«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر و اولی الامر از خودتان را...».[۱]
برخی تصور کرده اند که بر طبق این آیه شریفه انتخاب اولو الامر به دست مردم است. اما این آیه شریفه هیچ دلالتی بر این ندارد که اولی الامر را باید خود مردم انتخاب کند بلکه برخلاف این تصور از آیه شریفه به صراحت این مطلب به دست می آید که اولی الامر باید از طرف خدا معین و توسط رسول خدا(ص)معرفی شود. زیرا در این شریفه خدا به طور اطلاق به اطاعت از خود و رسول و اولی الامر دستور داده و اطاعت از اولی الامر و اطاعت از خدا و رسول بدون قید و شرطی در کنار هم قرار گرفته و معلوم می شود اطاعت از اولی الامر با اطاعت از خدا و رسول خدا تفاوت ندارد و لازمه موافقت اوامر و نواهی اولی الامر با اوامر و نواهی خدا و رسول، آن است که آنها از خطا و گناه باید معصوم باشند. و گرنه لازم می آید خدا به اطاعت از کسانی امر کرده باشد که مصون از گناه نیستند و چنین فرمان مطلق از خدای حکیم عقلاً قبیح و منکر است. زیرا مستلزم عصیان خالق و اطاعت مخلوق است و چنین اطاعتی مطابق احادیث رسیده از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ جایز نیست.[۲]
و لذا کسانی دیگری که اطاعت آنها لازم است مثل وا لدین با این که اطاعت آنها در حدّ اهمیت اطاعت از اولی الامر نیست همواره محدود به حدودی است و مقید به این است که از اطاعت آنان معصیت خدا لازم نیاید.[۳]
از آن چه گفته شد نتیجه می گیریم که اولی الامر باید افراد معصوم و معینی باشند و خدا باید آنان را معرفی کرده باشد زیرا درک عصمت از حیطه عقل خارج است و معقول نیست خدا از یک طرف امر به اطاعت بدون چون و چرا از اولی الامر بکند و از طرفی تعریف آنها را به مردمی واگذار کرده باشد که معصوم را نمی شناسند چون چنین فرمانی تکلیف به امر غیر مقدور است.
فخر رازی از علمای برجسته اهل سنت با اذعان به این که لازمه امر به اطاعت مطلقه از اولی الامر عصمت آنها است، ضرورت عصمت آنان را پذیرفته و می گوید: اگر امام معصوم نباشد تضاد در حکم ا لهی لازم می آید زیرا از یک طرف اطاعت آنها را واجب کرده و از طرفی دیگر آن جا که آنان به خطا فرمان می دهند ارتکاب آن عمل ممنوع است. لکن فخر رازی به بهانه این که شخص معصوم در میان امت قابل تشخیص نمی باشد و نیز به دلیل این که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: «امت من هرگز به خطا اتفاق نمی کند»، اهل حل و عقد را مصداق اولی الامر قرار داده و رأی آنها را معصوم پنداشته است.[۴]
به فخر رازی و کسانی دیگری که به این مطلب قائلند باید گفت اولاً هیچ گاه اجماع امت به عنوان اهل حل و عقد در میان مسلمانان تحقق پیدا نکرده است. ثانیاً با فرض تحقق، به علت عدم معصوم بودن افراد حل و عقد ممکن نیست، با جمع شدن آنان وصف عصمت برای این جمع به وجود آید. ثا لثاً امت اسلامی در مسا له امامت و حکومت از شخص خلیفه پیروی می کند نه از شورای حل و عقد زیرا در خارج اولی الامر فقط یک نفر بوده است و شورای حل و عقد هیچ گاه خلافت را به عهده نداشته است.
رابعاً مضمون کلام پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ این نیست که رأی هیأت حاکمه به خطا نمی رود زیرا گذشته و حال، شهادت به خطای رأی نمایندگان امت می دهد بلکه معنای حدیث این است که امت بر خطا اجماع نمی کند و هیچ گاه وضعیت به حدی نمی رسد که حتی یک نفر هم از حق پیروی نکند، هر چند آن یک نفر معصوم باشد و هیچ دلیلی بر این وجود ندارد که کلمه «امت» به اهل حل و عقد معنی شود.[۵]
خامساً راه شناخت فرمانروایان مفترض الطاعه، قرآن و روایاتی است که در منابع معتبر اهل سنت نیز آمده است. آیات ولایت، مودت، تطهیر، مباهله و آیه تبلیغ و روایات وارده در تفسیر آنها و نیز روایات ثقلین، منزلت، غدیر، سفینه و اولی الامر را معرفی نموده است و روایاتی مربوط به آیه اطاعت به این مضمون که اولی الامر کیانند زیاد است در اینجا به سه نمونه اکتفا می کنیم:
۱. سلیمان حنفی نقل نموده که از امام علی ـ علیه السلام ـ سئوال شد : کوچک ترین امری که موجب گمراهی انسان می شود چیست؟ حضرت فرمود: «نشناختن ولی الله مفترض الطاعه که حجت خدا و شاهد بر خلق است و خدا به اطاعت او دستور داده است». وقتی سائل از حضرت درخواست توضیح بیشتری می کند می فرماید: «منظور کسانی است که خدا در قرآن آنها را قرین خود و رسولش قرار داده و فرموده است: (ای مؤمنان، خدا و رسول و اولی الامر را اطاعت کنید)». و سپس ادامه می دهد: منظور از اولی الامر کسانی است که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مواضع متعدد و حتی در خطبه ای که هنگام رحلت خود آنها را معرفی نموده و فرموده است: دو چیز نفیس را میان شما می گذارم یکی کتاب الله و دیگری عترت و اهل بیتم ـ علیهم السلام ـ ».[۶]
۲. و نیز در تفسیر همین آیه از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شده که حضرت اسامی دوازده امام را به ترتیب برده و آنها را معرفی کرده است.[۷]
۳ـ جابر بن عبدالله انصاری می گوید: وقتی آیه «اولوالامر» نازل شد از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پرسیدم مراد چه کسانی هستند؟ فرمود: «آنهایی که خدا اطاعت شان را قرین اطاعت خود و رسولش قرار داده و آنها خلفاء من و ائمه مسلمین بعد از من هستند، اول آنها علی ـ علیه السلام ـ است بعد امام حسن ـ علیه السلام ـ و بعد...».[۸]
اگر آنگونه که شبهه کننده تصور کرده است که اولی الامری که بر طبق این آیه اطاعت آن واجب است، به آن کسی گفته می شود که مردم اورا به عنوان خلیفه و یا امروز به عنوان رئیس جمهور انتخاب می کنند، اولا نیازی نبود که خداوند چنین دستوری بدهد زیرا تمام اقوام جهان بالاخره یک رئیسی جهت نظم امور دنیایی برای خود انتخاب می کنند و این سخن خدا هیچ تاثیری در این نوع انتخابات ندارد. اگر چنین مطلبی بپذیریم لازمه آن العیاذ بالله رد کردن قرآن و سخن خدا می باشد.
ثانیا روایات زیادی که در باره امامان و خلفای بعد از رسول خدا در کتابهای شیعه و سنی نقل شده و صفات و خصوصیات آنان را بیان کرده است، خط بطلان بر این ادعای پرسشگر می کشد، زیرا اگر خداوند انتخاب اولی الامر را به عهده خود مردم گذاشته بود دیگر این اوصاف مثل هاشمی بودن و یا قریشی بودن و امثال اینها لازم نبود که در روایات رسول خدا(ص) برای اولی الامر و جانشینان او بیان گردد.
ثالثا در روایات معتبر اهل سنت جانشیینان پیامبر خدا (ص) دوازده نفر ذکر شده است پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ جانشینان خاصی را به اراده خداوند متعال برای هدایت بشر تا روز واپسین كه ایمان به آنان مایه كمال و سعادت اخروی می باشد به امتش معرفی نموده است. در كتاب های شیعه این روایات كه بعضی از آنها متضمن اسامی شریف آنان می باشد به حد تواتر می رسد در كتاب های اهل سنت نیز تحت عنوان دوازده خلیفه، دوازده امیر و امثال این عناوین نقل گردیده است.
روایات اهل سنت در این زمینه را می توانیم به سه دسته تقسیم كنیم:
۱. دسته اول روایاتی است كه در آن ها عنوان دوازده خلیفه ذكر شده است. این دسته از روایات به صورت مكرر در مسند احمد، صحیح مسلم و سنن ابی داود بیان گردیده و مضمون همة آنها چنین است كه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: اسلام پیوسته با دوازده خلیفه كه همة آنان از قریش اند عزیز خواهد بود.[۹]
۲. دسته دوم روایاتی است كه عنوان دوازده امیر در آنها ذكر شده است. این با تعبیرات مختلفی در كتاب های اهل سنت آمده است و مضمون آن چنین است كه پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: پیوسته این دین بر كسی كه آنرا دشمن دارد غالب است و هیچ مخالف و مفارقی به آن ضرر نمی زند تا اینكه دوازده امیر از امت من را پشت سر بگذرانند كه همگی آنان از قریش اند، یا كار مردم پیوسته بگذرد تا اینكه دروازده امیر بر آنان حكومت كنند كه همة آنها از قریش اند.[۱۰]
۳. دسته سوم روایاتی است كه پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ تعداد خلفاء بعد از خود را مساوی با تعداد نقباء بنی اسرائیل بیان نموده است. از عبدالله بن مسعود روایت شده است كه ما از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ پرسیدیم كه خلفاء بعد از تو چند نفراند. رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل می باشند. و نیز از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده است كه فرمود: همانا تعداد خلفاء بعد از من به تعداد نقباء موسی ـ علیه السلام ـ می باشد. در مجمع الزوائد ج ۵، صفحة ۱۹۰، به صورت مستقل یك باب بنام «خلفاء اثنی عشر» به این مسئله اختصاص داده شده است.[۱۱]
دوازده امیر و دوازده خلیفه با این سخن پرشسگر که اولوالامر به وسیله مردم انتخاب می شود هرگز قابل جمع نمی باشد ، به دلیل اینکه انسانهای زیادی توسط مردم به عنوان رئیس و رهبر قابل انتخاب می باشند و از حد دوازده نفر به مراتب تجاوز می کند.
اما اینکه اهل بیت از جنس و نوع مردم هستند و مانند آنان انسان می باشند هیچ تریدی در آن وجود ندارد همانگونه که پیامبر اسلام از نوع و جنس بشر و مردم می باشد منتهی این افراد را خداوند خود به مقامی رسانده اند که از نظرمعنوی و علمی با آنان تفاوت زیادی دارند و هیچ کسی با آنان قابل مقایسه نمی باشد. خداوند به رسولش می فرمایدکه: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یوحى إِلَی أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا[۱۲] ؛ بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما (امتیازم این است كه) به من وحى مىشود كه تنها معبودتان معبود یگانه است پس هر كه به لقاى پروردگارش امید دارد، باید كارى شایسته انجام دهد، و هیچ كس را در عبادت پروردگارش شریك نكند!
اهل بیت رسول خدا نیز از طرف خداوند مورد عنایت خاص قرار داشته و جهت رهبری امت اسلامی با علم لدنی و عصمت تکوینی از طرف خداوند انتخاب شده اند. خداوند در باره اهل بیت می فرماید: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ ا لْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا؛ همانا خدا می خواهد که هر گونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک و طاهر قرار دهد».[۱۳]
آیه دلالت بر عصمت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ دارد زیرا زدودن هر نوع رجس و پلیدی شامل گناهان صغیره و کبیره می شود به خصوص که تطهیر به اراده تکوینی خداست.
روایات فراوانی از طریق فریقین وارد شده که این آیه اختصاص به پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و علی ـ علیه السلام ـ و فاطمه ـ علیها السلام ـ و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ دارد و احدی در این فضیلت با آنان شرکت ندارد. در بعضی از این روایات آمده که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فاطمه و علی و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را زیر عبا جمع کرد و فرمود: «خدایا اینها خاندان من هستند رجس و پلیدی را از آنها دور کن». در این هنگام آیه تطهیر نازل شد. فخر رازی می گوید در صحت این روایت جای مناقشه نیست زیرا مورد اتفاق علمای تفسیر و حدیث است.[۱۴]
سیوطی در حدود ۱۸ روایت ذکر نموده است که دلالت بر نزول آیه تطهیر در شأن پنج تن دارند و در دسته ای از آنها خود زنان پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و پیشاپیش آنها ام سلمه و عایشه اعتراف نموده اند به این که آیه ویژه پنج تن است و خودشان از جمله اهل بیت ـ علیهم ا لسلام ـ نیستند.[۱۵]
حدیث ثقلین و حدیث سفینه و احادیث و روایات دیگر همگی دلالت واضح بر این دارند که اهل بیت (ع) هر چند مانند انسانهای دیگر بشر می باشند لاکن با عنایت و خواست خداوند دارای امتیازاتی می باشند که هیچ کسی دیگری با آنان در این امتیازات شریک نیست.
پی نوشت:
[۱] . نساء / ۵۹.
[۲] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، دفتر نشر اسلامی، بی تا، ج۴، ص۶۲۰.
[۳] . عنکبوت / ۸.
[۴] . فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۴۴.
[۵] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، دفتر نشر اسلامی، بی تا، ج۴، ص۶۲۶.
[۶] . سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۵۱.
[۷] . سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۵۱.
[۸] . المیرزا محمد المشهدی، تفسیبر کنز الدقائق، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۹۲.
[۹] . امام احمدبن حنبل، مسند احمد، ۵/۹۰، ۹۳، ۹۸ و ۱۰۰، بیروت، دار صادر، بی تا و مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ۶/ ۳ و ۴، بیروت، دارالفكر، بی تا، و سجستانی، سلیمانی بن اشعث، سنن ابی داود، ۲/۳۰۹، بیروت، دارالفكر، اول، ۱۴۱۰ ق.
[۱۰] . احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵/ ۸۷، ۹۰، ۹۲، ۹۴، ۹۵، ۹۸، ۱۰۱، بیروت، دار صادر، بی تا، بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ۸/ ۱۳۷، بیروت، دارالفكر، بی تا. و ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ۳/۳۴، حدیث ۲۳۲۳، بیروت دارالفكر، ۱۴۰۳ ق، طبرانی، سلمیان بن احمد، المعجم الكبیر. ۲/ صفحة ۱۹۰ ـ ۲۵۵، قاهره، مكتبة ابن تیمیه، بی تا، و المعجم الاوسط، ۱/ ۲۶۳ و ۴/۱۸۹، دارالحرمین.
[۱۱] . مسند احمد، ۱/۳۹۸، و حاكم نیشابوری، محمدبن محمد، مستدرك، ۴/۵۰۱، بیروت، دارالمعرفة ۱۴۰۶ ق. و هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد ۵/۱۹۰، بیروت، دارالمكتب العلمیه، ۱۴۰۸ ق، و عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ۱۳/۱۸۳، بیروت، دارالمعرفة للطباعة والنشر، دوم، بی تا. و المباد كفوری، تحفة الاحوذی فی شرح الترمذی، ۶/۲۹۴، بیروت، دارالكتب العلمیة، اول. ۱۴۱۰ ق، و المتقی هندی، كنزالعمال، ۱۲/۲۳ حدیث ۳۳۸۵۷ و ۲۳۸۵۸، و ج ۶/۸۹ حدیث ۱۴۹۷۱، بیروت، موسسة الرسالة و المعجم الكبیر ۱۰/۱۵۸، و سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر ۱/۳۵، حدیث ۲۲۹۷، بیروت، دارالفكر، و البوریه، شیخ محمد، اضداء علی السنة المحمدیه، صفحة ۲۳۴، دارالكتاب الاسلامی، بی تا. و ابویعلی عرصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، ۸/۴۴۴ و ۹/۲۲۲، دارالمأموت للتراث.
[۱۲] . کهف/۱۱۰.
[۱۳] . احزاب / ۳۳.
[۱۴] . فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص۹۰.
[۱۵] . سیوطی، الدرالمنثور، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۳۶۵، ج۵، ص۱۹۶؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۳۱.