۱۱. مصونيت وحي از نفوذ شياطين
در اين ارتباط مرموزي که بين پيامبران و خداوند بزرگ برقرار مي گردد، شياطين هيچ گونه راه نفوذي ندارند:
( وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ * إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ) (۱)
قرآن در برابر يکي ديگر از تهمت هاي مشرکان که معارف و پيام هاي الهي را تعليمات جن و شياطين بر پيامبر قلمداد مي کردند مي گويد:
الف. شياطين، آيات را نازل نکردند و دخالتي در نزول وحي ندارند: « وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ).
ب. چون زمينه و اقتضاي وساطت در وحي و دريافت از عالم الوهيت در شياطين نيست توان و قدرت بر آن را ندارند: ( وَمَا يَسْتَطِيعُونَ ).
حال چرا شياطين سنخيت و اقتضاي اتصال با عالم الوهيت و دريافت پيام هاي الهي را ندارند؟ جهت آن اين است که شأن وجودي شياطين، چيزي جز شر و القاي اباطيل در جلوه هاي حق نيست، بنابر اين تناسبي با عالم نور و حقايق و معارف غيبي ندارند، چنان که در ادامه همين آيات در مورد نوع ارتباط و اموري که شياطين با آن سخنيت دارند آمده است:
( هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ )؛ (۲)
آيا به شما خبر دهم شياطين بر چه کسي نازل مي شوند آنها بر دروغ گوهاي گنه کار نازل مي گردند، شياطين آن چه را مي شنوند ( اطلاعات ناقصي را پيدا کرده اند همراه با دروغ و اموري که با گمراه کردن همراه است به دوستان خود ) القا مي کنند.
« أَفَّاكٍ » کس است که بسيار دروغ مي گويد.
« أَثِيمٍ » نيز کسي است که مرتکب گناه و رفتارهاي ناپسند است.
نزول شيطان بر « أَفَّاكٍ أَثِيمٍ » و القاي اموري براي غرور و غريب، تأکيدي است بر عدم سنخيت آنها براي راه يابي به عالم نور و مصونيت وحي از نفوذ شياطين. بنابر اين نقل و انتقال پيام الهي و ارتباط با آن عوالم، تنها مربوط به کارگزاران و فرشتگاني است که خداوند آنها را در آيات به اين صفات تعريف مي کند « كِرَامٍ بَرَرَةٍ »، « رَسُولٍ كَرِيمٍ »، « أَمِينٍ »، « قُدُّوسِ »، و... شَدِيدُ الْقُوَى و...
در آيه ديگر مي فرمايد:
( إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ * وَحِفْظاً مِن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ * لاَّ يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْدَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ )؛ (۳)
ما آسمان نزديک را با ستارگان آراستيم، تا آن را از هر شيطان خبيثي حفظ کنيم! آنها نمي توانند به ( سخنان ) فرشتگان عالم بالا گوش فرادهند، ( و هرگاه چنين کنند ) از هر سو هدف قرار مي گيرند.
در تفسير اين آيات و منظور از « شهاب، قذف و... » سخنان بسيار گرفته شده است ولي به طور مسلم، آيات بيان گر اين است که شياطين را بر اسرار و حقايقي که بين فرشتگان مي گذرد راهي نيست و اصولاً آنها از راه يابي بر آن حوزه ها محروم و مطروند.
علامه ي طباطبائي مي نويسد:
اين احتمال در آيه وجود دارد، که از قبيل تصوير و تبيين حقايق غير حسي و غيبي در قالب امور حسي باشد چنان که عناوين « عرش » و « کرسي » که براي خداوند در آيات مختلف آمده از همين قبيل مي باشد. بنابر اين منظور از « سماء » عالم فرشتگان است که بر عالم حسي ما، برتر و حاکم مي باشد. آيات فوق، کنايه است از اين که شياطين مي خواهند به عالم فرشتگان نزديک شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آينده خبر گيرند ولي به وسيله نور ملکوت که تحمل آن را ندارند از آن محروم و مطرود مي شوند و يا اين که در تلاش اند تا با هجوم خود باطل را مشتبه سازند ولي فرشتگان با ( نور ) حق اباطيل آنها را از بين مي برند و با توجه به اين که ترتيب آيات چنين است که طرد شياطين بعد از ذکر ملائکه و فرشتگان وحي و قسم خوردن به آنها مطرح شده، احتمال مذکور تأييد مي گردد. (۴)
به هر حال اين آيات بر اين مطلب دلالت دارد که شياطين در انتقال معارف الهي از عالم بالا بر پيامبر، نمي توانند دخالتي داشته باشند.
۱۱. مصونيت از خطا در ابعاد مختلف
از ويژگي هاي وحي انبيا، مصونيت مطلقه از خطاست، پيامبر در دريافت وحي، نگه داري آن و نيز تبيين و ابلاغ آن دچار خطا و اشتباه نمي شود، گرچه پاره اي از خصوصياتي که قبل از اين براي وحي بيان شد، مستلزم مصونيت وحي از اشتباه است، ولي در اين جا برخي آياتي که بر مصونيت وحي از خطا، در همه ابعاد دلالت دارد نقل و به طور اجمالي بررسي مي شود:
( عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَي ءٍ عَدَداً )؛ (۵)
خداوند عالم الغيب است ( علم غيب تنها در اختيار اوست ) و کسي را از اين غيب آگاه نمي کند، مگر فرستادگان برگزيده اش را و از پيش رو و پشت سر ( آن برگزيده ) نگهباناني را مي گمارد تا معلوم بدارد پيام هاي پروردگار خود را رسانيده اند و او به آن چه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را شمارش کرده است.
چون ضمير در جمله « بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ » به رسول برمي گردد. عبارت فوق، کنايه از همه ابعاد است و منظور اين است که فرشتگان الهي از جهات مختلف و به طور همه جانبه، رسول را احاطه مي کنند تا پاسداري از وحي به طور صد در صد انجام گيرد و معارف خداوند بدون هيچ گونه تأثيرپذيري، از عوامل مختلف، به مردم برسد و بدين وسيله مأموريت پيامبر که همان ابلاغ پيام هاي الهي است، عملي شود. (۶)
روشن است که تحقق چنين امري يعني رسيدن پيام واقعي بدون هيچ گونه تأثيرپذيري، مستلزم اين است که وحي در مراحل سه گانه زير صد در صد مصون باشد.
الف. دريافت وحي
يعني ارتباط با مبدأ اعلي و پيام گيري از خداوند متأثر از خواطر و توهّمات شيطاني نباشد و هم چنين تحت تأثير هيچ يک از حالت هاي دروني و يا بينش و ديدگاه هاي شخصي آن برگزيده، قرار نداشته باشد.
ب. نگه داري
پس از دريافت، پيامبر در نگه داري پيام الهي دچار فراموشي نگردد، چنان که در آيه ( سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَى ) (۷) به خصوص اين جهت دلالت دارد.
ج. تبيين و ابلاغ به مردم
در مرحله تبيين و ابلاغ آن چه از عالم غيب دريافت شده، به مردم، اختلال و اشتباهي نشود.
فرض اختلال و خطا در هر يک از مراحل سه گانه فوق، يعني دريافت پيام، نگه داري، و تبيين آن براي مخاطبان اصلي، موجب عدم اطمينان به پيام الهي مي گردد و در اين صورت فلسفه بعثت تحقق پيدا نخواهد کرد و به اصطلاح اهل کلام با قاعده لطف ناسازگار مي باشد. (۸)
و. ( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ) (۹)
اين آيه دو قسمت دارد:
در جمله اول تصريح شده که پيامبر براساس هواي نفس سخن نمي گويد، يعني در ابلاغ و تبيين پيام الهي، متأثر از حالات دروني و تمايلات شخصي نمي باشد: ( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ).
در جمله ي دوم آمده است « إِنْ هُوَ » نيست آن چه مي گويد مگر وحيي که به او مي شود؛ يعني همه بينش هاي فکري و بايد و نبايدهايي که در جاي گاه رهبري و رسالت ابراز مي دارد چيزهايي است که به او از طرف خداوند القا شده است و او از خود چيزي ندارد. طبيعي است که تحقق اين حقيقت که خداوند بيان کرده است مستلزم آن است که مصونيت قطعي در سه مرحله اي که در آيه قبل بيان گرديد، تضمين شده باشد، زيرا اگر در مرحله ي دريافت، پيام الهي دچار خطا گردد و يا در دوران نگه داري و فاصله دريافت و ابلاغ، دچار اشتباه و نسيان شود و يا متأثر از شرايط اجتماعي و فرهنگي و حالات دروني خويش باشد و يا در مرحله تبيين و ابلاغ، شرايط روحي، بينش هاي شخصي و گرايش هاي اجتماعي عصر خويش، دريافت هاي او را تحت تأثير قرار دهد، نتيجه هر يک از اين امور، اين است که آن چه را ارائه مي دهد وحي نباشد و اين قضيه کلي که: « نيست آن چه او مي گويد مگر وحيي که به او مي شود »، صادق نباشد.
تحقق فلسفه ي نبوت در پرتو وحي
استدلال ديگري که جنبه عقلي دارد و جمع بين آيات بر آن دلالت دارد و لزوم مصونيت وحي را هم مي توان از آن، استفاده کرد، از اين مقدمات تشکيل مي شود:
الف. خداوند بر کارهايش قادر است: ( إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَي ءٍ قَدْراً ). (۱۰)
ب. خداوند در بعثت انبيا اهدافي را دنبال مي کند مانند:
يک. تبيين معارف الهي، براي مردم: ( وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ). (۱۱)
دو. داوري بين مردم: ( لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ ).
سه. اتمام حجت بر مردم که نگويند نمي دانستيم: ( لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ ).
امور فوق به عنوان اهداف رسالت بيان شده است. حال اگر در دريافت وحي يا نگه داري يا ابلاغ آن، صد در صد مصونيت وجود نداشته و خطاپذير باشد، اين اهداف تحقق پيدا نمي کند و فرض اين است که خداوند از عملي کردن اهدافش عاجز نيست؛ ( إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ). (۱۲)
۱۳. وحي و ماهيت خطاناپذيري آن
صرف نظر از آيات، اين که وحي از مقوله علم حضوري است، خود دليل عقلي ديگري است براي اين جهت که زمينه خطاپذيري را از بين ببرد.
توضيح اين که: در جاي خود اثبات شده که اشتباه در ادراک، مربوط به جايي است که بين شخص درک کننده ( مُدرِک ) و ذات درک شونده و ( مدرَک ) واسطه اي وجود داشته باشد، مانند آگاهي ما از زمين، آسمان، درخت، مدرسه، کلاس. که از طريق تصاوير و مفاهيم ذهني حاصل مي شود. صورت هاي ذهني نشان دهنده آن پديده هاي خارجي است و خطا و اشتباه نيز به همين تطابق صورت ها و مفاهيم ذهني برمي گردد. « اشتباه در مواردي تحقق پيدا مي کند که صورت ذهني با وجود خارجي ( مُدرَک ) هم آهنگ نباشد و لذا تا زماني که به هم آهنگي، بين صورت هاي ذهني که واسطه ادراک است با خارج، يقين حاصل نشود اطميناني به صحت ادارک به وجود نمي آيد، حال سخن اين است در آن سلسله آگاهي ها که واسطه اي، بين درک کننده و درک شونده وجود ندارد و انکشاف و درک معلوم، به اين جهت حاصل مي شود که معلوم در نزد عالم است، بلکه خودش عين عالم بوده و تغايري بين عالم و معلوم نيست مثل حالت ترس، محبت و يا ساير قواي ادارکي و... اين آگاهي ها که به آن علم حضوري مي گويند چون خود حضور دارد و واقعيت عيني و خارجي، بدون واسطه مورد شهود و معاينه است و مفهوم ذهني واسطه نيست، خطا در ادراک معنا و مفهوم ندارد چون احتمال خطا به اين جهت مرتبط مي شود که آيا صورت ذهنيِ واسطه، به طور دقيق درک شونده را نشان مي دهد يا با آن تطبيق ندارد. » (۱۳)
نتيجه کلي اين است که:
در وحي انبيا چون دريافت ها و آگاهي ها از نوع علم حصولي و وساطت صورت هاي ذهني و علمي نيست بلکه مشاهده و معاينه عالم غيب و حقيقت هستي است، پس خطا و اشتباه در آن معنا و مفهوم نخواهد داشت.
علامه طباطبائي در پايان جلد اول اصول فلسفه پس از بحث مفصلي در اين زمينه چنين نتيجه مي گيرد:
« در حکمي که در مرتبه حس مي باشد خطايي نيست، خطا در هر جا محقق شود در مرتبه ادراک و حکم و مقايسه با خارج است، وجود خطا در خارج بالعرض است...، علم حضوري قابل خطا نيست... ». (۱۴)
يکي ديگر از دانشوران مي نويسد:
« هرگز دستگاه تکوين و واقعيت خارج خطا نمي کند و هرگز به وجود خارجي، خطا صدق نمي نمايد، بلکه خطا امري است نسبي و از مقايسه ذهن با خارج و فکر با عمل و کار با مقصد پيدا مي شود، هيچ گاه نمي شود گفت که دستگاه آفرينش در هدايت انسان به شهوت، غذا يا نکاح يا ديدن با چشم يا شنيدن با گوش يا فکر کردن، راه خطا پيموده بلکه تطبيق فکر به خارج گاهي خطا را به وجود مي آورد... دستگاه آفرينش براي هدايت انسان به مقصد نهايي خود اين نوع را به سوي رفع اختلاف اجتماعي، فطري هدايت خواهد کرد، چنان که او را به سوي رفع احتياجات بدني مانند احتياج به غذا و توليد مثل و دفع آفات و صدمات هدايت مي کند و هرگز اين هدايت خطا نمي کند. از اين بيان روشن مي شود که نبوت و وحي، راه فکري نيست، زيرا عملا امکان خطا در فکر انکارپذير نمي باشد... » (۱۵)
نکته مهمي که بايد به آن توجه داشت اين است که حضوري بودن آگاهي در وحي تنها براي مصونيت و عصمت آن کافي نيست بلکه متوقف است به اين که اين آگاهي حضوري در مقام تبيين و تفسير نيز به دور از خطا باشد، تبديل آگاهي هاي حضوري به مفاهيمِ حصولي قابل تفهيم به ديگران و تفسير دريافت ها، مرحله جديدي است که پشتوانه ديگري براي مصونيت مي طلبد، لذا مکاشفات و آن چه که امروز به عنوان تجربه هاي ديني و عرفاني خوانده مي شود که براي غير از حجت هاي الهي حاصل مي شود، به دليل امکان راه يابي شطحيات در تبيين آنها، هيچ گونه حجتي براي ديگران در آنها وجود ندارد ولي در خصوص موضوع وحي، به دليل آن که فلسفه بعثت تحقق پيدا نمي کند مگر اين که پيام الهي به طور صد در صد و قطعي به مردم که مخاطب اصلي هستند برسد، لذا اين مرحله نيز يعني تبديل آگاهي هاي حضوري به حصولي و تبيين دريافت هاي الهي براي مردم نيز جنبه الهي دارد و بشري نيست، وصول معارف غيبي به مقصد اصلي و ارائه آنها به مخاطبان نيز تحت حاکميت مبدأ وحي انجام مي گيرد.
۱۴. قاطعيت در الهي بودن ارتباط
يکي از ويژگي هاي وحي - که در گذشته بيان شد - اين بود که وحي ارتباطي است آگاهانه، گيرنده ي پيام توجه دارد که مبدأ پيام جهان غيب و عالم الوهيت است، او متعلم است و خداوند و فرشته ي الهي معلم و واسطه در تعليم. آن چه در اين جا به عنوان خصوصيت ديگر اضافه مي شود اين است که: اين آگاهي، قطعي و ترديدناپذير است، زيرا شهود و بصيرتي در وحي وجود دارد که زمينه هيچ گونه توهم و ابهامي را نمي گذارد که مبادا اين ارتباط همراه و متأثر از القائات شيطاني، توهم ها، تراوش هاي دروني و بينش هاي شخصي باشد. پيامبران در اين ارتباط اسرار آميز خود قاطع هستند. زکريا دعا کرد و از خداوند فرزند خواست، فرشتگان وي را چنين بشارت دادند:
( فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ * قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ * قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً * وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ * قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً )؛ (۱۶)
در حالي که وي ايستاده و در محراب دعا مي کرد فرشتگان او را ندا در دادند که: خداوند تو را به ( ولادت ) يحيي که تصديق کننده کلمة الله ( عيسي ) است و بزرگوار و خويشتن دار و پيامبري از شايستگان است. مژده مي دهد، ( زکريا ) گفت چگونه مرا فرزند خواهد بود در حالي که پيري من بالا گرفته و زنم نازا مي باشد. ( فرشته در جواب ) گفت: کار پروردگار چنين است خداوند هرچه بخواهد مي کند. زکريا عرضه داشت: پروردگارا، براي من نشانه اي قرار ده ( خداوند ) فرمود: نشانه اين است که سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگويي پروردگارت را بسيار ياد کن.
آيات فوق نمونه اي است از وحي. فرشتگان با يکي از پيامبران الهي سخن مي گويند و پيام پروردگار را به او مي رسانند. بحثي که در اين آيات مطرح مي شود اين است که چرا با اين که فرشتگان زکريا را به فرزنددار شدن بشارت مي دهند، او آيه و نشانه اي مي طلبد، مگر اين پيامبر الهي ترديدي داشت که با مبدأ غيب و ملائکة الله مرتبط شده و گرفتار توهمات و يا القائات شيطاني نيست، مگر نمي دانست ندايي که به او داده شده، القاي الهي و مَلَکي است، نه شيطاني و خيالي. مفسران با قاطعيت، اين توهّم را که زکريا ترديدي در الهي بودن ندا داشته باشد رد مي کنند. طبرسي مي نويسد:
هر کس بپندارد که مطرح ساختن اين مسئله از طرف زکريا که چگونه مي توانم داراي فرزند شوم... به جهت وسوسه و ترديدي بوده که در قلبش افتاده که مبادا القاي شيطاني است يا پنداشته است مبدأيي غير از فرشته داشته است، اين توهم خطاست، زيرا مسلماً پيامبران، بايد از کلام فرشته و وسوسه شيطاني، شناخت روشني داشته باشند، ممکن نيست شيطان آنها را بازيچه دست خود قرار دهد، به گونه اي که دريافت و راه شناخت را بر آنها مشتبه کند. (۱۷)
مشابه اين مطلب در تفاسير اهل سنت نيز آمده است. آلوسي مي نويسد:
ممکن نيست هنگام وحي بر انبيا، کلام ملائکه با کلام و القاي شيطاني مشتبه شود، زيرا اگر چنين چيزي محتمل باشد وثوق و اعتماد از همه شرايع برداشته مي شود. (۱۸)
علامه طباطبائي در عين حالي که نشانه اي را که زکريا طلب کرده، براي ازدياد اطمينان، در الهي بودن ندا مي داند، ولي در سوره قصص به مناسبت اولين ارتباط موسي با خداوند مي نويسد:
پيامبر حتي در اولين ارتباط خود به اين که مبدأ پيام ( الله ) است و اوست که به وي وحي مي کند، هرگز ترديدي به خود راه نمي دهد و اين امر نيازي به کارگيري فکر و دنبال دليل رفتن و اقامه برهان ندارد، زيرا اگر چنين باشد وحي معرفتي خواهد بود که قدرت تعقل، وسيله به دست آمدن آن مي شود، نه دريافت از غيب و آگاهي که هيچ چيزي در آن دخالت ندارد و اصولاً امر اکتسابي نيست. (۱۹)
مباني قاطعيت انبيا
وجود چنين قاطعيتي در ارتباط سرّي انبيا، دلايل مختلفي دارد که به برخي اشاره مي کنيم:
۱. ترديد، با فلسفه بعثت ناهم آهنگ است:
فلسفه برگزيدن افرادي براي وحي و بعثت، هدايت مردم و ارائه راه زندگي به آنهاست، اگر برگزيدگان الهي در اصل ارتباط و پيام گيري خود ترديدي داشته باشند، چگونه مردم مي توانند به چنين پيام هايي اعتماد کنند. اصولاً هرگونه ترديد و ابهامي از ناحيه پيامبر در مبدأ پيام، مساوي با تزلزل در شرايع آسماني خواهد بود و با فلسفه بعثت در تضاد است.
۲. ارتباط شهودي است:
همان طور که در بحث عصمت اشاره شد در وحي، معاينه هست، دريافت از طريق صورت ها و مفاهيم ذهني و علم حصولي حاصل نمي شود تا زمينه ترديد وجود آيد که آيا اين صورت هاي ذهني، با خارج مطابق است يا نه، واقعيت عيني و آگاهي دريافت شده، در وحي، مانند حضور نفس و حالت هاي نفساني، مورد شهود است. البته در جاي خود گفته ايم اين مدعا مستلزم اين نيست که عصمتِ همه مدعيان مکاشفه و معاينه را بپذيريم، زيرا تبيين دريافت هم بايد با مصونيت قطعي باشد.
۳. ارتباط همراه با بينه است:
چون وحي براي روشن گري مردم است، بايد همراه با دلايلي باشد که مخاطبان اصلي باور کنند که اين پيام، الهي است و با عالم الوهيت در ارتباط مي باشد، چنان که در سوره حديد آمده است:
( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ )؛ (۲۰)
رسولان خود را همراه با دلايل روشن ارسال کرده ايم.
يا فرموده است:
( قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّي وَكَذَّبْتُم بِهِ )؛ (۲۱)
من همراه خود، دليل آشکاري از طرف پروردگارم دارم، ولي شما آن را تکذيب کرديد. در آيه ديگري هم آمده است:
( أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ )؛ (۲۲)
آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجتي روشن است و شاهدي از او در پي آن مي باشد...
اگر در آيه اول مراد از « بينات » معجزات انبيا و در آيه دوم مصداق بينه، قرآن باشد، ولي در هر صورت، عنايت روي عنوان « بينه » و دليل است که با دعوت انبيا همراه است.
روشن است بينه چيزي است که براي مردم جاي شک و ابهام نگذارد. بنابراين چگونه متصور است؟ پيامبران که مي خواهند هيچ گونه ترديدي براي مردم نگذارند، در اصل ارتباطات و دريافت هاي خود ترديد داشته باشند.
البته روشنايي و نبودن الهام، براي مردم که در آيات مذکور مورد عنايت است از راه انديشيدن در معجزه و قرآن و استنتاج از اين نشانه هاست، ولي پيامبران از طريق تفکر و آيه خارجي به حقانيت دريافت هاي خود نمي رسند، بلکه چنان که اشاره رفت در عالم غيب حضور پيدا مي کنند و شاهد واقعيت عيني مي شوند. بنابراين بصيرت آنها بدون واسطه است.
۴. القائات ملکي و شيطاني و بصيرت در تشخيص آنها:
اصولاً بين القائات شيطاني و تخيلات دروني با الهام هاي ربوبي و ملکي، تفاوت ماهوي وجود دارد و هر يک داراي ويژگي خاصي است. اگر فرض شود که باطلي براي پيامبر در صورت حق جلوه کند، مخاطب - که رسول الله است - از بصيرت و قدرت شناختي برخوردار است که تمايز بين آنها براي او آشکار مي باشد.
براي روشن شدن اين موضوع به اجمال اشاره اي به القائات ملکي و شيطاني مي کنيم:
القائات ملکي - الهام و دريافت هاي قلبي - براي مؤمن يکي از واقعيت هايي است که قرآن از آن خبر مي دهد:
( وإِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلاَئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا )؛ (۲۳)
اي پيامبر يادآور زماني را که خداوند فرشتگان را چنين خطاب نمود: شما موظفيد مؤمنين را ثابت قدم بداريد.
چنان که در جاي ديگر آمده است:
آنان که گفتند پروردگار ما خداست و سپس ايستادگي کردند، فرشتگان بر آنان فرود مي آيند و ( مي گويند ) نهراسيد و غمگين نباشيد و به بهشتي که وعده داده شده بوديد، شاد باشيد. (۲۴)
در مقابل اين القائات، وسوسه هاي شياطين هم آمده است. (۲۵)
ولي مؤمن از بصيرت و نورانيتي برخوردار است که حقيقت را تشخيص مي دهد، چنان که در سوره انعام آمده است:
( أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا... فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً )؛ (۲۶)
آيا کسي که مرده ( دل ) بود و زنده اش گردانديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن در بين مردم زندگي کند، چون کسي است که گويي گرفتار در تاريکي ها مي باشد و از آن بيرون نمي آيد؟... هر کس را خداوند بخواهد هدايت کند از شرح صدر ( حالت آمادگي و تسليم ) برخوردار مي سازد و هر کس را بخواهد در مسير گمراهي قرار گيرد دچار انفعال ناپذيري و اضطراب و ضيق صدر مي گردد.
مي توان گفت همان نورانيتي که آيه اول، براي مؤمن مطرح مي کند، که در درون او مي تابد او را قادر مي سازد که وسوسه ها و توهمات را، از الهام هاي ملکي و حقايق تميز دهد. (۲۷) در پاره اي از روايات هم با تمسک به ادامه همين آيات، برخورداري مؤمن از نورانيتي مطرح شده که خداوند با آن، گوش هاي قلب ( و جان ) او را باز مي کند و فرشته اي پيوسته وي را تسديد و تأييد مي نمايد. در نقطه مقابل، کساني که گرفتار ظلمت و تاريکي هستند منشأ گمراهي ها و عقب ماندگي ها مي گردند. (۲۸) به هر حال وقتي در آيات و روايات براي مؤمن نور الهي مطرح است که پيوسته منشأ روشنايي راه و زدودن ابهام ها و سکينه و آرامش مي گردد (۲۹)، چگونه متصور است آورندگان راه و برگزيدگان الهي، که مرتبط با مبدأ وحي هستند، گرفتار ترديد شوند. بنابراين بايد گفت قاطعيت و روشنايي از مسلمات وحي انبياست.
آيا پيامبر با تلقينات ورقه آرامش يافت؟
يکي از نتايجي که از ويژگي قاطعيت در وحي گرفته مي شود، بي پايگي خصوصيت هايي است که در برخي از منابع، به ويژه کتاب هاي اهل سنت، درباره ي اولين وحي و هنگامه هاي ابتدايي بعثت، براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده اند؛ مثلاً گفته اند:
« پس از اولين وحي، وقتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزد خديجه آمد گفت: من بر خود مي ترسم ( ترس از اين که آن چه احساس و دريافت کرده ام، وحي الهي نباشد ) خديجه براي آرامش پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اظهار داشت: چنين نيست، خداوند تو را خوار نخواهد ساخت، تو با خويشانت نيکي مي کني و از تحمل زحمات در راه حق باکي نداري و... سپس خديجه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را به نزد « ورقة بن نوفل » برد ( او پيرمرد نابينايي بود که در زمان جاهليت مسيحي شده بود ) خديجه رو به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) کرد و گفت: گوش فرا ده که پسر برادرت چه مي گويد. ورقه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال کرد: تو چه ديدي؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن چه را ديده بود، براي وي نقل کرد، ورقه پس از استماع جريان از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، گفت:
اين همان ناموس الهي ( پيک وحي ) است، که به سوي موسي آمد ( عده اي از مردم تو را تکذيب ) و از شهر خارج خواهند کرد، اي کاش من در آن زمان با تو مي بودم. (۳۰)
در پاره اي از نقل ها آمده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با سخنان ورقه احساس کرد، او راست مي گويد. (۳۱)
روشن است چنين خصوصياتي براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با عقل و نقل سازگاري ندارد، زيرا لازمه اش اين است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مشاهدات خود و دريافت الهي ترديد داشته است ولي پيرمرد نابيناي نصراني او را اطمينان و آرامش داده باشد، در صورتي که تأييد مرد نصراني چه پشتوانه ي منطقي براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي تواند داشته باشد؟ و به پيامي که الهي بودن آن با چنين سرگذشت هايي تقويت شده باشد، چگونه مي توان اعتماد کرد؟
پينوشتها:
۱. شعرا، آيات ۲۱۰-۲۱۲.
۲. همان، آيات ۲۲۱-۲۲۳.
۳. صافات، آيات ۶-۸. مفردات آيه:
لايسمعون: از واژه « تسمع » به معناي « گوش فرا دادن » و نمي توانند گوش فرا دهند کنايه است از اين که آنها مطرود هستند.
ملأ: به معناي جمعيتي است که با خصوصياتي که دارند چشم پرکن مي باشند، از اين جهت به اشراف ملأ گفته مي شود، در اين جا سياق آيه و توصيف ملأ به « اعلي » نشان دهنده اين است که منظور، فرشتگاني است که در ملکوت و عالم غيب مستقرند و در هر صورت علو، مادي نيست مفاد آيه اين است که ما آسمان را به وسيله ستارگان زينت بخشيديم و آن را از هر شيطان مطرودي حفظ کرديم، آنها ( شياطين ) نمي توانند به عالم بالا و سخنان فرشتگان گوش فرادهند و ( از اسرار و امور غيبي آگاهي پيدا کنند و اين در حالي است که ) آنها از هر سو و به طور همه جانبه و صد در صد رانده مي شوند.
۴. الميزان، ج ۱۷، ص ۱۳۱.
۵. جن، آيات ۲۶-۲۸.
۶. مصداق غيب در آيه فوق به دليل سياق، وحي است. خداوند رسولان را با وحي و ارتباط ويژه از غيب مطلع مي کند و براي پاسداري از آن نگهباناني اعزام مي کند.
آن چه را آيه ادعا مي کند و در واقع جهت استدلال هم هست اين است که بايد پيام الهي همان طور که هست، صد در صد، به مردم برسد. ضمناً علم در آيه « ليعلم » علم فعلي است و ضمير فاعلي آن به خداوند برمي گردد، خداوند نگهباناني را همراه با وحي و پيامبر مي گمارد تا رساندن پيام واقعي به مردم را بداند يعني عملي سازد.
۷. اعلي، آيه ي ۶.
۸. توضيح چند جمله از آيه:
الف. ليعلم: علت اعزام رصد و پاسدار است و علم، علم فعلي است و ضمير فاعلي آن به خداوند برمي گردد و معنا چنين است و منظور از اين که خداوند بداند يعني ابلاغ پيام الهي به مردم تحقق پيدا کند.
ب. احاط بمالديهم: نه تنها فرستادگان الهي از وحي حراست مي کنند خداوند خود بر آنها محيط است و همه چيز را زيرنظر دارد.
ج. احصي کل شييء عددا: خداوند هر چيزي را به عدد شماره کرده است. اين جمله نيز بيان گر احاطه علمي خداوند و مانند جمله قبل، تأکيدي است بر اين که او صد در صد به همه چيز محيط و آگاه است جز اين که اين جمله، علم خداوند به معلومات را به طور جداگانه و متمايز از يک ديگر مي رساند.
تفسير الميزان جمله « مِن بَيْنِ يَدَيْهِ » را اين گونه تفسير مي کند، بين رسول و مردم و « مِنْ خَلْفِهِ » يعني بين پيامبر و سرچشمه وحي، سپس نتيجه مي گيرد که محدوده و محور پاسداري فرشتگان از يک طرف عبارت است از مبدأ وحي تا پيامبر که همان دريافت وحي مي باشد و از طرف ديگر از پيامبر تا مردم، که همان تبيين و ابلاغ به مخاطبان اصلي است. ولي به نظر مي رسد با لحاظ آيات ديگر که تعابير فوق و مشابه آن در آنها به کار رفته است. کنايه بودن اين دو جمله از ابعاد مختلف چنان که در بالا بيان کرديم، ترجيح داشته باشد.
۹. نجم، آيات ۳-۴.
۱۰. طلاق، آيه ي ۳.
۱۱. نحل، آيه ۴۴.
۱۲. الميزان، ج ۲، ص ۱۳۸-۱۴۴.
۱۳. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج ۱، ص ۴۷.
۱۴. همان، ص ۱۶۷-۱۶۸.
۱۵. وحي يا شعور مرموز، ص ۱۶۹-۱۷۸.
۱۶. آل عمران، آيات ۳۹-۴۱.
۱۷. مجمع البيان، ج ۳، ص ۴۳۹.
۱۸. روح المعاني، ج ۳، ص ۱۴۹.
۱۹. الميزان، ج ۱۴، ص ۱۴۹.
۲۰. حديد، آيه ي ۲۵.
۲۱. انعام، آيه ي ۵۷.
۲۲. هود، آيه ي ۱۷.
۲۳. انفال، آيه ي ۱۲.
۲۴. فصلت، آيه ي ۳۰.
۲۵. انعام، آيه ي ۱۲۱.
۲۶. انعام، آيات ۱۲۲-۱۲۵.
۲۷. در حديثي در ذيل همين آيه آمده است: « اذا اراد الله بعبد خيرا نکت في قلبه نکتة و فتح مسامع قلبه و وکل به ملکا يسدده و اذا اراد بعبد سوء نکت في قلبه نکتة سوداء و سد مسامع قلبه و وکل به شيطان يضله ثم تلا هذه الاية فمن يرد الله ان يهديه... » اصول کافي، ج ۱، ص ۱۶۶.
۲۸. نورالثقلين، ج ۱، ص ۷۶۵.
۲۹. در اصول کافي تحت عنوان « الفرق بين النبي و الرسول و المحدث » مي خوانيم: « کيف يعلم انه کلام الملک قال يعطي السکينة و الوقار حتي يعلم انه ملک »؛ پيامبر چگونه مي داند که سخن فرشته است؟ مي فرمايد: به او سکينه و وقاري داده مي شود که با آن فرشته را مي شناسد.
اين سکينه که وسيله شناخت است مي تواند از مقوله همان شرح صدر و نورانيت و حضور و شهود باشد که به نسبت مراحل کمال و توجهات قلبي، مراتب حضور متفاوت است.
۳۰. مسند احمد بن نقل از: في ظلال القرآن، ج ۸، ص ۶۱۳.
۳۱. سيره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۳۸.
منبع : عبداللهي، محمود؛ ( ۱۳۸۵ )، وحي در قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه ي قم )، چاپ دوم