نويسنده: محمود عبداللهي
۵. وحي، دريافت معارف الهي
آيات و عناوين و ويژگي هايي که براي وحي در قرآن آمده است و بخشي از آنها تا به حال مطرح شد. بيان گر اين است که پيامبر در ارتباط ويژه خود، در عين حال که مواجهه و رو به رويي با عالم غيب دارد، اما اساس و محور کارش گرفتن پيام و معارف خاص است. وحي صرفاً رو به رويي، احساس و انفعال روحي نيست. مروري بر پاره اي از عناوين و آيات گذشته، مستند اين ادعا مي باشد، مانند:
تکلم الهي:
توضيح داده شد که آيه پنجاه و يک سوره ي شوري، از وحي به عنوان تکلم الهي ياد مي کند و تکلم خداوند با پيامبر، عبارت است از: تفهيم و انتقال دادن آگاهي خاص به او.
تعلم الهي:
وحي از نظر قرآن، تعليم خداوند و جبرئيل است: ( عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ) پس محور و هويت وحي را آموزش تشکيل مي دهد. آموزش بينش ها و دستورالعمل ها و...
نزول معارف عالي:
در بحث نزول، بيان شد، تنزل يافتن حقايق از ام الکتاب، تنزل از علم الهي است؛ يعني منبعي که حقايق به طور بسيط و مجرد در آن منعکس است. پس منبع وحي، خزانه ي علم الهي است که کسي را بر آن راهي نيست و وحي همين است که حقايق و معارف از همان کتاب مادر که داراي جاي گاه بسيار والايي است « علي حکيم » تنزل پيدا مي کند و در سطحي قرار مي گيرد که براي همگان قابل فهم است. بنابراين، اساس وحي، دريافت معارف الهي است. وحي از مقوله علم است و تنها احساس و ذوق نيست.
نتيجه: هرگونه تحليلي که وحي را صرفاً احساس و انفعال قلمداد کند و تبيين آن در قالب معارف وحياني را مربوط به مرحله بعد از وحي بداند، که به دست خود پيامبر انجام مي گيرد با وحيي که قرآن بر آن دلالت دارد، ناسازگار است.
۶. وحي، موهبت خاص الهي
آيات قرآن بيان گر اين است که: وحي امري است موهبتي، ارتباط با ملأ اعلي و دريافت پيام از علم بي کران الهي براي ارائه به مردم، اکتسابي و قانون مند نيست که با طي کردن ضوابط و راه هاي خاص، هر کس بتواند به آن برسد. وحي صرفاً بصيرت و آگاهي دروني نيست که هر کس با تحصيل تقوا و تهذيب نفس و پاک سازي به آن نائل شود، وحي انبيا پيام گيري خاصي است و نمي توان آن را صرفاً بصيرت و نورانيت دانست.
برخلاف آن چه پاره اي از روشن فکران تحت عنوان تجربه و مکاشفه، تحليل مي کنند که وحي امر جدا بافته اي نيست، بايد گفت آن چه قرآن به عنوان وحي مطرح مي کند، خود يک معجزه و کار خدايي است و بسته به اراده و مشيت خاص او دارد و لذا راه آن هرگز تعميم ندارد و بر همگان باز نمي باشد. خداوند بهانه گيري بعضي از رهبران کفر را مطرح مي کند که هرگاه معجزه و برهاني از طرف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنها ارائه مي شد، به جاي خضوع، مي گفتند:
(... قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَاأُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ )؛ (۱)
ما ايمان نمي آوريم مگر اين که نظير آن چه به فرستادگان الهي داده شده، به ما نيز داده شود.
يعني به ما وحي گردد. ما نيز با عالم غيب مرتبط شده و مخاطب خداوند، گرديم. (۲) چنان چه در سوره زخرف، نيز آمده است: « آنها مي گفتند که چرا وحي بر مردي بزرگ از اين دو شهر نازل نشد » خداوند در آيه فوق در پاسخ مي گويد:
( اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ )
خدا مي داند که رسالتش را کجا قرار دهد.
وحي چون عبارت است از: ارتباط با ملأ اعلي، متصل شدن طبيعت به ماوراء طبيعت و عالم ملکوت و پيام گيري از جهان غيب براي هدايت مردم، لذا تنها خداي عالم الغيب و الشهادة است که مي داند در ميان انسان هاي پاک، کدام يک داراي اين استعداد هستند که در مواجهه مستقيم يا در ارتباط با فرشتگان وحي، واقعيت هاي عالم غيب را، که برخاسته از مکنون علم الهي است، دريافت کنند و به مردم برسانند. آگاهي و علم به اين توانايي از محدوده ي علم انسان ها خارج است.
بنابر اين، ارزيابي ها و فرمول هايي که بشر در اين زمينه تشخيص مي دهد، نمي تواند معيار رسيدن به اين رسالت و مخاطب شدن خدا باشد و با عوامل و ضوابطي که در اختيار انسان هاست نمي توان اين مقام را اکتساب کرد.
در سوره ابراهيم پس از مطرح شدن اين اشکال که مخالفان به انبيا مي گفتند: شما هم مانند ما بشر هستيد يعني در چارچوبه اين عالم طبيعت زندگي مي کنيد پس چگونه مدعي نبوت و پيام گيري از طرف خدا هستيد؟ آنان در جواب مأمور مي شدند که چنين بگويند:
( إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاءُ )؛ (۳)
ما همانند شما بشر هستيم ولي خداوند به هر کس از بندگانش که بخواهد منت مي نهد. يعني مقام و جايگاه مواجهه شدن با پيام الهي و سپس رساندن آن به مردم را خدا موهبت مي کند. بنابراين، وحي فقط به مشيت خاص او مربوط مي شود.
البته اين گونه تعابير به معناي نفي زمينه هاي خاص که بايد پيامبر داشته باشد نيست. (۴) پيامبران افراد شايسته اي هستند که خداوند آنها را برگزيده است:
( إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ )؛ (۵)
« اصطفاء » به معناي گزينش و انتخاب قسمت خالص است و به لحاظ اين که در ذيل آيه آمده است « علي العالمين » غير از مفاد گزينش و انتخاب معناي برتري دادن را هم مي رساند؛ (۶) يعني خداوند، آدم اولين خليفه الهي، نوح پيامبر از انبيا اولوالعزم و آل ابراهيم مانند اسحق، اسرائيل، اسماعيل و پيامبر اسلام و خاندان عمران مثل عيسي را از بين جهانيان انتخاب و آنها را بر همگان برتري داد.
عنوان « اصطفاء » با پسوند « علي العالمين » بيان گر اين است که اصولاً جايگاه نبوت و رسالت و واسطه بين خداوند و خلق واقع شدن، چيزي نيست که به صورت استعداد عمومي در اختيار انسان ها بوده و تعميم داشته باشد تا بتوان با طي کردن راه هاي ويژه مثل رياضت و تهذيب و کناره گيري و... به آن رسيد. پيامبران افراد گزينش شده اي هستند که صلاحيت و استعداد دريافت معارف الهي را از عالم الوهيت و از خزانه ي علم خداوندي دارند، از اين جهت است که آيه مذکور، نام اين انبيا را مي برد و از آنها به عنوان اصطفاي الهي ياد مي کند:
( وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَن نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ * وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلّاً هَدَيْنَا وَنُوحاً هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطاً وَكُلّاً فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ )؛ (۷)
اينها دلايل ما بود که به ابراهيم در برابر قومش داديم! درجات هر کس را بخواهيم بالا مي بريم؛ پروردگار تو، حکيم و داناست.
و اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم؛ و هر دو را هدايت کرديم و نوح را ( نيز ) پيش از آن هدايت نموديم و از فرزندانش داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون را ( هدايت کرديم ) اين گونه نيکوکاران را پاداش مي دهيم!
و ( هم چنين ) زکريا و يحيي و عيسي و الياس را [که] همه از صالحان بودند. و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را؛ و همه را بر جهانيان برتري داديم. و از پدران و فرزندان و برادران آنها ( افرادي را برتري داديم ) و برگزيديم و به راه راست، هدايت نموديم.
آيات فوق که در سوره انعام است بعد از بيان ارائه ملکوت به ابراهيم و نقل استدلال هاي قاطع حضرت در برابر ستاره پرستان و يادآوري اين جهت که او با الهام هاي خاص الهي، از اين احتجاج ها برخوردار گرديد، غير از نوح، نام هفده نفر از انبيا از نسل ابراهيم را ذکر کرده و مي گويد ما همه آنان را هدايت کرديم. روشن است اين هدايت، مستقيم و خاص است نه هدايتي که عموم مؤمنين از آن برخوردارند. در ادامه آيات آمده است:
( كُلّاً فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ... وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ )؛
ما اينها را بر جهانيان برتري داديم... و آنها را برگزيديم و به راه مستقيم رهنمون ساختيم.
راغب در توضيح واژه « اجتباء » مي گويد:
اجتباي بنده به وسيله خداوند يعني اختصاص دادن او بنده را به فيض خاص الهي، که در پرتو آن نعمت هاي ويژه اي بدون تلاش و اکتساب او حاصل گردد و اين امر اختصاص به انبيا و کساني که هم افق با آنها باشند، مانند صديقين و شهدا دارد.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از طرف خدا مأمور مي شود که در مورد وحي بگويد:
( قُل لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فُيكُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ )؛ (۸)
بگو: اگر خدا مي خواست من اين آيات را بر شما نمي خواندم و خداوند از آن آگاهتان نمي کرد چه اين که مدت ها پيش از اين در ميان شما زندگي نمودم ( و هرگز آيه اي نياوردم ) آيا نمي فهميد؟!.
علامه ي طباطبائي مي نويسد:
اين آيه در رد کساني است که پيشنهاد تعويض قرآن را مي دادند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مأمور مي شود به آنها بگويد من هيچ اختياري در باب وحي ندارم، سالياني در بين شما بودم شما معاشرين من و من معاشرين شما، مي ديديد که خبري از قرآن و وحي نبود اگر اين مسئله به دست من بود زودتر از اين ممکن بود شما را متوجه مي ساختم. بنابراين نبوت و دريافت پيام الهي به دست من نيست اين امر تنها به مشيت الهي بستگي دارد و تنها اراده اوست که به اين امر تعلق گرفته است. (۹)
آيه فوق اگرچه در مقام پاسخ گويي در خصوصِ قرآن و محتواي وحي است ولي به روشني اين نکته را مي فهماند که به طور کلي وحي بشري، همگاني و قانون مند نيست که پيامبر با به وجود آوردن زمينه هاي آن خود ارتباط برقرار کند، عروج نمايد و پيام بگيرد.
( وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَى إِلَيَّ مِن رَبِّي ) (۱۰)
وقتي نزول آيات به تأخير مي افتد و مشرکان به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) طعنه مي زنند و مي گويند چرا از پيش خود آياتي را تنظيم نمي کني و ارائه نمي دهي. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مأمور مي شود که بگويد « من فقط آن چه را از پروردگار به من وحي مي شود پيروي مي کنم »، پس پاسخ اين است که وحي هويت غيبي و ملکوتي دارد، محتواي وحي به خلاف آن چه شما طعنه مي زنيد، بشري نيست و صد در صد جنبه ي الهي دارد اين نکته را نيز مي فهماند که پيامبر در تحقق وحي و تقديم و تأخير آن نقشي ندارد تا از فاصله افتادن در ارائه آيات الهي جلوگيري کند و انقطاعي حاصل نگردد. اصل وحي، زمان آن، اين که شب باشد يا روز، در حال استراحت باشد يا در حين اشتغال به عبادت يا جنگ و... هيچ کدام در اختيار پيامبر نيست.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گاهي مدت زيادي در انتظار وحي به سر مي برد و طول مي کشيد تا به طور دفعي ارتباط برقرار گردد. چنان که آيه زير دلالت دارد بر اين که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قبل از نزول آيه چهره مبارک خود را به طرف آسمان مي گردانيد و در انتظار دريافت پيام به سر مي برد و به دلايلي توقع داشت که تحولي در خصوص قبله مسلمين انجام گيرد:
( قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ )؛ (۱۱)
در روايات هم آمده حضرت در تاريکي شب خارج شده و صورت خود را به افق بالا مي دوخت و در انتظار به سر مي برد تا اين که صبح شد و نماز فجر را اقامه کرد و باز حالت انتظار ادامه يافت تا اين که وقت نماز ظهر فرارسيد، پس از اين که حضرت دو رکعت از نماز ظهر را خواند جبرئيل آمد و آيه مذکور را بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرضه داشت و بدين وسيله، فرمان تغيير قبله را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اعلام کرد و به منظور اجراي اين دستورالعمل، در وسط نماز دست پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را گرفت و او را به طرف کعبه گردانيد. (۱۲)
علامه طباطبائي مي گويد: « اين که در ابتداي آيه به پيامبر خطاب شده که روي خود را به طرف کعبه برگردان « فول وجهک » سپس به عموم مسلمين خطاب شده است که چنين کنند، اين نکته را تأييد مي کند که تغيير پيدا کردن حکم قبله و نزول اين دستورالعمل در شرايطي انجام گرفته که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مسجد مشغول خواندن نماز بوده است. (۱۳)
در هر صورت آيه فوق مانند يک سري از آيات ديگر، بيان گر اين است که نه تنها محتواي وحي، بلکه زمان و مکان آن نيز به مشيت خداوند تعلق داشته و همه امور وحي جنبه ي ملکوتي، الهي و ماوراء طبيعي دارد؛ به گونه اي که ممکن است پيامبر در وسط نماز مورد القاء پيام قرار گرفته و مأمور گردد بدون گذشت زمان دستوري را که ضمن وحي به او داده شده اجرا کند و بدين ترتيب همراه مسلمين يک نماز را به دو قبله بخواند. بر اين اساس است که در برخي از کتاب هاي علوم قرآني در تقسيم آيات درباره ي شرايط نزول، اين عناوين آمده است:
« السفري، الحضري، النهاري، الليلي، الصيفي، الشتائي، الفراشي، النومي، الارضي، السمائي ». (۱۴)
يعني آياتي که در مسافرت نازل شده يا در زمان حضور ( در محل ) روز نازل شده يا شب در تابستان يا زمستان، در محل استراحت در زمان خواب، آيات زميني و آياتي که در آسمان و در حين عروج پيامبر وحي شده است.
به هر جهت، آيات مذکور شاهد بر اين است که وحي و نبوت موهبتي خاص است نه يک امر اکتسابي که همگان با ضوابط و فرمول هاي معيني بتوانند به آن دست يابند و به پيامبران اختصاص نداشته باشد؛ برخلاف آن چه امروز با مطرح کردن تجربه ديني و مکاشفات عارفانه مي خواهند وحي را از اختصاصي بودن، بيرون آورده و تعميم دهند. وحي پيام ويژه اي است از خداوند که خود يک خرق عادت و معجزه و با مشيت خاص الهي انجام مي گيرد. علامه طباطبائي در بحث وحي بعد از مطرح ساختن اين تحليل که برخي ريشه و اساس نبوت را، نبوغ و سلامت فطرت شخص نبي مي دانند مي نويسد:
آن چه از انبيا که مدعي مقام نبوت بودند ( مانند حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و عيسي و موسي و ابراهيم و نوح و... ) منقول است و هم چنين آن چه در کتاب هاي آنها منعکس است معارفي است که خارج از سنخ طبيعت و عالم ماده و حواس مي باشد. ارجاع دادن آنها به طبيعت، تأويلي است که هرگز قابل قبول نيست... وحي يک شعور باطني است، خارج از حواس ظاهري و خرق عادت است، ولي از امور خارق العاده اي که با معجزه و خرق عادت ديگر و يا لوازم و آثاري که اين پيام الهي به همراه دارد مي توان به آن پي برد... بنابراين وحي يک شعور و آگاهي خاص است که خداوند در انسان هاي ويژه ( نه عموم ) قرار مي دهد. (۱۵)
نتيجه اي که از اين ويژگي وحي گرفته مي شود نفيِ هرگونه تحليلي است که وحي را امر قانون مند معرفي کند؛ از قبيل اشراقات و الهام هاي متعارف که با مراقبت هاي خاص و به تناسب شرايط ويژه، زمينه دست يابي به آن براي همگان ميسر است و از حالت اختصاصي آن به انسان هاي برگزيده ( پيامبران ) خارج مي سازد.
۷. وحي، ارتباط غيبي همراه با تبيين غيبي
در عين حال که وحي ارتباط دروني و نوعي تجلي الهي است که پيامبر حضوراً و شهوداً آن را مشاهده مي کند ولي از آن جا که هدف از اين ارتباط و دريافت هدايت انسان هاست لذا اين دريافت در قالب مفاهيمي تجلي مي کند که براي مردم ارائه و تبيين گردد، بنابراين چنان که اصل ارتباط و دريافت، الهي است. تبيين و تفسير هم الهي مي باشد و به غيب و مبدأ الهي اتکا دارد.
نمونه هايي از آياتي که بر اين مطلب دلالت دارد و در مباحث قبل، به تفصيل نقل کرديم، عبارتند از اين که در آيات مکرر آمده است:
« اين کتاب - قرآن - آيات، نازل شده است از مبدأ حکيم حميد عزيز عليم » يا اين که « تفصيل کتاب بدون ترديد از ناحيه رب العالمين است » (۱۶) و حتي تصريح شده است که: « پاسخ سؤال ها و اشکال هاي روزمره اي که از ناحيه کفار مطرح مي شود به بهترين وجه از طرف پروردگار به پيامبر ارائه مي شود ». (۱۷)
بنابراين وحي انبيا در عين حال که شهودي و حضوري است همراه با آگاهي ها و آموزه هاي حصولي است.
۸. همراهي فرشتگان در وحي
در وحيِ با واسطه، که فرشته القا کننده پيام است ( و در اقسام وحي توضيح آن خواهد آمد ) غير از جبرئيل، گروهي از فرشتگان در انتقال پيام الهي دخالت دارند و براساس نظامي که بر کل عالم هستي حاکم است آنها مأموراني اند که به اذن الله نقش واسطه گري را در محدوده هاي خاصي ايفا مي کنند:
( يُنَزِّلُ الْمَلاَئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ )؛ (۱۸)
خداوند با امر خود فرشتگان را به همراهي روح، بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل مي کند ( و محتواي آن چه مي آورند اين است که ) مردم را با لا اله الا الله انذار کنيد.
نکته اي که در اين آيه به آن تصريح شده و اختلافي هم از نظر مفسران در آن نيست، اين است که: در جريان وحي، فرشتگاني، همراه با روح، بر برگزيدگان الهي نازل مي شوند و آنان مأموريت اشراق و القاي به پيامبر را به عهده دارند. لذا بايد گفت، در اين ارتباط مرموز، جبرئيل تنها نيست، بلکه گروهي از فرشتگان نيز وساطت دارند. حال منظور از روح در اين آيه جبرئيل باشد يا حقيقت ملکوتي ديگر از عالم مجردات و يا قرآن و به طور کلي پيام الهي (۱۹)، خللي در آن چه که گفته شد ايجاد نمي کند.
در آيه ديگر مي فرمايد:
( وَالصَّافَّاتِ صَفّاً * فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً * فَالتَّالِيَاتِ ذِكْراً * إِنَّ إِلهَكُمْ لَوَاحِدٌ )؛ (۲۰)
سوگند به صف بستگان که صف ( منظم و باشکوه ) بسته اند و آنها که به طور قوي بازدارنده هستند آنها که ذکر ( آيات الهي ) را تلاوت مي کنند که معبود شما يگانه است.
آن چه ظاهر اين آيات بر آن دلالت دارد و مشهور مفسران نيز به آن اعتراف کرده اند اين است که « فَالتَّالِيَاتِ ذِكْراً » فرشتگان هستند که ذکر و پيام الهي را بر پيامبران تلاوت مي کنند و با لحاظ اين که اين جمله با کلمه « فاء » عطف شده ( چنان که در جمله دوم نيز « فاء » آمده ) دلالت دارد بر اين که تلاوت ذکر، مترتب بر اموري است که قبل از آن ذکر شده است. لذا اين احتمال قوت دارد که هر سه جمله، اوصاف يک گروه و همه مربوط به فرشتگان وحي باشد. ضمناً بازدارندگي در جمله دوم « فَالزَّاجِرَاتِ » نيز مي تواند نظر به نقش آنها در طرد و عقب راندن شياطين از مسير وحي داشته باشد. (۲۱) در هر صورت جمله « فَالتَّالِيَاتِ ذِكْراً » بلکه مجموعه اين چند آيه، دلالت دارد بر اين که مجموعه اي از مأموران الهي در اين ارتباط مرموز نقش دارند. آيات زير هم مؤيد مطلب فوق است:
( كَلاَّ إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ * فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَيْدِي سَفَرَةٍ * كِرَامٍ بَرَرَةٍ )؛ (۲۲)
هرگز چنين نيست که آنها مي پندارند، اين قرآن تذکر و يادآوري است و هرکسي بخواهد از آن پند مي گيرد، در الواح پر ارزشي ثبت است؛ الواحي والاقدر و پاکيزه به دست سفيراني است والا مقام و فرمان بردار و نيکوکار.
در آيات ديگر تصريح شده است که جبرئيل واسطه وحي و نازل شونده بر قلب پيامبر است. معلوم مي شود فرشتگان کارگزاراني هستند که جبرئيل را در مأموريت خود همراهي مي نمايند.
۹. مصونيت کارگزاران وحي
تعبيراتي که در مورد جبرئيل و يا ساير فرشتگان وحي، در قرآن آمده، حاکي از اين است که کارگزاران وحي در مسئوليتي که به عهده آنها قرار گرفته، توانايي و مصونيت کامل دارند و اين مأموريت الهي را آن چنان که سزاوار است انجام مي دهند. اين عناوين عبارتند از:
روح القدس
( قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ )؛ (۲۳)
بگو قرآن را روح القدس نازل کرده است
خداوند در رد کساني که به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به افترا مي دادند، آيه فوق را نازل کرد.
« قدس » عبارت است از طهارت و پاکي؛ به عبارت ديگر، روح طاهر از آلودگي هاي مادي، از خطا، ضلالت و انحراف.
روح الامين
( وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ )؛ (۲۴)
قرآن نازل شده پروردگار عالميان است، آن را روح الامين نازل کرده است.
معرفي واسطه وحي به عنوان امين، بيان گر اين است که او در مأموريتِ رساندن پيام الهي و ارتباط با پيامبر از تغيير دادن و تحريف و خطا و نسيان و هرگونه کم و زيادي منزه است و مأمور مورد اعتماد مي باشد.
رسول کريم
( إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ )؛ (۲۵)
اين قرآن، کلام فرستاده ي بزرگواري است ( جبرئيل ) که صاحب قدرت است و نزد ( خداوند ) صاحبِ عرش، مقام والايي دارد. در آسمان ها مورد اطاعتِ ( فرشتگان ) و امين است.
در اين آيات بعد از اين که قرآن را گفتار رسول معرفي مي کند ( که با توجه به آيات ديگر، منظور از رسول هم همان جبرئيل است ) اين فرشته الهي را به پنج صفت معرفي مي کند:
۱. کريم:
کسي که داراي ارزش و اهميت وجودي خاصي است.
۲. ذي قوة:
صاحب قدرت و توان. کسي که مي خواهد در برابر خداوند عظيم محل تجلي و دريافت پيام ها و در واقع علوم الهي قرار گيرد و سپس واسطه در انتقال و انعکاس آن از عالم الوهيت و ملکوت اعلي باشد. بايد قدرت تحمل برخورد با عظمت و جلالت بي نهايت الهي را داشته و بتواند مأموريت خويش را عملي سازد و جبرئيل اين توانايي را داراست: « ذي قوة ».
۳. مکين:
جبرئيل نزد خداوندِ صاحب عرش ( آن که بر سراسر جهان هستي حاکميت مطلق دارد ) داراي قرب و منزلت است. روشن است سفير خداوند متعال بايد از نظر او نيز شخص بزرگ و برجسته و داراي جايگاه عظيمي باشد.
۴. مُطاع ثَمَّ:
اين سفير و رسول الهي ( جبرئيل ) در آن جا ( در آن عالم ملکوت ) در نزد خداوند مورد اطاعت است و فرمانروا مي باشد؛ يعني فرشتگاني آن جا هستند که جبرئيل بر آنها، فرماندهي مي کند و آنان مجري دستورهاي او هستند.
۵. امين:
مورد اعتماد است. در کار وحي و مأموريت خود تخلفي ندارد و از انحراف و خطا و نسيان به دور است.
صفات ياد شده، گوياي اين است، جبرئيل که در رأس کارگزاران وحي قرار دارد، از مرحله بالايي از مصونيت، برخوردار مي باشد و خداوند در حفظ آن چه به عنوان سعادت مردم از طريق انبيا ارسال مي نمايد، اهتمام زيادي دارد.
کرام برره
( كَلاَّ إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ * فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَيْدِي سَفَرَةٍ * كِرَامٍ بَرَرَةٍ )؛ (۲۶)
قرآن در صحيفه هاي با ارزش و والاقدر و پاکيزه به دست سفيراني است ارجمند نيکوکار، مطيع و فرمانبردار.
در اين آيات فرشتگان و حاملان وحي را ( که عوامل جبرئيل و مجريان فرمان او هستند ) مانند خود جبرئيل به کرامت و والامقامي و نيز به « بر » و نيکو بودن در عملي که به آنها واگذار شده است توصيف مي کند، بنابر اين همه کارگزاران وحي در پيش گاه خداوند از مقام و جايگاه بلندي برخوردارند و نتيجه اين که، وحي و پيام الهي، از مصونيت برخودار است.
۱۰. کارگزاران وحي، در قلمرو حاکميت پروردگار
کارگزاران وحي تحت حاکميت مطلقه و نظارت پروردگار هستند و در انجام رسالت خود صد در صد در قلمرو مشيت الهي به انجام مأموريت خود مبادرت مي ورزند:
( وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً * رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ... )؛ (۲۷)
ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمي شويم، از آن اوست آن چه پيش روي ما و آن چه پشت سر ما و آن چه در ميان اين دو است. پروردگار تو فراموش کار نيست، اوست پروردگار ( و مالک ) آسمان ها و زمين و آن چه در ميان اين دو قرار دارد ( پس ) حال که چنين است ( و همه چيز از آن او و به فرمان او منتهي مي گردد ) بر توست که تنها او را عبادت کني و در راه عبادت او شکيبا باشي.
گرچه آيات قبل از اين در مورد بهشتيان است و باز آيات پيش از آن نيز توصيف انبيا و برگزيدگان الهي است ولي لحن آيات فوق نشان مي دهد که اين جملات، گفتار فرشتگان در مورد وحي است؛ همان ها که بر پيامبر نازل مي شوند و امر و نهي پروردگار را به حضرت انتقال مي دهند.
در شأن نزول آيه فوق آمده است: « پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در يک نوبت به جبرئيل فرمود: چه چيز مانع مي شود که بيشتر از آن چه هست به ديدار ما بيايي »، بعد از اين سخن، آيات فوق نازل شد: « ما نازل نمي شويم مگر به امر پروردگار ».
در اين دو آيه بر اين نکته عنايت است که جبرئيل و فرشتگان وحي در نزول خود هيچ گونه استقلالي ندارند. گفتني است که جمله « لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا » به منزله علت براي جمله قبل است؛ يعني اين که فرشتگان وحي مي گويند آمدنِ ما تنها به امر پروردگارت انجام مي گيرد به اين دليل است که خداوند مالکيت و حاکميت مطلقه بر ما دارد آينده « لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا » و گذشته « وَمَا خَلْفَنَا » و حال حاضر، متعلق به اوست و خداوند از قلمرو حاکميت خود که گذشته و حال و آينده باشد غفلت نمي کند.
اين گونه آيات که محتوايش اين است که خداوند حاکميت مطلقه بر فرشتگان وحي دارد و آنها خود هيچ گونه استقلالي در اين زمينه ندارند غير از اين که دلالت دارد وحي به پيامبر را قدرت و علم خداوند به وجود مي آورد و وحي هويت غيبي دارد و مرهون مشيت الله مي باشد، بر اين مطلب نيز گواه است که در مرحله القا و انتقال پيام الهي از عالم الوهيت و وصول به قلب پيامبر، مصونيت کامل وجود دارد، زيرا همه در قلمرو سيطره خداوند انجام مي گيرد؛ چنان که در آيات ديگر اين مفاد با واژه « باذنه » ( اجازه او ) که اجازه تکويني مي باشد بيان شده است.
استناد وحي به خداوند و جبرئيل
شايد برخي بپرسند: خدا نازل کننده ي قرآن است يا جبرئيل؟ به عبارت ديگر، جمع بين دو دسته از آيات چگونه است: آياتي که وحي کننده را رسول معرفي مي کند (۲۸) يا قرآن را گفتار رسول کريم - جبرئيل - تلقي مي نمايد: ( إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ) (۲۹) و يا نزول قرآن را به جبرئيل نسبت مي دهد (۳۰) و بسياري از آيات ديگري که قرآن را نزول يافته از حکيم حميد (۳۱)، عزيز حکيم (۳۲)، عزيز عليم (۳۳) و... اعلام مي دارد.
جمع بين اين دو استناد، يعني نسبت دادن وحي به جبرئيل و فرشتگان در يک دسته از آيات و استناد به خداوند در آيات ديگر، همين است که: پيک وحي در عين حال که واسطه در انتقال و ارائه وحي مي باشند، از خود استقلالي ندارند. فرشتگان از عوامل جبرئيل مي باشند و او که همان روح الامين است « مطاع » مي باشد؛ به عبارت ديگر، مقام فرماندهي فرشتگان ديگر را دارد. و روشن است اين روابط، صرفاً رابطه و حاکميت اعتباري نيست، چنان که خودِ جبرئيل هم داراي استقلال نمي باشد، بلکه با اذن تکويني خداوند در ارتباط مرموز وحي نقش خاصي ايفا مي نمايد. بر اين اساس است که القاي وحي توسط روح الامين و فرشتگان، تکلم و القاي الهي مي باشد. اين امر، طبق سنت عمومي توحيدِ افعالي است که خداوند امور عالم را از طريق اسباب و عوامل، به انجام مي رساند. واسطه ها هر يک در محدوده ي خاصي که براي آنها تعيين شده، با رخصت و اذن خدا، نقش خود را عملي مي سازند، چنان که در آيات مربوط به گرفتن جان، همين دو نوع استناد آمده است: عنوان « توفي » و قبض جان، هم به فرشتگان نسبت داده شده (۳۴) هم به ملک الموت. (۳۵) در عين حال که خداوند « متوفي و مميت » (۳۶) خوانده شده است و قبض ارواح از افعال الهي به شمار آمده است.
پينوشتها:
۱. انعام، آيه ي ۱۲۴.
۲. البته بايد توجه داشت که براي جمله « لَن نُؤْتَى مِثْلَ مَاأُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ » دو تفسير شده است. يکي اين که ( مخالفان ) گفتند: ما در صورتي ايمان خواهيم آورد که پيامبر براي ما معجزاتي مانند انبياي گذشته بياورد مثل عصاي موسي يا زنده ساختن مردگان که از طرف عيسي انجام گرفت. تفسير ديگر اين است که ما تنها در صورتي ايمان خواهيم آورد که همانند انبيا به ما هم وحي شود، و سياق آيه به خصوص با جوابي که مطرح شده، با تفسير اخير که در متن بر آن تکيه شده است هم آهنگ تر است. در تفسير نورالثقلين نيز روايتي طبق اين تفسير آمده است.
۳. ابراهيم، آيه ي ۱۱.
۴. مي توان گفت اين بخش از آيه ( وَلكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ) به تنهايي با همگاني بودن و باز بودن راه براي عموم منافاتي ندارد. چنان که مي خوانيم ( يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ ) برخوردار ساختن افراد از حکمت بستگي به مشيت و موهبت الهي دارد ولي راه هاي رسيدن به آن براي همه بيان شده است که در راه وصول به آن مي توانند تلاش کنند ولي در اين جا با لحاظ آيات ديگر که نمونه هايي از آن در متن آمده است مشخص مي گردد که مشيت الهي در وحي و نبوت مشيت ويژه اي است و هرگز تعميم ندارد.
۵. آل عمران، آيه ي ۳۳.
۶. الميزان، ج ۳، ص ۱۷۷.
۷. انعام، آيات ۸۳-۸۷.
۸. يونس، آيه ي ۱۶.
۹. الميزان، ج ۱۰، ص ۲۹.
۱۰. اعراف، آيه ي ۲۰۳.
۱۱. بقره، آيه ي ۱۴۴.
۱۲. نورالثقلين، ج ۱، ص ۱۳۷.
۱۳. الميزان، ج ۱، ص ۳۱۹.
۱۴. الاتقان في علوم القرآن، ج ۱، ص ۷۳-۹۰.
۱۵. الميزان، ج ۲، ص ۱۶۰-۱۶۳.
۱۶. يونس، آيه ي ۳۷.
۱۷. فرقان، آيه ي ۳۱.
۱۸. نحل، آيه ي ۲.
۱۹. طبق احتمال اول و دوم، « باء » در « بالروح » براي مصاحبه است؛ يعني فرشتگان به همراهي روحي نازل مي شوند ولي در احتمال اخير حرف « باء » براي تعديه است و مفاد آيه اين است که فرشتگان روح ( پيام ) را نازل مي کنند. روح المعاني، ج ۱۴، ص ۹۳ و الميزان، ج ۱۲، ص ۲۱۸.
۲۰. صافات، آيات ۱-۴.
۲۱. الميزان، ج ۱۷، ص ۱۲۶ ( در عين حال بايد توجه داشت مقصود از صف بستگان و مأموريت آنها به خصوص در جمله اول و دوم در کتاب هاي تفسيري احتمالات و اقوال مختلفي آمده است )
۲۲. عبس، آيات ۱۱-۱۶.
۲۳. نحل، آيه ي ۱۰۲.
۲۴. شعراء، آيات ۱۹۲-۱۹۳.
۲۵. تکوير، آيات ۱۹-۲۱.
۲۶. عبس، آيات ۱۱-۱۶.
۲۷. مريم، آيات ۶۴-۶۵.
۲۸. شوري، آيه ي ۵۱.
۲۹. تکوير، آيه ي ۱۹.
۳۰. شعراء، آيه ي ۱۹۳.
۳۱. فصلت، آيه ي ۴۳.
۳۲. زمر، آيه ي ۱.
۳۳. غافر، آيه ي ۲.
۳۴. انعام، آيه ي ۶۱.
۳۵. سجده، آيه ي ۱۱.
۳۶. بقره، آيه ي ۲۸ و انعام، آيه ي ۶۱.
منبع مقاله :
عبداللهي، محمود؛ ( ۱۳۸۵ )، وحي در قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه ي قم )، چاپ دوم