و يكى از موضوعات بحث‏انگيز امروزى است. قطعا تشريح و بررسى دقيق و عميق اين موضوع مى‏تواند بر ادعاهاى پوچ در اين زمينه خط بطلان كشد.
نهج البلاغه، اخوالقرآن و بهترين و نابترين منبعى است كه مى‏تواند ره پويان طريق را در شناخت صحيح و حقيقى قرآن مجيد يارى دهد.
در نگاه اميرمؤمنان على عليه السلام، قرآن نسخه‏اى جامع و جاودانى است كه از نيازهاى بشر براى رسيدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت در موارد گوناگون و به شيوه‏هاى زيبا و حكيمانه به ترسيم اين ويژگى پرداخته است ; در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه[۹۰] با استناد به آيات قرآن، جامعيت آن را بوضوح تشريح كرده است.
حضرت بعد از آنكه درباره دو راى مختلف صادر شده از دو قاضى سخن مى‏گويد، با استفهام انكارى مى‏پرسد: «آيا خداوند دين ناقصى فرو فرستاده و در تكميل آن از آنان مدد جسته است؟ آيا آنها شريك خدايند و بر خدا لازم است‏به گفته ايشان رضايت دهد؟ يا اينكه خداوند دين را كامل نازل كرده، اما پيغمبرصلى الله عليه وآله در تبليغ و اداى آن كوتاهى ورزيده است؟
آنگاه با استشهاد به آيات قرآن بصراحت‏به اين شبهه پاسخ مى‏دهد: والله سبحانه يقول:
(ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء)[۹۱] و قال: (فيه تبيان لكل شى‏ء[۹۲])
و ذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضا، و انه لا اختلاف فيه فقال سبحانه: (و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثير)[۹۳]
خداوند مى‏فرمايد: «در قرآن از هيچ چيز فروگذار نكرده‏ايم‏» و نيز مى‏فرمايد: «در قرآن بيان همه چيز آمده است‏» و ياد آور شده است كه آيات قرآن، يكديگر را تصديق مى‏كنند و اختلافى در آن وجود ندارد، چنانكه مى‏فرمايد: ((اگر قرآن از ناحيه غير خدا بود، اختلافات فراوانى در آن مى‏يافتند.))
مرحوم طبرسى رحمه الله در ذيل آيه ۳۸ سوره انعام به ذكر يكى از اين اقوال پرداخته، مى‏نويسد: «مراد از كتاب، قرآن است; چرا كه شامل جميع نيازهاى دنيوى و اخروى آدمى است; چه مفصل بيان شده باشد و چه مجمل; اما مجمل آن در لسان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله تشريح شده و حق تعالى ما را مامور به تبعيت از او كرده است; چنانكه فرمود:
((و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا))[۹۴]
و شما آنچه را رسول حق دستور مى‏دهد(منع يا عطا مى‏كند) بگيريد و هرچه را نهى مى‏كند، واگذاريد. [۹۵]
بنابراين، قرآن مجيد از بيان معارفى كه موجب سعادت حقيقى انسان در دنيا و آخرت مى‏باشد، فروگذار نكرده است. [۹۶]
علامه طباطبايى در تفسير آيه ۸۲ نساء پس از برشمردن مفاهيم آيه مى‏نويسد: «از آنجا كه قرآن اختلاف قبول نمى‏كند، تغيير و تحول، نسخ و باطل و غيره را هم نمى‏پذيرد; از اين رو لازم مى‏آيد كه شريعت اسلامى تا روز واپسين استمرار داشتهباشد[۹۷].حضرت در ادامه خطبه ۱۸ در چندين عبارت بسيار زيبا در حالى كه ظاهر و باطن قرآن را معرفى مى‏كند، تاييدى ديگر بر جامعيت قرآن ارائه مى‏دهد:
)ان القرآن ظاهره انيق[۹۸] و باطنه عميق‏(
ظاهر قرآن زيبا و شگفت آور و باطن آن ژرف و پرمايه است، پس عموم و خواص مردم مى‏توانند بهترين و بيشترين بهره را از اين كتاب ببرند.
استاد محمد تقى جعفرى در اين خصوص مى‏نويسد: «مقصود از عمق معانى، دشوار بودن و حالت معمايى نيست، بلكه قرآن همه مسائل نهايى مربوط به انسان و جهان را در آياتى كه كلمات آن ساده و زيباست، مطرح كرده است. از طرفى، عبارت بعدى امام‏عليه السلام كه مى‏فرمايد: لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به; «نكات شگفت آور آن فانى نگردد و اسرار نهفته آن پايان نپذيرد و هرگز تاريكيهاى جهل و نادانى جز به آن رفع نشود.»، حاكى از استمرار جاودانى محتويات قرآن است.[۹۹]
امام عليه السلام در يكى ديگر از سخنان حكيمانه خويش مى‏فرمايد:( واعلموا انه ليس على احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غنى) [۱۰۰]آگاه باشيد! هيچ كس پس از داشتن قرآن، فقر و بيچارگى ندارد و هيچ كس پيش از آن، غنا و بى نيازى نخواهد داشت.
بيان كوتاه اما پر معناى حضرت متضمن اين معناست كه اين نسخه الهى از چنان غناى فرهنگى برخوردار است كه پيروان خود را بى نياز از هرگونه مكتب و مسلكى مى‏كند درحالى كه ديگر مكاتب فكرى و كتب بشرى قادر به پاسخگويى نيازهاى اخلاقى و معنوى بشر نيستند.
در وصف ديگرى از قرآن بصورتى شيوا و دلنشين مى‏فرمايد: «ثم انزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده و بحرا لا يدرك قعره و منهاجا لا يضل نهجه و شعاعا لا يظلم ضوؤه و فرقانا لا يخمد برهانه و تبيانا لا تهدم اركانه[۱۰۱]. سپس كتاب آسمانى يعنى قرآن را بر او نازل فرمود; نورى كه خاموشى ندارد، چراغى كه افروختگى آن زوال نپذيرد، دريايى كه اعماقش را درك نتوان كرد، راهى كه گمراهى در آن وجود ندارد، شعاعى كه روشنى آن تيرگى نگيرد، جداكننده حق از باطل كه درخشش دليلش به خاموشى نگرايد و بنيانى كه اركان آن منهدم نگردد.
هدف حضرت از بيان اين عبارات آن است كه دوران حقايق و مفاهيم قرآن محدود و موقت نيست و آيات و دستوراتش پيوسته نوين و جاودانى اند، تا آنجا كه مفهوم آياتى كه درباره گروه معينى نازل شده، عموميت داشته همگان را در موارد مشابه و تا روز واپسيندربرمى‏گيرد. [۱۰۲]
از امام صادق‏عليه السلام روايت‏شده كه فرمود: «اگر چنين بود كه آيه‏اى درباره قومى نازل مى‏گشت و با از بين رفتن آن قوم، آيه هم از بين مى‏رفت، از قرآن چيزى باقى نمى‏ماند ولكن قرآن تا زمانى كه آسمانها و زمين برپاست، اول تا آخر آن جريان و سريان دارد. [۱۰۳]
نتايج اين نوشتار، در چند جمله خلاصه مى شود:
الف) جامعيّت قرآن، فقط در محدوده هدايت است و از روايات معصومان(ع)، بيش از اين استفاده نمى شود. مثالهايى هم كه در قرآن وجود دارد و در مورد ساير علوم است، در راستاى همين هدايت است.
ب) در بين روايات، هيچ گونه تعارضى وجود ندارد و يكديگر را تكميل مى كنند و در نهايت، اين نتيجه را مى دهند كه قرآن، در برگيرنده علم ماكان و مايكون و ماهو كائن است كه علم ماكان و مايكون روشن است، فقط در مورد ماهو كائن تفاسير متعددى در روايات وجود دارد. در بعضى روايات، بر احكام منطبق شده است و در بعضى ديگر، با تعبير«خبركم» آمده است كه مى توان به احوالات و اتفاقات صدر اسلام منطبق نمود، از قبيل جنگ و اتّفاقات ديگر؛ و در عدّه اى از روايات، تعبير به«حكم موارد اختلاف» شده است و سرانجام، در روايتى، بر «آنچه در آسمان و زمين است» تطبيق گرديده است.
ج) گرچه قرآن جامعيت به معناى بالا را دارد، ولى كشف و استظهار آن، با معصومان ـ عليهم السلام ـ است .
پی نوشت ها:
[۱] . فرهنگ فارسى امروز، غلامحسين صدرى افشار و…،ج۱،ص ۳۹۰.
[۲] . فرهنگ بزرگ جامع نوين (عربى بفارسى)،ترجمه المنجد، مترجم احمد سيّاح .
[۳] . الإتقان فى علوم القرآن، ترجمه، ج ۲، ص ۳۹۳; بينات، ش ۱۰، ص ۲۵.
۴ . فقه پژوهى قرآن، سيد محمد على ايازى، ص ۲۰۱.
[۵] . ابن عربى، فصوص الحكم، ذيل روايت اوتيت جوامع الكلم «اى جميع الحقايق و المعارف.
[۶] . عبد الکریم سروش ، خدمات و حسنات دین ، مجله کیان ، شماره ۱۳ ، ص ۲۷ .
[۷] . مرتضی مطهری ، مجموعه آثار ، ج۲ ، ص ۶۳-۲۴۱ ؛ ج۳، ص۱۶۴.
[۸] . جامعيت قرآن كريم نسبت‏به علوم و معارف الهى و بشرى، محمد هادى معرفت، نامه مفيد (فصلنامه دارالعلم لمفيد)، ش ۶، سال دوم، ص‏۵; گفت و گوبا استاد معرفت، مجله پژوهشهاى قرآنى، ش ۱۱-۱۲، ص ۲۱۰-۲۱۲ .
[۹] . انعام، ۵۹
[۱۰] . بقره، ۳۱
[۱۱] . جامعيت قرآن كريم، همانجا .
[۱۲] . فرقان، ۶۶
[۱۳] . انعام / ۱۱۵
[۱۴] . الاتقان، سيوطى، بيروت، دارالكتب العلمية، ج۲، ص۲۷۵ .
[۱۵] . احياءالعلوم، غزالى، بيروت، دارالمعرفة، ج۱، ص۲۹۸؛ جواهرالقرآن، فصل چهارم، ص۱۸ .
[۱۶] . البرهان، ج۱، ص۱۹۰ .
[۱۷] . التفسير والمفسرون، ج۲، ص۴۹۸ .
[۱۸] . الميزان، ج۱۲، ص۳۲۵ .
[۱۹] . نحل/ ۸۹
[۲۰] . الكافى، ج۱، ص۵۹، ح۱؛ المحاسن، برقى، ج۱، ص۴۱۶و ص۹۵۶ .
[۲۱] .همان، ح۲؛ تفسير عياشى، ج۱، ص۶، ح۱۳ .
[۲۲] . الكافى، ج۱، ص۵۷، ح۱۳؛ المحاسن، ج۱، ص۴۲۱، ح۹۶۵ .
[۲۳] . نهج البلاغه، خطبه۱۸ .
[۲۴] . نگاه كنيد به: تفسير عياشى، ج۱، ص۶، ح۱۲؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۴۸ .
[۲۵] . كنزالعمال، ح۲۴۵۴ .
[۲۶] . فضائل القرآن، ابوعبيد، دمشق، دار ابن كثير، ص۹۶ .
[۲۷] . من لايحضره الفقيه، ج۳، ص۵۶۷، ح۴۹۴ براى توضيح بيشتر واژه هاى حديث نگاه كنيد به: روضةالمتقين، مجلسى، ج۹، ص۲۷۹ .
[۲۸] . الكافى، ج۱، ص۱۹۹، ح۱؛ الأمالى، صدوق، ص۷۷۳، ح۱۰۴۹ .
[۲۹] . الكافى، ج۱، ص۲۶۹، ح۳ .
[۳۰] . كشف الغمة فى معرفةالأئمة، على بن عيسى الإربلى، ج۲، ص۴۰۹ .
[۳۱] . نهج البلاغه، حكمت ۳۰۳ .
[۳۲] . الكافى، ج۱، ص۶۱، ح۷ و نيز نگاه كنيد به: نهج البلاغه، خطبه۱۲۵ و ۱۵۸ .
[۳۳] . الكافى، ج۲، ص۶۲۴، ح۲۱ .
[۳۴] . الكافى، ج۱، ص۶۰، ح۵ و ج۵، ص۳۰۰، ح۲؛ تهذيب الأحكام، ج۷، ص۲۳۱، ح۱۰۱۰؛ المحاسن، ج۱، ص۴۱۹، ح۹۶۲ .
[۳۵] . نساء/۱۱۴
[۳۶] . همان/ ۵
[۳۷] . مائده/ ۱۰۱
[۳۸]. الكافى، ج۱، ص۲۶۱، ح۲؛ بصائر الدرجات، ص۱۲۸، ح۲ .
[۳۹]. صافات /۱۴۱
[۴۰] . الكافى، ج۷، ص۱۵۸، ح۳؛ تهذيب الأحكام، ج۹، ص۳۵۷، ح۱۲۷۵ .
[۴۱] . روايات دسته پنجم.
[۴۲] . نحل /۴۴
[۴۳]. نحل/ ۶۴
[۴۴] . الكافى، ج۷، ص۱۷۶، ح۱۱ و ج۱، ص۵۹، ح۲؛ تفسير عياشى، ج۱، ص۶، ح۱۳ .
[۴۵] . الاختصاص، ص۲۸۱؛ بصائر الدرجات، ص۳۰۱، ح۲ .
[۴۶] . الكافى، ج۱، ص۶۲، ح۱۰ .
[۴۷] . خطبه، ۱۸۲ .
[۴۸] . ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص ۵۹۵ .
[۴۹] . فقه پژوهى قرآن، سيد محمد على ايازى، ص ۲۰۳ .
[۵۰] . عروسى حويزى،نور الثقلين، ج ۱، ص۷۱۵.
[۵۱] . جامعيت و كمال قرآن، ولى ا... نقى پورفر، مجله پاسدار اسلام، ش ۲۴۵، ص ۲۶.
[۵۲] . فقه پژوهى قرآنى، سيد محمدعلى ايازى، ص ۲۳۲ـ۲۳۷. 
[۵۳] . الإتقان فى علوم القرآن، سيوطى، ج ۴، ص ۳۸، نوع ۶۵، ترجمه آن، ج ۲، ص ۳۹۳ و ۳۹۹ و... .
[۵۴] . عقل و حس را سوى بى سو رَه كجاست. مثنوى معنوى، دفتر چهارم/ بيت ۱۲۹۳.
[۵۵] . جواهر القرآن، غزالى ص ۳۲ ـ ۳۴. .
[۵۶]. الإتقان فى علوم القرآن، ترجمه، ج ۲، ص ۳۹۶.
[۵۷] . البرهان فى علوم القرآن، زركشى، ج ۲، ص ۲ ـ ۱۸۱.
. [۵۸]الإتقان، ترجمه، ج ۲، ص ۴۰۳.
[۵۹] . نظرات فى القرآن، حسن البناء، ص ۲۲۳ .
[۶۰] . اين نظريه را به مرحوم آية الله خوئى نيز نسبت داده اند . ( نامه مفيد، ش ۸، ص ۲۹) .
[۶۱] . همانند، مدخل التفسير فاضل لنكرانى، چهارده مقاله، حجتى، منبع ۵.
[۶۲] . الاتقان، ترجمه، ج ۲،ص ۳۹۶.
.[۶۳] الاتقان، سيوطى، بيروت، دارالكتب العلمية، ج۲، ص۲۷۵ .
۱۲ . الکافی ، ج۱، ص۴۹ .
[۶۵] . همان ، ج۲، ص۲۷۵.
[۶۶] . انعام/۳۸.
[۶۷] . نحل /۸۹. .
[۶۸] . البرهان، ج۱، ص۱۹۰ .
. [۶۹] انعام / ۳۸ .
[۷۰] . فضائل القرآن، ابوعبيد، دمشق، دار ابن كثير، ص۹۶ .
. [۷۱] نهج البلاغه، حكمت ۳۰۳ .
[۷۲] . الاتقان، سيوطى، بيروت، دارالكتب العلمية، ج۲، ص۲۷۵ .
[۷۳] . الاتقان، ترجمه، ج ۲،ص ۳۹۶.
[۷۴] . سروش،مقاله باوردینی ،درکتاب فربه تر از ایدئولوژی ، ص۴۸.
[۷۵] . بازرگان ، مهدی خدا،آخرت هدف بعثت انبیاء ، کیان ، ش۲۸،ص۵۱-۵۲ .
[۷۶] . الميزان، ج۱۲، ص۳۲۵ .
[۷۷] . ترجمه تفسیر المیزان ، ج۱۵ ،ص۴۷ .
[۷۸] . محمدبن یعقوب کلینی ، الکافی ، مکتبه الاسلامیه ،۱۳۸۸ق ، کتاب فضل العلم ، باب الرد الی کتاب و السنه ، ج۱، ص ۴۸ .
[۷۹] . الکافی ، ج۱، ص۴۹ .
[۸۰] . الکافی ، ج۱ ،ص ۵۰.
[۸۱] . شریعت در آینه معرفت ، آیه الله جوادی آملی ، عبدالله ، مرکز نشر فرهنگی رجاء ، ۱۳۷۲، ص۱۰۵-۱۰۶ .
[۸۲] .امالی ، شیخ طوسی ، ج۲ ، ص۹۹ .
[۸۳] . سروش،مقاله باوردینی ،درکتاب فربه تر از ایدئولوژی ، ص۵۰.
[۸۴] . مائده /۳
[۸۵] . مائده / ۳
[۸۶] . الکافی ، ج۱ ،ص ۵۰.
[۸۷] الکافی ، ج۱ ،ص ۴۹.
[۸۸] . وسایل الشیعه ، ج۱۸ ، ص۲۳ .
[۸۹] . الاختصاص، ص۲۸۱؛ بصائر الدرجات، ص۳۰۱، ح۲ ، به این مطالب اشاره کرده اند .
[۹۰] . نهج‏البلاغه، خطبه ۱۸ .
[۹۱] . انعام، ۳۸
[۹۲] . نحل، ۸۹
[۹۳] . نساء، ۸۲
[۹۴] . حشر، ۷
[۹۵] . مجمع البيان، طبرسى، ج ۴، ص ۳۷۲ .
[۹۶] . الميزان، علامه طباطبايى، ج ۷، ص ۸۳ .
[۹۷] . همان منبع، ج ۵، ص ۲۱ .
[۹۸] . انيق‏» به معناى «حسن معجب‏» مى‏باشد، يعنى از نظر انواع بيان داراى زيبايى شگفت آورى است. بنگريد به: نهج البلاغه امام على بن ابى‏طالب(ع)، تصحيح صبحى صالح، ج‏۲، فهرس الالفاظ الغريبة .
[۹۹] . ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، محمد تقى جعفرى، ج ۴، ص ۲۶۶-۲۶۹ . 
[۱۰۰] . خطبه ۱۷۵.
[۱۰۱] . خطبه ۱۸۹ .
[۱۰۲] . بيان در علوم و مسائل كلى قرآن، سيد ابوالقاسم خويى، ج ۱، ص ۴۱-۴۲ .
[۱۰۳] . التفسير، عياشى، ج ۱، ص ۱۰ .

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center