آموزش قرائت

تفسیر قرآن

ترجمه قرآن

متن قرآن

ندای قرآن

بررسی آیه مباهله از دیدگاه فریقین

مجتبی الهیان *
چکیده
در این مقاله نویسنده در مقام تفسیر این آیه و شأن نزول آن و جهت احتجاج به آن و دلالت آن به عصمت و امامت حضرت علی (علیه السلام) و خلافت بلافصل آن جناب از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و معنای مباهله و اقوال مفسرین امامیه و عامه درباره فضیلت آن حضرت بحث خواهد نمود و ثابت خواهد کرد که تنها فردی که صلاحیت داشته که نبوت را در مسیرش حفظ و از دستبرد دنیاپرستان حفظ کند، امام علی(علیه السلام) بوده است.
واژگان کلیدی:
مباهله، ملاعنه، ابتهال، بهل، نفرین، دعا.
مقدمه
مباهله مصدر باب مفاعله مشتق از بهل یبهل به معنی آزاد شدن و از قید رها گردیدن است، و باهل در لغت عرب نجات یافته و به معنای شتر رها شده از قید و نجات یافته از داغ کردن است؛ یا ناقه ای ست که شیر او را ترک کرده و نمی دوشند و ابهان (مصدر باب افعال) در دعا استعمال می‏شود و در ابهال دعا به معنای تضرع و زاری کردن است و چون به باب افتعال برده و ابتهال گفته شود، به معنای لعن می باشد و معنای اصطلاحی مذکور در آیه ۶۱ سوره عمران همین معنا می باشد:
« ثم نبتهل ونجعل لعنة اللّه علی الکاذبین»؛ سپس نفرین کنیم و لعن و نفرین خود را برای دروغگویان قرار دهیم»؛ و معنای بهل در این آیه لعن است و« نبتهل» یعنی با تضرع لعن کنیم.
فخر رازی در تفسیر خود مباهله را ملاعنه (یکدیگر را لعن نمودن) توجیه و تفسیر نموده است.
صاحب مجمع البیان نوشته است: ابتهال به معنای التعان و به معنای مشاوره و دعاست. قول شاعر:« نظر الدهر الیهم فابتهل ؛ نظر کرد (هر سوی آنان) پس دعا کنید.» در نتیجه ابتهال در لغت به معنای دعا، مشاوره و لعن، ارخاء عنان شتر، و رهایی ناقه در دوشیدن آن می باشد؛اما در اصطلاح به معنای دعا، نفرین و لعن می باشد و در آیه شریفه به معنای لعن است و تعالوا در آیه از علو می آید یعنی بیایید و تعال مشتق از علو و به معنای این است که از دیگری تقاضا شود که به مکان مرتفع بیایید و سپس بر اثر کثرت استعمال تعال (مفرد) در مورد تقاضای آمدن به طور کلی استعمال می ‏شود؛ و در نتیجه تعال به معنای بیا و تعالوا به معنای بیایید، خواهد بود و تعالیت به معنای جئتُ (آمدم) و تعالیت به معنای جئتَ (آمدی) خواهد بود.
شأن نزول آیه مباهله
آیه مباهله در مدینه نازل شد و شأن نزول آن این است که چهارده نفر از علمای نصارای نجران به ریاست عبدالمسیح والایهم که معروف به سید (و صاحب رأی و مشاور بود) و اسقف اعظم (ابوحادثه) برای مباحثه با حضرت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از نجران عازم مدینه شدند. ابوحادثه اسقف اعظم آنان نزد سلاطین و ملوک نصارا زیاد احترام داشت و به او مال و منال و پول بسیار می دادند. ابوحادثه برادری داشت به نام کرزین و او هم از علمای دین مسیح بود. در حرکت و عزیمت از نجران به جانب مدینه قاطر ابوحادثه در موازات قاطر برادرش کرزین در حرکت بود و آن دو در جلو آن جماعت بودند. آن دو نفر، ابوحادثه و اسقف اعظم (مانند پاپ امروز) با برادرش مشغول صحبت درباره بعثت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. ابوحادثه به کرزین گفت: سوگند به خدا که محمدبن عبداللّه همان پیامبری است که منتظرش بودیم و تمام علامات و خصوصیات او با نشانی های مذکور در کتاب انجیل تطبیق می ‏کند و من یقین پیدا کرده‏ام این شخص همان پیامبر موعود است. کرزین به برادر خود ابوحادثه گفت: چه امری مانع شده که تو دین او را قبول نمی نمایی و مسلمان نمی شوی؟ گفت: برای این که پادشاهان به ما علما نصارا به‏واسطه من اموال بسیار و وجوه سرشار داده‏اند و اگر ما (ابوحادثه و کرزین) ایمان به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)بیاوریم تمام آن اموال را از ما استرداد خواهند کرد و عزت و احترام ما و عظمتی که من نزد سلاطین دارم از بین می رود و این موقعیت مهم خود را از دست می دهیم. کرزین با شنیدن اقرار ابوحادثه تصمیم گرفت مسلمان شود و مسلمان شد و قافله نصارای نجران راه خود را تا مدینه پایان داد .علمای نجران وارد حضرت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند و سه نفر رؤسای این قافله شروع به مباحثه و محاجه دینی با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمودند. نصارا گاه عیسی (علیه السلام) را خدا و زمانی پسر خدا و برهه‏ای قائل به تثلیت (پدر، پسر، روح القدوس) شدند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اقوال آنان را با ادله عقلیه باطل و ثابت فرمود بشر، خدا نمی ‏شود. آنان می گفتند: حضرت مرده را زنده و مبروص را علاج فرموده است ، پس خداست. حضرت فرمود: معجزه پیامبر دلیل بر الوهیت او نخواهد بود و چگونه عیسی خداست، در حالی که از مادر متولد شده، غذا می خورد و می خوابد و به قول شما یهودیان او را دار زدند و عبادت خدا را می کرد و اگر خدا بود, چراخدا را عبادت می کرد و تمام آن کارها اعمال بشر است, نه خدا. خدا عالم بما کان و بما یکون است . حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: آیا عیسی (علیه السلام) چنین بود؟ گفتند: نه .بعد راجع به ولادت عیسی (علیه السلام) بحث شد. حضرت فرمود: «مثل عیسی عنداللّه مثل آدم خَلَقَه من تراب؛ مثل عیسی مانند آدم (علیه السلام)است. همان طور که خدا آدم را از خاک خلق فرمود، عیسی (علیه السلام) را نیز از خاک خلق فرمود»، و چون علمای نصارا بویژه اسقف اعظم و امیر و مشاور نامبرده به لجاج و انکار خود اصرار می ورزیدند ،پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن‏ها را بصراحت آیه مباهله (فخر رازی،۱۴۲۵, ص ۴۰۰) مذکور فوق دعوت به مباهله فرمودند و فردا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، خود آن وجود مبارک با حسنین که دستان آن ها را گرفته بود و در جانبین پیامبر مکرم اسلام بودند و حضرت فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) و حضرت علی (علیه السلام) عازم محل موعود گردیدند و نصارا هم حاضر شدند. ابوحادثه اسقف اعظم، نصارا را از اقدام به مباهله منع کرد و گفت: چون پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با فرزندان خود حاضر شده اند، مسلماً دعا و نفرین او مستجاب خواهد شد و اگر با صحابه حاضر شده بود, اولاً تردید در حقانیت او می شد و ثانیاً احتمال داشت نفرین و دعای پیامبر مستجاب نشود؛ ولی در وضعی که با فرزندان و اهل بیت خود حاضر شده است دعای آن‏ها مستجاب خواهد بود و تمام نصارا دچار عذاب الهی خواهند شد. اسقف اعظم ابوحادثه نصارا را از مباهله منع و خودش از شرکت در مباهله خودداری نمود و چون نصارا به مباهله تمکین ننمودند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: حال باید همه مسلمان شوید, یا جهاد کنید؛ چون قبول اسلام را قبول ننمودند و حاضر به جهاد هم نشدند در نتیجه حاضر به جزیه دادن شدند (زمخشری،۱۹۷۷, ص ۴۳۲).
نظر علما درباره آیه مباهله و فضیلت حضرت علی (علیه السلام)
۱. فخررازی در جلد ۲ تفسیر خود صفحات ۴۷۶ و ۴۸۶ اقرار و تصریح می‏کند که مراد از (انفسنا) حضرت علی (علیه السلام) است و آن وجود مبارک و حسنین و فاطمه (علیه السلام) با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت در مباهله نمودند و گوید در این معنا تردید نیست؛ منتها گوید: به دلالت آیه شریفه به عقیده شیعه حضرت علی (علیه السلام) افضل از تمام انبیا و اولیا می باشد و حال آن که نمی ‏شود گفت حضرت علی (علیه السلام) افضل از وجود مبارک خاتم النبیین حضرت محمد (ص ) هم می باشد ونیز گفته است: به اجماع حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) افضل از حضرت علی (علیه السلام) و سایر انبیاست و چون حضرت علی (علیه السلام) نبی نیست، پس پیامبر صلی اللّه علیه آن‏که این تهمتی است واضح به شیعه هیچ فردی از شیعه حتی عوام از شیعه این عقیده را ندارند که حضرت علی(علیه السلام) از رسول مکرم اسلام افضل باشد.
حال فخر رازی از کجا این را استنباط کرده و یا می خواهد با این سخن خدشه‏ای در دلالت آیه وارد کند؟!!
۲. فخررازی گوید:« محمودبن الحسن انخفعمی که ساکن ری و معلم و شیعه دوازده امامی بود, با این آیه ثابت کرده است که حضرت علی (علیه السلام) از تمامی انبیا جز حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) افضل و برتر بوده است؛ زیرا آیه مباهله صریح است (بانفسنا) و مراد از «انفسنا» نفس محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؛ زیرا انسان نفس خود را دعوت به دعا نمی ‏کند و این امر محال است. پس باید مراد از انفسنا غیر از رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و به اجماع تمام علما از شیعه و سنی این غیر ,حضرت علی (علیه السلام) بوده است و این آیه اقتضا دارد که علی (علیه السلام) در جمیع کمالات رسالت، با حضرت محمد صلی اله علیه و آله و سلم مساوی می باشد و اجماع تمام علما و قول حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) افضل از سایر انبیاست کاملا صحیح است.
۳- شعبی از علما عامه از عایشه نقل نموده است که حضرت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) سیده نساء عالم است و مراد (انفسنا) حضرت علی (علیه السلام) است عایشه اقرار کرده؛ که آیه مباهله راجع به نجمه طیبه (علیه السلام) است.
۴- زمخشری از مفسران برجسته عامه است در تفسیر کشاف فرمود: « اولاً دعوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)علما نصارا را دعوت به مباهله برای اثبات حقانیت دعوت بوده است؛ ثانیاً خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها به مباهله حضرت نشد، بلکه حسنین و حضرت فاطمه و حضرت علی (علیه السلام) را برای مباهله همراه خود برد برای آن که ثابت کند آنان عزیزترین خلق و اهل بیت پیامبر و پاره تن پیامبر در پیشگاه خدا می باشند و به تنهایی نرفت, برای آن که وثوق و اطمینان خود را کامل نماید و یقین دانست که دعا و نفرین او، و اهل بیت او مستجاب است».
۵. در صحیح مسلم به دو سند از سعد وقاص روایت شد که سعد وقاص به معاویه نوشت که چون آیه مباهله نازل شد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علی و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) را نزد خود خواند فرمود »اللّهم هؤلاء اهل بیتی ... الخ« و با آن ها برای مباهله تشریف برد.
۶. ابوالحسن مغاذ لی فقیه شافعی در کتاب تفسیر خود نقل نموده است که آیه مباهله در شأن اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و وی از شعبی روایت کرده که مراد از (ابنائنا) حسنین و مراد از نسائنا حضرت فاطمه و مراد از (انفسنا) حضرت علی (علیه السلام) می باشد.
۷. ابوالمؤید موفق بن احمد بن اخطب خوارزمی به دو سند در تفسیر خود نقل کرده است که آیه مباهله در شأن حسنین و علی و فاطمه (علیه السلام) نازل شده است.
۸. بیضاوی در تفسیر بیضاوی در آیه مباهله تصریح کرده که این آیه در شأن حضرت علی و فاطمه و حسنین (علیه السلام) نازل شده است.
۹. ابونعیم صاحب حلیه الاولیاء با آوردن چهار روایت آیه مباهله را راجع به اهل بیت (علیه السلام) حضرت محمد (یعنی علی و فاطمه و حسنین) دانسته است.
نیشابوری در تفسیر خود گفته است: آیه مباهله در شأن اهل بیت نازل شده و وی سپس می‏گوید: «لایزال یمکن للرافضه ان یستدلوا بافضلیه علی رضی اللّه عنه علی الانبیاء بل علی اولوالعزم لان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) افضل و اکمل من الانبیاء قد سماه اللّه تعالی نفس النبی و لامغی لهذه التسمیه الا لمشابهه و المماثلة التامة فاذا یکون هو افضل و اکمل من الانبیاء؛ 
همیشه رافضه که شیعه باشد به این آیه استدلال می نماید بر افضلیت و اکملیت علی (علیه السلام) بر تمام انبیا (حتی خاتم النبین)؛ زیرا خداوند در این آیه خداوند حضرت علی (علیه السلام) را نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و هیچ معنایی برای این تسمیه (نفس نبی) نیست؛چون اتحاد حقیقی که محال است، مگر مشابهت و مماثلت تامه بین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی در این صورت حضرت علی افضل از تمام انبیا می‏شود.» قابل ذکر است که شیعه هرگز علی (علیه السلام) را برتر از رسول مکرم اسلام ندانسته است. با این توضیح مفسر معروف اهل سنت هم اعتراف کرده که علی (علیه السلام) از لحاظ مشابهت و مماثلت به منزله نفس رسول اللّه می باشد.
فخر رازی در تفسیر نیز استدلال کرده که آیه شریفه ظهور در افضلیت حضرت علی (علیه السلام) بر تمام انبیا دارد، الّا این که باید توجیه نمود, چون حضرت محمد صلی اللّه عیله و آله و سلم خاتم الانبیا‌ست، پس افضل از پیامبر اسلام نیست و افضلیت او شامل تمام انبیا به استثنای رسول مکرم اسلام است. خلاصه فخر رازی حضرت علی (علیه السلام) را افضل از تمام انبیا جز پیامبر اسلام دانسته است و به طریق اولی آن حضرت افضل از تمام صحابه است و مسلماً معصوم بوده است .خلاصه این که در تمام تفاسیر عامه داستان مباهله و شرکت اهل بیت (علیه السلام) در آن واقع و افضلیت علی (علیه السلام) تصریح و اشاره شده است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به منزله نفس رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و آن حضرت در مواطن بسیاری به این موضوع تصریح فرمود. البته این تصریح نه از نظر ظاهر و تعارفات اعتباریه و ابلاغات عادیه بر مردم بود، بلکه براساس ادراک واقع، و وقوف بر مراتب، و مقامات و استعدادات غیرمتناهیه آن حضرت بود، که این تصریحات کاشف و نماینده آن واقعیت می باشد و طبق تصریح آیه قرآن در قضیه مباهله، نفس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و به منزله آن حضرت شمرده شد. 
قندوزی که یکی از علما بزرگ اهل سنت می باشد، می‏گوید :« اخرج صاحب المناقب عن جعفر الصادق عن ابیه...؛صاحب مناقب از امام جعفر صادق (علیه السلام) از پدرش از جدش علی بن الحسین روایت کرده که حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در خطبه خود فرمود: خدای تعالی، در هنگامی که کفار و منکرین از اهل نجران، دعوت جدم رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول نکردند به جدم چنین خطاب شد:« بگو بیایید ما بخوانیم پسرانمان را، و پسرانتان را، و زنانمان را و زنانتان را، و جان هایمان را و جان هایتان را و سپس به درگاه خدا ابتهال و تضرع نموده و لعنت کنیم دروغگویان را. در این حال جدم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جان ها که باید با خود ببرد پدرم را برد و از پسران من و برادرم حسین را و از زنان مادرم فاطمه سلام اللّه علیهم را. پس ما اهل رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم، و از گوشت و خون و جان او هستیم و ما از او هستیم و او از ما»(علامه تهرانی ,۱۳۶۰, ص۲۰۶).
بحثی که بین حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) و هارون الرشید واقع شد هارون الرشید به حضرت گفت: چگونه شما خود را از ذریه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می دانید، با این که برای پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) عقبی (پسری) نبود؛ زیرا عقب تنها در پسر است نه دختر و شما فرزندان دخترید؟! حضرت فرمود به او گفتم تو را به حق خویشاوندی و قبر صاحب آن سوگند می دهم که مرا از پاسخ معاف دار. هارون گفت: ابداً شما فرزندان علی (علیه السلام) مدعی هستید که علم قرآن پیش شما‌ست، و هیچ (الف) و (واوی) از آن نیست, مگر آن که علم بتأویل را برای خود ادعا می کنید و خود را از رأی دیگران و قیاسات آن ها بی نیاز می دانید .
حضرت فرمود:« اکنون که چنین است اجازه پاسخ می دهی؟ گفت: بفرما. حضرت فرمود: اعوذباللّه من الشیطان الرجیم . بسم اللّه الرحمن الرحیم . و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین؛ ای هارون! پدر حضرت عیسی (علیه السلام) کیست؟ گفت: او را پدری نبود. حضرت فرمود: با این که او را پدری نیست ,خداوند از ناحیه حضرت مریم سلام اللّه علیها او را به ذریه انبیا ملحق کرده است، هم چنان خداوند ما را هم از ناحیه مادرمان حضرت زهرا سلام اللّه علیها به رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم)ملحق کرده است. ای هارون! بیش تر از این بگویم؟ گفت: بگو. حضرت آیه مباهله را قرائت کرد و حضرت فرمود: هیچ کس ادعا نکرده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مباهله با نصارا غیر از (علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین) (علیهم السلام) کس دیگری را زیر کسا وارد نموده باشد پس تاویل (ابنائنا) حسن و حسین و تاویل (نسائنا) فاطمه و تاویل (انفسنا) علی بن ابی طالب (علیه السلام) است.
در سوالات مأمون از حضرت رضا (علیه السلام) نقل شده که مأمون به حضرت گفت:« دلیل بر خلافت جدت علی ابن ابی طالب علیهما السلام چیست؟ حضرت فرمود: آیه (انفسنا) مأمون گفت: اگر (نسائنا) نباشد حضرت فرمود: اگر (ابنائنا) نبود. حضرت فرمود: در آیه (انفسنا) منظورش آن است که در این آیه خداوند حکیم نفس علی (علیه السلام) را مانند و به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است و این که مأمون گفت اگر (نسائنا) نباشد, منظورش این بود که کلمه (نسائنا) در آیه دلیل است که مراد از (انفسنا) مردها می باشد و در این صورت فضیلتی برای علی (علیه السلام) نیست حضرت (علیه السلام) ایراد او را با وجود کلمه (ابنائنا) رد کرد و فهماند که اگر منظور از (انفسنا) مردها می بود دیگر ذکر ابنائنا زاید است؛ زیرا روی حساب ابنائنا داخل و تحت انفسنا می شد».
آن چه در این جریان مطرح است که خدای سبحان فرمود: علمی که به تو رسید، به دیگران نرسید، این علم، شهودی است نه علم برهانی. آن گاه پیشنهاد نیایش داد.فرمود: این ها را به مباهله دعوت کن. معلوم می ‏شود که این دعا حتما مستجاب است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را که به منزله جان وی حضرت علی (علیه السلام) و از فرزندان خود حسن و حسین یعنی نوه‏ها و از نسا فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) را حاضر فرمود. نساء اگر در برابر رجال قرار گیرد, به معنای همسران است و اگر در برابر ابناء واقع شود، به معنای دختران خواهد بود، مانند یذبحون ابنائکم و یستحیون نسائکم، (بقره، ۴۹) یعنی پسران شما را می کشتند و دختران شما را زنده نگه می داشتند نه همسر را.
گرچه الفاظی که در آیه مباهله استعمال شده است ظاهراً جمع یا اسم جمع است نه مفرد، و در هنگام تطبیق، برخی از آن ها بر یک نفر و بعضی از آن‏ها بر دو نفر به کار رفت؛ از باب استعمال جمع در مفرد نیست؛ زیرا جریان مفهوم از مصداق جدا است. در جهان خارج، پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پسرانی غیر از حسن و حسین و دختری غیر از فاطمه 
سلام اللّه علیهم که شایسته مباهله باشند، نداشت و گرنه آن ها را هم می آورد، زیرا غیر از آن‏ها کسی علم شهودی به معنای وطلوب نداشت و صاحب دعوا و دعوت هم نبود و دعایش مستجاب نمی شد و هم‏سان پیامبر مکرم اسلام نمی بود ( درخصوص مسأله مباهله نه نبوت و رسالت) و خدا به ابتهالش اثر نمی گذاشت.
غرض آن‏که گاهی لفظ جمع ذکر می ‏شود و در خارج بیش از یک مصداق ندارد ,نظیر «انما ولیکم اللّه والذین امنوا الذین یقیمون الصلوﺓ ویوتون الزکوﺓ و هم راکعون؛ ولی شما خداست و پیامبر و آنان که نماز می گذارند و در حال رکوع زکات می دهند(مائده,۵۵), که مصداق قسم سوم با جماع فریقین فقط امیرالمومنین (علیه السلام) است نه آن که جمع در فرد استعمال شده باشد، بلکه لفظ جمع در مفهوم عام خود استعمال شد, لیکن در خارج بیش از یک فرد محقق نشد.
ذوات مقدسه که در مباهله پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی می نمودند، یعنی حسنین و فاطمه زهرا و امیرالمومنین (علیه السلام) اصحاب کسا، شایسته عضویت و شرکت در مباهله، اهل بیت پیامبر و به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی صاحب ادعایند برای این که خداوند در ذیل آیه مزبور فرمود:« (فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین»(آل عمران، ۶۱) معلوم می ‏شود همراهان رسول مکرم اسلام تماشاگر صحنه مباهله نبودند بلکه گزارشگر حقایق دینی بودند، زیرا گزارشگر یا صادق است یا کاذب و اگر آنان گزارشگر و مخبر نبودند و از غیب سخن نمی گفتند و خبرگزار وحی و رسالت نبودند نه صادق و نه کاذب (علامه طباطبایی،۱۳۶۷, ص ۲۲۴).
پس معلوم می ‏شود اهل بیت (علیه السلام) گزارشگر غیب هستند، البته رسالت و نبوت مخصوص رسول اکرم مانند خود آن حضرت ولایت دارند گزارشگر غیب هستند، به رسالت خدا ایمان می آورند از آن جا هم خبر دارند و خبر می دهند و مدعی‌اند و دعایشان هم مستجاب است.
پیامبر مکرم اسلام صلی اللّه عیله و آله وسلم در حال خطر، چه در جهاد اصغر و چه در جهاد اکبر خود را پیشاپیش حاضر می کرد. امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید:« در جریان خطر پیامبر اهل بیت خود را پیشاپیش می آورد چه این که عمویش حمزه را در جنگ احد و بستگان دیگرش را در جنگ های به جبهه اعزام فرمود و آنان شهید شدند».
حضرت می فرماید:« ما اهل بیتی هستیم که قبل از دیگران قربانی می دهیم تا در ایثار و نثار اسوه دیگران باشیم؛ «اذا احمر البأس و احجم الناس قدّم اهل بیته» غرض این که رسول گرامی هم در جنگ بیرونی با شمشیر و هم در صحنه مباهله اهل بیت خود را آورد با این که هرکسی اهل بیت خود را دوست دارد گاهی خود را فدای آن ها می ‏کند و چون دین خدا عزیزتر از جان است وقتی خطر متوجه دین شد رسول گرامی خود و اهل بیت خویش را فدای دین می ‏کند، چون ارزش انسان به حمایت از دین خداست. 
جریان مباهله را علمای شیعه و دانشمندان سنی نقل کردند و به تعبیر ابن طاووس (رضوان اللّه علیه) با بیش از پنجاه و یک طریق نقل شده است که نشان می دهد که اهل بیت رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) مدعی صادق و مستجاب الدعوه اند، البته اساس مباهله و محور اصیل دعوی دعوت بوده است چه این که سیره علمی آن تامین می ‏کند (جوادی آملی،۱۳۷۸, ص ۱۸۹).
نتیجه گیری
از مجموع آیات و روایات استفاده می ‏شود که حضرت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از نظر باطن، و معارف الهی و اطلاع بر اسرار غیبیه و نیز از نقطه نظر ظاهر، در تمام شؤون علی ابن ابیطالب علیهماالسلام را در بیت خود و حرم خود که حرم خداست، جای داده و همیشه در سرّ و شهادت پنهان و آشکار با آن حضرت بوده، دو نفس بودند که از یک اصل منشعب شده‏اند, بالاخص در آن فقره از روایت که فرمود:« لایودّی عنی الّا انا او علی» منظور آن است که این بار رسالت و هدایت مردم را به سوی خدا از نقطه نظر ظاهر و باطن، یعنی سیطره بر نفوس و ملکوت آن‏ها، کسی نمی‏تواند حمل کند, مگر خود من یا علی. بنابراین آن حضرت در تمام مقامات و درجات رسول خدا شریک بوده است که یکی از آن مقامات مقام ولایت نفس آن صفات و اسماست نه غیر از آن، و بنابراین ظهور آن صفات و اسما به ولایت نامیده می‏شود و بس.
منابع
۱. قرآن کریم.
۲. ابی الحسن علی بن احمد الواحد النیشابوری ، اسباب النزول، دارلفکر ، بیروت، ۱۴۲۶ق، ۲۰۰۵م.
تفسیر فخر رازی ،ج۸, بیروت ,دارالکتب العلمیه ، ۱۴۲۵ ق.
جوادی آملی , عبدالله ،تفسیر موضوعی قران مجید ، ج۹,قم, نشر اسراء،۱۳۷۸ ش.
الحافظ محمد بن سلیمان الکوفی القاضی ، مناقب الامام امیر المومنین علی(علیه السلام)، مجمع احیاءالثقافه الاسلامیه، ۱۴۱۲ق-۱۳۷۰ش.
حسین ابن احمد الخزاعی النیشابوری ، روض الجنان،ج۴،مشهد، موسسه آستان قدس رضوی(علیه السلام)، ۱۳۸۱ش.
حسینی بهارانچی، سید محمد،آیات الفضائل ، قم ،بوستان کتاب، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰ش. 
حسینی تهرانی , علامه سید محمد حسین ,امام شناسی ، ج۱,تهران ،انتشارات حکمت،۱۳۶۰ ش.
دانشنامه علی (علیه السلام) به اهتمام پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۰ش. 
الزمخشری الخوارزمی , ابی القاسم جار الله محمود بن عمر ،الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل , ج۱, بیروت ، دارالفکرالاسلامیه ، ۱۲۹۷ ﻫ-۱۹۷۷م.
سید جعفر، شهیدی، نهج البلاغه،چاپ هشتم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳ش.
شفائی، محسن، شؤون ولایت ، چاپ‌خانه خرمی، ۱۳۷۵ش.
صحیح مسلم، بشرح النووی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت،۱۹۹۸م.
طباطبائی , علامه سید محمد حسین , تفسیر المیزان ، ترجمه استاد عبدالکریم نیری بروجردی ، ج ۳, تهران, نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ۱۳۶۷ ش.
۱۵. العلامه المحدث السید هاشم البحرانی ، البرهان فی تفسیر القرآن، بیروت، المجلد الثانی،منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،۱۹۹۹م.
۲. لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، تاریخ طبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۰۸ق، ۱۹۸۸م.
۳. للحافظ ابی نعیم احمد بن عبدالله الاصفهانی ، حلیه الأولیاء و طبقات الاصفیاء، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۸ش، ۱۹۸۸م.
پی نوشت ها:
*تاریخ دریافت:۲۴/۱/۸۵ تاریخ پذیرش:۳۰/۲/۸۵
**استادیار پردیس قم,دانشگاه تهران

منبع: مجله پژوهش های دینی - بهار ۱۳۸۵ - شماره ۴

Copyright 1999-2017 All rights are reserved to Aalulbayt Global Information Center