آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

چیستی فطرت

فطرت واژه‏ای عربی از ماده (ف، ط، ر) است . «فطر» در عربی به معنی شکافتن و آفریدن ابتدائی و بدون سابقه، آمده است [i] . و در قرآن به هر دو معنی به کار رفته است [ii]

فطرت بر وزن فعله برای بیان حالت فعل و به معنی سرشت، طبیعت و خلقت‏ خاص است [iii] فطرت و فطریات اصطلاح‏های متعددی دارد اما آن چه منظور این مقاله است، نحوه خاص آفرینش انسان است:«انسان فطرت دارد» به این معنی است که انسان مانند لوح سفید یا خمیر شکل یافته‏ای، به دنیا نمی‏آید بلکه از آغاز بینش‏ها و گرایش‏های خدادادی خاصی را به همراه دارد که انتخاب‏ها و افعال او را در طول زندگی جهت می‏دهد و منظور از «فطری بودن توحید» این است که انسان نسبت‏ به تعالیم انبیاء، لااقتضاء و خنثی نیست ،بلکه در سرشت انسان، فطرت و تقاضایی است که بعثت انبیا پاسخگوی آن است و پیامبران الهی چیزی را عرضه داشته‏اند که بشر طبق سرشت ‏خود در جست و جوی آن است [iv] . درآیاتی از قرآن و روایات زیادی به فطرت خداجوی انسان اشاره شده است :

الف - آیه فطرت « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ ‏ ، پس روی خویش را بسوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از همه کیش‏ها روی برتافته و حق‏گرای باشی، به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است ، آفرینش خدای ، فطرت توحید، را دگرگونی نیست، این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.» [v]

در این آیه، فطرت خداجوی بشر و بعضی از ویژگی‏های آن بیان شده است ، طبق این آیه، یکتاپرستی و خداجوئی جزء آفرینش انسان‏ها است ، و طبیعت انسان اقتضا می‏کند تا در برابر مبداء غیبی که ایجاد، بقا و سعادت او را به دست دارد، خضوع کند و شؤون زندگیش را با قوانین واقعی جاری در عالم هستی، هماهنگ نماید ، دین فطری که مورد تاکید قرآن و سایر کتب آسمانی است، همان خضوع و همین هماهنگی است [vi] .   هم چنین طبق این آیه، همراهی و ملازمت انسان با آفرینش و خلقت‏ خود، همان آفرینشی که خداوند همه انسان‏ها را بر آن نوع آفریده است، با توجه کامل به دین، مساوی و برابر است [vii]     دینی که خداوند توجه به آن را از ما می‏خواهد، تشریع مبتنی بر تکوین است .

ب - آیه میثاق « وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلین×  أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُون ، و [یاد کن] آنگاه که پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشت‏های ایشان، فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد: [گفت:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند : چرا، گواه شدیم: [و این گواهی را گرفتیم] تا روز رستاخیز نگویید که ما از آن بی‏خبر بودیم . یا نگویید که پدران ما از پیش شرک آوردند و ما فرزندانی از پس آنان بودیم، آیا ما را به سزای آن چه کجروان و تبه‏کاران ، کافران ، کردند، هلاک می‏کنی؟! » [viii]

ظاهر آیه این است که خداوند برای اتمام حجت ‏بر انسان‏ها، از آن‏ها بر ربوبیت ‏خویش عهد و میثاقی گرفته است، تا کافران در قیامت، هیچ عذر و بهانه‏ای نداشته باشند . با توجه به روایات امامان معصوم(ع) ذیل این آیه، می‏توانیم آن را همسو با آیه فطرت و دلیل بر سرشت ‏خدا جوئی انسان قرار دهیم . زرارة، راوی معروف، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است که این آیه را به قرار دادن معرفت در قلب‏های بنی آدم تفسیر کرده است: « قال ثبت المعرفه فی قلوبهم ..» [ix]

از سوی دیگر، از امام محمد باقر علیه السلام نیز در تفسیر آیه فطرت چنین نقل شده است: «فطرهم علی معرفته انه ربهم  ...» [x]   از این دو روایت استفاده می‏شود که مفاد آیه میثاق همان مفاد آیه فطرت است و منظور آیه میثاق از این تعبیرات، معرفت فطری انسان به خالق خویش است . روایت‏های دیگری نیز این نظریه را تایید می‏کند . [xi]

به جز آیه فطرت و آیه میثاق از آیات متعدد دیگری نیز می‏توان بحث فطرت را استفاده کرد، مانند: ۱۰/ ابراهیم - ۲۵/لقمان - ۱۳۸/بقره آیات تذکر مانند: ۵۴/مدثر-۲۱/ غاشیه - ۵۵/ذاریات و .... آیات نسیان مانند: ۱۹/حشر و همچنین ۶۵/عنکبوت- ۳۳ / لقمان - ۵۳/نحل - ۱۷۷/آل عمران و    

ج - در نهج البلاغه آمده است: «لما بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و . . . فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته.....» [xii] (و این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوردیدند، و حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند و...پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق الست را بگذارند و نعمت فراموش کرده را بیاد آرند) .

از عبارت « لیستادوهم میثاق فطرته ‏» استفاده می‏شود که کار پیامبران ایجاد خداشناسی، و خداجوئی در انسان نیست . آن‏ها نمی‏خواهند انسان را خداشناس کنند بلکه میثاق فطری انسان را که از آن غافل شده است،‏ به او یادآوری می‏کنند و او را به آن چه در درون دارد، رهنمون می‏شوند .

د - روایات متعددی نیز از امامان معصوم ( علیهم السلام) در باره مصادیق فطرت الهی بشر نقل شده است ، بعضی روایات فطرت را به معرفت تفسیر کرده‏ان د . [xiii] در بعضی دیگر، توحید مصداق فطرت شمرده شده است. [xiv]

در برخی از فطرت به اسلام تفسیر شده است [xv] . هم چنین در روایاتی، نبوت و امامت و در بعضی ولایت و در برخی توحید در خالقیت و در بخشی توحید در ربوبیت، در تفسیر فطرت ذکر شده است. [xvi] محتوای کلی این احادیث ‏شریف این است که وضعیت ‏خاصی که خداوند انسان را بر آن آفرید، توحید یا اسلام و یا ….. است، یعنی انسان به گونه‏ای آفریده شده است که با این مسائل بیگانه نیست و اگر در شرایط مساعد قرار گیرد و آن فطرت الهی بالفعل شود، این معارف را می‏یابد ، البته می‏توان گفت این روایات هر یک مصداقی از مصادیق فطرت را بیان کرده‏اند، پس این موارد با یکدیگر منافاتی نداشته، قابل جمعند، به این معنی که همه این موارد در خلقت انسان نهاده شده است . [xvii]

اثبات فطرت :

افزون بر دلیل نقلی از قرآن و روایات، ادله دیگری مانند دلایل فلسفی و شهودی نیز بر وجود فطرت خدا آشنای انسان وجود دارد، که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم :

 ۱ـ دلیل فلسفی: انسان موجودی مجرد است و هر موجود مجردی، علت و خالق خود را به صورت حضوری درک می‏کند ، در نتیجه انسان فطرتا خداشناس است ، مجرد بودن انسان به این معناست که آنچه انسانیت انسان و هویت واقعی او را تشکیل می‏دهد ،همان که از آن به «روح‏» تعبیر می‏کنیم و با «خود» یا «من‏» به آن اشاره می‏کنیم، موجودی مجرد (غیر مادی) است و از خصوصیات ماده خالی است; هر چند از ابزار مادی مانند چشم و گوش و . . . استفاده می‏کند و بر جسم مادی تاثیر می‏گذارد و از آن اثر می‏پذیرد . منظور از این روح، همان است که شاد یا غمگین می‏شود . هم چنین تفکر، استنتاج و اراده نیز پدیده‏های روحی هستند .

دلایل عقلی و نقلی و شواهد تجربی متعددی بر تجرد روح وجود دارد که در برخی کتب به تفصیل آمده است . [xviii]

در توضیح مقدمه دوم دلیل فلسفی( هر موجود مجردی، علت و خالق خود را به صورت حضوری درک می‏کند) باید گفت: از نظر فلسفی معلول، عین ربط به علت‏ خود است و وجود و استقلال معلول به وجود و استقلال علت است و معلول از خود استقلالی ندارد ، نسبت معلول به علت، ‏شبیه نسبت‏ شعاع نور به منبع نور است که با قطع اتصال، شعاع معدوم می‏شود ، چنین معلول مجردی نمی‏تواند غایب از علت ‏باشد و همیشه در محضر علت ‏خود است و در حد خودش عالم به علتش است. [xix] از این دو مقدمه نتیجه می‏گیریم که انسان فطرتا خداشناس است .

۲ - دلایل شهودی:

ما در اینجا به دو دلیل از ادله شهودی اشاره می کنیم:

الف- یکی از خصوصیات فطریات، قابل تجربه درونی بودن ، آنها است . مثلا وقتی ما احساس یا گرایش «خود» به زیبائی یا حقیقت‏جوئی یا میل به کمال را بدون این که هیچ منشاء بیرونی داشته باشد در درون خود تجربه می‏کنیم، در می‏یابیم که این گرایش‏ها «فطری‏» است ، فطرت خداشناسی و خداجوئی انسان نیز قابل تجربه است ، انسان با تامل می‏تواند در کنار شناخت ‏خود، ربط وجودی خود به خداوند را در یابد، و همراه با این علم، به علم حضوری به خداوند برسد . ما به راحتی می‏توانیم با علم حضوری، به خودمان متوجه و آگاه شویم ، اگر همین علم را ادامه دهیم و عمیق‏تر کنیم، متوجه علم حضوری به خداوند خواهیم شد. [xx]

البته فطرت خداشناسی انسان مانند بعضی فطریات دیگر بالقوه و ضعیف است و در شرایط خاصی بالفعل و قوی می‏شود، همان طور که حتی غرایزی مانند غریزه جنسی نیز بالقوه است و در شرایط خاصی بالفعل و قوی می‏شود و در شرایطی نیز خاموش یا سرکوب می‏شود، در مورد فطرت خداشناسی، تعلقات انسان به دنیا و امور مادی و جسم خودش، حجاب‏هایی است که مانع بالفعل شدن، شکوفائی و رشد این فطرت می‏شود [xxi] . گاهی غفلت ‏به حدی است که شخص منکر این فطرت می‏شود . اما اگر شخص اختیارا یا اضطرارا از این وابستگی‏ها جدا شود، خداوند را به روشنی می‏یابد . کسی که با ریاضت‏های شرعی و دستورات عرفانی، به تصفیه درون می‏پردازد، اختیارا خود را از این وابستگی‏ها جدا کرده است و کسی که در شرایطی قرار گرفته که امیدش از اسباب مادی قطع شده، و خود را بی‏پناه و ناامید یافته است، بی اختیار حجاب‏ها از روی فطرت اصیل و خداشناس او کنار می‏رود و ارتباط وجودی خود را با ذات مبداء متعال می‏یابد [xxii] . پس یافت و شهود خداوند نیز دلیلی بر وجود این گرایش و شناخت است . و چون این یافت غیر اکتسابی است، پس فطری است .

شخصی به حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام) عرض کرد:« بحث‏ها و مجادله‏ها در باره وجود خداوند مرا متحیّر کرده است . مرا به خداوند راهنمایی کنید، حضرت فرمود: آیا هرگز سوار کشتی شده‏ای؟ پاسخ داد: بله، فرمود: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکند و هیچ راه نجاتی برای تو نباشد؟ پاسخ داد: بله، فرمود: آیا در آن هنگام قلب تو به چیزی که قادر بر نجات تو باشد تعلق نگرفت؟ پاسخ داد: آری، قلبم به موجودی که قادر بر نجاتم باشد، تعلق گرفت . فرمود: همان موجود خداوندی است که وقتی هیچ نجات دهنده‏ای نباشد هم قادر بر نجات تو است» [xxiii] . این حدیث، صحنه قطع همه تعلقات دنیائی را تصویر می‏کند که هر کسی حتی منکر خدا هم در آن لحظه، متوجه فطرت الهی‏اش می‏شود و خدا را می‏یابد [xxiv] .

ب-دلیل شهودی دوم : میل انسان به کمال مطلق است. ما می‏توانیم به راحتی این گرایش را در خود تجربه کنیم که همواره در همه زندگی، متوجه و مایل به کمال هستیم که همه فعالیت‏های انسان در این راستا قرار دارد، اما غالبا در اثر انس با اشیاء مادی و محدود، کمال را در اشیاء محدود تصور می‏کنیم و آن را هدف و غایت ‏خود می‏پنداریم و پس از رسیدن به آن متوجه می‏شویم که کمال خواهی ما اشباع نشده و به آرامش نرسیده‏ایم: از اینرو کمال را در مرتبه بالاتری می‏بینیم و آن را هدف غایی قرار می‏دهیم و پس از رسیدن به آن باز هم متوجه می‏شویم که کمال خواهی ما ارضاء نشده است و خواهان کمال بالاتری هستیم و این سلسله ادامه دارد . پس نتیجه می‏گیریم که انسان همواره به دنبال کمال مطلق و منبع و مبداء همه کمالات یعنی ذات باری تعالی است . و فطرتا متمایل به آن سرچشمه است و تا به آن نرسد، تشنه و طالب است; اما در مصداق آن اشتباه می‏کند

سال‏ها دل طلب جام جم از ما می‏کرد               آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می‏کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود                 طلب از گمشدگان لب دریا می‏کرد

و چون این میل هیچ عاملی جز آفرینش ندارد و غیر اکتسابی است نتیجه می‏گیریم که انسان دارای فطرت خداجویی است [xxv] . وقتی دل انسان به دنبال خدا باشد، می‏داند که چه می‏خواهد یعنی خداجویی مسبوق به خداشناسی است و این گرایش، متعلق خود را نیز نشان می‏دهد، پس خداشناسی فطری را نتیجه می‏گیریم [xxvi] .

این نکته حایز اهمیت است که اگر چه این فطرت عامل گرایش و شناخت‏ خداست، اما انسان را از عقل و تفکر و پیامبر(ص) و تذکر دهنده بی‏نیاز نمی‏کند [xxvii] ; از این رو قرآن نیز بر تفکر و تدبر و تعقل تاکید کرده است و همچنین بدون وجود پیامبر(ص)، حجت را بر انسان تمام شده نمی‏داند [xxviii] ، و استضعاف فکری را از جمله عوامل به ثمر نرسیدن فطرت می‏داند. [xxix]

موانع شکوفایی فطرت :

گر چه انسان فطرتا خداجوست ولی گاهی به خاطر موانعی این فطرت شکوفا نمی شود بعضی این موانع عبارتند از:

۱ـ آلودگی روح انسان به گناه. اصولا آلودگی به گناهان، دل را از خدا دور می‏کند و پاکی و لطافت نخستین آن را از بین می‏برد . فطرت چنین انسانی نمی‏تواند شکوفا شود . هم چنین آلوده بودن محیط و غرق شدن جامعه در شهوت پرستی و هوای نفس، تحریک شهوات و تن‏ پروری و حیوان صفتی از عوامل انحراف و یا بی‏اثر شدن فطرت الهی انسان است . استاد مطهری می‏نویسد :

«اینها با هر گونه احساس تعالی اعم از مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری، منافات دارد، آدم شهوت ‏پرست ‏حتی احساس عزت و شرافت و سیادت و شهامت و شجاعت را از دست می‏دهد و اسیر شهوت می‏شود و جاذبه‏های معنوی او را نمی‏کشد همان طور که خداوند می‏فرماید: « إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین [xxx] خداوند گروه فاسقین را هدایت نمی کند.»

۲ ـ محیط نامناسب، در جامعه‏ای که عقیده رسمی آن، ماتریالیسم است، شنیدن ندای فطرت و پاسخ درست ‏به آن، مانند حرکت ‏بر خلاف جهت رودخانه است و ممکن است ‏باعث از دست دادن موقعیت‏های اجتماعی شود .

۳ـ بیان نادرست مفاهیم دین، به صورت ایجاد تصور نامعقول و غیر علمی از خدا و صفات او یا ایجاد تعارض میان دین و سایر فطریات و تمایلات طبیعی بشر نیز از عوامل سرکوبی فطرت مذهبی است [xxxi]

متقابلا بعضی عوامل، فطرت و امور فطری را تقویت می‏کنند عواملی چون، پاک بودن از گناه و معنوی بودن جامعه و محیط و بیان عالمانه و صحیح مفاهیم دین ، با وجود این عوامل، فطرت خداجوی انسان به راحتی انسان را هدایت می‏کند و او نیز به ندای فطرت پاسخ می‏دهد. ترویج فساد و لهو و لعب بین جوانان و.....از سوی دشمنان به منظور خاموشی و یا انحراف همین فطرت پاک صورت می‏گیرد. [xxxii]

[i] -  ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، چاپ نخست، ۱۴۱۶، ج ۱، ص ۲۵۸ و ر . ک: الجوهری، الصحاح فی اللغه و العلوم، تجدید صحاح العلامه الجوهری، دار الحضاره العربیه، بیروت، ج ۲، ص ۲۴۸- ۲۴۹; شیخ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد الحسینی، انتشارات کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۲، ج ۳، ص ۴۳۷ .

[ii] -  ابراهیم/۱۰; افی الله شک فاطر السموات و الارض و انفطار/۱; اذا السماء انفطرت .

[iii] - احمد بن محمد بن علی الفیومی، المصباح المنیر، دار الهجره، قم، چاپ نخست، ۱۴۰۵، ص ۴۷۶ .

[iv] -  مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، ج ۳، ص ۶۰۲ .

[v] سوره روم، آیه ۳۰.

[vi] - سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، اسماعیلیان، قم، چاپ دوم۱۳۹۰، ج ۸، ص ۲۹۹.

[vii] - عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ نخست، ۱۳۷۸، ج ۱۲، (فطرت در قرآن) ص ۲۸ .

[viii] سوره اعراف، آیات ۱۷۲- ۱۷۳.

[ix] - محمد باقر المجلسی، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۲۸۰، حدیث ۱۶ .

[x] - همان، حدیث ۱۳ .

[xi] - همان، ص ۲۷۸، حدیث ۷، و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، المکتبه الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۸، ج ۲، ص ۱۰، حدیث ۲ .

[xii] - نهج البلاغه، دکتر صبحی صالح، بیروت، چاپ اول، ۱۳۸۷ ق، ص ۴۳، خطبه اول .

[xiii] - محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دار الاضواء، بیروت، ج ۲، ص ۱۲ و ۱۳ حدیث ۱۴ . به نظر امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث، روایت «حسنه‏» است‏یعنی در مرتبه بندی علمی روایات از نظر سند، در مرتبه خوبی قرار دارد . و همچنین ر . ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۳، ص ۲۷۹، حدیث ۱۱ و ۱۲ و ۱۳ .

[xiv] - محمد باقر مجلسی، همان، ص ۲۷۷، حدیث ۴، ۵ و ۶ و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوب کلینی، همان، حدیث ۳، ص ۱۲ .

[xv] - محمدباقر المجلسی، همان، ص ۲۷۸، حدیث ۷، و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوب کلینی، همان، ص ۱۲، حدیث ۲، که به نظر امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث، این روایت «صحیحه‏» است‏یعنی در رتبه ‏بندی علمی روایات از نظر سند، در مرتبه عالی قرار دارد .

[xvi] - محمدباقر المجلسی، همان، ص ۲۸۰، حدیث ۱۸ و ص ۲۷۷، حدیث ۲ و ص ۲۷۹، حدیث ۱۱ و ص ۲۷۸، حدیث ۱۰ و ۱۳ .

[xvii] - امام خمینی، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، تهران، ۱۳۷۲، ص ۱۷۹- ۱۸۷ .

[xviii] - برای نمونه - به دو دلیل اشاره می‏کنیم :

الف) اثبات شخصیت; یعنی حقیقتی که با واژه «من‏» یا «خود» از آن یاد می‏شود، در طول عمر، واحد است و با وجود اینکه هر چند سال یک بار همه سلولهای بدن به تدریج جای خود را به سلول‏های جدید می‏دهند و در طول چند سال، ممکن است ‏بدن شخص تغییرات زیادی کند، حتی ممکن است ‏بخشی از بدن قطع یا فلج‏شود، باز هم مشارالیه «من‏» همان حقیقت نخستین است و هیچ تغییری نمی‏کند، پس «من‏» به این جسم مادی یا بخشی از آن اشاره نمی‏کند، به موجودی مجرد و فرامادی نظر دارد .

ب) نداشتن ویژگی‏های ماده: ماده و مادیات خواصی مانند احتیاج به مکان، قابل قسمت‏بودن و . . . دارد ولی روح انسان از این خواص خالی است . وقتی ما در خود تامل می‏کنیم، به علم حضوری در می‏یابیم که آن «خود» بعد ندارد و از مکان بی‏نیاز است و فضا را اشغال نمی‏کند . نمی‏توان برای روح، مکانی در بدن یا خارج از بدن تعیین کرد . همچنین نمی‏توان آن را به دو نیمه قسمت کرد . اما اگر جسم و مادی تصور شود، قابل قسمت است . پدیده‏های روحی مانند غم و شادی، تفکر و اراده و . . . نیز چنین هستند . و چیزی که خواص ماده را ندارد، مجرد و غیر مادی است .

[xix] - سید محمدحسین طباطبائی، نهایه الحکمه، ، علامه طباطبائی در نهایه الحکمه می‏نویسند : « و کذلک العلة حاضرة بوجودها لمعلولها الرابط لها القائم بها المستقل   باستقلالها، فهی معلومة لمعلولها علما حضوریا اذا کانا مجردین و هو المطلوب» ‏

[xx] - غررالحکم و دررالکلم، ج ۲، ص ۶۲۵ « من عرف نفسه فقد عرف   ربه» .

[xxi] - ملا صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه، ج ۹، ص ۱۲۴ .

[xxii] - محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، مؤسسه در راه حق، قم، چاپ نخست، ۱۳۶۷، ج ۱-۳، ص ۲۹ .

[xxiii] - محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، مکتبه الصدوق، تهران، ۱۳۸۷، ص ۲۳۱ .

[xxiv] - عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدا و معاد، انتشارات الزهراء علیها السلام، قم، چاپ سوم، ۱۳۷۲، ص ۷۵- ۷۶ .

[xxv] - امام خمینی، شرح چهل حدیث، حدیث فطرت، و همچنین ر . ک: محمدعلی شاه آبادی، رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۰، ص ۳۵- ۳۷ .

[xxvi] - معارف قرآن، پیشین، ص ۳۴ .

[xxvii] - مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ ششم، ج ۶، ص ۹۰۸، و همچنین ر . ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، چاپ شانزدهم، ۱۳۷۶، ص ۶۳ .

[xxviii] سوره نساء، آیه ۱۶۵

[xxix] سوره نساء، آیه ۹۸

[xxx] -همان، ص ۴۰۵ .

[xxxi] -همان جا، و همچنین ر . ک: فطرت در قرآن، پیشین، ص ۳۹۱- ۴۰۲ .

۳ ۴ر.ک. مجل ه رواق اندیشه ش ماره دوازده، فطرت خداجوئی و نقش آن در تربیت انسان ، تالیف سیدمحمدرضا موسوی فراز،

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center