سپيده سخن
گنجينه هاى گرانقدر تمدن و فرهنگ يك كشور در آثار باستانى، نوشتار علمى و پديده هاى كهن آن به چشم مى خورد. و انديشمندان فرهنگى جامعه از جمله يادگاران ماندگار يك مرز و بوم و يا آيين به شمار مى روند كه گاه ارزش يكى از آنان، برتر از تمامى آثار و بناهاى تاريخى محسوب مى شود. فرهنگنامه ها، دايرة المعارف ها، و يا كتابهاى مقدس و آسمانى مردم، آينه اى شفاف در معرفى چنين الگوهاى شايسته به ديگران بوده و بيانگر ويژگيهاى روحى، ارزشهاى معنوى و يا حماسه هاى كم نظير و گاه بى نظير هستند.
با نگاهى هرچند اندك به آثار طلايى اقوام گوناگون، چهره هاى چشمگيرى را مى يابيم كه در صحنه هاى پر فراز و نشيب علمى، الگويى معرفت آفرين به شمار مى رفته اند و يا در عرصه هاى مبارزه و حماسه، نمونه اى درس آموز بوده اند، و يا در ميدان جهاد با نفس و معبرهاى دشوار اخلاقى، معلمى پارسا محسوب شده، به گونه اى كه در زهد و بى ميلى به زينت هاى فريباى زندگى، شهره شهرهاى بسيارى بوده اند. و يا بر كرسى سخنورى، خطيبى فن آور و شهير دانسته شده اند.
اما در اين ميان، كمتر كسى را مى يابيم كه در صراط زندگى، الگويى بى همتا، در عرصه دانايى و بينش، استادى يگانه، بر توسن سخن، شهسوارى خوش كلام، در سنگلاخهاى مبارزه و جهاد، پيشوايانى اسطوره گونه و فرماندهى تمام عيار، در رهيابى به قله هاى ترس و معنويت و دست يابى به بلنداى رهايى از بندها و اسارت هاى هواها و هوس ها، پيشگامى پيراسته و رهبرى وارسته، در محيط خانواده شوهرى سختكوش و پدرى دلسوز و در سجاده عبادت، عابدى تسليم و انسانى سليم محسوب شود، كه گويى در كتاب شخصيت او، هزار صحيفه دلربا ديده مى شود كه هيچيك با ديگرى يكسان نبوده و قابل جمع از نظر ظاهرى و يا برترى نباشد.
بى گمان عظمت بيكران چنين انسانى، توان رهيابى به ژرفاى وجود او را، از همه مى ربايد و سخنان افراد معمولى و عادى را بيهوده و كم ارزش مى نماياند از اينرو شيفتگان شخصيت او بايد وى را در آينه كلام پروردگارى يابند كه خود پرورانده اوست، يا در صحيفه اى جويند كه انسانهاى همسان او نگاشته اند و يا بر ساحل باور و در كنار انديشه هاى شيرين چنين شخصى از شخصيت خدا گونه او، قطره هايى در كام عطشناك خود ريزند تا نمى از اقيانوس ارزشها و ويژگيهاى وى نصيب خود سازند.
قرآن را كه مى گشاييم، دهها و حتى صدها آيه روشنگر و الگو بخش مى يابيم كه نشان از رادمردى جاودانه دارد، والا گوهرى كه افزون بر مقام عصمت كه ارزش بس گرانبهاست فضايل كيميا گون او در آينه آيات به خوبى بيان شده است و اكنون كه چهارده قرن از زمان حيات وى مى گذرد، گويى او، انسان امروز جامعه ماست و يكايك ويژگيهاى وى، به مثال آفتاب عالمتاب، تمامى افراد را از ظلمت هاى زندگانى رهايى مى بخشد.
على انسانى هزار بعدى كه صدها سال است، نظم و نثر، تفسير و فقه، كلام و حقوق، رياضيات و ادبيات و ... همه و همه از ريزش عظمت او روزى خوارند.
امام على بن ابيطالب(علیه السلام) است كه تنها خداى او ياراى بيان صفات او را دارد و يا رسول حق كه سفير خداوندى است توان يادآورى ويژگيهاى وزير و پسر عم خود را داراست.
اينك كه در ماه رمضان نسيم روحبخش سخنان خداوندى، رواق وجودمان رابا عطر خود، معنويتى ديگر مى بخشد، برخى از آيات قرآن كريم را درباره اميرمؤمنان على(علیه السلام) با نگاه دل مى بينيم و سيماى على را در آينه قرآن نظاره مى كنيم.
«و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» (۱)
بعضى از مردم با ايمان و فداكار همچون على(علیه السلام) در ليلة المبيت، به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر(صلی الله علیه و آله) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
تفسير آيه در كلام اهل سنت
مفسر معروف اهل تسنن، ثعلبى مى گويد: هنگامى كه پيامبر اسلام تصميم به هجرت از مكه به مدينه گرفت، براى تحويل امانت هاى مردم و پرداخت پولهاى آنان، على(علیه السلام) را بجاى خود قرار داد و شب هنگام كه به سوى «غار ثور» حركت نمود و مشركان اطراف خانه او را محاصره كرده بودند، دستور داد على(علیه السلام) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد خضرمى) كه مخصوص خود پيامبر بود، روى خويش بكشد.
در اين هنگام خداوند به «جبرئيل » و «ميكائيل » وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانى تر قرار دادم، كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را برخود ترجيح دهد. هيچيك حاضر نشدند. به آنان وحى كرد اكنون، على(علیه السلام) در بستر پيامبر خوابيده است و آماده فداى جان خويش است. به زمين رويد و حافظ و نگاهبان او باشيد.
هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پائين پاى على نشسته بودند، جبرئيل مى گفت:«به به! آفرين بر تو اى على! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان افتخار مى كند».
ناگاه آيه «و من الناس ...» نازل شد و در آن صفات على(علیه السلام) بيان گرديد. (۲)
ابن ابى الحديد معتزلى از اهل سنت كه درباره تفسير اين آيه بر اين باورست، حماسه على(علیه السلام) در ليلة المبيت - شب خوابيدن به جاى رسول الله(صلی الله علیه و آله) - مورد تاييد همگان است و غير از كسانى كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز، آن را انكار نمى كنند. (۳)
«و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر ان الله برى من المشركين و رسوله فان تبتم فهو خير لكم و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزى الله و بشر الذين كفروا بعذاب اليم.» (۴)
و اين اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به «عموم » مردم در روز حج اكبر«روز عيد قربان » كه خداوند و پيامبر او از مشركان بيزارند، با اين حال اگر توبه كنيد به نفع شماست و اگر سرپيچى نماييد، بدانيد شما نمى توانيد خدا را ناتوان سازيد «و از قلمرو و قدرتش خارج شويد» و كافران را به مجازات دردناك بشارت ده.
تفسير آيه در كلام اهل سنت
احمد حنبل - پيشواى معروف اهل سنت - از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر فلان شخص(خليفه نخست) را فرستاد و سوره توبه را به او داد - تا به مردم هنگام حج ابلاغ كند - سپس على(علیه السلام) را به دنبال او فرستاد و آن را از وى گرفت و فرمود: ابلاغ اين سوره تنها به وسيله كسى بايد باشد كه او از من است و من ازاويم. (۵)
«ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون و اذا مروا بهم يتغامزون » (۵)
بدكاران «در دنيا» پيوسته به مؤمنان مى خنديدند و هنگامى كه از كنار آنها مى گذشتند، آنان را با اشارات مورد سخريه و استهزا قرار مى دادند.
تفسير آيه در كلام سنت
پاره اى از مفسران اهل سنت در تفسير اين آيه، چنين نوشته اند كه:
روزى على(علیه السلام) و جمعى از مؤمنان از كنار جمعى از كفار مكه گذشتند، آنها به حضرت و مؤمنان خنديدند و آنها را استهزا نمودند، اين آيات نازل شد و سرنوشت مسخره كنندگان را در قيامت روشن ساخت. (۷)
«فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم، فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين » (۸)
هرگاه بعد از علم و دانش كه «درباره مسيح » به تو رسيده «باز» كسانى بر تو به ستيز برخيزند به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت مى كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مى كنيم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مى كنيم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله مى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم.
مباهله به معناى رها كردن و قيد و بند را از چيزى برداشتن يعنى بنده را به حال خود گذاشتن و عاقبت كار او را به دست خدا سپردن.
تفسير آيه در كلام اهل سنت
انبوه بى شمارى از مفسران اهل سنت «ابناءنا» در آيه را اشاره به حسن و حسين(علیه السلام) نساءنا را فاطمه و انفسنا را اشاره به على(علیه السلام) دانسته اند. كه نشان از چشمگيرى مقام على(علیه السلام) در عرصه نفرين نمودن دشمنان و آشكار شدن حق و در كنار رسول خدا و حتى همانند جان او گرديدن، بيان شده است. (۹)
«سال سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج » (۱۰)
تقاضاكننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! اين عذاب مخصوص كافران است و هيچكس نمى تواند آن را دفع كند. از سوى خداوند ذى المعارج - صاحب فرشتگانى كه بر آسمانها صعود مى كننده - است.
تفسير آيه در كلام اهل سنت
علامه امينى نام سى نفر از عالمان اهل سنت را بيان مى كند كه همگى علت نزول اين سه آيه را درخواست عذاب از سوى منكر انتصاب و ولايت على(علیه السلام) بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در صورت حقانيت امامت آن حضرت - دانسته اند. داستان از اين قرار بود كه:
چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) على(علیه السلام) را در روز غدير خم به خلافت منصوب نمود و درباره او فرمود:
هر كه من مولا و ولى او هستم، على مولا و ولى اوست،
چيزى نگذشت كه اين سخن در تمامى شهرها منتشر شد. نعمان بن حارث فهرى خدمت پيامبر آمد و گفت: تو ما را دستور دادى، شهادت به يگانگى خدا و رسالت خود از سوى او دادى، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادى، ما همه اينها را پذيرفتيم، اما با اينها راضى نشدى تا اينكه اين جوان؛ اشاره به على(علیه السلام) را به جانشينى خود منصوب كردى و گفتى:
من كنت مولاه فعلى مولاه
آيا اين سخن از ناحيه خودت است يا از سوى خدا؟
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست، اين از ناحيه خدا است.
نعمان روى برگرداند و در حالى كه مى گفت: خداوندا! گر اين سخن حق است و از ناحيه توست، سنگى از آسمان بر ما بباران!
اينجا بود كه ناگهان سنگى بر سرش فرود آمد و او را هلاك كرد. ناگاه آيه «سال سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع » نازل شد.
«اهدنا الصراط المستقيم » (۱۲)
ما را به راه راست هدايت فرما.
تفسير آيه در كلام صاحب نظران
علامه طباطبايى در الميزان از «فقيه » و «تفسير عياشى » نقل نموده كه «صراط مستقيم » در اين آيه: اميرمؤمنان، على(علیه السلام) است. (۱۳)
در سخن ديگرى از امام صادق(علیه السلام)، صراط مستقيم، راه به سوى معرفت خدا تفسير شده كه دو صراط است، يكى صراط در دنيا و ديگرى صراط در آخرت، صراط در دنيا امام واجب الاطاعه است، كسى كه او را شناخته و از وى پيروى كنند و در آخرت صراطى است كه پل دوزخ است و كسانى كه در دنيا امام واجب الاطاعه را نشاسند، بر اين صراط لغزيده و در آتش دوزخ هلاك خواهند شد. (۱۴)
«الذين ينفقون اموالهم باليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون » (۱۵)
كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مى كنند، پاداششان نزد پروردگار آنان است و نه ترسى براى آنهاست و نه غمگين مى شوند.
تفسير آيه در كلام اهل تسنن
افزون بر مفسران شيعى، عالمان اهل تسنن نيز در تفاسير خود نزول اين آيه را درباره حضرت على(علیه السلام) دانسته اند، كسانى چون ابن عساكر، طبرانى، ابن حاتم، ابن جرير و امام فخر رازى. (۱۶)
داستانى كه شان نزول و علت نازل شدن آيه را در آن بيان كرده اند آن است كه: امام اميرالمؤمنين(علیه السلام) در حالى كه تنها چهار درهم داشت، يك درهم در روز، يك درهم در شب، سومين آن را مخفيانه و درهم آخر را آشكارا در راه خدا انفاق نمود.
اما حكم كلى و معيارى كه در تمامى عصرها و نسل ها درس آموزى آن براى دين باوران آن ضرورى مى نمايد، آن است كه انفاق كنندگان بايد از نظر پنهان يا پيدا بودن عمل خويش، جنبه هاى اخلاقى و اجتماعى و يا شخصيت انسانهايى را كه بدانها كمك مى كنند، مراعات نمايند، آنجا كه حفظ آبروى افراد لازم است، از انفاق آشكار دورى كنند و زمانى كه تعظيم شعائر مذهبى، تشويق ديگران به عمل شايسته و الهى مطرح است، يا هتك احترام مسلمانى نمى شود، در نگاه ديگران كمك كنند. اما در هنگام انفاق و پس از آن از فقر و تنگدستى بيمى نداشته باشند و به وعده هاى خداوند ايمان داشته، به او توكل كنند تا بدين سان، رضايت خداوند را كسب و آثار اخروى را جلب نمايند، (۱۷) همانند امام متقيان و پيشواى خداجويان على(علیه السلام).
«لنجعلها لكم تذكرة و تعيها اذن و اعيه » (۱۸)
تا آن - نزول عذاب بر ستمكاران و مستكبران - را وسيله تذكرى براى شما قرار دهيم و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى كنند.
تفسير آيه در كلام اهل تسنن و تشيع
برخى از مفسران شيعى سى حديث از اهل تسنن و تشيع در نزول اين آيه درباره شخصيت حضرت على(علیه السلام) نقل كرده اند كه نشانگر عظمت مقام امام(علیه السلام) نسبت به دانايى اسرار پيامبر و وراثت تمام علوم رسول خدا است. (۱۹)
حديث از آنجا آغاز مى شود كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) - هنگام نزول آيه «و تعيها اذن واعيه »
و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى كنند. فرمود:
«من از خداوند درخواست كردم گوشهاى على را از اين گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقايق قرار دهد»
به دنبال سخن پيامبر، على(علیه السلام) فرمود:
«من هيچ سخن بعد از آن از رسول خدا نشنيدم كه آن را فراموش كنم. تا به هميشه آن را به خاطر داشتم » (۲۰)
«ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا... و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا، انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لا شكورا» (۲۱)
نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است... «آنان » غذاى - خود را و با اينكه به آن علاقه و نياز دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند - و مى گويند - ما شما را براى خدا طعام مى دهيم و هيچ پاداش و تشكرى از شما نمى خواهيم.
تفسير آيه در كلام اهل تسنن و تشيع
۳۴ نفر از عالمان معروف اهل تسنن، با نقل حديثى در كتابهاى خود، اين آيات را درباره ايثار امام على(علیه السلام) و خاندان تابناك او دانسته اند (۲۲) و تمامى عالمان شيعى، هيجده آيه مورد بحث را از افتخارات بى نظير و فضايل بسيار مهم حضرت على، فاطمه زهرا و فرزندانشان(علیه السلام) شمرده اند. (۲۳) ماجراى نزول آيات بدينگونه بود كه حسن و حسين(علیه السلام) بيمار شدند. پيامبر(صلی الله علیه و آله) با جمعى از ياران به عيادتشان رفتند و به على(علیه السلام) فرمودند:
اى ابوالحسن! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى كردى.
على و فاطمه و فضه (خادم آنان) نذر كردند؛ اگرآندو شفا يابند، سه روز روزه بگيرند(طبق برخى از روايات حسن و حسين(علیه السلام) نيز گفتند ما هم نذر مى كنيم روزه بگيريم چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالى كه از نظر مواد غذايى، دست خالى بودند، على سه من جو قرض نمود و فاطمه(س) يك سوم آن را آرد كرد و نان پخت، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت:
السلام عليكم يا اهل بيت محمد سلام بر شما اى خاندان محمد!
مستمندى از مستمندان مسلمان هستم، غذايى به من دهيد، خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت كند.
آنان همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند. روز دوم همچنان روزه گرفتند و موقع افطار يتيمى نداى كمك سر داد و باز آنان غذاى خود را به او دادند. و در سومين روز روزه، اسيرى از غذاى آنان طلب نمود و باز آنان با آب افطار نمودند.
صبح فردا على دست حسن و حسين را گرفته، خدمت رسول الله(صلی الله علیه و آله) آمدند و هنگامى كه حضرت عزيزان خود را نظاره مى نمود، ديد از شدت گرسنگى مى لرزند! فرمود: اين حالى را كه در شما مى بينم براى من بسيار گران است. سپس برخاست و با آنان به خانه فاطمه وارد شدند، ديد دختر عزيزش در محراب عبادت ايستاده است، در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده و چشمانش به گودى نشسته است.
اندوه وجود پيامبر(صلی الله علیه و آله) را فرا گرفت و در حالى كه غبار غم بر قلب مبارك حضرت نشسته بود، جبرئيل نازل شد و گفت:
«اى محمد! اين سوره را بگير، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مى گويد، سپس سوره هل اتى - و هجده آيه مربوط به ايثار حضرت على حسن و حسين(علیه السلام) را نازل نمود.» (۲۴)
«اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله واليوم الاخر و جاهد فى سبيل الله لايستوون عند الله، و الله لايهدى القوم الظالمين.» (۲۵)
آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند «عمل » كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه او جهاد كرده است. «اين هر دو» هرگز نزد خدا مساوى نيستند و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند.
تفسير آيه در كلام اهل تسنن
دانشمندان معروف اهل سنت حاكم «ابوالقاسم حسكانى » از «بريده » نقل مى كند كه شيبه و عباس هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند. على(علیه السلام) از كنار آندو مى گذشت از افتخار نمودن آندو پرسش نمود. عباس گفت: امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد و آن مساله آب دادن به حجاج خانه خدا است.
شيبه گفت: من تعمير كننده مسجد الحرام و كليددار خانه كعبه هستم. على(علیه السلام) گفت: با اينكه از شما حيا مى كنم، بايد بگويم كه با اين سن كم افتخارى دارم كه شما نداريد. آندو پرسيدند كدام افتخار؟!
حضرت فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر - درود خداوند بر او خاندان وى باد - آورديد.
عباس خشمناك برخاست و دامن كشان نزد رسول الله رفت.(و به عنوان شكايت) گفت: آيا نمى بينى، على با من چگونه سخن مى گويد؟
پيامبر على(علیه السلام) را خواست و از چگونگى ماجرا پرسش كرد. ناگاه جبرئيل نازل شده و گفت: اى محمد! پروردگار به تو سلام مى فرستد و مى گويد اين آيات را بر آنها بخوان:
«اجعلتم سقاية الحاج و ...» (۲۶)
اميد آنكه نسيمى روح بخش از بوستان معرفت قرآن، نهال وجودمان را رايحه علوى بخشيده باشد و به زودى در كنار تربت پاك آن امام زمزمه كنيم.
اى آفتاب آينه دار جمال تو مشك سياه مجمره گردان خال تو (۲۷)
پى نوشتها:
۱- سوره بقره /۲۰۷.
۲- تفسير نمونه، آيت الله مكارم و جمعى از نويسندگان، ج ۲، ص ۴۶; الغدير، ج ۲، ص ۴۴.
۳- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۲۷۰; احياء العلوم، غزالى، ج ۳، ص ۲۳۸; نزهة المجالس، صفورى، ج ۲، ص ۲۰۹; تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى حنفى، ص ۲۱; مسند، احمد حنبل، ج ۱، ص ۳۴۸; تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۹۹ - ۱۰۱; سيره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۹۱; تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۲۹.
۴- توبه /۳.
۵- مسند احمد حنبل: ج ۱، ص ۲۳۱(طبع مصر); همان، ج ۳، ص ۲۱۲; همان، ج ۱، ص ۱۵۰; خصايص نسائى، ص ۲۸.
۶- مطففين /۲۹ و ۳۰.
۷- تفسير فخر رازى، قرطبى، روح المعانى و كشاف، ذيل آيه ۲۹ و ۳۰ از سوره مطففين.
۸- آل عمران / ۶۱.
۹- صحيح مسلم، ج ۷، ص ۱۲۰; مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۱۸۵; تفسير طبرى، ج ۳، ص ۱۹۲; مستدرك حاكم نيشابورى، ج ۳، ص ۱۵۰; دلائل النبوة، حافظ ابونعيم اصفهانى، ص ۲۹۷; روح المعانى، آلوسى، ج ۳، ص ۱۶۷; كشاف، زمخشرى، ج ۱، ص ۱۹۳; فصول المهمه ابن صباغ، ص ۱۰۸; الجامع لاحكام القرآن، علامه قرطبى، ج ۳، ص ۱۰۴.
۱۰- معارج / ۱ و۳.
۱۱- تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۷.
۱۲- فاتحه / ۵.
۱۳- تفسير الميزان(ترجمه)،ج ۱، ص ۴۹; تفسير البرهان، علامه بحرانى، ج ۱، ص ۵۰.
۱۴- همان.
۱۵- بقره / ۲۷۴.
۱۶- نگاه كنيد به تفسير نورالثقلين، ج ۱، ص ۲۹۰ و ۲۹۱.
۱۷- تفسير نمونه، ج ۲، ص ۲۶۷.
۱۸- الحاقه / ۱۲.
۱۹- تفسير قرطبى، ج ۱، ص ۶۷۴۳; مجمع البيان، روح البيان، روح المعانى، الميزان و تفسير ابوالفتوح رازى، ذيل آيه ۱۲ سوره معارج.
۲۰- مناقب ابن مغازلى شاخصى، ص ۲۶۵.
۲۱- انسان / ۵ و ۸ و۹.
۲۲- الغدير، ج ۳، ص ۱۰۷ تا ۱۱۱; احقاق الحق، ج ۳، ص ۱۵۷ تا ۱۷۱.
۲۳- تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۳۴۵.
۲۴- تفسير احسن الحديث، ج ۱۲، ص ۲۷۴; الجديد، ج ۷، ص ۲۸۳; حجة التفاسير، ج ۷، ص ۱۳۹; الكاشف، ج ۴، ص ۶۷۰; كشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۳۱۹.
۲۵- توبه /۱۹.
۲۶- تفسير طبرى، فخررازى و آثار اصحاب النزول واحدى; تفسير خازن بغدادى; معالم التنزيل بغوى; مناقب ابن مغازلى و جامع الاصول ابن اثير، براى توضيح بيشتر درباره اين حديث و مشخصات مدارك آن به احقاق الحق مرحوم شوشترى، ج ۳، ص ۱۲۲ تا۱۲۷ مراجعه كنيد(تفسير نمونه، ج ۷، ص ۳۲۲.)
۲۷- ديوان خواجه حافظ شيرازى، غزل شماره ۴۰۰.
منبع: ماهنامه كوثر شماره ۲۲